مراتب کمال ایمان
عَن نافعٍ عَن ابنِ عُمَرَ قالَ قالَ رَسولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): لایُکمَلُ عَبدٌ الایمانَ بِاللهِ حَتّی یَکونَ فِیهِ خَمسُ خِصالٍ: التَّوَکُّلُ عَلَی اللهِ وَ التَّفویضُ إِلَی اللهِ وَ التَّسلیمُ لِأَمرِ اللهِ وَ الرِّضَا بِقَضاءِ اللهِ وَ الصَّبرُ عَلی بَلاءِ اللهِ اِنَّهُ مَن اَحَبَّ فِی اللهِ وَ اَبغَضَ فی اللهِ وَ اَعطی لِلهِ وَ مَنَعَ لِلهِ فَقَدِ استَکمَلَ الایمانَ.
نافع از ابن عمر نقل میکند که حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ایمان بنده به خدا کامل نمیشود مگر اینکه در او پنج خصلت باشد: توکّل بر خدا، واگذاری به امور به خدا، تسلیم در برابر مقدّرات او، رضایت به قضای الهی، شکیبایی بر آزمایش خدا، چرا که هر که دوستی و دشمنیاش و عطا و منع عطایش خدایی باشد، ایمان را کامل کرده است.
بحارالانوار، ج 77، ص 177
نور هدایت
در این حدیث پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مراتب کمال ایمان را بیان میفرماید و برخی علمای اخلاق هم در مراحل سیر و سلوک تقریباً این مسائل را مطرح کردهاند:
التَّوَکُّلُ عَلَی اللهِ
نخست مرحلهی توکّل است. در حقیقت مؤمن میگوید چون به علم و قدرت، رحمانیّت و رحیمیّت خداوند ایمان و علم دارم، او را در کارها وکیل خود قرار میدهم.
حقیقت توکّل و فلسفهی آن
«توکّل» در اصل از مادّهی «وکالت» به معنای انتخاب وکیل است. میدانیم که وکیل خوب کسی است که حدّاقل دارای چهار صفت باشد: آگاهی کافی، امانت، قدرت، دلسوزی.
ناگفته پیداست که انتخاب وکیل مدافع در کارها در جایی است که انسان شخصاً قادر به دفاع نباشد. در این مورد از نیروی دیگری استفاده میکند و با کمک او به حلّ مشکل خود میپردازد.
بنابراین، توکّل کردن بر خدا مفهومی جز این ندارد که انسان در برابر مشکلات و حوادث زندگی و دشمنیها و سرسختیهای مخالفان و پیچیدگیها و احیاناً بن بستهایی که در مسیر خود به سوی هدف دارد، در جایی که توانایی برگشودن آنها ندارد او را وکیل خود سازد و به او تکیه کند و از تلاش باز نایستد، بلکه در آنجا هم که توانایی بر انجام دادن کاری دارد باز مؤثّر اصلی را خدا بداند، زیرا از دریچهی دید موحّد، سرچشمهی تمام قدرتها و نیروهاست.
نقطهی مقابل توکّل برخدا، تکیه بر غیر اوست. یعنی انسان وابسته به دیگران باشد و مستقل نباشد. دانشمندان اخلاق میگویند: توکّل ثمرهی مستقیم توحید افعالی خداست، زیرا چنانکه گفتیم از نظر موحّد هر حرکت و کوششی که در جهان صورت میگیرد سرانجام به علّت نخستین این جهان یعنی ذات خداوند ارتباط مییابد؛ بنابراین، موحّد همهی قدرتها و پیروزیها را از او میداند.
والتَّفویضُ اِلَی الله:
مرحلهی دوم تفویض است. در مرحلهی قبل گویی مؤمن خطّ مشی خدا را در مورد خود تعیین میکند، امّا در این مرحله مؤمن در حقیقت به خدا میگوید: خدایا، تو خود بهتر میدانی، من همه چیز را به تو واگذاردم.
تفاوت بین توکّل و تفویض:
در توکّل انسان به تمام منافع خود اهمّیّت میدهد، از این رو همهی حد و حدود منافع خویش را میبیند، امّا در تفویض میداند که منافعی دارد، ولی مرز آن را نمیبیند و همه را به خدای تعالی وامیگذارد، چرا که به خدا اعتماد کامل پیدا کرده است.
والتَّسلیمُ لِأمرِ اللهِ:
این مرحله بالاتر از مرحلهی قبل است و دیگر منفعت معنا نمیدهد.
در مرحلهی توکّل خواست من مطرح بود، امّا در مرحلهی تسلیم خواست مطرح نیست.
فلسفهی توکّل
با توجّه به آنچه ذکر کردیم استفاده میشود که اوّلاً توکّل بر خدا، بر آن منبع فناناپذیر قدرت و توانایی، سبب افزایش مقاومت انسان در برابر مشکلات و حوادث سخت زندگی میشود.
از مجموع آیات قرآنی استفاده میشود که منظور از توکّل این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتّکاء بر قدرت بی پایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند و به این ترتیب، توکّل امیدآفرین، نیروبخش و تقویت کننده و سبب فزونی پایداری و مقاومت است.
اگر مفهوم توکّل، به گوشهای خزیدن و دست روی دست گذاشتن بود معنا نداشت که دربارهی مجاهدان و مانند آنها سفارش شود.
و اگر کسانی چنین میپندارند که توجّه به عالم اسباب و عوامل طبیعی با روح توکّل ناسازگار است سخت در اشتباهند، زیرا جد کردن آثار عوامل طبیعی از ارادهی خدا نوعی شرک محسوب میشود، مگر نه این است که عوامل طبیعی هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اوست. آری اگر عوامل را دستگاهی مستقل در برابر او بدانیم اینجاست که با روح توکّل سازگار نخواهد بود – دقّت کنید.
چگونه ممکن است چنین تفسیری برای توکّل بشود با اینکه شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که سرسلسلهی متوکّلان بود، برای پیشبرد اهدافش از هیچ فرصت، نقشهی صحیح، تاکتیک مثبت و انواع وسایل و اسباب ظاهری غفلت نمیکرد. اینها همه ثابت میکند که توکّل آن مفهوم منفی را ندارد.
ثانیاً توکّل بر خدا آدمی را از وابستگیها که سرچشمهی ذلّت و بردگی است نجات و به او آزادگی و اعتماد به نفس میدهد.
شخصی از امام علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) پرسید: ما حَدُّ التَّوَکُّلِ؟: «حدّ توکّل چیست؟» فَقالَ: اَن لاتَخافَ مَعَ اللهِ اَحَداً: فرمود: «اینکه با اتّکاءِ به خدا از هیچکس نترسی». (1)
پرسش:
در این صورت دعا چه معنایی دارد؟
پاسخ:
معنای تسلیم این نیست که از خدا درخواستی نکنیم و او را نخوانیم، بلکه به این معناست که اگر حاجت خواستیم و اجابت نشد تسلیم باشیم.
وَالرِّضا بِقَضاءِ اللهِ:
مرحلهی رضا از مرحلهی قبل نیز بالاتر است. در مرحلهی تسلیم گویا انسان منافعی دارد ولی از آن چشم میپوشد و دندان روی جگر میگذارد. در مرحلهی رضا حتّی در درون نفس مقاومتی نسبت به خواستها و تمایلات نیست و همین تفاوت مرحلهی تسلیم با رضاست.
این چهار مرحله مراحل سیر به سوی خدا و قرب به اوست. بیان آن با الفاظ آسان است، ولی بسا بین هر یک از اینها فرسنگها راه است. از این مرحله گاه به «فناء فی الله» تعبیر میکنند. البتّه فنا دو معنی دارد که یکی معقول است و آن فنا همان رسیدن به مرحلهی رضاست. در این مرحله انسان خواستهای خود را به کلّی در مقابل ذات پاک الهی فراموش میکند. و این معنای صحیح فناءِ فی الله است که با شرع و عقل نیز سازگار است.
البتّه اینها هیچ منافاتی با دعا و طلب حاجت از خدا ندارند و کسی که به آخرین مرحلهی کمال ایمان یعنی مرحلهی رضا برسد باز به دعا محتاج است.
تمام این مقامات را با صبر و شکیبایی میتوان به دست آورد. اصولاً صبر و استقامت، ریشهی همهی سعادتهاست. در نهج البلاغه نیز وقتی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) وصیّت میکند سفارش پنجم را صبر قرار میدهد که ضامن اجرای چهار سفارش دیگر است. میفرماید: اُوصیکُم بِخَمسٍ لَو ضَرَبتُم إِلَیها اباطَ الإِبِلِ لَکانَت لِذَلِکَ اَهلاً: لایَرجُوَنَّ اَحَدٌ مِنکُم إِلّا رَبَّهُ و لَایَخافَنَّ اِلّا ذَنبَهُ و لَایَستَحِیَنَّ أحَدٌ مِنکُم إِذا سُئِلَ عَمّا لایَعلَمُ أَن یَقولَ: لا أعلَمُ وَ لایَستَحِیَنَّ أحَدٌ إذا لَم یَعلَمِ الشَّیءَ أن یَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَیکُم بِالصَّبرِ فإِنَّ الصَّبرَ مِنَ الإِیمانِ کَالرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ وَ لا خَیرَ فی جَسَدٍ لا رَاسَ مَعَهُ وَ لا فِی اِیمانٍ لاصَبرَ مَعَهُ: «شما را به پنج چیز سفارش میکنم که اگر برای دسترسی بدان رنج سفر را بر خود هموار کنید در خور است: هیچ یک از شما جز به پروردگار خود امید نبندد و جز از گناه خود نترسد و چون کسی را چیزی پرسند که نداند شرم نکند که گوید ندانم و هیچکس شرم نکند از آنکه چیزی را که نمیداند بیاموزد و بر شما باد به شکیبایی که شکیبایی ایمان را چون سر است تن را و سودی نیست تنی را که آن را سر نبود و نه در ایمانی که با شکیبایی قرین نبود». (2)
بسا انسان چند روزی برای رسیدن به این کمالات خود را آماده کند، ولی مهم این است که در این راه استقامت بورزد و بسیار گفته شده کسانی که در علم، عمل، تقوا و در همهی مراتب به جایی رسیدهاند بر اثر صبر و استقامت بوده است.
به قول سعدی:
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیماند *** بر اثر صبر نوبت ظفر آید
در آخر حدیث جملهای است که همان مفهوم جملههای پیشین است. یعنی حبّ و بغض در راه خدا و عطا و منع عطا برای خدا باشد، چرا که اینها از نشانههای کمال ایمانند.
پینوشتها:
1. رجوع شود به: تفسیر نمونه، ذیل آیهی 12 سورهی ابراهیم.
2. نهج البلاغه، حکمت 82.
منبع مقاله :
مکارم شیرازی، ناصر، (1390) انوار هدایت (مجموعه مباحث اخلاقی)؛ قم: انتشارات امام علی بن ابی طالب (ع)، چاپ اول