در ابتدا لازم به تذکر است که فرض «خدا»، با فرض «مکان دار بودن» و «بالا و پائین جغرافیایى داشتن»، سازگار نیست؛ زیرا منجر به محدودیت خدا مى شود. حال با دقت در موارد ذیل، پاسخ سؤال یاد شده به دست مى آید: 1. خدا از هیچ چیز فاصله مکانى ندارد؛ بلکه از هر چیز به ما نزدیک تر است؛ «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»؛ق (50)، آیه 16. «و ما از رگ گردن به او (عبد) نزدیک تریم».البته این نزدیکى، نزدیکى جغرافیائى و مادى نیست؛ زیرا خداوند، ماده و جسم ندارد که به ما نزدیک شود؛ بلکه چون او علت تامه وجود ماست، وجودش بر وجود ما احاطه دارد و در حقیقت، ما قائم و پاینده به او هستیم و این «قرب» و نزدیکى، به خاطر احاطه او به ما و قوام ما به اوست.
2. اگر در آیه 9 سوره نجم، سخن از این به میان آمده است که فاصله پیامبر و خدا دو کمان بوده است، از آن روست که یکى از راه هاى بیان معرفت معقول، تشبیه آن به محسوسات است؛ یعنى خداوند خواسته است معرفتى غیر محسوس و فرامادى را به امرى محسوس که ذهن ما توان درک آن را دارد، تشبیه کند. مقصود از این تشبیه، آن است که پیامبر اسلام، به عنوان نزدیک ترین انسان به خداوند، توان نزدیکى کامل به خداوند را ندارد و میان او و خدا، فاصله اى مثل فاصله دو قوس مى باشد. بارزترین فاصله پیامبر و خدا، آن است که خدا، «وجوب وجود» دارد و پیامبر، «امکان وجود»؛ یعنى پیامبر اسلام، وجودش را از خدا گرفته است؛ در صورتى که وجود براى خدا ضرورى، ازلى و ابدى است. بنابراین، مى توان گفت که حتى وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به عنوان نزدیک ترین انسان به خدا، با خدا فاصله دارد (البته فاصله در نوع وجود و نه در مکان و ماده).
3. انسان هاى عادى که به جهان کنونى قدم نهاده اند، به واسطه دارا بودن بعد غیر مادى و الهى خویش، در صورت سیر و سلوک الهى و عمل به شریعت مقبول درگاه احدیت، پرده هاى مادیت را مى درند و با وانهادن تعلقات مادى، از جهان ملک (ماده ) مى رهند و به جهان هاى بالاتر، قدم مى نهند. پیداست که عالم ماده، دورترین عالم از خداوند و اسما و صفات اوست. هرچه به عوالم بالاتر قدم گذاریم، بیشتر به خدا نزدیک شده ایم؛ پس مى شود گفت که انسان زمینى، در پایین ترین نقطه هستى خانه کرده است و به همین خاطر، از خدا دور افتاده است. بنابراین، انسان، هر چه بیشتر از دنیا دل بر کند و به خدا توجه کند، بالاتر رفته است؛ پس خدا و اسما و صفات الهى،در نقطه اى بالاتر از جایى که هم اکنون در آن هستیم، یعنى دنیاى مادى، قابل معرفت و شناخت است و آن، عالم ملکوت است و به همین دلیل، مى توان گفت که خدا در ملکوت و جبروت یا در عالم بالا است و اگر انسان زمینى ادراک (علم) و عمل خویش را با «وحى» منطبق کند، از نقطه پایین (عالم ماده)، به جهان فراز (عالم ملکوت و جبروت)، صعود مى کند.ر.ک: المیزان، ج 13، ص 28؛ ر.ک: نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، 36 – 187.
2. اگر در آیه 9 سوره نجم، سخن از این به میان آمده است که فاصله پیامبر و خدا دو کمان بوده است، از آن روست که یکى از راه هاى بیان معرفت معقول، تشبیه آن به محسوسات است؛ یعنى خداوند خواسته است معرفتى غیر محسوس و فرامادى را به امرى محسوس که ذهن ما توان درک آن را دارد، تشبیه کند. مقصود از این تشبیه، آن است که پیامبر اسلام، به عنوان نزدیک ترین انسان به خداوند، توان نزدیکى کامل به خداوند را ندارد و میان او و خدا، فاصله اى مثل فاصله دو قوس مى باشد. بارزترین فاصله پیامبر و خدا، آن است که خدا، «وجوب وجود» دارد و پیامبر، «امکان وجود»؛ یعنى پیامبر اسلام، وجودش را از خدا گرفته است؛ در صورتى که وجود براى خدا ضرورى، ازلى و ابدى است. بنابراین، مى توان گفت که حتى وجود پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به عنوان نزدیک ترین انسان به خدا، با خدا فاصله دارد (البته فاصله در نوع وجود و نه در مکان و ماده).
3. انسان هاى عادى که به جهان کنونى قدم نهاده اند، به واسطه دارا بودن بعد غیر مادى و الهى خویش، در صورت سیر و سلوک الهى و عمل به شریعت مقبول درگاه احدیت، پرده هاى مادیت را مى درند و با وانهادن تعلقات مادى، از جهان ملک (ماده ) مى رهند و به جهان هاى بالاتر، قدم مى نهند. پیداست که عالم ماده، دورترین عالم از خداوند و اسما و صفات اوست. هرچه به عوالم بالاتر قدم گذاریم، بیشتر به خدا نزدیک شده ایم؛ پس مى شود گفت که انسان زمینى، در پایین ترین نقطه هستى خانه کرده است و به همین خاطر، از خدا دور افتاده است. بنابراین، انسان، هر چه بیشتر از دنیا دل بر کند و به خدا توجه کند، بالاتر رفته است؛ پس خدا و اسما و صفات الهى،در نقطه اى بالاتر از جایى که هم اکنون در آن هستیم، یعنى دنیاى مادى، قابل معرفت و شناخت است و آن، عالم ملکوت است و به همین دلیل، مى توان گفت که خدا در ملکوت و جبروت یا در عالم بالا است و اگر انسان زمینى ادراک (علم) و عمل خویش را با «وحى» منطبق کند، از نقطه پایین (عالم ماده)، به جهان فراز (عالم ملکوت و جبروت)، صعود مى کند.ر.ک: المیزان، ج 13، ص 28؛ ر.ک: نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص، 36 – 187.