خانه » همه » مذهبی » مرد علم و عمل

مرد علم و عمل

مرد علم و عمل

ظاهر شاه پادشاه وقت افغانستان در سال 1343 به انجام اصلاحات سياسي دست مي زند، و قانون اساسي جديدي را به تصويب مي رساند. در پي آن فرستادگاني را نزد علامه بلخي به زندان اعزام مي کند، و خبر برگزاري انتخابات آزاد و تصويب قانون اساسي و آزادي فعاليت هاي سياسي و مذهبي و صدور دستور آزادي زندانيان سياسي را به او مي دهد. اين رفت و آمدها

bf3aad29 5923 44a7 9577 1b378a8fea21 - مرد علم و عمل

0023306 - مرد علم و عمل
مرد علم و عمل

 

 

ناگفتني هايي از حيات علامه بلخي در گفتگو با حجت الاسلام شيخ مهدي علي پور از پژوهشگران حوزه علميه قم

درآمد
 

ظاهر شاه پادشاه وقت افغانستان در سال 1343 به انجام اصلاحات سياسي دست مي زند، و قانون اساسي جديدي را به تصويب مي رساند. در پي آن فرستادگاني را نزد علامه بلخي به زندان اعزام مي کند، و خبر برگزاري انتخابات آزاد و تصويب قانون اساسي و آزادي فعاليت هاي سياسي و مذهبي و صدور دستور آزادي زندانيان سياسي را به او مي دهد. اين رفت و آمدها ادامه پيدا مي کند، و قانون اساسي جديد را براي آگاهي علامه بلخي به داخل زندان مي برند. او از طريق دوستان اطلاع پيدا مي کند که انتخابات مجلس شوراي ملي به طور نسبي آزاد برگزار شده و نخست وزير هم از خارج از خاندان سلطنتي انتخاب شده است که اينها همه از خواسته هاي اوليه او بوده است. سرانجام علامه بلخي با يارانش از زندان خارج مي شود و پس از گذشت مدت کوتاهي به ايران مي آيد و با مراجع تقليد وقت حوزه علميه قم ديدار مي کند. حجت الاسلام و المسلمين شيه مهدي عليپور در اين گفت و گو جزئيات برخي از اين ديدارها را شرح مي دهد:

بفرمائيد که اولين بار چگونه و کجا با علامه شهيد بلخي آشنا شديد؟
 

بسم الله الرحمن الرحيم: با سلام و درود به ارواح طيبه شهدا از صدر اسلام تا کنون به خصوص علامه مجاهد شهيد سيد اسماعيل بلخي بنيانگذار نهضت اسلامي افغانستان. قبل از ورود به بحث مقدمه اي را خدمت شما عرض مي کنم. تاريخ تشيع و به خصوص تاريخ علماي شيعه هميشه با اين مجاهدت ها همراه بوده است. بذر انقلاب اسلامي را هميشه اين بزرگان در زمين کاشته اند. و با خون خودشان آن را آبياري کرده اند. در کتاب بسيار ارزشمند «شهداء الفضيله» تأليف مرحوم آيت الله علامه حاج شيخ عبدالحسين اميني تبريزي (ره) صاحب کتاب ارزشمند «الغدير» با تاريخچه زندگي چهار صد نفر از علما و دانشمندان برجسته شيعه آشنا مي شويم که اينها هر کدام به نوعي با بذل خون خودشان درخت تنومند اسلام و تشيع را آبياري کردند. از هزار و چهار صد سال پيش تا به امروز آن را زنده نگهداشتند. مرحوم شهيد اول يکسال تمام با انواع شکنجه ها در زندان هاي استبداد رو به رو بوده است. پس از گذشت يکسال وقتي قاضي مالکي مي خواست فتواي شهادت او را صادر کند. مرحوم شهيد اول ابتدا وضو گرفت و با قصد قربت دو رکعت نماز شهادت خواند و در آن هنگام بود که ايشان به دست دشمنان اسلام مظلومانه و غريبانه به شهادت رسيد.
پس از شهيد اول، شهيد ثاني را مي بينيم که در تاريخ تشيع حوزه علميه بسيار نيرومند و کم نظيري را در جبل عامل لبنان تأسيس کرد. مرحوم شيخ حر عاملي مي نويسد که در زمان شهيد ثاني در تشييع جنازه يکي از علماي شيعه بيش از هفتاد مجتهد حضور داشتند. اين نشان مي دهد که يک حوزه علميه بسيار قوي اين طوري توسط شخصيت هاي بزرگ تشيع پايه گذاري شده که تاريخ تشيع در ايران، عراق، لبنان و افغانستان و جهان اسلام را از فيوضات خويش روشني بخشيده اند.
علامه شهيد سيد اسماعيل بلخي هم يکي از اين بزرگان است. او حدود سه سال پس از آزادي از زندان به قصد زيارت و تجديد عهد با امامان معصوم (ع) و مراجع عظام و علماي شيعه در حوزه هاي علميه در سال 1346 به ايران و عراق و سوريه سفر کرد. پس از بازديد از عراق و سوريه وارد ايران شد، و در حوزه علميه قم مورد استقبال با شکوه علما و مراجع وقت و شخصيت هاي علمي قرار گرفت. علامه بلخي در اولين روز ورود به قم با مراجع و علماي برجسته و جامعه مدرسين ديدار و گفت و گو به عمل آورد. مراجع تقليد قم به منظور شناساندن جايگاه علمي علامه بلخي در سطح حوزه مجلس با شکوهي را ترتيب دادند و علماي بزرگ، شخصيت هاي علمي، اساتيد و مدرسين حوزه در آن شرکت کردند.
در سه روز اول که علامه بلخي وارد حوزه شده بود اکثر علماء، از حضور او اطلاع پيدا کردند و آرزو داشتند که مجلس رسمي به همت حوزه تشکيل شود تا همه آنان از سخنان او بهره مند شوند. هنگامي که مطلع شدم که قرار است آقاي بلخي در دارالتبليغ اسلامي حوزه سخنراني کند. با عشق و شوق ديدار او در آن مجلس حضور يافتم. اين هفتصد نفر طلبه که همه حضور داشتند، بسياري از آن ها امروزه بحمد الله جزء مراجع و اساتيد حوزه و دانشگاه هستند. حوزه علميه قم در آن مرحله کمتر مجلس باشکوهي را به خود ديده بود. چون آواره شهرت علامه بلخي طوري در سطح حوزه قم بازتاب داشت که اغلب علما و طلاب در آن مجلس حضور داشتند. چهره و قيافه او به قدري نوراني و جذاب بود که همه حضار را شگفت زده کرده بود. شهيد بلخي در آن مجلس باشکوه درباره ارزش علم و مقام علماي تشيع در جهان اسلام سخنراني جالبي ايراد کرد که همه را تحت تأثير قرار داد. آنچه را که من در آن جلسه از او ديدم معنويت، جاذبه و قدرت قوي خطابه او بود. مشخص بود که هر کجا سخنراني مي کرد، مردم را تحت تأثير قرار مي داد. بالاخره اگر کسي سخنراني مي کرد، مردم را تحت تأثير قرار مي داد. بالاخره اگر کسي بخواهد در يک کشور تحول ايجاد کند و جامعه مرده آن کشور را زنده کند و سرنوشت آن را رقم بزند. اين شايستگي در علامه بلخي در حد اعلا بود.

از بيانات علامه بلخي در آن مجلس باشکوه مطلبي به ياد داريد؟
 

علامه بلخي پنج موضوع مهم را که در آن زمان بسيار ضروري به نظر مي رسيد، محور سخنراني خويش قرار داده بود. اول تحصيل علم، دوم تهذيب نفس، سوم تبليغ دين، چهارم دورنگري نسبت به جهان و انسان و پنجم مبارزه عليه استعمار و استباد. او در آن سخنراني نشان داد که نگاه بسيار وسيعي به اوضاع منطقه و آينده اسلام و تشيع دارد. بعضي ها در زمان خودشان زندگي مي کنند.
 

