مباني مشروعيت جنگ در يهوديت، ملحمت حوا(3)
مباني مشروعيت جنگ در يهوديت، ملحمت حوا(3)
عمالقه در تلمود و ميشنه تورا
همچنان که گذشت، کتاب مقدس در موارد متعددي ماجراي عمالقه را مطمع بيان کرده است.(1) تلمود نيز با حساسيت بالايي موضوعات مربوط به عمالقه را به عنوان « مسئله شرعي و آموزه هلاخايي» بررسي کرده است.(2) در تلمود آمده است:« برو و عمالقه را منهزم ساز.» اين جمله با تمام اختصارش جاي هيچ گونه ترديدي را در خصوص وجوب نبرد با عمالقه باقي نمي گذارد. (3) نابودي عمالقه به دست بني اسرائيل، چنان در تلمود مهم و ضروري تلقّي شده که در عبارتي کنايي و مبالغه آميز ميان اولويت نبرد با عمالقه يا ساختن معبد، ابراز ترديد مي شود.(4) نابودکنندگان عمالقه ستوده مي شوند(5) و کسي که مشاغل پست مي گزيند و يا مرتکب قتل و خشونت مي شود، برادر عمالقه قلمداد مي گردد.(6)اينکه بايد مطابق سنت حاخامي پيش از پارشاي(7) پوريم، پارشاي مربوط به عمالقه خوانده شود، اين موضوع را به ذهن هر خواننده اي متبادر مي کند که ميان داستان عمالقه و پوريم، ارتباط تنگاتنگي وجود دارد و در همين داستان، هامان(8) درباري پارسي ضد يهود و در عين حال منسوب به آجاج(9) پادشاه عمالقه دانسته شده است.
در ميان احکام 613 گانه،(10) سه حکم به صراحت در خصوص عمالقه است که عبارتند از:
1. حکم ايجابي 188 ام و حکم پيوسته 598 ام از فهرست ابن ميموني: از ميان بردن بذر عمالقه؛(11)
2. حکم ايجابي 189 ام و حکم پيوسته 599 ام از فهرست ابن ميموني: به ياد داشتن اعمال شرارت آميز عمالقه؛(12)
3. حکم سلبي 59 ام و حکم پيوسته 600 ام از فهرست ابن ميموني: از ياد نبردن آنچه عمالقه بر ما روا داشته اند.(13)
در نظر ابن ميمون بني اسرائيل وظيفه دارند به محض ورود به سرزمين موعود، سه مأموريت مهم را به ترتيب انجام دهند:1. انتخاب پادشاه؛ 2. جنگ با عمالقه؛ 3. ساختن معبد.(14) وي اين گونه در اين باره توضيح مي دهد:« نصب پادشاه بر جنگ با عمالقه مقدم است؛ زيرا اين مسئله از بيان سموئيل (15) به شائول(16) هويداست که گفت: خدا مرا فرستاده تا تو را به عنوان پادشاه تدهين کنم… حال برو و عمالقه را نابود ساز».(17)
او در جايي ديگر، از ضرورت جنگ با عمالقه به عنوان يک « حکم ايجابي» سخن مي راند و يهوديان را ملزم مي داند که افعال خصمانه عمالقه با بني اسرائيل را تا ابد به ياد داشته باشند.(18) البته ديدگاه ابن ميمون تفاوت هايي با ديگران دارد. وي در ميشنه تورا تأکيد مي کند که اگر غير يهوديان – مگر اقوام چهارگانه که از ايشان نوکيشي پذيرفته نمي شود و اينان عبارتند از آمونيان، موآبيان، مصريان و ادوميان- از کيش خود دست بردارند و همه ي قوانين را بپذيرند، در احکام و مسائل مانند يک يهودي تلقي مي شوند.(19) از آنجا که در اين هلاخا، همه اقوام غير از اقوام مذکور در صورت پذيرش قوانين توراتي مورد احترام و همانند يهوديان دانسته شده اند، اين شمول عمالقه را نيز در بر خواهد گرفت. براساس ضرورت دعوت به صلح، پيش از اقدام به جنگ، پادشاه يهودي مؤظف خواهد بود تا در جنگ با عمالقه نيز صلح را بر نبرد ترجيح دهد.
علاوه بر اينکه مقتضاي شمول آن عمالقه را در برمي گرفت، مورد ديگري نيز وجود دارد که با تأکيد بيشتري بر همين مسئله دلالت مي کند. براساس ديدگاه رامبام، اگر عمالقه قوانين هفت گانه نوحي را بپذيرند، آنگاه با ايشان نيز مانند ديگر اقوام برخورد خواهد شد. پادشاه يهودي ملزم خواهد بود که پيش از اقدام به جنگ، ايشان را به صلح دعوت کند. وي در اين باره مي گويد:
نبايد هيچ جنگي بر عليه احدي آغاز شود، مگر اينکه فرصت صلح داده شود؛ آن گونه که مکتوب است: چون به شهري نزديک آيي تا با آن جنگ نمايي، آن را براي صلح ندا بکن.(20) اگر دشمنان پيشنهاد صلح را بپذيرند و خود را در عمل به قوانين هفت گانه نوحي متعهد بدانند، ديگر نبايد کشته گردند و بايد به انقياد درآيند؛ چرا که مکتوب است:(21) و اگر تو را جواب صلحب دهد و دروازه ها را براي تو بگشايد، آنگاه تمامي قومي که در آن يافت شوند به تو جزيه دهند و تو را خدمت نمايند.(22)
او در ادامه مي افزايد:« اگر ايشان پيشنهاد صلح را نپذيرند يا پس از پذيرش آن از پذيرش قوانين نوحي سر باز زنند، آنگاه بايد جنگ بر عليه آنها آغاز شود. به هر روي اگر هريک از اقوام هفت گانه يا عمالقه صلح را نپذيرند، هيچ يک از ايشان نبايد زنده گذارده شود.»(23)
عمالقه در عصر حاضر
مطابق با آموزه هاي تلمودي و براساس منابع پسا تلمودي، اصل مسئله ضرورت جنگ با عمالقه به عنوان يک حکم ايجابي به اثبات رسيد، گرچه اختلافاتي در مصداق عمالقه و نيز لزوم دعوت به صلح پيش از جنگ با ايشان در ميان متفکران يهودي وجود داشت.
موضوع مهم ديگري که امروزه پاسخ بدان ضروري است، اين مسئله است که آيا در عصر حاضر نيز مصاديقي براي عمالقه وجود دارد؟ پاسخ دادن به اين پرسش، در گرو تفسير هلاخاهاي مربوط به عمالقه است. برخي از مهم ترين اين تفسيرها در اين زمينه عبارتند از:
1. مطالعه فراميني چون « به يادآور آنچه عماليق وقت بيرون آمدنت از مصر در راه به تو نمودند. که چگونه تو را در راه مقابله کرده، همه ي واماندگان را در عقب تو از مؤخر تقطع نمودند. در حالي که، تو ضعيف و وامانده بودي و از خدا نترسيدند. پس چون يهوه خدايت تو را در زميني که يهوه خدايت تو را براي تصرفش نصيب مي دهد از جميع دشمنانت آرامي بخشد. آنگاه ذکر عماليق را از زير آسمان محو ساز و فراموش مکن.(24) پس الآن برو و عماليق را شکست داده، جميع مايملک ايشان را بالکل نابود ساز و بر ايشان شفقت مفرما؛ بلکه مرد و زن، طفل و شيرخواره، گاو، گوسفند، شتر و الاغ را بکش(25). نشان مي دهد که نمي توان به سادگي اين احکام را منحصر به زمان و مصداق هايي خاص دانست و لزوم يادآوري رفتار خصمانه عمالقه با بني اسرائيل، براي هميشه مي تواند غير زمانمند بودن اين احکام را گوشزد کند. دقيقاً ماننداحکام مربوط به قرباني معبد که امروزه گرچه امکان آن منتفي است، ولي اين به معناي الغاي حکم نخواهد بود، بلکه موضوع حکم موجود نيست. چه بسا روزي مصاديق عمالقه نيز پيدا شود. چنان که مطابق پيش گويي هاي صورت گرفته، يکي از وقايع پيش مسيحايي، ظهور ايليا پيش از آمدن ماشيح است که بازماندگان عمالقه را نابود خواهد کرد، آنگونه که يوشع، پدرانشان را معدوم ساخت.(26)
اين تفسير، عمالقه را يک قوم حقيقي و نسلي از انسان مي شمارد و نه استعاره اي عام براي دشمنان يهود. طبق اين تفسير نبايد هر قومي را بدون بررسي انتساب نسبي اش به عمالقه باستان، مورد اتهام قرار داد و مصداقي براي عمالقه دانست.
2. براساس معياري که رامبام ارائه داد، عمالقه گرچه در معناي اوليه اش بر قوم خاصي دلالت مي کردند، اما مسئله اصلي، فرهنگ اعتقادي عمالقه و دشمني ايشان با بني اسرائيل بود. پس با توسعه فهم ابن ميموني از عمالقه، مي توان اين کلمه را نمادي براي همه اقوامي دانست که با يهود دشمني مي ورزند. امروزه سياست مداران صهيونيست(27) بر آنند که اعراب و ديگر دشمنان اسرائيل موجود را مصداق هايي از عمالقه بدانند! اما توجه به چند نکته در اين خصوص ضروري است:
أ. ابن ميمون چنين مي گفت که عمالقه مي توانند با تحول در باورداشت هاي خود، از مصداق حکم جنگ خارج شوند. اين بدين معناست که براي شمول حکم عمالقه براي يک قوم دو موضوع ضرورت دارد: اولاً، قوميت عماليقي داشتن و ثانياً، تعلق فرهنگي به اعتقادات عمالقه. فقدان هريک از اين موارد، مانع صدق عنوان عمالقه بر قوم مي شود.
ب. دشمني با يهود چيزي است و مخالفت با صهيونيست چيز ديگر. آنچه که در تورات بدان تأکيد شده، جسارت و عداوت عمالقه نسبت به يهوه و يهودياني است که عمل به تورات را وجهه همت خود قرار داده اند.
اين در حالي است که، صهيونيست بودن، لزوماً به معناي عمل به مقتضاي تورات نيست. در واقع، صهيونيسم يک تفکر سياسي خاص و صد البته با خاستگاهي يهودي است و اين مصادره به مطلوب است که مخالفان صهيونيسم، دشمنان يهوه و به تبع آن مصاديقي از عمالقه قلمداد شوند. آن گونه که پيداست، اين تفسير بيش از اينکه علمي و هلاخايي باشد، يک تفسير سياسي(28) است و چندان مقبوليتي نزد علماي يهودي معاصر ندارد. علاوه بر اينکه، فاقد هرگونه جنبه استنادي به منابع هلاخايي معتبر در يهوديت است.
3. عمالقه گرچه مصداقي عيني در تاريخ بني اسرائيل دارند، ولي اين مانع از آن نمي شود که ما چشم خود را به واقعيتي فراتر از نمود ظاهري عمالقه بيفکنيم و دريابيم که عمالقه يعني دشمني با انديشه تعالي يهوه. يا به گفته رباي آرنيه(29) عمالقه، يعني ترديد در وجود و اقتدار خداي يهود. پس ما بايد همه روزه در پي يافتن عمالقه در ميان اقوام مختلف، يهوديان و حتي وجود خودمان باشيم. آيا اينکه مقدار عدد ابجدي عماليق در زبان عبري 240 و برابر با معادل عبراني واژه « شک» است، ما را به همين مسئله رهنمون نمي سازد؟
نتيجه گيري
ملحمت حوا، نسختين مصداق نبرد مشروع در آيين يهود است که پيروان اين دين بر اساس آن ملزم به نبرد با کساني هستند که تصرف سرزمين موعود در عهد باستان متوقف بر شکست ايشان بوده است. جنگ با اقوام هفت گانه از همين دست است. ملحمت حوا، نبردي آغازگرانه است و پديد آورنده شديدترين خشونت هاي ناشي از جنگ هاي ديني در سراسر تاريخ مکتوب اديان بوده است. براساس تاريخ يهود، يوشع قهرمان اين جنگ ها است. به لحاظ زماني مي توان نقطه آغاز ملحمت حوا را اندکي پس از خروج از مصر تا برقراري حکومت يهودي به دست داوود دانست.
پي نوشت:
* كارشناس ارشد رشته اديان.
1.Genesis’ 14:7; 36:12, 16. Exodus 17:8-11, 13-14, 16. Numbers 13:29; 14:25,43, 45; 24:20; 25:17.Deuteronomy .Judges 3:13; 5:14; 6: 3, 33; 7:12; 10:12; 12: 15. 1Samuel 14:48; 15:2-8,15, 18, 20, 32; 27:8; 30: 1, 13, 18. 2Samuel 1:1, 8, 13; 8:12.1Chronicles 1:36; 4:43; 18:11.Psalms 83:7.
2.Rhe word ‘Amalek’ appears in the Babylonian Talmud, in the following places:Berakhot 58a; Shabbat 56b; Shabbat 118b; Yoma 22b; Megillah 31a; Bava Batra 21b; Bava Batra 46b(as a mnemonic); Sanhedrin 20b(four occurrences); Sanhedrin 99b; and Zevahim 116a(two occurrences). In the Palestinian Talmud ‘ Amalek’ occurs(excluding references to the Mishna) in Rosh Hashana 3:8; Ta`anit 4:3;Megillah 1:11; Megillah 4:2; and Kiddushin 4:11.
Micheal J.Harris ,Divine command ethics:Jewish and Christian perspectives,Routledge,2003, p194.
3. Talmud-Mas.Yoma 22b.
4.It has been taught:R Jose said:Three commandments were given to Israel when they entered the land;[i] to appoint a king;[ii] to cut of the seed of Amalek;[iii]and to build themselves the chosen house [i.e.the emple] and I do not know which of them has priority. talmud,Mas.Sanhedrin 20b.
5.Talmud-Mas.Zevachim 116a.
6. Babylonian Talmud,Mas Kiddushin 82a.
7. طبق سنت يهودي اسفار پنج گانه عهد عتيق به 54 قسمت و هريک نيز به 7 قسمت تقسيم مي شود و به هرکدام از آنها يک پارشا مي گويند. اين پارشاها مطابق برنامه اي مشخص به طور روزانه از يکشنبه هر هفته آغاز و تلاوت مي شود.
8. (ha.man).
9.(ag.ag).
10. مطابق سنت يهودي احکام تورات در يک شماره نگاري خاص شامل 613 حکم مي شود. تعداد 248 مورد از اين احکام، ايجابي و تعداد 365 مورد، سلبي است. عالمان يهودي تاکنون فهرست هاي گوناگوني از احکام 613 گانه يهودي تدوين کرده اند که در اين ميان فهرست ابن ميموني، مقبوليت بالايي دارد و برهمين اساس اين فهرست، ملاک بررسي نوشته حاضر گرفته است. ر.ک: سليماني حسين، « احکام 613 گانه تورات»، هفت آسمان، ش 18.
Ronald L.Eisenberg,613 Mitzvot: A Contemporary Guide to the Commandments of Judaism, Schreiber Publishing,Inc, 2008.
11. Deuteronomy 25:19.
12.Deuteronomy 25:17.
13.Deuteronomy 25:19.
14.Mishneh Torah,Sefer Shofetim,Melachim uMilchamot: 1:1.
15.(sehm.u.al).
16.(sha.ul).
17.Mishneh Torah,Sefer Shofetim,Melachim uMilchamot: 1:2.
18.Mishneh Torah,Sefer Shofetim,Melachim uMilchamot: 5:5.
19.Mishneh Torah,Sefer Kedushan,Issurei Biah 12:17.
20.Deuteronomy 20:10.
21.Deuteronomy 20:11.
22.Mishneh Torah,Sefer Shofetim,Melachim uMilchamot: 6:1.
23.Mishneh Torah,Sefer Shofetim,Melachim uMilchamot: 6:4.
24.Deuteronomy 25:17-19.
25. 1Samuel 15:3.
26.” REMEMBER AMALEK!” VENGEANCE,ZEALOTRY, AND GROUP DESTRUCTION IN THE BIBLE ACCORDING TO PHILO, PSEUDO-PHILO, AND JOSEPHUS,Louis H.Feldman,Monographs of the Hebrew Union College,2004.
Reuven Kimelman, “War” in Frontiers of Jewish Thought,ed. Steven Katz(Washington, DC:B`nai B`rith Books,1992), p309.
27. با مطالعه آثار بنيانگذاران صهيونيسم به روشني مي توان اين واقعيت را دريافت که جنبش سياسي صهيونيسم اساساً حرکتي سياسي به منظور تشکيل يک حاکميت ليبرال در سرزمين هاي اشغالي بوده است. هرتزل خود تصريح مي کند که دين و محرک هاي آن نقشي در تفکر او ندارد و گلداماير نيز مي گويد من متعلق به فرهنگ يهودي ام و نه ديانت آن. از سوي ديگر، دانشمندان يهودي ارتدوکس مانند اعضاي انجمن نتوراي کارتا بر اين باورند که هيچ گونه ربط و نسبتي ميان دولت صهيونيستي و دين يهودي وجود ندارد و تنها وجه مشترک ميان يهوديان و صهيونيست هاي اسرائيلي نه تفکر مذهبي که رابطه نژادي ايشان است.ر.ک:
http://www.nkusa.org & http://www.jewsnotzionists.org/&
28.see: Benjamin Weinthal,A new Amalek is appearing,at:
http://www.jpost.com/International/Article.aspx?id=167043
29. حاخام يهودي و خالق آثار فاخري چون: آبهاي عميق( ژرف نگاشتي بر اسفار خمسه) و نيز درآمدي بر يهوديت ارتدوکس.
منبع: نشريه معرفت اديان شماره 2