«محبت » ،آموزه ي اخلاقي مسيحي ـ اسلامي (2)
«محبت » ،آموزه ي اخلاقي مسيحي ـ اسلامي (2)
اقسام محبت
محبت خالق و مخلوق در مسيحيت
«فرمان به محبت عالي ترين ميراث مسيح است و او خود مصداق اعلاي چنين محبتي است .اين محبت پايبندي کامل شخص به خيرديگران و تعهد کامل به حفظ و بسط اين خبراست .محبت کامل ، نيروي محرکه ي حيات انساني است . اين محبت عبارت است از وفاداري به ديگران ، همراه با اشتياق کامل به قرباني کردن خود براي ديگران .محبت خدا ،آن طور که مسيح تجسم آن بود ،با تحقق صورت الهي در انسان ابراز مي شود .محبت ،تجسد احياء شده در هر شخص ، اراده ي خدا به حضور در خلقت و تحقق يا تجلي خدا از طريق محبت خداست . همان طور که وجود مسيح تجسد الوهيت در سرشت انساني بود ، تمام وجود او نيز محبت متجسد بود . چنين محبتي يک فرمان و در عين حال عطيه است . محبت هم اراده است ،هم شوق ، و به عنوان اراده ،پايبندي ارادي به خواست و خيرديگران است .محبت درهمه ي افعالي که انسان را مهياي محبت کردن مي کنند و در پايبندي و فداکاري اي که رابطه ي محبت را تثبيت مي سازند بروز پيدا مي کند . محبت به عنوان شوق ،تمايلي ارادي و خودجوش نسبت به ديگران و خير آنهاست . محبت به عنوان شوق ،يک عطيه است . اراده و شوق به نحو فعالي به هم مربوطند ؛ يعني اراده به واسطه ي شوق انگيزه ي خود را به دست مي آورد و به واسطه ي اراده ،شوق به ظهورمي رسد .محبت خدا ، چه اراده ،چه شوق ،عطيه اي است از خود خدا و بالاترين عطيه ي اوست .انسان به واسطه ي فيض توانمند مي شود و به آزادي و محبت کردن دعوت مي شود » (1)
مسيح پيام دوستي و محبت خويش را اين گونه مي رساند :«همان طورکه پدر مرا دوست دارد ،من نيزشما را دوست دارم . پس درمحبت من زندگي کنيد .اگرازکلام من اطاعت نماييد در من زندگي خواهيد کرد؛درست همان گونه که من از احکام پدرم مي نمايم و درمحبت او زندگي مي کنم . اين را گفتم تا شما نيزازشادي لبريز شويد . بلي ، تا مالامال از خوشي گرديد . از شما مي خواهم که به همان اندازه که من شما را دوست مي دارم ، شما نيز يکديگر را دوست بداريد .بزرگترين محبتي که شخص مي تواند در حق دوستانش بکند اين است که جان خود را در راه ايشان فدا سازد . محبت را بايد اين چنين سنجيد و شما دوستان منيد .اگرآنچه مي گويم اطاعت کنيد ديگر شما را «بنده » نمي خوانم ؛ چون معمولاً بنده مورد اعتماد اربابش نيست .من شما را «دوستان خود » مي خوانم ، به اين دليل که به شما اعتماد کرده ، هر چه پدرم به من گفته است همه را به شما گفته ام » (2)
قديس آگوستين محبت را اين گونه تفسير مي کند :
« براي اينکه محبتي را دريافت کنيم که بايد با آن صحبت کنيم خودمان مورد محبت قرار گرفته ايم . در حالي که هنوز آن را نداشتيم . زيرا امکان محبت کردن به او را نداشته ايم مگراين که آن را ازطرف او و با نخستين محبت او نسبت به ما به دست آورده باشيم » .(3)
«محبت يک شيء مخلوق که بهره اي از محبت خدا ندارد ،ازخدا نيست ،اما محبت خدا که به واسطه ي آن به خدا مي رسيم جز از طرف خداي پدرو از طريق عيسي مسيح و روح القدس نيست .به واسطه ي اين محبت خالق ، هر کس مي تواند حتي از مخلوقات استفاده ي شايسته ببرد » (4)
«محبت کن و هر چه مي خواهي انجام بده . آيا تو آرامش مي خواهي ؟ آرامش خود را از راه محبت حفظ کن .اگر فرياد بر مي آوري . فريادت از راه محبت باشد . اگر اصلاح مي کني ،اصلاح تو از راه محبت باشد . اگر عفو مي کني ،از راه محبت عفو کن . اگر ريشه ي محبت در تو باشد ، از اين ريشه چيزي جز خيرنمي رويد » (5)
يوحنا محبت دو جانبه ي خالق و مخلوق را عنوان کرده است .او نه تنها خداوند را داراي محبت به خلق مي داند بلکه او را محبت مي نامد و با اين کلام همان مضموني را يادآوري مي کند که عيسي (ع) گفته است :
«خداوند کامل است و شما نيز کامل باشيد.»
بنابراين اين کمال زهد انجيلي دراين آموزه ، يعني «محبت » خلاصه مي شود .
يوحنا مي گويد : (6)
«عزيزان من !بياييد يکديگررا محبت کنيم ؛ زيرا محبت ازخداست و هرکه محبت مي نمايد فرزند خداست و خدا را واقعا مي شناسد ،اما کسي که محبت نمي کند خدا را نمي شناسد ؛زيرا خدا محبت است .خدا با فرستادن فرزند يگانه ي خود به اين جهان گناه آلود ،محبت خود را به ما نشان داد . بلي ،خدا او را فرستاد تا جان خود را در راه ما فدا کند و ما را به زندگي ابدي برساند .اين است محبت واقعي . ما او را محبت نکرديم ،بلکه او ما را محبت کرد و يگانه فرزندش را فرستاد تا کفاره ي گناهان ما شود .
عزيزان من !حال که خدا ما را اين چنين محبت نمود ما نيزبايد يکديگر را دوست بداريم و محبت کنيم .ما هيچ گاه خدا را نديده ايم ،اما اگريکديگر را محبت نماييم خدا در وجود ما مسکن مي گزيند و محبت او در ما قوت مي گيرد .خدا براي همين روح پاک خود را در وجود ما قرارداده تا بدانيم که خدا درما ساکن است و ما درخدا … ما مي دانيم که خدا چه قدر ما را دوست مي دارد ، زيرا گرمي محبت او را چشيده ايم . ما محبت او را باورمي کنيم .خدا محبت است و هر که با محبت زندگي مي کند با خدا زندگي مي کند و خدا در وجود اوست . وقتي با مسيح زندگي مي کنيم محبتمان بيشترو کامل تر مي شود . پس در روز داوري شرمنده و سرافکنده نخواهيم شد ، بلکه با اطمينان و شادي در حضور او خواهيم ايستاد ،زيرا او ما را دوست دارد و ما نيز او را دوست داريم » (7)
آشتياني درباره ي عشق و محبت در مسيحيت مي نويسد :
«ازاشاراتي که درکانن مسيحيت به اختصار آمده است مي توان نتيجه گرفت که عشق و محبت درتعليمات عيسي کليد اسرار الهي است و به نظر من آنچه مسيحيت را از آغاز به مکتب عرفا نزديک ساخت همين ارزش حياتي و اساسي عشق بود ».(8)
محبت خالق و مخلوق در اسلام
در اسلام نيز آيات و روايات بسياري درباره ي محبت بين خالق و مخلوق و خلق با يکديگروجود دارد . از طرف ديگر ، محبت خدا و مخلوق رابطه ي مستقيمي با زهد دارد . زاهد با دل بستن به دنيا و زرق و برق هاي آن ، راه پيوستن به معنويت و حقيقت را هموار مي سازد و به آساني متوجه خداوند مي شود . او به زخارف دنيوي اعتنايي ندارد ،و ازآخرت غافل نيست تا سر به عصيان بردارد و از پروردگارش دور افتد . آنچه بنده را از خالق جدا و دور مي سازد خطاهاي اوست و خطاها محصول شيفته شدن به دنياست . کسي که علاقه اي به دنيا ندارد از آفت خطا نيز به دور است و به مهر و محبت الهي نزديک است . لذاست که پيامبر (ص) در جواب کسي که مي پرسد : « چه کاري انجام دهم تا محبوب خداوند و مقبول خلق گردم ؟ »مي فرمايد :
«ازهد في الدنيا يحبک الله و ازهد فيما ايدي الناس تحبک الناس » (9)
نسبت به دنيا بي رغبت باش و به آنچه در دست مردم است شيفته مشو تا خدا و مردم تو را دوست بدارند .
ازآنجا که زاهد به دارايي هاي ديگران چشم ندوخته است ،عزت و آزادگي خود را پاس مي دارد .ازاين رو ، در ديد مردم بزرگ و محبوب است .در پرتو زهد و پارسايي ، جان پالايش مي شود و از تعلقات رها مي گردد و سرزمين دل براي رشد احساسات پاک و انديشه هاي تابناک و انوار ملکوتي آمادگي مي يابد .عشق به کمال مطلق و علاقه به پروردگار با دل سر و کار دارد و با وابستگي هاي دنيوي هم سو نمي شود . بنابراين در روايت آمده است :
«الزهد مفتاح باب الاخره و البرائه و هو ترک کل شي ء يشغلک عن الله »(10)؛کليد در آخرت و برات آزادي ازآتش ،زهد است و زهد ترک هر چيزي است که تو را از خداوند باز مي دارد .
محبت خداوندي است که براي اوليا و انبيا و اهل ايمان و زاهدان ،کيمياي خودسازي و سازندگي است . عشق به خداوند متعال همه ي زشتي هاي اخلاقي را يک جا درمان مي کند و همه ي صفات نيکو را به عاشق هديه مي دهد و اين کيمياي عشق چنان عاشق را جذب معشوق مي کند که هرگونه پيوند او را با هرچيز و هرکس جزخدا قطع مي نمايد . درمناجات محبين ازامام زين العابدين (ع) آمده است :
«الهي من ذا الذي ذاق حلاوه محبتک فرام منک بدلاً و من ذا الذي آنس بقربک قابتغي عنک حولاً »(11)
خداي من !کيست که شيريني محبت را چشيد و يارديگري برگزيد و کيست که به قرب و نزديکي تو انس گرفت و خدايي جز تو را طلبيد ؟ و در روايتي منسوب به امام صادق (ع) آمده است :
«حب الله اذا اضاء علي سر عبد اخلاه عن کل شاغل و کل ذکرسوي الله ظلمه و المجب اخلص الناس سر الله تعالي و اصدقهم قولا و اوفاهم عهدا »(12) ؛نور محبت خدا هرگاه بر درون بنده اي بتابد او را از هر مشغله ي ديگري باز مي دارد . هر يادي جز ياد خدا تاريکي است .دلداده ي خدا مخلص ترين بنده خداست و راستگوترين مردمان و وفادارترين آنها بر عهد و پيمان .
حق پرستي دراسلام به معني واقعي يعني شور محبت او و با ياد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن و در حال توجه و حضور و ذکردايم بودن و با خودپرستي و لذت گرايي به ستيزه برخاستن که اين خود مستلزم زهد و پارسايي است .
محبت به همسايه در مسيحيت :
قديس فرانسيس ساليسي رابطه ي بين محبت خدا و همسايه را چنين بيان مي کند : «چراخدا را دوست داريم ؟ قديس برنارد جواب مي دهد :انگيزه ي محبت ما به خدا خود خداست .بدين وسيله او تلويحاً بيان مي کند که خدا را ما دوست داريم چون او خير نامتناهي و مطلق است .اما چرا خود را با عاشقي خيرخواهانه دوست مي دارم ؟ چون ما به صورت خدا هستيم.منزلت شبيه قادر مطلق بودن براي همه ي انسانها مشترک است. پس ما بايد همه رامانند خودمان به عنوان صورت هاي زنده ي خدا دوست بداريم.تحت عنوان ما به خدا وابسته مي شويم ،اين عنوان پيوند محکمي را با بسته ايم شکل مي دهد وتعلقي را که باآن فرزندان خدا مي شويم محکم مي کند ،خدا يي که عنوان محبت آميز پدرو مادررا مي گيرد .
ما به عنوان صورت خدا مي توانيم با ماهيت الهي اومتحد شويم ،ازخير مطلق اوبهره مند گرديم و با برکت خود او شاد مان شويم با اين ويژگي ،فيض به ما منتقل مي شود و نفوسمان کاملاً با خدا متحدمي گردد.
