خانه » همه » مذهبی » مباحثی پیرامون معجزه

مباحثی پیرامون معجزه

مباحثی پیرامون معجزه

واژه ی «معجزه» در لغت به معنای ناتوان کننده و ضعیف کننده است و در عرف عام، برای اشاره به وقایع متنوّعی به کار می رود. برخی، این لفظ را برای توصیف رویدادهای غیرمنتظره به کار می برند (همانند موفقیّت در امتحان

0042627 - مباحثی پیرامون معجزه
0042627 - مباحثی پیرامون معجزه

 

نویسنده: دکتر عبدالحسین خسرو پناه

 

واژه شناسی معجزه(1)

واژه ی «معجزه» در لغت به معنای ناتوان کننده و ضعیف کننده است و در عرف عام، برای اشاره به وقایع متنوّعی به کار می رود. برخی، این لفظ را برای توصیف رویدادهای غیرمنتظره به کار می برند (همانند موفقیّت در امتحان دشوار) و دیگران، آن را به معنای محدودتری به کار می برند و صرفاً بر وقایع نامتعارفی اطلاق می کنند که بر حسب ظاهر، با قوانین علمی شناخته شده تعارض دارد؛(2) اما عرف، بیشتر اوقات، معجزه را به امور فراطبیعی(3) و فوق قدرت بشر اطلاق می کند. این واژه در قرآن با الفاظ آیه (4) و بیّنه (5) و… استعمال شده، اما چنان چه بخواهیم معجزه را در اصطلاح اهل علم تعریف کنیم، تفاوت های بسیاری بین متکلمان اسلامی و متفکران غربی، به چشم می خورد:

الف) تعریف معجزه از دیدگاه متکلمان اسلامی

عمده ی متفکران اسلامی، معجزه را کار خارق العاده ای می دانند که پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) برای صدق ادعای نبوّتش به اذن خداوند نشان می دهد. ایشان کارهای خارق العاده ی دیگر اولیای الهی را «کرامت» نامیده اند.(6)
بنابراین، «معجزه» امر خارق العاده ای است که با اراده ی خداوند متعال از شخص مدّعی نبوّت ظاهر شده تا نشانه ی صدق ادعای او باشد. البته امور خارق العاده دو گونه اند:
1. اموری که هر چند اسباب و علل عادّی ندارند، اما اسباب غیرعادّی آنها کم و بیش در اختیار بشر قرار می گیرد و می توان با آموزش های ویژه به آنها دست یافت؛ همانند کارهای مرتاضان؛
2. کارهای خارق العاده ای که تحقق آنها مربوط به اذن خاص الهی می باشد و این کارها نه قابل تعلیم و تعلّم بوده و نه تحت تأثیر نیروی قوی تری قرار می گیرند. این گونه اعمال خارق العاده، مخصوص بندگان برگزیده ی خداست، ولی اختصاص به پیامبران ندارد؛ بلکه گاهی سایر اولیای خداوند هم از آنها برخوردار می شوند. از این رو همه ی آن ها معجزه نامیده می شوند و اگر چنین کارهایی از غیر پیامبران سر زند «کرامت» نامیده می شود.(7)
البته «خرق عادت» به معنای گسستن و پاره کردن عادت است و مراد از آن، توالی و تعاقب امور، بدون رابطه ی علّی و معلولی است و به نظر می رسد که این تعریف، تنها با مبنای «اشاعره» (که نظام علّی و معلولی را در جهان قبول نداشته و معتقدند که تمامی حوادث عالم، بر اساس عادت بوده و علت اصلی، خداست) سازگار است و با مبنای «امامیّه» و «معتزله» که قائل به نظام علّی و معلولی در عالم هستند، سازگار نمی باشد.
از نگاه شهید مطهری گاهی به جای «معجزه»، کلمه ی «خرق عادت» استعمال می شود، ولی این همان برداشتی است که «اشاعره» از معنای معجزه داشتند و معنای خوبی هم نیست.(8)
چنان چه مراد از «خرق عادت» را گسستن و پاره کردن سلسله ی علل بدانیم، حتی بر مبنای «امامیّه» و «معتزله» نیز، سخن درستی نیست، زیرا هیچ حادثه ای در جهان خارج از نظام اسباب و مسبّبی و علی و معلولی نیست.
چنان که استاد مطهری بیان می دارد: «معجزه، حکومت کردنِ یک قانون بر قانون دیگر است، نه باطل کرن یک قانون با آمدن قانونی دیگر و نسخ کردن قانونی با هیچ قانونی در جهان نسخ نمی شود و این حرف بسیار حرف خوب و حسابی هم هست».(9)
از این رو، بسیاری از متفکران اسلامی، قید «خارق العاده» را از «معجزه» حذف نموده و آن را به گونه ای دیگر تعریف نمودند.
ابن خلدون در تعریف آن می گوید: «معجزات، افعالی هستند که بشر از انجام مثل آنها ناتوان است و به همین سبب، به آن «معجزه» می گویند و از حیطه ی قدرت بشر خارج است».(10) بنابراین، تعریف «معجزه»، مورد مناقشاتی قرار گرفته که در این مقوله، مجال پرداختن به آن نیست، اما اجمالاً می توان اذعان داشت که «معجزه»، از رویکرد مشهور با توجه به شرایطش هم چون فعل خدا بودن، مطابقت با ادعای نبی، خلاف عادت بودن و تحدّی و عدم امکان معارضه شناخته می شود؛ چنان که اندیشمندان اسلامی در نوشتارهای خود به آنها پرداخته اند.

