مسئله ي راست ديني و کژآييني در اسلام
مسئله ي راست ديني در هر مذهبي از بيش ترين اهميت برخوردار است زيرا به معناي درستي اعتقاد يا نظريه است. اگر حقيقت وجود داشته باشد، خطا هم هست و اگر هيچ چيز دروغين نباشد، حقيقتي هم وجود ندارد. همان طور که قرآن
نويسنده: سيد حسين نصر
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
مترجم: سيد محمد صادق خرازي
مسئله ي راست ديني در هر مذهبي از بيش ترين اهميت برخوردار است زيرا به معناي درستي اعتقاد يا نظريه است. اگر حقيقت وجود داشته باشد، خطا هم هست و اگر هيچ چيز دروغين نباشد، حقيقتي هم وجود ندارد. همان طور که قرآن مي گويد: «حق آمد و باطل نابود شد» (اسراء، 18). راست ديني يعني برخورداري از حقيقت ديني و راست کرداري (1) به معناي روش صحيح انجام اعمال و رسيدن به حقيقت است. اکنون، اين مسائل در اسلام و هر دين ديگري از اهميت فوق العاده اي برخوردارند و اين پرسش بايد مطرح شود که هر يک از آن ها در کل سنت اسلامي و در پرتو آنچه ريشه ي اسلام ناميده مي شود، چه مفهومي مي يابد. تا آن جا که به راست ديني و راست کرداري مربوط مي شود، اين امر در متن اسلام به شکل «راه راست» يا «صراط المستقيم» بيان شده است و اسلام خود نيزگاه دينِ راه راست خوانده مي شود.
در اسلام هيج منبع قانون گذاري (2) و تعيين و تصويب عقايد مثل مذهب کاتوليک وجود ندارد که صحت نظر و سطح اعتقاد را مشخص کند و نظريه ي اسلام در مشخص نمودن آنچه راست ديني محسوب مي شود، به شدت مذهب کاتوليک نيست. معمولاً شهادت به اين ايمان، يعني اين که «خدايي جز خداي يگانه نيست» و «محمد رسول خداست» کفايت مي کند، هر چند که با ديگر باورها و تعابير يک فرد يا گروه خاص، مخالفت هايي نيز صورت مي گيرد. اسلام هم مانند مذهب يهود بيش تر بر اهميت راست کرداري تأکيد کرده است و گر چه نسبت به راست ديني با ملايمت برخورد مي کند اما وقتي اصل توحيد و نبوت پذيرفته مي شود، بر انجام نمازهاي روزانه، روزه، حج و مسائلي از اين قبيل و همچنين بر رعايت دستورات مربوط به مواد غذايي همانند خودداري از خوردن گوشت خوک و مشروبات الکلي و اصول اخلاقي مربوط به روابط جنسي و پرهيز از دزدي، قتل و غيره تأکيد بيش تري قائل است. در مورد اين که چه چيز نقش قانون گذار، را در اسلام ايفا مي کند، امت يا جامعه ي اسلامي خود بهترين پاسخگوست. در مورد اهل تشيع، امام با رهبري خود نقش را ايفا مي کند. در طول تاريخ اسلام، در مورد تفاسير نوين قرآن و سنت و اين که آيا داراي مشروعيت فکري و عملي، هردو، هست يا بايد کنار گذاشته شود، از طريق اتفاق نظر يا اجماع تصميم گرفته اند. اما اين اتفاق نظر بايد همواره در خدمت تعاليم کلام خدا و پيامبر باشد. در اين سطح هر نوع آوري و بدعتي همواره به عنوان گناه کبيره و انحراف از «راه راست» تلقي مي شود. اما عدم پذيرش شديد بدعت در بافت مذهبي آن هرگز بدين معنا نيست که با پذيرش و به کارگيري اصول تغييرناپذير و ثابت اسلام در شرايط و موقعيت هاي تازه اي که اغلب در تاريخ اسلام اتفاق افتاده، مخالفت مي نمود.
حال، با به خاطر داشتن اين توضيحات مي توان به طيف اسلام نگريست و اين سؤال را مطرح کرد که اسلام راستين چيست؟ در اغلب مطالعات غربي، ارتدوکس (راستين) بودن به جنبه ي بيروني مذهب محدود مي شود، اما وقتي مسئله ي اسلام در نظر گرفته مي شود، تنها چهار مذهب سني راستين (ارتدوکس) به حساب مي آيند. اما اين برداشت کاملاً نادرست است. مي توان گفت که راست آييني و راست کرداري دو گونه ي باطني و ظاهري دارد. تصوف سنتي و راست آيين نه تنها بخشي از اسلام صحيح است بلکه قلب آن محسوب مي شود و آن را نبايد با نمودهاي عرفاني مختلف و علوم غيبي در مسيحيت بعد از قرون وسطي که کژآييني خوانده مي شد، يکي دانست. تصوف همان اندازه بخشي از سنت اسلامي محسوب مي شود که فرقه هاي روحاني فرانسيسکن (3) و دومينيکن (4) بخشي ازمذهب کاتوليک راست آيين در قرون وسطي به شمار مي آمد.
براي درک موقعيت تشيع در سنت اسلامي، نبايد آن را با مذهب پروتستان مقايسه کرد که قرن ها بعد، از مسيحيت و در مخالفت با مذهب کاتوليک به وجود آمد، بلکه بايد آن را با مذهب ارتدوکس مقايسه نمود که از همان ابتدا وجود داشته است. گر چه مذهب کاتوليک و ارتدوکس تا حدود دو هزار سال با يکديگر مخالفت داشته اند، اما هر دو وابسته به مسيحيت راست آيين هستند. همين نسبت بين تسنن و شيعه ي دوازده امامي وجود دارد. مي توان گفت تا جايي که به راست آييني و کژآييني مربوط مي شود، تسنن و شيعه ي دوازده امامي در ميانه ي طيف اسلام قرار گرفته اند. از سوي تسنن گروهي که به افراطي ها نزديک مي شود، خوارج و گروه هاي مشابه است و ازسوي تشيع بعد از زيديه و فرقه هاي اسماعيليه ي ميانه رو، گروه هاي افراطي شيعه قرار گرفته اند که «غُلاة» خوانده مي شوند و شامل گروه هاي التقاطي اسماعيليه و فرقه هاي مختلفي هستند. مطمئناً در سطح رسمي و ظاهري، تمامي چهار مذهب تسنن، شيعه ي دوازده امامي، زيديه وتمامي فرقه هايي که در ميانه ي اين طيف قرار گرفته اند، چه اسماعيلي باشند و چه عبادي، تا زماني که مطابق شريعت رفتار مي کنند متعلق به حلقه ي راست آييني اسلامي هستند و اين مسئلهدر مورد تصوف راستين که تعاليمش براساس عمل به دستورات شريعت است نيزصدق مي کند. در واقع به دليل مرکزيت داشتن راست کرداري مي توان گفت که هرمسلماني که به تعاليم شريعت عمل مي کند، تا زماني که از نظريات اصلي اين باور مثل اعتقاد به خاتميت پيامبر که در فرقه ي احمديه نيز وجود دارد روي برنگردانده است، به جرگه ي راستين اسلام تعلق دارد.
استفاده از اصطلاحاتي همچون کژ آيين و فرقه را بايد در فطرت و ساختار سنت هاي اسلامي به کار برد. با شيعه نمي توان به طور کلي به عنوان يک فرقه برخورد کرد؛ همچنان که کليساي ارتدوکس يونان نيز فرقه اي جداگانه نيست و تا زماني که به فرد يا گروهي خاص که به نوعي کژآييني باور دارند يا پيرو تعاليم آن هستند، اشاره نکنيم نمي توان تصوف را به طور کلي نوعي کژآييني يا بدعت در دين دانست. و وقتي چنين پديده اي را با کل حقيقت تصوف مقايسه مي کنيم، به بي اهميت بودن آن پي مي بريم. باطني گري اصيل که چيزي بسيار فراتر از کژ آييني است، در قلب راست آييني و راست کرداري قرار گرفته است.
پي نوشت ها :
1- Orthodoxy.
2- Magisterium.
3- Franciscan.
4- Dominican.
منبع مقاله :
نصر، سيد حسين، (1385)، قلب اسلام، ترجمه ي سيد محمد صادق خرازي، تهران: نشرني، چاپ چهارم