برای آن که معنای دقیق و تفسیر درستی از آیات مورد پرسش[1] داشته باشیم، قبل از تفسیر آیات، تبیین برخی واژه های کلیدی آیات ضروری به نظر می رسد. بدین منظور نخست معنای «جعلنا» و «لام» در «لیمکروا» در آیه 123 را از دیدگاه مفسّران بررسی می کنیم.
معنای جعلنا: نسبت به معنای جعلنا در آیه دو نظر وجود دارد. نظر اوّل «جعل» را به معنای صار می داند، بنابر این، جعلنا یعنی صیّرنا(….).[2] اما دیدگاه دوّم: «جعل» را به خلق و انشا معنا می کند، بنابر این جعلنا یعنی خلقنا، انشأنا(…).[3]
لام در لیمکروا: در این جا نیز میان مفسران دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. بیشتر مفسران بر این عقیده اند که «لام» در «لیمکروا» لام عاقبت(صیرورت) است، نه لام غایت.[4] زیرا: اولاً: مکر، به هر کار انحرافى که توأم با اخفاء و پنهانکارى باشد گفته می شود.[5] بنابر این، مکر، قبیح است. ارادۀ کار قبیح نیز قبیح است، پس نسبت ارادۀ قبیح به خداوند حکیم صحیح نیست. ثانیاً: اگر غایت جعل مجرمان در قریه ها را مکر کردن بگیریم، با قول خداوند متعال در آیۀ «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»[6] منافات دارد که غایت آفرینش جن و انس را عبادت و بندگى قرار داده است.[7]
برخی از مفسران، «لام» در «لیمکروا» را لام غایت گرفته اند؛ نظیر «لام لجهنّم»، در آیۀ «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الجِْنِّ وَ الْانسِ…»[8] که خداوند، غایت خلقت اهل شقاوت را جهنم قرار داده است.[9]
تفسیر آیه بر مبنای دو دیدگاه در لام لیمکروا:
از این که «جعل» به معنای خلق و انشا باشد، یا به معنای صار، آن چنان تفاوت ماهوی در معنا و تفسیر آیه ایجاد نمی کند، ولی از این که «لام» در «لیمکروا» برای عاقبت باشد یا غایت می توان گفت بین دو تعبیر اختلاف اساسی به وجود می آید.
تفسیر آیه بنابر این که «لام» «لیمکروا» لام عاقبت باشد
«همچنان که در مکّه بزرگان، – مثل ابوسفیان – گناهکار هستند، ما در هر قریه ای از قرا، گناهکاران آن قریه را بزرگتران آن قریه گردانیدیم، و یا این که ما خلق کردیم در هر قریه ای از قرا، بزرگترانی را که آنها گناهکاران آن قریه اند. ما آنان را همانند صاحبان نور از اهل ایمان گردانیدیم و خلق نمودیم یعنی هر کاری برای اهل ایمان انجام دادیم برای آنها نیز انجام دادیم و از آنان، سلب اختیار نکردیم بر همین اساس اهل ایمان با انتخاب نیکوی خود هدایت شدند و گناهکاران به سوء اختیار خود گمراه شده اند و عاقبت کارشان این شد که به کسانی که قصد ایمان آوردن دارند حیله نمایند و آنان را فریب دهند اما بی خبر از این که حیله آنها به خودشان باز می گردد.[10]
تفسیر آیه بنابر این که «لام» «لیمکروا» لام غایت باشد
همچنان که در مکّه بزرگان، – مثل ابوسفیان – گناهکار هستند، ما گناهکاران آن قریه را بزرگتران آن قریه گردانیدیم، و یا این که ما خلق کردیم در هر قریه ای از قرا، بزرگترین مجرمان را براى این که در آن قریه مکر کنند اما بی خبر و غافل از این هستند که نتیجۀ مکرشان به خودشان باز می گردد. زیرا پروردگار عالم از دعوت به دین نفعی نمی برد بلکه هدفش این است که نفع اخروی نصیب دعوت شوندگان گردد از جمله خود این کسانی که مردم را فریب می دهند و نمی گذارند به دعوت پیامبران جواب بدهند و این افراد در حقیقت، خودشان را از منفعت محروم ساخته و گول زده اند و عاقبت مکرشان به خودشان باز گشته اما نمی فهمند.[11]
اشکال:
اگر غایت، از خلقت مجرمان، این باشد که آنان در شهرها و اطراف آن به زیر دستان خود مکر نمایند،آنان مجبور به مکر و فریب هستند و در واقع، دارای اراده و اختیار نیستند هر چند بر حسب ظاهر مختار باشند زیرا ارادۀ عبد در برابر ارادۀ پروردگار مقهور است. بنابر این عقاب و سرزنش آنان معقول نیست.
جواب:
«خداوند از آفرینش بندگانش یک غایت اصلی دارد و آن این که رحمتش شامل حال همه شود و به بهشت بروند اما یک غایت تبعی دارد و آن این که چون خداوند می داند گروهی از بندگانش به سوء اختیار خود، اهل شقاوت و عصیان خواهند شد – با این که آنان را برای بهشت خلق کرده – غایت تبعی خداوند این است که به خاطر نافرمانی آنها، آنان را به دوزخ ببرد.» در این آیه نیز غایت اصلی خداوند این است که مجرمان نیز همانند اهل ایمان، راه درست را در پیش گیرند و به دعوت انبیا لبیک گفته و مشمول رحمت حق شوند اما غایت تبعی خداوند از خلقت این مجرمان این است که آنان در قریه ها مکر نمایند. چون میداند که خودشان به سوء اختیار، راه ضلالت را پیش خواهند گرفت نه تنها خودشان ایمان نمی آورند بلکه دنبال مکر و فریب دیگران خواهند رفت تا از ایمان آوردن آنان نیز جلوگیری نمایند پس خودشان با سوء اختیار خود موجب بدبختی و سوء تقدیر برای خود شده اند.[12] ……….چه فرقی بین بیان شود…………..
معنای «یُرِد» و تفسیر آیه
اراده در لغت به معنای: «خواستن»، «درخواست نمودن»، «قصد کردن»، «میل و رغبت نمودن به چیزی»، «وادار کردن به امری» آمده است.[13]
در تفسیر این آیه: «فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشرَْحْ صَدْرَهُ لِلْاسْلَامِ وَ مَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یجَْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا …»،[14] مفسران می گویند:
1.مقصود این است که: «هر که را خدا بخواهد به سوى ثواب و راه بهشت هدایت کند، تصمیم او را نسبت به اسلام قوى مى سازند و براى او انگیزه هایى ایجاد می کند که به اسلام روی آورند و وسوسه هاى شیطانى و خاطره هاى فاسد را از دلش مى زداید. اینها را از راه لطف و منت و به پاس این که هدایت خدا را پذیرفته است، انجام مى دهد و هر که را خدا بخواهد از ثواب و کرامت خود گمراه کند، به کیفر بى ایمانیش سینه اش را تنگ و سخت مى سازد، بدون آن که مانع ایمانش شود و قدرت را از او سلب کند.[15]
چنان که مى فرماید: «وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»[16]؛ آنان که هدایت یافتند، خدا بر هدایتشان مى افزاید و روح تقوا به آنان می بخشد.
مؤیّد گفتار ما مبنی بر این که هدایت به معنای راهنمایی به سوی ثواب است، این سخن خدا است که می فرماید: آنان که در راه خدا کشته شدند، خدا اعمالشان را گم نمی کند. به زودى آنها را هدایت و کارشان را اصلاح می کند. [17] بدیهى است که هدایت بعد از کشته شدن چیزى جز ثواب نیست؛ زیرا پس از مرگ، تکلیفى وجود ندارد.[18]
2. مقصود این است که هر که را خدا بخواهد بر هدایت استوار می دارد، سینه اش را به پاس ایمان و پذیرش هدایت، مى گشاید. و هر که را بر اثر کفر و ترک ایمان، بخواهد به خود واگذارد و میان او و آنچه می خواهد، خالى گذارد، سینه اش را تنگ و سخت می کند و الطاف خود را از او دریغ مى دارد تا سینه اش گشایش نیابد؛ زیرا بر اثر پایدارى در راه کفر، شایسته قبول الطاف حق نیست.[19] شاهد این نظرن که هدایت به معنای استوار و پایدار ماندن بر هدایت است، قول خداوند در آیۀ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»[20]است که می فرماید: پروردگارا، هدایت و راهنمایى فرما و ثابت دار ما را به راه راست.[21]
3. منظور آیه این است که هر که را خدا بخواهد از هدایت بیشترى که به مؤمن وعده کرده، برخوردار و بهرهمند سازد، سینه اش را براى آن مى گشاید؛ زیرا فایده آن این است که بر بصیرت مؤمن افزوده می شود. اما کسانى را که خدا می خواهد از آن هدایت افزون تر محروم سازد و چنان که خود بکفر گراییدهاند، آنها را از معرض آن هدایت دور گرداند، سینه آنان را تنگ و سخت مىکند که جایى براى پذیرش آن هدایت باقى نماند. بدیهى است که هر گاه گشودن سینه مؤمن مقتضى برخوردارى از هدایت بیشتر باشد، بستن و تنگ کردن سینه کافر، مقتضى محرومیت از آن است. نتیجه این بیان این است که مردم براى پذیرش ایمان و اعراض از کفر، ترغیب مىشوند.[22]
اشکال:
برخی به این آیه استدلال کردند که هدایت و ضلالت کار خدا است و طبق مفاد همین آیه این انحصار از مسلمات عقل است؛[23] زیرا بنده مخلوق، قدرتش بر ایمان و کفر به یک اندازه است، و مادامى که براى یکى از این دو مرجحى در کار نباشد محال است که آن یکى را بر دیگرى ترجیح دهد و بر گزیند، پس اختیار یکى از آن دو وقتى صورت مى گیرد که مرجحى براى آن باشد، و این مرجح ناچار یک امر قلبى خواهد بود، و آن هم جز علم یا اعتقاد و یا مظنه بر وجود مصلحت زائده و منفعت راجح و نبود ضرر زائد و منقصت راجح چیز دیگر نمىتواند باشد، و چون حصول علم و اعتقاد و مظنه در قلب از ناحیه خداى تعالى است،[24]_ چنان چه رسول اکرم نیز فرمودند شرح صدر: «نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ الْمُؤْمِنِ فَیَشْرَحُ صَدْرَهُ»[25] مراد از شرح صدر، نوری است که خداوند در سینه مؤمن می اندازد، پس سینه اش را وسعت می دهد و آماده برای پذیرش حقایق می کند._ بنده هر چند دارای قدرت و حق انتخاب باشد، باز نمی تواند بدون انگیزه یک طرف را بر دیگری ترجیح دهد. بنابر این، آن چیزى که سبب بر اختیار است، قدرت تنها نیست، بلکه قدرت و انگیزه است که انگیزه از ناحیه خدا است.پس لا جرم اختیار کفر و یا ایمان مستند به خدا است و بنده را در انتخاب یکى از آن دو اختیارى نیست.
جواب:
1. افعال اختیاریه عبد هم نسبت به عبد داده می شود و هم به خداوند که معناى امر بین الامرین و اختیار است که نه جبر باشد و نه تفویض، اگر اشیا را مستند به خداى تعالى مى دانیم به خاطر آن است که خداى تعالى اسباب و مقدمات وجود آن را فراهم نموده و این امر سبب نمى شود که آن افعال به غیر خدا مستند نباشد، و گرنه قانون عمومى علت و معلول از بین رفته، در نتیجه احکام عقلى به کلى از میان مى رود، پس ممکن است تمامى اشیا، و از آن جمله هدایت و ضلالت، در عین این که به طور حقیقت مستند به خدا هستند به همان گونه مستند به غیر خدا هم باشند و تناقضى هم نباشد.[26]
2. آیه شریفه تنها متعرض این جهت بود که هدایت و ضلالت و یا سعه و ضیق قلب، کار خداى تعالى و از صنع او است، و اما این که هدایت و ضلالت همان رغبت نفس و نفرت آن باشد، گذشته از این که سخن درستى نیست، آیه شریفه هم از آن ساکت، بلکه از آن بی گانه است.[27]
3. آیه شریفه تنها در مقام بیان عملى است که خدا در موقع هدایت و اضلال در قلب انجام مىدهد، اما این که آیا تمامى هدایت ها و ضلالت ها تنها از ناحیه خدا است، آیه از آن اجنبى است، گو این که هدایت و ضلالت از ناحیه خدا است و اما غرض از آیه مورد بحث، افاده آن نیست.[28]
4. منظور از «هدایت» و «اضلال» الاهى فراهم ساختن یا از میان بردن مقدمات هدایت در مورد کسانى است که آمادگى و عدم آمادگى خود را براى پذیرش حق با اعمال و کردار خویش اثبات کردهاند. بنابر این، نه دسته اول در پیمودن این مسیر مجبورند و نه دسته دوم در کار خود، هدایت و ضلالت الاهى در واقع مکمل چیزى است که خودشان خواستهاند و انتخاب کردهاند.[29]
[1]. «وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ أَکابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْکُرُوا فیها وَ ما یَمْکُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُو»؛ انعام، 123.
[2]. بیضاوى، عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، تحقیق، المرعشلى، محمد عبد الرحمن، ج 2، ص 181، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ اوّل، 1418 ق؛ طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 4، ص 556، ناصر خسرو، تهران، 1372 ش؛ ابن هائم، شهاب الدّین احمد بن محمد، التبیان فى تفسیر غریب القرآن، ج 4، ص 260، دار الغرب الإسلامی، بیروت، چاپ اوّل، 1423 ق؛ ابن شهرآشوب مازندرانى، محمد بن على، متشابه القرآن و مختلفه، تحقیق، با مقدمه علامه شهرستانى، ج 1، ص 176، انتشارات بیدار، قم، چاپ اوّل، 1410 ق.
[3]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن،ج 7، ص 340، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق؛ نجفى خمینى، محمد جواد، تفسیر آسان، ج 5، ص 84، انتشارات اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1398 ق؛ شریف لاهیجى، محمد بن على، تفسیر شریف لاهیجى، تحقیق، حسینى ارموى، میر جلال الدین، ج 1، ص 819، دفتر نشر داد، تهران، چاپ اوّل، 1373 ش.
[4]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 5، ص 428، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1374 ش؛ بانوى اصفهانى سیده نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 5، ص 123، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص، 261؛ حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 6، ص 148، کتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اوّل، 1404 ق؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج 1، ص 176.
[5]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 428.
[6]. الذاریات، 56.
[7]. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 5، ص 124؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 261؛ متشابه القرآن و مختلفه، ج 1، ص 176.
[8]. «به یقین، گروه بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدیم…»، اعراف، 179.
[9]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 340.
[10]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 556؛ التبیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص، 260؛ دخیل، على بن محمد على، الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ص 188، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، چاپ دوّم، 1422 ق؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج 1، ص 818.
[11]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 340 – 341.
[12]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 8، ص 334 – 335.
[13]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 144، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1371 ش؛ مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى عربى- فارسى، ص 38. «واژه رود»
[14]. آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینهاش را براى (پذیرش) اسلام، گشاده مى سازد و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینهاش را آن چنان تنگ مىکند که گویا مىخواهد به آسمان بالا برود این گونه خداوند پلیدى را بر افرادى که ایمان نمىآورند قرار مىدهد؛ انعام، 125.
[15]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 342؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 197، چاپ دوم، انتشارات اسلام، تهران، 1378 ش. حسینى همدانى، سید محمد حسین، انوار درخشان، تحقیق، بهبودی، محمد باقر، ج 6، ص 151، کتابفروشى لطفى، تهران، چاپ اوّل، 1404 ق؛ حسینى شیرازى، سید محمد، تبیین القرآن، ج 1، ص 156، دار العلوم، بیروت، چاپ دوم، 1423 ق.
[16]. محمد، 17.
[17]. محمد، 5.
[18]. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 560 و 561.
[19]. حائرى تهرانى، میر سید على، مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، ج 4، ص 256، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1377 ش.
[20]. فاتحه، 6.
[21]. مجمع البیان، ج 4، ص 561.
[22]. مجمع البیان، ج 4، ص 561؛ أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 198؛ صادقى تهرانى، محمد، البلاغ فى تفسیر القرآن بالقرآن، ص 144، مؤلف، قم، 1419 ق.
[23]. فخرالدین رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 13، ص 137 و 138، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوّم، 1420 ق.
[24]. چنان که امام صادق(ع) می فرماید: «علم به زیاد آموختن نیست و همانا علم نور است که پروردگار در قلب کسی وارد می کند که اراده کرده او را هدایت کند»، شهید ثانى، زین الدین بن على، منیة المرید، محقق، مصحح، مختارى، رضا، ص 167، مکتب الإعلام الإسلامی، قم، چاپ اوّل، 1409 ق.
[25]. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بیروت)، محقق، مصحح، جمعى از محققان، ج 65، ص 236، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق.
[26]. المیزان فى تفسیر القرآن، ج 7، ص 344؛ اطیب البیان، ج 5، ص 198.
[27]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج7، ص 344؛ مفاتیح الغیب، ج 13، ص 138.
[28]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج7، ص 344 و 345.
[29]. تفسیر نمونه، ج 5، ص 434؛ مفاتیح الغیب، ج 13، ص 138.