ب) تعریف معجزه از دیدگاه نواندیشان و سنّت گرایان غربی

متفکران غربی در تعریف «معجزه» دیدگاه های متفاوتی دارند که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:

1. نقض قوانین طبیعت

معجزات، افعال مستقیم خداوند هستند که ناقص قوانین طبیعی اند از روزگار هیوم (1711- 1776م.) به این سو، این تعریف از «معجزه»، در حلقه های فلسفی رواج بسیار یافته است.(11)
از نگاه هیوم «معجزه نقض قانون طبیعت است و از آن جا که تجربه ی راسخ و تغییرناپذیر، آن قوانین را اثبات کرده است، دلیل بر ضد معجزه در حاق واقع به همان اندازه است که هر جا بتوان برهان تجربه ای تصور کرد…. و معجزه می تواند دقیقاً چنین تعریف شود: تخلف از یک قانون طبیعت به وسیله ی اراده ی خاص خدا یا به وسیله ی یک عامل نامرئی».(12)
از نظر آکویناس «معجزه به طور کلی، بر حوادثی اطلاق می شود که به وسیله ی عامل ربوبی، در ماورای نظم طبیعی مشهود، به تحقق رسیده باشد.»(13)
چارلز دی براد معتقد است(14) «معجزه ظاهری، واقعه ای است که ظاهراً با یک یا چند اصل از اصول (هشت گانه ی کلی در طبیعت) سازگار نباشد و معجزه ی واقعی، حادثه ای است که در حقیقت با یکی یا بیشتر این اصول ناسازگار باشد.»(15)
در پاسخ به این تعریف، مکنیون(16) می گوید: قوانین طبیعی، چیزی جز توضیحاتی ملخّص از نحوه ی تحقق موجودات در عالم واقع نیستند؛ یعنی توصیفاتی ملخّص از جریان بالفعل وقایع. بنابراین، وقتی می گوییم که واقعه ای، قوانین طبیعی را نقض کرده است، در واقع گفته ایم که واقعه ی مورد بحث، وقفه ای در جریان بالفعل وقایع است و البته این، امری ناممکن است. او تصدیق می کند که چه بسا واقعاً وقایعی رخ می دهد که در حال حاضر با تلقّی متعارف از نحوه ی تحقق امور، تعارض داشته باشد، اما اگر آن چه در حال حاضر از قانون طبیعی تلقّی می کنیم؛ حقیقتاً نقض شود، تنها نتیجه ای که می توان گرفت این است که آن قانون، ناقص بوده است، زیرا قانون طبیعی، مطابق تعریف جریان بالفعل، وقایع را بیان می کند و ما اصولاً باید همیشه آماده باشیم که قوانین را بسط دهیم و آنها را با تمام وقایع سازگار کنیم. مطابق تعریف، هرگز نمی توانیم قاعده ی استثنا را توأماً داشته باشیم.(17)
بنابراین گزاره «منقض قوانین طبیعی» را نمی توان به صراحت پذیرفت، زیرا اگر چه ممکن است واقعه ای در برهه ای از زمان تبیین ناپذیر باشد و به نظر برسد ناقض قوانین طبیعی است، اما نمی توان ادعا کرد که این واقعه برای همیشه تبیین ناپذیر بوده و قوانین طبیعی را نقض کرده است؛ پس برای این که بتوانیم واقعه ای را برای همیشه تبیین ناپذیر بخوانیم، باید بتوانیم به گونه ی موجهّی ادعا کنیم که علم هرگز به تنهایی نمی تواند شرایط طبیعی ای را که تحت آن شرایط، وقایعی از نوع وقایع مورد بحث ما می توانند منظماً رخ دهند، آشکار سازد.(18)
از نظر فلو: اگر چه ممکن است درحال حاضر چنین به نظر رسد که برخی از وقایع را نمی توان هیچ گاه تبیین کرد، اما همیشه این امکان وجود دارد که در نتیجه ی پژوهش های علمی بیشتر، اطلاعات جدیدی به دست آید که سبب گردد ما در مجموعه قوانین طبیعی مورد قبولمان تجدید نظر کنیم. پس ما هرگز نمی توانیم ادعا کنیم که برای فلان نوع خاص از وقایع، هرگز نمی توان تبیینی طبیعی عرضه کرد.(19)

ارزیابی از منظر متفکران اسلامی

از دیدگاه بسیاری از اندیشمندان مسلمان، نظام هستی، بر اساس یک نظام علّی و معلولی بنا نهاده شده و تمامی فعل و انفعالات موجود در آن، بر مبنای اصل علیّت است و از این رو، تمامی پدیدارهای آن – که معجزه نیز از جمله آنها به شمار می آید – از این قانون طبیعت پیروی می کنند و هیچ مورد نقضی در آن یافت نمی شود.
علامه مصباح در این مورد می گوید:
قانون علیّت به قوت خود باقی است و استثنابردار هم نیست. معجزه نیز واقعیّتی است که هیچ گونه منافاتی با این اصل ندارد، ولی باید توجه داشت که معنای اصلی علیّت این نیست که معلول ها همیشه از علل عادی شناخته شده صادر می شوند؛ بلکه این قانون همین اندازه اقتضا دارد که ما برای هر معلولی علتی قائل شویم.
دیگر آن که اثبات علت منحصره ی یک پدیده در همه ی زمان ها و مکان ها ممکن نیست، زیرا تجربه ی بشر، محدود بوده و اگر صدها و هزارها مورد را هم تجربه کند، باز عقل، حصول و پدیدار شدن این معلول را از علتی دیگر که ما علم به آن نداریم ممکن می داند (مثل منبع ایجاد حرارت).(20)
بنابراین، قانون علیّت که از بداهت برخوردار است، وجود معلول را منحصر به وجود علتی خاص نمی کند و توان نفی علتی دیگر برای آن معلول ندارد. حال این علت جدید یا صرفاً مادی است، مثل کشفیّات علمی که هر روز صورت می گیرد و یا از قبیل علل مادی نمی باشد، اما علتی است و گاهی نیز بالاتر از همه ی اینها بوده و علتی است معنوی که غیر قابل تحصیل، تعلیم و تعلّم باشد، چون موهبتی است از جانب پروردگار که در هر حال این علل نیز می توانند هر یک علت جدیدی برای همان معلول باشند. این مسئله نیز نقض قانون علیّت نیست.(21)
استاد مطهری نیز در ردّ این مسئله می گوید:
معجزه نه نفی قانون علیّت است و نه نقض و استثنای آن؛ بلکه خرق ناموس طبیعت است و البته میان خرق قانون طبیعت و خرق ناموس طبیعت تفاوت است.(22)
برای نمونه، اگر مدّعی نبوّت، ادعا کند که می توانم کاری بدون علت انجام دهم، دلیل بر کذب مدّعای اوست، چون خلاف ضرورت عقل است، ولی اگر کسی ادعا کرد که می تواند خلاف ناموس طبیعت کاری انجام دهد، هیچ دلیلی بر اعتبارش نداریم.

