شايد بسياري از والدين، آنچنانكه بايد، فرزندان و روحيات دوران رشد و تحول آنها را نشناخته باشند و به امر پرورش و تربيت آنها توجه كافي نكنند و فرزندان نيز، به دليل نشناختن روحيه و شخصيت والدين خويش، توقعات نابجا و غفلت نسبت به امور مهم زندگي، نداشتن تجربه، نچشيدن سرد و گرم روزگار، آنان را دشمن خود تصور كنند.
از اين رو ضروري است كه خانواده ها، در پرتو قرآن و روايات و مسايل دقيق تربيتي، جايگاه و وظايف خود را بشناسند، تا نسبت به وظايف خود، آشنايي كامل داشته باشند. شما برادر گرامي چون حلقه رابط بين والدين و برادرتان هستيد مي توانيد نقش حساس و تعيين كننده در حل مشكل داشته باشيد و نكاتي را به موقع و با زباني نرم و آرام به پدر و مادرتان گوشزد كنيد و مطالبي را نيز به برادرتان بيان كنيد.
الف: مهمترين دلايلي كه باعث مي شود كه والدين، فرزندان خود را درك نكنند عبارتند از:
1. عدم شناخت والدين از ميزان سطح درك فرزندان:
در ارتباط با فرزندان، اغلب توجهي به مراحل رشد ذهني، سطح درك و ميزان فهم آنان نمي شود. يعني والدين مي انگارند كه،كودك درست مانند ما مي فهمد. و آنچه را احساس و درك مي كنيم، او هم همان طور احساس و درك مي كند. در حالي كه اين طور نيست. توجه دقيق به مراحل رشد، سطح توانايي هاي عقلي، ميزان اطلاعات، از وظايف اولية شناخت كار اولياء و مربيان در ارتباط با كودكان و نوجوانان است. ما عموماً توجه به سطح توانايي هاي عقلي و ظرفيت ذهني كودكان و نوجوانان نداريم. بنابراين در درجة اول، بايد بفهميم كه كودكان و نوجوانان، به نحوي، متفاوت از بزرگسالان مي انديشند.
2. عدم شناخت موقعيت فعلي و آمادگي رواني فرزند:
هنگامي كه مي خواهيم با فرزند خود، ارتباط برقرار كنيم، بايد اولاً بدانيم او در چه سني است. و در چه موقعيتي از جهت روحي و رواني قرار دارد. آيا در موقعيت هيجاني است، در حال خشم و غضب است، در غم و اندوه به سر مي برد، يا در حالت سرور و شادي و سرشار از خوشحالي است. شناخت موقعيت فعلي فرزند، كمك بزرگي در نحوة برقراري ارتباط با وي مي كند. اگر توجهي به اين حالت ها نداشته باشيم و يا به آنها دقت نكنيم، در برخورد اوليه و ارتباط با فرزندان، دچار مشكل و دشواري خواهيم شد.
3.عدم تعديل انتظارها با توانايي هاي فرزندان:
والدين در اكثر موارد، فرزندان خود را، باهوش تراز بچه هاي ديگر تصور مي كنند و بدون در نظر گرفتن تواناييها و استعدادهاي فرزندان، از آنها انتظار دارند در تمام امور و در تمام دروس مدرسه، پيشرفت عالي داشته باشند و زماني كه فرزندان، مطابق انتظارهاي آنها عمل نمي كنند (در حقيقت نمي توانند عمل كنند) مورد بي مهري و سرزنش قرار مي گيرند. و پيامد آن اضطراب، احساس بي ارزشي و احساس حقارت است. والدين، متاسفانه به دلايل گوناگون، انتظارهاي خود را به فرزندانشان تحميل مي كنند، بنابراين والدين بايد، انتظارهاي خود را با توان فرزندان تعديل كنند. و در حد وسع و توان آنها، از آنها انتظار رفتار خاصي را داشته باشند.
4. عدم توجه به نيازهاي فرزندان
عدم توجه به نيازهاي اساسي فرزندان (نياز به نشاط، تفريح، دوست و… ) عدم آگاهي والدين نسبت به نقش ووظيفة خود، بيان جملات در قالب امر و نهي، عدم توجه به عنصر زمان و مكان، نداشتن شيوة انتقاد سالم، توصيه هاي مكرر در يك جلسه، عدم توجه والدين به شناخت روحيات دوران رشد، مقايسة جوانان با گذشتة پرمشقت خود، منت گذاري فرزندان، و بحران بلوغ، عدم شناخت اصول تعليم و تربيت ، عدم آشنايي با روش هاي ارتباط با فرزندان نيز باعث مي شود كه والدين نتوانند به خوبي فرزندانشان را درك كنند.
ب: عواملي كه موجب مي شود فرزندان نتوانند والدينشان را درك كنند:
1. عدم شناخت وظايف الهي و انساني خود نسبت به والدين:
يكي از مهمترين وظايفي كه در آيات مختلف قرآن و روايات، نسبت به پدر و مادر ذكر شده است، رعايت حقوق پدر و مادر و احسان و نيكي در گفتار و رفتار به آنهاست، كه متاسفانه، امروزه به فراموشي سپرده شده است. از جمله در سورة مباركه اسراء آية 24 ـ 23 مي فرمايد: «… پروردگارت فرمان داده، جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكي كنيد. هر گاه يكي از آنها يا هر دوي آنها، نزد تو به سن پيري برسند، كمترين اهانتي به آنها روا مدار. و بر آنها فرياد نزن و گفتار لطيف و سنجيدة بزرگوارانه به آنها بگو. بالهاي تواضع خويش را در برابرشان از محبت و لطف فرود آر و بگو پروردگارا، همانگونه كه آنها مرا در كوچكي تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده.»
از آنجا كه اصل وجود هر انساني، از پدر و مادر است، و هر شخصي در واقع ادامة وجودهمان پدر و مادر و از شاخه هاي آنهاست، مي توان گفت: در ميان پيوندهاي خويشاوندي و اعضاء خانواده، هيچكس به اندازة آنها با انسان مهربانتر نيست. بنابراين ارزش و احترام آنها از همة خويشاوندان بالاتر است. زيرا آنها حق حيات بر گردن فرزندان دارند. آنها هستند كه در دوران ضعف و بيچارگي كودك، او را حفظ مي كنند. نقش حياتي و بسيار ارزشمند پدر و مادر در رشد فرزند، بر كسي پوشيده نيست. و فرزندان كه در اثر زحمت هاي طاقت فرساي والدين خود، بزرگ مي شوند و به جايي مي رسند، لازم است كه زحمت ها و مشقت هايي كه پدر و مادر براي بزرگ شدن او تحمل نموده اند، فراموش نكنند. و ارزش و مقام پدر و مادر را بشناسند و بدانند كه وجود آنها، پس از خداوند، از وجود پدر و مادر است.
2. گرايش جوانان به گروه همسالان و دوستان:
جوانان در دورة بلوغ با رفقاي هم سن خود، ارتباط بيشتري دارند. و همين امر در روابط آنها با والدين، تغييراتي بوجود مي آورد. آنها ميل دارند، كمتر به والدين خود، در زمينة عاطفي متكي باشند و به تدريج روابط خود را با ديگران توسعه مي دهند. از سوي ديگر چون والدين، نگران آيندة فرزندان خود هستند، و مي دانند كه افراد، بسياري از عقايد، آرمانها و الگوهاي خويش را از گروه مي گيرند. فرزندان چون در اين مسايل تجربه اي ندارند، دخالت هاي پدر و مادر و راهنمايي آنها را بد تلقي مي كنند. در حاليكه هيچ پدر و مادري، بد فرزندش را نمي خواهد، از آنجا كه انسان فطرتاً موجودي تاثير پذير است، مي توان گفت كه گروه هاي سالم و دوستان شايسته، چه اثرات مثبت و گروه هاي فاسد، چه گمراهي و آلودگي و چه عواقب وخيمي به بار مي آورند. بنابراين اگر كسي با فرد شايسته اي كه داراي صفات عالي انساني است، همنشين باشد،كم كم آن خصال در او نيز پيدا مي شود و عكس آن نيز صادق است و اين آرزوي پدران و مادران است كه فرزندانشان با افراد شايسته اي همنشين شوند.[1]پس پدرها بايد تنها به منع كردن اكتفا نكنند. يعني اگر فردي را لايق دوستي فرزندشان نمي دانند در عوض كمك كنند او دوستي صالح انتخاب كند.
3. عدم توجه به گفتار والدين:
ما ياد گرفته ايم كه حتي خواهش هايمان را در قالب جملات امر و نهي بيان كنيم. فرزندان چون با اين نوع گفتار آشنايي ندارند ناراحت مي شوند و گمان مي كنند كه مرتب امر و نهي مي شوند. پس هم والدين سعي كنند رابطه صميمانه اي داشته باشند و كمتر از كلمات با ساختارهاي امرو نهي استفاده كنند و هم فرزندان متوجه باشند كه اين منطق، منطق زور نيست زيرا در اين كلمات خواهش نهفته است.
4. بحران بلوغ:
بلوغ مرحلة حساس از زندگي يك جوان است كه با طوفان غرايز، مزاج ها، فعال شدن هورمون ها مخصوصاً جنسي و… همراه است و اين وضعيت براي او حساسيت هايي ايجاد مي كند. همچنين براي جوانان در اين دوران عواطف و هيجانات پايان ندارد، زود خوشحال مي شود و زود غمگين. در مدت زماني كوتاه ممكن است حالات متضاد پيدا كند. همين تغييرات مداوم و گاه عميق او را خسته و رنجور مي كند و صبر و شكيبايي را از او مي گيرد و گويي طاقت اين همه فشار را ندارد، از اين رو به اندك ناملايمتي برمي آشوبد و آن را وسيله اي براي خالي كردن دل خستة خود مي بيند كه اين، اساس سر كشي، ناسازگاري و برآشفتگي از پديده هاي رايج اين دوران است كه حساسيت بيشتر برخورد با او را مي طلبد.
5. روحية استقلال طلبي:
يكي از عمده ترين روحيه هاي جوان استقلال طلبي و عدم تقليد است. فرد در اين سن به هويت و شخصيت خود پي مي برد و براي شخصيت خود استقلال قائل است و انتظار دارد به استقلال و شخصيت او به ديدة كودك نگاه نكنند و به شخصيت و فكر و عمل او بها دهند، پس لازم است والدين نظارت خود را از دور اعمال كنند، با مشورت و گفتگوهاي صميمانه به او جهت دهند و از نقد زياد، امر و نهي پي در پي خودداري كنيد.
نكته: برادرم شما نقش حساسي در اين برخوردها داريد. اگر والدين شما تندروي هايي داشته اند و بدون توجه به مطالب فوق با برادرتان برخورد كرده اند، آنها را كمك كنيد البته گفتگو شما با آنها نياز به ظرافت دارد هرگز به خود حالت آمرانه نگيريد و غير مستقيم و در خلوت، با والدين خود صحبت كنيد و خود متوجه باشيد كه براي تحول و تغيير يك رفتار نياز به زمان داريد و نبايد اصل تدريج را فراموش كرد چرا كه اين صفات ناهنجار نيز به شكل تدريجي در افراد شكل مي گيرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. اصول برقراري رابطة انساني با كودك و نوجوان، احمد به پژوه، نشر رويش، چاپ اول.
2. آنچه يك جوان بايد بداند، (پسران ـ دختران)، رضا فرهاديان، بوستان كتاب قم.
3. آنچه والدين و مربيان بايد بدانند، بوستان كتاب قم.
4. مشكلات تربيتي را چگونه حل كنيم، دكتر محمد رضا شرقي، انتشارت تزكيه.
5. هشدارهاي تربيتي، علي اكبر مظاهري، انتشارت هجرت.
پي نوشت:
[1] . افضل السادات دهشيري، تربيت اخلاق از ديدگاه اسلام، سازمان تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1370، ص 102.