از قرن شانزدهم به بعد برنامه عقلاني سازي عقايد يكي از برنامههاي فكري در ميان انديشمندان شد از چهرههاي مشهور عقلگرايي كه ميتوان در غرب نام برد، دكارت است. وي معتقد بود كه تمام عقايد سنتي و موروثي بايد مورد ترديد قرار گرفته در يك قرنطينه عقلاني گذاشته شوند.[1] عقلگرايي جديد با اين ويژگي از عقلگرايي كهن و به اعتباري كلاسيك متمايز ميگردد كه به جاي تكيه بر منطق صوري ارسطويي و اعتماد بر فلسفه محض در تبيين جهان، به منطق رياضي رو ميكند و ترجيح ميدهد طبيعت را در دستگاه رياضي بنشاند و پديدههاي طبيعي را با قواعد رياضي بشناساند.[2]سپس در قرون هفدهم و هيجدهم برنامه عقلاني سازي دكارت توسط مكتب تجربهگرايان انگليس به كار بسته شد و عقلانيسازي، يعني محك زدن عقايد با عقل توسط شواهدي تجربي كه در انسان موجود است. و در نهايت عقلانيسازي وارد عرصه اجتماعي شد و موضوع عقلاني شدن جامعه براي اولين بار در قرن هيجدهم توسط معتقدان به فلسفه تاريخ مطرح گرديد كه از مهمترين كساني كه به تبيين معاني عقلانيت در غرب پرداخت ماكس وبر ميباشد و از اين رو در تبيين مفهوم عقلانيت به ذكر ديدگاه ماكس وبر اكتفا ميكنيم.[3]1ـ عقلانيت نظري و عقلانيت عملي:
وبر با تمييز تسلط عملي و تسلط نظري بر واقعيت، عقلانيت نظري را از عقلانيت عملي تمييز ميدهد عقلانيت نظري را تسلط بر واقعيت توسط مفاهيم انتزاعي هر چه دقيقتر ميداند و عقلانيت عملي را محاسبه هر چه دقيقتر وسايل براي نيل به اهداف ميداند و امروزه آنچه لازمة توسعه و ويژگي جوامع مدرن ميباشد عقلانيت عملي است.
2- عقلانيت صوري و عقلانيت محتوايي:
عقلانيت عملي به عقلانيت صوري و عقلانيت محتوايي تقسيم ميشود.
عقلانيت صوري مربوط به تصميمات كنشگراني ميشود كه نسبت به انتخاب هدف، عقلاني عمل ميكند و منافعشان را طبق محاسبات دقيق، مرجحات روشن و قواعد تصميمگيري معين و از طريق مناسبترين ابزار دنبال ميكنند. نمونه اعلاي اين نوع كنش، كنش اقتصادي در جامعه سرمايهداري است.[4] از نقطه نظر عقلانيت صوري تنها چيزي كه از كنشگر ميتوان انتظار داشت آن است كه از ترجيحات خود مطلع باشد. ارزشهايي را كه منشاء اين ترجيحات است درست بشناسد، و مواظب باشد با هم سازگار باشند، آنان را در صورت امكان رتبهبندي كند. اما عقلانيت محتوايي عبارت است از سنجش محتوايي سيستم ارزشياي كه مرحجات را مشخص ميكند. در عقلانيت صوري، كنش كنشگر از دو جنبه سنجيده ميشود يكي از ديدگاه ابزاري يعني مؤثر بودن وسائل و ديگر از ديدگاه انتخاب درست اهداف با در نظر گرفتن ارزشها، وسايل و شرايط محدود كننده عيني اما در عقلانيت محتوايي اين خود سيستم ارزشهاست كه مورد نقد و نظر قرار ميگيرد به عبارت ديگر وبر از نظر عقلانيت عملي دو نوع كنش را عقلاني محسوب ميكند يكي كنشي كه نسبت به اهداف در نظر گرفته شده است كه آن را كنش عقلاني نسبت به هدف يا كنش عقلاني معطوف به هدف مينامد و ديگر كنشي كه نسبت به ارزشهاي در نظر گرفته شده عقلاني است كه آن را كنش عقلاني نسبت به ارزش يا كنش عقلاني معطوف به ارزش مينامد. كنش وقتي عقلاني معطوف به هدف است كه به سوي اهداف، وسايل و نتايج ثانويه نظر داشته باشد. اين امر شامل سنجش عقلاني رابطه بين وسايل و اهداف، رابطه بين وسايل و پيآمدهاي ثانوي و بالاخره اهميت نسبي اهداف ممكنه مختلف است. بنابراين تصميمگيري دربارة كنش بر حسب سنت يا عاطفه با اين نوع كنش منافات دارد و فاقد معيارهاي عقلاني است.
وبر بين دو جنبه از عقلانيت معطوف به هدف تمييز قائل ميشود و به اين ترتيب مفهوم عقلانيت را به عقلانيت ابزاري و عقلانيت انتخاب تجزيه ميكند كه روي هم رفته اين دو عقلانيت، عقلانيت صوري را تشكيل ميدهند.
3ـ عقلانيت ابزاري و عقلانيت انتخاب:
از ديدگاه وبر نه تنها ابزار و چگونگي كاربرد آنها ميتوانند كم و بيش عقلاني باشند يعني نسبت به اهداف معين مؤثر باشند (عقلانيت ابزاري) بلكه خود اهداف هم ميتوانند از لحاظ درجه عقلانيت رتبهبندي شوند. هدفي عقلانيتر است كه با ملاحظه ارزشها، ابزار و شرايط محدود كننده عيني، درست انتخاب شده باشد (عقلانيت انتخاب). وبر اين دو عقلانيت را (عقلانيت ابزاري + عقلانيت انتخاب)روي هم عقلانيت صوري مينامد و آن را در مقابل عقلانيت محتوايي قرار ميدهد.
4ـ عقلانيت معطوف به هدف، عقلانيت معطوف به ارزش:
از ديدگاه و بر كنشها وقتي به طور خالص عقلاني معطوف به ارزش هستند كه كنشگران بدون در نظر گرفتن پيآمدهاي قابل پيشبيني آنها، بر اساس تعهدات خود نسبت به چيزي كه از نظر آنان مطابق وظيفه، افتخار، زيبايي، نداي ديني يا تقوا است آنها را به جا آورند به عبارت ديگر كنش عقلاني معطوف به ارزش، كنشي است كه بر اساس دستوراتي كه شخص خود را ملزم به آن ميبيند صورت ميگيرد. وبر اين نوع عقلانيت را عقلانيت ارزشي مينامد واز اين روست كه عقلانيت ارزشي به عقلانيت محتوايي سيستم ارزشها نظر دارد و عقلانيت معطوف به هدف يا صوري شامل عقلانيت ابزاري و عقلانيت انتخاب ميگردد و از ديدگاه وبر پيشرفت در عقلانيت معطوف در هدف ميتواند با پيشرفت در عقلانيت ارزشي همراه باشد و اين همان چيزي است كه در غرب رخ داده است.
جمعبندي ديدگاه وبر:
وبر ابتدا عقلانيت را به دو قسم نظري و عملي تقسيم ميكند عقلانيت نظري به عقلانيت در علوم نظر دارد كه وبر سخن زيادي در اين باره ندارد و عقلانيت عملي از معيارهايي بحث ميكند كه انسان سعي ميكند توسط آن محيط خود را كنترل نمايد. عقلانيت عملي به عقلانيت ابزاري، عقلانيت انتخاب و عقلانيت ارزشي تجزيه ميشود. عقلانيت ابزاري به علاوه عقلانيت انتخاب روي هم رفته عقلانيت صوري را كه عقلانيت معطوف به هدف است پديد ميآورند و عقلانيت ارزشي به عقلانيت محتوايي سيستم ارزشها نظر دارد. و از تركيب عقلانيت معطوف به هدف با عقلانيت معطوف به ارزش، كنشي ايجاد ميشود كه شرايط عقلانيت عملي مطلق را برآورده ميسازد كه منشاء رفتار عقلاني ـ اصولي پروتستانهاست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بهمنپور، محمد سعيد، فراز و نشيب عقلانيت، انشارات نوادر، 1379.
2ـ وايت، استيون، «خرد، عدالت و نوگرايي»، مترجم محمد حريري اكبري، نشر قطره، چاپ اول، 1380.
پي نوشت ها:
[1]. بهمنپور، محمد سعيد، فراز و نشيب عقلانيت، انتشارات نوادر، 1379، ص8.
[2] . شجاعي زند، علي رضا، دين، جامعه و عرفي شدن، نشر مركز، 1380، ص119.
[3] . فراز و نشيب عقلانيت، فصل دوم.
[4] . جان رتيرز، بنيانهاي جامعه شناختي، ترجمه تقي آزاد ارمكي، تهران، نشر سيمرغ 1374، ص52، به نقل از فراز و نشيب عقلانيت.