1. انسان کامل مظهر خلیفه خدا است. از آنجایى که انسان کامل، همان مثل اعلا، مخلوق اوّل و معلول بى واسطه مبدأ متعال است؛ به بهترین صورت و کامل ترین وجهى، حکایت از حق و کمالات او مى کند. به عبارت دیگر جانشین و خلیفه خداوند است. «خلیفه» کسى است که بعد از «مستخلف عنه» قرار مى گیرد و در خلف و وراى او واقع مى شود و «انسان کامل» این چنین است.
گفتنى است که خلافت انسان کامل، به معناى خالى شدن صحنه وجود، از خداوند و واگذارى مقام الوهیت به او نیست؛ زیرا نه غیبت و محدودیت خداوند، قابل تصور صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور. موجود ممکن و فقیر، از اداره امور خویش عاجز است؛ چه رسد به تدبیر کار دیگران؛ بلکه مقصود آن است که «انسان کامل»، خلیفه خدایى است که در وى ظهور کرده است و خلافت در چنین موردى، بدان معنا است که خداوند – بالاصاله – بر همه چیز محیط است و خلیفه خدا (انسان کامل)، بالعرض بر همه چیز احاطه دارد.
معناى «خلیفه» آن است که مظهر «مستخلف عنه» باشد و کار وى را کند. پس آثار قدرت الهى از دست «انسان کامل» ظهور مى کند و او نیز – که مظهر آن اصل است – محیط بر همه چیز مى شود. در واقع آثار احاطه تام حضرت حق، از نیروهاى ادراکى و تحریکى انسان کامل ظاهر مى شود و این اوج مقام انسانیت است که نمى توان آن را متوقف و محدود ساخت.ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 127 و 129.
در واقع «خلافت» مرتبه اى است جامع جمیع مراتب عالم هستى و چون انسان کامل، داراى چنین مرتبه اى است؛ جانشین و خلیفه خداوند متعال به شمار مى رود.انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 72 – 73 و 91.
قضیه خلافت انسان کامل، تنها در آیه 30 سوره «بقره» «إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَةً» آمده است. خداوند متعال در این آیه مى فرماید: «چون من عالم و عادل هستم، خلیفه من نیز باید در حد امکان عالم و عادل باشد، تا علم و عدل او خلافت علم و عدل را بر عهده بگیرد و در حیطه امکان، ذاتش خلیفه ذات من باشد و اوصاف او، خلیفه اوصاف من و افعال وى، خلیفه کارهاى من باشد».تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 126.
هر چند قضیه خلافت انسان کامل، تنها در یک آیه آمده است؛ اما با این وجود، سراسر قرآن را مى توان شرح خلافت انسان کامل دانست؛ زیرا خداوند، در جاى جاى قرآن کریم، اسماى حسناى صفات خویش را معرفى مى کند و این گونه ویژگى هاى خلیفه خود را – که باید متصف به آن باشد – بر مى شمرد.مان، ج 14، ص 116.
پس خلیفه ساخت صاحب سینه اى تابود شاهیش را آیینه اى
مثنوى معنوى، دفتر 6، بیت 2153.
گفتنى است که قید «فى الارض» در آیه شریفه، بدان معنا نیست که خداوند، مى خواهد انسان کامل تنها در زمین خلیفه او باشد؛ بلکه مبدأ سریان، زمین است و انسان کامل، قوس صعودى خویش را از زمین آغاز مى کند. «انسان کامل» مطلقاً خلیفة الله است؛ ولى آغاز پیدایش او، در زمین است و کلمه «فى الارض» قید «جاعل» است؛ نه قید در «خلافت».تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، صص 129 – 130.
البته انسان کامل کسى است که مظهر همه شؤون «مستخلف عنه» مى باشد و چون او خلیفه خدا است و خداوند واحد است، خلیفه کامل نیز در هر عصر یگانه خواهد بود و اگر انسان هاى کامل دیگرى معاصر او باشند، حتماً تحت ولایت او قرار دارند؛ و گرنه همه آنان خلیفه ناقص بوده و کامل نیستند.انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 100 و 101؛ تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 221.
پس به هر دورى، ولیّى قائم است تا قیامت آزمایش دائم است
مثنوى معنوى، دفتر 2، بیت 815.
گفتنى است که خلافت انسان کامل، به معناى خالى شدن صحنه وجود، از خداوند و واگذارى مقام الوهیت به او نیست؛ زیرا نه غیبت و محدودیت خداوند، قابل تصور صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور. موجود ممکن و فقیر، از اداره امور خویش عاجز است؛ چه رسد به تدبیر کار دیگران؛ بلکه مقصود آن است که «انسان کامل»، خلیفه خدایى است که در وى ظهور کرده است و خلافت در چنین موردى، بدان معنا است که خداوند – بالاصاله – بر همه چیز محیط است و خلیفه خدا (انسان کامل)، بالعرض بر همه چیز احاطه دارد.
معناى «خلیفه» آن است که مظهر «مستخلف عنه» باشد و کار وى را کند. پس آثار قدرت الهى از دست «انسان کامل» ظهور مى کند و او نیز – که مظهر آن اصل است – محیط بر همه چیز مى شود. در واقع آثار احاطه تام حضرت حق، از نیروهاى ادراکى و تحریکى انسان کامل ظاهر مى شود و این اوج مقام انسانیت است که نمى توان آن را متوقف و محدود ساخت.ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 127 و 129.
در واقع «خلافت» مرتبه اى است جامع جمیع مراتب عالم هستى و چون انسان کامل، داراى چنین مرتبه اى است؛ جانشین و خلیفه خداوند متعال به شمار مى رود.انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، صص 72 – 73 و 91.
قضیه خلافت انسان کامل، تنها در آیه 30 سوره «بقره» «إِنِّى جاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِیفَةً» آمده است. خداوند متعال در این آیه مى فرماید: «چون من عالم و عادل هستم، خلیفه من نیز باید در حد امکان عالم و عادل باشد، تا علم و عدل او خلافت علم و عدل را بر عهده بگیرد و در حیطه امکان، ذاتش خلیفه ذات من باشد و اوصاف او، خلیفه اوصاف من و افعال وى، خلیفه کارهاى من باشد».تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 126.
هر چند قضیه خلافت انسان کامل، تنها در یک آیه آمده است؛ اما با این وجود، سراسر قرآن را مى توان شرح خلافت انسان کامل دانست؛ زیرا خداوند، در جاى جاى قرآن کریم، اسماى حسناى صفات خویش را معرفى مى کند و این گونه ویژگى هاى خلیفه خود را – که باید متصف به آن باشد – بر مى شمرد.مان، ج 14، ص 116.
پس خلیفه ساخت صاحب سینه اى تابود شاهیش را آیینه اى
مثنوى معنوى، دفتر 6، بیت 2153.
گفتنى است که قید «فى الارض» در آیه شریفه، بدان معنا نیست که خداوند، مى خواهد انسان کامل تنها در زمین خلیفه او باشد؛ بلکه مبدأ سریان، زمین است و انسان کامل، قوس صعودى خویش را از زمین آغاز مى کند. «انسان کامل» مطلقاً خلیفة الله است؛ ولى آغاز پیدایش او، در زمین است و کلمه «فى الارض» قید «جاعل» است؛ نه قید در «خلافت».تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، صص 129 – 130.
البته انسان کامل کسى است که مظهر همه شؤون «مستخلف عنه» مى باشد و چون او خلیفه خدا است و خداوند واحد است، خلیفه کامل نیز در هر عصر یگانه خواهد بود و اگر انسان هاى کامل دیگرى معاصر او باشند، حتماً تحت ولایت او قرار دارند؛ و گرنه همه آنان خلیفه ناقص بوده و کامل نیستند.انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، ص 100 و 101؛ تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 6، ص 221.
پس به هر دورى، ولیّى قائم است تا قیامت آزمایش دائم است
مثنوى معنوى، دفتر 2، بیت 815.