بعضي ها آينده نگر هستند. علامه بلخي با سعه صدر، وسعت تفکر، آينده نگري و ابزار کاري که در آن مرحله همراه داشت. اين ابزاري که امروز در خدمت علماي شيعه وجود دارد، در آن زمان در اختيار علما نبود. ولي او ابزاري خاص استخدام کرده بود که به اين مقام بلند و متعالي رسيده بود. او خطاب به علما و طلاب تأکيد کرد که از مسئوليت خودتان غفلت نکنيد. امروز اسلام و مسلمانان در غربت زندگي مي کنند.
شهيد بلخي در آن سخنراني با صداي رسا اعلام کرد: «امروز دوران غربت اسلام است و شما علماي اسلام و مبلغين تشيع بايد شب و روز در تلاش باشيد تا بتوانيد در آينده اسلام عزيز را در جهان زنده کنيد. با افرادي که امروزه بنام پادشاه يا رئيس جمهور و نخست وزير، خودشان را متولي اسلام مي دانند و در کشورهاي اسلامي حکومت مي کنند و اسلام را بازيچه دست خودشان قرار داده اند مبارزه کنيد. اسلام را از دست اينها نجات دهيد». در زمان حيات علامه شهيد بلخي مشخص بود که دشمنان تشيع چه مشکلاتي براي ما آفريده اند. البته او روي آن نکات خيلي تکيه نمي کرد. به علما و طلاب توصيه مي کرد که براي بيداري و آگاهي مسلمانان جهان به کشورهاي آفريقايي، اروپايي، آمريکايي، و سرزمين هاي دورافتاده سفر کنيد و اسلام را در ميان آنان تبليغ کنيد.
محور دوم سخنراني بلخي روي تهذيب نفس بود. نقاط مثبتي از خاطرات دوران زندان نقل مي کرد، و نه به عنوان مظلوم نمايي که بگويد من در مدت 15 سال زندان چه درد و رنج هايي که نکشيدم. خير، مي خواست بگويد که من از فرصت 15 سال زندان بخوبي استفاده کردم. اجازه ندادم اين فرصت گرانبها به هدر برود. او از 15 سال زنداني بودن هيچ نوع گله و شکايت نداشت. به عنوان نقطه مثبت در تحول زندگي خود از زندان ياد مي کرد. مردان بزرگ هميشه در اينگونه حوادث ورزيده و پخته مي شوند. لذا مهمترين رهاورد او از زندان در مرحله اول خودسازي و تهذيب نفس بود. کسي که دستش از همه جاي دنيا کوتاه است با هيچ کسي غير از خداوند و کلام وحي نمي تواند در ارتباط باشد. آنهم کسي که قبل از زندان خود را ساخته باشد. در راه تحقق هدف از همه چيز چشم پوشي کرده باشد. مهمتر از همه جان گذشتگي در راه خدا و اهداف مقدس بوده باشد. وقتي يک چنين شخصي وارد سلول انفرادي مي شود براي مدت طولاني تهذيب نفس خيلي طبيعي است. بنابراين حالت تهذيب نفس در داخل زندان استبداد و انديشيدن يکي از برنامه هاي او را تشکيل مي داده است.
علامه بلخي در آن مجلس خطاب به حضار گفت: «وقتي مبارزات سياسي خود را در افغانستان آغاز کردم، چهار ميليون شيعه افغانستان از حقوق و مزاياي طبيعي شهروندي و انساني خويش محروم بودند. فرزندان شيعه از تحصيلات عاليه و نبود مراکز بهداشتي و درماني محروم بودند. در کابينه دولت، مجلس شورا و سنا و ارتش کشور يک نفر شيعه حضور نداشت. شيعيان افغانستان همانند اجنبي ها زندگي مي کردند. شيعيان بومي و اهل افغانستان همانند يک فرد مهاجر که از کشور ديگري آمده باشد و تابعيت آن کشور را نداشته باشد، زندگي مي کردند».

استقبال علما و مراجع تقليد حوزه علميه قم از علامه بلخي چگونه بود؟
 

سفر علامه بلخي به حوزه هاي علميه شيعي چون قم و مشهد مقدس، نجف اشرف، کربلا، کاظمين، سامراء و دمشق بسيار پربار بود، و مورد استقبال علماي اعلام و مراجع تقليد قرار گرفت. به هر شهري که وارد مي شد از او استقبال گرمي به عمل مي آوردند. طرح هاي انقلابي او را بسيار سازنده و تحسين برانگيز توصيف مي کردند. به شخصيت او ارج مي نهادند. استقبال گرمي که در قم از او به عمل آمد نشان دهنده اين بود که او نه به عنوان يک مهمان ساده که براي بازديد آمده و به کشورش باز مي گردد. بلکه مي خواستند با اين تجليل و احترام جايگاه ديني و علمي او را در حوزه مشخص کنند. مي خواستند از خدمات و تلاش هاي خستگي ناپذير او در راه اعتلاي اسلام ستايش کنند. برخي مراجع هرگز گمان نمي کردند که چنين انسان هاي برجسته و پر آوازه در افغانستان وجود داشته باشند.

از اوضاع و شرايط زندان علامه بلخي چه اطلاعي داريد؟
 

از مجموع سخنان و گفتار علامه بلخي آشکار بود که او بهترين سال هاي عمر خود را در مبارزه و پيکار عليه فساد و بيعدالتي و اختناق در افغانستان گذرانده است. در مدت 15 سال زندان هم آرام ننشسته و با تنظيم اشعار انقلابي و انتقال آن به خارج از زندان همواره در حال مبارزه با استبداد بوده است. زيرا ياران و دوستان با هماهنگي کامل، راه او را در خارج از زندان دنبال مي کردند. آنها را از داخل زندان هدايت و رهبري مي کرد. در ديداري که در حوزه علميه قم با او داشتم چنين گفت: «وقتي که به زندان رفتن غير از يک جلد قرآن کريم چيز ديگري همراه نداشتم. به مطالعه و تفسير قرآن کريم پرداختم. با کمک خداوند متعال توانستم قرآن کريم را تفسير کنم. اين بزرگترين آرزوي من بود».
لذا تهذيب نفس و تفسير قرآن کريم يکي از موفقيت هاي الهي براي او در زندان بوده است. ابتدا قرآن را از رو مي خوانده و پس از گذشت مدتي قرآن را به طور کامل حفظ کرده است. طوري که هر سه روز يکبار قرآن کريم را تلاوت مي کرده است. برخي دوستان نقل کرده اند که علامه بلخي در مدت 15 سال زندان، قرآن کريم را 1700 بار تلاوت کرده است. اين خيلي مهم است که يک زنداني انفرادي آنهم در شرايط نامساعد، روزانه ده جزء قرآن را با تأمل و تفکر بخواند و مفاهيم آيات قرآن را بررسي و تفسير کند. بزرگترين دليل اين سخن اين است که قرآن کريم را در قالب هفتاد و پنج هزار بيت شعر به زبان فارسي به نظم درآورده است.
از امام علي بن موسي الرضا (ع) حديثي نقل شده که مي فرمايند: «هر سه روز يکبار قرآن را تلاوت مي کنم، اگر مي خواستم زودتر از آن هم مي توانستم، جز آنکه در هر آيه ي که مي رسم درباره آن تأمل و تفکر مي کنم. شهيد بلخي هم به پيروي از امام هشتم (ع) هر سه روز يکبار ختم قرآن داشته است. او همواره اين نکته را بازگو مي کرد: «من هرچه دارم از برکت مجاورت مرقد مطهر حضرت رضا (ع) دارم. از فيض مجاورت اوست که به موفقيت هاي بزرگي دست يافته ام. در زندان کاغذ و دفتري در اختيار نداشتم. هر آنچه مي سرودم در حافظه ام مي سپردم».
هنگامي که علامه بلخي در سخنراني سال 1346 در حوزه علميه قم بيش از چهل بيت شعر که در زندان تنظيم کرده بود براي علما و طلاب سرود، همه حضار را به شگفتي واداشت. به اين دليل که اشعار او سليس و روان بود. چون قرآن کريم که يک متن سهل ممتنع است. حقايق قرآن را با الفاض گويا و رسا بيان مي کرد. از لحاظ نظم هم بي تکلف بود. قافيه ها خود بخود پشت سر هم رديف شده بودند. هم از محتواي آيات قرآن بيرون نرفته بود و هم عمق آيات قرآن را بيان مي کرد.

بفرماييد که مبارزات علامه بلخي چه دستاوردهايي داشته است؟
 

طبيعي است وقتي مبارزات سياسي را به شکل غير مستقيم از داخل زندان ادامه مي دهد و ياران و دوستان خود را در خارج از زندان رهبري مي کند، و از راهي که در پيش گرفته يک قدم عقب نشيني نمي کند و مقاومت را ادامه مي دهد، همه اين عوامل دست به دست هم مي دهد و پس از آزادي به نتايج محسوس و درخشاني مي رسد. و به بسياري از خواسته هاي خود دسترسي پيدا مي کند. به طور مثال براي اولين بار در دولت وقت يک وزير شيعه راه مي يابد. در مجلس شورا و سنا نمايندگان شيعه راه مي يابند. در ارتش گروهي از شيعيان راه مي يابند. علامه بلخي دولت وقت را تحت فشار قرار مي دهد تا شيعيان در قانون اساسي به رسميت شناخته شوند. اينها بخشي از دستاوردهاي مبارزات شهيد بلخي است.
اگرچه شيعيان افغانستان در دوران اسارت شهيد بلخي به برخي از حقوق خود دست يافته بودند. ولي فضاي سياسي حاکم بر افغانستان پس از آزادي او طوري نبود که بتواند به راحتي با ياران و دوستان پيشين در سرتاسر کشور ارتباط برقرار کنند. لذا به شکل مخفيانه ارتباط خود را با ياران از سر گرفت گاهي با رمز و کنايه به مردم مي فهماند که تا چه ميزان به اهدافش نزديک شده است. مبارزات او پس از آزادي از زندان دوباره از سر گرفته شد. چون حاکميت فقط اصلاحات ظاهري ورفرمي انجام داده بود. و نظام استبدادي و دشمني با اسلام همچنان ادامه داشت. لذا شهيد بلخي معتقد بود که تا ساقط کردن کامل حکومت بايد مبارزه را ادامه دهد.

نظر به اينکه مرحوم سيد غلامرضا سعيدي يک جمال الدين شناس و اقبال لاهوري شناس بود، چه شناختي از علامه بلخي داشت؟
 

مرحوم سيد غلامرضا سعيدي يک آدم معمولي نبود. يکي از شخصيت هاي ارزنده حوزه به حساب مي آمد. او کسي بود که مسايل آزادي بخش در جهان اسلام را پيگيري مي کرد. او کسي بود که اولين بار مسئله غرب زدگي را براي علما و پژوهشگران حوزه مورد تجزيه و تحليل قرار داد. استاد سعيدي جهان غرب را دشمن ديرينه مسلمانان و شعيان توصيف مي کرد. او معتقد بود که غرب همواره بر ضد جهان اسلام برنامه ريزي و توطئه چيني مي کند. استاد سعيدي دو عنوان را به خود اختصاص داده بود. يکي جمال الدين شناسي و ديگري اقبال لاهوري شناسي. بيشترين آثاري که تاکنون درباره سيد جمال الدين اسد آبادي و علامه اقبال لاهوري در ايران منتشر شده توسط مرحوم غلامرضا سعيدي بوده است.
زماني که علامه بلخي وارد حوزه علميه قم شد سيد غلامرضا سعيدي به عنوان يک پژوهشگر برجسته بيش از همه مجذوب شخصيت علامه بلخي شد. در جلساتي که به افتخار علامه بلخي در حوزه علميه قم برگزار مي شد اغلب آيات عظام شرکت مي کردند. آيت الله العظمي مکارم شيرازي و استاد غلامرضا سعيدي آن روز نزديکترين افراد به آقاي بلخي بودند. به ياد دارم در يکي از جلسات که قرار بود آقاي بلخي سخنراني کند، مرحوم سعيدي جلو ميکرفون رفت و براي معرفي علامه بلخي حدود نيم ساعت از نهضت بلخي، از مبارزات و خدمات و فعاليت ها و تلاش هاي شهيد بلخي در افغانستان سخن گفت. شخصيت و انديشه هاي بلخي را ستود. چون استاد سعيدي از اوضاع شيعيان شرق و غرب و نهضت هاي اسلامي در جهان شناخت کامل داشت.
افزون بر آن از نهضت علامه بلخي و مبارزات و فعاليت هاي او در افغانستان نيز شناخت جامع و کامل داشت. وقتي علامه بلخي وارد حوزه شد و چندين سخنراني تاريخي در جمع علما و بزرگان حوزه ايراد نمود و تحولي در سطح حوزه ايجاد کرد و اشخاص زيادي را تحت تأثير افکار و انديشه هاي خود قرار داد استاد سعيدي يکي از آن افراد بود که تحت تأثير علامه بلخي و شخصيت و انديشه هاي او قرار گرفت. طبيعي است اگر کسي خواسته باشد سيد جمال الدين و علامه اقبال را به ديگران معرفي کند بايد با ملاقات علامه بلخي جذب او شود. آقاي صدر، آقاي مکارم و آقاي سعيدي از جمله کساني بودند که در مجالس و محافل علماي قم علامه بلخي را براي حضار معرفي مي کردند.

اگر بخواهيد علامه بلخي و نهضت او را با ديگر شخصيت ها مثل سيد جمال و علامه اقبال مقايسه کنيد چه مي گوييد؟
 

من نمي خواهم علامه بلخي و نهضت اسلامي او را با برخي از افراد يا برخي از نهضت هاي جهان اسلام مقايسه کنم. چون برخي از افراد در زندگي و مبارزات شان گاهي مشکل داشتند.

در همين افغانستان سيد جمال الدين را داريم که بالاخره براي خود در دنيا جايگاهي را اشغال کرده و تحولي در جهان اسلام به وجود آورده و يک نهضت فکري ديني را رهبري کرده است. زيرا زندگي و مبارزات او با يکسري ابهاماتي توأم است. سيد جمال شايد به دليل آينده نگري به خود اجازه مي داد که بيايد با فراماسونرها همکاري کند.
 

احتمال مي رود که سيد جمال از اين همکاري هدف بدي نداشته است. ولي اصل همکاري با فراماسونري بالاخره شخصيت ايشان را زير سؤال برد. يا علامه اقبال لاهوري. اينها جزء کساني بودند که در شرق اسلامي در آن زمان از خودشان يک خاطرات شيرين در دل تاريخ قرار دادند.
همين علامه محمد اقبال لاهوري را مي بينيم که به رغم آن همه روشنفکري و دورانديشي وقتي که علي محمد باب در ايران ظهور مي کند. اقبال از او به تعبيري مديحه سرايي مي کند. ولي چون آغاز کار بوده، شايد خيال مي کرده که علي محمد باب يک نوع متجدد و نوانديش است. اما انسان هنگامي که مطلبي از زبانش جاري مي شود، از قلمش صادر مي شود، در تاريخ تا ابد باقي مي ماند. زمان قضاوت هم بالاخره فرا مي رسد و نقاط مبهم و تاريک را در زندگي افراد آشکار مي کند. مثال ديگر اين است که اقبال لاهوري در اوايل حکومت محمد رضا پهلوي او را ستايش کرده است. اينها نقاط مبهمي است که در اقبال بوده است. يا در سفر او به افغانستان براي شرکت در مراسم تاجگذاري ظاهر شاه که چهل سال حکومت استبدادي را در افغانستان اداره کرد، و سبب انبوه نابساماني ها و فقر و بدبختي و بالاخره آمدن روس ها و زمينه ظهور کمونيست ها و شهادت علامه بلخي و شهادت هزاران عالم و شهروند مسلمان آن کشور شد خب اقبال آمده و ظاهر شاه را ستايش کرده است. البته ما از روشنفکران اهل سنت بيش از اين هم نمي توانيم انتظار داشته باشيم. سيد جمال و اقبال هر دو شخصيتي بودند که افکار روشنفکري داشتند.
اگر علامه بلخي زنده مي ماند و آنچه در عمق جانش جا گرفته بود به منصه ظهور مي رسيد، به نظر من از سيد جمال و علامه اقبال و خيلي افراد که ادعاي روشنفکري و مبارزه عليه ظلم را دارند جلوتر مي زد. گرچه در همان زمان هم بخوبي ثابت کرد که يک شخصيت مستقل است و تحت تأثير هيچ يک از سياست هاي شرق و غرب قرار ندارد. ويژگي ديگر علامه بلخي اين است که از متن حوزه هاي علميه تشيع برخاسته بود. از سادات حسيني و شاگرد مکتب امام جعفر صادق (ع) بود. علامه بلخي در سخنراني حوزه علميه قم گفته بود: «مکتب تشيع مکتب واقعي است، مکتب تشيع حافظ اسلام است. علي بن ابيطالب (ع) و اباعبدالله الحسين (ع) رهبران مکتب تشيع هستند. مکتب تشيع مانند امام جعفر صادق (ع) پيشوا دارد. مکتب تشيع قرآن کريم، نهج البلاغه، نهج الفصاحه، صحيفه سجاديه و مکتب عاشورا دارد. علماي بزرگي که پس از ائمه معصومين (ع) آمدند و آثار جاويداني از خود برجا گذاشتند پاسدار مکتب تشيع هستند. اين مکتب به دلايل ياد شده از بين نمي رود و همچنان درخشان و پايدار باقي مي ماند. باب اجتهادش هميشه به روي همه باز است. کدام مکتب و مذاهب و کدام اديان ديگر جهان مثل مکتب تشيع مجتهدان برجسته و فقيهان وارسته و علماي خبره دارند. واقعيت در مکتب ما و شما نهفته است. ما علماي اسلام بايد همت کنيم و تشنگان را سيراب کنيم. غفلت و سستي را کنار بگذاريم و اسلام را در جهان گسترش دهيم.»

00233061 - مرد علم و عمل

حضرتعالي خاطرات شيريني بيان مي کنيد. بفرمائيد که علامه بلخي پس از آن سخنراني رسا و گويا چگونه با حوزه علميه قم وداع کرد و به افغانستان بازگشت؟
 

علامه بلخي پس از ايراد سخنراني ها و ملاقات هاي فشرده با بدرقه گرم علما و مراجع بزرگ حوزه علميه قم را به مقصد تهران و مشهد و سپس افغانستان ترک کرد. هنگامي که از قم خارج شد دل هاي صدها مريد و عاشق را همراه خود برد. جاذبه بسيار عميقي در ميان علما و فضلاي حوزه بر جاي گذاشت و رفت. به ما خبر رسيد که موقع ورود علامه بلخي به افغانستان استقبال شکوهمند و کم نظيري از او به عمل آمده است. صدها تن از مردم افغانستان از مرز تا شهر کابل او را همراهي کردند. همين استقبال بيسابقه نگراني و هراس دشمنان اسلام را برانگيخت. چون به روشني ملاحظه کردند که او بر دل ها حکومت مي کند. به همين دليل تلاش کردند که بين او و ملت مسلمان افغانستان جدايي بيندازند و اين جدايي جز با توطئه از قبل برنامه ريزي شده براي ترور او امکان پذير نبود.

خبر شهادت بلخي چگونه به حوزه علميه قم رسيد و علما چه واکنشي نشان دادند؟
 

در مدت سه ماه که شهيد بلخي به افغانستان بازگشت پيوسته خبرهاي او به قم مي رسيد ولي ناگهان خبر شهادت اسفبار او را شنيديم و خيلي متأثر شدم. اگر انسان يک شخصيت بزرگي را که ناديده و صرفاً به عنوان اينکه اين شخصيت بزرگي را که نديده و صرفاً به عنوان اينکه اين شخصيت را از دست داده متأثر مي شود. چه رسد به اينکه اين شخصيت را از نزديک ديده و به او ارادت و اخلاص پيدا کرده باشد. بدتر از همه اين است که چنين شخصيتي بر اثر توطئه ناجوانمردانه و به شيوه مظلومانه به شهادت رسيده باشد. شهادت علامه بلخي در درجه اول خسارت جبران ناپذيري بر جهان تشيع وارد آورد. در درجه دوم برنامه هايي که از ديرباز براي آينده افغانستان تدارک ديده بود، ناتمام ماند. متأسفانه او به سر منزل مقصود خود نرسيد فقط به هدف مطلوب رسيد که همانا شهادت در راه خدا و رسيدن به لقاء الله بود.
من معتقدم که اگر دشمنان اسلام او را شهيد نمي کردند، قطعاً مي توانست به آن اهداف بلند خود برسد. او در صدد بود يک حوزه علميه بسيار بزرگي را در کابل تأسيس کند تا در آينده کمونيست ها، روس ها، طالبان و آمريکائي ها نتوانند در جامعه افغانستان نفوذ کنند. ولي با کمال تأسف با شهادت ناگهاني او اين حرکت پويا و رهائي بخش در نطفه خفه شد. نهضت اسلامي در افغانستان با شکست و ناکامي روبه رو گشت و کانون مبارزات اسلامي مورد هجوم دشمنان اسلام و تشيع قرار گرفت.

به نظر شما فقدان رهبر نهضت اسلامي شيعي در يک کشور اسلامي چه پيامدهايي بر سرنوشت آن ملت مي تواند داشته باشد.
 

اين يک واقعيت انکارناپذير است که دشمنان اسلام و قدرت هاي بيگانه همواره سعي دارند با ترفندهاي خود کشورهاي اسلامي را زير سلطه خود داشته باشد و ملت هاي مسلمان را زير ديد دوربين هاي خود بگيرند و سرمايه هاي مادي و ثروت هاي ملي آنان را به غارت ببرند. مي کوشند مسلمانان را از پيشرفت و ترقي و مسير علم و دانش و پيشرفت باز دارند تا سلطه شان را ادامه دهند. شکي نيست که وجود رهبران شايسته و بيدار مانند علامه بلخي در ميان ملت هاي مسلمان به ضرر و زيان آنان است. يکي از اهداف مهم سرمايه گذاري کلان استعمارگران در ميان ملل مسلمان و کشورهاي اسلامي از بين بردن شخصيت هاي علمي و چهره هاي برجسته و رهبران نهضت هاي اصيل اسلامي است.
علامه بلخي عالمي بود که عليه استکبار و استعمار و استبداد به مبارزه برخاست و توطئه هاي آنان را نقش بر آب کرد. امروز ملت هاي مسلمان افغانستان، پاکستان، عراق، لبنان، فلسطين گرفتار اين توطئه ها شده اند. افرادي که مي آيند به خودشان مواد منفجره مي بندند، و افراد بيگناه يا کانون هاي تشيع را از بين مي برند توسط عوامل آمريکا، انگليس، آلمان، اسرائيل و وهابي هاي عربستان شستشوي مغزي شده اند. فرزندان مسلمانان را فريب مي دهند و آن ها را عليه مسلمانان بکار مي گيرند. به اين نوجوانان القاء کرده اند که اگر ده شيعه را به قتل برسانيد به بهشت مي رويد. اگر 50 شيعه را از بين ببريد بهشت بر شما واجب مي شود. دشمنان قسم خورده از صدر اسلام تاکنون با اين ترفندها بهترين رهبران ما را ترور کرده اند. اقدامات تروريستي و دامن زدن به اختلافات فرقه اي باعث شده تا مسلمانان به پيشرفت و تکامل نرسند.
يکي از شگردهاي استعمار علاوه بر ترور شخصيت هاي ديني و رهبران برجسته سياسي، دامن زدن به اختلاف بين مسلمانان است. در صورتي که مسئله مذهب يک غوغاي ساختگي دشمنان دين است و اختلاف بين ما که همه چيز ما مشترک است و اشتراکات فرواني بين ما وجود دارد معنا ندارد. با کمال تأسف با شهادت علامه بلخي نهضت اسلامي افغانستان متوقف گرديد. شيعيان افغانستان در شرايط فعلي که کشورشان در اشغال بيگانگان است بايد تلاش کنند اهداف شهيد بلخي را که در راه آن به شهادت رسيد زنده کنند.

برخي افراد متعقدند که ختم قرآن کريم در مدت سه روز ناممکن و از قدرت انسان معمولي خارج است، نظر شما در اين باره چيست؟
 

در ابتداي بحث گفتيم که امام رضا (ع) هر سه روز يکبار يک دوره قرآن را ختم مي کرد و اگر لازم بود زودتر هم ختم مي کرد. نکته دوم اين است که اگر انسان حافظ قرآن باشد ختم قرآن در مدت سه روز خيلي آسان است. علامه بلخي که حافظ قرآن بود تواناي ختم سه روزه قرآن را داشت. طبيعي است که انسانهاي معمولي که حافظ قرآن نيستند، در عرض يک ساعت مي توانند دو جزء قرآن را بخواند. چه برسد به کسي که حافظ قرآن بوده باشد در تاريخ گذشته از نمونه هاي شهيد بلخي علماي زيادي داريم اگر انسان حافظ کل قرآن باشد به راحتي مي تواند در طول شبانه روز يکبار قرآن را ختم کند. اگر انسان حافظ قرآن نباشد هرگز نمي تواند تصور کند که بتواند در طول سه روز يک دوره قرآن را ختم کند.
علماي ما گاهي به مقام والايي رسيده اند که تصورش هم براي خيلي افراد سخت است. علامه بلخي چون 1700 بار قرآن کريم را با تدبر و تأمل خوانده بود بسياري از رموز و مفاهيم قرآن کريم را شناخته بود. به يک قرآن شناس و مفسر بزرگ در رشته علوم قرآني و حديث تبديل شده بود. امروزه که حافظان قرآن در جامعه زياد شده اند در ميان آنان ديده شده که در طول يک روز يک دوره قرآن را تلاوت مي کنند.

علامه بلخي از دهه 1320 با حوزه علميه قم و با امام خميني (ره) و نواب صفوي ارتباط داشت. تحليل حوزه از نحوه شهادت او چگونه بود؟
 

واقعيت اين است که قدرت هاي بيگانه در اين شهادت دست داشتند. حتي رژيم پهلوي و ساواک با رژيم ظاهر شاه همدست شده بودند تا علامه بلخي را به شهادت برسانند. با توجه به سابقه مبارزات سياسي که در ايران و افغانستان داشت و طرح هايي که براي آينده تدارک ديده بود، همه اينها از ديد جاسوسان دولت هاي ايران و افغانستان پنهان نبوده است. دشمنان قطعاً به اين نتيجه رسيده بودند که علامه بلخي در افغانستان، امام خميني در ايران، شهيد صدر در عراق، امام موسي صدر در لبنان در پي ايجاد يک نهضت بزرگ اسلامي هستند. خوب مي دانست که بين اين آقايان ارتباط و هماهنگي وجود دارد.
عوامل استعمار با روش هاي مخصوص خود و بدون اينکه کسي متوجه شود علماي دين و شخصيت هاي ما را مسموم مي کنند. علماي شيعه همچون آخوند خراساني، آيت الله سيد حسن مدرس، سيد مصطفي خميني و ديگران را اينگونه مسموم کردند. به طور مثال زماني که آيت الله شيخ محمد کاظم آخوند خراساني قصد حرکت از نجف و جهاد با روس ها را داشت يک نوع سم به خورد او داند که به تدريج بر قلب او اثر گذاشت. اما چونکه اين قبيل جنايات با احتياط و پنهاني و توسط افارد زيرک صورت مي گيرد، کمتر اتفاق مي افتد که عامل اين جنايات شناخته شود. زيرا قدرت هاي سلطه گر هميشه گروهي از اراذل و اوباش را براي ارتکاب چنن اعمال در اختيار دارند.
دکترهاي معالج آيت الله آخوند خراساني، آيت الله سيد حسن مدرس، علامه بلخي، سيد مصطفي خميني گواهي داده اند که اين شخصيت ها توسط عوامل استبداد مسموم شده اند. يکي از دلايل شهادت علامه بلخي مبارزات سياسي خستگي ناپذير او بر ضد رژيم هاي استبدادي ايران، افغانستان، عراق و فعاليت هاي چشمگير او در زمينه بيداري مسلمانان و ايجاد همبستگي عليه استعمار بود. کسي که بيش از چهل سال تخت تعقيب و زير نظر جاسوسان آن ها بوده باشد، معلوم است که سرانجام او شهادت است. اطلاعاتي که به دست علما و مراجع قم و ياران او رسيده بود نشان داد که عوامل استعمار و استبداد با تزريق آمپول حاوي سم کشنده علامه بلخي را به شهادت رسانده اند.
منبع:شاهد ياران شماره 64

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد