خانه » همه » مذهبی » من مدتی (یکسال) است که به همه اعتقاداتم شک می کنم و با براهین مختلف و تفکر زیاد سعی کرده ام که شکم را بر طرف کنم اما متأسفانه این شک من به مرحله کفر نیز رسیده است. حال می خواهم بدانم راه چاره چیست؟ و چه موقعی از نظر عقلی حجت بر انسان تمام می شود؟ و اگر تا به حال از نظر عقلی توانسته باشم اعتقاداتم را درست کنم چرا ایمان به قلبم وارد نمی شود؟ (خودم فکر می کنم که بر قلبم مهر زده شده است) و آیا در این حالت (بدون ایمان) اعمال نیک انسان و دعاهای انسان مورد قبول قرار می گیرد؟ می خواهم بدانم چه گناهی مرتکب شده ام که ایمان از من گرفته شده است.

من مدتی (یکسال) است که به همه اعتقاداتم شک می کنم و با براهین مختلف و تفکر زیاد سعی کرده ام که شکم را بر طرف کنم اما متأسفانه این شک من به مرحله کفر نیز رسیده است. حال می خواهم بدانم راه چاره چیست؟ و چه موقعی از نظر عقلی حجت بر انسان تمام می شود؟ و اگر تا به حال از نظر عقلی توانسته باشم اعتقاداتم را درست کنم چرا ایمان به قلبم وارد نمی شود؟ (خودم فکر می کنم که بر قلبم مهر زده شده است) و آیا در این حالت (بدون ایمان) اعمال نیک انسان و دعاهای انسان مورد قبول قرار می گیرد؟ می خواهم بدانم چه گناهی مرتکب شده ام که ایمان از من گرفته شده است.

مشکلی که مطرح کرده اید شروع آن تا حدودی طبیعی و مقتضای سن نوجوانی شما بوده است. زیرا انسان در این سن به طور طبیعی نسبت به عقاید و افکار ذهنی اش دچار شک و تردیدهایی می شود به همین جهت به این دوره، بحران بلوغ هم گویند که باید با تدبیر و روش صحیح این بحران فکری را برطرف کند. اما گاهی هم به دلایلی مثل افراط و تفریط و بعضا زمینه های روانی چون وسواس و مانند آن، این بحران تشدید می شود؛ همان طور که شما را گرفتار کرده است.از طرف دیگر جهان بینی و اعتقادات مذهبی، خود به خود استرس زا است و اگر درست تبیین نشود برای انسان خصوصا برای افراد مذهبی، حساسیت های زیادی به وجود می آورد. اصولا استدلال برای اعتقادات مذهبی دو نوع است: استدلال هایی که ریشه فطری دارد و استدلال هایی که مقدماتش عقلی است مثل برهان نظم و علت و معلول و مانند آن. اما از آنجایی که عقیده به خدا و صفات او هماهنگ با فطرت و عقل آدمی است، اثبات آنها نیاز زیادی به استدلال ندارد و گاهی به خاطر شدت ظهور و واضح بودن آن، ذهن دچار شک و تردید می شود. مانند خورشید که به خاطر نور شدید آن، ما قادر به دیدنش نیستیم و فقط چیزهایی را می بینیم که نور خورشید آنها را روشن کرده است. حتی مسأله از این هم بالاتر است، زیرا وجود خدا چنان وضوحی دارد که انکار آن محال است و حقیقتی است که از تصور آن، تصدیق حاصل می شود بدون این که احتیاج به استدلالی داشته باشد.
امام حسین(ع) در دعای عرفه می فرماید: «کیف یستدل علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؟ ایکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک؟ متی غبت حتی تحتاج الی دلیل یدل علیک؟ ؛ چگونه برای اثبات وجود تو می توان به چیزی (مخلوقات) استدلال کرد چرا که آنها خود وجودشان را از تو گرفته اند؟ آیا غیر تو ظهور بیشتری دارد که بخواهد به تو ظهور بدهد؟ تو چه وقت غایب شده ای که نیاز باشد برای اثبات تو دلیل اقامه شود؟».
حضرت در این جملات این مطلب مهم را بیان می کند که اگر خوب فکر کنیم می بینیم وجود خدا نیازی به استدلال ندارد، زیرا وقتی انسان کمی منطقی فکر کند و از ساده اندیشی و تفکر کودکانه و حسی گرا بودن خارج شود، می بیند وجود خدا از همه چیز ظاهرتر است. به تعبیر باباطاهر:
به دریا بنگرم دریاته وینم به صحرا بنگرم صحراته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعناته وینم
یعنی همه مخلوقات و موجودات اطراف ما آینه ای برای مشاهده خداست و فقط لازم است چشم باز کنیم و بینا شویم. بنابراین اگر کمی فکر کنیم می بینیم انکار خدا و تصور جهان بدون خدا محال و شگفت انگیز است زیرا تصور معلول بدون علت و این که بگوییم جهان خود به خود به وجود آمده محال است. حتی این نوشتار کم اهمیتی که الان روی این کاغذ می آید خود به خود نمی تواند به این شکل و نظم منطقی بیاید، چه برسد به عالم عجیب و غریب ماده یعنی زمین و آسمان ها و کهکشان ها با این همه پیچیدگی و انسجام که علم هر چه پیشرفت می کند از پیچیدگی و نظم آن بیشتر اظهار شگفتی می کند؛ چگونه ممکن است کسی تصور کند که اینها خود به خود و بدون آفریدگار و اداره کننده است.
فرضا اگر کسی شما را از پشت سر صدا کند، حتما به دنبال گوینده آن می گردید تا ببینید چه کسی شما را صدا زده است؛ آیا ممکن است با خود بگویید کسی شما را صدا نزده و این صدا خود به خود به وجود آمده؟ آیا تصور این فکر خنده دار نیست؟ آیا شما کسی را که چنین تصوری کند احمق یا دیوانه نمی دانید؟ مسلما این چنین است، زیرا بدیهی و واضح است که صدا به عنوان یک معلول، نیاز به علت و تولید کننده صدا دارد. این یک اصل واضح و روشن است که نیازی به استدلال ندارد و اگر هم کسی بخواهد برای این اصل که هر معلولی، علتی می خواهد، استدلال کند، چه بسا بیشتر دچار شک شود، مثل این که کسی بخواهد شمعی روشن کند و در پرتو روشنایی شمع، خورشید را نشان بدهد. آیا روشنایی روز برای اثبات خورشید کافی نیست که ما بخواهیم از نور دیگری مثل شمع استفاده کنیم؟
در زمینه درمان شک به چند مطلب توجه کنید:
اولا: شک و تردیدهایى که براى انسان حاصل مى شود صرفا یک سرى خلجانات ذهنى است که در تعارض با باورهای انسان قرار می گیرد و انسان مومن می کوشد در قبال آن اعتقادات خود را حفظ کند.
ثانیا: چنان نیست که همیشه شک و تردید مضر و گمراه کننده باشد بلکه گاه مى تواند پلى به سوى یقین و راه صعود به مراتب بالاتر باشد. البته این در صورتى است که انسان به سرعت از این مرحله بگذرد و در آن توقف نکند. چه درنگ در آن زیانبار است. بنابراین همواره باید بکوشید در شک ها و تردیدهاى خود نمانید و یکى پس از دیگرى از آنها خارج شوید.
ثالثا: به نظر مى رسد بیش از همه چیز حالت پیش آمده برای شما یک حالت روحى باشد که نوعا معلول تلقین است و با عزم قاطع مى توان بر آن فائق آمد. امورى که براى درمان این مشکل مى تواند مفید باشد از این قراراست:
1- بى اعتنایى به شک و تردیدها.
2ـ مطالعه در اسرار شگرف خلقت و زیبایى هاى نظام آفرینش.
3- مطالعه پیرامون الطاف و رحمت هاى الهى بر بندگان.
4- بخشى از اوقات خود را براى پرداختن به تفریحات سالم اختصاص دهید و در حد امکان به کوهپیمایى بپردازید و در این دانشگاه بزرگ خلقت آثار توحید و ربوبیت الهى را بالعیان لمس کنید.
5ـ در صورت امکان با افراد صاحبدل و پارسا نشست و برخاست نمایید.
6- سعى کنید در عبادات خود کیفیت و توجه و حال داشتن را جایگزین کمیت کنید.
باید در نظر داشت که امکان وجود عوامل تشکیک زا در ارکان اعتقادى و بنیان هاى معنوى زیاد است از این رو باید آن قدر خود را از نظر بینش و ایمان قوى کنیم که تحت تأثیر القائات و شبهات قرار نگیریم. بلکه با منطقى استوار با اندیشه هاى نادرست به مقابله برخیزیم. در این صورت هیچ گاه حق و باطل بر ما مشتبه نمى شود و اما اکنون توصیه مى شود:
1- در زمینه روحیات ارزشمند معنوى طبق برنامه اى منظم به خودسازى بپردازید. حتى الامکان سعى کنید هر روز مقدارى قرآن بخوانید و انس با قرآن را فراموش نکنید. ذکر و یاد خدا و توجه به راه هاى ارتباطى با خدا از جمله نماز شب، دعاهاى ایام هفته، دعاى کمیل و… در این زمینه بسیار مؤثر است.
2- با مطالعه کتب قوى؛ مانند آثار استاد شهید مطهرى و… به استحکام و ژرف سازى آگاهى هاى دینى بپردازید بویژه یادداست های استاد حرف شین، ص74. استاد در این قسمت به توضیح مفصلی درباره شک می پردازد و راهکارهایی نیز ارائه می دهد که از جمله آن می توان به این موارد اشاره کرد:
استاد مطهری(رح) در مورد معالجه بیماری شک چند راهکار ارائه می فرمایند:
1. « دین را از اساس و ریشه یادگرفتن و معتقد شدن»
2. « شناخت افق دین که افقی بالاتر از افق محسوسات و مشهودات است و این خود به حس تعبد کمک می کند(تقویت روح تعبد و بندگی).»
3. « عمل و آزمایش دینی آدمی که به دین عمل می کند خود به خود در عمل، راستی و استقامت و حقیقتی در دستورها می یابد. لهذا آنهایی که عمل نمی کنند بیشتر سؤال می کنند و بشتر دچار شک و وسوسه می شوند. دین همان طوری که با عقل بستگی دارد با وجدان و عمل هم بستگی دارد. با این سه رکن می توان جلو شک و وسواس را گرفت.
به طور کلی صلاح و فساد اخلاق در یقین و شک و سؤال اثر دارد. مردم نوعا یک نوع اضطراب در دورن خود احساس می کنند و به جای اینکه در عمل این اضطراب و وسوسه را رفع کنند می خواهند با زور پرسش و مجادله رفع کنند. چرا؟ چون پرسش، شدنی نیست. همین طور که یک نفر تنها با پرسش از استاد، طبیب نمی شود مگر آنکه وارد عمل شود، در امور دینی هم همین طور است.»(«یادداشت های استاد مطهری، ج6، ص73، انتشارات صدرا)
به هر حال ما برای حل مشکل شما به دلایل فوق پیشنهاد نمی کنیم به کتاب هایی که در اصول عقاید نوشته شده مراجعه کنید، بلکه باید ببینید وقفه و گیر ذهنی شما کجاست و در کجای ذهن شما مغالطه و اشتباهی صورت گرفته که حقایق را وارونه نشان می دهد و وجود جهان بدون خالق را مردود نمی داند؟
اگر شما سعی کنید با مسائل اعتقادی، همان برخوردی را داشته باشید که با مسائل عادی و روزمره دارید و برای اثبات خدا همانگونه فکر کنید که برای صدای زنگ تلفن فکر می کنید، یعنی همانگونه که اگر زنگ تلفن به صدا درآمد نمی گویید این صدا خود به خود تولید شده و کسی پشت خط نیست، درباره این عالم هم همین طور فکر کنید و نگویید خود به خود به وجود آمده، مسأله به راحتی حل می شود و نیاز به طول و تفصیل زیاد و پیچاندن و کش دادن آن نیست. بنابراین همان طور که گفتیم لازم نیست و بلکه نباید دیگر به کتاب های عقیدتی مراجعه کنید، زیرا علاوه بر آنچه که گفته شد، اثر نامطلوب دیگری هم برای شما دارد و آن حساسیت روانی که به آنها پیدا کرده اید که علامت آن تشدید سر دردهای شما هنگام مطالعه این کتاب هاست که باعث می شود نه تنها مطالعه آنها به شما کمک نکند، بلکه مشکل را عمیق تر نماید.
به گفته بزرگان براى کشف حقیقت و وصول به آن، دو کار لازم است:
1ـ سیر فکرى و عقلانى، 2ـ تهذیب نفس و صفاى باطن.
در مقوله اول باید به تفکر منظم و مطالعه مناسب روى آورد. شما بهتر است دفترى را به مجموعه عقاید خود اختصاص داده و هر فصل را پس از تحقیق و تأمل و نتیجه گیرى، به اتمام رسانده و به فصل دیگر بپردازید. از هر کجا که مى خواهید شروع کنید، ولى بهترین شروع از خداست.
آیا مى توان درباره قدرتى بزرگ و شعورى لایزال ـ که جهان بر محور آن در حرکت است ـ تردید نمود؟ و اگر خدایى هست چرا یکى باشد؟ آیا نظم و هماهنگى شگفت انگیز هستى تردیدى در یگانگى طراح و خلاق این عالم باقى مى گذارد؟
البته نباید انتظار داشته باشید که پس از این مرحله، یقین کامل براى شما حاصل شود؛ زیرا تحصیل یقین راهى دشوار در پیش دارد که پس از طى آن، مى توان به درجاتى از آن نائل آمد؛ ولى در این مرحله «اطمینان» قابل حصول است.
پس از این مرحله، باید قلب و دل را صفا داد تا نور حق در آن تجلى یابد. تخلق به اخلاق کریمه، پرهیز از رذایل و مراقبت از نفس، زمینه را براى اشراق نور حق فراهم خواهد ساخت. ایمان و اطمینانى که از این طریق به دست مى آید، به مراتب بالاتر از آن حدى است که در سیر عقلانى و فکرى حاصل مى گردد.
براى اثبات تلازم فطرى بودن و صدق یک چیز راههاى مختلفى وجود دارد یکى از آن روشها که برهان زیست شناختى نامیده مى شود این است که گرایشات درونى و ذاتى انسان ربط دهنده درون و عواطف انسان با جهان خارج و واقعیات عینى است یعنى اگر مثلا کسى احساس تشنگى و اشتیاق به آب مى کند در متن واقع آبى وجود دارد که شبیه جذبه مغناطیسى از درون انسان را به سمت خود فرا مى خواند از این طریق مى توان قیاسى اینچنین ترتیب داد:
1 ) خداشناسى و خداجویى فطرى و طبیعى است.
2 ) در برابر هر امر ذاتى طبیعى واقعیتى در خارج هست.
3 ) خدایى واقعى وجود دارد.
شبیه چنین استدلالى از نظر فلسفى نیز وجود دارد زیرا گرایش و کشش از امور تعلقى و ذات اضافه طرفینى است و حقایق اضافى و نسبى تقومشان به طرفین نسبت و تعلق است و بدون آنها امکان وجود ندارند. در عرفان نیز استدلال مشابهى وجود دارد و گویند « عشق فعلى بدون معشوق فعلى محال است » سیر این استدلال همان ماهیت امور اضافى است که بدون وجود عاشق و معشوق محال است.
این مختصر گنجایش بیان همه آنچه که در باب خداشناسى است را ندارد لذا توصیه مى کنیم در این زمینه با تعمّق و تفکّر منظم، به مطالعه کتاب هاى زیر بپردازید:
1ـ اثبات وجود خدا احمد آرام
2ـ بهترین راه شناخت خدا محمدى رى شهرى
3ـ اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5 شهید مطهرى
4ـ خدا در قرآن شهید بهشتى
5ـ آفریدگار و آفریده ناصر مکارم
6ـ راه خداشناسى جعفر سبحانى
7- خدا در فلسفه (ترجمه الهیات دایرة المعارف فلسفى پل ادواردز)، بهاءالدین خرمشاهى
در زمینه تقویت ایمان نیز از جنابعالی دعوت کنیم، به چند نکته توجه نمائید:
ا. ایمان, یعنی باور عمیق قلبی نسبت به خدای متعال و اینکه حضرت محمد(ص) پیامبر و فرستاده اوست و قرآن کریم سخن خدا است و دوازده معصوم پاک(ع) امامان(ع) و جانشینان پس از او هستند.
2. علامت صدق ایمان این است که انسان خودش را کاملا در اختیار خداوند، پیامبر(ص)، امام و قرآن قرار دهد و عملا همان راهی را برود که ایشان بدان فرا خوانده اند.
3. این باور عمیق و پیروی عملی مجموعا اختیاری است, یعنی ناشی از آگاهی و آزادی انسان است. به عبارت دیگر باید کاملا آگاهانه و از روی شناخت و همچنین آزادانه باشد.
4. مراحل ایمان بسته به مراحل قوت و ضعف آگاهی و آزادی انسان متفاوت خواهد بود. به هر مقدار که شناخت انسان عمیق می شود و درجه اختیار آدمی بالا می رود، ایمان او هم فزونی می یابد. بنابراین راه تقویت و طی مراحل آن, بسته به مراتب شناخت و قوت و ضعف آن خواهد بود. البته این مراتب فراوان است, ولی به طور کلی در قرآن کریم و روایات اسلامی تحت سه مرتبه علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین بیان شده است.
6. تا هنگامی که آدمی اسیر هوای نفس، شیطان، عادتهای بد، دلبستگی و وابستگی افراطی به امور دنیوی است و به گناه آلوده است در تمام زمینه ها دچار چالش خواهد بود, بنابراین آزادسازی، خودسازی، و مراقبت نفس در این راه از اهم امور است.
تقویت ایمان:
قبل از بررسی راه های تقویت ایمان، لازم است مطالبی پیرامون زمینه و جایگاه ایمان خدمتتان بیان کنیم. انسان با ذهن خود می اندیشد و علم به دست می آورد. پس جایگاه علم و شناخت، ذهن آدمی است. اما قرآن کریم، جایگاه ایمان را قلب معرفی می کنند. این کتاب آسمانی درباره عده ای که ادعای ایمان می کردند می فرماید: «قالت الاعداب امنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا ولما یدخل الایمان فی قلوبکم… ؛ بادیه نشینان خدمت پیامبر آمدند و گفتند ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید بلکه بگویید اسلام آوردیم و هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است» (حجرات، آیه 14).
از این رو شناخت هدف و راه سعادت زمانی به حرکت در آن راه منجر خواهد شد که قلب به آن هدف و آن راه ایمان آورد. ایمان قلبی محرک انسان برای حرکت خواهد بود. به تعبیر دیگر بین «ایمان» و «عمل» رابطه ضروری هست و این دو از هم جدا شدنی نیستند.
به این ترتیب درس بزرگی که از قرآن کریم می آموزیم این است: اگر می خواهیم به هدفی که برای زندگی خود شناخته ایم، ایمان بیاوریم و به سوی آن حرکت کنیم، ابتدا باید قلب خود را برای پذیرش آن هدف آماده سازیم.

آْمادگی قلب برای ایمان:

قلب در صورتی برای پذیرش حقیقت و راه زندگی آماده می شود که به زیبایی هایی آراسته و از زشتی هایی دور گردد. قرآن کریم این زیبایی ها و آلودگی ها را به ما نشان می دهد که در اینجا به مواردی اشاره می کنیم:
1- در زمین سیر کنید، آن گاه حقیقت زیبایی دینی را به وسیله قلب خود درک کنید (حج، آیه 46).
2- در قلب خود را به وسیله تفکر و تدبر در قرآن باز نگه دارید (محمد، آیه 24).
3-قلب خود را از آلودگی ها و تعلق های دنیایی مانند دوستی مال و فرزند، پاک سازید (شعرا، آیه 89)
4- قلب خود را از پلیدی ها پاک نگه دارید تا منزلگاه نیکی ها و زیبایی ها گردد، (بقره، آیه 283).
5- از غفلت بپرهیزید و قلب خود را متوجه زیبایی های زندگی سازید تا سیر شما راحت و هموار شود، (کهف، آیه 28).
6- توانایی قلب خود را برای تعقل و درک عمیق حقایق افزایش دهید، (حج، آیه 46).
7- قلب خود را در مقابل درستی ها و خوبی ها نرم و خاضع نگه دارید، (مائده، آیه 13).
ایمان همچون درختی است که در قلب جوانه می زند، تناور می گردد و بر شاخه های آن اعمال شایسته پدیدار می شود.

راه های تحصیل، تحکیم و تقویت ایمان:

1- تفکر پیرامون آیات و نشانه های خداوند در گستره هستی: توجه به این نشانه ها، یاد خدا را در دل ها زنده می کند و لطف و رحمت او را به ما یادآور می شود و در نهایت بر دوستی و محبت ما به خدا می افزاید. (ر.ک: سوره یس، آیات 23 تا 40).
2- توجه دائم به خداوند و ذکر و یاد او: حضور خداوند در خاطر ما، در همه لحظات زندگی، ارتباط ما را با او افزایش می دهد و به تدریج به پیوندی استوار می انجامد. یکی از حکمت های نمازهای پنجگانه، زنده نگه داشتن یاد خدا در طول شبانه روز، در دل مؤمن است.
«یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید» (احزاب، آیه 41).
انجام برخی کارها مانند قرائت قرآن، دعا و زیارت، مطالعه سیره ائمه و همنشینی با نیکان و صالحان، ما را به یاد خدا می اندازد.
برخی کارها نیز مانع توجه به خداوند است که باید این موانع را کنار زد تا غفلت بر آن حاکم نشود.
قرآن کریم می فرماید: «یاد خدا دل های مؤمنان را می لرزاند و هنگامی که آیات الهی را گوش دهند، بر ایمانشان افزوده می شود» (انفال، آیه 2).
3- توجه به نعمت ها و الطاف خدا نسبت به انسان: اگر در زندگی خود توجه کنیم، خود را غرق در نعمت های الهی خواهیم یافت. فلسفه آفرینش این نعمت ها این است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارندتا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
(سعدی)
انسان بر خوان نعمت حق نشسته تا با یادآوری لطف او، یاد خدا را در دل زنده نگه دارد و قلب خود را به او نزدیک تر کند.
4- انجام نیکی ها و دوری از بدی ها: هر عمل نیک دل را نورانی تر می کند و برعکس هر گناه صفحه دل را تیره و کدر می سازد. باید بکوشیم با عمل به نیکی ها، دل خود را نورانی تر کنیم و با دوری از گناهان رشته محبت خود را با خدا استوار سازیم.
مطالعه کنید: شهید مطهری، انسان و ایمان (ج 2 از مجموعه آثار)
5- گسترش فعالیت هاى فرهنگى و تبلیغاتى با شیوه هایى نو و جذاب.
6- تقویت جلسات و برنامه هاى مذهبى و هر چه با شکوه تر و پرمحتواتر برگزار کردن آنها.
براى این که انسان اعتقادات خود را مستحکم تر کند، دو حرکت لازم است:
الف) حرکت علمى؛ یعنى، لازم است در حد توان خود به مطالعه و تحقیق بپردازد و با رجوع به کتاب هایى که در این زمینه نوشته شده، پاسخ سؤالات خود را دریابد و یا با سؤال کردن از عالمان دینى، ابهامات و شبهاتى که در ذهنش مطرح مى شود بازگو کند تا با روشن شدن ابهامات، اعتقادات خود را راسخ کند.
علم و ایمان رابطه ى طرفینى ندارند و این طور نیست که پس از کسب علم ایمان نیز حاصل بشود، چون متعلّق علم و ایمان جداى از هم است، علم به مغز و ایمان به دل تعلّق دارد (چه بسا انسان علمى را کسب کند، ولى بر آن ملتزم نشود) علّت این امر نیز آن است علم دین اگر براى کسى حاصل شد، حال نوبت دل مى رسد که با اختیار و قدرت تصمیم گیرى آن را به صورت ایمان در خود بپذیرد، اما بسیارى قبل از این که دل را جایگاه دین و ایمان بسازند – و در عمل به آن پایبند باشند – دل خود را به دنیا، لذّت هاى نفسانى و هواهاى شیطانى بسته اند، دلبستگى و دلدادگى این مردم چیزى جداى از مقوله دین و ایمان است. لذا قرآن مى فرماید: «انَّ فى ذلک لَذکرى لمن کان له قلب» حقاً در این (هلاک پیشینیان) یادآورى است، براى آن کس که داراى دل باشد (ق، آیه ى 37)
بنابر این اگر مایل هستیم از علم و معرفت دینى استفاده کنیم مى بایست اول دل داشته باشیم و به فرموده خداوند «لمن کان له قلب» دل را از آلودگى ها و تعلّقات بیهوده پیراسته سازیم. تا زمانى که تمایلات حیوانى بر قلب ما تسلط دارد، جایى براى انگیزه هاى متعالى باقى نمى ماند. اگر ما بخواهیم به آن چه مى دانیم حقّ است مؤمن و ملتزم شویم، چیزهایى را که ممکن است ما را از ایمان و پذیرش قلبى باز دارد، باید از خود دور سازیم، در این صورت آماده پذیرش و التزام نسبت به حقایقى مى شویم که حقّانیّت آن ها را از راه علم و معرفت کسب کرده ایم.
قرآن شریف در سوره حجرات قضیه عدّه اى اعرابى را تعریف مى کند که خدمت پیامبر مکرم اسلام آمدند و عرض کردند ما «ایمان» آورده ایم، ولى پیامبر مکرم اسلام به فرمان خداوند به ایشان فرمود: نگوئید ایمان آورده ایم، بلکه بگوئید اسلام آورده ایم و هنوز ایمان در قلب هاى شما وارد نشده است: «قالتِ الاعراب آمنّا قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا و لمّا یدخُلِ الایمانُ فى قلوبِکُم»؛ (حجرات، آیه ى 14).
از قسمت بعدى آیه چنین استفاده مى شود که ایمان زمانى تحقّق پیدا مى کند که مؤمن حقیقى، از خداوند و رسولش اطاعت و پیروى نماید «… و ان تطیعُواللّه و رسوله… ان اللّه غفور رحیم» و اگر ایمان به مرحله عمل نرسد، اسلام است و هنوز به مرتبه ایمان راه نیافته، به عبارتى ایمان یک درجه از اسلام برتر است. لذا در حدیث مى خوانیم: «الایمان اقرارٌ و عمل و الاسلام اقرارٌ بلاعمل» ایمان عبارت است از باور قلبى و عملى به آن (اصول کافى، ج 2، ص 24).
بنابر این بر ماست که براى فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش داشته باشیم: الف) در زمینه تقویت شناخت خویش و دوم در زمینه انگیزش میل فطرى خویش به آوردن ایمان و انجام کارهاى شایسته. و معلوم مى شود که راه هاى کسب علم از درون انسان شروع مى شود:
1. تفکر و اندیشه در کتاب تکوین (طبیعت و جهان آفرینش).
2. تفکر و تدبر در خلقت خود انسان(مبدأشناسى).
3. تفکر و تأمل در پایان زندگى انسان (معادشناسى).
4. مراجعه به کتاب تشریع (قرآن و سیره اهل بیت علیهم السلام)
ب) حرکت عملى؛ تاکنون دریافتیم که ایمان مقتضى عمل صالح است، این واقعیت را در آیه آیه قرآن شریف مى توانیم به دست آوریم: «والّذین آمنوا و عمِلوا الصّالحاتِ سنُدخِلِهُم جنّاتٍ…»؛ (نساء، آیه ى 57 و 122).
ایمان و عمل در دیدگاه قرآن دو جزء جدانشدنى از هم هستند، در واقع ایمان، شخص را به انجام عمل شایسته وا مى دارد، امّا در همین جا یک نکته دقیقى وجود دارد و آن این که ایمان، در صورتى مى تواند منشأ عمل صالح (تقوا) بشود که زنده و فعّال باشد. به عبارتى آگاهى و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. توصیه شده در این مرحله براى تشخیص کار «خوب» از کار «بد» تا آن چه که عقل مى فهمد از عقل، و آن چه را نمى فهمد از شرع دریافت کنیم و بدانیم چه کارى را باید انجام دهیم و چه کارى را باید ترک کنیم. لذا موضوع انجام واجبات و ترک محرّمات مطرح مى شود.
نکته ى دیگر در سیر عملى آن است که مؤمن پیوسته به عمل صالح و کردار شایسته اهتمام بورزد، هر عمل شایسته، در تقویت ایمان و تقوا نقشى اساسى دارد و متقابلاً ایمان به دست آمده خود منشأ عمل شایسته تر مى شود و این ارتباط ایمان و عمل صالح به صورت صعودى تحقق مى یابد. «والذین اهتَدوا زادهُم هُدى» کسانى که هدایت الهى را بپذیرند خداوند هدایت آن ها را زیادتر مى کند (محمد، آیه ى 17)
نکته بعد این که مؤمن در عمل به دین خود مى بایست ارتباطى تنگاتنگ با عالمان دینى داشته باشد تا با استفاده از سیره علمى و عملى ایشان بیش از پیش در مسیر هدایت قرار گیرد و از آسیب ها و شبهات برکنار و مصون باشد.
دستورالعمل تقویت ایمان :
الف) کوچک نشمردن هیچ گناهى هرچند به نظر صغیره باشد،
ب ) عزم جدى و آهنین بر ترک معصیت و مراقبت جدى و دائمى نسبت به تمام افعال خود،
ج ) شرط نمودن با خدا مبنى بر ترک معصیت و هم چنین از او استعانت جستن،
د ) هر گاه فکر گناه و وسوسه آن به ذهن آمد بلافاصله آن را از لوح ذهن خارج کردن و توجه خود رابه خدا و امور شریفه مشغول داشتن. جدیت و موفقیت در این امر پیروزى بزرگى است و در واقع دفع دشمن شیطان نفس از همان خاکریز اول است. قرآن مجید در وصف پارسایان مى فرماید: «ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذاهم مبصرون ؛ پرهیزگاران چون گرفتار وسوسه شیطان شوند هماندم متذکر (یاد خدا) شده وبصیرت یابند»، (اعراف، آیه 201)،
ه ) مطالعه و تفکر پیرامون عواقب سوء و وخیم گناه. در این رابطه مطالعه کتب پیرامون معاد بسیار نافع و لازم است،
و ) خود را همواره در محضر حق تعالى دانستن و او را به یقین در همه حال مراقب و بیناى به افعال خود نگریستن،
ز ) استمداد از خداوند و دعا و نیایش که فرمود: اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود هیچ کدام به فضیلت و تزکیه روى نمى آوردید (و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من احد ابدا..).،
ح ) جایگزین سازى اعمال و عادات نیکو؛ مانند شرکت دائمى در نماز جماعت، نماز شب، زیارت اهل قبور و دعا.
«ان الحسنات یذهبن السیئات؛ خوبى ها سرانجام میدان را بر بدى ها تنگ خواهد کرد و آنها را از بین خواهد برد»
ط ) توجه به چهره کریه و زشت واقعى سیئات،
ى ) براى ترک معاصى لازم است دربسیارى از موارد انسان از مکروهات و چه بسا از برخى مباحات نیز چشم پوشد تا او را به انجام زشتى ها نزدیک نسازند،
ک ) در حد ممکن دورى جستن از مکان ها و شرایطى که آدمى را به گناه ترغیب مى نماید،
ل ) تقویت اراده،
م ) محاسبه نفس همه روزه و در صورت رخداد خطا خود را محاکمه و توبیخ نمودن و بلافاصله استغفار کردن،
ن ) مطالعه پیرامون زندگى پارسایان و زاهدان و مطالعه کتب اخلاقى و … .
رعایت نکات زیر نیز شما را در این مسیر تعالى یارى خواهد کرد، ان شاءالله:
– انجام یک سرى مستحبات؛ مثلا همیشه با وضو بودن و زبان را به ذکر مخصوصا «لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظیم» عادت دادن.
– سعى و کوشش در انجام وظایف و واجبات دینى،
– خواندن نماز با حضور قلب و در اول وقت،
– گرفتن روزه مستحبى به ویژه دوشنبه و پنجشنبه هر هفته،
– تلاوت قرآن بویژه بعد از نماز صبح،
– تأمل و اندیشه در آیات قرآن،
– حتى المقدور سعى در خواندن نماز شب،
– از تنهایى دورى گزینید.
– سحر خیزى،
– تنظیم برنامه براى تمام شبانه روز و پر کردن اوقات فراغت با برنامه هاى صحیح و سودمند،
– شرکت در ورزش هاى فردى و دسته جمعى،
– شرکت در فعالیت هاى مذهبى و اجتماعى،
– به صله رحم و ارتباطات اجتماعى بسیار بپردازید و به نزدیکان و اقوام خود بیش از پیش اظهار علاقه و محبت نمایید.
– پرهیز از نگاه نامشروع، امام صادق(ع) فرمود: «نگاه پس از نگاه، در دل بیننده شهوت را مى انگیزاند»، (وسائل الشیعه ، ج 14 ، ص 138) و باز فرمود: «نگاه، تیرى از تیرهاى شیطان است، چه بسا نگاهى که اندوه هاى دراز در پى دارد»، (وسائل الشیعه ، ج 14 ، ص 139).
– عدم معاشرت و دوستى با افراد منحرف و فاسد،
– انتخاب دوستان مؤمن و سالم،
– به یاد خدا بودن در همه اوقات،
– از پرخورى و نیز از خوردن غذاهاى چرب و پرانرژى و تحریک کننده پرهیز کنید،
– کنترل افکار و نیندیشیدن به صحنه هاى شهوت انگیز،
– از مشاهده صحنه هاى مهیج و تحریک کننده دورى کنید،
– برنامه منظم مطالعاتى براى خود قرار دهید و سعى کنید فرصت هاى خود را با تفکر و مطالعه مناسب پر کنید،
همواره خود را نصیحت نموده و بر نفس خویش بانگ زنید: «اى بیچاره! تا کى گرفتار هواى نفس باشى و سرمایه گران مایه عمر را تباه سازى و به معصیت رب الارباب پردازى؟ چرا براى اندک لذتى پوچ و گذرا خود را گرفتار دوزخ ابدى سازى؟ اگر لحظه اى دیگر فرشته مرگ تو را در رسد و جانت به حلقوم رساند، با چه وضعى به دیار برزخ رهسپار مى شوى؟ نه!نه! هرگز! باید عزمى قاطع و استوار داشته باشم و با استمداد از خداى سبحان و پروردگار رحیم و مهربان – که با این همه معصیت باز هم مرا مشمول الطاف خود ساخته – پیمان بندم و سربه بندگى او سپارم و زنجیر شیطان نفس بگسلم. این بار باید چنان ابلیس لعین را از خود دورر سازم که دیگر در من وسوسه نکند و با دست خالى از من روى برتابد!» با خود بگو:
با تبر بردار و مردانه بزن تو على وار این در خیبر بکن
تقویت ایمان و اعتقاد قلبى و عشق الهى برآیند تقوا و پرهیزگارى است. هم چنان که در بهاران نهال ناخشکیده شکوفه مى زند تقواى الهى، انجام واجبات، ترک محرمات و تهذیب نفس نیز بوستان دل را خرم و سرسبز نگه مى دارد و جوانه عشق الهى را در آن شکوفا مى سازد. بنابراین در گام اول باید بر انجام واجبات و ترک گناهان استوارى نمود و در گام دوم به پالودن نفس از رذایل و آراستن به فضایل پرداخت و حب دنیا و تعلقات دنیوى را از ژرفاى ضمیر بیرون راند آن گاه دل کانون عشق خدا مى شود و با اخراج شیطان نفسانیت و دنیاپرستى که خانه دل را غصب نموده صاحب خانه در آن لانه مى گزیند.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد