گرچه پاسخ به اين سوال نيازمند مباحث فلسفي، اجتماعي، تاريخي، سياسي و حتي اعتقادي گستردهاي است، اما در چند محور به مطالبي در اين باره اشاره ميشود:
شهيد مطهري درباره ماركسيسم ميگويد: ماركسيسم، تاريخ را بر اساس اقتصاد تفسير ميكند و معتقد است: اقتصاد زيربناي همه اوضاع و احوال و تحولات است. و از نظر اجتماعي ماركسيسم قائل به نظريه اشتراكي است و بر اين باور است که همه چيز براي مردم بايد به صورت مشترك باشد و مالكيت خصوصي را منكر است.[1]برخي ديگر گفتهاند: ماركسيسم يكي از مكتبها و جنبشهاي فكري عمده در قرن نوزدهم و بيستم به شمار ميآيد و تأثيرات گستردهاي بر تاريخ و انديشة غرب برجا گذاشته است.[2]و آيت الله مكارم شيرازي درباره عقايد ماركسيسم ميگويد: آنها معتقدند جامعه انساني با پيشرفت فوق العاده ابزار توليد به مرحله كار دسته جمعي ميرسد و اين كار دستهجمعي با آگاهي و تشكل خاصي كه پيدا ميكند، سبب قيام آنها (كارگران) بر ضد سرمايهداري ميشود و با ايجاد انقلاب، قدرت اقتصادي، نظامي و حتي سياسي به دست طبقه كارگر ميافتد.[3]آيت الله سبحاني ميگويد: ماركسيسم يك نوع جهان بيني است كه با ايدئولوژي خاصي همراه است (توصيف از جهان را جهان بيني و تكاليف و وظايفي كه در برابر شناخت جهان بر عهده افراد قرار ميگيرد ايدئولوژي ميگويند) ماركس از مجموعه جهان بيني و نظريات خود در طبيعت و جامعه برداشت اقتصادي دارد، ولي ايدئولوژي مكتب خود را در اين بخش اقتصاد، بيشتر نشان ميدهد. از ويژگيهاي مكتب ماركس التقاطي بودن آن است و مقصود از التقاطي بودن مكتب او اين است كه او افكار مختلفي را از چند مكتب جمع كرده و آنها را وحدت و انسجام بخشيده و به صورت يك مكتب فكري درآورده است. مثلا ماديگري به معناي اصالت ماده و نفي هر نوع موجود غير مادي را از فلاسفه قرن 18 گرفته است.[4]آيت الله مكارم درباره ماترياليسم ميگويد: ماترياليسم يا ماديگري همان بازگشت مطلق به طبيعت و محدود ساختن تمام جهان هستي به ماده و خواص و آثار پديدههاي مادي است، ماترياليسم همه چيز حتي روح و فكر و معلومات انسان را مادي ميداند و در ماوراء ماده قايل به وجود هيچ چيز نيست و اصولاً جهان به نام ماوراء طبيعت را نفي ميكند.[5]در برخي از واژه نامهها درباره ماترياليسم آمده است: ماترياليسم در فارسي معادلهايي چون مادهباوري، ماده انگاري، اصالت ماده، و مادي گرايي است.
ماترياليسم ماده را جوهر يگانة جهان ميداند و معتقد است كه هر آنچه در داوري بدوي انسانها غير مادي شمرده ميشود يا قابل تبديل به ماده است و يا اساساً امري موهوم و غيرواقعي است.[6]شهيد مطهري درباره ماترياليسم ميگويد: واژة ماترياليسم كاربردهاي مختلفي دارد. يكي از موارد استعمال اين كلمه، انكار موجود ماوراء ماده است، يعني مكتبي كه هستي را در چهارچوب ماده و آنچه در تغيير و تبدّل است و در بستر زمان و مكان واقع است محدود و محصور ميكند و آن چه را كه از چهار ديواري تغيير و تبدل و احساس و لمس بشر بيرون است منكر هستند و معدوم ميپندارد. البته بايد توجه داشت كه اين طرز تفكر چيز تازه و جديدي نيست بلكه از جمله افكار بسيار قديمي است و حتي قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفي او افرادي مادي بوده و ماوراء ماده را انكار ميكردند و در اين ميان مردم جاهليت مقارن زمان بعثت نيز گروهي چنين فكري داشتند و قرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده و سخنان آنها را نقل و نقد كرده است، آن جا كه فرمود: «و قالوا ما هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيي و ما يهلكنا الا الدهر»؛[7] يعني گفتند زندگي جز همين زندگي دنياي ما نيست، ما ميميريم و زنده ميشويم و نميميراند ما را جز روزگار.
اما در قرنهاي 18 و 19 ماترياليسم به صورت يك مكتب درآمد و حال آن كه در گذشته تنها گرايشهاي فردي به سوي ماديگري در برخي افراد وجود داشته است. از جمله (راسل) كه خود را ماترياليست معرفي ميكرد و بر اين باور بود كه: «بشر مولود عواملي است که در ايجاد او تدبيري به كار نرفته و غايتي در نظر گرفته نشده است، اصل بشر، نمو و حتي عواطف او چون آرزو، ترس، عشق و عقيده چيزي جز مظهر تلفيق تصادفي (اتمهاي مختلف) نيست راسل ميخواهد وجود آفريدگار آگاه و عالم را براي جهان منكر شود. اين پندار او حتي توسط خود دانشمندان اروپائي از جمله (انيشتين) نابغه علمي قرن بيستم نقد شده او ميگويد: «در عالم مجهول، نيروي عاقل و قادري وجود دارد كه جهان گواه وجود اوست».[8]تأثير مکاتب ياد شده: مكتب ماركسيسم با انديشه ماترياليستي (مادهگرايي و نفي موجودات فرامادي) گذشته از آن كه از تاريخ، تفسير مادي ارائه دادند و پديد آورنده تاريخ را اقتصاد معرفي ميكرد، در جهان، انقلابهاي متعددي را بر ضد جريان سرمايهداري به وجود آورد كه عمدهترين آن كه موفقيتهاي سياسي به همراه داشته و توانست حكومتهايي را پديد آورد در كشورهاي روسيه، چين، لهستان، كوبا، چكسلواكي و مانند آن است. گرچه در كشور شوروي سابق انديشه ماركسيسم با شكست روبرو گرديد و كشور شوروي كاملا از هم پاشيد و نظام كمونيستي در آن سقوط كرده است اما در كشور چين و برخي كشورهاي ديگر نظير كوبا، انديشه ماركسيسم ماترياليستي هم چنان حكومت را در دست دارد و بر بخش وسيعي از جهان حكومت ميكند.
جوامع متأثر از مکاتب فوق و ضربههاي اين مکاتب: همه جوامع بشري از ديرباز آسيبهاي جدي و فراوان از پندارهاي آن مكتب خورده است از جهان غرب گرفته تا دنياي شرق همه به گونهاي از آسيبهاي آنها بينصيب نماندند كه مركز و ثقل و موفقيت آن مكتب در شوروي سابق و كشور چين بود كه با انقلاب كمونيستي سيستم اقتصادي، اخلاقي، اجتماعي و خانوادگي مردم آن سرزمينها آسيب فراوان از ديدگاههاي ماديگري ديده است. به گونهاي كه شوروي سابق بعد از حدود 70 سال حكومت كمونيستها از هم فرو پاشيد وانديشه ماترياليستي در آن جا با شكست از هم پاشيده شد. و به طبع در برخي كشورهاي اسلامي نيز كه آثار سوء انديشه ماترياليستي پديد آمده بود و تحت تأثير انديشههاي كمونيستي قرار گرفتند، تا حدودي از اين مشكل رهايي يافتند. شهيد مطهري در اين زمينه ميگويد: در نيم قرن اخير، فلسفه مادي در ايران و ساير كشورهاي اسلامي در اثر ترجمه كتب فلاسفه مادي غرب جاني تازه گرفت و پيرواني به دست آورد. ولي در همان حمله اول، بيپايگي آن ظاهر شد و از پاي درآمد و معلوم شد كه انديشههاي مادي با همه زرق و برقهاي ظاهري محتوايي ندارد.[9]بدترين ضربهاي كه انديشه ماترياليستي در قالب فلسفه ماركسيستي به جهان بشر زد، جريان دين ستيزي آن بوده است كه در همه كشورها به خصوص كشورهايي كه در آن انقلاب كمونيستي به پيروزي ميرسيد تا حد توان با دين و مظاهر الهي مبارزه كردند و تا توانستند دين باوري و ايمان را در ميان مردم كم رنگ و ريشهكن كردند.
شهيد مطهري در اين باره ميگويد: «طرحي كه كارل ماركس براي ريشه كن كردن دين از اذهان تودههاي معتقد در صد سال پيش داده است اين بود كه بايد از خود مذهب عليه مذهب استفاده كرد. به اين صورت كه مفاهيم مذهبي را از محتواي معنوي و اصلي خود تخليه و از محتواي مادي پر شود تا تودة مذهب را به صورت مكتبي مادي دريابد و هم چنين به مردم بگويند: گرايشهاي مذهبي ريشه طبقاتي دارد و از طرف زورمداران و زرمداران بر مردم تحميل شده است و حتي در ايران به تفسير مادي آيات قرآن دست زدند و آيات قرآن را به نحوي مادي تفسير كردند.[10]
اضمحلال و انحلال مکاتب فوق:
در جهان گرايش معنوي زياد شده و به خصوص انقلاب اسلامي در ايران سبب شد كه گرايش به اسلام در همه كشورها حتي جهان غرب شديداً گسترش پيدا كند و هر روز رو به افزايش است. و شكست شوروي و فروپاشي نظام كمونيستي در شوروي سابق دليل عمده شكست و به پايان رسيدن عمر انديشه ماترياليستي محسوب ميشود. اما از آنجايي كه شياطين همواره در تلاش هستند، لذا آن گونه كه ميدانيد از راههاي ديگر مكاتب غربي همواره ميكوشند كه دينباوري و دينخواهي را در ميان كشورها به خصوص جهان اسلام كمرنگ كنند.
بنابراين انديشه كمونيستي و ماترياليستي به حسب ظاهر عملا شكست خورده و عمر آن در بسياري از كشورها عملا به پايان رسيده است و يا آخرين مراحل عمرش را ميگذراند. اما جهان استكباري به گونهاي ديگر براي دين ستيزي و دين زدايي برنامهريزي كرده است كه مهمترين آن جريان سكولاريسم يعني جدايي دين از سياست است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، به ضميمة ماترياليسم در ايران، نشر صدرا، چاپ يازدهم، 1368 ش.
2ـ مطهري، مرتضي، نقدي بر ماركسيسم، نشر صدرا، چاپ اول، سال 1363 ش.
3ـ سبحاني، جعفر، تحليل از فلسفه ماركس، انتشارات هادي، چاپ دوم، سال 1360 ش.
4ـ مكارم شيرازي، ناصر، پايان عمر ماركسيسم، نشر مدرسه الامام امير المؤمنين، قم.
5ـ فارسي، جلال الدين، درسهايي دربارة ماركسيسم، انتشارات روزبه، تهران.
6ـ بيات، عبدالرسول، فرهنگ واژهها، ص 481 و 491، نشر مؤسسه فرهنگ ديني قم، چاپ اول، سال 1381 ش.
7ـ آشوري، داريوش، فرهنگ سياسي انتشارات مرواريد، چاپ يازدهم، سال 1357 ش.
8ـ صدر، سيد محمد باقر، فلسفتنا، با ترجمه سيد محمد حسين مرعشي، نشر كتابخانه صدر، تهران.
9ـ حجتي كرماني، علي، متد ديالكتيك ماركسيستي، نشر كانون، پژوهشهاي اسلامي.
10ـ كافي، عبدالحسين، شناخت علمي ماترياليسم و ماركسيسم و اسلام، نشر مركز، بررسيهاي اسلامي، قم، چاپ دوم، سال 1355.
پي نوشت ها:
[1] . مطهري، مرتضي، نقدي بر ماركسيسم، نشر صدرا، چاپ اول، 1363، ص12.
[2] . بيات، عبدالرسول، فرهنگ واژهها، قم، نشر موسسه انديشه و فرهنگ ديني، چاپ اول، 1381، ص290.
[3] . مكارم شيرازي، ناصر، پايان عمر ماركسيسم، قم، نشر مدرسه الامام امير المؤمنين، ص167.
[4] . سبحاني، جعفر، تحليلي از فلسفه ماركس، ص13 تا 17.
[5] . مكارم شيرازي، همان، ص23.
[6] . بيات، همان، ص480.
[7] . جاثيه/44.
[8] . مطهري، مرتضي، علل گرايش به مادي گري (ضميمة ماترياليسم در ايران)، نشر صدرا، چاپ يازدهم، 1368، ص53 تا 61.
[9] . همان، ص16.
[10] . همان، ص34 و 43.