معناشناسی اخلاق
1. مفهوم اخلاق
کلمه ی اخلاق جمع خلق است. این کلمه به معنی سجیّه و طبع و عادت و مروءه به کار رفته است. علم اخلاق یکی از اقسام حکمت عملیه است که حکمت خلقیه و تهذیب اخلاق نیز نامیده می شود.(1و2) اخلاق در معنای اصطلاحی و ژرف تر به صفت و ملکه ی نفسانی و هیئت راسخه ای در نفس اطلاق می شود که موجب صدور افعال متناسب با آن ویژگی و حالت نفسانی باشد. برخی حکما و علمای اخلاق از جمله ابن مسکویه رازی خَلق را صورت ظاهر و خُلق را صورت باطن دانسته اند.(3) ابن مسکویه در تشریح مفهوم اخلاق می گوید: خُلق حالتی است برای نفس که نفس را به انجام کارهایی بدون تأمل و از روی عادت و ملکه نفسانی فرا می خواند و این حالت نفسانی بر دو قسم است. قمستی از آن طبیعی و از اصل مزاج است مانند انسانی که به کوچکترین سبب خشمگین می شود… اما قسمت دیگر از حالت نفس از طریق عادت و تمرین بدست می آید و استمرار این حالت به ملکه و خُلق منتهی می گردد. برخی صاحب نظران، ضمن تعریف اخلاق به مفهوم مزبور لازمه ی اخلاق عملی نیکو و کریمانه در آدمیان را تدبیر امور مختلف را برطبق رهنمود خرد و عقل آدمی دانسته اند.(4)
خواجه نصیرالدین طوسی درحقیقت خلق می گوید:
«خُلق ملکه یی بود نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی از او بی احتیاج به فکری و درحکمت نظری روشن شده است که از کیفیات نفسانی آنچه سریع الزوال بودآن را حال خوانند وآنچه بطئی الزوال بودآن را ملکه گویند. پس ملکه کیفیتی از کیفیات نفسانی بود و سبب وجود او نفس را دو چیز باشد، یکی طبیعت و دوم عادت اما طبیعت چنان بود که اصل مزاج شخص چنان اقتضاء کند که او مستعد حالی باشد ازاحوال مانند کسی که کمترسببی تحریک قوت غضبی او کند یا کسی که اندک آوازی که به گوش او رسد یا از خبر مکروهی که بشنود خوف و بددلی بر او غالب شود… اما عادت چنان بود که در اول به رؤیت و فکر، اختیارِ کاری کرده باشد و به تکلف درآن شروع می نموده تا به ممارست متواتر و فرسودگی درآن به آن إلف گیرد و بعد از إلفِ تمام به سهولت از او صادر می شود تا خلفی شود او را.(5) بنابراین اخلاق مربوط به حوزه ی عمل و رفتار است وهرچند ریشه در نفس و طبیعت آدمی دارد اما با ممارست وتمرین و هدایت قابل تغییر و جهت دهی است.
2. فلسفه ی اخلاق
یکی از مباحث پرمناقشه در گفتمان مربوط به حوزه ی اخلاق، آرا و اندیشه های متکثر مربوط به ساحت فلسفه ی اخلاق و ارزشهای اخلاقی است. فلاسفه، روانشاسان، جامعه شناسان و متفکران سیاسی از دیرباز تاکنون دیدگاههای مبسوط، متنوع و مناقشه برانگیزی پیرامون مبانی ارزشهای اخلاقی یا فلسفه اخلاق بیان نموده اند. با توجه به موضوع مورد بحث «رابطه اخلاق و سیاست» شایسته است ابتدا مروری بر مفهوم فلسفه اخلاق و تمایز آن از علم اخلاق و همچنین مُلَّخصی از نظرات مختلف در حوزه ی فلسفه ی اخلاق تقریر گردد تا وضوح بیشتری در مفهوم و منظور مطوی در کلمه اخلاق که در موضوع پژوهش به آن اشاره شده صورت پذیرد.
بطورکلی فلسفه ی اخلاق شاخه ای از فلسفه است که ریشه ی اتصاف افعال به خوب و بد یا درست و نارست را مورد بررسی قرار می دهد. که معمولاً از آن به اخلاق نقدی نیز تعبیرمی شود.(6)
فلسفه اخلاق درواقع نوعی اخلاق شناسی است که مبادی اخلاق هنجاری را مورد بررسی قرار می دهد.(7) مثلاً در اخلاق گفته می شود راستگویی خوب است اما پرداختن به این امر اتصاف راستگویی به خوبی به چه معناست و از کجا نشأت می گیرد در فلسفه اخلاق ملاحظه می گردد.
لازم به یادآوری است که کاوشهای فلسفی در اخلاق در میان فلاسفه و کلامیون مسلمن و همچنین در تاریخ فلسفه مغرب زمین دارای قدمت وافری است. اما فلسفه اخلاق بصورت یک دانش مستقل و مشخص در اوائل قرن بیستم مورد اقبال جدی واقع شده است. مباحثی که در اندیشه های اخلاقی از واقعیتها و هستی های محمول اخلاق سخن به میان می آورد و یا گفتمانی که به عنوان مبادی تصوری این ماهیات و حقایق بسیط اخلاقی مطرح و بررسی می گردد، همه در عداد فلسفه اخلاق است و از حوزه ی مسائل علم اخلاق بیرون است. اما قضایایی مانند دروغ گفتن زشت است یا راستگویی نیکوست همه از گروه مسائل علم اخلاق است و نمی توان آنها را زیرعنوان فلسفه ی اخلاق قرار داد.(8)
3. حکمت نظری و حکمت عملی
فلاسفه مسلمان همچنین در تنقیح موضوع و هدف فلسفه از حکمت نظری و حکمت عملی یاد کرده اند و در این تقسیم بندی، اخلاق در حوزه حکمت عملی قرار می گیرد. ابن سینا در ارتباط با این تقسیم بندی اشعار می دارد:
«هدف عمده ای ما در فلسفه این است که با حقایق اشیاء آنچنان که هست و تا اندازه ای که برای انسان مقدور است آشنا شویم. اشیاء و اموری که به نحوی از انحاء واقعیت دارند و یا شناخت اموری که مربوط به حوزه عمل و رفتار است. شناخت اشیائی که از گروه اول می باشند حکمت نظریه نامیده می شود و شناخت گروه دوم را حکمت عملیه نامند. فلسفه ی نظری همانا غایت و هدفش آگاه نمودن و تکمیل نفس است به اینکه فقط بداند و غایت حکمت عملی این است که به آنچه می داند عمل کند».(9)
در علم اصول نیز که چارچوب و روش استنباط احکام شرعی را می نمایاند در مباحث مربوط به عقل و دلیل عقلی، عقل به اعتبار مدرکات عقل به دو بخش عقل نظری وعقل عملی تقسیم شده است. در تعریف عقل نظری گفته شده است که کار ویژه ی عقل نظری ادراک امور واقعی و در توضیح عقل عملی گفته شده که عقل عملی و کار ویژه ی آن درک اموری است که شایسته است به آن عمل شود یا از آن اجتناب شود.(10 و 11) لذا علم اخلاق در این نگرش نیز در حوزه عقل یا حکمت عملی قرار می گیرد اما مباحث مربوط به حوزه ی فلسفه ی اخلاق که درواقع متمایز از علم اخلاق عملی می باشد در حوزه ی عقل نظری یا حکمت نظری قرار دارد.
مباحث مربوط به فلسفه اخلاق در غرب نیز در قرن بیستم رشد و توسعه وافری یافته است. این مباحث تأملی کاوشگرانه در مبانی علم اخلاق است که به جهت بحث پیرامون تخلق به اخلاق نیکو که در علم اخلاق مطرح است به فهم و نقد و بررسی مبانی آن می پردازد. فلسفه ی اخلاق نگرش مجدد و از خارج به علم اخلاق است. علمی است بر روی علم دیگر، ادراکی است درباره ی ادراک دیگر، فلسفه ی اخلاق علم اخلاق نیست بلکه علم به علم اخلاق است. لذا فلسفه ی اخلاق متعلق به حکمت نظری است و علم اخلاق در حکمت عملی جای می گیرد.(12)
قبل از بررسی رابطه ی اخلاق و سیاست در فلسفه سیاسی اسلام لازم است دو سؤال عمده مد نظر قرار گیرد و پاسخ به سوالهای مزبور ورود اجمالی به حوزه مباحث مربوط به فلسفه ی اخلاق را طلب می کند.
سؤال اول مربوط به مبانی حسن و قبح در افعال و رفتار آدمیزادگان است. به عبارت روشن تر ریشه ی تشخیص افعال نیکو و تمایز آنها از افعال بد و نامطلوب از کدامین ساحت وجود انسان ناشی می شود؟
سؤال دوم نیز که مدخلی برای ورود شفاف تر به رابطه اخلاق و سیاست از منظرشرع است مربوط به تشخیص رابطه حکم شرعی و حکم اخلاقی است. برهمین اساس تشخیص نوع رابطه ی منطقی میان دو مفهوم موصوف در تبیین دقیق ترموضوع اصلی در پژوهش موردنظر، اهمیت می یابد.
پی نوشت ها :
1. الخوری الشرتوتی اللبنانی، سعید، اقرب الموارد فی فُصح العربیه و الشوارد ص 297، انتشارات کتابخانه آیه ا… مرعشی نجفی، قم، ایران، 1403هـ.ق.
2. الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ترجمه سید احمدالحسینی، 194/5، انتشارات مرتضوی 1362 هـ.ش.
3. مسکویه ابوعلی، تهذیب الاخلاق و تطهیرالاعراق، ص31، با تحقیق زریق، بیروت، 1966م.
4. ابوجعفر، محمدبن الحسن الطوسی، (1409) التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 10/79. «فالخلق الکریم، الصبرعلی الحق و سعه البذل و تدبیر الامور علی مقتضی العقل».
5. طوسی، خواجه نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری، ص 101، انتشارات خوارزمی، چاپ پنجم، 1373هـ.ش.
6. Criticial ethics.
7. این همان چیزی است که متکلمان یا اصولیون و یاعلماء اخلاق به عنوان حسن و قبح عقلی یا شرعی مورد بحث قرار داده اند.
8. حائری یزدی، مهدی، کاوشهای عملی ص 11، مؤسسه مطالعات وتحقیقات فرهنگی، تهران، 1361هـ.ش
9. ابن سینا، الشفاء 12/1، منشورات مکتبه آیه یا… مرعشی، قم، 1405هـ.ق
10. مظفر، محمدرضا، 125/2، انتشارات دارالنعمان، نجف، چاپ دوم، 1967م.
11. ان العقل ینقسم إلی عقل نظری وعقل عملی. وهذا التقسیم باعتبارمایتعلّق به الادراک: فالمرادُ مِن (العقل النظری): ادراکُ ماینبقی ان یعلم ای ادراک الامورالتی لها واقع، والمراد مِن (العقل العملی)ادراک ما ینبغی ان یعمل، ای حُکمه بان هذالفعل ینبغی فعله اولاینبغی فعله.(همان 6-125).
12. پایکین، ریچارد واسترول، آوروم، کلیات فلسفه، ص7، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، چاپ سوم، انتشارات حکمت، 1402هـ.ق.
منبع: احمدی طباطبایی، محمدرضا؛ (1387) اخلاق و سیاست: رویکردی اسلامی و تطبیقی، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ دوم