برطبق بيان قديس لئو ،ما تا حدي در سرنوشت الهي سهيم هستيم .محبت ما به خداوهمسايه ازهمين محبت ناشي مي شود .يک طرف نردباني که يعقوب در رويا ديده بود به آسمان مي رسد وطرف ديگردر زمين قراردارد ،گويي مي خواهد فرشته ها را برنزول و انسان را بر صعود قادر سازد بنابراين محدوده ي همين محبت ،به خدا و همسايه هاي ما کشيده مي شود وبا آن به معراج مي رويم تا باالوهيت متحد شويم وبه مقام انساني نزول کنيم تا درپيوند با انسان هاي زندگي کنيم .اما با اين محبت ،ما هميشه همسايه هاي خود رابه عنوان صورت خدا ملاحظه مي کنيم و درنتيجه با خدا پيوند مي يابيم ؛درحالي که در فيوضات اوسهيم هستيم ومي خواهيم ازجلال اوبهره مند شويم.ازهمين روست که نتيجه مي شود که محبت به همسايه با محبتي ازنوع احسان ،محبت به خدا در انسان يا انسان در خداست .درنتيجه ،دوست داشتن خدا تنها به خاطرخود خداودوست داشتن مخلوقات به خاطرمحبت خدا .هنگامي که صورت زندهي خدا را درهمسايه ي خود مي بينيم نبايد به خاطرخود اومهربانانه به اومحبت کنيم وهربرکتي را برايش بخواهيم چنان فرض مي کنيم که ما هنوزازويژگي هاي شخصي اوغفلت داريم،بلکه به خاطرمحبت خدايي که اورا طبق صورت خويش آفريد ودر نتيجه،اورا قادرساخت که در آثار خير او هم درنظام فيض وهم درجلال سهيم شود ،بايد به اومحبت کنيم .به خاطرمحبت که خدا با دست هاي خود اورا به وجود آورده است واوبه خدا وابسته است وبه واسطه ي او وجود دارد ودر اوزندگي مي کند وبه خاطراو خلق شده است وبه نحوخاصي شبيه اوست .بنابراين محبت به خدا نه تنها غالباً به محبت به همسايه فرمان مي دهد ،بلکه آن را به عنوان صورت وشبيه محبت خدا درقلب ايجاد مي کند واشاعه مي دهد چون همان طورکه انسان صورت خداست ،به همان نحوه محبت
مقدس و کامل به همسايه نيزصورت محبتي است که قلب انسان را براي خدا به تپش مي اندازد.»(13)
قديس آگوستين با توجه به اين کلام پولس راجع به اعضاي بدن که «اگرعضوي از بدن دچاردردي شود تمام اعضاي بدن با آن همدردي مي کنند و اگرافتخاري نصيب يک عضو گردد تمام اعضا با اوشادي مي نمايند» (14)مي گويد :
«امروزتودررنج هستي ومن وديگران نيز فردا و بعد ازاين نسل ،نسل هاي ديگرکه بعد از شما آيند نيز دچاررنج و عذاب مي شوند . من نيز در رنج و عذابم تا آخرالزمان .هرکس از بدن من در رنج و عذاب باشد من نيز در رنج و عذابم ». (15)
ازهمين روست که درزندگي هاي رهباني نوعي تاکيد برمهمان نوازي به چشم مي خورد و برهمه ي راهبه ها و راهبان فرض بود که به نيازمندان و همسايگان کمک کنند و دررنج آنان سهيم باشند .
پي نوشتها :
1 ـ برانتل ،ج ، آيين کاتوليک ، صص 204 ـ 205 .
2 ـ يوحنا / 5 : 9 ـ 15 .
3 ـ به نقل از برانتل ، ج ، آيين کاتوليک ، صص 206 ـ 207 st.Augstine,De gratia Christ,XXXVI
4 ـ به نقل از برانتل ، ج ، آيين کاتوليک ، صص 206 ـ 207 st.Augstine,De gratia Christ,IV،III.
5 ـ به نقل از برانتل ، ج ، آيين کاتوليک ، صص 206 ـ 207 st.Augstine,De gratia Christ.
6 ـ نامه اي از يوحنا / 2 : 1 .
7 ـ پيشين / 4 : 17 ـ 7 .
8 ـ آشتياني ،ج ،تحقيقي در دين مسيح ، ص 229 .
9 ـ طوسي ، م ، امالي ، ص 202.
10 ـ مجلسي ، م ، بحارالانوار ، ج 67 ، ص 315.
11 ـ مجلسي ، م ، بحارالانوار ، ج 91 ، ص 148.
12 ـ منسوب به امام صادق (ع) مصباح الشريعه ، ص 192 .
13-به نقل از برانتل ، ج ، آيين کاتوليک ، صص 208.ST.FRANCIS DE SALES AYRETISE ON LOVE OF GOD.
14-رساله ي اول پولس به قرنتيان /26:12.
15-به نقل از برانتل ، ج ، آيين کاتوليک ، صص 209.ST.AUGUSTINE ،ENARRAATIONES IN PSALAMOS.
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 7