2. اعجاز، امری شگفت انگیز

در تعریف دومی که نواندیشان غربی از معجزه ارائه داده اند، آن را امری شگفت انگیز تلقّی کرده اند. لذا بعضی از اصحاب فرقه ی «افرانسیان» و فرقه ی «دومینیکیان» در اواخر سده ی سیزدهم که در باره معجزات و امکان وقوع آنها بحث می کردند، اغلب، هر واقعه ای را که جلب اعجاب می کرد و به خداوند منسوب بود، به سادگی بسیار، «معجزه» می خواندند.(23)
در پاسخ می توان گفت: «اولاً: چه بسا، واقعه ای برای عده ای و در برهه ای از زمان شگفت انگیز باشد و برای دیگران در سایر نقاط جهان یا در دیگر زمان ها شگفت آور نباشد. پس نمی توان گفت: اگر حادثه ای برای پیروان یک دین شگفت آور است؛ برای همگان چنین است.
دوم آن که: «تعریف فوق تعریف به لازم شیء است؛ چرا که شگفتی و تحیّر، لازمه ی مشاهده ی اعجاز است. به دیگر سخن، طراحان تعریف فوق، به دلیل ابهامات و اشکالات نخواستند تعریف جامع و دقیقی عرضه کنند و به کلّی گویی و ذکر لازم بسنده کرده اند.»(24)

3. رویداد معنادار

فولر، «معجزه» را به «رویداد معنادار» تعریف می کند.(25) و پل تیلیخ برای معجزه سه شرط اساسی را بر می شمارد:
الف) حادثه فوق العاده تکان دهنده و حیرت انگیز، بی آن که با ساختار عقلانی واقعیت ناسازگار باشد؛
ب) به راز وجود اشاره کند و ارتباط و نسبت آن را با ما به گونه ای معیّن آشکار سازد؛
ج) رخدادی که به عنوان «رویداد نشان دهنده ی» از یک تجربه ی خلسه آمیز دریافت شده باشد.(26)
تعاریف دیگری نیز از سوی نواندیشان و سنت گرایان غربی، برای «معجزه» آمده است که در این نوشتار مجال پرداختن به آنها نیست.

تفاوت معجزه با حادثه های همگون

چنان چه «معجزه» به نقض قوانین طبیعت و امری شگفت انگیز تعریف شود – همان گونه که اندیشمندان غربی بیان داشته اند- که منتسب به یک عامل ربوبی و عالم ماورای طبیعی باشد، مهم ترین تفاوت «معجزه» با «سحر»، همان انتساب به عامل ربوبی و عدم انتساب است و در دیگر موارد، معجزه، به حادثه های همگون، همچون «سحر» شباهت دارد، اما خردورزان مسلمان چند تفاوت بین «معجزه» و حادثه هایی همچون «سحر» بیان داشته اند که مهم ترین آنها، همراه بودن معجزه با «تحدّی» بر «نبوّت» است. آیت الله جوادی آملی در این باره می گوید:
معجزه، خارق عادتی است که با تحدّی بر نبوّت همراه است و تحدّی، قیدی است که آن را از سایر خوارق عادات امتیاز می بخشد. امر خارق عادت می تواند به وساطت اراده و نفس زکّیِ یکی از اولیای الهی انجام شود که در این صورت، «کرامت» نامیده می شود و در اثر اجابت دعای بنده ای از بندگان صالح خدا باشد که در این حال «اعانت» نام می گیرد و نیز می تواند با اسباب و و سایلی که به تعلیم و تعلّم تحصیل می گردد پدید آید؛ مثل سحر و نظایر آن و گاه برای افشای کسی واقع می گردد که به دروغ داعیه ی نبوّت داشته و به تحدّی زبان گشاید که در این حال به «اهانت» موسوم است.(27)
با توجه به آن چه بیان گردید، «معجزه» با «سحر» و سایر «خوارق عادات» وجوه اشتراک و وجوه افتراقی دارد که در ذیل به این موارد اشاره می شود:

وجوه اشتراک

1. هیچ کدام، از قانون علیّت خارج نیستند؛
2. تا امر و اراده ی خدا نباشد، هیچ یک از اسباب مؤثّر نخواهند بود.

وجوه افتراق

هر چند «معجزه»، «سحر» و امور عادّی، همه منوط به اذن و امر خدا هستند، اما «معجزه» و «کرامت» از ضمانت اجراییِ قوی و محتومی برخوردارند. بر خلاف بقیّه که چنین نیستند. «سحر» به وسیله ی سحر دیگری ابطال پذیر است و امور عادّی تحت تأثیر عوامل مزاحم قرار می گیرند و به دلیل حضور موانع، قابل بازگشتند، ولی معجزات، نه قابل بازگشتند و نه قابل ابطال.(28)
«معجزه» با ادعای «نبوّت» همراه است؛ بر خلاف «سحر». سحر به مکان و زمان خاصی اختصاص دارد و ممکن است «ساحر» بدون ممارست و با گذشت زمان، قادر به انجام سحرهایی که در گذشته انجام داده، نباشد.

امکان معجزه

بسیاری از کسانی که نسبت به «معجزه» رویکردی منفی داشته و آن را ناممکن می دانند، معجزه را به نقض قوانین طبیعی معنا نموده اند. از این رو، چون که ایشان خود را طرفدار انحصار فعل و انفعالات مادّی در علل طبیعی می دانند، آن چه را که بر خلاف قوانین طبیعت به گوششان برسد، باور نمی کنند و اشکالات متعددی بر امکان معجزه وارد کرده اند. در این مقوله، به آراء برخی از موافقان «امکان معجزه» اشاره می شود:

پورتیل در این باره می گوید:

دیدگاه سنتی بر وجود خداوند و روایت های تاریخی اعجاز، ثابت می کند که اگر خدا وجود داشته باشد (بر مبنای قبول وجود خدا) دیگر نمی توان معجزات را انکار کرد و معجزات، بهترین تبیین برای رخدادهای خاصّی است که درنقل های تاریخی آمده است.(29)
توماس آکویینی نیز پیرامون این موضوع معتقد است:
معجزه به این معنا نیست که قانون طبیعی باطل شده یا موقوف و معطل گردد. معجزه، خود طبق قانون اتفاق می افتد، اما چون بسیار نادر است، ما نه علل و نه عمل آن را می توانیم تحقیق کنیم.(30)
شلایر ماخر، «امکان معجزه» را چنین مورد بررسی قرار می دهد:
دو هزار برابر کردن گرده های نان؛ آیا ممکن نیست عیسی (علیه السلام) از یک قانون سری طبیعت بهره گرفته باشد؛ همان گونه که یک دانه گندم به صد دانه تبدیل می شود؟ شفای بیماران نیرویی است که کم و بیش، بسیاری از مردم دارا هستند. شاید عیسی (علیه السلام) در حد کمال از این قدرت برخوردار بوده است.(31)
قدیس آگوستین نیز می گوید:
چنین به نظر ما می رسد که گویی این حرکت (معجزه) در جهت مخالف نظم و طبیعت واقع شود و لکن آن را خدایی که خود وی احداث می کند، خلاف این نظم نمی داند. طبیعت برای خدا، همیشه همان خواهد ماند که خود او چنان خواسته باشد. هر گاه چیزی بر خلاف طبیعت بینگاریم، به خطا رفته ایم.(32)
آیا ممکن است چیزی مطابق خواست خداوند اتّفاق افتد و ضد طبیعت باشد؟ (خیر) چرا که اراده و خواست آفریننده، همانا طبیعت هر شیء آفریده می باشد. بنابراین، معجزات، مخالف طبیعت نیستند؛ بلکه مخالف طبیعت متعارف و معهود می باشند.(33)
خلاصه سخن آن که این عده از اندیشمندان غربی و بسیاری دیگر از آنها «معجزه» را امکان پذیر می دانند و ادله متعددی بر آن ارائه نموده اند. متفکرین اسلامی نیز از باب این که «ادل دلیل علی امکان الشیء وقوعه» معجزه را امکان پذیر دانسته و آن را خارج از قانون علیّت نمی پندارند.
علامه طباطبایی پیرامون معجزه و قانون علیّت می گوید:
قرآن کریم قانون عمومی علیّت میان موجودات راتصدیق می کند و نتیجه می گیرد که نظام موجودات مادی، چه با جریان عادی موجود شوند و چه با معجزه، بر صراط مستقیم است و اختلافی به طرز کار آن علل نیست؛ همه یک گونه اند و آن این که هر حادثی معلول علت متقدّم بر آن است.(34)
امور خارق العاده، هر چند که عادت آن را انکار نموده و بعیدش می شمارد، الاّ این که فی نفسه، امور محال نیستند و چنان نیست که عقل آن را محال بداند و همانند امور خوارق عادات از جمله اجتماع و ارتفاع نقیضین و غیره که محال تر نیستند، تنها فرقی که میان روش «عادت» و «معجزه ی خارق عادت» هست این است که اسباب مادّی برای پدید آوردن این گونه حوادث در جلو چشم ما اثر می گذارند و ما روابط مخصوصی که آن اسباب با حوادث دارند و نیز شرایط زمانی و مکانی مخصوصش را می بینیم و از معجزات را نمی بینیم و دیگر این که در حوادث طبیعی، اسباب، اثر خود را به تدریج می بخشند[اما] در معجزه، آنی و فوری اثر می گذارند.(35)
آیه ی 3 سوره ی طلاق… می خواهد آن [رابطه ی علّی و معلولی] را اثبات کرده و بگوید: زمام این علل همه به دست خداست و به هر جا و به هر نحو که بخواهد به حرکتش در می آورد؛ پس میان موجودات، علت حقیقی و واقعی است و هر موجودی با موجودات قبل از خود مرتبط است و نظامی در میان آنها برقرار است، اما نه به آن نحوی که از ظواهر موجودات به حسب عادات در می یابیم؛ بلکه به نحو دیگری که تنها خود از آن آگاه است.(36)
استاد شهید مطهری نیز در این باره می گوید:
بدن انسان از نظر ترکیبات و تشکیلاتش قوانینی دارد، [علم] پزشکی تا وقتی بخواهد از قوانین بدنی و مادی استفاده کند، چاره ای ندارد إلاّ این که از همین قوانین استفاده کند، ولی درعین حال، یک سلسله قوانین روحی و روانی هم کشف شده است که گاهی یک حالت روانی (نظیر تلقین) روی بدن اثر می گذارد. آیا معنای این مطلب آن است که قوانین طبّی و پزشکی، حقیقت ندارد یا قطعی نیست؟ نه، قوانین پزشکی حقیقت دارد، قطعی است، ولی این جا عامل دیگری که آن غیر [از] عامل پزشکی است؛ عامل روانی است.(37)
اما از اینها گذشته، مهم ترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است. بسیاری از نواندیشان غربی و تمامی اندیشه وران اسلامی بر این باورند که چنین رخدادهایی واقع شده است، که این خود می تواند بهترین دلیل بر امکان آن باشد. در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:
حساب داری بازنشسته و اهل فرانسه نابینا بود که یک طرف بدنش فلج شده و پزشکانِ معالجِ وی، نمی توانستند برای او درمانی بیابند، اما او نمی خواست صرفاً به این دلیل، باور کند که هیچ چیز نمی تواند به او کمک کند. او تصمیم گرفت به زیارتگاه مشهور «بانوی ما برنادت» در «لورد» سفر کند و از آن بزرگوار تقاضای معجزه کند. پس از چند ساعت شست و شو در آن چشمه، بینایی خود را بازیافت و توانست بدون چوب زیر بغل راه برود.(38)
مواردی از این قبیل، در کتاب های الهیّات مسیحی فراوان است، اما مواردی که مسلمانان در کتاب های کلامی خود از معجزه برشمرده اند بسیار بیشتر است.
متکلمان اسلامی در آثار خود، شمار فراوانی از معجزات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) و ائمه ی معصومین (علیهم السلام) را بر می شمرند که در این جا تنها به ذکر چند نمونه اکتفا می شود:
1. انشقاق قمر؛(39)
2. خبر دادن از غیب درموارد متعدد؛ همانند خبر دادن شهادت امام حسین(علیه السلام)، جنگ حضرت علی(علیه السلام) با ناکثین، مارقین و قاسطین و…، اما مهم ترین معجزه ی نسبت داده شده به پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)، قرآن است که وجه اعجاز آن هم به فصاحت و بلاغت و هم به اخبار غیبی و… می باشد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله ی آن، به نبوّت خود تحدّی کرد و هیچ کس یارای مقابله با آن و آوردن مثل آن را نداشت.
(وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ‌) .(40)
پس از روشن شدن مسئله ی «امکان معجزه»، ذکر یک نکته ضروری می نماید و آن این که آیا «علم» با «معجزه» تعارض دارد یا خیر و هم چنین آیا با وجود منافات با قوانین طبیعت، امکان ذاتی دارد یا خیر.
چارلز دوبنابراد (1887- 1971م.) فیلسوف انگلیسی، بیان می کند که هشت گزاره ی کلی وجود دارد که همه ی علوم بشری آنها را پذیرفته اند و اگر معجزه، با این علوم منافات داشته باشد، با علم در تعارض است. برخی از این گزاره ها عبارتند از:
– انسان پس از آن که می میرد، روح او یا معدوم می شود یا حیات دارد، اما به هر حال، دیگر نمی تواند بر ماده بی جان یا بدن و روح انسان ها و دیگر حیوانات اثر گذارد.
– روح انسان نمی تواند مستقیماً حرکتی در شیء مادی پدید آورد یا حرکت آن را تغییر دهد؛ مگر در پاره ای از اجزای بدنی که آن روح به آن تعلق دارد؛ از قبیل دست ها و پاها.
– برای انسان، غیرممکن است که چیزی یا رویدادی را در لحظه ای معیّن ادراک حسّی کند؛ مگر این که این شیء فرایندی جسمانی پدید آورده باشد که آن فرایند در آن لحظه، بر بدن مُدرک اثر گذاشته و احساس های خاصّی را در روح ایجاد کند.(41)
در مورد نظریه ی براد می توان اظهار داشت که ازنظر ایشان: «وقوع معجزات و امور شگفت انگیز و ناقض گزاره های هشتگانه، محال نیست».
امور شگفت انگیز نه تنها محال نیستند، بلکه واقع هم شده اند. بعضی از این امور شگفت انگیز، قابل تبیین نیز می باشند؛ به طوری که با آن گزاره ها تنافی نداشته باشند، اما آیا کلام براد، موافق قول متدیّنین در باب معجزه می باشد؟ ابتدا به نظر می رسد که سخن براد، موافق با مذاق پیروان ادیان است، اما پس از دقت معلوم می گردد که این توجیهات، موافق نظر پیروان ادیان نیست، زیرا آنها اعمال وکارهایی را به پیامبران نسبت می دهند که علاوه بر شگفت آور بودن، از دست دیگران قابل صدور نیست و این قسمت دوم در کلام براد ملحوظ و توجیه نشده است؛ بلکه وی معجزه را نهایتاً چیزی مثل پیش آگاهی و اندیشه خوانی و دور آگاهی دانسته؛ در صورتی که این امور، از دست بسیاری انسان ها ساخته است. به اعتقاد پیروان ادیان، همواره در «معجزه» نوعی تحدّی نهفته است.(42)
هیوم و عمده ی کسانی که بر مشرب و مسلک «تجربه گرایی» هستند، باورهای غیرتجربی را معقول و امکان پذیر نمی دانند. از نظر هیوم: «معجزه، نقض قوانین طبیعت است»، اما با توجه به این که ایشان مسلکی، همانند اشعری ها دارد، نمی توان به ضرس قاطع حکم کرد که ایشان «معجزه» را امکان پذیر نمی دانند.
ژان وال نیز با همین رویکرد، درباره ی امکان یا امتناع معجزه می گوید:
اگر ما قدر و ارج طرح علمی نظامی عالم را کاملاً بپذیریم و معتقد باشیم که علت هر امر و واقعه ای در جهان طبیعت، جز امر و واقعه ی طبیعی نیست، معجزات به نظر ممتنع می آید.(43)
راسل نیز در این باره می گوید:
اگر قانون را نسخ کنیم، می بایست بر امکان معجزه خط بطلان بکشیم، چون معجزه کار خدایی است که قوانین طبیعی را نقض می کند.(44)

نقد

الف) یک «معجزه» را لزوماً نمی توان واقعه ای تلقی کرد که هیچ گاه بر مبنای علل طبیعی قابل تبیین نباشد؛ حتی اگر بتوانیم به نحو موجّهی ادعا کنیم که آن واقعه، فعل مستقیم خداوند و لذا به عنوان یک واقعه ی مشخّص، صرفاً معلول طبیعی نیست. برای آن که بتوانیم واقعه ای را به معنای مورد نظر، برای همیشه تبیین ناپذیر بخوانیم، باید بتوانیم به نحو موجّهی ادعا کنیم که علم هرگز نمی تواند به تنهایی شرایط طبیعی را که تحت آن شرایط، وقایعی از نوع وقایع مورد بحث ما می توانند منظماً رخ دهند، آشکار سازد.(45)
ب) شناخت علت طبیعی واقعی یک پدیده و معلول، کار دشواری است که تنها از عهده ی عقل بر نمی آید؛ چرا که عقل، تنها به صورت کلّی به توقّف هر معلولی به علت حکم می کند، اما این که مثلاً علت «ب» است را نمی توان به ضرس قاطع حکم کرد؛ مگر این که با تجربه و شواهد و ادله متعدد رابطه ی تکوینی آن ثابت شده باشد. با وجود این، بسیاری از موارد طبیعی وجود دارند که عقل و تجربه، واقعیت خارجی آنها را تصدیق می کند، لکن شناختی نسبت به علل آنها ندارند. نمونه ی بارز آنها انجام اعمال خارق العاده ای است که به وسیله ی مرتاضان، ساحران و …. رخ می دهد.(46)
البته از دیدگاه متفکران اسلامی نیز، می توان برای این اشکال، پاسخ هایی ارائه نمود که ضمن بیان سخن علامه طباطبایی و استاد مطهری از قوانین طبیعی و ارتباط معجزه با آنها ارائه شد و می توان از این استدلالات، عدم منافات معجزه با اصل علّیّت، تبیین پذیری، عدم نقض قوانین طبیعت و سپس امکان پذیری آن را نتیجه گرفت.

پی نوشت ها :

1- Minracle.
2 – مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی، ص 287.
3- Super natural event.
4- هود، 96.
5- بقره. 92.
6- ر. ک: شیخ مفید، النکت الاعتقادیة، ص 48 و ر. ک: السید شریف الجرجانی، التعریفات، و ر. ک: علامه ی حلی، کشف المراد، تعلیقه آیة الله سبحانی، ص 158 و ر. ک: عبدالجبار المعتزلی، المغنی، ج15، ص 199.
7- مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص 2- 221.
8- شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج1، ص 204.
9- شهید مطهری، نبوت، مجموعه ی آثار، ج4، ص 447.
10- ابن خلدون، مقدمه، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1398ق، ص 93.
11- مایکل پترسون و دیگران، همان، ص 288.
12- دیوید هیوم، درباره ی معجزات، ترجمه محمد امین احمدی، ص 410.
13- Antony Flew و Miracles. p. 346.
14- Broad.
15- C. D. Broad. Rellgion Philosophy and psychical Research p. 232-233.
16- Asisair. Mckinnon.
17- مایکل پترسون و دیگران، همان، ص 209.
18- همان، ص 302.
19- Antony flew. Miracles. p. 348-90.
20- محمد تقی مصباح یزدی، معارف قرآن: راه و راهنماشناسی، ص 63.
21- احمد بهشتی، فلسفه ی دین، ص 304- 305 و ر. ک: جوادی آملی، براهین اثبات خدا، ص 250.
22- مرتضی مطهری، همان، ج2، ص148.
23- اتین ژیلسون، روح فلسفه در قرون وسطی، ترجمه ع. داوودی، ص 571.
24- محمد حسن قراملکی، معجزه در قلمرو عقل و دین، ص 64.
25- مصطفی ملکیان، مسائل جدید کلام (برهان حدوث)، ص 29.
26- پل تیلیش، «ماهیت زبان دینی»، ترجمه ی مراد فرهادپور و فضل الله پاکزاد، کیان، ش26، ص 52.
27- جوادی آملی، همان، ص 251.
28- فلسفه ی دین، همان، ص 298.
29- Richard L. Purttill, Miracles: what if thay happen. p. 190.
30- پروفسور لوین، فلسفه یا پژوهش حقیقت، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ص 151.
31- جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، ص 215.
32- اتین ژیلسون، همان، ص 573.
33- «خدا، خلقت و طبیعت در فلسفه ی آگوستین»، (تاریخ فلسفه ی کمبریج)، فصل 26، ترجمه ی سعید کریمیان، کیهان اندیشه، شماره ی 75، ص 31.
34- محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج1، ص 122 (ترجمه).
35- همان، ج1، ص 117- 118.
36- همان، ص 121.
37- مجموعه ی آثار، ج4، ص 461- 462.
38- مایکل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، ص 286.
39- علامه مجلسی، بحارالانوار، ص 355.
40- بقره، 23.
41- سلسله درس های آقای مصطفی ملکیان، (مؤسسه ی امام صادق)، ج2، ص 57- 75 (جزوه درسی).
42- همان، ص 82.
43- ر. ک: ژان وال، بحثی در مابعدالطبیعه، ترجمه یحیی مهدوی.
44- ر. ک: راسل، چرا مسیحی نیستم، ترجمه س – الف- س طاهری.
45- مایکل پترسون و دیگران، همان، ص 302 به بعد.
46- محمد حسین قدردان قراملکی، همان، ص 164.

منبع مقاله :
خسروپناه، عبدالحسین؛ (1388)؛ مسائل جدید کلامی و فلسفه دین(1)، قم: انتشارات بین المللی المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد