مسيحيت و يهوديت بين اعراب جاهلي
مترجم: باقرصدري نيا
بدرستي نمي دانيم که از چه تاريخي آيين مسيح به سرزمينهاي عربي راه يافته است. همچنين مقصود از سفر پولس مقدس به سرزمينهاي عرب، پس از گرويدن وي به آيين مسيح، در هاله اي از ابهام قرار دارد. گر چه برخي برآنند که او ضمن اين سفر به امر مهم «تبشير» و تبليغ مي پرداخته است، نظر ديگري نيز در مقابل اين عقيده وجود دارد که بر اساس آن پولس پس از گرويدن به مسيحيت احتياج داشت تا مدتي به دور از جوامعي که پيشتر خود در آنها مي زيست، گوشه ي عزلت و انزوايي برگزيند و فرصتي براي ترسيم خطوط سياست آينده ي خود به دست آورد.(1) لااقل در سه قرن اول بعد از ميلاد، مسيحيت چندان گسترشي در جزيرة العرب نيافته بود، و انتشار آن تنها به مناطقي که عربها در کنار عناصر يوناني و رومي زندگي مي کردند محدود مي شد. درست است که پيش از ظهور اسلام، مسيحيت در ميان بسياري از قبايل عرب گسترش يافته بود، و شعر عصر جاهلي متضمن دلايل و شواهد بسياري درباره ي رواج و انتشار آن است، اما هرگز نتوانسته بود ريشه هاي خود را تا اعماق شبه جزيره ي عرب بگستراند.(2)
علت انتشار آيين مسيحيت در جزيرة العرب به تأثير اقدامات چهار مرکز مسيحي باز مي گردد که در مجاورت سرزمينهاي عرب استقرار داشتند و آنها عبارت بودند از: سوريه در شمال غربي، عراق در شمال شرقي، حبشه در غرب درياي احمر، و يمن در جنوب.
کنيسه ي سوريه به طور کلي مهمترين رکن مسيحيت به شمار مي آمد و از مراکز اين آيين در بيت المقدس محسوب مي شد. شعاع تأثيرات دمشق و انطاکيه به سرزمينهاي عرب گسترش مي يافت. به طوري که پيش از پايان قرن سوم ميلادي صداي اسقفهاي مسيحي از بُصري و تدمر به گوش مي رسيد. مسيحيت در خلال قرن پنجم و ششم ميلادي در سرزمين سوريه ي بيزانس به صورت دين غالب درآمد، و در ميان عربهايي که زير حمايت حکومت بيزانس در شام مي زيستند (غسّانيان) رواج يافت. از هنگامي که در سال 530 ميلادي يوستي نيانوس به اين نتيجه رسيد که سياست فشار و آزار پيروان مذهب مونوفيزيتي اشتباه بوده است در سال 543 ميلادي دو اسقف معتقد به اين مذهب به نامهاي يعقوب برداعي و تئودور را به مناطقي واقع در مرزهاي سرزمين عرب اعزام کرد. اسقف يعقوب چنان تأثيري بر اين کنيسه ي مستقل مونوفيزيتي نهاد که اين کنيسه به نام او و به عنوان «کنيسه ي يعقوبي» ناميده شد. حارث جبله، پادشاه غسّاني، به استقرار مذهب يعقوبي در شام مدد رساند و از دربار او در جابيه، واقع در منطقه ي جولان، مسيحيت بر اساس مذهب يعقوبي در مناطق دوردست ميان عربهاي شمال شبه جزيره ي عربي انتشار يافت. تا اينکه منذربن حارث غسّاني در قسطنطنيه به طرفداري از ايرانيان متهم شد، و اين امر موجب بروز بي نظمي و آشفتگي ميان عربها در مرزهاي بيزانس گرديد. اين حوادث در زماني که نور اسلام درخشيدن گرفته بود تأثير زيادي در تضعيف جبهه ي بيزانس بر جاي نهاد.(3)
در شمال شرق شبه جزيره ي عرب، مسيحيت در رها و نصيبين و اربل و جنديشاپور و سلوکيه ي تيسفون ريشه دوانيد، که اين شهر در مدت کوتاهي به مرکز اسقفهاي کنيسه ي نسطوري تبديل شد. مسيحيت تا نزديک فرات گسترش پيدا کرد و از دجله نيز گذشت. از همين جا بود که دين مسيح از طريق هيئتهاي تبليغ مذهبي در سرزمين بحرين و عمان انتشار يافت. کنيسه ي حيره اقدام به اعزام هيئتهاي تبشيري کرد و در نتيجه ي آن، بسياري از عربها به مسيحيّت گرويدند و به نام «عباد» معروف شدند.(4) با وجود اينکه حيره در سال 410 ميلادي به صورت مرکز اسقفي درآمد، پادشاهان حيره، تا اواخر قرن ششم ميلادي، آيين مسيح را نپذيرفتند. گفته اند نخستين پادشاه حيره که بدين آيين گرويد نعمان بن منذر بود. او که با اعتقاد به بت پرستي بزرگ شده بود به وسيله ي کشيش صبر يشوع و بنا به قولي به دست عدي بن زيد عبادي نصراني شد.(5)
بزرگترين پادشاه حيره بت پرست بودند. نوشته اند که منذربن امرؤالقيس بن ماء السماء اسيران را به عنوان قرباني تقديم عزي مي کرد.(6) يکي از زنان او به نام هند دختر نعمان، خواهر امير غسّاني، مسيحي بود و پسرش عمروبن منذر نيز، که در فاصله سالهاي 554-569 ميلادي عهده دار حکومت حيره بود، در دامن مسيحيت پرورش يافته بود. صومعه «هند کبري» در حيره منسوب به همين هند است.
بسياري از قبايل عرب که در حيره يا در مناطق اطراف آن فرود آمده و اقامت گزيده بودند به آيين مسيحيت درآمدند، که قبيله ي تغلب، و تيره هايي از بکربن وائل از آن جمله بودند و آنها نام خود را در منطقه اي از شمال عراق موسوم به «ديار بکر» باقي گذاشته اند.
اما در جنوب و جنوب غربي، سرزمينهاي حبشه نيز مراکزي بودند که مسيحيت از آنجا پرتوهاي خود را به سرزمين يمن و حجاز گسترد. معروف است از هنگامي که يکي از مبشّرين مسيحي از مردم سوريه در حدود سال 320 ميلادي به تبليغات مذهبي در سرزمين حبشه پرداخت، مسيحيت در اين منطقه انتشار پيدا کرد. اين مبشّر مسيحي توانست نجاشي را به ترک بت پرستي و پذيرش مسيحيت ترغيب کند.(7) 10 سال از انتشار مسيحيت بر اساس مذهب مونوفيزيتي در آنجا نگذشته بود، که فرومنتيوس اوّل، از جانب آتاناسيوس اسقف اسکندريه، در سال 356 ميلادي، به عنوان اسقف اکسوم تعيين شد.(8) امّا پذيرش مسيحيت از جانب پادشاهان اکسوم پيش از عصر نجاشي، تا زانا (پايان قرن پنجم) به لحاظ تاريخي به اثبات نرسيده است.(9) مسيحيت از سرزمين حبشه به ناحيه ي جنوب غربي شبه جزيره ي عرب انتقال يافت و فعاليتهاي تبليغي برخي از مبلّغان سوري به گسترش آن، ياري رساند که در اينجا از ميان آنان تنها به نام فيميون راهب اکتفا مي کنيم. بعضي از منابع عربي نوشته اند که کاروان يکي از اعراب او را دزديدند و در نجران فروختند و او مردم آنجا را به پذيرش مسيحيت واداشت و کنيسه ي يعقوبي را در همانجا تأسيس کرد.(10) در سال 356 ميلادي کنستانتيوس امپراتور بيزانس هيئتي را که در رأس آن مردي به نام تئوفيلوس قرار داشت به جنوب سرزمين عرب فرستاد. اين هيئت حامل هدايايي از جانب امپراتور به پادشاه حمير بود. از نتايج اعزام اين هيئت آن بود که پادشاه حمير به مسيحيت گرويد و در سرزمين خود سه کنيسه بنا کرد که يکي در عدن و دو کنيسه ي ديگر در نجران قرار داشت. پس از آن حبشيان بر يمن استيلا يافتند، و أب کرب أسعد، و به قولي أُسعد کامل أل تبع، پادشاه حمير، به يثرب گريخت و در آنجا به دين يهود درآمد. در سال 357 ميلادي حميريان توانستند به وسيله ي پادشاه کرب يوهنعم سرزمين خود را باز پس گيرند.(11) پس از آن در سال 525 ميلادي حمله ي دوم حبشه به يمن آغاز گرديد و در پي آن مسيحيت در يمن توسعه ي روزافزوني پيدا کرد، و ابرهه نجران را مرکز اصلي تبليغ مسيحيّت قرار داد. بعداً هيئتي به رياست دو راهب به نامهاي «سيد» و «عاقب» از نجران به حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند و درخواست صلح کردند و پيامبر با آن دو راهب به نمايندگي از جانب مردم نجران پيمان صلح منعقد ساخت.(12)
مسيحيت در سرزمين عرب منتشر گرديد و بخصوص در ميان قبايل طي و دومة الجندل نفوذ يافت. اما اعتقاد آنها به اين آيين جنبه ي ظاهري داشت و آنان مسيحيت را با بسياري از آداب و رسوم بت پرستي رايج در ميان خود آميختند. شعر عدي بن زيد عبادي گواه اين آميختگي است:
سعي الأعداء لا يألون شرّاً *** عليّ و ربّ مکة و الصليب
«به خدا کعبه و صليب سوگند، دشمنان کوشيدند تا از هيچ بدي نسبت به من فروگذاري نکنند.»
شاعر در سوگند خود «رب کعبه» و «صليب» را در يک جا آورده است (13) که اولي حاکي از اعتقاد به بت پرستي و دومي بيانگر اعتقاد به مسيحيت است.
از جمله شخصيتهاي نامدار عرب که آيين مسيح را پذيرفته بودند عبارتند از: ارباب بن رئاب از قبيله عبدالقيس، عدي بن زيد عبادي، ابوقيس صرمة بن ابي دانس از بني نجّار، ورقة بن نوفل، عبيدبن الأبرص أسدي شاعر، و بحيري راهب.
اما دين يهود به طور خاص از طريق ارتباط پادشاهان حمير با يهوديان يثرب، در يمن گسترش يافت. معروف است که گروه زيادي از يهوديان، پس از آنکه روميان در سال 70 ميلادي اورشليم را ويران کردند به عربستان شمالي و حجاز مهاجرت نمودند. اين گروه مهاجر در يثرب، خيبر، وادي القري، فدک، و تيماء استقرار يافتند. علي رغم اختلاط يهوديان با اعراب و همزيستي با آنان، و با وجود اينکه آنها تعدادي از صنايع و پيشه ها نظير زراعت، زرگري، آهنگري، اسلحه سازي، صرّافي و تجارت را در انحصار خود داشتند، و نيز علي رغم اينکه به حکم مجاورت با اعراب و برخورد با آنها پاره اي از رسوم عرب را پذيرفته بودند، در گسترش دين يهود ميان عربها توفيقي به دست نياوردند. عدم توفيق آنان در اين زمينه به عوامل گوناگوني باز مي گردد. از جمله ي اين عوامل مي توان از عدم اهتمام آنها نسبت به تبليغ دين خود نام برد که منبعث از اين عقيده بود که تنها آنان ملت برگزيده ي خدايند و ملتهاي ديگر از چنين شايستگي بهره اي ندارند. يکي ديگر از اين عوامل، تحقير آنان از جانب عرب به اعتبار تلقي آنها به عنوان دست نشاندگان ايران در يمن بود. نيز شناختي که درباره ي صفات ناپسند و مذموم آنها نظير حرص در گردآوري ثروت و پيمان شکني و نيرنگ به دست آورده بودند. ديگر اينکه شعائر و آداب پيچيده و دشوار يهوديت موجب گريز ديگران از پايبندي و تقيّد به کيش آنها مي گرديد.(14)
پي نوشت ها :
1-Richard Bell,the Origin of Islam in its christian environment,pp.15-17
2-Ibid,p.17
3-R.Bell, op.cit. p.24
4-محمد نعمان جارم، اديان العرب في الجاهلية، ص 204؛ Ibid,p.26;
5-محمد نعمان جارم، منبع پيشين، ص 205.
6-ابن اثير، أُسد الغابة في معرفة الصحابة، ج1، ص 334؛ محمد نعمان جارم، منبع پيشين، ص 205.
Bell, op. cit, p.26
7-فؤاد حسنين، استکمال لکتاب التاريخ العربي القديم، ص 301.
8-Bell, op. cit. pp.30,31
9-Ibid, p.31
10-ابن هشام، السيرة، ج1، ص 34.
11-فؤاد حسنين، منبع پيشين، ص 302.
12-بلاذري، فتوح البلدان، ج1، ص 76؛ آلوسي، بلوغ الأرب في معرفة أحوال العرب، ج2، ص 242.
13-شوقي ضيف، العصر الجاهلي، ص101.
14-علي حسني خربوطلي، العرب و اليهود في العصر الاسلامي، از سلسله کتابهاي قومي، شماره ي 247، ص 24-25.
منبع مقاله :
سالم، عبدالعزيز، (1391)، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه ي باقر صدري نيا، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم