درباره واژه «لمعه» به «معنای کلمه لمعه»، سؤال 31390 مراجعه شود.
«قبس» به معنای آتش و یا شعلهای از آتش است،[1] بهمانند جایی که به وسیله چوبی قسمتی از یک آتش بزرگ برداشته میشود، چنانچه در آیهای از قرآن کریم میخوانیم: «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِقَبَس»؛[2] حضرت موسی هنگامى که [از دور] آتشى مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «[اندکى] درنگ کنید که من آتشى دیدم! شاید شعلهاى از آن براى شما بیاورم».
حضرت امام علی(ع) فرمود: «حتى أَوْرى قَبَساً لِقابِس»؛[3] یعنی تا آنکه پیامبر شعلهاى براى خواستار نور [علم و هدایت] برافروخت».
«قبس» در باب افتعال به همین معنای ثلاثی مجرد نیز بهکار رفته و به معنای طلب است و علاوه بر طلب آتش، استعاره در طلب علم و هدایت نیز بهکار رفته است؛[4] مانند: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم»؛[5] روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان میگویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!».
با این اوصاف در مورد آیه «إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَس»[6] و با توجه به اینکه برخی اندیشمندان لغت، معنای شهاب و قبس را یکی دانستهاند،[7] نقشهای نحوی متفاوتی را بر اساس قرائتهای مختلف، میتوان در نظر گرفت:[8] 1. قبس بدل از شهاب باشد. 2. قبس نعت باشد؛ یعنی اگرچه جامد است ولی بنابر تأویل آن به مفعول به معنای «شهاب مقتبس» است. 3. بنا بر قرائت دیگری از اهل مدینه آنرا به شکل اضافه بخوانیم؛ یعنی «شهابِ قبسٍ»؛ از باب اضافه شیء به خودش مانند «مسجد الجامع» و یا آیه شریفه «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ»[9] و یا اضافه نوع به جنس خودش مانند «خاتم فضة» خواهد بود.[10]
«لمح» و «لمحة»
فعل ثلاثی مجرد این ریشه وقتی با حرف «إلی» بهکار میرود؛ مانند «لمح إلیه» به معنای این است که با عجله و سرعت به او نظر کرد.[11] مصدر آن «لمح» و اسمی که برای این نوع نگاه بهکار میرود را «لمحة» میگویند.[12]
در روایات نیز آمده است: «وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْکِبْرِیاءُ، مَعَ کُلِّ نَفَسٍ وَ کُلِّ طَرْفَةِ عَیْنٍ، وَ کُلِ لَمْحَةٍ سَبَقَ فِی عِلْمِه»؛[13] یعنی حمد و مجد و عظمت و بزرگی از آن خداست، چنانچه هر نفسی [که برون آید] و هر پلک زدنی و هر گوشه نگاهی را بر آن احاطه دارد.
در قرآن کریم نیز در توصیف قیامت آمده است: «ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب»؛[14] که دارای نکته بسیاری ظریفی در تعبیر خود است. اگر اینجا امر آنرا به چشم بر هم زدن تشبیه کرده خواسته است فوریت آنرا برساند، چون «لمح» براى انسانها آسانترین و کممدتترین کارها است. پس در حقیقت تشبیه مذکور با تشبیه به حسب فهم شنونده است، و به همین جهت دنبالش فرمود: «أَوْ هُوَ أَقْرَبُ»؛(و یا نزدیکتر از آن است) از مثل چنین سیاقى فهمیده میشود که از بیان قبلى اعراض شده، گویا خداى تعالى گفته است: امر قیامت در آسانى و سهولت نسبت به من، شبیه چشم گرداندن براى شما است، و اگر آن را چنین تشبیه کردم به منظور رعایت حال و فهم شما است، خواستم تا آسانى آن را به فهم شما نزدیک کنم و گر نه براى ما از این هم آسانتر است؛ همچنان که در جاى دیگر درباره آن فرموده: «یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ».[15] پس امر قیامت نسبت به قدرت و مشیت خداى تعالى مانند امر آسانترین خلق است.[16]
«قبس» به معنای آتش و یا شعلهای از آتش است،[1] بهمانند جایی که به وسیله چوبی قسمتی از یک آتش بزرگ برداشته میشود، چنانچه در آیهای از قرآن کریم میخوانیم: «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِقَبَس»؛[2] حضرت موسی هنگامى که [از دور] آتشى مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «[اندکى] درنگ کنید که من آتشى دیدم! شاید شعلهاى از آن براى شما بیاورم».
حضرت امام علی(ع) فرمود: «حتى أَوْرى قَبَساً لِقابِس»؛[3] یعنی تا آنکه پیامبر شعلهاى براى خواستار نور [علم و هدایت] برافروخت».
«قبس» در باب افتعال به همین معنای ثلاثی مجرد نیز بهکار رفته و به معنای طلب است و علاوه بر طلب آتش، استعاره در طلب علم و هدایت نیز بهکار رفته است؛[4] مانند: «یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُم»؛[5] روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان میگویند: «نظرى به ما بیفکنید تا از نور شما پرتوى برگیریم!».
با این اوصاف در مورد آیه «إِذْ قالَ مُوسى لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَس»[6] و با توجه به اینکه برخی اندیشمندان لغت، معنای شهاب و قبس را یکی دانستهاند،[7] نقشهای نحوی متفاوتی را بر اساس قرائتهای مختلف، میتوان در نظر گرفت:[8] 1. قبس بدل از شهاب باشد. 2. قبس نعت باشد؛ یعنی اگرچه جامد است ولی بنابر تأویل آن به مفعول به معنای «شهاب مقتبس» است. 3. بنا بر قرائت دیگری از اهل مدینه آنرا به شکل اضافه بخوانیم؛ یعنی «شهابِ قبسٍ»؛ از باب اضافه شیء به خودش مانند «مسجد الجامع» و یا آیه شریفه «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ»[9] و یا اضافه نوع به جنس خودش مانند «خاتم فضة» خواهد بود.[10]
«لمح» و «لمحة»
فعل ثلاثی مجرد این ریشه وقتی با حرف «إلی» بهکار میرود؛ مانند «لمح إلیه» به معنای این است که با عجله و سرعت به او نظر کرد.[11] مصدر آن «لمح» و اسمی که برای این نوع نگاه بهکار میرود را «لمحة» میگویند.[12]
در روایات نیز آمده است: «وَ لَهُ الْحَمْدُ وَ الْمَجْدُ وَ الْعَظَمَةُ وَ الْکِبْرِیاءُ، مَعَ کُلِّ نَفَسٍ وَ کُلِّ طَرْفَةِ عَیْنٍ، وَ کُلِ لَمْحَةٍ سَبَقَ فِی عِلْمِه»؛[13] یعنی حمد و مجد و عظمت و بزرگی از آن خداست، چنانچه هر نفسی [که برون آید] و هر پلک زدنی و هر گوشه نگاهی را بر آن احاطه دارد.
در قرآن کریم نیز در توصیف قیامت آمده است: «ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَب»؛[14] که دارای نکته بسیاری ظریفی در تعبیر خود است. اگر اینجا امر آنرا به چشم بر هم زدن تشبیه کرده خواسته است فوریت آنرا برساند، چون «لمح» براى انسانها آسانترین و کممدتترین کارها است. پس در حقیقت تشبیه مذکور با تشبیه به حسب فهم شنونده است، و به همین جهت دنبالش فرمود: «أَوْ هُوَ أَقْرَبُ»؛(و یا نزدیکتر از آن است) از مثل چنین سیاقى فهمیده میشود که از بیان قبلى اعراض شده، گویا خداى تعالى گفته است: امر قیامت در آسانى و سهولت نسبت به من، شبیه چشم گرداندن براى شما است، و اگر آن را چنین تشبیه کردم به منظور رعایت حال و فهم شما است، خواستم تا آسانى آن را به فهم شما نزدیک کنم و گر نه براى ما از این هم آسانتر است؛ همچنان که در جاى دیگر درباره آن فرموده: «یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ».[15] پس امر قیامت نسبت به قدرت و مشیت خداى تعالى مانند امر آسانترین خلق است.[16]
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 6، ص 167، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق.
[2]. طه، 10.
[3]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صبحی صالح، ص 153، هجرت، قم، 1414ق.
[4]. لسان العرب، ج 6، ص 167؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات إلفاظ القرآن، ص 652، دار القلم، بیروت، 1412ق.
[5]. حدید، 13.
[6]. نمل، 7: «[به خاطر بیاور] هنگامى را که موسى به خانواده خود گفت: من آتشى از دور دیدم [همین جا توقف کنید] بهزودى خبرى از آن براى شما میآورم، یا شعله آتشى تا گرم شوید».
[7]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 3، ص 403، نشر هجرت، قم.
[8]. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، ج 7، ص 169 – 170، دار الارشاد، سوریه، 1415ق.
[9]. واقعه، 95: «این است همان حقیقت راست [و] یقین».
[10]. بنابر اینکه شهاب را به معنای شعله آتشی بگیریم که به سمت بالا ساطع میشود؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 6، ص 56، دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
[11]. لمح إلیه: اختلس النظر أو أبصره بنظر خفیف؛ لسان العرب، ج 2، ص 584.
[12] . البته لمحة سماعاً مفرد ملامح هم بهکار میرود؛ برای نمونه وقتی گفته میشود «فِى فُلانٍ لَمْحَةٌ مِنْ ابِیه»؛ یعنی فلانى شباهت به پدرش دارد؛ لسان العرب، ج 2، ص 584.
[13]. شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص 459، مؤسسة فقه الشیعة، بیروت، 1411ق.
[14]. نحل، 77: «کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیکتر [از آن] نیست».
[15]. انعام، 73: «و هر گاه که میگوید: باش، بیدرنگ موجود شود».
[16]. طباطبایى، سید محمد حسین، المیزان فى تفسیر القرآن، ج 12، ص 305، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق.