فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.[1] كمال و غنامندي فقه، ريشه در كمال و غنامندي دين دارد. زيرا فقه فهم احكام دين و مقررات ديني از منابع ديني است و دين هم كامل و جامع است و هم جاويد و ماندگار. كمال دين به آن معني است كه تا برپايي قيامت هرچه لازم بود از سوي پروردگار تشريع شده و چيزي از قانون زندگي فروگذار نگرديده است.[2] راز ماندگاري دين آن است كه احكام و قوانين دين با سرشت و نهاد آدمي هماهنگ و سازگار است[3] و چون در نهاد و فطرت آدمي تغيير و تحولي نيست، دين و احكامي كه با آن هماهنگ است، نيز ماندگار و غير قابل فرسايش است. غنامندي فقه از همينجا ناشي ميشود. فقه با ابزار اجتهاد و از طريق منابعي چون قرآن، سنت، عقل و اجماع به فهم و استخراج احكام دين مي پردازد. اصليترين منبع فقهي در اسلام، قرآن و سنت است و براي تفسير و شناخت آن در موارد ابهام و سكوت، عقل به ياري ميرسد و گاه از عرف و بناء عقلاء نيز بهره ميگيرد و اين منابع كافي است كه علماي امت، نظر اسلام را درباره هر موضوعي كشف نمايند.[4]1. قرآن: قرآن كتاب عمل همه مسلمين است. قرآن نه كتاب فقه است و نه كتاب فلسفه و عقائد و نه كتاب تاريخ. در عين حال سرمشق فقه و عقيده و فلسفه و تاريخنگاري مسلمين است و اين جلوهاي از معجزه كلام الهي است. ريشه همه اعتقادات اصولي و احكام فرعي در قرآن يافت ميشود. خداوند دربارة قرآن ميفرمايد: «وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْري لِلْمُسْلِمِينَ»[5] «ما قرآن را بر تو نازل كرديم تا همة مسائل را روشن كند و رهنمون باشد به همراه رحمت و بشارت براي مسلمين.» در تفسير روشنتري از موضع قرآن نسبت به نيازهاي جوامع مختلف در كلام امام صادق ـ عليه السّلام ـ آمده است: كه فرمود: بدرستي كه خداوند تبارك و تعالي؛ قرآن را براي زمان و مردم خاصي قرار نداده است. بدانيد كه قرآن براي هر زماني جديد است در پيشگاه هر مردمي تا عالم واپسين همچنان شاداب و جذاب خواهد ماند.[6] پس دو نكته ترديدناپذير است: يكي اينكه قرآن پاسخگوي همه نيازهاي ديني انسان از جمله نيازهاي فقهي و حقوق اوست. ديگر اينكه قرآن براي همه زمانها و مكانها و نسلها و عصرها است و در هر عصري به فراخور نيازها و ظرفيت فكري مردم، پاسخ فراهم ميآورد.
2. سنت: با اينكه منبع و مصدر و پايه شناخت احكام و قوانين شرعي قرآن است، ولي در صحنه عملي اجتهاد و كار استنباط نياز مجتهد به سنت براي شناخت احكام حوادث و پديدههاي زندگي مادي و معنوي بيش از كتاب است. زيرا تنها حدود پانصد آيه (بنابر مشهور) از قرآن به بيان احكام شرعي پرداخته و به عنوان آيات الاحكام شناخته شده است و بخش مهمي از اين احكام در آياتي است كه داراي اجمال و اطلاق ميباشد و نياز به تفسير و توضيح دارد. اين تفسير و توضيح در سنت رسول ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و بيانات ائمه معصومين ـ عليه السّلام ـ آمده است.[7] ما در قرآن ميبينيم كه خداوند فرموده به «وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ» يعني نماز برپا داريد و زكات بدهيد. امّا كيفيت و چگونگي اداي نماز و پرداخت زكات در قرآن نيامده، تفصيل آن را بايد در سنت يعني گفتار و كردار و تقرير معصومين ـ عليهم السّلام ـ جست. گرچه در باور اهل تَسنن، منبع سنت در گفتار و كردار و تقرير رسول خدا محدود ميشود، امّا در باور تشيع، حوزه سنت بسي وسيعتر است و شامل گفتار و رفتار و امضاء ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ نيز ميشود. اماميه براساس دلايل قرآن و روايي فراوان و نيز براهين عقل معتقدند كه با وفات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ اگرچه عصر وحي سپري شده ولي كار امامت و هدايت و بيان احكام پايان نيافته و تداوم دارد.[8] و از اينرو است كه منبع فقهي شيعه بسي پربارتر و غنيتر است.
3. عقل: اسلام ملاك تكليف را عقل قرار داده است و آن را در كنار كتاب و سنت يكي از منابع فقه به شمار ميآورد. در حديث است كه خداوند براي بندگانش دو راهنما قرار داده، يكي ظاهري و ديگري باطني، راهنماي ظاهري پيامبر و ائمه ـ عليهم السّلام ـ و راهنماي باطني عقل است.[9]علما و فقيهان همواره چراغ عقل را در حوزههاي استنباط افروخته نگاه داشته و فقه اجتهادي باز و منطقي و معقول را حراست و تقويت كردهاند.[10]با توجّه به اين جايگاه عقل، اگر در حالي ما بدون آنكه در قرآن يا سنت چيزي داشته باشيم، به حكم عقل، مصلحت يا مفسدهاي را كشف كنيم، به حكم آن آشنائي كه با روح اسلام داريم ـ كه اگر مصلحت مهمي باشد اسلام از آن صرف نظر نميكند و اگر مفسده مهمي باشد اسلام اجازه نميدهد ـ فوراً به حكم عقل، حكم شرع را كشف ميكنيم. اسلام ديني است كه اعلام كرده، ما از مصلحتها و مفسدههاي مهم نميگذريم.[11] البتّه مراد حكم عقلي قطعي است، نه تخمين و حدس عقلي. آنجا كه عقل در درك مصالح و مفاسد قاطع است، هم ميتواند حكم شرع را كشف كند هم ميتواند قانوني را تأييد و تحديد كند و يا تعميم و تخصيص دهد.
4. عرف و بناي عقلائي: از آنجا كه فقه با متن جامعه و زندگي روزمرة مردم مرتبط است و پيوند وثيق و محكمي با عرفيات دارد، به هر ميزان كه يك فقيه در مقام فهم و بررسي احكام شرعي، عرفيتر باشد، استنباط او به واقع نزديكتر است. به استثناي بخش عبادات، معظم ابواب فقه را موضوعاتي تشكيل ميدهند كه ماهيت عرفي دارند. بيع، اجاره، صلح، نكاح و هبه و… اموري نيستند كه شريعت اسلام آن را ايجاد كرده باشد. بلكه اين امور ماهيت عقلائي دارند و در جوامع قبل از اسلام نيز مرسوم بودهاند و نقش اسلام در اينگونه موارد امضائي بوده است.
در يك نگاه كوتاه به فقه و اصول روشن ميشود كه بناي عقلا هم در فقه پايه استدلال براي احكام و قواعد فقهي است و هم در اصول به عنوان يكي از منابعي كه در طريق استنباط احكام شرعي قرار ميگيرد، جايگاه خاصي دارد. حجيت خبر واحد (خبري كه در اتصال به معصوم ـ عليهم السّلام ـ بيش از يك سند ندارد) عمل به ظواهر كتاب و سنت، اصل لزوم در معاملات و… عمدتاً بر سيرة عملي عقلاء مبتني است و بر اين اساس با اتكاء به عرف و مبناي عقلاء نيز ميتوان احكام و قواعد فقهي را بدست آورد. بسياري از قوانين و حقوق امروزي از قبيل قوانين مربوط به راهنمائي و رانندگي، حقوق مرزهاي هوايي، مجموعه قوانين پست و تلگراف، عقد بيمه و… را با تكيه به اين مبنا ميتوانيم تصحيح كنيم. گرچه بخش وسيعي از اين قوانين و حقوق در اطلاقات و عمومات قرآن و سنت نيز ريشه دارد و از آن طريق قابل تأييد و تصحيحاند، هرچه بناي عقلا بر آن قرار گيرد ميتوان آن را مبناي فقهي قرار داد، مشروط بر اينكه از طرف شارع منعي نرسيده باشد.[12] در توضيح اين سخن ميگوئيم كه اسلام و فقه به عرف و مبناي عقلائي احترام ميگذارد، امّا اين احترام به حدي است كه بناي عقلا و تعارض با احكامي كه ريشه در قرآن و سنت دارد قرار نگيرد، اساساً حجيت بناي عقلا بنابر نظر مشهور علماء از آنجا است كه مورد امضاء و تأييد معصوم قرار گرفته است. و از آنجا كه شرع در برابر عرف و بناي عقلاء موضع مخالف داشته باشد، عرف و بناي عقلا ارزش خود را از دست ميدهد. در نتيجه بناي عقلاء يا بايد امضاء و تقرير معصوم را به همراه داشته باشد و يا حداقل با نظر و حكم شارع تضاد و تعارض نداشته باشد.[13]بنابراين فقه شيعه از منابع كافي براي پاسخگويي به نيازهاي هر زمان بهرهمند است. اگر از اين منابع استفاده بهينه به عمل آيد، هيچگاه فقه شيعه از تحولات زمان عقب نميماند. هر چند اجماع نيز به عنوان يكي از منابع استنباط احكام ذكر گرديده است، ولي از آنجا كه حجيّت اجماع به جهت كاشفيت از قول معصوم است و تحصيل آن بسي مشكل و دشوار و نقل آن حجيت لازم را ندارد، از اينرو از پرداختن به آن خودداري به عمل آمد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. هادي، اسماعيل، منابع حقوق در اسلام.
2. محقق داماد، سيد مصطفي، مباحثي از اصول فقه، دفتر دوم، منابع فقه.
پي نوشت ها:
[1] . امام خميني، صحيفة نور، ج 21، ص 19 ( سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، اول، تهران، 1369).
[2] . علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 2، ص 305، روايت 49ـ48، باب 34، (مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان، طبع دوم، 1938 م).
[3] . روم/30.
[4] . مطهري، مرتضي، مجموعة آثار، ج 2، ص 241.
[5] . نحل/ 89.
[6] . محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمة، مكتب الاعلام الاسلامي، طبع اول، 1363 هـ .ش، ج 8، ص 70.
[7] . نور/56.
[8] . جناتي، محمد ابراهيم، منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامي،كيهان، تهران، اول 1370، ص 80.
[9] . محمدي ريشهري، همان، ج 6، ص 402.
[10] . جناتي، محمد ابراهيم، همان، ص 225.
[11] . مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، صدرا، تهران، اول، 1370، ج 2، ص 37ـ38.
[12] . اصفهاني، محمدحسين، نهاية الدراية، آلالبيت، ج 5، ص 30.
[13] . جهت تحقيق مراجعه شود به:
الف: عبداللهي، محمود، بناء عقلاء، منابع فقه و زمان و مكان، مجموعه آثار كنگرة بررسي مباني فقهي حضرت امام خميني، ج 9.
ب: واعظي، احمد، نقش عرف در استنباط فقهي، همان.