خانه » همه » مذهبی » معتقدات مذهب حق وهابيت مورد تأييد علما و بزرگان اهل سنّت مي‌باشد و هيچ گونه تعارضي با اساس اسلام ندارد و معتقدات مذهب شيعه را علماء قبول ندارند و تأييد نمي‌كنند. نوانديشي ديني كه امروز بر سر زبانها افتاده و خوراك پاره‌اي از مطبوعات شده است، پديدة جديد و تازه‌اي نيست. در تاريخ، ‌سابقه‌اي ديرينه دارد و تاريخ عقايد و فرهنگ اسلامي بر قدمت آن، گواهي مي‌دهد. پس از درگذشت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اصطکاك فرهنگ اسلامي با انديشه‌هاي وارداتي رومي و ايراني و هندي، پديده نوانديشي در دين، در مجامع علمي قد برافراشت و گروهي تحت عنوان اصلاح‌گران ديني و مبارزه با بدعتها و پيرايه‌ها، مكتب‌هايي را پي ريزي كردند، كه متأسفانه نه تنها به بدعت ستيزي نيانجاميد، بلكه منشأ يك رشته بدعتهاي تازه بر پيكر دين گرديد. برخي كه از دور شاهد جريانها هستند، آنان را مصلح و نوانديش مي‌شمرند، در حالي كه آنان، ‌به حق، مصداق اين آية مباركه مي‌باشند: «و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انّما نحن مصلحون»[1] آن گاه كه به آنان گفته مي‌شود از فساد بپرهيزيد، مي‌گويند ما اصلاحگران هستيم. اخيراً، نوانديشي ديني در قالب «مبارزه با شرك و بدعت» ظهور كرده و از اين عنوان بس زيبا، ‌كه قلب هر موحدي براي آن مي‌طپد، در ترويج برداشت‌هاي شخصي خود بهره گرفته است، پايه‌گذار اصلي اين نوع طرز تفكر در قرن هشتم مي‌زيست، و پس از خاموشي موج انديشه‌هاي او، بار ديگر در قرن دوازدهم، فردي احياگر انديشه‌هاي مرده و متروك او گشت، در قرن چهاردهم اسلامي، اين مكتب به عنوان كالاي سياسي از نقطه‌اي به نقطه ديگر صادر مي‌گرديد.[2] بهتر است انسان براي قضاوت در مورد چيزي، خوب در پيرامون آن تحقيق و تفحص كند تا يك طرفه به قاضي نرفته باشد و در ناصواب و غلط نيفتد و در مقابل خداوند متعال نيز مأجور باشد. وقتي،از حقانيت اعتقادات وهابيت و مقبوليت آن نزد علما، سخن گفته مي شود. آيا واقعاً از نظر و عقيده تمام علماء اسلام چه علماء تراز اوّل اهل تسنن اعم از حنبلي، شافعي، مالكي و حنفي و چه علماء تراز اوّل تشيع اطلاعي در دست هست ؟

معتقدات مذهب حق وهابيت مورد تأييد علما و بزرگان اهل سنّت مي‌باشد و هيچ گونه تعارضي با اساس اسلام ندارد و معتقدات مذهب شيعه را علماء قبول ندارند و تأييد نمي‌كنند. نوانديشي ديني كه امروز بر سر زبانها افتاده و خوراك پاره‌اي از مطبوعات شده است، پديدة جديد و تازه‌اي نيست. در تاريخ، ‌سابقه‌اي ديرينه دارد و تاريخ عقايد و فرهنگ اسلامي بر قدمت آن، گواهي مي‌دهد. پس از درگذشت پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اصطکاك فرهنگ اسلامي با انديشه‌هاي وارداتي رومي و ايراني و هندي، پديده نوانديشي در دين، در مجامع علمي قد برافراشت و گروهي تحت عنوان اصلاح‌گران ديني و مبارزه با بدعتها و پيرايه‌ها، مكتب‌هايي را پي ريزي كردند، كه متأسفانه نه تنها به بدعت ستيزي نيانجاميد، بلكه منشأ يك رشته بدعتهاي تازه بر پيكر دين گرديد. برخي كه از دور شاهد جريانها هستند، آنان را مصلح و نوانديش مي‌شمرند، در حالي كه آنان، ‌به حق، مصداق اين آية مباركه مي‌باشند: «و اذا قيل لهم لاتفسدوا في الارض قالوا انّما نحن مصلحون»[1] آن گاه كه به آنان گفته مي‌شود از فساد بپرهيزيد، مي‌گويند ما اصلاحگران هستيم. اخيراً، نوانديشي ديني در قالب «مبارزه با شرك و بدعت» ظهور كرده و از اين عنوان بس زيبا، ‌كه قلب هر موحدي براي آن مي‌طپد، در ترويج برداشت‌هاي شخصي خود بهره گرفته است، پايه‌گذار اصلي اين نوع طرز تفكر در قرن هشتم مي‌زيست، و پس از خاموشي موج انديشه‌هاي او، بار ديگر در قرن دوازدهم، فردي احياگر انديشه‌هاي مرده و متروك او گشت، در قرن چهاردهم اسلامي، اين مكتب به عنوان كالاي سياسي از نقطه‌اي به نقطه ديگر صادر مي‌گرديد.[2] بهتر است انسان براي قضاوت در مورد چيزي، خوب در پيرامون آن تحقيق و تفحص كند تا يك طرفه به قاضي نرفته باشد و در ناصواب و غلط نيفتد و در مقابل خداوند متعال نيز مأجور باشد. وقتي،از حقانيت اعتقادات وهابيت و مقبوليت آن نزد علما، سخن گفته مي شود. آيا واقعاً از نظر و عقيده تمام علماء اسلام چه علماء تراز اوّل اهل تسنن اعم از حنبلي، شافعي، مالكي و حنفي و چه علماء تراز اوّل تشيع اطلاعي در دست هست ؟

ما براي آگاهي و اطلاع شما اولاً به بيان بعضي از اعتقادات وهابيت مي‌پردازيم و ثانياً آراء و عقايد عده‌اي از بزرگان علماي اهل سنّت را به همراه برخي از روايات نقل شده در منابع آنها مي‌آوريم تا خواننده عزيزخود دراين مورد منصفانه قضاوت كند كه آيا اين عقايد از مقبوليت برخوردار است يا نه؟
و امّا عقايد وهابيت

1. توحيد
محمد بن عبدالوهاب مردم را به توحيد دعوت مي‌كرد، امّا نه آن توحيدي كه قرآن مردم را به آن دعوت مي‌كرد. بلكه به آن توحيدي كه خود درست كرده بود و هر كس آن را قبول مي‌كرد جانش در امان بود و هر كس آن را قبول نمي‌كرد كافر حربي محسوب مي‌شد و مال و جانش هدر بود.[3]توحيد موردنظر ابن تيميه نيز آن توحيد مورد نظر قرآن كريم نبود،چرا كه توحيد او، توحيد جسماني بوده كه سرانجام خدا را بر عرش نشانده و احياناً از آن نيز پايين‌تر مي‌آورد و در حد تعبير خود ابن تيميه «بسان واعظي كه از پلة منبري به پلة ديگر آن منتقل مي‌شود» او نيز از نقطه‌اي به نقطه ديگر فرو مي‌آيد.[4]

2. كاستن از مقامات انبياء و اولياي الهي
در مكتب ابن تيميه، پيامبر و اولياي پاك الهي به صورت يك انسان عادي در مي‌آيند كه پس از مرگ رابطه آنان با امت خود گسسته شده و كمترين سودي به حال امت ندارند.[5]فلذاست كه آنها زيارت قبور پاكان، سفر براي زيارت مرقد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بزرگداشت قبور پاكان، توسل به پيامبر و اولياء الهي، شفاعت و درخواست آن از شافعان راستين و تبرك به پيامبر و آثار بازمانده از وي را شرك و بدعت مي‌دانند. وهابيها آن قدر بر اين عقائد خود پافشاري كردند كه حتي با گنبد و بارگاه داشتن مكانهايي كه براي مسلمانان قداست دارد مخالفت كردند و بر اين مخالفت خود ادامه مي‌دهند و به همين خاطر قبه زادگاه پيامبر گرامي اسلام و ابي‌بكر و علي بن ابي‌طالب را خراب كردند حتي به اين هم اكتفا نكرده و قبه زمزم و قبه‌هاي ديگري كه اطراف كعبه بود را خراب نمودند و هنگام خراب كردن آنها به غنا و شادي و آوازه‌خواني و كوبيدن بر طبلها پرداختند.[6]

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد