خانه » همه » مذهبی » من در پی خواندن کتاب معاد شهید دستغیب(ره) از شب اول قبر بسیار ترسیدم. حتی فکرش را هم نمی توانم بکنم -از شدت ترس- که من شب اول مرگم چه می شود؟ بسیار زیاد می ترسم و این ترس همیشه با من است. شاید از مرگ و … هم این قدر نترسم که از شبی تاریک در قبر ماندن و آن فشار و آن نکیر و منکر و آن اعمال بد که با چهره های ترسناک برای عذاب من می آیند! من می ترسم که با این وحشت بمیرم و این وحشت در آن شب بیشتر از همه چیز عذابم دهد! (گاهی امتحان سخت است ولی هول امتحان سخت تر). شما کمکم کنید که تعدیل تر شوم که احساس می کنم این همه وحشت زیان آور است!؟

من در پی خواندن کتاب معاد شهید دستغیب(ره) از شب اول قبر بسیار ترسیدم. حتی فکرش را هم نمی توانم بکنم -از شدت ترس- که من شب اول مرگم چه می شود؟ بسیار زیاد می ترسم و این ترس همیشه با من است. شاید از مرگ و … هم این قدر نترسم که از شبی تاریک در قبر ماندن و آن فشار و آن نکیر و منکر و آن اعمال بد که با چهره های ترسناک برای عذاب من می آیند! من می ترسم که با این وحشت بمیرم و این وحشت در آن شب بیشتر از همه چیز عذابم دهد! (گاهی امتحان سخت است ولی هول امتحان سخت تر). شما کمکم کنید که تعدیل تر شوم که احساس می کنم این همه وحشت زیان آور است!؟

نخست باید دانست «عذاب و فشار برزخى» اگر چه یک مسأله عمومى است و هر انسانى با آن مواجه خواهد شد؛ ولی این موضوع به ایمان فرد و مقدار گناه کار بودن او ارتباط دارد. بنابراین مومنین، ارباب معنا، مهذّبین، اهل انقطاع و مجاهدان جهاد اکبر به مجرد انتقال از دنیا، با بهجت و سرور خاصى به نظامى که با تمام وجود مشتاق آن بوده و به سوى آن کشیده مى شدند، وارد مى شوند و به شهود جمال وجه حق – که مجذوب آن بودند – بیش از پیش نائل مى آیند و با کنار گذاشتن حجاب ماده و بدن، بزرگ ترین مانع را از سر راه خود در طلب مقصود بر مى دارند.
اما غیر از اینان همه با فشار برزخى روبه رو خواهند شد؛ هر چند نوع و کیفیت فشار – با توجه به مراتب انسان ها – متفاوت خواهد بود؛ چرا که فردى که اُنس و تعلق فراوانى به دنیا دارد، ألفتى با آخرت نخواهد داشت و همواره در حال فرار از آخرت و مأنوسات آن بوده، از وحشت، اضطراب، سختى ها و فشار برزخى بیشتر نصیب خواهد برد.
و در مقابل کسى که ارتباط کمى با دنیا دارد و همواره از دنیا رو به سوى آخرت فرار مى کرده و گرایش به عوالم بالا و ارزش هاى والاتر داشته است؛ از فشار اول برزخ، کمتر برخوردار خواهد شد و به آسانى و با سرعت و بدون تکلّف، دنیا و آنچه را در آن بوده، فراموش کرده از آن منقطع خواهد شد و با آن نظام آشنا شده و از نعمت هاى برتر آن بهره مند خواهد شد و به راه خود ادامه خواهد داد؛ به صورتى که گویا با خلاص شدن از نظام پست دنیوى، از زندان رهایى یافته و پر و بالش براى پرواز و صعود باز شده است.
البته با انس پیدا کردن به نظام جدید برزخى و برطرف شدن ألفت به دنیا و امور دنیایى، آن قسمت از فشارهایى که از این جهت در برزخ وجود داشت، برطرف مى شود. همچنین با از میان رفتن برخى از آلودگى ها و ناپاکى ها، فشارهایى نیز که از این ناحیه در برزخ بوده، مرتفع مى شود. همین طور با اُنس روح با نظام برزخى و کم شدن ارتباط روح و بدن مادى و انصراف روح به عالم، احکام و آثار برزخ و اصل توجّه روح به مسائل برزخ، فشارهایى که از ناحیه اضطراب و دهشت از جهت ناآشنا بودن به نظام جدید، رخت برخواهد بست.
بنابراین ترس از مرگ برای همگان طبیعی است اما اگر به مقدار وحشت برسد عوامل مختلفی می تواند داشته باشد:
1. از جهت «روان کاوی» باید بررسی شود زیرا چه بسا در اثر سابقه ذهنی نامناسبی برای شما پیش آمده باشد و وحشت زده شده باشید که در این صورت به هر مقدار که با آن سابقه فاصله می گیرید ترس شما کم می شود و فراموش خواهید کرد.
2. از جهت روان شناختی تفکر بیش از حد درباره مرگ از نشانه های افسردگی است.
برای رفع این دو مشکل باید سعی کنید :
– تنها نمانید.
– مقداری ورزش کنید.
– اوقات خود را با برنامه ریزی پر کنید.
– با دوستان و آقایان بیشتر تماس داشته باشید.
– در صورت امکان برای ازدواج اقدام کنید.
و اما از جهت اعتقادی و اخلاقی مهم ترین علت ترس از مرگ دو امر است:
یک. ترس مذموم که همان دنیا دوستى است. کسى که وابسته به دنیا شد و دل بدان سپرد، هرگز حاضر نیست از آن جدا شود؛ زیرا جدایى از دنیا و تعلقات آن، موجب جدایش از دوستى عزیز است و چون مرگ موجب جدایى از دنیا و تعلقات آن است، به شدت از آن مى ترسد که این ترس به اعتبار سببش (دلبستگى به دنیا) مذموم مى باشد. امام حسن مجتبى(ع) در روایتى علت ناخوشایند دانستن مرگ را چنین بیان مى کنند: «لانّکم أخرَبتُم آخِرَتَکم و عمّرتُم دنیاکم، و أنتم تکرهون النّفلة من العُمرانِ الى الخَراب؛ زیرا شما آخرت خود را ویران و دنیایتان را آباد کرده اید و دوست ندارید از آبادانى به ویرانه منتقل شوید» (معانى الاخبار، ص 390.)
دو. ترس ممدوح که ترس از عقاب و عذاب بعد از مرگ است. آن که داراى گناهانى است که مستحق عذاب می باشد، خود را از عذاب الهى و خشم او ایمن نمى دارد. این ترس ممدوح است؛ زیرا همیشه انسان را به یاد مرگ مى اندازد و یاد مرگ هم آثار بسیار مفیدى براى روح دارد. حضرت على(ع) مى فرماید: «من صور الموت بین عینیه هان امر الدنیا علیه؛ هرکس مرگ را بین دو چشمش تصور کند، امر دنیا بر او سبک مى گردد و دنیا را به هیچ مى انگارد» (غرر الحکم و درر الکلم، ج 5، ص 330.)
بیان این نکته ضرورى است که ترس از مرگ، نباید به حدى باشد که انسان را از رحمت خداوند متعال، مأیوس سازد؛ زیرا گناه – هر چند بزرگ باشد – رحمت خدا بزرگ تر و وسیع تر از آن است. انسان مؤمن با دو بال خوف و رجا حرکت مى کند؛ از سویى به رفتار و کردار و گفتار خود مى نگرد و از آنها در پیشگاه خداوند متعال بیمناک مى شود و از سوى دیگر به رحمت بیکران و گسترده الهى مى نگرد که به وصف نمى آید و امیدوار به رحمت الهى مى شود. این دو بال عامل حرکت او به سوى ایمان و عمل نیکو و حسن عاقبت و بهره مندى در آخرت مى شود.
گفتنی است در یک منظر کلى مى توان انسان ها را از این جهت به تعبیر حضرت امام(ره) به سه گروه – ناقصان، متوسطان و کاملان – تقسیم کرد. دلیل وحشت از مرگ در انسان هاى ناقص، این نکته است که انسان به حکم فطرت خود، حب به بقا و میل به جاودانگى دارد و از فنا، زوال و نیستى متنفر است، ازاین رو به عالمى که عالم حیات تلقى مى شود، عشق ورزیده و از عالمى که به پندار خود عالم نیستى است، تنفر دارد.
بنابراین چنین افرادى به دلیل آنکه ایمان به عالم آخرت ندارند و قلوب شان به حیات ازلى و بقاى سرمدى اطمینان نیافته است، به این دنیا علاقه مند از مرگ هراسان و گریزان اند. خداوند متعال عقیده این گروه از انسان ها را چنین بیان مى کند: «ان هى الاحیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما نحن بمبعوثین ؛ جز این زندگانى دنیاى ما چیزى نیست، مى میریم و زندگى مى کنیم و دیگر برانگیخته نخواهیم شد» (مومنون (23)، آیه 37.)
عامل ترس از مرگ در انسان هاى متوسط چیز دیگرى است. متوسطان – که ایمانشان به عالم آخرت و حیات قیامت کامل نیست – به دلیل غفلت از آخرت و عالم برتر و بالاتر و توجّه به امور دنیوى و تلاش در آبادانى آنها، از مرگ مى ترسند. امام صادق(ع) مى فرماید: «روزى مردى به سوى ابوذر آمده و پرسید: چرا ما از مرگ کراهت داریم؟ ابوذر در پاسخ گفت: به دلیل آنکه شما دنیا را تعمیر کردید و آخرت را خراب، پس کراهت و ترس دارید که از آبادانى به سوى خرابى انتقال یابید» (بحارالانوار، ج 6، ص 137، ح 42).
ریشه این غفلت هم یا متابعت از خواسته هاى نفسانى و مخالفت با حضرت حق بر مى گردد، یا به آرزوهاى دراز. امیر مؤمنان(ع) در کلام گران سنگى مى فرمایند: «… آیا کسى نیست که از گناه توبه کند پیش از آن که مرگش سررسد؟… بدانید که شما در روزهایى به سر مى برید که فرصت ساختن مرگ است و از پس این، روزهاى مرگ است… شما را فرموده اند که بار بربندید و توشه برگیرید. من بر شما از دو چیز بیشتر مى ترسم: دنبال هواى نفس رفتن و آرزوى دراز در سرپروردن» (نهج البلاغه، خطبه 28، ص 29.)
به فرموده خداوند متعال: این گروه، از زندگى دنیا، ظاهرى مى شناسند و حال آنکه از آخرت غافل اند «یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون» (روم (30)، آیه 7.)
استن این عالم این جان غفلت است هوشیارى این جهان را آفت است
هوشیارى زان جهان است و چوآن غالب آید پست گردد این جهان
(مثنوى، دفتر اول، ابیات 2066 – 2067)
این متوسطان و غافلان، به حدى از مرگ غافل اند که به تعبیر حضرت على(ع) «گویا مرگ را در دنیا به غیر ما نوشته اند و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته اند و گویى آنچه از مردگان مى بینیم، مسافران اند که به زودى نزد ما باز مى آیند و آنان را در گورهاى شان جاى مى دهیم و میراث شان را مى خوریم، پندارى ما پس از آنان جاودان به سر مى بریم». (نهج البلاغه، کلمات قصار 122، ص 382)
اما گروه سوم – انسان هاى کامل و مومنان مطمئن – از مرگ کراهت ندارند؛ ولى از آن وحشت و خوف دارند. ترس آنان یک ترس مثبت و ارزشى است. در حقیقت آنان از عظمت خداوند متعال مى ترسند، ترس آنان همانند وحشت ما وابستگان به دنیاى مادى و دل دادگان به تعلقات آن نیست. حضرت حق در قلب اولیاى الهى، تجلى کرده و موجب هیبت مشوب به شوق شده است. بنابراین تجلّى الهى و عظمت ادراک و شهود آنان، آنها را به هیبت و خوف مبتلا کرده است. درست مانند زمانى که عاشق دل داده پس از سال ها دورى و رنج، اجازه ملاقات با معشوق را پیدا مى کند؛ تمام وجود او ترس و اضطراب است که نکند پس از سال ها هجران، عملى از او سر بزند و او از دیدار محبوب خود محروم شود.
دل عاشقان خداوند متعال در هنگام ملاقات با حضرت حق – که با مرگ سرفصلى از آن آغاز مى شود – مى تپد و وحشتناک و ترسناک مى شود، ولى این خوف غیر از ترس هاى معمولى است. (امام خمینى، روح الله، چهل حدیث، صص 303 – 307، مرکز نشر فرهنگى رجاء، چاپ اول، تابستان 1368.)
ترس انسان هاى آن سویى، از طول سفر، توشه کم و بزرگى و عظمت مقصد است. (نهج البلاغه، کلمات قصار 77، ص 372.)
ایشان، به تبع قرآن کریم، مرگ را چون زندگى امتحان بزرگ الهى مى دانند. (ملک (67)، آیه 2.) و مى ترسند که از این آزمون سربلند بیرون نیایند و حقیقتاً آزمون انسان هاى کامل بسیار سخت است که حتى درک آنها نیز براى ما مشکل مى نماید.
هیچ مرده نیست پرحسرت زمرگ حسرتش آن است کش کم بود برگ
ورنه از چاهى به صحرا اوفتاددر میان دولت و عیش و گشاد
زین مقام ماتم و تنگین مناخ نقل افتادش به صحراى فراخ
مقعد صدقى نه ایوان دروغ باده ى خاصى نه مستیى زدوغ
مقعد صدق و جلیسش حق شده رسته زین آب و گل آتشکده
ورنکردى زندگانیى منیریک دو دم ماندست مردانه بمیر
(مثنوى، دفتر پنجم، ابیات، 1771 – 1766)
با این توضیحات اجمالى و مختصر، روشن مى شود که اولاً هر ترس و وحشتى از مرگ، بد و منفى و هر خوفى از آن هم خوب و مثبت نیست. اگر ترس از مرگ بر اثر غفلت و محدودیت نظر و اندیشه به دنیاى مادى باشد، وحشتى منفى و نابخردانه است که باید عامل آن (دنیا دوستى) را از بین برد. اما اگر وحشت از مرگ، براساس خوف از عظمت حق تعالى و ترس از چگونگى رویارویى با خداوند باشد، ترسى مثبت و از سر شوق و عشق است. ثانیاً با تفاوت انسان ها و نوع نگرش ها، عوامل ترس از مرگ، متفاوت و گوناگون خواهد بود.
گاهى، عده اى از مرگ نمى هراسند و این عدم ترس، از سر شوق به دیدار یار است؛ حالتى که انسان کامل دارد. انسان هاى کامل در دو طرف خوف و رجا حرکت مى کنند و چون مرگ را مقدمه سعادت ابدى دیدار محبوب مى دانند، از آن هراسى ندارند. اما چون خود را در برابر محبوب جهانیان کوچک و حقیر مى بینند و شایسته انعام و اکرام او نمى بینند، از عظمت او بیمناک اند.
اما اگر کسى ادعا داشته باشد که از مرگ هراسى ندارد و نترسیدن او هم از سر عشق به لقاى خداوند متعال نیست، ادعایى بدون دلیل و دور از حقیقت است، زیرا هرگاه انسانى در خلوتگاه خود، به نسبت خود و مرگ بیندیشد، خالى از سه نوع ترس پیش گفته، نخواهد بود. اگر چنین فردى – که مدعى عدم وحشت از مرگ است – در معرض خطر جدى قرار گیرد، به صورتى که در شرف مرگ باشد، قطعاً از خود عکس العمل نشان خواهد داد و این نیست مگر به دلیل هراس از مرگ پس هر چند وى در گفتار انکار مى کند؛ اما در عمل و درون خود بدان اعتراف دارد.
این نکته نیز نباید مورد غفلت قرار گیرد که توضیحات فوق درباره ترس از مرگ و نیز تفاوت روى آوردن چهره مرگ به مؤمنان و کافران، نشانگر آن است که از دیدگاه معارف قرآنى و روایى، انسان و اعمال، افکار، کردار و اوصافش نقش به سزایى در این مسأله مهم دارد؛ به نحوى که سعادت و شقاوت بشر از درون او مى جوشد و در واقع آدمى، باید از خود و کرده هایش هراسان باشد. آموزه هاى دینى نیز با ارائه حقیقت مرگ و توصیف ابعاد آن، مى خواهد نگرش انسان را به خود تغییر داده و تصحیح کند؛ یعنى، به او یاد دهد که در عین زندگى در جهان مادى و کوشش براى برطرف ساختن نیازهاى خود، دلبستگى و وابستگى به آنها نداشته باشد. ازاین رو ترس از مرگ در این حد و چارچوب، امرى ارزشى و مثبت خواهد بود. پس هر کس طبیب خویش است و با نوع نگرش و عملکرد خود، مى تواند ترس از مرگ را – که بر اثر غفلت و تنگ نظرى و محدودنگرى به عالم مادى در او پدیدار شده – به ترس از مرگى که راه را طولانى دیده و رویارویى با خداوند متعال را سخت مى بیند، مبدل سازد. ترس اول اگر بر جان آدمى سیطره پیدا کند، همین زندگى دنیوى را براى آدمى تیره و تار مى سازد. اما ترس دوم موجب تقویت و تهذیب نفس شده و انسان را به انجام دادن اعمال نیک و صالح – که از دیدگاه شریعت اسلامى گستره اى بس عظیم دارد – سوق مى دهد. پس چه خوب است دوباره در این حدیث شریف تأمل کنیم که امام صادق(ع) به مردى فرمود: «همانا تو، طبیب نفس خویشى، براى تو درد بیان شده و نشانه صحت و سلامتى معرفى و به دوا و درمان راهنمایى شده اى. پس بنگر که چگونه در اصلاح نفس خود قیام مى کنى» (کافى، ج 2، کتاب ایمان و کفر، باب محاسبه عمل، ح 6 به نقل از: چهل حدیث، ص 306.)

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد