اوّلاً بايد گفت اين حديث در منابع معتبر اهل سنّت آمده از جمله در صحيح بخاري از ابوهريره از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است: «در ميان بني اسرائيل رسم بود كه مردم بدون ساتر در آب ميرفتند و خود را شستشو ميدادند در حاليكه بعضي از آنها به عورتهاي هم نظر ميكردند. اين عمل در ميان آنها عيب نبود. فقط حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ تنها به آب ميرفت و سعي ميكرد كسي عورت او را نبيند. بنياسرائيل ميگفتند علّت اينكه موسي تنها به شستشوي بدن خود ميپردازد و از ما دوري ميكند اين است كه وي داراي عيب و نقص در بدن ميباشد و قطعاً به مرض فتق (يك نوع بيماري تناسلي) گرفتار ميباشد. روزي حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ به كنار آب رفت كه غسل بنمايد، لباسها را در آورده بالاي سنگي گذاشت و به شستشوي خود پرداخت وقتي خواست لباس خود را بپوشد سنگ لباس موسي ـ عليه السّلام ـ را برداشت و فرار كرد، موسي ـ عليه السّلام ـ در حالي كه در عقب سنگ ميدويد فرياد ميكرد كه لباسم اي سنگ لباسم (يعني اي سنگ لباسم را كجا ميبري،لباسم را بده). آنقدر سنگ رفت و موسي ـ عليه السّلام ـ سنگ را تعقيب كرد كه در منظر و ديد بني اسرائيل قرار گرفتند و بني اسرائيل حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ را بدون ساتر ملاحظه كردند و عورت او را ديدند! و گفتند بهخدا قسم موسي نقصي ندارد آنگاه سنگ ايستاد و حضرت موسي ـ عليه السّلام ـ لباسهاي خود را برداشت و پوشيد و بعد از آن موسي با تازيانه سنگ را زد به قسمي كه شش يا هفت مرتبه سنگ ناله كرد…»[1]در ذيل اين حديث باز از ابوهريره نقل ميكند كه حضرت ايوب ـ عليه السّلام ـ نيز در حاليكه عريان بود غسل ميكرد و…»
علاوه بر صحيح بخاري، در مسند احمد بن حبنل[2] و در صحيح مسلم[3] و ديگر كتب حديثي اين حديث نقل شده است.
ثانياً در توضيح اينگونه احاديث به اين نكته اشاره ميكنيم كه: 1ـ در اينكه احاديث نبوي نشأت گرفته از وحي الهي است (ما ينطق عن الهوي إن هو الّا وحي يوحي) و در اعتبار همانند قرآن است (و تنها فرقي كه هست قرآن لفظاً و معنا از خداوند حكيم است ولي سنّت لفظاً از پيامبر گرامي و معناً از وحي الهي است) هيچ ترديدي ميان مسلمانان نميباشد زيرا با پذيرش عصمت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ترديد در اعتبار سخن او بيمورد بوده و مصداق كفر است لكن با همه اين احوال نميتوان هر سخني كه از هر رواي منسوب به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده آن را كلام پيامبر تلقي كرده و بيچون و چرا پذيرفت چرا كه معتبر بودن كلام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مطلبي است و پذيرش هر سخني از هر رواي به عنوان حديث مطلب ديگري است. ولي با اين وجود عدّهاي از مسلمانان طرفدار تعبد و تسليم ميباشند و عقيده دارند هر روايتي كه از رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل شده است را بايد پذيرفت.
اين گروه سخنشان اين است كه «اين التراب و رب الارباب» بشر اين موجود خاكي و زميني كجا و سير و سلوك عقلي كجا.
متاسفانه در قرون اخير (از قرن دهم به بعد) طرز تفكّر اهل حديث در ميان شيعه نيز رسوخ كرده است و گروهي از شيعيان كه به اخباريون مشهور شدهاند، عقيده دارند كه هرگونه تعمقّ و تفكّر در معارف الهي بدعت و ضلالت است. در حاليكه اين روش نوعي انحراف از سيره پاك پيشوايان مذهب شيعه ميباشد: ولي آنچه باعث خوشحالي است اين است كه اوّلاً اين طرز تفكّر در ميان شيعيان عموميت ندارد و ثانياً به آن درجه كه در اهل سنّت است داراي طرفدار نميباشد.
ولي با اين وجود اين نظريّه هنوز هم در ميان اهل سنّت و تشيع طرفداراني دارد و متاسفانه اهل حديث از سنّت و اخباريون از شيعه نه اجازه بررسي سندي احاديث را ميدهند تا احاديث قطعي الصدور از غير قطعي الصدور جدا شود و نه بررسي دلايل را مجاز ميدانند و قهراً به ظواهر احاديث عقيده دارند.
با اين حساب اين حديث اگر در منابع شيعه هم بوده از كتب اهل سنّت به آنها سرايت كرده است.
پي نوشت ها:
[1] ـ صحيح بخاري، جلد 2ـ1، انتشارات دارالقلم بيروت باب 195، ص 185، حديث 270، (باب من اغتسل عرياناً و…).
[2] ـ مُسند، الامام احمد حنبل، جلد 2، انشارات دار صادر، بيروت، ص 315.
[3] ـ صحيح مسلم، جزء دوّم، باب فضل موسي ـ عليه السّلام ـ .