معنا شناسی شفاعت و دیدگاه های آن
معنا شناسی شفاعت و دیدگاه های آن
منبع اختصاصی: راسخون
چکیده
شفاعت در اصل از شفع گرفته شده است و به معنای جفت میباشد و در حقیقت کسی که از نظر رتبه بالاتر است، شخص دیگری را به خاطر نقصانی که دارد وساطت کند تا مورد عفو واقع شود و این مسئله در قرآن مطرح شده و احادیث فراوانی توسط شیعه و سنی هم نقل شده است و مورد اتفاق علمای اسلام از شیعه و اهل تسنن و از اصول قطعی اسلام میباشد.از جمله روایتی که از شیعه رسیده است این است که شخصی از امام صادق علیه السلام تفسیر آیه 38 سوره نبا را پرسید که خداوند میفرماید : لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً امام فرمود: به خدا سوگند! ما از کسانی هستیم که به آنان اذن داده شده است و ما همان حقگویان و صاحبان گفتار نیک میباشیم.و همچنین از بین روایات کثیری که از اهل سنت آمده به یکی از آنها اکتفا میکنیم که انس بن مالک نقل میکند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود : من در بهشت اولین شفاعت کننده خواهم بود. از اینرو حقیقتِ شفاعتِ اولیای الهی برای گنهکاران، این است که مقربان درگاه خداوند از آن جهت که موقعیتی در پیشگاه با عظمت او دارند، میتوانند بر طبق شرایطی، برای گنهکاران وساطت کنند و از خداوند متعال بخواهند تا از گناه آنان چشم پوشی کند.شفاعت مختص خداوند است و عدهایی میتوانند در حق دیگران شفاعت کنند که خداوند متعال به آنان اذن داده باشد بنابراین شفاعت یکپارچه در اختیار خداوند است که در سوره زمر آیه 44 آمده قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَّه بگو: تمام شفاعت از آن خداست و هر کس را که صلاح بداند اجازه شفاعت کردن میدهد و آنها کسانی هستند که گفتارشان و کردارشان مورد رضایت خداوند قرار گیرد و راضی باشد چنانکه در سوره طه آیه 109 میفرماید : یَوْمَئذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ وَ رَضیَِ لَهُ قَوْلا .
کلید واژه: شفاعت ، تکوینی، تشریعی، وساطت، اذن خداوند در شفاعت
مقدمه
قرآن مسأله شفاعت در قیامت را در بیش از بیست آیه مطرح کرده و از مسائل حتمی قیامت، شفاعت است و از اهمیت خاصی برخوردار است حقیقت این است که شفاعت، انواعی دارد که برخی نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و وجود دارد. درخواست شفاعت، جز طلب دعا از اولیای الهی نیست و انسان میتواند برای نیل به شفاعت اولیاء، به دو طریق درخواست کند:یا اینکه بگوید پروردگارا پیامبر را در روز رستاخیز شفیع ما قرار بده و یا از پیامبر خدا بخواهد که در روز قیامت در حق او شفاعت کند بنابراین شفاعت آن است که رحمت و آمرزش و فیض الهی از راه اولیای خدا و بندگان برگزیده او به مردم برسد از اینرو برای روشن شدن مسئله از معنا شناسی آن شروع میکنیم .
معنای شفاعت از نظرلغوی :
اصل کلمه شفاعت از شفع است که به معنای جفت و ضد وتر میباشد، چه در حقیقت کسی که برای دیگری وساطت میکند، خود را رفیق و دوم او قرار داده است. شفیع به کسی گویند که ملک دیگری را ضمیمه ملک خود سازد.(1)
معنای شفاعت از نظر علما :
1. کلبی و ابن عباس گویند: مقصود اصلاح میان دو نفر است و هر کس میان دو نفر اصلاح بدهد، از اینکار پاداش میبرد و اگر کسی میان دو نفر سخن چینی کند، از اینکار گناه میبرد.
2. مجاهد و حسن گویند: شفاعت نیکو و شفاعت ناپسند، وساطتهایی است که مردم برای یکدیگر انجام میدهند. گویند: هر چه که وساطت در باره آن از نظر دین جایز باشد، شفاعت نیکو و هر چه از نظر دین، شفاعت و وساطت در باره آن جایز نباشد، شفاعت ناپسند خواهد بود و اضافه میکنند که اگر کسی شفاعت نیکو کند، اجر میبرد اگر چه شفاعتش پذیرفته نشود زیرا خداوند در سوره نساء آیه 85 فرموده است: «وَ مَنْ یَشْفَعْ …» و نفرموده است: «و من یشفع …» (کسی که شفاعتش قبول شود …) مؤید آن، این دو حدیث است:
1. «اشفعوا تؤجروا» شفاعت کنید تا پاداش بگیرید. (3)
2.«من حالت شفاعته دون حد من حدود اللَّه فقد ضاد اللَّه فی ملکه و من اعان علی خصومة بغیر علم کان فی سخط الله حتی ینزع» کسی که شفاعتش جلو یکی از حدود الهی، حایل شود، با خداوند در سلطنتش مخالفت کرده است و کسی که بدون علم بر نزاعی کمک کند، در غضب خداست تا وقتی که از اینکار جدا شود.
3. ابو جبایی گوید: شفاعت نیکو دعای خیر برای مردم مؤمن و شفاعت ناپسند دعای بد درباره ایشان است. وی اضافه میکند که یهودیان درباره مردم مؤمن دعای بد میکردند و خداوند ایشان را از این کار، ترسانید.
4. برخی گویند: شفاعت در اینجا این است که انسان در جهاد با دشمن، جفت و پشتیبان رفیق خود گردد، از این شفاعت، بهره دنیویش غنیمت و پیروزی اخرویش اجر و پاداش است. و اگر در معصیتی با او جفت گردد، بهره دنیویش سرزنش و بهره اخرویش کیفر خواهد بود.کلمه کفل به معنای وزر است بقول حسن و قتاده، و بمعنای بهره و نصیب است بقول سدی و ربیع و همه اهل لغت. در هر صورت مراد این است که شفاعتهای ناپسند، برای انسان بهرهای از شر فراهم میآورند. وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتاً: خداوند بر هر چیزی تواناست . (2)
معنای شفاعت در اصطلاح کلامی
وساطت باشد و سئوال ترک ضرر باشد از غیر بر سبیل تضرع و آن در اسلام ویژه حضرت رسول است و منظور این است که در روز رستاخیز اولیاء و انبیاء علیهم السلام از بندگان و امت خود به پیشگاه خداوند طلب عفو و مغفرت کرده واسطه شده در این مورد آراء و عقاید مختلف است معتزله و خوارج اصولا مسأله شفاعت را منکر شدهاند و گویند کسی پس از اینکه وارد در آتش جهنم شد دیگر از آن نجات نیابد اهل سنت و اشعریه و کرامیه گویند شفاعت محقق میشود و بزرگان ادیان شفاعت گنه کاران کنند تا از عذاب جهنم نجات یابند در سوره بقره آیه 254 آمده است: یَأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاکُم مِّن قَبْلِ أَن یَأْتیَِ یَوْمٌ لَّا بَیْعٌ فِیهِ وَ لَا خُلَّةٌ وَ لَا شَفَاعَةٌ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از آنچه به شما روزی دادهایم، انفاق کنید! پیش از آنکه روزی فرا رسد که در آن، نه خرید و فروش است (تا بتوانید سعادت و نجات از کیفر را برای خود خریداری کنید)، و نه دوستی (و رفاقتهای مادی سودی دارد)، و نه شفاعت (زیرا شما شایسته شفاعت نخواهید بود.) و در آیه 255 فرموده است : مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِه کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! و در سوره شعراء آیه 100 میفرماید: فَمَا لَنَا مِن شَافِعِین (افسوس که امروز) شفاعتکنندگانی برای ما وجود ندارد و در سوره بقره آیه 48 میفرماید : وَ اتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ وَ لا یُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه یاری میشوند. (4) شفاعت یعنی آن چه شخص به واسطه آن شفیع میشود و آن نوری است که از حضرت الهیت بر جواهر وسایط بین او و بین کسانی که در هاویه بعد و دوری از خداوند سقوط کردهاند تابش نماید. پس متوسطان در سلسله موجودات عقول فعالهاند و سپس نفوس و سپس طبایع و سپس انبیاء اولیا و علمایند. ملا صدرا گوید منظور از واسطه وسایط در فیضاند که عقول نفوس طبایع باشند و در عالم انسانی انبیا اولیا و علمایند. او گوید: اشخاص متقوم به طبایعاند و طبایع متقوم به نفوس و نفوس متقوم به عقولاند و نور وجود از حق بر همه موجودات افاضه میشود لکن افاضه آن بر عقول مستقیم است و بر غیر عقول بعضی بر بعضی به انعکاس است در این دنیای خاکی نیز مردم به حسب حیات اخروی و وجود علمی معادی متقوم به علمایند و علما متقوم به اولیایند و اولیا متقوم به انبیایند و نور هدایت و وجود معادی از ذات حق تعالی بر جوهر نبوت افاضه میشود و از جوهر نبوت در همه موجوداتی که مناسبات آنها با جوهر نبوت خوب باشد انتشار مییابد از لحاظ کثرت محبت و مواظبت بر سنتهای دین و ذکر و یاد خداوند. مثال این نور آفتاب است هنگامی که بر آب افتد که از آن منعکس میشود به محل مخصوص از دیوار( نه بر همه دیوار) از جهت مناسبت و وضع خاص آن موضع مخصوص پس اولین شرط فیض بردن از سوی خداوند وجود مناسبت است و سپس وجود واسطه که پیامبر باشد و هر مناسبتی هم موجب استفاضه نخواهد شد و بلکه مناسبت مخصوص لازم است اول بین پیامبر و ذات حق و سپس بین آن فردی که استفاضه میکند باید مناسبت خاص با واسطه که حضرت پیامبر است داشته باشد و از این جا است که فرمود « و من اطاعنی فقد اطاع الله و من ابغضنی فقد ابغض الله » و مناسبات معنوی عقلی مقتضی این است که جواهر معنوی مستعد استفاضه نور شوند و بالجمله شفاعت وساطت است و هر نوع وساطتی کافی نیست بلکه مناسبت خاص لازم است. یعنی محتاج به فیض و شفاعت باید مناسبت خاص با پیامبر و اولیا و بالأخره وسایط داشته باشد. به هر حال توضیح داده شد که شفیع کسی است که روز قیامت برای بندگان گنهکار به نزد خداوند وساطت کند و در قرآن آمده است که شفاعت باید با اذن خدا باشد اذن را تفسیر کردهاند به وجود مناسبت خاص. در تفسیر مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِه که پرسش انکاری است آمده است که کفار گمان میکردند که بتان شفیع آنها بوده و واسطه بخشش گناهان آنان خواهند شد از این رو به آنها انکار میشود خداوند این اندیشه باطل آنها را رد کرده گوید شفیع آن موجوداتیاند که واقع در سلسله ایجاد و علت طولیهاند و در موجودات پست شفاعت و شفیع وجود ندارد که در سوره یونس آیه 18 فرمود: وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّه آنها غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه به آنان زیان میرساند، و نه سودی میبخشد و میگویند: « اینها شفیعان ما نزد خدا هستند! » خلاصه این که ملا صدرا گوید مأذون برای شفاعت اولا و بالذات شخص حقیقت محمدیه است که در بدایت خلقت عقل اول و قلم اعلی و عقل قرآنی نامیده شده است و در آخر هم به محمد بن عبد الله و خاتم انبیا ختم میشود در مقام ظهور بشر جسمانی که فرمود « کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین » و فرمود « انا سید ولد آدم و صاحب اللواء و فاتح باب الشفاعه یوم القیامه » و بعد از او حقیقت علویه که در بدایت به نام نفس کلی اولی و لوح محفوظ و قلم اعلی و ام الکتاب نامیده شد و سپس الاقرب فاالاقرب. ملاصدرا مراتب عقول و نفوس و افلاک را با مقام رسالت و ولایت و ائمه دوازده گانه منطبق کرده است. همان طور که مراتب عقول و نفوس واسطه در فیض به عناصر و موالیداند همانطور هم ائمه واسطه در فیضاند به بندگان.
مفهوم واقعی شفاعت
کلمه” شفاعت” از ریشه” شفع” بمعنی (جفت) و” ضم الشیء الی مثله” گرفته شده، و نقطه مقابل آن” وتر” به معنی تک و تنها است، سپس به ضمیمه شدن فرد برتر و قویتری برای کمک به فرد ضعیفتر اطلاق گردیده است و این لفظ در عرف و شرع به دو معنی متفاوت گفته میشود:
الف- شفاعت در لسان عامه به این گفته میشود که شخص شفیع از موقعیت و شخصیت و نفوذ خود استفاده کرده و نظر شخص صاحب قدرتی را در مورد مجازات زیردستان خود عوض کند. گاهی با استفاده از نفوذ خود یا وحشتی که از نفوذ او دارند. و زمانی با پیش کشیدن مسائل عاطفی و تحت تاثیر قرار دادن عواطف طرف. و زمان دیگری با تغییر دادن مبانی فکری او، در باره گناه مجرم و استحقاق او، و مانند اینها …بطور خلاصه شفاعت طبق این معنی هیچ گونه دگرگونی در روحیات و فکر مجرم یا متهم ایجاد نمیکند، تمام تاثیرها و دگرگونیها مربوط به شخصی است که شفاعت نزد او میشود .این نوع شفاعت در بحثهای مذهبی مطلقا معنی ندارد، زیرا نه خداوند اشتباهی میکند که بتوان نظر او را عوض کرد، و نه عواطفی به این معنی که در انسان است دارد که بتوان آن را برانگیخت، و نه از نفوذ کسی ملاحظه میکند و وحشتی دارد و نه پاداش و کیفرش بر محوری غیر از عدالت دور میزند. مفهوم دیگر شفاعت بر محور دگرگونی و تغییر موضع” شفاعت شونده” دور میزند، یعنی شخص شفاعت شونده موجباتی فراهم میسازد که از یک وضع نامطلوب و در خور کیفر بیرون آمده و به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در وضع مطلوبی قرار دهد که شایسته و مستحق بخشودگی گردد، و همانطور که خواهیم دید ایمان به این نوع شفاعت در واقع یک مکتب عالی تربیت و وسیله اصلاح افراد گناهکار و آلوده، و بیداری و آگاهی است، و شفاعت در منطق اسلام از نوع اخیر است. و خواهیم دید که تمام ایرادها، خردهگیریها، و حملهها همه متوجه تفسیر اول برای شفاعت میشود ، نه مفهوم دوم که یک معنی منطقی و معقول و سازنده است. این بود تفسیر اجمالی شفاعت در دو شکل” تخدیری” و” سازنده”. (5)
تجزیه و تحلیل معنای شفاعت :
معنای اجمالی شفاعت را همه میدانند، چون همه انسانها در اجتماع زندگی میکنند، که اساسش تعاون است.و اما معنای لغوی آن به تفصیل این کلمه از ماده (ش- ف- ع) است، که در مقابل کلمه (وتر- تک) بکار میرود، در حقیقت شخصی که متوسل، به شفیع میشود نیروی خودش به تنهایی برای رسیدنش به هدف کافی نیست، لذا نیروی خود را با نیروی شفیع گره میزند، و در نتیجه آن را دو چندان نموده، به آنچه میخواهد نائل میشود، بطوری که اگر اینکار را نمیکرد، و تنها نیروی خود را بکار میزد، به مقصود خود نمیرسید، چون نیروی خودش به تنهایی ناقص و ضعیف و کوتاه بود. و اما بحث اجتماعی آن، و اینکه تا چه پایه معتبر است؟ میگوییم: شفاعت یکی از اموری است که ما آن را برای رسیدن به مقصود بکار بسته، و از آن کمک میگیریم، و اگر موارد استعمال آن را آمارگیری کنیم، خواهیم دید که بطور کلی در یکی از دو مورد از آن استفاده میکنیم، یا در مورد جلب منفعت و خیر، آن را بکار میزنیم، و یا در مورد دفع ضرر و شر، البته نه هر نفعی، و نه هر ضرری، چون ما هرگز در نفع و ضررهایی که اسباب طبیعی و حوادث کونی آن را تامین میکند، از قبیل گرسنگی، و عطش، و حرارت، و سرما، و سلامتی، و مرض، متوسل به شفاعت نمیشویم، وقتی گرسنه شدیم بدون اینکه دست به دامن اسباب غیر طبیعی بزنیم، خود برخاسته برای خودمان غذا فراهم میکنیم، و همچنین آب و لباس و خانه و دارو تهیه میکنیم.
و توسل ما به اسباب غیر طبیعی، و شفیع قرار دادن آنها، تنها در خیرات و شروری، و منافع و مضاری است که اوضاع قوانین اجتماعی، و احکام حکومت، یا به طور خصوص، و یا عموم، بطور مستقیم یا غیر مستقیم، پیش میآورد، چون در دائره حکومت و مولویت از یک سو، و عبودیت و اطاعت از سوی دیگر، در هر حاکم و محکومی که فرض شود احکامی از امر و نهی هست، که اگر محکوم و رعیت به آن احکام عمل کند، و تکلیف حاکم و مولی را امتثال نماید، آثاری از قبیل مدح زبانی، و یا منافع مادی، از جاه و مال در پی دارد، و اگر با آن مخالفت نموده، و از اطاعت تمرد و سر پیچی کند، آثار دیگری از قبیل مذمت زبانی، و یا ضرر مادی، و یا معنوی در پی دارد، پس وقتی مولایی غلام خود و یا هر کس دیگری که در تحت سیاست و حکومت او قرار دارد مثلا امر بکند، و یا نهی کند، و او هم امتثال نماید، اجری آبرومند دارد، و اگر مخالفت کند، عقاب یا عذابی دارد، از همین جا دو نوع وضع و اعتبار درست میشود، یکی وضع حکم و قانون، و یکی هم وضع آثاری که بر موافقت و مخالفت آن مترتب میشود. و بنا بر همین اساس آسیای همه حکومتهای عمومی و خصوصی، و مخصوصا حکومت بین هر انسانی با زیر دستش میچرخد. بنابراین اگر انسانی بخواهد به کمالی و خیری برسد، یا مادی و یا معنوی، که از نظر معیارهای اجتماعی آمادگی و ابزار آن را ندارد، و اجتماع وی را لایق آن کمال و آن خیر نمیداند، و یا بخواهد از خود شری را دفع کند، شریکه بخاطر مخالفت متوجه او میشود، و از سوی دیگر قادر بر امتثال تکلیف، و ادای وظیفه نیست، در اینجا متوسل بشفاعت میشود.و بعبارتی روشنتر، اگر شخصی بخواهد به ثوابی برسد که اسباب آن را تهیه ندیده، و از عقاب مخالفت تکلیفی خلاص گردد، بدون اینکه تکلیف را انجام دهد، در اینجا متوسل به شفاعت میگردد، و مورد تاثیر شفاعت هم همین جا است، اما نه بطور مطلق، برای اینکه بعضی افراد هستند که اصلا لیاقتی برای رسیدن به کمالی که میخواهند ندارند، مانند یک فرد عامی که میخواهد با شفاعت اعلم علماء شود، با اینکه نه سواد دارد، و نه استعداد، و یا رابطهای که میان او و آن دیگری واسطه و شفیع شود ندارند، مانند بردهای که به هیچ وجه نمیخواهد از مولایش اطاعت کند، و میخواهد در عین یاغیگری و تمردش بوسیله شفاعت مورد عفو مولا قرار گیرد که در این دو فرض، شفاعت سودی ندارد، چون شفاعت وسیلهای است برای تتمیم سبب، نه اینکه خودش مستقلا سبب باشد، اولی را اعلم علماء کند، و دومی را در عین یاغیگریش مقرب درگاه مولا سازد.
شرط دیگری که در شفاعت هست، این است که تاثیر شفاعت شفیع در نزد حاکمی که نزدش شفاعت میشود باید تاثیر جزافی و غیر عقلایی نباشد، بلکه باید آن شفیع چیزی را بهانه و واسطه قرار دهد که براستی در حاکم اثر بگذارد، و ثواب او و خلاصی از عقاب او را باعث شود، پس شفیع از مولای حاکم نمیخواهد که مثلا مولویت خود را باطل، و عبودیت عبد خود را لغو کند، و نیز نمیخواهد که او از حکم خود و تکلیفش دست بردارد، و یا آن را بحکم دیگر نسخ نماید، حالا یا برای همه نسخ کند، و یا برای شخص مورد فرض، که خصوص او را عقاب نکند. و نیز از او نمیخواهد که قانون مجازات خود را یا بطور عموم و یا برای شخص مورد فرض لغو نموده، یا در هیچ واقعه و یا در خصوص این واقعه مجازات نکند، شفاعت معنایش این نیست، و شفیع چنین تاثیری در مولویت مولا و عبودیت عبد، و یا در حکم مولا، و یا در مجازات او ندارد، بلکه شفیع بعد از آنکه این سه جهت را مقدس و معتبر شمرد، از راههای دیگری شفاعت خود را میکند، مثلا یا بصفاتی از مولای حاکم تمسک میکند، که آن صفات اقتضا دارد که از بنده نافرمانش بگذرد، مانند بزرگواری، و کرم او، و سخاوت و شرف دودمانش. و یا به صفاتی در عبد تمسک جوید، که آن صفات اقتضاء میکند مولا بر او رأفت ببرد، صفاتی که عوامل آمرزش و عفو را برمیانگیزد، مانند خواری و مسکنت و حقارت و بد حالی و امثال آن.و یا به صفاتی که در نفس خود شفیع هست، مانند محبت و علاقهای که مولا باو دارد، و قرب منزلتش، و علو مقامش در نزد وی، پس منطق شفیع این است که میگوید: من از تو نمیخواهم دست از مولویت خود برداری، و یا از عبودیت عبدت چشم بپوشی، و نیز نمیخواهم حکم و فرمان خودت را باطل کنی، و یا از قانون مجازات چشم بپوشی. بلکه میگویم تو با این عظمت که داری، و این رأفت و کرامت که داری از مجازات این شخص چه سودی میبری؟ و اگر از عقاب او صرف نظر کنی چه ضرری بتو میرسد، و یا میگویم این بنده تو مردی نادان است، و این نافرمانی را از روی نادانیش کرده، و مردی حقیر و مسکین، مخالفت و موافقت او اصلا بحساب نمیآید، و مثل تو بزرگواری بامر او اعتنا نمیکند، و بان اهمیت نمیدهد، و یا میگویم بخاطر آن مقام و منزلتی که نزد تو دارم، و آن لطف و محبتی که تو نسبت بمن داری، شفاعتم را در حق فلانی بپذیر، و از عقابش رهانیده مشمول عفوش قرار ده. از اینجا معلوم و روشن میگردد که شفیع، عاملی از عوامل مربوط بمورد شفاعت، و مؤثر در رفع عقاب را مثلا، بر عاملی دیگر که عقاب را سبب شده، حکومت و غلبه میدهد، حال یا آن عامل همانطور که گفتیم صفتی از صفات مولی است، یا صفتی از صفات عبد است، یا از صفات خودش، هر چه باشد آن عامل را تقویت میکند، تا بر عامل عقوبت، یا هر حکمی دیگر که میخواهد خنثایش کند، رجحان داده کفه ترازویش را سنگینتر سازد یعنی مورد عقوبت را از اینکه مورد عقوبت باشد بیرون نموده، داخل در مورد رفع عقوبت نماید، پس دیگر حکم اولی که همان عقوبت بود، شامل این مورد نمیشود، چون دیگر مورد نامبرده مصداق آن حکم نیست، نه اینکه در عین مصداق بودن، حکم شاملش نشود، تا مستلزم ابطال حکم باشد، و تضادی پیش آید، آن طور که اسباب طبیعی بعضی با بعض دیگر تضاد پیدا نموده، سببی با سبب دیگر معارضه نموده، و اثرش بر اثر دیگری غلبه میکند، اینطور نیست، بلکه حقیقت شفاعت واسطه شدن در رساندن نفع و یا دفع شر و ضرر است، به نحو حکومت، نه به نحو مضاده، و تعارض. نکته دیگری که از این بیان روشن میشود، این است که شفاعت خودش یکی از مصادیق سببیت است، و شخص متوسل به شفیع، در حقیقت میخواهد سبب نزدیکتر به مسبب را واسطه کند، میان مسبب و سبب دورتر، تا این سبب جلو تاثیر آن سبب را بگیرد، و این همان تجزیه و تحلیلِ شفاعت است البته شفاعتی که خود ما به آن معتقدیم، نه هر شفاعتی. (6)
شفاعت تکوینی و تشریعی
خدای سبحان در سببیت از یکی از دو جهت مورد نظر قرار میگیرد، اول از نظر تکوین، و دوم از نظر تشریع، از نظر اول خدای سبحان مبدء نخستین هر سبب، و هر تاثیر است، و سببیت هر سببی بالآخره باو منتهی میشود، پس مالک علی الاطلاق خلق، و ایجاد، او است، و همه علل و اسباب اموری هستند که واسطه میان او و غیر او، و وسیله انتشار رحمت اویند، آن رحمتی که پایان ندارد، و نعمتی که بی شمار بخلق و صنع خود دارد، پس از نظر تکوین سببیت خدا جای هیچ حرف نیست.و اما از جهت دوم یعنی تشریع، خدای تعالی به ما تفضل کرده، در عین بلندی مرتبهاش، خود را بما نزدیک ساخته، و برای ما تشریع دین نموده، و در آن دین احکامی از اوامر، و نواهی و غیره، وضع کرده، و تبعات و عقوبتهایی در آخرت برای نافرمانان معین نموده، رسولانی برای ما گسیل داشت، ما را بشارتها دادند، و انذارها کردند، و دین خدا را به بهترین وجه تبلیغ نمودند، و حجت بدین وسیله بر ما تمام شد، چنانکه خداوند در سوره انعام آیه 115 میفرماید: و تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا، لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ، کلمه پروردگارت در راستی و عدالت تمام شد، و کسی نیست که کلمات او را مبدل سازد. (7)
معنای شفاعت بر کدامیک منطبق است؟
اما انطباق آن بر جهت اول، یعنی جهت تکوین، و اینکه اسباب و علل وجودیه کار شفاعت را بکنند، که بسیار واضح است، برای اینکه هر سببی واسطه است میان سبب فوق، و مسبب خودش، و روی هم آنها از صفات علیای خدا، یعنی رحمت، و خلق، و احیاء، و رزق، و امثال آن را استفاده نموده، و انواع نعمتها و فضلها را گرفته، بمحتاجان آن میرسانند.و قرآن کریم هم این معنای از شفاعت را تحمل میکند، از آن جمله در سوره بقره آیه 255 میفرماید: لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ، و نیز در سوره یونس آیه 3 میفرماید: إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ، ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ، یُدَبِّرُ الْأَمْرَ، ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ .در این دو آیه که راجع بخلقت آسمانها و زمین است، قهرا شفاعت هم در آنها در مورد تکوین خواهد بود، و شفاعت در مورد تکوین جز این نمیتواند باشد، که علل و اسبابی میان خدا و مسببها واسطه شده، امور آنها را تدبیر و وجود و بقاء آنها را تنظیم کنند، و این همان شفاعت تکوینی است. و اما از جهت دوم، یعنی از جهت تشریع، هم صادق است، و هیچ محذوری در آن نیست، و آیه 109 سوره طه یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ، إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ، وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا و آیه 23 سوره سبا لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ، إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ و آیه 26 سوره نجم لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی و آیه 28 سوره انبیاء وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی و آیه 86 سوره زخرف وَ لا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ، إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ شفاعت در مرحله تشریع منطبقاند. (8 )شفاعت (یعنی شافع بودن) را برای عدهای از بندگان خدا از قبیل ملائکه، و بعضی از مردم، اثبات میکند، البته بشرط اذن و بقید ارتضاء، و این خودش تملیک شفاعت است، یعنی با همین کلامش دارد شفاعت را به بعضی از بندگانش تملیک میکند، و میتواند بکند. معنای شفاعت بر حسب حقیقت در حق خدای تعالی نیز صادق است، چون هر یک از صفات او واسطه بین او و بین خلق او، در افاضه جود، و بذل وجود هستند، پس در حقیقت شفیع علی الاطلاق او است، هم چنان که خودش بصراحت فرموده: قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً، بگو شفاعت همهاش از خداست، و نیز فرموده : ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ، بگو شما بغیر خدا سرپرست و شفیعی ندارید، و باز فرموده : لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ، ایشان بجز خدا شفیع و سرپرستی ندارند. و غیر خدای تعالی هر کس شفیع شود، و دارای این مقام بگردد، باذن او، و به تملیک او شده است، که در درگاه خدا تا حدودی شفاعت بکار هست، و اشخاصی از گنه کاران را شفاعت میکنند، و شفاعت تا آن حدی که محذوری ناشایسته بساحت کبریایی خدائیش نیاورد، ثابت است و ممکن است این معنا را به بیانی روشنتر تقریب کرده گفت: ثواب و پاداش دادن به نیکوکار حقیقتی است که عقل آن را صحیح دانسته و حق بنده نیکوکار میداند، حقی که بگردن مولا ثابت شده هم چنان که عقاب و امساک کردن از رحمت به بنده مجرم را حقی برای مولی میداند، اما میان این دو حق از نظر عقل فرقی هست و آن این است که عقل ابطال حق غیر را صحیح نمیداند چون ظلم است و اما ابطال حق خویش و صرف نظر کردن از آن را قبیح نمیشمارد و بنا بر این عقل جائز میداند که مولایی بخاطر شفاعت شفیعی از عقاب بندهاش و یا امساک رحمت باو که حق خود مولا است، صرف نظر کند، و حقیقت شفاعت هم همین است. (9)
تحلیل معنای شفاعت و اینکه جز خداوند ولیّ و شفیعی نیست
” شفیع” عبارت است از کسی که منظم به سببی ناقص شود، و سببیت ناقص را تکمیل کند، پس شفاعت عبارت است از تتمیم سبب ناقص در تاثیرش، و چون این معنا را با اسباب و مسببات خارجی تطبیق کنیم، نتیجهاش این میشود که هر یک از اسباب و شرایط عالم، شفیع یکدیگرند، چون سببیت یکدیگر را در تاثیر تکمیل میکنند، هم چنان که هر یک از ابر، باران، آفتاب، سایه، و امثال آن شفیع روییدنیها هستند، چون هر یک از نامبردگان سببیت دیگری را تکمیل میکند.
(10) شفاعت کننده باید، مالک باشد، پس همه شفاعتها از آن خدا و منتهی به اوست که مالک همه چیز است قُل لِّلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِیعًا لَّهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون بگو: «تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیّت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او بازمیگردانند!» هر شفاعتی که فرض شود مملوک خداست، برای اینکه مالک تمامی اشیا اوست، مگر آنکه او به کسی اجازه در چیزی را بدهد، در آن صورت آن کس مالک آن چیز میشود، (در عین حالی که باز مالک اصلی و حقیقی همان چیز خداست) و اما اینکه معتقدند که بعضی از بندگان خدا مانند ملائکه مالک شفاعت هستند، هیچ دلیلی بر آن ندارند، بلکه خود خدای تعالی صریحا در سوره یونس آیه3 فرموده:” ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ”.البته برای آیه شریفه مورد بحث معنایی دقیقتر هست، در صورتی که آن را با امثال آیه 51سوره انعام ” لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ” ضمیمه کنیم، و آن معنا این است که شفیع در حقیقت، خود خدای سبحان است. و شفیعان دیگری که به راستی میتوانند شفاعت کنند، شفاعت آنان نیز به اذن خدا است. برگشت شفاعت بالأخره به این میشود که یکی از صفات خدا بین خدا و شخص شفاعت خواه واسطه گردد تا حال او را اصلاح کند، مانند واسطه شدن رحمت و مغفرت او، بین او و بین بنده گنهکار، تا او را از وبال گناهش و از عذاب، نجات بخشد. و فرق بین این ملک و ملک در وجه قبلی این است که در وجه قبلی مالک شفاعت متصف به مملوکش نمیشود، یعنی او را شفیع نمیگویند، و شفاعت داشتن او مثل خانه داشتن زید و عمرو نیست، بخلاف ملک در این وجه، که مالک در آن متصف به مملوکش میشود، و او را شفیع مینامیم، همان طور که زید شجاع را به خاطر اینکه مالک شجاعت و دارای آن است شجاع مینامیم. (11) ظاهرا شفاعت را از آن جهت شفاعت گوئیم که شفیع خواهش خویش را بایمان و عمل ناقص طرف منضم میکند و هر دو مجموعا پیش خدا اثر میکنند. با در نظر گرفتن اینکه انگیزاننده شفیع، خداست و او دستور داده چنین خواهشی بکند چنانکه خواهیم گفت. مثلا رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با اجازه خدا خواهش خویش را با عمل ناقص مؤمن توأم کرده و از خدا میخواهد که او را بیامرزد. بعبارت دیگر همانطور که آن حضرت در دنیا شفاعت رهبری دارد و واسطه در رساندن احکام خداست، در آخرت نیز واسطه در جلب مغفرت خداست. لذا معنای اولی در آن ملحوظ میشود علی هذا شفیع بمعنی واسطه، وسیله، و کمک است. شفاعت را باید از دو جهت بررسی کرد یکی از جهت تکوین و دیگری از جهت تشریع. اما از جهت تکوین از بعضی آیات مستفاد میشود که کلیه اسباب و وسائل زندگی نسبت بمسبّبات و رساندن رحمت خدا بخلق واسطه و شفیعاند در سوره یونس آیه 3 میخوانیم : إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُون پروردگار شما، خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت هیچ شفاعت کنندهای، جز با اذن او نیست این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکّر نمیشوید؟! جمله «ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ» پس از ذکر آفرینش آسمانها و زمین و تدبیر آنها روشن میکند آنها نیز شفیع و واسطه رحمت خدایند ایضا آیه 255 سوره بقره لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ». و ایضا آیه 44 سوره زمر «قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً» . ظاهرا مراد انضمام اسباب بیکدیگر است که باراده خدا انجام میپذیرد مثل «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ». اما از جهت تشریع میشود گفت کلیه اعمال وسائل و شفیعانند در جلب رحمت و مغفرت خداوند که در سوره مائده آیه 35 میفرماید یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهای برای تقرب به او بجوئید! وسیلهای که میتوان نسبت بخدا طلب کرد همان راهها و اعمالی است که خداوند قرار داده است و نیز شفیعان آخرتند که از جانب خدا بدین مقام منصوباند. (12)
چگونگی شفاعت
بدان هرگاه دخول در آتش بر دستههایی از مؤمنان لازم آید خداوند به فضل و کرم خود شفاعت پیامبران و صدّیقان بلکه شفاعت عالمان و صالحان را درباره آنها میپذیرد بلکه هر کس به سبب حسن رفتارش در نزد خداوند دارای آبرو و منزلتی باشد او را نسبت به کسان و خویشان و دوستان و آشنایانش حقّ شفاعتی است پس بکوش که برای خود در نزد خدا رتبه شفاعت به دست آوری، و آن بدین طریق است که هیچ انسانی را حقیر نشماری چه خداوند دوستی خود را در بندگانش پنهان کرده است لذا شاید آن که به چشم تو حقیر میآید او ولیّ خدا باشد همچنین هیچ گناهی را کوچک مشمار زیرا خداوند خشمش را در گناهان نهفته است شاید خشم خدا در همان گناهی باشد که تو آن را کوچک شمردهای، و هیچ طاعتی را اندک مدان برای آن که خداوند متعال رضایش را در طاعاتش پنهان فرموده است بسا رضای او در طاعتی باشد که تو آن را اندک دانستهای هر چند آن کلمه طیّبه یا لقمهای یا نیّتی حسنه یا چیزی از این قبیل بوده است.خداوند در سوره مریم آیه 87 میفرماید : لا یَمْلِکُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً (در آن روز مردم) توان شفاعت کردن ندارند مگر کسی (همانند انبیاء و اولیاء و فرشتگان) که از نزد خدای رحمان پیمانی گرفته باشد و نیز مردم حقّ شفاعت شدن ندارند مگر کسی که (به واسطه صحت اصول عقایدش) پیمانی برای استحقاق شفاعت گرفته باشد. دلایل شفاعت در قرآن و اخبار بسیار است، خداوند در سوره ضحی آیه 5 فرموده است: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی ، و بزودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی! عمرو بن عاص روایت کرده که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله قول ابراهیم را تلاوت فرمود که رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیراً من النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ من عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ پروردگارا! آنها [بتها] بسیاری از مردم را گمراه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! ، و نیز قول عیسی بن مریم علیه السّلام را که إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ اگر آنها را مجازات کنی، بندگان تواند. (و قادر به فرار از مجازات تو نیستند)، سپس دستها را بلند کرد و گفت: امّتی امّتی، پس از آن گریست، خداوند به جبرئیل فرمود: برو نزد محمّد و از او بپرس سبب گریهات چیست؟ جبرئیل نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آمد و از او پرسید، آن حضرت او را آگاه کرد و گفت: خدا به آن داناتر است، خداوند فرمود: ای جبرئیل برو به محمّد بگو: ما تو را درباره امّتت خشنود خواهیم کرد و غمگین نخواهیم ساخت .پیامبر صلّی الله علیه و آله فرموده است: «پنج چیز به من داده شده که پیش از من به کسی داده نشده است: یاری شدهام به رعب به اندازه مسافت یک ماه راه، غنایم برایم حلال شده است و پیش از من برای کسی حلال نبود، زمین برایم مسجد و خاکش برایم پاک قرار داده شده است، پس هر کسی از امّتم در هر جا که ادراک نماز کند نماز بگزارد، و نیز شفاعت به من داده شده است، و نیز هر پیامبری تنها به سوی قوم خود مبعوث شده است و من به سوی همه مردم برانگیخته شدهام» و نیز فرموده است: «چون روز قیامت شود من پیشوای پیامبران و سخنگوی آنان بوده و بی هیچ فخری صاحب شفاعت آنان خواهم بود». و نیز:«من بدون هیچ فخری سرور فرزندان آدم هستم، و نخستین کسی هستم که زمین برایم شکافته میشود، من نخستین شفاعت کننده و اوّلین کسی هستم که شفاعت او پذیرفته میشود، پرچم حمد در دست من است، آدم و کسانی که پایینتر از اویند در زیر آن قرار میگیرند». و نیز: «برای هر پیامبری دعای مستجابی است، من میخواهم دعایم را برای شفاعت امّتم در روز قیامت ذخیره کنم» .ابن عبّاس گفته است: پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: « (در روز قیامت) برای پیامبران منبرهایی از زر نصب میشود که بر آنها مینشینند، و من بر منبر خود نمینشینم و در پیش روی پروردگارم ایستادهام از بیم آن که به بهشت فرستاده شوم و امّتم پس از من به همان حال بماند، پس میگویم، ای پروردگار من! امّتم، خداوند میفرماید: ای محمّد میخواهی با امّتت چه کنم؟ میگویم: ای پروردگار من در حساب آنها تعجیل فرما و پیوسته شفاعت میکنم، تا آنگاه که به من براتهایی در رهایی افرادی داده میشود که به دوزخ فرستاده شدهاند و آنها به حدّی است که خازن دوزخ میگوید: ای محمّد در امّت خود برای آتش خشم پروردگارت باقیمانده به جا نگذاشتهای». پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: «من در روز قیامت بیش از سنگ و کلوخ روی زمین از مردم شفاعت میکنم». میگویم: پس از آن غزّالی تمامی حدیث شفاعت را با همه اشکالاتی که در محتوای آن است از ابی هریره نقل کرده است و ما به جای آن آنچه را از طریق خاصّه (شیعه) وارد شده ذکر میکنیم: علیّ بن ابراهیم در تفسیر خود به سند موثّق از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که از آن حضرت درباره شفاعت پیامبر صلّی الله علیه و آله در روز قیامت پرسیدند فرمود: «روز قیامت عرق مردم را لجام میکند از این رو میگویند: ما را نزد آدم ببرید تا برای ما شفاعت کند پس پیش آدم میآیند و میگویند: نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن، میگوید: از من گناهی سر زده به نوح مراجعه کنید، نوح نیز آنها را به پیامبر پس از خود رجوع میدهد تا به عیسی علیه السّلام میرسند، او میگوید: بر شما باد به محمّد پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله آنان خود را بر آن حضرت عرضه و درخواست شفاعت میکنند، به آنان میفرماید، بروید پس به در بهشت برده میشوند، و آن حضرت روبروی باب الرّحمان به سجده میرود و تا آنگاه که خدا بخواهد در سجده خواهد بود سپس خداوند میفرماید: سر بردار و شفاعت کن تا پذیرفته شود و درخواست کن تا به تو عطا گردد، و همین است معنای قول خداوند که فرموده است: عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً .صدوق به سند خود از امام صادق علیه السّلام روایت میکند که: «پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: کسی که به حوض من ایمان ندارد او را به حوض من وارد نمیکند، و کسی که به شفاعت من ایمان نداشته باشد او را به شفاعت من نایل نمیسازد، سپس فرمود: جز این نیست که شفاعت من برای اهل کبایر از امّت من است امّا نیکوکاران را خطری متوجّه نیست». غزّالی میگوید: این است شفاعت پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله و هر یک از آحاد امّت او اعمّ از عالمان و صالحان را نیز شفاعتی است تا آن جا که پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله فرموده است: «به شفاعت مردمی از امّتم بیش از (دو قبیله) ربیعه و مضر وارد بهشت میشوند ».و نیز فرموده است: به کسی گفته میشود: «ای فلان بر خیز و شفاعت کن، آن کس بر میخیزد و برای قبیله و کسانش و برای یک یا دو مرد به اندازه عمل هر یک شفاعت میکند». میگویم: سپس غزّالی درباره شفاعت مؤمنان حدیثی از انس ذکر کرده و ما از طریق خاصّه (شیعه) آنچه را از امام صادق علیه السّلام روایت شده است نقل میکنیم: فرموده است: «در روز قیامت بندهای را میآورند که دارای هیچ حسنهای نیست، به او گفته میشود: به یاد بیاور و بگو که آیا حسنهای داری؟ به یاد میآورد و میگوید: ای پروردگار! من حسنهای ندارم جز این که فلان بنده مؤمن تو از کنار من گذشت و از من آب خواست تا وضو بگیرد و نماز بگزارد و من آب به او دادم. آن بنده مؤمن فرا خوانده میشود و این را به یاد میآورد و میگوید: آریای پروردگار! من از کنار او عبور کردم و از او مقداری آب خواستم که به من داد و با آن وضو گرفتم و نماز گزاردم، خداوند میفرماید: این بندهام را وارد بهشت کنید».(13)
قرآن و مسأله شفاعت
بدون شک مجازاتهای الهی چه در این جهان و چه در قیامت جنبه انتقامی ندارد، بلکه همه آنها در حقیقت ضامن اجرا برای اطاعت از قوانین و در نتیجه پیشرفت و تکامل انسانهاست، بنابراین هر چیز که این ضامن اجرا را تضعیف کند باید از آن احتراز جست تا جرأت و جسارت بر گناه در مردم پیدا نشود.از سوی دیگر نباید راه بازگشت و اصلاح را بکلی بر روی گناهکاران بست بلکه باید به آنها امکان داد که خود را اصلاح کنند و به سوی خدا و پاکی تقوا بازگردند.«شفاعت» در معنی صحیحش برای حفظ همین تعادل است، و وسیلهای است برای بازگشت گناهکاران و آلودگان، و در معنی غلط و نادرستش موجب تشویق و جرأت بر گناه است. کسانی که جنبههای مختلف شفاعت و مفاهیم صحیح آن را از هم تفکیک نکردهاند گاه بکلی منکر مسأله شفاعت شده، آن را با توصیه و پارتی بازی در برابر سلاطین و حاکمان ظالم برابر میدانند! و گاه مانند و هابیان آیه فوق را که میگوید: «وَ لا یُقْبَلُ مِنْها شَفاعَةٌ» در قیامت از کسی شفاعت پذیرفته نمیشود بدون توجّه به آیات دیگر دستاویز قرار داده و بکلی شفاعت را انکار کردهاند. (14)
شرایط گوناگون شفاعت
آیات شفاعت به خوبی نشان میدهد که مسأله شفاعت از نظر منطق اسلام یک موضوع بیقید و شرط نیست بلکه قیود و شرایطی، از نظر جرمی که درباره آن شفاعت میشود از یکسو، شخص شفاعت شونده از سوی دیگر، و شخص شفاعت کننده از سوی سوم دارد که چهره اصلی شفاعت و فلسفه آن را روشن میسازد. مثلا گناهانی همانند ظلم و ستم بطور کلی از دایره شفاعت بیرون شمرده شده و قرآن میگوید: ظالمان «شفیع مطاعی» ندارند! از طرف دیگر طبق آیه 28 سوره انبیاء تنها کسانی مشمول بخشودگی از طریق شفاعت میشوند که به مقام «ارتضاء» رسیدهاند و طبق آیه 87 سوره مریم دارای «عهد الهی» هستند. این دو عنوان همان گونه که از مفهوم لغوی آنها، و از روایاتی که در تفسیر این آیات وارد شده، استفاده میشود به معنی ایمان به خدا و حساب و میزان و پاداش و کیفر و اعتراف به حسنات و سیئات- نیکی اعمال نیک و بدی اعمال بد- و گواهی به درستی تمام مقرراتی است که از سوی خدا نازل شده، ایمانی که در فکر و سپس در زندگی آدمی انعکاس یابد، و نشانهاش این است که خود را از صف ظالمان طغیانگر که هیچ اصل مقدّسی را به رسمیت نمیشناسند بیرون آورد و به تجدید نظر در برنامههای خود وا دارد. و در مورد شفاعت کنندگان نیز این شرط را ذکر کرده که باید گواه بر حق باشند که در سوره زخرف آیه 87 آمده وَ لا یَمْلِکُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ یَعْلَمُون کسانی را که غیر از او میخوانند قادر بر شفاعت نیستند مگر آنها که شهادت به حق دادهاند و بخوبی آگاهند! و به این ترتیب شفاعت شونده باید یک نوع ارتباط و پیوند با شفاعت کننده برقرار سازد، پیوندی از طریق توجه به حقّ و گواهی قولی و فعلی به آن، که این خود نیز عامل دیگری برای سازندگی و بسیج نیروها در مسیر حقّ است. (15)
روایات شفاعت به طریق شیعه
اما روایاتی که به طریق شیعه نقل گردیده است، بیش از آن است که به شمار آید و مسئله شفاعت در نزد «امامیه» واضحتر از آن است که مورد بحث واقع گردد. این است که ما در این مورد به عنوان تبرک و تیمن تنها به نقل یک روایت قناعت میکنیم: برقی در کتاب محاسن با اسناد خود از معاویة بن وهب نقل میکند که او میگوید: من از امام صادق (علیه السلام) تفسیر آیه 38 در سوره نبا را پرسیدم که خداوند میفرماید: لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً. هیچ یک، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمیگویند، و (آن گاه که میگویند) درست میگویند! امام فرمود: به خدا سوگند! ما از کسانی هستیم که به آنان اذن داده شده است و ما همان حقگویان و صاحبان گفتار نیک میباشیم. معاویه میگوید: سؤال کردم فدایت شوم در موقع سخن گفتن چه خواهید گفت؟ فرمود: خدا را میستاییم و به پیامبرش درود میفرستیم و شیعه خود را شفاعت میکنیم، خدا هم سخن ما را رد نمیکند. (16)کلینی نیز در کافی حدیثی بدین مضمون از مح
مد بن فضیل و او هم از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده است. (17)
روایات شفاعت به طریق اهل سنت
و اما روایاتی که در باره شفاعت به طریق اهل سنت نقل شده است، باز فراوان و متواتر است که در کتاب کنز العمال صفحه 215 بیش از هشتاد روایت در این مورد نقل گردیده است. که اینک نمونههای چندی از آنها را در این جا میآوریم :
1.انس بن مالک نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من در بهشت اولین شفاعت کننده خواهم بود. (صحیح مسلم، 1/ 130)
2. ابو هریره نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برای هر پیامبری دعایی هست و من به اذن پروردگار، دعای خویش را ذخیره کردهام که در واپسین روز برای شفاعت امتم از آن استفاده کنم.
3.باز از ابو هریره نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من در روز قیامت سیّد فرزندان آدم خواهم بود و اول کسی میباشم که قبر او شکافته میشود و من اولین شفاعت کننده خواهم بود که قبل از همه شفاعتش پذیرفته شود.
4. باز ابو هریره نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پنج چیز است که شفاعت میکنند: قرآن، قرابت، امانت، پیامبر شما و اهل بیتش .
5. عبد اللّه بن ابی جدعا نقل میکند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به وسیله شفاعت یکی از افراد امت من، تعداد زیادی قبیله بنی تمیم وارد بهشت میگردند. این حدیث را ترمذی و حاکم نیز نقل نمودهاند. (19) از این روایتها چنین بر میآید که شفاعت خواستن از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، از اهل بیت گرامیاش نه تنها کوچکترین اشکالی ندارد بلکه امری است مستحسن که شرعا مورد تأیید قرار گرفته و همان روایات دینی ما را به سوی آن دعوت و راهنمایی میکند. با این حال نمیدانم گروهی که خود را مسلمان معرفی میکنند، چگونه آن را شرک و طالبان شفاعت را مشرک میدانند؟! (20)
نتیجه گیری
برخی از ساده اندیشان تصور میکنند که شفاعت نوعی پارتی بازی است در حالی که در آیات و روایات پیرامون شفاعت بر میآید که اینگونه نمیباشد و شامل هر کسی نمیشود، بلکه تنها کسانی میتوانند از این امتیاز و عنایت ویژه بهره مند شوند که دارای ایمان و اعمال نیک باشند و خودشان را به شفیع کننده نزدیک کنند ، لیکن در پرونده اعمالشان نواقص و کمبودهایی که به خاطر گناهان وجود دارد با اندک کمکی شخص مستحق بهشت میشود.
پینوشتها:
1.مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، 5 / 270
2.مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، 5 / 270
3.مشکینی علی، تحریر المواعظ العددیة ، 46
4.ابن حزم اندلسی، ملل و نحل ابن حزم ، 4 / 63
5.ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه ، 1 / 225
6.سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه المیزان، 1 / 238
7.سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه المیزان، 1 / 242
8.سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه المیزان، 1 / 242
9.سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه المیزان، 1 / 244
10.سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه المیزان، 16 / 367
11.سید محمد باقر موسوی همدانی، ترجمه المیزان، 17 / 409
12.سید علی اکبر قرشی ، قاموس قرآن ، 4 / 49
13.سید محمد صادق غارف ، راه روشن ترجمه حجه البیضاء، 8 / 411
14.احمد علی بابایی، برگزیده تفسیر نمونه، 1 / 72
15.احمد علی بابایی، برگزیده تفسیر نمونه، 1 / 73
16.سید ابولقاسم خوئی – هاشم زاده هریسی، بیان درمسائل قرآن ،631
17.محمد باقر بن محمد تقی مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ، 33 / 301
18.مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، 1/ 130
19.مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، 7 / 59
20.سید ابولقاسم خوئی – هاشم زاده هریسی، بیان درمسائل قرآن، 631
منابع
1.قرآن کریم
2.بابایی ، احمد علی، برگزیده تفسیر نمونه، سیزدهم، تهران، دار الکتب الاسلامیه ،1382 ش
3.خوئی سید ابولقاسم– هاشم زاده هریسی، بیان در علوم و مسائل کلی قرآن، اول، تهران، وزارت ارشاد، 1382 ش
4.فیض کاشانی ملا محسن، راه روشن ترجمه حجه البیضاء، سید محمد صادق عارف،مشهد،اول،موسسه آستان قدس رضوی،1372 ش
5.قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ششم، تهران، دار الکتب الإسلامیة ،1371 ش
6.مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، اول، تهران، انتشارات فراهانی ،1360 ش
7.مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، اول، تهران، انتشارات فراهانی ،1360 ش
8.مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، جمعی از محققان، بی چا، بیروت، دار إحیاء التراث العربی ، 1403 ق
9.مشکینی علی، تحریر المواعظ العددیة، هشتم، قم، الهادی ،1424 ق
10.مکارم شیرازی ناصر، تفسیر نمونه، اول، تهران، دار الکتب الإسلامیة ،1374 ش
11.موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، پنجم، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعهی مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش
/ج