محسنات لفظي در کلام امام رضا و امام سجاد (ع)
حسن عبداللهي (2)
عليرضا نادريان لايين (3)
چکيده
کلام امامان معصوم (عليهم السلام) در کنار معاني والاي انساني که نشان از روحيهي متعالي و انديشهي اسلامي ايشان دارد، مملو از واژگان و ترکيبهاي زيبا و تأمّلبرانگيزند که روح آدمي را جلا ميدهند. بيان ظرافتهاي بلاغي در کلام اين بزرگان، امري ضروري است. از اين روي شرح و بسط اين موضوع از تکاليف مهم دانسته شده و در نوشتار حاضر به موازنهي محسنات لفظي در کلام امام رضا و امام سجاد (عليهما السلام) همت گماشته شده است تا توانايي اين بزرگواران براي مخاطب آشکار شود. آن بزرگواران سخنان و نصايح گهربار خويش و مبادي اسلام و ارزشهاي اخلاقي را در قالب سخناني مملو از تصاوير بديعي بيان کرده و صنعتهاي لفظي مختلفي چون جناس، سجع و … را به کار گرفتهاند تا بر عمق معني و تأثيرگذاري کلام خويش بيافزايند و تأثير و زيبايي آن را دوچندان کنند، بيآنکه از عمق و معاني ديني ذرهاي بکاهند.
در اين مقاله که با روش توصيفي- تحليلي و با استفاده از منابع کتابخانهاي نگارش يافته، سعي بر آن است به موازنهي نمونههايي از محسنات لفظي سخنان اين دو امام (عليه السلام) که در کنار معاني والا و ترکيبهاي بينظير در پوشش صنايع بديع جاي گرفتهاند و از طبع دلکش ايشان برآمده است، پرداخته شود.
مقدمه
کلام امامان معصوم (عليهم السلام) از عمق مباحث قرآني و ديني و مطالب اخلاقي ناب اسلامي نشئت ميگيرد، بدين لحاظ، تأثير والايي بر خواننده دارد. همين امر باعث شده است از ديرباز، به نسخهي شفابخش براي امور معنوي و اخلاقي جامعهي اسلامي تبديل شوند و راهنماييهايشان سکاندار کشتي اخلاق بشريت در هجمههاي مکرر فرهنگهاي بيگانه شود. صحت اين سخن زماني آشکارتر ميشود که به پژوهش در سخنان اين بزرگان پرداخته شود. از ديگر سو، بيان اين نکته نيز شايان اهميت است که کتابهايي چون نهجالبلاغه و صحيفه سجاديه در کنار اينکه نمونهي ممتازي در زمينهي هدايت بشر به سوي رويهي صحيح زندگي به شمار ميروند، از نظر ادبي نيز در جايگاه والايي قرار دارند.
از نظر بلاغت و قوت بياني، تمجيدهاي فراواني از سخنان امامان معصوم (عليهم السلام) شده است، تا آنجا که بزرگان ادب، دربارهي کلام حضرت علي (عليه السلام) گفتهاند: «بالاتر از سخن بنده و پايينتر از سخن خداست» (مطهري، 1372: 358).
تمام اين گفتهها در پي اثبات يک نتيجهاند و آن اينکه اهميت سخن بزرگان تنها از نظر صبغهي ديني، نصيحتگونه و از جنس هدايت بشري نبوده، بلکه از نظر ادبي و بلاغي نيز در درجهي بالايي قرار دارند، در حدي که جزو نوادر بيبديل ادبيات عربي و ديني به شمار ميروند.
همين نکته، نگارندگان را ترغيب کرد تا از رهگذر اين مقاله به پژوهش دربارهي سخنان امامان معصوم (عليهم السلام) بپردازند.
پژوهش پيرامون فنون بلاغي، در ابتدا منحصر به قرآن و زيباييهاي ادبي آن بود. ابوزکريا يحييبن زياد کوفي، مشهور به فراء در کتابش معانيالقرآن به بررسي آرايههاي ادبي قرآن پرداخت. اين جريان ادامه داشت تا اينکه نوبت به افرادي چون جاحظ در کتاب البيان و التبيين و ابن المعتز در کتاب معروفش البديع ميرسد. بدون شک پژوهش پيرامون علم بديع و محسنات لفظي در بلاغت عربي ادامه داشته و خواهد داشت.
کتاب ترجمه و شرح اشعار منسوب به فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و امامان معصوم (عليهم السلام) که توسط عالم گرانقدر، حسن عبداللهي، جمعآوري شده، دربردارندهي بخشي از اشعار و خطبههاي امام سجاد (عليه السلام) بوده که در درجهي بالايي از مناجات است و نشان ارتباط عميق ميان بنده و پروردگار دارد. کتاب صحيفة الرضا (عليه السلام) نيز توسط استاد جواد قيومياصفهاني گردآوري شده و مجموعهي کاملي از دعاها و زيارتهاي امام (عليه السلام) است. مطالب اين دو کتاب ارزشمند، جدا از بلاغت، در درجهي بالايي از مناجات قرار دارند. علاوه بر آن، دربرگيرندهي ارتباط عميق ميان بنده و پروردگار بوده و داراي مشخصههاي اخلاقي، ديني و اجتماعي است.
با توجه به غناي اين دو مجموعه، از نظر مضامين، کمال تجربه و ساخت بينقص، بيان ارزش ادبي و فني اين دو در گرو زيبايي است که در بندهاي اين دو کتاب وجود دارد.
نگارندگان مقالهي حاضر تلاش ميکنند به واسطهي شناسايي و موازنهي آرايههاي ادبي اين دو منبع، به بررسي زيباييهاي آنها بر اساس شواهد و به صورت موردي بپردازند. بنابراين در اين مسير پژوهشي خود به شيوهي تحليلي گام نهادهاند و پيرامون محسنات لفظي و اثر آن بر جان شنوندگان سخن ميگويند.
اين بررسي به بيان مهمترين راههايي که در ايجاد موسيقي نثر مؤثّرند مانند: سجع، موازنه و … ميپردازد. ويژگي اين مقاله، در روش بررسي و هدفي است که دنبال ميکند. روش کار، کتابخانهاي و بررسي توصيفي- تحليلي موضوع با بهرهگيري از مثالهاي ممتازي است که حاوي محسنات لفظي هستند، آنگاه در حد امکان به شرح مثالها پرداخته ميشود.
در مقالهي پيشرو سعي بر اين است تا از منابع مختلف و صحيحترين نظريهها، براي بيان زيبايي فني مثالها بهره گرفته شود و محسنات بديعي با شواهد بليغي از سخنان امام سجاد و امام رضا (عليه السلام) آراسته شود، ولي به جهت کوتاهي مجال، به شرح مختصري پيرامون آنها اکتفا ميشود و بيشتر محسنات لفظي به صورت آماري بيان ميشود. اميدواريم نوشتار حاضر راهي به سوي فهم کلام امامان معصوم (عليهم السلام) باشد و با توجه به اينکه پژوهش مستقلي در اين زمينه انجام نشده است، پيش از بيان شواهد مثالي و کاربست صنايع بديع لفظي در آن، به معرفي مختصري از علم بديع پرداخته ميشود تا مخاطب با اشراف کامل، ادامهي مطالب را مورد مطالعه قرار دهد.
پيشينه
دربارهي امام سجاد و امام رضا (عليه السلام) تحقيقات و پژوهشهاي فراواني صورت گرفته است که قابل شمارش نيست و مجالي براي بيان تک تک آنها وجود ندارد، امّا در زمينهي بررسي اصول بلاغي و به خصوص موازنهي محسنات لفظي در سخنان اين دو بزرگوار، تاکنون هيچ تحقيق و پژوهش مستقلي صورت نگرفته که همين امر منجر شده است تا يکي از نوآوريهاي اصلي مقالهي حاضر، موازنه و بررسي محسنات لفظي در کلام اين دو بزرگوار باشد.
شايان ذکر است که موازنهي حاضر تنها يک بيان صرف شواهد مثالي بدون تحليل نيست، بلکه در اين مقاله، از گذر بيان شواهد مثالي گوناگون در کلامِ هر دو امام معصوم (عليهما السلام)، بيان و تحليل توان اين دو بزرگوار در زمينهي بلاغت عربي و چگونگي به کارگيري محسنات لفظي مورد بررسي و تحليل قرار گرفته است تا از اين رهگذر ثابت شود که اين بزرگواران در کنار قيادت ديني، در زمينهي بلاغت و بيان عربي نيز يکهسواراني بيبديل بودند.
علم بديع
دانشي است که به کمک آن، روشهاي زيباييبخش کلام که سخن را زيبا و مقبول ميسازند، شناخته ميشوند، البته پس از رعايت مطابقت سخن با مقتضاي حال و روشني دلالت آن بر مراد، اين روشها در دو مجموعه دستهبندي ميشوند: يک مجموعه به لفظ و آرايش آن و ديگري به معنا و زيباسازي آن برميگردد. اولي را آرايههاي لفظي و دومي را آرايههاي معنوي مينامند (قزويني، 1430ق: 287).
محسنات لفظي مربوط به زيباسازي لفظ بوده و نشانهي آن اين است که اگر لفظ به مرادف خود تغيير يابد، زيبايي آن از بين ميرود، از جمله آرايههاي لفظي: جناس، سجع، و … هستند، اين محسنات در کتابهاي بديعي، کمتر از محسنات معنوياند (ميداني، 1416ق: 317).
نمونههاي محسنات لفظي در کلام دو بزرگوار عبارتاند از:
اقتباس
به کارگيري قرآن کريم يا حديث شريف در شعر و نثر را گويند. در متن به اينکه سخن از آن اوست، تصريح ندارد و مانعي نيست که لفظ اقتباس شده را به زياده يا نقصان يا تقديم و تأخير تغيير دهد، چراکه قصد از اين کار، نشان دادن مهارت و محکم کردن رابطه ميان سخن گوينده و کلام اقتباس شده است (4) (توناني، بيتا: 217).
نمونههاي اقتباس در صحيفةالرضا عبارتاند از:
– سيدي و أن عرفتَ من عملي شيئاً وأشرکني في الرّحمة معهما و ارحمهُما کما ربياني صغيرا (قيومي اصفهاني، 1378: 46).
– يا مُحيي العِظام و هي رَميم و مُنشِئُها بعد الموت (همان: 48).
– اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه و البِسه در عک الحصينه (همان: 54).
امام (عليه السلام) در اين نمونهها، از آيهي 24 سورهي اسراء (5) و آيهي 78 سورهي يس (6) و در مورد پاياني، از حديث رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روز غدير اقتباس کردهاند.
نمونههاي اقتباس در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– ما هذاالتقصير و قد وخطک القتير، ووافاک النذير، و إلي الله المصير (عبداللهي، 1383: 221).
– ستنقل من القصور، إلي ضيق القبور، و من دارالفناء إلي دارالجبور، کل نفسٍ ذائقةالموت (همان: 222).
– يا من يجيب دعا المضطر في الظلم***يا کاشف الضُّرِّ و البلوي مع السَّقَم (همان: 236).
– فإنَّک مِنِّي يا علي موالفاً کهارون *** من موسي اخٌ لي و صاحب (همان: 176). (7)
امام (عليه السلام) در اين نمونهها، از آيات 28 و 185 سورهي آل عمران (8) و آيهي 62 سورهي نمل (9) و حديث رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دربارهي حضرت علي (عليه السلام) اقتباس کردهاند (ابن ابيالحديد المدائني، 1998م: 3757).
در اين صنعت بديع به خاطر همگوني که بين کلام مدنظر گوينده و مطلب اقتباسشده پديد ميآيد، در شنونده، تلذذخاطر ايجاد ميشود و کلام، بهتر در ذهن مخاطب جاي ميگيرد. چون معمولاً مطالب مورد اقتباس، از جمله مطالب مشهور و مقبول طبع مخاطبان است و همين عامهپسندبودن باعث تأثير هرچه بيشتر کلام و زيباتر شدن سخن گوينده ميشود.
اقتباس باعث تأثير هرچه بيشتر کلام بر شنونده ميشود. شواهد مثالي مربوط به امام سجاد و امام رضا (عليه السلام) از زيبايي بالايي برخوردار بوده و البته ظرافتهاي کلامي هر دو امام همام (عليه السلام) قابل تأمّل است.
در شواهد بالا، تسلط هر دو امام (عليه السلام) بر آيات قرآني و توان بياني، کاملاً آشکار بوده و اين مهم از رهگذر شواهد بيانشده آشکار است.
سخنان امام رضا (عليه السلام) بيشتر حالت نصيحتگونه و با لطافت بياني خاصي بوده؛ در حاليکه سخن امام سجاد (عليه السلام) تاحد زيادي رسمي و تنبيهگونه است و به نوعي به طور مستقيم، عقلانيت فرد را هدف قرار دادهاند. همين خطاب عقلگرايانه منجر به ايجاد نوعي خشونت در کلام ايشان شده، چراکه کلام، عاطفهي کمتري دارد.
ترصيح
تقسيم سخن به قسمتهاي گوناگون و آوردن هر لفظ با موافق آن در وزن و روي و به سخني ديگر، به کارگيري سجعهاي متوازي در کلام است (عبدالحميد، 2001م: 106).
نمونههاي آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– أللهم أشعِب به الصَّدع وارتق به الفَتق و أمِت به الجُور و أظهِر به العدل (قيومي اصفهاني، 1378: 54).
– اللّهم اعطِه في نَفسهِ و أهلِه و ذُريته و أمَّته و جميع رعيته ما تُقرٌ به عَينُه و تُسرُّبه نفسُه (همان: 70).
– إنَّهُ لا يذِل من والَيتَ و لا يعِّزُ من عادَيت يا مَن تفرَّد بالملک فلا نِدَّ له في مَلکوت سُلطانه و توحَّدَ بالکبرياء فلا ضِدَّله في جبروت شأنه (همان: 86).
نمونههاي آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– ماذا الراي العازب، و الرُّشد الغائب، و الأمل الکاذب، ستنُقَل من القُصور و ربّاتِ الخدور و الجذل و السرور، إلي ضيق القبور، و من دارالفناء إلي دارالحبور (عبداللهي، 1383: 222).
– فيا قليل التحصيل و يا کثير التعطيل، و يا ذالأمل الطويل، بناؤک للخَراب و أجلک إلي اقتراب (همان: 223).
– أُفٍ لدنيا، لا يرقي سليمها و لا يصحُّ سقيمها و لايندمل کلومها، و عودها کاذبة و سهامها صائبة و آمالها خائبة (همان: 226). (10)
ترصيح، در واقع کاربرد متقارن سجعهاي متوازي است. پس در مجموعه سجع متوازي وارد ميشود و اين اشتراک الفاظ در وزن و قافيه بر غناي موسيقي کلام اثرگذار است. به خاطر تکليف بالا، کاربرد ترصيع در شعر و نثر کم است، با اين وجود، اين آرايه در صحيفه امام رضا (عليه السلام) و کلام امام سجاد (عليه السلام) بدون تکلف و فراواني وجود دارد و شاهد تأثير موسيقايي و زيبايي آن در کلام هستيم.
در موازنهي بين کلام اين دو امام همام (عليهما السلام) اين نکته قابل ذکر است که واژههاي امام رضا (عليه السلام) از نرمي و همگوني بيشتري برخوردارند و اين مهم، متأثر از شرايط محيطي و اجتماعي عصر عباسي بوده، البته اين بدين معنا نيست که واژههاي امام سجاد (عليه السلام) دشوار يا داراي غرابت استعمالاند، تنها نوع چينش واژگاني امام رضا (عليه السلام) روانتر بوده که اين امر در کاربرد اسلوبها، کلمهها و لغتهاي حضرت آشکار است.
تشابهالاطراف
نوعي مراعاتنظير بوده، گويي سخن با آنچه با آغازش متناسب است، ختم شود (محمود ياسين، 1418ق: 139).
نمونههاي آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– واجعَل لَه مِن لَدُنکَ علي عدُوِّک و عدوِّه سُلطاناً نصيرا (قيومي اصفهاني، 1378: 54)
– يعلَمُ ما يسرون و ما يعلنون فَسيکفيکَهمُ الله و هو السُّميع البَصير (همان: 156).
نمونههايي از آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– اعتمادک علي الصحة والسلامة خُرقٌ، و سکونک إلي المال و الولد حمقٌ (عبداللهي، 1383: 229)
– فعقبي حلاوات الزمان مريرةٌ *** و إن عذُبت حيناً فحيناً خرابقُ (همان: 229). (11)
شواهد مثال در موارد بالا نمايانند و نيازي به بيان ندارند، امّا اين نکته قابل ذکر است که در اين صنعت بديع، نوعي تشابه معنوي ميان بندهاي سخن وجود دارد و ميان آغاز و پايان جمله ارتباط ايجاد ميشود که با اندک دقتي در کلمههاي آغازين و پاياني آشکار است. همين مسئله باعث زيبايي دوچندان کلام ميشود. موضوع شايع در اين آرايه، کاربرد آن در بازي با الفاظ است، به گونهاي که زيبايي آن متأثر از تداعي و ارتباط خاصي است که ميان کلمهها وجود دارد. در اين مقطع، کلام امام سجاد (عليه السلام) صائبتر بوده، چراکه به نوعي، از صنعت بديعي مذهب کلامي که نوعي صنعت بديعي معنوي است، نيز بهره بردهاند، هرچند کلام امام رضا (عليه السلام) نيز بار معنايي کاملي را افاده ميکند، امّا کلام امام سجاد (عليه السلام) صلابت بيشتري داشته و عقلانيتر است. همين عقلانيبودن يکي از امتيازهاي اين صنعت بلاغي بوده که باعث جذابيت بيشتر کلام امام سجاد (عليه السلام) شده است.
تلميح
اشاره به قصه يا شعري است بدون آنکه يادي از آن شود (تفتازاني، 1422ق: 92).
مقصود از اين اشاره آن است که هرچه در ذهن دارد، نزد مخاطب تثبيت کند.
نمونههاي آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– و بِوَصيه المُختار المُسمّي عندک بقسيم الجنّة و النّار (قيومي اصفهاني، 1378: 42).
– و أيده بِروحِ القُدس مِن عندک و اسلُکهُ من بين يديه و من خلفه رصداً (همان: 44).
عبارت اول، اشاره به ولايت امام علي (عليه السلام) و عبارت دوم اشاره به ليلةالمبيت و داستان معروف آن دارد. اين آرايه و فراواني در کلام حضرت مشاهده ميشود.
نمونههاي آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– وجدي رسول الله في کلِّ مشهدٍ *** و شيخي أميرالمؤمنين وزيره (عبداللهي، 1383: 207).
– و آلک أمسوا کالإماء بذلَّةٍ *** تشاعُ لهم بين الأنام فَجايعُ (همان: 209). (12)
در مثالهاي بالا عبارت اول، اشاره به وصيتهاي امام علي (عليه السلام) و عبارت دوم، اشاره به داستان اسراي کربلا و حرکت ايشان به سوي شام دارد. اين صنعت بديعي به خاطر تناسبي که ميان موضوع اصلي و قصهي مورد استفاده و تداعي آن در ذهن مخاطب دارد، داستان را در ذهن شنونده زنده ميکند، به خاطر تشبيه و بهرهگيري از داستان، مخاطب را جذب ميکند و سخن نزد وي تصوير ميشود. البته نوع ايجاز نيز دربردارد، از ديگر سو، با توجه به ابهامي که در برخي از تلميحها نهفته است، مخاطب به فکر و دقتنظر نياز دارد تا به مقصود برسد. اين امر بر زيبايي کلام اثر ميگذارد، براي فهم زيبايي سخن بايد شنونده به داستان آگاه باشد، از اينروي تأثير اين آرايه را در کلام ايشان مشاهده ميکنيم. در مقام موازنهي کلام، هر دو امام همام (عليه السلام) بار معنايي کاملي دارند، فقط امام سجاد (عليه السلام) بيشتر به ياد حوادث کربلا سخن ميگويند و به همين علت اکثر تلميحهاي ايشان به واقعهي مذکور ارتباط پيدا ميکند، حال آنکه امام رضا (عليه السلام) بيشتر در مقام اغناي مخاطب خويش هستند و بيشتر به مطالب کلي نظر دارند.
حسن انتها
اينکه متکلم، سخن خود را با چيزي ختم کند که احساسات را به حرکت وادارد و خيال را برانگيزد، از آن جهت که ختم سخن، آخرين چيزي است که گوش آن را ميشنود، پس اگر نيکو باشد دلها بدان ميگرايند و گوشها از آن لذت ميبرند. زيباترين سخن آن است که انتهاي کلام را بنماياند و بارزترين افکار را با انسجام در خود جاي دهد که آن را «براعة المقطع و حسن الخاتمه» نيز گويند (محمود ياسين، 1418ق: 171).
شواهد اين آرايه در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– يا سامِعَ کلِّ صوتٍ؛ و يا سابِقَ کل فوتٍ، يا مُحيي العِظامِ و هي رَميم، و مُنشِئها بعد الموت صلِّ علي محمّدٍ و آل محمدٍ واجعل لي من کلِّ همٍّ رجا و مَخرجاً و جميعِ المؤمنين، إِنَّکَ علي کلِّ شيءٍ قدير (قيومي اصفهاني، 1378: 48).
نکتهي قابل توجه اينکه در اينجا جمعي از آرايههاي بعدي گرد هم آمدهاند، مثلاً اسلوب جمع و تلميح نيز در اين کلام وجود دارد.
– حَسبي من هو حَسبي، حسبي من لم يزل حسبي، حسبي من کان مُنذُ قَطُّ کنتُ لم يزل حسبي، حسبي الله لا اله الا هو، عليه توکَّلتُ و هو ربُّ العرشِ العَظيم. (همان: 96).
شواهد اين صنعت بديعي در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– أفامِنتَ الأيام و طول الأسقام، و نُزولِ الحِمام، و الله يدعوا إلي دارالسلام (عبداللهي، 1383: 220).
– التوبة و اغسل الحوبة، و حسن العمل قبلَ حلول الأجل و انقطاع الأمل، فکل غائبٌ قادمٌ و کل غريبٍ غارمٌ، و کل مفرطٌ نادمٌ. فاعمل للخلاص قبل القصاص، و الاخذ بالنَّواص (همان: 233).
– و الخُلود إلي دارالاحزان، و السّکون إلي دارالهوان و قدنطق القرآن بالبيان الواضح في سورة الرَّحمان «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ (26) وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ» (همان: 213). (13)
همانگونه که از نام اين صنعت بديعي برميآيد، حسن ختام، خلاصهي افکار نثرنويس است، به همين دليل در خاتمهي کلام ميآيد و بايد از نظر تأثيرگذاري در حدي باشد که جانها و طبايع را به حرکت درآورد و دلها را مجذوب کند. اين زيبايي، برگرفته از فيض روحي برخاسته از اعمال قلب است، پس خاتمه، جدا از متن نيست، بلکه به منزلهي اعضاي جسم است و بايد در شروع و پايان زيبا باشد، چون که شروع و پايان سخن، معنا و مقصود را بيان ميدارند (محمود ياسين، 1418ق: 176).
در شواهد مثال کاملاً واضح است که امام سجاد (عليه السلام) از کلام خود به عنوان حربهايي براي بيدارسازي مخاطب و جامعه بهره ميبرند، در حالي که امام رضا (عليه السلام) بيشتر در مقام بيان و خطابه هستند، بدين جهت سخنان ايشان روانتر و سادهتر است.
جناس
به آن تجنيس و مجانسه نيز گويند، عبارت است از توافق دو لفظ در نطق با وجود اختلافشان در معنا (لادقي، 1963م: 207). سبب اين نامگذاري آن است که ترکيب حروف الفاظ آن از يک جنس هستند. جناس دوگونه است: تام و ناقص (ابوالعدوس، 1427ق: 276).
انواع آن عبارتاند از:
1. جناس مضارع
جناسي است که در آن دو حرف مختلف و هممخرج وجود دارد، مقصود از تقارب آنچه در نزد علماي تجويد است، نيست، بلکه شامل حروف هممخرج ميشود (توناني، بيتا: 130).
اين صنعت، برخي اوقات در مباحث علم تجويد نيز مورد بررسي قرار ميگيرد.
نمونههاي آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– و إن رَددتَ مع ذلک سُؤالي و خابت إليک امالي (قيومي اصفهاني، 1378: 44).
– و بِکَ أعُوذ و بک ألوذ (همان: 118).
– حينَ تَطَوَّلتَ عليَّ بالرِّضا و تَفَضَّلتَ بالعَفوِعمّا مَضي (همان: 44).
– و افتَح لَهُ فتحاً يسيرا و اجعَل لَه من لدُنک عَلي عَدوِّکَ وَ عَدوَّه سُلطاناً نصيرا (همان: 54).
شاهد در«سوالي و أمالي»، «أعوذ و الوذ»، «تَطَوَّلتَ و تَفَضّلت»، «يسير و نَصير» است که حروفش متقارب المخرجاند، درموارد مثالي بالا، امام رضا (عليه السلام) با ظرافت بسيار بالايي اين صنعت را به کار بردهاند.
نمونههاي آن در کلام امام (عليه السلام) عبارتاند از:
– أما أعبَرتَ بمن مضي من أسلافکَ وَ من وارَته الارضَ من آلافک (عبداللهي، 1383: 184).
– تمکَّن من دُنياه، و نال منها مُناه (همان: 187).
– و کثرة تعبه في طلابها، و تکادحه في إکتسابها و تکابده من أسقامها و أوصابها (همان: 192). (14)
شاهد در «أسلافک و آلافک»، «دنياه و مناه» و «تکادحه و تکابده» است که حروفش متقارب المخرجاند. اين تقارب تلفظي و مخرجي باعث زيباتر شدن کلام حضرت شده است و شنونده متأثر از شباهتي که ميان حروف دو لفظ متفاوت احساس ميکند، سرخوش ميشود.
به کارگيري اين صنعت باعث ميشود تا القاي کلام به وسيلهي مخاطب نيز روانتر و سهلتر شود، چرا که جناس مضارع به خاطر زيبايي که دارد موجب آمادگي بيشتر مخاطب براي شنيدن و برداشت مفهوم ذهني گوينده شده و اين امر از ويژگيهاي اختصاصي اين صنعت است.
زيبايي کلام ائمه (عليهم السلام) در اينگونه شواهد مثالي فني آشکارتر ميشود. هر دو امام همام (عليهما السلام) به خوبي از اين صنعت استفاده کردهاند، کلام امام سجاد (عليه السلام) عقلانيتر و رسميتر و به نوعي مانند اسلوب علمي بوده، در حالي که کلام امام رضا (عليه السلام) از سلاست خاصي برخوردار است و واژههاي راحتتر و همگونتري را به کار بردهاند.
2. جناس اشتقاق و شبهاشتقاق
دو نوع ديگر نيز به جناس، ملحق ميشوند، يکي، اشتقاق که دو لفظ را با هم جمع کند، دوم، مشابهت دو لفظ را جمع کند که شبهاشتقاق ناميده ميشود (عبدالحميد، 2001م: 100).
جناس اشتقاق
به کارگيري اشتقاقها از يک مادهي لغوي را گويند، ديور جراند و دريسلر آن را «تکرار جزئي» مينامند. اتحاد ريشهي معجمي از دو طرف را گويند. آنچه اشتقاق را از ديگر نمونههاي تکرار جدا ميسازد، احتمال گوناگون بودن شاهد مثالهاي آن است، چون امکان دارد از يک ماده بيش از يک اشتقاق باشد، در اين زمينه زبان عربي از ديگر زبانها متمايز ميشود (همان).
پيرامون اين آرايه، نمونههاي فراواني در صحيفه امام رضا (عليه السلام) وجود دارد، از جمله:
– إلهي بَدَت قُدرتُکَ وَ لَم تَبدُ هيئةً لکَ (قيومي اصفهاني، 1378: 46).
– فَجَهَلُوکَ وَ قَّدروکَ و التّقديرُ علي غيرِ ما به شبَّهوکَ، فإنّا بريءٌ يا إلهي من الذين بالتَّشبيه طَلَبوکَ (همان: 54).
– اللَّهمَّ و أمِنهُ بأمانِکَ الوَثيق و انصرهُ بنَصرکَ العزيز … و قوَّة بقُّوتِکَ … اللهم وال من والاه و عاد من عاداه (همان: 5).
– حتّي تحليّنا مَحلَّه. (همان: 54).
در «بدت و تبد»، «قدروک و التقدير»، «انصر و قوة»، «ال و عاد» و «حلّ و تحلُّ» اين نوع جناس وجود دارد. در اين مورد برتري و ظرافت امام (عليه السلام) در کاربرد اين آرايه در سخن نمايان است.
شواهد آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– بلي اوردته بعد عزِّ و منعةٍ *** مواردَ سوءٍ ما لهنَّ مصادر (عبداللهي، 1383: 193).
– والله يعلمُ انّا لا نُحبُّکُم *** ولا نَلومُکُم أن لا تُحِبُّونا (همان: 247).
– من عرف الرَّبِّ فلم تُغنِه*** معرفةَ الرَّب فذاک الشَّقي (همان: 248). (15)
در «أورد و موارد»، «نحبکم و تحبونا» و «عرف و معرفة» اين نوع جناس وجود دارد. برتري و ظرافت امام (عليه السلام) در کاربرد اين آرايه در سخن نمايان است. کاربرد همگون ريشهها منجر شده است کلام نوعي آهنگ و ريتم به خود بگيرد و تلفظ آن روانتر و سليستر شود. از رهگذر اين موضوع، کلام گوينده در سياق بهتري قرار گرفته، مطلوب طبع واقع شده است و تأثير کاملتري بر مخاطب ميگذارد.
هر دو امام (عليه السلام) نصيحتگونه عمل ميکنند و صبغهي ارشاد بر کلامشان، غلبه تامي دارد، البته کلام امام رضا (عليه السلام) نوعي استيناس در بردارد، البته امام سجاد (عليه السلام) نيز از اين مهم بيبهره نبودند بيشتر از اسلوب حکيم و مذهب کلامي و ساير صنايع بلاغي عقلاني و اثباتي مانند کيفيت شناخت خدا در مثال سوم استفاده کردهاند.
جناس شبهاشتقاق
آنگاه که دو لفظ جناس از يک ريشه مشتق نشوند ولي ميان حروف مشابهت فراواني باشد، به گونهاي که مخطاب تصور کند آن دو از يک ريشه مشتق شدهاند، در اينجا جناس شبهاشتقاق وجود دارد که آن را جناس «مشابهت يا جناس مطلق» نيز مينامند.
نمونههاي آن را در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– حتي لايستَخفي بِشيءٍ من الحَق مَخافةَ أحدٍ من الخَلق (قيومي اصفهاني، 1378: 56).
– و بالله أستَنجح و بِمُحمَّدٍ رسولُ الله و آلِ محمَّد … و عليهم أتوجه (همان: 82).
در کلمههاي «الحق و الخلق» و «أستنجح و أتوجه» اين آرايه وجود دارد چراکه شنونده گمان ميکند از يک ريشهاند حال آنکه اينگونه نيست.
نمونههاي آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– و کُفِّن في ثوبين واجتمعت له *** مُشيعةً إخوانه و العشائر (عبداللهي، 1383: 196).
– أکابر اولادٍ يهيجُ إکتئابُهُم *** إذا ما تناساه البنونُ الاصاغرُ (همان: 197).
– لنحن علي الحوض رُوادَهُ *** نَذُودُ وَ نَسقي ورّادَهُ (همان: 202). (16)
در کلمههاي «مُشيعَةً و العشائر»، «أکابر و إکتئابُهُم» و «رُواد و ورّاد» اين آرايه وجود دارد چراکه شنونده گمان ميکند که از يک ريشهاند حال آنکه اينگونه نيست. پيبردن به همين خطاي ذهني باعث تلذذ مخاطب و توجه بيشتر به کلام شده است تا از خطاي احتمالي مجدد در امان باشد، از ديگر سو، همين تشابه که در واقع عدم تشابه بوده، باعث جايگيري بهتر کلام در ذهن مخاطب شده است و پس از فهم تفاوت بين دو کلمه، مطلب برايش لذتبخشتر ميشود.
اين صنعت به خاطر فنيبودن، بيشتر در کلام بزرگان ادب و بلاغت عربي و موارد گوناگوني از آن در کلام هر دو امام (عليه السلام) وجود دارد، همين امر مهر تأييدي بر توان ادبي امامان همام (عليهم السلام) است. اين شاهد مثال واضح نياز چنداني به توضيح ندارد و در زيبايي آن همين بس که به مثابه ترازويي براي نماياندن توان ادبي و بلاغي فرد است.
3. جناس مُصَحّف
يعني دو لفظ در تعداد حروف و ترتيب، مشابه و در نقطهها، مختلف باشند، به گونهاي که اگر يکي از نقطهها زدوده شود، از کلمهي ديگر متمايز نميشود (توناني، بيتا: 128).
شاهد آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارت است از:
– و اللهُ مُحيطٌ بي و يحجزکَ عنّي و يحولُ بَيتي بحَولِه و قُوَّتِهِ (قيومي اصفهاني، 1378: 162).
شاهد در «يحولُ و بِحَولِ» است که «الباء و الياء» در آن اختلاف دارند. اين آرايه بر زيبايي کلام حضرت افزوده است.
شاهد آن در کلام امام (عليه السلام) عبارت است از:
– عُد إلي ذکر المنقول إلي الثري، و المدفوع إلي هول ما تري (عبداللهي، 1383: 199). (17)
شاهد در «ثري و تري» است که «ث و ت» در تعداد نقطهها اختلاف دارند. اگر نقطههاي اين دو لفظ برداشته شود، خواننده دچار تشويش ميشود. از ديگر سو، همين اختلاف ساده گاهي منجر به قرار گرفتن مخاطب در ورطهي حالت معماگونه در خواندن کلام و درک مفهوم مدنظر باشد. وجود اين آرايه بر زيبايي کلام امامان همام (عليهم السلام) افزوده است.
4. جناس لاحق
يعني اختلاف در نوع حروف باشد، حال آنکه وزن يکي است و تقاربي ميان دو کلمه نيست. اين اختلاف يا در ابتدا يا در وسط يا در پايان قرار ميگيرد (جرجاني، 2003م: 231).
شواهد آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– أن ترحم والدي الغريبين في بُطونِ الجَنادل، البَعيدينِ مِنَ الأهلِ و المنازل (قيومي اصفهاني، 1378: 44).
– يا سامِعَ کلِّ صوتٍ و يا سابقَ کلِّ فَوتٍ (همان: 48)، در اين مورد جناس مضارع نيز به کار رفته است.
– التي يرجِعُ إليها الغالي و يلحَقُ بنا التالي (همان: 43).
– اللهم أمنحنا أکتافهم و ملّکنا أکنافهم (همان: 86).
«الغريبين و البَعيدين»، «سامَعَ و سابقَ»، «الغالي و التالي» و «أمنحنا و ملّکنا» نمونههايي از جناس لاحقاند که بر زيبايي کلام حضرت رضا (عليه السلام) افزوده است.
شواهد آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– بذلک جري القلم علي صفحة اللوح في القدم فما هذا التَّلهف و النَّدم (عبداللهي، 1383: 214).
– أفراسها غائرة و سطواتها قاهره (همان: 216).
– و من ساءنا ساء ميلاده *** فيوم القيامة ميعاده (همان: 202). (18)
«قلم و قدم»، «غائرة و قاهره»، «المعاد و مهاد» و «ميلاده و ميعاده» نمونههايي از جناس لاحقاند که بر زيبايي کلام امام سجاد (عليه السلام) افزوده است، در اکثر موارد کلام امامان همام (عليه السلام) دربردارندهي موارد متنوعي از مثالها است.
5. جناس غيرتام «متکنف الوسط»
قيدي از قيدهاي مذکور که در جناس تام مختلف باشد و دوگونه است: يکي اينکه به زياده، يک حرف در اول يا وسط يا آخر مختلف باشند، دوم اينکه به زياده، بيش از يک حرف مختلف باشند (قزويني، 1430ق: 377). شواهد آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– فإنَّ استبدالک بنا غيرنا عليک يسير و هو علينا عَسير (قيومي اصفهاني، 1378: 72).
– والفَضلُ و الفَضيلة (همان: 82).
– و لا يمثِلُ بنظيرٍ و لا يغلَبُ بظَهير (همان: 88).
– اللهم صلِّ علي نورک و سراجک و ولي وليک و وصيّ وصيک (همان: 238).
در «يسر و عسير»، «الفضل و الفضيلة»، «نظير و ظهير» و «ولي وليک و وصيّ وصيک» اين آرايهي ادبي ملاحظه ميشود.
شاهد آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارت است از:
– کيف أمنتَ هذه الحالة و أنت صائر إليها لا محالة (عبداللهي، 1383: 200). (19)
در «الحالة و المحالة» اين آرايهي ادبي ملاحظه ميشود. در اين شاهد مثال، تفاوت بين دو مورد تنها در يک حرف است که با کاهش يا افزايش آن، معني کلمه و در فضاي کلير معناي جمله تغيير مييابد.
اينجاست که مفهوم آرايههاي لفظي و تأثير آن بر زيبايي ظاهري کلام آشکار ميشود. اين آرايه در کلام امام رضا (عليه السلام) به وفور وجود دارد، چون حضرت در دايرهي بياني وسيعتري سخن ميگفتند، توان بيشتري براي بازي با الفاظ نيز داشتند، در حالي که امام سجاد (عليه السلام) معمولاً از دعا و کلام خويش، هدف اصلاح فرد و اجتماع را داشتند، بدين جهت توان کمتري در بازي با الفاظ مهيا بود.
6. جناس مکرر
به آن، جناس مزدوج يا مردد نيز ميگويند، يعني دو رکن مجاور از جناسها در نهايت سجع، در نثر يا نظم بيايد (قزويني، 1430ق: 381).
شواهد آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارتاند از:
– اللّهم فادعني يومَ حَشري و نَشري (قيومي اصفهاني، 1378: 160).
– راموا اقامة الإمام بعقولِ حائرةٍ بائرةٍ (همان: 258).
شاهد مثال در «حشري و نشري» و «حائرةٍ و بائرةٍ» است و به خاطر سليس بودن، باعث راحتي تلفظ و زيباسازي جمله شدهاند.
شواهد آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– أين السلف الماضون، والأهلون و الأقربون؟ و الاولون و الآخرون (عبداللهي، 1383: 217).
– أنفرح بنعيمٍ زائل، و سُرورٍ حائل و رفيقٍ خاذل (همان: 221). (20)
مثالهاي بالا به خاطر سليس بودن، باعث راحتي تلفظ و زيباسازي جمله شدهاند. مثالهايي که ميآوريم علاوه بر دارابودن شاهد مثالهاي مطرح، موارد بلاغي ديگري نيز دربردارند، مثلاً شاهد اول امام سجاد (عليه السلام) علاوه بر جناس مکرر داراي صنايع طباق و مراعاتنظير نيز است.
ردالعجز عليالصدر
اينکه يکي از دو لفظ مکرر «متفق در لفظ و معني» يا مجانس «متفق در لفظ و نه در معني» يا ملحق به آن دو، يکي در اول و ديگري در آخر بند بيايد، اين مورد دلالت بر توان شاعر، آشنايي وي با ظرافتهاي سخن و اطاعت الفاظ از او دارد، آنگاه که جملهاي ميخوانيم احساس ميکنيم که الفاظ آن با هم در ارتباطاند، گويا معني فاصلهها يکسان است (عبدالحميد، 2001م: 98).
شاهد آن در صحيفةالرضا (عليه السلام) عبارت است از:
– ولاکان قلبُک إلهٌ نَدعوهُ وَنتعوَّذُ به و نتضرَّع إليه و نَدعُک (قيومي اصفهاني، 1378: 180).
شواهد آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– جزائي تُعذِّبُني و لکن *** أعوذ بحُسن عفوکَ عن جزائي
رجائي کان مُنقطعاً بذنبي *** رجائي منک حقَّق رجائي (عبداللهي، 1383: 171).
– و يسنُجُ آمالاً طوالاً بعيدةً *** ويعلَمُ أنَّ الدهر للنَّسجِ خارقُ (همان: 221). (21)
اين موارد شاهد فراواني در کلام حضرت دارد و دلالت بر توان و آشنايي ايشان با ظرافتهاي سخن و طاعت الفاظ از امامان همام (عليهم السلام) دارد. از ديگر سو، آنگاه که اينگونه اشعار را ميخوانيم، احساس ميکنيم الفاظ آن به نوعي با هم در ارتباطاند، گويا معني فاصلهها يکسان است. به همين دليل، مخاطب به محض شنيدن سرآغاز کلام ميتواند جملههاي پاياني را حدس بزند، همين امر باعث زيباتر شدن جمله و دلچسبتر شدن مطلوب و مقصود گوينده بر مخاطب شود. وجود اين صنعت بديعي در سخن فرد نشان از قدرت بياني و تسلط وي بر شيوههاي بديعي دارد، البته اين نکته دربارهي امامان معصوم (عليهم السلام) نيز مصداق دارد.
سجع
اصل کلمهي سجع از «سجعت الناقة» گرفته شده و آن زماني است که شتر ماده صدايش را در حالتي مشخص بکشد، سجع در صورتي صحيح است که داراي يکسري شروط باشد، از جمله: داشتن الفاظ زيبا و خوش مدل بودن، طوري که شنونده از شنيدن آنها لذت ببرد، الفاظ در خدمت معاني باشند، معاني به دست آمده از اين الفاظ زشت نباشند و هريک از سجعها بر معني متفاوت با سجع قبلي دلالت داشته باشند تا سجع مورد نظر، به نوعي تکرار بيفايده تبديل نشود (توناني، بيتا: 134).
سجع بر کلمهي آخر بند اطلاق ميشود البته بنا بر توافقش با کلمهي آخر بند قبلي، گاهي اوقات نيز فقط بر خود اين توافق بدون توجه به بندها اطلاق ميشود (کرمي، 1375ق: 175).
بنابراين سجع يعني همگوني حرف آخر کلمهها در تمام موارد، به جز وزن، بهترين نوع سجع آن است که فقرههايش با هم مساوي باشند. سجع چهارگونه است: متوازي، مطرف، مرصّع و مشطور (ابوالعدوس، 1427ق: 289).
بهترين سجع آن است که طبيعي، خودجوش و بدون تکلف باشد (لادقي، 1963م: 211).
بنابراين سجع در نثر مانند وزن در شعر است.
انواع سجعها عبارتاند از:
1. سجع متوازي
همراهي لفظ آخر از ابتداي بند اول با کلمهي آخر از بند دوم در لفظ و وزن و روي است (ابوالعدوس، 1427ق، 289).
مثالهاي آن در صحيفةالرضا(عليه السلام) عبارتاند از:
– من مَشارقِ الأرض و مغاربِها و برِّها و بَحرها و سَهلها و جَبلها (قيومي اصفهاني، 1378: 56)
– اللهّم يا فارِجَ الهمِّ و کاشِفَ الغمِّ (همان: 132).
– يا ماجدُ يا کريم، يا واحِدُ يا کريم (همان: 134).
در مثالهاي بالا «فارِجَ و الغَمِّ» تأثير بارزي بر زيبايي کلام گذاشتهاند.
شاهد مثالهاي آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– أتاهُ من الله ما لا يُردُّه و نزل به من قضائه ما لا يصّدُّهُ (عبداللهي، 1383: 188).
– فلم تُتعِشه من صرعته و لم ثُقله من عثرته (همان: 193).
– حيث لا ينفعُهُ الاستعبار و لاينجيه الاعتذار من هول المنية و نزول البلية (همان: 194). (22)
در مثالهاي بالا، شواهد اين نوع از جناس تأثير بارزي بر زيبايي کلام گذاشتهاند، همينجاست که تأثير بارز سجع بر زيباسازي کلام مشخصتر ميشود، چراکه همين جملههاي زيبا و بااحساس و آهنگين اگر خالي از سجع بود چيزي جز مجرد يکسري لفظ نبود، حتي اگر معني را نيز افاده ميکردند، البته اين بدين معنا نيست که در آوردن اينگونه صنعتها افراط صورت گيرد، بلکه بايستي ميانهروي رعايت شود. مبحث سجع به خاطر هماهنگي که متأثر از همگوني بين الفاظ ايجاد ميکند، بسيار مقبول خواننده و شنونده ميشود، به همين جهت ادباء، توجه و اهتمام خاصي به اين صنعت بديعي داشتند. بهترين نوع سجع، آن است که آسان، غيرعمدي و بدون تکلف و تصنع باشد.
اين صنعت بديعي، در کلام امام رضا (عليه السلام) بيشتر خودنمايي ميکند. اين مهم نشان از برتري ايشان يا ضعف امام سجاد (عليه السلام) در کلام ندارد، بلکه همانگونه که بيان شد امام سجاد (عليه السلام) متأثر از شرايط مخاطب، به خاطر رعايت مقام و براي القاي بهتر کلام، ناچار بودند اسلوبي عقلانيتر و رسميتر در پيش گيرند.
2. سجع مطرَّف
اگر دو لفظ در وزن، متفاوت و در قافيه، همگون باشند، سجع مطرف ناميده ميشود (قزويني، 1430ق: 384).
شواهد مثالهاي آن در صحيفه عبارتاند از:
– اللهمَّ اهدنا فيمن اهديت و عافنا فيمن عافيت (قيومي اصفهاني، 1378: 198).
– يا الله يا ربَّ الأرباب و يا سيدالسادات (همان: 178).
شاهد در «اهديت و عافيت» و «الارباب و السادات» است. آنچه در جناس مطرف مهم بوده، خيال خواننده بر تکرار لفظ اول است و آنگاه که يک حرف ديگر بر آن وارد شود، و ذهنيت قبلي بازگردد (عبدالحميد، 2001م: 106).
شاهد مثالهاي آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– فلو رأيت الاصغر من اولاده و قد غلب الحُزن علي فؤاده (عبداللهي، 1383: 197).
– و التبس عليه أمرُهُ من الاولاد و مفارقة الآباء و الاجداد و الإمتعاض بشماتة الحُسّاد (همان: 212). (23)
شاهد در«اولاد و فؤاد» و «الاجداد و الحسّاد» است (عبدالحميد، 2001م: 106).
همين امر منجر به زيباسازي کلام از يک سو و جاگيري بهتر مطالب در ذهن مخاطب از ديگر سو ميشود. در اين مجال هر دو امام (عليه السلام) به زيبايي اين صنعت را به کار گرفتهاند.
3. سجع مرصّع
آن است که الفاظ درهر دو بند از نظر وزن و قافيه همگون باشند.
مثالهاي اين صنعت در صحيفه عبارتاند از:
– اللهمَّ و طهِّر منهم بلادک و أشفِ منهم عِبادک و أعزِّ به المؤمنين و أحي به سُننَ المُرسلين (قيومي اصفهاني، 1378: 56).
– أسألکَ کفاية الأذي، والعافية و الشفاء، و النصر علي الأعداء، و التوفيق لما تُحب وَ ترضي (همان: 138).
شاهد در «طهِّر منهم بلادک و أشف منهم عبادک» و «و اعزِّ به المؤمنين و أحي به سنن المرسلين» است. از مثالهاي آن در کلام امام سجاد (عليه السلام) عبارتاند از:
– أتفرح بنعيمٍ زائلٍ و سُرورٍ حائلٍ و رفيقٍ خاذلٍ (عبداللهي، 1383: 221).
– إي کم تکدح و لاتقنع، و تجمع و لاتشبعِ، ماذا الرأي العازب و الرُشدَ الغائب و الأمل الکاذب (همان: 222).
– فيا قليل التَّحصيل و يا کثيرالتعطيل و يا ذالأمل الطَّويل (همان: 223). (24)
در سجع بيان قرينه مهم است. اگر در اين زمينه اختلالي پيش آيد زيبايي را از بين ميبرد، چون همين زيباگويي باعث متمايز و دلچسب شدن جمله ميشود. هرچه کلمهها از نظر وزن و قافيه همگونتر باشند، زيباتر است، بدين صورت که اگر اين موارد حذف شوند، جمله، خشک و بيروح ميشود. بهترين سجع آن است که در تعداد و نوع کلمهها همگون باشد. زيبايي جمله نيز از همين همنشيني متأثر ميشود، مفردات جمله بايد زيبا، پرکاربرد و غيرتکراري بوده و فاصلهها نيز سکون داشته باشند (محمود ياسين، 1418ق: 77).
سجع مرصّع به تأثيرگذاري کلام کمک شاياني ميکند و به خاطر آهنگ همگوني که به سخن ميدهد، در جان شنونده تأثير ميگذارد، از همين روي کاربرد اين صنعت در کلام امام سجاد (عليه السلام) بيشتر ديده ميشود که البته با توجه به مقصود حضرت کاربست اين صنعت مقبولتر بوده است تا بتواند بر خواننده تأثيرگذارتر باشد.
لزوم ما لايلزم
به اين صنعت «التزام، تضمين، تشديد و إعنات» نيز گفته ميشود، يعني اديب قبل از حرف روي- يا همان قافيه- در شعر يا آنچه در معني حرف روي است در نثر- يعني قبل از حرف پاياني جمله- حرفي بياورد که لزومي ندارد و بدون آن نيز سجع يا قافيه کامل باشد (تفتازاني، 1422ق: 239).
شاعر يا ناثر قبل از حرف آخر در بيتها يا سجعهاي خويش ملتزم به چيزي شود که نيازي بدان نيست، بدينصورت که به دو يا سه حرف آخر در وزن و … که در نظام قافيهبندي نيازي به همگوني آنها نيست، ملتزم شود (ابوالعدوس، 1427ق: 295).
نمونههاي آن در صحيفه عبارتاند از:
– أن ترحمَ والِديَّ الغريبين في بُطونِ الجَنادِل، البَعيدين مِن الأهلِ و المَنازل (قيومي اصفهاني، 1378: 44).
– و إن ردَدتَ مع ذلک سؤالي و خابَت إلَيک آمالي (همان: 44).
– أحين تطوَّلتَ عَلي بالرضا و تفضَّلت بالعَفو عمّا مضي أم حينَ زِدت العفو و الغُفران، باستيناف الکرمِ و الإحسان (همان: 44).
نمونههاي آن در کلام امام (عليه السلام) عبارتاند از:
-ألا أيها المأمول في کُلِّ حاجتي *** شَکَوتُ إليک الضُرِّ فاسمع شکايتي
ألا يا رجائي أنت کاشفُ کُربتي *** فَهب لي ذُنوبي کلِّها واقضِ حاجتي (عبداللهي، 1383: 181).
– ليت شعري هل عاقلٌ في الدياجي *** بات من فجعة الزَّمان يناجي (همان: 182).
– فحسِّن الاعمال و جَمِّلِ الأفعال و قصِّرِ الآمال الطِّوال (همان: 213). (25)
در اين صنعت و همهي محسنات لفظي، مهم، غيرعمدي بودن آن است. در اين صنعت نبايد اثري از تکلف و صنعتپردازي وجود داشته باشد، چراکه همين مسائل غيرلازم منجر به سنگينتر شدن مطلب و ديرفهمتر شدن مقصود ميشود. کاربرد اين صنعت لفظي شاهد مثالي است بر توان بياني و بلاغي گوينده که البته امامان همام (عليهم السلام) در اين زمينه از يکهتازان ادب عربي بودند و دعاها و گفتههايشان بر تارک ادبيات عربي ميدرخشد.
نتيجهگيري
از نتايج مهم به دستآمده از مقالهي پيشرو اين است که:
هر دو امام (عليهما السلام) توجه بالايي به ساخت و بافت کلام داشته و سعي کردهاند معاني خويش را در قالب بهترين الفاظ بيان کنند، بدون اينکه از ارزش معنايي آن کاسته شود. طبيعي است که امام سجاد (عليه السلام) متأثر از عرب بودن جامعهي عصر خويش الفاظ سنگينتري به کار گيرند و امام رضا (عليه السلام) متأثر از شرايط محيطي و اجتماعي عصر خويش، زباني سادهتر به کار بندند. از ديگر سو، امام سجاد (عليه السلام) در کلام خويش بيشتر عقلاني و رسمي سخن گفتهاند، به همين دليل سخن ايشان صلابت بيشتري دارد، البته چون ايشان در مقام اصلاح جامعه بودند، اين کاربرد طبيعي به نظر ميرسد.
بارزترين جزئيات بناي متن ادبي مانند: سجع، جناس و ساير محسنات لفظي در کلام هر دو امام (عليه السلام) وجود دارد. هدف تمام اين محسنات، بيان مفاهيم ذهني گوينده به بليغترين شکل است.
نوع گفتار اين دو بزرگوار از اين مهم پرده برميدارد که ايشان رد سخنان و ادعاهاي خويش، زباني آسان به کار ميگرفتند که داراي ويژگيهاي زيباي بياني، سليس بودن عبارتها و آهنگين بودن است. به علاوه سخنانشان، خالي از الفاظ غريب و ترکيبهاي پيچيده بود و بيشتر گرايش به تجديد و ابتکار داشتند، تمام اين موارد منجر شده تا کلام، تأثير فني و جمالي خاصي بر متن ادبي داشته باشد، اهميت معني و ارزش آن در کلام آشکارتر ميشود و توجه بالاي امامان (عليهم السلام) به الفاظ و موسيقي ترکيبها و تمرکز ايشان بر ريختن اين موارد در قالب اسلوب جذاب را ميرساند. البته ايشان تلاش بالايي براي خلق معاني و نوآوري انجام دادند.
در موازنهي حاضر، از گذر بيان شواهد مثالي گوناگون در کلام هر دو امام معصوم (عليهما السلام)، بيان و توان تحليل اين دو بزرگوار در زمينهي بلاغت عربي و چگونگي به کارگيري محسنات لفظي، مورد بررسي و تحليل قرار گرفت تا از اين رهگذر اثبات شود اين بزرگواران در کنار قيادت ديني، در زمينهي بلاغت و بيان عربي نيز يکهسواراني بيبديل بودند.
در خصوص صنايع بديعي، اينکه بگوييم نقش کداميک از اين محسنات بارزتر است قدري مشکل مينمايد، ولي آنچه از رهگذر بررسي روشن شد اينکه نقش سجع و جناس به خاطر تأثيرگذاري بيشتري که بر مخاطب دارد، بيشتر از ساير محسنات لفظي است و به خاطر تأثيرگذاري بيشتري که بر موسيقي کلام و ماهيت صوتي کلمهها دارد، بزرگان به آن اهتمام بيشتري داشتند.
نتيجهي آخر که در تمام مقاله نيز کاملاً آشکارا ديده ميشود، ادغام و همراهي محسنات لفظي مختلف با يکديگر در جملههاست که هدفي جز القاي تمامعيار مقصود گوينده ندارد.
پينوشتها:
1. استاديار گروه فلسفه و کلام اسلامي دانشگاه علوم اسلامي رضوي 2. استاديار گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه فردوسي مشهد 3. مدرس گروه زبان و ادبيات عربي دانشگاه پيام نور (دانشجوي دکتري دانشگاه فردوسي مشهد)
4. و به سه دسته تقسيم ميشود: مقبول، مباح و مردود، اولي در خطبهها و موعظههاست، دومي در نامهها و قصهها و سومي در هزل و غزل که خداوند آن را به خود نسبت ميدهد و بنده نيز در جايگاهي، آن را به خود نسبت ميدهد.
5. «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا؛ و از سر مهرباني، بال فروتني بر آنان بگستر و بگو: پروردگارا، آن دو را رحمت کن چنان که مرا در خردي پروردند.»
6. «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ؛ و براي ما مثلي آورد و آفرينش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسي اين استخوانها را که چنين پوسيده است، زندگي ميبخشد».
7. اشرکني: مرا شريک گردان؛ ربّياني: مرا تربيت نمودند؛ محيي العظام: زندهکنندهي استخوانها، منشئها: ايجادکننده، درعک الحصينه: سپر محکم و خطک القتير: نشانههاي پيري بر تو آشکار شد؛ وافاک النظير: زمان مرگت فرا رسيد؛ المضطر: پريشانحال؛ کاشف الضُّر: برطرفکنندهي مصيبت و بدبختي، موالفا کهارون: مأنوس و همدم همانند هارون.
8. … وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللّهِ الْمَصِيرُ* كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ؛ مؤمنان نبايد کافران را به جاي مؤمنان به دوستي بگيرند و هرکه چنين کند در هيچ چيز [او را] از [دوستي] خدا [بهرهاي] نيست؛ مگر اينکه از آنان به نوعي تقيه کند و خداوند شما را از [عقوبت] خود ميترساند و بازگشت [همه] به سوي خداست* هر جانداري چشندهي [طعم] مرگ است.
9. أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ؛ يا [کيست] آن کس که درمانده چون وي را بخواند اجابت ميکند، گرفتاري را برطرف ميگرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار ميدهد. آيا معبودي با خداست چه کم پند ميپذيرد.»
10. اشعب به الصدع و ارتق به الفتق؛ شکافها را با او پر و گسستگيها را با او پيوسته نما؛ تقرُّ به عينه: مايهي چشمروشني؛ لايذل؛ خوار نميگردد؛ لا ندَّله؛ هيچ شريکي ندارد؛ بالکبرياء: عظمت؛ الراي العازب و الرشد الغائب؛ داراي انديشهي دور و دراز و رشد ناپيدا؛ دارالفناء إلي دار الحبور: از سراي فنا و شادماني به خانهي قبر منتقل خواهي شد؛ قليل التحصيل و کثير التعطيل کسي که کمتر به دنبال انجام اعمال اخروي بوده و بيشتر سرگرم ملاهي است؛ لا يرقي سليمها: مارگزيدهاش را افسوني نيست؛ و سهامها صائبة و آمالها خائبة: تبرهايش درست به هدف ميخورند (کسي را از مرگ گريزي نيست) و آرزوهايش گمراهکنندهاند.
11. سُلطاناً نصيرا: ياري گردان؛ ما يسرون و ما يعلنون: آنچه پنهان و آنچه آشکار ميکنند؛ فسيکفيکَهُم: خداوند کفايتشان خواهد کرد؛ خرق: ناداني، حلاوتالزمان: شيرينيهاي دنيا؛ مريرة؛ تلخي؛ خرايق: فاسدبودن.
12. قسيمالجنة و النار: تقسيمکنندهي بهشت و دوزخ (لقب حضرت علي (عليه السلام))؛ اسلکه: هدايتش کن؛ أمسو کالاماء: مانند بردگان به حرکت واداشته شدند تشاع: رايج شد؛ فجايع: مصيبت و سختيها.
13. سامع: شنونده؛ سايق کل فوت: پيشيگيرنده بر هر زوال يابنده، الهمّ: غم و اندوه؛ قدير: توانا، حسبي: مرا کفايت ميکند؛ الاسقام: سقم دردها و مريضي؛ الحمام: مرگها؛ دارالسلام: کنايه از قيامت؛ الحوبه: گناه؛ کل غريب غارم: هرکه از انجام کار خويش خودداري کند دچار خسران خواهد شد؛ الاخذ بالنواص: گرفتن موي پيشاني (کنايه از قيامت و سنجش اعمال): دارالهوان: کنايه از دنيا. در اين شاهد مثال، آرايهي اقتباس نيز وجود دارد.
14. سؤال: خواسته؛ آمالي: آرزوهايم؛ ألوذ: پناه بردن؛ تفضلت بالعفو: با بخشش به من لطف کردي؛ عما مضي: آنچه گذشته؛ يسير: آسان؛ أسلافک: گذشتگان؛ آلافک: کنايه از تعداد زياد؛ تکادح: تلاش و جديت؛ تکابذ: رنج و عذاب؛ اوصابها: درد و درماندگي از شدت غم و مصيبتها.
15. بدت: آشکار شد؛ قّدروک: تو را به شمار آوردند؛ شبّهوک: تو را تشبيه کردند؛ أمنه بامانک: او را به امان خودت امان بده؛ وال من والاه و عاد من عاداه؛ هرکه او را دوست دارد، دوست بدار و دشمنش را دشمن بدار؛ أوردته: وارد ساختند؛ العز و المنعة: بزرگي و عزيزبودن؛ الشقي: گمراه
16. مخافة: به خاطر ترس؛ استنجح: طلب خوشبختي و موفقيت ميکنم؛ مشيَّعه: تشييعکنندگانش؛ الاکتساب: اندوه و سرخوردگي, الاصاغر: ياران؛ رّواد: واردشوندگان.
17. محيط بي: مرا در احاطهي خويش دارد؛ يحول: مانع ميشود: المنقول الي الثري: به خاک بازگشته؛ هول: ترس.
18. بطون الجنادل: دل خاکها کنايه از قبر؛ سابق کل فوت: پيشيگيرنده بر هر زواليابنده: أمنحنا أکتافهم و ملِّکنا أکنافهم؛ پروردگارا آنان را به اسارت ما و سرزمينهايشان را به تصرف ما دربياور؛ التلهف و الندم: افسوس و پشيماني؛ افراسها غائرة: کنايه از نزديک شدن اجل فرد با گذر زمان؛ و سطواتها قاهره: هجومهايش درهم شکننده است؛ علي غير مهاد: زمين ناهموار.
19. يسر: آسان؛ عسير: سخت؛ ظهير: پشتيبان؛ سراجک: چراغ رهنمايت براي بندگان؛ الحالة: شرايط؛ لامحالة: بدون شک.
20. يوم حشري و نشري: کنايه از قيامت: عقول حائره بائرة؛ کنايه از پريشان بودن و متأثر از شدت حادثه؛ السلف الماضون: گذشتگان؛ النعيم الزائل: نعمتهاي گذرا؛ سرور حائل و رفيق خاذل: شادي گذرا و دوست خائن و خوارکننده.
21. ندعوه: او را بخوانيم؛ نتعوذ به: به او پناه ببريم؛ نتضرع اليه: برايش خضوع کنيم؛ تعذِّبني: عذابم ميدهد؛ منقطع: قطع شده، والدهر للنسج خارق: کنايه از اينکه آرزوها را به هيچ و پوچ مبدل ميکند.
22. البرّ و البحر: خشکي و دريا: السهل و الجبل: دشت و کوه؛ فارج الهمّ و کاشف الغمِّ؛ برطرف کنندهي غمها و رنجها؛ يا ماجد: اي بخشنده: مالايردُّه: آنچه که نميتوان بازگرداند؛ ما لايصدُّه: آنچه که نميتوان با آن مقابله کرد؛ او را بر زمين زد؛ عثرته: لغزشهايش؛ الاستعبار: سرازيرشدن اشک؛ نزول البليَّة: فرودآمدن بدبختي.
23. يا ربَّ الارباب و يا سيدالسادات: کنايه از ذات باري تعالي: الفؤاد: قلب؛ التبس امره: کارش دچار پريشاني شد، سرگردان شد؛ الامتعاض بشماتة الحسّاد؛ از سرزنش سرزنشگران ناراحت شد.
24. و طهِّر منهم بلادک و أشف منهم عِبادک: پروردگارا شهرهايت را از ايشان پاک و بندگانت را از ايشان شفا ده؛ کفاية الاذي: کفايت کردن آزار و اذيت؛ سرور حائل و رفيق خاذل: شادي گذرا و دوست خائن و خوارکننده؛ تکدح: تلاش ميکني؛ الراي العازب: انديشهي دور و دراز (کنايه از طمع زياد)؛ کثيرالتعطيل: بسيار بيتوجه به امر قيامت.
25. السؤال: خواسته؛ آمال: آرزو؛ تفضّلت: لطف کردي؛ حاجت: درخواست، نياز؛ الضرَّ: سختي و تنگدستي؛ يا کاشف کربتي: اي برطرفکنندهي اندوه من؛ اقض حاجتي: درخواستم را اجابت کن؛ الدياجي: تاريکيها؛ فجعة الزمان: مصيبتهاي روزگار؛ بناجي: در امان.
منابع تحقيق :
قرآن کريم
ابن بيالحديد المدائني أبوحامد (1418ق/ 1998م). شرح نهجالبلاغه، طبع الاول، بيروت: دارالکتب العلمية.
ابن المعتز، ابوالعباس عبدالله، (1422ق). البديع، طبع الاول، بيروت: الکتب الثقافية.
ابوالعدوس، يوسف، (1427ق)، التشبيه و الاستعارة، طبع الاول عمان: دارلميسرة.
تفتازاني، سعدالدين مسعودبن عمر، (1422ق)، المطول. بيروت: دارالکتب العلمية.
توناني، زکرياء، (بيتا)، التسهيل لعلوم البلاغة. طبع الاول، بيروت: کتّاب ناشرون.
جرجاني، رکنالدين محمدبن علي، (2003م)، الاشارات و التنبيهات في علم البلاغة، طبع الاول، بيروت: دارالکتب العلمية.
ذوالفقاري، حسن، (1388). فرهنگ بزرگ ضربالمثلهاي فارسي. تهران: معين.
سبزواري، حاج ملاهادي، (1381)، الراح القراح. چاپ اول، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
سبکي، شيخ بهاءالدين (1423ق)، عروسالافراح في تلخيص المفتاح. بيروت: العصرية.
عبدالحميد، جمال، (2001م)، البديع بين البلاغة العربيه و اللسانيات النصيه. طبع الاول، مصر: الهنيئة المصرية العامة للکتاب.
عبداللهي، حسن، (1383). ترجمه و شرح اشعار منسوب به فاطمه زهرا و امامان معصوم (عليهم السلام)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزهي علميهي قم.
عتيق، عبدالعزيز، (بيتا). في البلاغة العربية. بيروت: دارالنهضة العربية.
عسکري، أبوهلال، (2008م)، کتاب الصناعتين. طبع الاول، بيروت: دارالکتب العلمية.
عقيل، محسن، (1424ق). من أروع ما قاله الإمام الرضا (عليه السلام). طبع الاول، بيروت: دارالمحجة البيضاء.
قزويني، خطيب، (1430ق)، في علوم البلاغة، بيروت: العصرية.
قيومي اصفهاني، جواد، (1387)، صحيفةالرضا(عليه السلام): قم: الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المقدسة.
کرمي، محمد، (1375ق). الوشاح علي الشرح المختصر لتلخيص المفتاح. قم: العلمية.
لادقي، محمدطاهر، (1963م)، المبسط في علوم البلاغة، بيروت: المکتب التجاري للطباعة و النشر.
مجمع البحوث الإسلامية، (1430ق). في رحاب الإمام الرئوف عليبن موسي الرضا (عليه السلام). چاپ اول، مشهد: بهنشر.
محمدجواد، فضلالله، (1428ق)، الإمام الرضا (عليه السلام)، چاپ اول: قم: درالکتاب الاسلامي، ستار.
محمود ياسين، مأمون، (1418ق). من روائع البديع طبع الاول، بدي: کلية الدراسات الاسلامية و العربية.
مطهري، مرتضي، (1372). سيري در نهجالبلاغه، چاپ نهم، تهران: صدرا.
ميداني، عبدالرحمن حسن، (1416ق)، البلاغة العربية، طبع الاول، دمشق: دارالقلم.
نصيري، محمدجواد، (1372). معيارالبلاغة، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
هاشمي، سيداحمد، (1389). جواهرالبلاغة في ادبيات و إنشاء لغة العرب. چاپ اول، تهران: خورسندي.
منبع مقاله :
فصلنامه علمي- پژوهشي فرهنگ رضوي، سال سوم، شمارهي نهم، بهار 1394