تعدد معاني واژه ها و عبارت هاي قرآن (قسمت اول)
پژوهش حاضر ، نخست چيستي « معنا» و « معناي واژه ها و عبارت هاي قرآن» را بيان مي کند و تعدد معاني ظاهري واژه هاي قرآن اعم از معناي حقيقي ، مجازي و کنايه را بررسي مي کند و در پي آن ، معاني متعدد ظاهري عبارت هاي قرآن را منطوق ، مفهوم و مدلول سياقي ذکر مي کند. سپس برخي رواياتي را که بر وجود باطن
تعدد معاني واژه ها و عبارت هاي قرآن (قسمت اول)
چکيده
مفاهيمي که خداي متعال از واژه ها و عبارت هاي قرآن کريم قصد نموده ،متعدد است. اين مفاهيم در دو بخش معناي ظاهري و باطني مطرح مي شود.
پژوهش حاضر ، نخست چيستي « معنا» و « معناي واژه ها و عبارت هاي قرآن» را بيان مي کند و تعدد معاني ظاهري واژه هاي قرآن اعم از معناي حقيقي ، مجازي و کنايه را بررسي مي کند و در پي آن ، معاني متعدد ظاهري عبارت هاي قرآن را منطوق ، مفهوم و مدلول سياقي ذکر مي کند. سپس برخي رواياتي را که بر وجود باطن براي تمام آيات دلالت دارد ، ذکر کرده و در پايان ، به بيان نمونه هايي از معاني باطني در روايات مي پردازد.
کليد واژه ها : واژگان قرآن ، عبارت هاي قرآن ، تعدد معنا ، معناي ظاهري ، معناي باطني ، منطوق ، مفهوم ، مدلول سياقي.
مقدمه
يکي از پرسش هاي مهم درباره ي قرآن کريم اين است که آيا واژگان و عبارات قرآن کريم يک معنا دارد يا معاني متعدد ؟ اهميت اين بحث بدان دليل است که اگر واژگان و عبارات قرآن کريم داراي يک معنا باشد ، معارف قابل استفاده از قرآن بسيار محدودتر از صورتي است که معنا متعدد باشد. دانشمندان اصول و قرآن پژوهان ابعاد گوناگون اين بحث را بررسي کرده اند. اين مقاله ضمن بيان ديدگاه دانشمندان در اين باره و روشن ساختن مقصود از « معنا» و « معاني واژگان و عبارات قرآن کريم » ، تعدد معنا را براساس معناي ظاهري و باطني قرآن کريم بررسي مي نمايد.
چيستي «معنا»
«معنا» عبارت است از : مفهوم و مقصود .( 1) ريشه ي اين واژه به نظر برخي « عني» (2) و به نظر برخي ديگر « عنو» (3) است. «معنا» هرگاه به سخن اضافه شود ، دو کاربرد دارد :
الف. مفهوم و مدلول سخن ، چه گوينده آن را اراده کرده باشد و چه اراده نکرده باشد. (4)
ب. مراد و مقصود از سخن . دو حقيقت ، کاربرد دوم معناي حقيقي «معنا» است ؛ زيرا ريشه ي اين واژه به معناي قصد کردن است و «معناي» هر سخن مقصود از آن است . (5) بنابراين ، معنا مفهومي است که از سخن قصد مي شود. (6)
چيستي « معناي واژگان و عبارت هاي قرآن »
«معنا» مفهومي است که مؤلف آن را قصد کرده و مراد از « معاني واژگان و عبارت هاي قرآن » مفاهيمي است که خداي متعال اراده کرده است. برخي از دلايل صحيح بودن اين ادعا عبارتند از :
الف. توصيف قرآن کريم با اوصافي مانند هدايتگر ؛(7) از جمله مي فرمايد:
« قد جاء کم من الله نور و کتاب مبين يهدي به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الي النور باذنه و يهديهم الي صراط مستقيم» ( مائده : 15-16)؛ قطعا براي شما از جانب خدا ،روشنايي و کتابي روشنگر آمده است . خداوند کساني را که از خشنود او پيروي کنند به وسيله ي آن [ کتاب] به راه هاي سلامت رهنمون مي کند و به توفيق خويش ، آنان را از تاريکي ها به سوي روشنايي بيرون مي برد و به راهي راست هدايتشان مي کنند.
اين وصف نشان مي دهد که خداي متعال مي خواهد انسان ها را به وسيله ي قرآن هدايت کند و در صورتي قرآن هدايتگر خواهد بود که مفاهيم مورد نظر الهي به انسان ها منتقل شود.
ب. روايات متعددي از تفسير قرآن با رأي خويش نهي کرده ، نتايج ناگواري براي آن بيان مي دارد . (8) از اين روايات ، به دست مي آيد که تفسير قرآن با نظر خود و بدون در نظر گرفتن مقصود خداي متعال ، ناپسند است و از اين ، ملاک در معناي قرآن ، مقصود الهي است.
حضرت امام رضا عليه السلام از پدرانش عليهم السلام از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم از خداي متعال نقل مي کنند که فرمود : کسي که سخن مرا با راي خود تفسير کند ، به من ايمان نياورده است . (9)
بنابراين، منظور از « معاني واژگان و عبارت هاي قرآن » مفاهيمي است که خداي متعال از آنها اراده کرده است . براين اساس ، دانشمندان اسلامي در تعريف « تفسير» ، کشف و بيان مقصود الهي را لحاظ کرده اند. (10)
معناي واژگان و عبارت هاي قرآن به دو قسم تقسيم مي شود: الف . معاني ظاهري؛ ب. معاني باطني.
تعدد معاني ظاهري واژگان قرآن
برخي از واژگان به خاطر وضع آنها بر معاني متعدد ، يعني اشتراک لفظي (11) يا به لحاظ حقيقت و مجاز يا حقيقت و کنايه ، معاني متعدد دارند. حال سخن در اين است که آيا مي توان در يک کاربرد ، معاني متعدد لفظ را اراده کرد؟ دانشمندان اصول در اين باره چند نظر دارند:
1. مشهور بين آنها ، (12) به ويژه متاخران ، اين است که استعمال يک لفظ در بيش از يک معنا ، عقلاً و عرفاً امکان ندارد. (13)
2. چنين استعمالي عقلاً ممکن ، ولي عرفاً ممتنع است. ( 14)
3. اين گونه استعمال عقلاً و عرفاً ممکن است و اين مسئله در سخنان شاعران و بليغان واقع شده است. (15)
4. اگر استعمال لفظ در بيش از يک معنا ممکن نباشد ، درباره ي انسان هاي عادي است ، ولي براي خداي متعال ممکن است ؛ زيرا امتناع اراده ي چند معنا از واژگان به محدوديت گوينده يا مخاطب بر مي گردد. در گوينده ي قرآن هيچ گونه محدوديتي وجود ندارد. مخاطب اصيل قرآن ، حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم ، از صلاحيت ادراک معاني متعدد در يک استعمال برخوردار است. (16)
در مواردي که واژگان معاني متعدد دارند ، اگر تعدد معنايي مقصود گوينده را نپذيريم و قرينه اي بر استعمال لفظ در يک معنا و ارده ي آن وجود نداشته باشد ، لفظ مجمل شده ، (17) بر هيچ يک از مفاهيمش دلالت نمي کند. در صورتي که اين امکان را بپذيريم ، اگر قرينه اي بر اراده ي يک معنا وجود داشته باشد ، همان مراد گوينده است. اگر قرينه بر اراده ي همه آنها وجود داشته باشد ، همه ي آنها مراد گوينده به شمار مي روند. اگر قرينه اي نباشد ، لفظ مجمل شده ، بر هيچ يک از مفاهيمش دلالت نمي کند ؛ زيرا صرف امکان حمل لفظ بر بيش از يک معنا ، دليل بر اراده ي همه ي آنها نيست و اراده کردن همه ي آنها نيازمند دليل است. (18)
به همين دليل ، بسياري از نمونه هايي که ادعا مي شود – از قبيل استعمال لفظ در بيش از يک معنا در قرآن کريم است – ناتمام است.
تحقيق نشان مي دهد مصداقي براي استعمال لفظ در بيش از يک معنا در قرآن کريم وجود ندارد و مواردي که ادعا مي شود از باب اشتراک معنوي يا ادعاي بدون دليل است. برخي از اين موارد عبارتند از :
الف. « و ما ذرألکم في الارض مختلفا الوانه إن في ذلک لآيه لقوم يذکرون» (نحل : 13) ؛ و [ همچنين ] آنچه را در زمين به رنگ هاي گوناگون براي شما پديد آورد [ مسخر شما ساخت] بي ترديد ، در اين [ امور] براي مردمي که پند مي گيرند ، نشانه اي است.
واژه ي « الوان » جمع « لون » است و «لون» در لغت ، به معناي رنگ و نوع است. (19) برخي از مفسران آن را به معناي نوع (20) و برخي به معناي رنگ (21) گرفته اند.
ب. « او تسقط السماء کما زعمت علينا کسفا او تاتي بالله و الملائکة قبيلا» ( اسراء : 92) ؛ يا چنان که ادعا مي کني ، آسمان را پاره پاره بر [ سر] ما فرو اندازي يا خدا و فرشتگان را در برابر [ ما حاضر] آوري.
به نظر برخي از مفسران ، واژه ي « قبيل» به معناي کفيل و ضامن ، چيزي که در مقابل انسان قرار مي گيرد و جمع « قبيله» به معناي جماعت تفسير شده است ، و چون مفاهيم سه گانه با هم منافاتي ندارند ، ممکن است همه در مفهوم آيه جمع شوند ؛ چرا که استعمال لفظ واحد در بيش از يک معنا ، هيچ مانعي ندارد. (22)
ج . « الزاني لا ينکح إلا زانية او مشرکة و الزانية لا ينکحها إلا زان او مشرک » ( نور : 3) ؛ مرد زناکار جز زن زناکار يا مشرک را به همسري نگيرد و زن زناکار جز مرد زناکار يا مشرک را به زني نگيرد.
به نظر برخي از مفسران ، لفظ « نکاح » از الفاظ مشترک است و حقيقت در آن ، عقد و جماع است ؛ همچنان که در « لا تنکح ما نکح ابوک » رواست که نهي از عقد و جماع هر دو باشد. (23)
د. « وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظرة » (قيامه : 22 و 23) چهره هايي در آن روز شادابند و به پروردگارشان مي نگرند. به نظر برخي « ناظرة » در اين آيه ي کريمه ، به هر دو معناي حقيقي و مجازي به کار رفته است. معناي مجازي اين است که مؤمنان در روز قيامت ، آرزوي پاداش و کرامت از پروردگار خويش دارند و آرزومندي خود را از همه جز او قطع مي کنند. و معناي حقيقي چنين است که به پروردگار خويش با بصيرت ها و بينش هاي خود نظر مي کنند ، نه با بصرها و چشم ها. (24)
تعدد معاني ظاهري عبارت هاي قرآن
برخي از عبارت هاي قرآن کريم معاني ظاهري متعددي دارد که در اصطلاح دانش اصول فقه ، بدان منطوق ، مفهوم و مدلول سياقي گفته مي شود.
اقسام معاني ظاهري عبارت هاي قرآن
الف. منطوق
مشهور بين دانشمندان اصول اين است که « منطوق » ، معنايي است که لفظ در محل نطق بر آن دلالت کند. ( 25) البته درباره ي منطوق ، چند ديدگاه وجود دارد :
1. منطوق به دو قسم « صريح » و « غير صريح » تقسيم مي شود و منطوق صريح شامل مدلول « مطابقي » ، « تضمني» و « التزامي » و منطوق غير صريح شامل مدلول « اقتضا» ، « تنبيه » و « اشاره » است.
2. منطوق صريح شامل مدلول « مطابقي » و « تضمني» بوده و منطوق غير صريح شامل مدلول « التزامي » است.
3. منطوق به صريح اختصاص دارد و آن در مدلول مطابقي و تضمني منحصر است.
4. منطوق به دلالت مطابقي جمله منحصر است. ( 26)
ب. مفهوم
مشهور بين دانشمندان اصول اين است که « مفهوم» معنايي است که لفظ بر آن دلالت مي کند ، بدون آنکه در محل نطق باشد ( 27) مفهوم به دو قسم تقسيم مي شود:
1.مفهوم موافق: مفهوم « موافق» معنايي است که از جمله استفاده مي شود و نفي يا اثبات در آن با نفي يا اثبات در منطوق ، همانند است. (28) در وجود مفهوم موافق ، ترديدي وجود ندارد و دانشمندان اصول در آن اختلافي ندارند؛ مانند آنکه مي فرمايد :« فلا تقل لهما اف» ( اسراء : 23) منطوق آيه شريفه حرمت و لزوم ترک گفتن « اف» است و مفهوم موافق آن ، حرمت و لزوم ترک ناسزا گفتن به پدر و مادر و زدن آنهاست که اهانت و آزارشان بيش از « اف» گفتن است.
2.مفهوم مخالف : « مفهوم مخالف» معنايي است که از جمله استفاده مي شود و نفي يا اثبات در آن با نفي يا اثبات در منطوق همانند نيست . (29) موارد مهم مفهوم مخالف ، که در دانش اصول مورد بحث قرار گرفته ، عبارتند از : 1- مفهوم شرط ؛ 2- مفهوم وصف ؛ 3- مفهوم غايت ؛ 4- مفهوم حصر ؛ 5- مفهوم عدد ؛ 6- مفهوم لقب ؛ 7- مفهوم زمان ؛ 8- مفهوم مکان.
از ميان مفاهيم ياد شده ، مفهوم شرط ، غايت و حصر به نظر مشهور دانشمندان اصول فقه ، حجت است و مفاهيم ديگر ( مفهوم وصف ، (30) مفهوم لقب ، (31) مفهوم عدد ، (32) مفهوم زمان ، (33) مفهوم مکان ، ( 34) حجت نيست. از اين رو ، تنها مفاهيم معتبر به نظر مشهور ذکر مي شود:
1. مفهوم شرط : جمله ي شرطيه که به اصطلاح دانشمندان منطق ، « قضيه ي شرطيه » ناميده مي شود ؛ جمله اي است که در آن ،به وجود يا عدم نسبت بين دو قضيه حکم شود ؛ مانند: « اگر خورشيد طلوع کند ، پس روز موجود است »؛ « اگر انسان سخن چين باشد ، مورد اعتماد نيست» (35)
مشهور بين دانشمندان اصول آن است که جمله ي شرطيه بر مفهوم و انتفاي سنخ حکم جزا هنگام انتفاي شرط دلالت مي کند. (36)
قول دوم آن است که جمله ي شرطيه بر مفهوم و انتفاي سنخ حکم جزا هنگام انتفاي شرط دلالت نمي کند. (37)
قول سوم آن است که جمله ي شرطيه در شرع ، بر مفهوم دلالت نمي کند. (38)
قول چهارم آن است که جمله ي شرطيه در خبر ، بر مفهوم دلالت نمي کند (39) قرآن کريم مي فرمايد :
« و ابتلوا اليتامي حتي إذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم» ( نساء : 6) ؛ و يتيمان را بيازماييد تا وقتي به [ سن] زناشويي برسند ؛ پس اگر در ايشان رشد [ فکري] يافتيد ، اموالشان را به آنان رد کنيد.
منطوق جمله ي شرطيه اين است که هرگاه در يتيمان رشد مشاهده شود ، دفع اموالشان به آنان لازم است ( بر اساس آنکه صيغه ي امر ظهور در وجوب دارد ) بر مبناي نظر مشهور ، مفهوم جمله ي شرطيه اين است که در صورت عدم مشاهده ي رشد در يتيمان ، دفع اموال به آنان لازم نيست. (40) نيز مي فرمايد:
« إن تطيعوه تهتدوا » ( نور : 54) ؛ اگر اطاعتش کنيد راه خواهيد يافت.
منطوق جمله ي شرطيه اين است که هرگاه انسان ها از رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم اطاعت کنند ، هدايت مي يابند. مفهوم جمله ي شرطيه اين است که انسان ها در صورت اطاعت نکردن از رسول اکرم صلي الله عليه و اله و سلم گم راه مي شوند.
2. مفهوم غايت : « غايت» در لغت ، به معناي پايان و نهايت به کار مي رود (41) گاهي جمله هاي خبري يا انشايي با کلماتي مانند «الي» و « حتي» و مانند آن در عربي يا « تا» در فارسي همراه هستند که بر غايت دلالت مي کنند ؛ مانند اينکه گفته مي شود : « من از قم تا مشهد مسافرت کردم » مشهور بين متقدمان آن است که غايت مفهوم دارد و بر ارتفاع سنخ حکم از چيزي که پس از غايت قرار دارد ، دلالت مي کند. (42) به نظر برخي از متاخران ، هر گاه غايت به حسب قواعد عربي ، قيد حکم باشد. مفهوم دارد و اگر قيد موضوع باشد ، مفهوم ندارد . (43) هر گاه غايت پس از جمله قرار گيرد ، ظاهرش آن است که قيد به مفاد هيات جمله و ثبوت محمول براي موضوع بر مي گردد ، و هرگاه در ميان موضوع و پيش از ذکر حکم بيان شود ، ظاهرش آن است که قيد موضوع است . (44)
قرآن کريم مي فرمايد:
« قاتلوا الذين لا يومنون بالله و لا باليوم الآخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين أوتوا الکتاب حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون» ( توبه : 29) ؛ با کساني از اهل کتاب که به خدا و روز باز پسين ايمان نمي آورند و آنچه را خدا و فرستاده اش حرام گردانيده اند ، حرام نمي دارند و متدين به دين حق نمي گردند ؛ کارزار کنيد ، تا با [ کمال] خواري به دست خود ، جزيه دهند.
منطوق آيه اين است که جنگ با اهل کتاب تا هنگامي که با خواري به دست خود جزيه دهند ، واجب است. با توجه به آنکه غايت ، « حتي يعطوا الجزية … » پس از ذکر لزوم قتال با اهل کتاب بيان شده است ، استفاده مي شود که قيد حکم است و بر اساس هر دو مبنا ، دلالت مي کند که وقتي اهل کتاب با خواري به دست خود جزيه دهند ، کارزار با آنان واجب نيست.
3. مفهوم حصر: «حصر» در لغت ، به معناي حبس کردن ، (45) محدود کردن ، احاطه کردن و بسنده کردن است .(46) « حصر» در اصطلاح دانش اصول فقه ، همان « قصر» در اصطلاح علم بلاغت است. (47)
بيشتر دانشمندان اصول عقيده دارند که واژگان ذيل بر مفهوم حصر دلالت مي کنند :
الف . « بل» اضرابيه ؛ (48) ب . « الّا» استثنائيه ؛ (49) ج. « انما» . (50) قرآن کريم مي فرمايد:
الف . « و قالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مکرمون» (انبياء :26) منطوق (بل …) اين است که فرشتگان ، بندگاني ارجمندند ، و مفهوم آن اين است که فرشتگان جز بندگان ارجمند نيستند.
ب. «فجعلهم جذاذاً الا کبيراَ لهم» (انبياء : 58) منطوق آيه اين است که حضرت ابراهيم عليه السلام جز بزرگ ترشان را ريز ريز کرد و مفهوم آن اين است که حضرت ابراهيم عليه السلام بت بزرگ را قطعه قطعه نکرد.
ج. « انما وليکم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يوتون الزکاة و هم راکعون » ( مائده : 55)
منطوق آيه اين است که ولي انسان ها تنها خدا و پيامبر او و مؤمنان با ويژگي هاي ياد شده است و مفهوم « إنما وليکم الله … » اين است که کسي جز خدا و پيامبر و مؤمنان با ويژگي هاي ياد شده ، ولي مؤمنان نيست.
ج . مدلول سياقي : برخي از عبارت ها افزون بر منطوق و مفهوم ، مدلول يا مدلول هايي دارند که در هيچ يک از آن دو نمي گنجد. (51) به اين نوع از مدلول ؛ « مدلول سياقي» گفته مي شود ؛ (52) چرا که سياق بر آن دلالت مي کند . مدلول سياقي بر سه قسم است :
1. مدلول اقتضائي : عبارت است از : معنايي که گوينده لفظي براي آن ذکر نکرده ، ولي از آن رو که صدق سخن يا صحت عقلي يا شرعي کلام وي در گرو آن است ، آن معنا به نظر عرف ، مقصود گوينده به شمار مي رود. ( 53) قرآن کريم مي فرمايد :
« و قال الذي نجا منهما و ادّکر بعد امة انا انبئکم بتاويله فارسلون يوسف ايها الصديق افتنا… » ( يوسف : 45-46) ؛ و آن کس از آن دو [ زنداني] که نجات يافته و پس از چندي [ يوسف را ] به خاطر آورده بود ؛ گفت : مرا به [ زندان ] بفرستيد تا شما را از تعبير آن خبر دهم. اي يوسف! اي مرد راستگوي ! درباره ي [ اين خواب] اظهار نظر کن ….
عبارت « يوسف ايها …. » نمي تواند بلافاصله پس از « فارسلون » قرار گيرد ، زيرا گوينده عبارت « فارسلون » را در قصر ، خطاب به پادشاه گفت و عبارت « يوسف ايها … » را در زندان و خطاب به حضرت يوسف گفت و وي خواب را تعبير نمود ( 54) بنابراين ، صحت عقلي آيه ي دوم يعني « يوسف ايها … » اقتضا مي کند که پيش از آن عبارتي مانند: « فارسل فاتي يوسف في السجن » (55) با « فارسلوه الي يوسف فاتاه فقال» (56) در تقدير باشد. نيز مي فرمايد:
« فبشرناه بغلام حليم فلما بلغ معه السعي قال يا بني اني اري في المنام اني اذبحک فانظر ماذا تري قال يا ابت افعل ما تومر ستجدني ان شاء الله من الصابرين » ( صافات : 101-102) ؛ پس او را به پسري بردبار مژده داديم و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد ، گفت : پسرکم ! در خواب [ چنين] مي بينم که تو را سر مي برم . پس ببين چه به نظرت مي آيد ؟ گفت : اي پدر ! آنچه را ماموري بکن ؛ ان شاء الله مرا از شکيبايان خواهي يافت.
از اينکه قرآن کريم پس از بيان بشارت غلام حليم براي حضرت ابراهيم عليه السلام رسيدن فرزند او به جايگاه سعي و بلوغ را بيان مي کند ، روشن مي شود که در بين اين دو سخن ، تولد يافتن و رشد يافتن او مقصود قرآن کريم بوده و صحت عقلي « فلما بلغ معه السعي… » بدان وابسته است. بنابراين ، عبارت « فلما ولد له و نشا» در تقدير است. (57)
2. مدلول تنبيهي : عبارت است از : معنايي که گوينده لفظي براي آن ذکر نکرده و صدق سخن يا صحت آن در گرو آن معنا نيست؛ اما سياق سخن نشان مي دهد که گوينده معنايي را که لازمه ي سخن اوست ، اراده کرده و يا بسيار بعيد است آن را اراده نکرده باشد . براي مثال ، هنگامي که فقيه در پاسخ کسي که از شک در رکعات نماز دو رکعتي پرسيده ، مي گويد :« نمازت را اعاده کن » ، سخن او دلالت تنبيهي دارد بر اينکه شک ياد شده موجب بطلان نماز است . (58) قرآن کريم مي فرمايد :
« و شاور هم في الامر فاذا عزمت فتوکل علي الله » ( آل عمران : 159) ؛ و در کار [ ها] با آنان مشورت کن و چون تصميم گرفتي بر خدا توکل کن.
لازمه ي تقارن « شاور هم في الامر» با « فاذا عزمت فتوکل علي الله » آن است که متعلق « عزمت» و « فتوکل» نيز « الامر» باشد . بنابراين ، تقدير چنين است : « فاذا عزمت علي الامر فتوکل في الامر علي الله » از لازمه ي ياد شده ، استفاده مي شود که قرآن کريم نيز همين را اراده کرده يا اراده نکردن چنين لازمه اي بعيد است. و نيز مي فرمايد:
« فان لم يکن له ولد و ورثه ابواه فلامه الثلث» ( نساء : 11) ؛ ولي اگر فرزندي نداشته باشد و [ تنها] پدر و مادرش از او ارث ببرند ، براي مادرش يک سوم است.
لازمه ي ذکر وجود پدر و مادر براي مرده و سپس اختصاص دادن يک سوم به مادر و نام نبردن از ارث پدر ، آن است که بقيه ي مال و دو سوم متعلق به پدر است. (59) از لازمه ي ياد شده ، استفاده مي شود که قرآن کريم نيز همين را اراده کرده يا آنکه اراده نکردن اين لازمه بعيد است.
3. مدلول اشاري : عبارت است از : معنايي که لازمه ي مدلول سخن است و آن لازمه به حسب عرف و با قصد استعمالي قصد نشده و لزومش از قبيل لزوم بيّن به معناي اعم يا لزوم غير بيّن باشد. مدلول اشاري گاه از لوازم معناي يک کلام است و گاهي از لوازم معناي دو کلام. (60)
برخي از آياتي که مدلول اشاري از آنها استفاده مي شود ، عبارتند از :
الف : « الحمدلله رب العالمين » ( حمد : 2) ؛ ستايش خدايي را که پروردگار جهانيان است.
عبارت « رب العالمين » بر آفريدگار جهانيان بودن خداي متعال دلالت مي کند؛ زيرا با تصور رب (61) جهانيان بودن خداوند از يک سو ، و آفريدگار بودن وي از سوي ديگر ، و اينکه تدبير جهانيان در صورتي ممکن است که آفريده ي حق تعالي باشند، ملازمه بين رب جهانيان بودن خداوند و آفريدگار بودن وي قطعي مي شود.
بنابراين ، لازمه ( بيّن به معناي اعم ) رب جهانيان بودن خداي متعال اين است که او ، آفريدگار جهانيان باشد.
ب. « و حمله و فصاله ثلاثون شهرا» ( احقاف : 15) ؛ و بار برداشتن و از شير گرفتن او سي ماه است . « و الوالدات يرضعن اولاد هن حولين کاملين » ( بقره : 233) ؛ و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند.
از جمع بين دو آيه ي شريفه ، کم ترين مدت بارداري استفاده مي شود ؛ زيرا آيه ي نخست دلالت مي کند بر اينکه بارداري و از شير گرفتن کودک سي ماه است و آيه ي دوم دلالت مي کند بر اينکه و مادران ، فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند. در نتيجه ، شش ماه کمترين مدت بارداري زن است. حضرت علي عليه السلام براساس روايات متواتر ، از آيه ي مزبور چنين استفاده نموده اند. (62)
پی نوشت:
1- علي اکبر دهخدا ، لغت نامه ( تهران ، دانشگاه تهران ، بي تا) ، ماده ي « معني»
2- احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة (بيروت، مکتب الاعلام الاسلامي ، 1404) ، ج 4 ،ص 146 / فخر الدين طريحي ، مجمع البحرين ( بي جا ، مکتبة النشر الثقافة الاسلاميه ، 1408 ) ج 3، ص 254- 265.
3- اسماعيل بن حماد جوهري ، الصاح تاج اللغة و صحاح العربية ( بيروت ، دارالعلم للملايين ، 1407) ،ط . الرابعة ، ج 6 ، ص 2440 / ابن منظور ، لسان العرب ( قم ادب الحوزه ، 1405) ، ج 15 ، ص 101-105.
4- « معني الکلام ما يدل عليه اللفظ » محمد مرتضي زبيدي ، تاج العروس من جواهر القاموس ( بيروت ، منشورات دارمکتبة الحياة ، بيتا ) ، ج 10 ، ص 258 / سعيد خوري شرتوني ، اقرب الموارد في فصح العربية خو الشوارد (قم ، کتاب خانه آيت الله مرعشي نجفي ، بي تا ) ، ج 2 ، ص 842.
5- « معني کل کلام و معناته و معنيته مقصده» و « عنيت بالقول کذا اردت و قصدت » و « عنيت فلانا عنيا قصدته » و « من تعني بقولک من تقصد » ر. ک . اسماعيل بن حماد جوهري ، پيشين / ابن منظور ، پيشين ، ج 15 ، ص 105-106.
6- ر. ک. سعيد خوري شرتوني ، پيشين ، ج 2 ، ص 842.
7- مانند جاثيه : 11 / بقره : 85 / انعام : 88 و 157 / زمر : 23 / جن : 13.
8- ر. ک. محمد باقر مجلسي ، بحار الانوار ( بيروت ، مؤسسة الوفاء ، 1403) ، ط . الثانيه ، ج 89 ، ص 102-107.
9- محمد بن علي صدوق ، عيون اخبار الرضا عليه السلام ( بيروت ، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات ، 1404) ج 2، ص 107.
10- مانند « التفسير في عرف العلماء کشف معاني القرآن و بيان المراد » ( جلال الدين سيوطي ، الاتقان في علوم القرآن « بيروت ، دارالفکر ، 1416» ، ج 2 ، ص 461) « التفسير هو بيان معاني الآيات القرآنيه و الکشف عن مقاصد ها و مداليلها » . ( سيد محمد حسين طباطبائي ، الميزان في تفسير القرآن « قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، بي تا » ، ج 1 ، ص 4)
11- « اشتراک لفظي» دلالت لفظ بر معاني متعدد بر حسب وضع است. ر. ک . جعفر بن حسن حلي ، معارج الاصول ( بيجا ، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث ، 1403) ، ص 50 / حسن بن يوسف حلي ، مباديء الوصول الي علم الاصول ( طهران ، المطبعة العلمية ، 1404) ، ط. الثانيه، ص 69 / حسن بن زين الدين ، معالم الدين و ملاذ المجتهدين ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، بي تا ) ، ص 34 / محمد رضا مظفر ، اصول الفقه ( قم ، مکتب الاعلام الاسلامي ، 1415) ، ط. الثانيه ، ج 1 ، ص 38 . در برابر اشتراک لفظي ، « اشتراک معنوي » قرار دادر که عبارت از آن است که لفظ براي معناي جامعي وضع شده باشد و بر همه ي افرادش دلالت کند و صدق آن بر مفاهيم متعدد از باب صدق کلي بر جزئيات و مفهوم جامع بر افراد باشد. ر. ک ميرزا ابوالقاسم قمي ، قوانين الاصول ( قم ، المکتبة العلمية الاسلاميه ، 1378 ق ) ، ج 1 ، ص 210
12- سيد محمد مجاهد ، مفاتيح الاصول ( قم، مؤسسة آل البيت. بي تا)، ص 24
13- محمد کاظم خراساني، کفاية الاصول ( بيروت ، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث ، 1412) ، ط . الثانيه ، ص 36 / محمد تقي بروجردي ، ( تقريرات درس مرحوم آقا ضياء عراقي ) ، نهاية الافکار ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1405) ، ج 1-2 ، ص 103-107 / ابوالحسن مشکيني ، حواشي المشکيني ( قم ، مکتبة لقمان ، 1413) ، ج 1 ، ص 207 / سيد حسين بروجردي ، الحاشية علي الکفايه ( قم ، انصاريان ، 1412) ، ج 1 ، ص 106 / محمد حسين غروي ، نهاية الدرايه ( قم ، مکتبة سيد الشهداء ، 1374) ، ج 1 ، ص 103-104 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 29.
14- جعفر بن حسن حلي ، پيشين ، ص 53 / حبيب الله رشتي ، بدائع الافکار ( قم ، مؤسسة آل البيت ، 1413) ، ص 163.
15- سيد مرتضي علم الهدي ، الذريعة الي اصول الشريعه ( تهران ، دانشگاه تهران ، 1348) ، ج 1 ، ص 17-18/ عبدالکريم حائري ، درر الفوائد ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1408) ، ط ، الخامسة ، ج 1-2 ، ص 55 / جعفر سبحاني ، تهذيب الاصول ( تقريرات درس مرحوم امام خميني قدس سره ) ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1405) ، ج 1 ، ص 131-136/ محمد اسحاق فياضي ، محاضرات في اصول الفقه « تقريرات درس مرحوم خوئي » ( قم ، دارالهادي ، 1410) ، ط ، الثالثه ، ج 1 ، ص 210.
16- عبدالله جوادي آملي ، تسنيم ، تفسير قرآن کريم ( قم ، اسراء 1381) ، ج 1 ، ص 129-130.
17- لجنة تاليف القواعد الفقهية و الاصولية التابعة لمجمع فقه اهل البيت (ع ) ، قواعد اصول الفقه علي مذهب الامامية ( بي جا ، مرکز الطباعة و النشر لمجمع العالمي لاهل البيت ، 1423) ، ص 53.
18-ر. ک. علي اکبر بابايي و ديگران ، روش شناسي تفسير قرآن ( قم ، پژوهشکده حوزه و دانشگاه ، 1379) ، ص 86-87.
19- اسماعيل بن حماد جوهري ، پيشين ، ج 6 ، ص 2197 / حسين بن محمد راغب اصفهاني ، المفردات في غريب القرآن ( قم ، دفتر نشر کتاب ، 1404) ، ط . الثانية ، ص 457/ ابن منظور ، پيشين ، ج 13 ، ص 393.
20- محمد بن جرير طبري ، جامع البيان عن تاويل عن آي القرآن ( بيروت ، دارالمعرفة ، 1412) ، ج 14 ، ص 60 / محمود زمخشري الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل ( بيروت ، دارالکتاب العربي ، 1407) ، ط. الثالثه ، ج 2 ، ص 598/ رشيد الدين ميبدي ، کشف الاسرار وعدة الابرار ( تهران ، امير کبير ، 1371) ، چ پنجم ، ج 5 ، ص 366/ محمود آلوسي ، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم ( بيروت ، دارالکتب العلميه ، 1413) ، ج 7 ، ص 353/ سيد عبدالله شبر ، الحوهر الثمين في تفسير الکتاب المبين ( کويت ، مکتبة الالفين ، 1407) ، ج 3 ، ص 403 / سيد محمد طباطبائي ، پيشين ، ج 12 ، ص 215.
21- رشيد الدين ميبدي ، پيشين ، ج 5 ، ص 362/ محمود آلوسي ، پيشين ، ج 7 ، ص 353.
22- ر. ک. ناصر مکارم شيرازي و ديگران ، تفسير نمونه ( تهران ، اسلاميه ، 1374) ، ج 12 ،ص 282-283.
23- ر. ک . ابوالفتوح رازي ، روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن ( مشهد ، بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي ، 1408) ، ج 14 ، ص 83.
24- سيد محمد تقي مدرسي ، من هدي القرآن ( تهران ، محبي الحسين ، 1419) ، ج 17 ، ص 154.
25- «المنطوق ما دل عليه اللفظ في محل النطق» ر. ک . محمد حسين اصفهاني ، الفصول الغروية ( بي جا ، دار احياء العلوم الاسلاميه ، 1404) ، ص 146/ محمد علي کاظمي ، فوائد الاصول ( تقريرات درس مرحوم محمد حسين نائيني) ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1409) ، ج 1-2 ، ص 477-488/ سيد حسين بروجردي ، پيشين ، ج 1 ، ص 429 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 112.
26- ر. ک. يوسف بحراني ، حدائق الناضرة في احکام العترة الطاهرة ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، بي تا ) ج 1 ، ص 55-56/ محمد تقي رازي ، هداية المسترشدين ( قم ، مؤسسة آل البيت ، بي تا ) ، ج 2، ص 415-416/ سيد مرتضي فيروز آبادي ، عناية الاصول ( قم ، فيروز آبادي ، 1400 ) ، ج 2 ، ص 162-164 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 112.
27- « ما دل عليه اللفظ لا في محل النطق» ر. ک. همان.
28- محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 194/ محمد علي کاظمي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 555 / جعفر سبحاني ، پيشين ، ج 1 ، ص 512 .
29- محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 194.
30- سيد مرتضي علم الهدي ، پيشين ، ج 1 ، ص 392 / جعفر بن حسن حلي ، پيشين ، ص 70 / حسين بن زين الدين ، پيشين ، ص 79 / محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 206 / محمد علي کاظمي ، پيشين ، ج 1-2 ص 502 / محمد تقي بروجردي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 499 / عبدالکريم حائري ، پيشين ، ج 1 ، ص 200- 201/ محمد اسحاق فياض ، پيشين ، ج 5 ، ص 129/ جعفر سبحاني ، پيشين ، ج 1 ، ص 453 / محمد رضا مظفر ، پيشين ج 1 ، ص 123/ سيد محمد باقر صدر ، دروس في علم الاصول (قم ، مرکز الابحاث لدراسات التخصيصه للشهيد الصدر ، 1421) ، ج 2 ، ص 134.
31- حسن بن زين الدين ، پيشين ، ص 79.
32- سيد محمد مجاهد ، پيشين ، ص 217/ محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 212/ محمد تقي بروجردي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 502/ محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 129.
33 و 34 – سيد محمد مجاهد ، پيشين ، ص 217.
35- ر. ک. محمد رضا مظفر ، المنطق ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، بي تا ) ، ص 154-156.
36- جعفر بن حسن حلي ، پيشين ، ص 68 / حسن بن زين الدين ، پيشين ، ص 77 / محمد علي کاظمي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 479-484/ محمد تقي بروجردي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 478-482 / محمد اسحاق فياض ، پيشين ، ج 5 ، ص 71-83/ حسينعلي منتظري ، نهاية الاصول ( تقريرات درس مرحوم بروجردي ) ( قم ، تفکر ، 1415) ، ص 300 / محمد رضا مظفر ، اصول الفقه ، ج 1، ص 115 / سيد محمد باقر صدر ، پيشين ، ج 2، ص 131.
37- سيد مرتضي علم الهدي ، پيشين ، ج 1 ، 406 / حسن بن زين الدين ، پيشين ، ص 77 / محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 194-198/ جعفر سبحاني ، پيشين ، ج 1 ، ص 427-431.
38 و 39 – سيد محمد مجاهد ، پيشين ، ص 207.
40- ر. ک. احمد بن محمد اردبيلي ، زبدة البيان في احکام القرآن ( تهران ، مرتضوي ، بي تا ) ، ص 482.
41- علي اکبر دهخدا ، پيشين ، ماده ي « غايت»
42- حسن بن زين الدين ، پيشين ، ص 81/ مرتضي انصاري ، مطارح الانظار ( بي جا ، مؤسسة آل البيت للطباعة و النشر بي تا ) ، ص 186.
43- ر. ک. محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 208 -209 / محمد اسحاق فياض ، پيشين ، ج 5 ، ص 140 / محمد رضا مظفر ، اصول الفقه ، ج 1 ، ص 126.
44- ر. ک. علي ايرواني ، نهاية النهاية ( قم ، مؤسسة النشر الاسلامي ، 1370) ، ج 1 ، ص 269.
45- احمد بن فارس ، پيشين ، ج 5 ، ص 96 / اسماعيل بن حماد جوهري ، پيشين ، ج 2 ، ص 749.
46- علي اکبر دهخدا ، پيشين ، ماده ي « حصر».
47- به نظر برخي از دانشمندان ، « حصر» در اصول فقه اعم از « قصر» در علم بلاغت است ؛ زيرا حصر در اصول فقه ، شامل استثنا مي شود ، در صورتي که استثنا در اصطلاح اهل بلاغت ، قصر ناميده نمي شود. ر. ک. محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ص 127. اما به نظر مي رسد تعريف آنها يکي است و فرقشان در برخي از راه هاي قصر است.
48- محمد کاظم خراساني ، ص 211/ محمد تقي بروجردي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 502 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 128-129.
49- محمد کاظم خراساني ، پيشين ، ص 209 / محمد تقي بروجردي ، پيشين ، ج 1- 2 ، ص 501/ جعفر سبحاني ، پيشين ، ج 1 ، ص 457 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 127-128.
50-محمد کاظم خراساني، پيشين ،ص 211/ محمد علي کاظمي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 510/ محمد تقي برجردي ، پيشين ، ج 1-2 ، ص 502/ محمد اسحاق فياض ، پيشين ، ج 5 ، ص 140 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 128/ سيد محمد باقر صدر ، پيشين ، ج 2 ، ص 136.
51- البته برخي از دانشمندان اصول مدلول هاي ياد شده را در منطوق غير صريح قرار مي دهند. ر. ک. يوسف بحراني ، پيشين ، ج 1 ، ص 55-56 / محمد تقي رازي ، پيشين ، ج 2 ، ص 415-416/ سيد مرتضي فيروز آبادي ، پيشين ، ج 2 ، ص 162-164.
52- محمد رضا مظفر ، اصول الفقه ، ج 1 ، ص 130-131.
53- يوسف بحراني ، پيشين ، ج 1 ، ص 55 / محمد تقي رازي ، پيشين ، ج 2 ، ص 415-16/ سيد مرتضي فيروز آبادي ، پيشين ، ج 2 ، ص 163 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 131-132.
54- ر. ک. يوسف : 47-49.
55- فضل بن حسن طبرسي ، مجمع البيان لعلوم القرآن ( تهران ، ناصر خسرو ، 1372) ، ط . الثالثه ، ج 5 ، ص 354.
56- محمود زمخشري ، پيشين ، ج 2 ، ص 476.
57- سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 17 ، ص 152.
58- يوسف بحراني ، پيشين ، ج 1، ص 56/ محمد تقي رازي ، پيشين ، ج 2 ، ص 417 / سيد مرتضي فيروز آبادي ، پيشين ، ج 2 ، ص 163 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 133-134.
59- ابوالفتوح رازي ، پيشين ، ج 5 ، ص 274 / جواد بن سعيد کاظمي ، مسالک الافهام الي آيات الاحکام ( تهران ، مرتضوي ، 1365) ، ط . الثانية ، ج 4 ، ص 170.
60- ر. ک. يوسف بحراني ، پيشين ، ج 1 ، ص 56/ محمد تقي رازي ، پيشين ، ج 2 ، ص 418 / محمد رضا اصفهاني ، پيشين ، ص 412-413 / محمد رضا مظفر ، پيشين ، ج 1 ، ص 134.
61- واژه ي «رب» به معناي مالک و به تعبير دقيق تر ، مالکي است که امر مملوکش را تدبير مي کند. ر. ک. اسماعيل بن حماد . پيشين ، ج 1 ، ص 130 / سيد محمد حسين طباطبائي ، پيشين ، ج 1، ص 21.
62- ر. ک محمد بن نعمان مفيد، الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد ( بيروت ، دارالمفيد ، للطباعة و النشر و التوزيع ، 1414) ، ط. الثانيه ، ج 1 ، ص 206 / ابن شهر آشوب ، مناقب آل ابي طالب ( نجف اشرف ، مکتبة الحيدريه ، 1376 ق ) ج 2، ص 192/ محمد باقر مجلسي ، پيشين ، ج 16 ، ص 397 / سيد هاشم بحراني ، البرهان في تفسير القرآن ( تهران ، بنياد بعثت ، 1416) ، ج 5 ، ص 42-43/ احمد بن حسين بيهقي ، سنن الکبري ( بي جا ، دارالفکر ، بي تا ) ج 7 ، ص 442 / جلال الدين سيوطي ، الدر المنثور في تفسير الماثور ( قم ، کتاب خانه ي آيت الله مرعشي نجفي ، 1404) ، ج 1 ، ص 288.
منبع: مجله معرفت شماره 122
/خ