1ـ عصمت در دريافت و نگهداري بدون تغيير در وحي.
2ـ ابلاغ وحي بدون تغيير به انسان ها.
3ـ عصمت در گناه که قطعاً لازمه 1و2 است چون گناه هر دو مورد اول و دوم را خدشه دار مي کند. سوال اين است که عصمت در خطا به نظر حرف بي موردي است؟
در پاسخ به سؤال مورد نظر توجه به چند نکته لازم است:
الف: دلائل معتبري که دلالت بر وجوب انقياد در برابر امام و پيامبر دارند، از قبيل کتاب، سنّت، اجماع و عقل، دلالت بر وجوب اطاعت از امام و پيامبر به طور مطلق دارد به گونه اي که مقيّد به حالي و وقتي نيست. و به عبارت ديگر: امام ـ عليه السلام ـ حجت خداوند بر خلق اش است و مردم نيز اگر از امام ـ عليه السلام ـ پيروي و تبعيت نمايند و به دستورات و راهنمائي ها و به سيره او عمل نمايند، در برابر خداوند متعال به امام و حجت الله احتجاج خواهند کرد، و به همين جهت امام هم حجت خدا بر مردم است و هم حجت مردم در نزد خداوند، در صورتي که از امام اطاعت و پيروي نموده باشند. و لذا سنّت که عبارت است از قول ، فعل و تقرير معصوم، حجة است. و اين نيست مگر بدان جهت که جميع حرکات، افعال، تروک و حالات معصوم بايد به گونه اي باشد چنان چه از او سؤال شود که چرا فلان کار را انجام دادي و يا ترک کردي؟ و چرا چنين بودي و يا چرا چنين نبودي؟ در جواب بتواند بگويد که در همه احوال به امام اقتداء کردم. بنابر اين به همان ملاکي که عصمت از گناه در امام لازم است عصمت از خطاء و نسيان نيز لازم است و الا اطاعت مطلقه و بدون قيد و شرط از امام معنا نداشته و سنّت هم که مجموعه اي از قول و فعل و تقرير معصوم مي باشد نبايد حجت باشد چون بر فرض سؤال مورد نظر احتمال خطاء و سهو در بعضي از اقوال و افعال امام مي رود!!
ب: مراجعه به کتب کلامي شيعه و سني نشان مي دهد که يکي از دلائلي که لازم است پيامبر معصوم از گناه و خطاء باشد اينست که گناه و خطاء از اموري اند که باعث تنفر و انزجار مي گردد و لذا بايد پيامبر از اموري که باعث تنفّر و انزجار مردم مي گردند پاک و معصوم باشند زيرا خداوند شخص پيامبر را برگزيده و (هم چنين امام را) تا تمام اعمال او حجت باشد و براي اين که در جميع اعمال، حالات و سيره اش براي مردم اسوه و الگو باشد و سهو و خطاء خصوصاً در صورت تکرار چيزي است که در نظر مردم براي امام جماعت و حتي افراد عادي نيز ناپسند است چه رسد به پيامبر اکرم و امام که خداوند متعال آن دو را حجت و اسوه و الگو براي مردم قرار داده و اطاعت مطلق آن بزرگواران را واجب نموده است. بنابر اين خطاء و سهو از اموري است که باعث تنفّر مردم از امام مي شود و لذا امام بايد معصوم از آن باشد.
ج: شيعه و سني اتّفاق دارند بر اينکه «رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ چشمان مبارک اش را خواب فرا مي گرفت اما قلب مطهّر آن بزرگوار بيدار بود»[1] و هرگز به خواب نمي رفت و در تعدادي از کتب مرحوم شيخ صدوق در علامات امام ـ عليه السلام ـ رواياتي از معصوم نقل شده که فرمود: «امام ـ عليه السلام ـ چشمش به خواب مي رود اما قلب اش بيدار است»[2] بنابر اين خواب و بيداري پيامبر و امام يکي است. آيا سهو و خطاء بالاتر از خواب است؟! کسي که (امام و پيامبر) در خواب اش بيدار است و در حال خواب قلب مبارکش بيدار است و به خواب نمي رود، چگونه در حق او احتمال مي رود که در بيداري سهو و خطا و اشتباه نمايد؟! و آيا ممکن است کساني را که خداوند متعال چشم خود (ديده بان) در ميان خلق اش قرار داده، گرفتار غفلت و سهو و نسيان بشود؟! «و جعلنا عينه في عباده….»[3] خداوند ما را (ائمه) چشم خودش در ميان خلق اش قرار داده است.» پس نسبت سهو دادن به افرادي که قائل به جواز سهو و خطاء در معصومين ـ عليهم السلام ـ هستند سزاوارتر است از نسبت آن به امام معصوم.
د: با توجه به نکاتي که بيان شد و با توجه به قاعده عقلي که در نکته اول توضيح داديم لازم است آياتي را که در قرآن کريم مخالف اين قاعده مي باشند و بحسب ظاهر دلالت بر عدم عصمت انبياء از بعضي امور دارند، تأويل نمائيم و بر اساس ادله قطعيه عقليه و نقليه که بر خلاف ظاهر چنين آيات است عمل نمائيم. و الا آياتي که بحسب ظاهر دلالت بر تجسيم دارند در قرآن موجود اند و هم چنين آياتي که به حسب ظاهر دلالت بر عدم عصمت انبياء دارند. و ما ناگزيريم که بر اساس ادله قطعيه عقليه و نقليه اين آيات را بر خلاف ظاهر آن تفسير و تأويل نمائيم.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ رساله (عصمت)، سيد علي ميلاني.
2ـ امامت و رهبري، شهيد علامه مطهري.
3ـ تفسير نمونه و ترجمه تفسير الميزان ذيل آيات 121 سوره طه و آيه 2 سوره فتح.
پي نوشت ها:
[1] . رسالة العصمة، السيد علي الميلاني، ص21، سنن ترمذي، ج2، ص 302.
[2] . رسالة العصمة، سيد علي الميلاني، ص21، خصال، شيخ صدوق ـ رحمه الله ـ، ص527، معاني الاخبار، شيخ صدوق، ص 102.
[3] . کافي، ج1، ص144.