مناظرات امام هشتم با اهل كتاب
مناظرات امام هشتم با اهل كتاب
مقدمه
بر پايه آموزههاي شيعي، امام(علیه السّلام) بايد داناترين فرد جامعه اسلامي باشد تا بتواند از عهده پاسخ گوئي به همه پرسشها و چالشهاي مربوط به اسلام و جامعه اسلامي بر آيد. از اين رو گستره دانائي او، افزون بر قرآن و سنت، حوزههاي ديگري از جمله كتابهاي مقدسي مانند تورات، انجيل و زبور را نيز در بر ميگيرد. مناظرات نغز امام رضا(علیه السّلام) با دو تن از دانشمندان يهودي و مسيحي شاهد گوياي اين مدعاست. آن حضرت درباره موضوعاتي چون اثبات نبوت پيامبر اسلام(ص)، نقد الوهيت حضرت عيسي(علیه السّلام) و نفي اين هماني اناجيل كنوني و انجيل اصلي به كتاب مقدس خود يهود و مسيحيان استناد كرده است. در اين نوشتار، مناظرات ياد شده، با متنِ فعليِ عهد قديم و جديد(كتاب مقدسِ يهوديان و مسيحيان) تطبيق و مستند سازي شده است. اين موضوع كه به رغم اهميت شايان آن، تاكنون به صورت مستقل و تطبيقي بررسي نشده است، ميتواند شيوهها و الگوهاي مناسب براي پاسخگويي به پرسشها و چالشهاي پيش روي اسلام و گفت و گو با پيروان ديگر اديان و فرق ديني را در اختيار ما قرار دهد.
پيشينه و جايگاه مناظره در اديان آسماني
گفتوگو، مناظره و احتجاج از همان آغاز آفرينش، از اساسي ترين ابزارهاي ارتباط جمعي انسانها براي تفهيم و تفاهم بوده است. تاريخ اديان توحيدي نشان ميدهد كه پيامبران بزرگ الهي نيز همواره در موقعيتهاي گوناگون تبليغي از اين ويژگي عمومي و فطري بشر بهرههاي فراوان بردهاند. احتجاج حضرت نوح، هود، صالح، ابراهيم، لوط، شعيب، موسي و عيسي (عليهم السلام) با كافران قوم و مخالفان فكري خود، در قرآن،گزارش شده است. چنان كه احتجاجهاي پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مشركان عرب، مسيحيان نجران، يهوديان، ماده پرستان و منكران معاد در بسياري از آيات و منابع حديثي انعكاس يافته است. پس از پيامبر، اهل بيت عصمت و طهارت(علیه السّلام) نيز تداومگر اين سيره بودهاند. مناظره امام علي(علیه السّلام) با دانشمندان يهود درباره خدا و صفات او،گفتوگوي امام حسن و امام حسين(علیه السّلام) با معاويه و ديگر شاميان، گفتوگوي امام باقر(علیه السّلام)با خوارج، و مناظرههاي امام صادق(علیه السّلام)و شاگردان ايشان با زنديقان از اين قبيل است. اما در اين ميان، گفتوگوي نغز و ژرف امام رضا(علیه السّلام) با مخالفان، به ويژه عالمان يهود و نصارا، زرتشتي، صابئي، متكلّمان نامدار و ديگران، كه با پيشنهاد مأمون عبّاسي برگزار گرديد، بسيار شنيدني و مثال زدني است. ايشان از راه گفتوگو و مناظره، به مقابله با مخالفان پرداختند و سؤالات و چالشهاي زنديقان و اشكالات دگرانديشان در حوزه عقايد اسلامي و شيعي را پاسخ گفتند.
اهميت مناظرههاي امام رضا(علیه السّلام)
انگيزه مأمون از برگزاري اين گونه مناظرهها، هرچند مورد اختلاف پژوهشگران و صاحب نظران است، اما در اين نكته نمي توان ترديد كرد كه غلبه امام بر حريفان و طرفهاي مناظره با استناد بر كتابهاي خودشان و بر اساس منطقي محكم و استوار، در نهايت به اثبات حقّانيت و احياي اسلام، مجاب شدن مدعيان گوناگون، اثبات برتري و حقّانيت ائمّه اهل بيت(علیه السّلام) و پيروان و شيعيان آنها منجر شد. در پي اين مناظرهها بود كه يكي از پوياترين كانونهاي علوم اسلامي، به ويژه شيعي، در خراسان پا گرفت و در دورههاي بعد، به ايفاي نقشي حياتي در پاس داري از اسلام و تشيّع و ترويج آن پرداخت. ارزش هرچه بيشتر اين مناظرهها، به ويژه با استناد بر كتب مقدّسي همچون تورات، انجيل و زبور، زماني به خوبي روشن ميشود كه شرايط شگفتِ حاكم بر منطقه عمومي خراسان بزرگ از نظر تنوّع فرقهها و نحلههاي ديني و مذهبي گوناگون و چالشهايي كه از اين ناحيه متوجه اسلام و جامعه مسلمانان بود، مورد توجه قرار گيرد.
مناظره با دانشمند يهودي
امام رضا(علیه السّلام) در باره نبوت پيامبر اسلام (ص) و دلايل اثبات آن با عالم يهودي به مناظره پرداختند. آن حضرت در اين زمينه، افزون بر پيشگوئي كتاب مقدس يهوديان، به همان دليلي استناد كردند كه عالم يهودي براي اثبات نبوت حضرت موسي(علیه السّلام) به آن استناد جست.
1 ـ پيشگويي تورات در باره پيامبر اسلام(ص): حضرت رضا(علیه السّلام) در پاسخ به درخواست عالم يهودي براي اثبات نبوّت حضرت محمّد(ص) بر اساس كتاب مقدّس آنان به فرازي از تورات استناد كردند كه داراي قراين روشني بود و به خوبي بر مدعاي آن حضرت دلالت ميكرد؛ از جمله فرمودند: آيا ميداني كه حضرت موسي(علیه السّلام) به بني اسرائيل وصيت كرد: پيامبري از ميان برادرانتان به سوي شما خواهد آمد، او را تصديق كنيد و به سخنانش گوش فرا دهيد؟ هنگامي كه عالم يهودي وجود اين بشارت را در تورات تأييد كرد، حضرت فرمودند: آيا بني اسرائيل برادراني غير از بني اسماعيل دارند؟ و آيا از ميان فرزندان اسماعيل(علیه السّلام)پيامبري جز حضرت محمّد(ص) مبعوث شده است؟ دانشمند يهودي به هر دو پرسش، پاسخ منفي داد. اين فقره مورد استناد حضرت، كه بااندكي تفاوت در چند جاي عهدين آمده، در نسخههاي كنوني آن نيز موجود است. از جمله در سفر تثنيه: 18:18ـ19 چنين آمده است: نبياي را براي ايشان از ميان برادرانشان مثل تو مبعوث خواهم كرد. كلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او فرمايم به ايشان خواهد گفت، و هر كسي كه سخنان مرا، كه او به اسم من گويد، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.( ونيز ر.ك:تثنيه،18:15؛ اعمال رسولان، 3: 22)
بيشك، فرازهاي ياد شده، آمدن پيامبري را بشارت ميدهد كه اولا «همانند موسي» است و ثانياً، از ميان «برادران بني اسرائيل» خواهد بود. برخي از دانشمندان يهود، پيامبر ياد شده را بر يوشع، مسيحيان پروتستان بر حضرت عيسي(علیه السّلام) و مسلمانان بر پيامبر اكرم(ص) تطبيق كردهاند. مسلمانان با شرح بسياري از ويژگيهاي يكسان حضرت موسي(علیه السّلام) با حضرت محمّد(ص) از يك سو، و تفاوت حضرت عيسي(علیه السّلام) و يوشع با حضرت موسي(علیه السّلام)در ويژگيهاي ياد شده، پيامبر اكرم(ص)را مصداق آن پيامبر موعود ميخوانند.
براي ارزيابي درست اين سه ديدگاه و چگونگي انطباق «آن نبي» بر پيامبر اكرم، لازم است دو ويژگي ياد شده براي وي با استناد به خود كتاب مقدّس مورد تجزيه و تحليل قرار بگيرد. بر همين اساس بايد گفت:
الف. مهمترين ويژگي نبوّت حضرت موسي(علیه السّلام)داشتن كتاب آسماني و آوردن شريعتي مستقل و خاص است. بنابراين، يك پيامبر فقط در صورتي ميتواند همانند او باشد كه حتماً اين ويژگي را داشته باشد، در حالي كه يوشع و هيچ يك از پيامبران بني اسرائيل ادعا نكردهاند كه همانند وي بوده و شريعتي خاص آوردهاند. همه آنان پيرو شريعت حضرت موسي(علیه السّلام) بودند. از سوي ديگر، خود كتاب مقدّس، يوشع را معاصر موسي(علیه السّلام) و جانشين آن حضرت معرفي ميكند.( تثنيه، 34:6ـ10) بنابراين، وي نمي تواند همان پيامبر موعود باشد؛ چراكه آمدن وي در «آينده» خواهد بود. گزارش انجيل يوحنّا نيز اين معنا را تأييد ميكند؛ چراكه نشان ميدهد يهوديان دست كم تا زمان حضرت يحيي(علیه السّلام) منتظر ظهور اين پيامبر موعود بودند، در حالي كه يوشع نبي چند قرن پيش از يحيي بوده است.حتي بر اساس گزارش اناجيل، حضرت عيسي(علیه السّلام) نيز شريعت مستقلي نياورد. او مأموريت داشت همان شريعت موسي(علیه السّلام) را اجرا و تكميل نمايد.(انجيل متى : 5؛17ـ19)
ب. از سوي ديگر، فرازهايي از عهد جديد نشان ميدهند كه كاهنان يهود در عصر حضرت عيسي(علیه السّلام) نيز پيامبر ياد شده را غير از مسيح ميدانستند: و اين است شهادت يحيي در وقتي كه يهوديان از اورشليم، كاهنان و لاويان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كيستي كه معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسيح نيستم. آن گاه از او سؤال كردند: پس چه، آيا تو الياس هستي؟ گفت: نيستم. آيا تو آن نبي هستي؟ جواب داد كه نه (انجيل يوحنّا، 1:19ـ21.)
حضرت يحيي معاصر حضرت عيسي(علیه السّلام) واندكي پيش از وي مبعوث شد. يهوديان در پي شناخت ماهيت وي، كاهناني را نزد وي فرستادند، ولي او خود را پيامبري غير از مسيح، الياس و «آن نبي» معرفي كرد. مفسّران كتاب مقدّس عبارت «آن نبي» را اشاره به همان پيامبري ميدانند كه در سفر «تثنيه» (باب 18) حضرت موسي(علیه السّلام) وعده داده بود و آن پيامبر در ميان يهود، چنان معروف بود كه اشاره كوتاه «آن نبي» براي انتقال آن كافي بود. برخي گفتهاند: آنان منتظر پيامبري بودهاند كه سرور انبيا و بزرگ ترين آنان بوده است. از سوي ديگر، بدون شك انتظار يك پيامبر بزرگ، مسئله بسيار مهمي بوده است و اگر كاهنان و برگزيدگان مركز يهوديت آن زمان (اورشليم) عقيده نادرستي در اين باره داشتند، بايد حضرت يحيي آنان را متوجه خطايشان ميكرد، نه اينكه خطاي آنان را تأييد نمايد. بنابراين، اگر مراد از «آن نبي» مسيح باشد، بايد حضرت يحيي ميگفت: آن دو يكي هستند، نه اينكه بگويد: من آن نيستم.
از گزارشهاي ديگر عهد جديد نيز برمي آيد: بشارت آمدن «آن نبي» به گونهاي در ميان يهود روشن و پذيرفته شده بود كه آنان هنگام ظهور حضرت يحيي(علیه السّلام) دچار اختلاف شدند. گروهي وي را همان نبي و گروهي ديگر غير آن خواندند.( انجيل يوحنّا، 6: 14 و 7: 40ـ43 / اعمال رسولان، 3: 22 و 7: 37)
ج. افزون بر آنچه گفته شد، به صورت جدلي ميتوان در پاسخ مسيحيان گفت: بر اساس الهيّات رايج آنان، تفاوتهاي زيادي بين حضرت موسي و عيسي(علیه السّلام)وجود دارد، و به ديگر سخن، حضرت عيسي(علیه السّلام) نه يك پيامبر، بلكه خداي مُجَسَّد خوانده ميشود كه هيچ انساني با وي قابل مقايسه نيست.
2. دليل نبوت موسي(علیه السّلام) و دلالت آن بر نبوت پيامبر اسلام(ص): دانشمند يهودي در پاسخ امام رضا(علیه السّلام) درباره چگونگي اثبات نبوّت حضرت موسي(علیه السّلام) به معجزاتي از قبيل شكافتن دريا، اژدها شدن عصا در دست وي، بيرون آوردن يد بيضا و جاري ساختن چشمه آب از سنگ با زدن عصاي خود، استناد كرد. امام رضا(علیه السّلام)با پذيرش اين معجزاتِ حضرت موسي(علیه السّلام) پرسيد: آيا هر كس در تأييد ادعاي نبوّت خويش معجزه بياورد، او را تصديق ميكنيد؟ عالم يهودي گفت: خير، فقط در صورتي ميپذيريم كه معجزاتي همانند معجزات حضرت موسي(علیه السّلام) بياورد. امام فرمودند: پس چگونه به نبوّت پيامبران پيش از موسي(علیه السّلام) ايمان داريد، در حالي كه هيچ كدام از آنها معجزات ياد شده براي حضرت موسي(علیه السّلام) را نياوردند. دانشمند يهودي كه در پاسخ حضرت رضا(علیه السّلام) درمانده بود، با تغيير حرف خود، گفت: اگر كسي معجزاتي بياورد كه فراتر از قدرت افراد عادي باشد، تصديق نبوّت او لازم است.
در اين هنگام، حضرت رضا(علیه السّلام) با اشاره به زنده شدن مردگان، شفاي كور مادر زاد و بيماران مبتلا به پيسي به دست حضرت عيسي(علیه السّلام)و زنده شدن پرنده گلين با دم مسيحايي آن حضرت پرسيدند: پس چرا نبوّت او را تصديق نمي كنيد؟ وقتي عالم يهودي گفت: ميگويند كه وي چنين كارهايي ميكرده است، ولي ما كه آن را نديده ايم، امام پرسيدند: مگر معجزات حضرت موسي(علیه السّلام) را به چشم خود ديده ايد؟ آيا جز اين است كه افراد مورد اطميناني آنها را ديده و نقل كردهاند و با اخبار متواتر به شما رسيده است؟ معجزات حضرت عيسي(علیه السّلام)هم توسط افراد مورد وثوقي ديده شده و در قالب اخبار متواتر گزارش شده است، پس چرا نبوّت او را تصديق نمي كنيد؟ درباره حضرت محمّد(ص)نيز اين مسئله صادق است. بر اساس اخبار متواتر، آن حضرت نزد هيچ آموزگاري درس نخواندند و چيزي نياموختند، ولي به رغم امّي و درس ناخوانده و مكتب نرفته بودن، كتابي آوردند كه درباره سرگذشت پيامبران و اقوام گذشته و نيز درباره آينده سخن گفته است. پس چرا نبوّت او را نمي پذيريد؟ عالم يهودي، كه جوابي نداشت، محكوم شد و سكوت اختيار كرد.
در اين گفتوگو، هرچند امام رضا(علیه السّلام) به صورت صريح و آشكار به هيچ كتاب مقدّسي استناد نجستند، ولي اشاره نكردن ايشان به گزارش اين معجزات در كتاب مقدّس، به دليل آن است كه اين مسئله به عنوان يك واقعيت و حقيقت مسلّم تاريخي و ديني، براي هر يك از پيروان اديان ابراهيمي پذيرفته شده بود و يا دست كم از آن آگاهي داشتند و بايد بر اساس منطق و استدلال خود، آن را ميپذيرفتند؛ زيرا معجزات ياد شده براي حضرت موسي و عيسي(علیه السّلام) به ترتيب در عهد قديم (خروج، 4: 1ـ9؛ 7:8ـ12 و 14ـ15؛ 14:1ـ31؛ 17: 1ـ7 / اعداد، 20: 7ـ11 ) و جديد (انجيل متّى، 9:18ـ22؛ 9: 27ـ34 و ب 14 و 15 / مرقس، باب پنجم و ششم و هفتم / لوقا، باب هشتم و نهم /يوحنّا، باب ششم.) و به شكلي مبسوط گزارش شده است. قرآن نيز اصل آن معجزات را بدون اشاره به جزئيات پرداخته شده در عهدين، گزارش و تأييد ميكند. (براى نمونه، ر.ك. شعراء: 32ـ45 و 63 / بقره: 60 / اعراف: 160 / آل عمران: 49 / مائده: 110.)
مناظره با دانشمند مسيحي
امام رضا(علیه السّلام) در مناظره خود با دانشمند مسيحي، با استناد به فرازهايي از اناجيل چهارگانه موجود، برخي از عقايد بنيادين مسيحيت را به چالش كشيده است. نفي الوهيت حضرت عيسي(علیه السّلام) و اثبات بشر بودن وي و نيز اثبات تفاوت اناجيل چهارگانه رسمي با انجيل اصلي از اين قبيل است.
1. نفي الوهيت حضرت عيسي(علیه السّلام)
«تثليث» يكي از آموزههاي بنيادين در الهيّات مسيحي است كه بر اساس آن، پدر، پسر (مسيح) و روح القدس الوهيت دارند. امام رضا(علیه السّلام) در مناظره با يكي از دانشمندان مسيحي با اشاره به انجام معجزاتي همانند معجزات حضرت عيسي(علیه السّلام) به دست پيامبراني ديگر، عبوديت و بندگي آن حضرت براي خداوند و ارائه يك شخصيت كاملا انساني براي ايشان در سه انجيل متي، مرقس و لوقا و اعتقاد به خدايي و الوهيت او را به نقد و چالشي بنيادين كشيدند.
الف. معجزات حضرت عيسي(علیه السّلام):
همان گونه كه بسياري از پژوهشگران وانديشمندان مسيحي و ديگران گفتهاند، يكي از زمينههاي پيدايش اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(علیه السّلام) معجزات ايشان است. بر اساس گزارش صريح اناجيل، آن حضرت مرده زنده ميكرد، كور مادرزاد، افراد فلج و انواع بيماران را شفا ميداد.(انجيل متّى، 4:ـ23ـ24؛ 8:2ـ3؛ 14: 17؛ 9:2ـ7،18ـ35؛ 20:30ـ34؛ 14:28ـ34 / انجيل مرقس، 1:33ـ35 و 40ـ42.)
امام رضا(علیه السّلام)در گفتوگو با دانشمند مسيحي، از وي درباره دليل اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(علیه السّلام)پرسيد و او با اشاره به معجزات آن حضرت، گفت: كسي كه چنين كارهايي انجام دهد، خداوند و درخور پرستش است. حضرت رضا(علیه السّلام) با استناد به گزارشهاي تورات گفت: يَسَع (اَلْيَشَعْ) نيز مرده زنده ميكرد، روي آب راه ميرفت و بيماران را شفا ميداد. حزقيل و برخي ديگر از پيامبران بني اسرائيل هم شمار بسياري از مردگان را زنده كردند، اما پيروان آنان هرگز به الوهيت آنان معتقد نشدند و آنان را پرستش نكردند. همه اين موارد در تورات آمده است و شما نمي توانيد منكر آن باشيد. اگر انجام چنين كارهايي دليل بر الوهيت و خدا بودن باشد، بايد درباره آنان نيز چنين اعتقادي داشته باشيد، در حالي كه چنين نيست. حال با اينكه آنان پيش از حضرت عيسي(علیه السّلام) دست به چنين معجزاتي زدند، چرا شما به الوهيت آنان معتقد نيستيد؟
عالم مسيحي، كه در برابر استدلال حضرت ناتوان مانده بود، بر اساس گزارش منابع اسلامي، به توحيد و وحدانيت خداوند اقرار كرد.( براى اطلاع بيشتر از معجزات ياد شده براي اليشع وحزقيل در كتاب مقدّس، ر. ك. دوم پادشاهان، 2:1ـ25؛ 45:32ـ38؛ 13:20ـ21 / حزقيال، 37:1ـ14 / قاموس كتاب مقدّس، ص 320ـ323. بر اساس گزارش كتاب مقدّس، افزون بر پيامبرانى همچون عيسى، حزقيل و اليسع، حتى حواريان حضرت عيسى(علیه السّلام) نيز بيماران را شفا مى دادند و پطرس حوارى مرده زنده مى كرد. ر.ك. انجيل متّى، 10:1 / اعمال رسولان،)
ب. شخصيت بشري حضرت عيسي(علیه السّلام) در اناجيل همنوا:
معرفي حضرت عيسي(علیه السّلام) به عنوان يك شخصيت انساني و نفي الوهيت او با استناد به اناجيل مَتّي، لُوقا و مَرقُس موضوع ديگري است كه مورد استناد امام قرار گرفته است. آن حضرت ابتدا نظر عالم مسيحي را درباره نويسندگان اناجيل چهارگانه و ميزان ارزش و اعتبار سخنان آنها نزد وي جويا شد. دانشمند مسيحي آنان را عالم به انجيل خواند و بر درستي و پذيرش سخنانشان تأكيد كرد. امام پس از آنكه حاضران را بر اين گفتههاي او گواه گرفت، به سخنان متي، مرقس و لوقا در انجيل هر يك ازآنان استناد كرد؛ سخناني كه در آن شخصيتي كاملا انساني و نه الوهي از حضرت عيسي(علیه السّلام) به تصوير كشيده و بدان تصريح كردهاند.
آن گاه نظر عالم مسيحي را در اين باره پرسيد. او در مقام دفاع از شخصيت الوهي و خدا بودن حضرت عيسي(علیه السّلام)، متي، مرقس و لوقا را به دروغ گويي در اين باره متهم ساخت. هنگامي كه امام رضا(علیه السّلام) سخنان پيشين او مبني بر عالم به انجيل بودن و درستي و بر حق بودن گفتههاي آنان را يادآوري كرد، عالم مسيحي در اوج درماندگي، از امام خواست او را از گفت وگو درباره آنها معاف دارد. حضرت با پذيرش درخواست وي، فرمودند: اگر سؤالي دارد، بپرسد. ولي او با اجتناب از هرگونه پرسشي، گفت: ديگري سؤال نمايد. آن گاه به خدا سوگند ياد نمود كه هرگز گمان نمي كردم در ميان دانشمندانِ مسلمان، كسي همانند شما باشد.
همچنان كه دانشمندان و پژوهشگران كتاب مقدّس و مسيحيت نيز معتقدند، مجموعه عهد جديد بر اساس دو نگرش كاملا متفاوت به شخصيت حضرت عيسي(علیه السّلام)، دو نظام الهيّاتي كاملا جدا از هم ارائه ميكند. رسالههاي پولس، انجيل و نامههاي يوحَنّا، اساس الهيّات مبتني بر الوهيت و خدا بودن حضرت عيسي(علیه السّلام) را تشكيل ميدهد( براى نمونه، ر.ك. انجيل يوحنّا، 1:1ـ3و14؛ 10:30 / رساله پولس به فيليبا، 2:5ـ7 / رساله پولس به روميان، 5: 10ـ15 / 8: 14ـ17 / رساله پولس به غلاطيان، 4:4ـ 7 ) و اناجيل سه گانه متي، مرقس و لوقا و بخشهاي ديگر عهد جديد مبناي الهيّات مبتني بر انسان، بنده و پيامبر بودن اوست.( براى نمونه، ر.ك. انجيل متّى، 5: 17ـ19؛ 10:17ـ18؛ 12:18 / انجيل لوقان، 3: 23ـ28 / اعمال رسولان، 3: 13)
نظام اعتقادي نخست را پولس بنيان نهاد و آن ديگري را حواريان مسيح به سركردگي پطرس نمايندگي ميكردند. اناجيل سه گانه ياد شده از جمله، به سبب اين اشتراك به اناجيل همنوا معروفند و فرازهاي مورد استناد امام رضا(علیه السّلام) را به روشني ميتوان در آنها يافت. براى نمونه، متّى در انجيل خود، همه اجداد پدرى حضرت عيسى(علیه السّلام)را تا ابراهيم نام مى برد: داود و ابراهيم پيغمبر، هر دو جدّ حضرت عيسى(علیه السّلام)مسيح بودند. ابراهيم پدر اسحاق، اسحاق پدر يعقوب … ايل آذر پدر متان و متان پدر يعقوب بود. يعقوب پدر يوسف و يوسف شوهر مريم و مريم مادر عيسى مسيح بود. (متى، 1:1ـ16 و نيز ر.ك. انجيل لوقا، 3:23ـ28 / مرقس، 8:27ـ30.)
ج. عبادت حضرت عيسي(علیه السّلام):
امام رضا(علیه السّلام) در فراز ديگري از مناظره با عالم مسيحي، با استناد به يكي ديگر از عقايد مسلّم مسيحيت، كه در اناجيل نيز بازتاب يافته است، اعتقاد به الوهيت حضرت عيسي(علیه السّلام) را از زاويهاي ديگر به چالشي بنيادين كشيدند. توضيح اينكه آن حضرت خطاب به عالم مسيحيگفتند: ما به عيسايي كه به حضرت محمّد(ص) و آل او ايمان دارد، اعتقاد داريم. آن حضرت هيچ ايراد و اشكالي نداشت، جز اينكه نماز كم ميخواند و روزهاندك ميگرفت. دانشمند مسيحي با توجه به شناختي كه در جريان مناظره از ميزان دانش و آگاهي امام پيدا كرده بود، با ابراز شگفتي بسيار گفت: من گمان نمي كردم در ميان مسلمانان كسي داناتر از شما وجود داشته باشد، اما با اين سخني كه گفتيد، از اعتبار علمي شما در نزد من كاسته شد. وقتي حضرت دليل آن را پرسيدند، وي گفت: شما چگونه اين سخن را ميگوييد، در حالي كه حضرت عيسي(علیه السّلام)همه روزها روزه بود، حتي يك روز را هم بدون روزه سپري نكرد و همواره شبها را به شب زنده داري و عبادت ميپرداخت.
در اين هنگام، امام رضا(علیه السّلام)پرسيدند: او براي چه كسي روزه ميگرفت و نماز ميخواند؟ معناي سخن امام اين است كه اگر او خداست و الوهيت دارد، چگونه براي خداي ديگري عبادت و بندگي ميكرد؟ نماز خواندن و روزه گرفتن دليل بندگي و عبد خدا بودن اوست و عبوديت هرگز با الوهيت جمع نمي شود. در اين استدلال نيز امام رضا(علیه السّلام) با توجه به گزارش كتاب مقدّس، درباره روزه داري و نماز خواندن حضرت مسيح(علیه السّلام) و آگاهي عالم مسيحي از آن، اقامه دليل كردهاند. براي مثال،درانجيل«متي»(4:1ـ2) آمده است: آن گاه عيسي به دست روح به بيابان برده شد تا ابليس او را تجربه كند و چون چهل شبانه روز روزه داشت، آخر گرسنه گرديد.
يا در انجيل «مرقس» (1:35) آمده است: بامدادان قبل از صبح برخاسته، بيرون رفت و به ويرانهاي رسيده در آنجا به دعا مشغول شد.
2. تاريخ انجيل
تاريخ انجيل و تدوين آن، نويسندگان و منابع نخستين آن از مباحث مورد اختلافي است كه از ديرباز توجه و اهتمام بسياري از دانشمندان و پژوهشگران مسيحي و مسلمان را به خود معطوف ساخته است. حضرت رضا(علیه السّلام) در مناظره خويش به اين موضوع نيز پرداختند و درباره انجيل نخست و اصلي، سرنوشت آن و نويسندگان اناجيل موجود سؤال كردند. دانشمند مسيحي پاسخ داد: انجيل اصلي تنها يك روز گم و سپس نزد يوحنّا و متي يافت شد. امام فرمودند: چقدر دانش و آگاهي تو درباره انجيل و علماي آناندك است. اگر همان گونه كه تو ميگويي و اناجيل موجود همان انجيل نخست و اصلي است، پس چرا آموزههاي آنها با يكديگر اختلاف دارند؟ تعاليم انجيل اول، كه با يكديگر اختلاف نداشتند. انجيل اصلي از بين رفته است و اناجيل چهارگانه موجود را چهار نفر به نامهاي لوقا، مرقس، يوحنّا و متي گردآوري و تدوين كردهاند. و اين چهار نفر از دانشمندان نخست و نسل اول مسيحيت نبودند، بلكه شاگردِ شاگردِ آنان بودند.
پژوهشهاي انجام شده درباره تاريخ كتاب مقدّس با ديدگاه امام رضا(علیه السّلام) همخواني زيادي دارند؛ چراكه دو سه دهه نخست تاريخ مسيحيت و وجود كتابي به نام انجيل و منسوب به حضرت عيسي(علیه السّلام)از نظر منابع تاريخي مستقل از متون مسيحي و اسلامي، درهالهاي از ابهام قرار دارد، به گونهاي كه برخي حتي در وجود خود حضرت عيسي(علیه السّلام) نيز ترديد كردهاند. البته فقدان گزارشهاي تاريخي نمي تواند دليلي بر فقدان وجود خارجي و تاريخي انجيل باشد و چه بسا جزئيات مربوط به ظهور آن حضرت و وحي نازل شده بر وي به علل نامعلومي در تاريخ ثبت نشده و يا از بين رفته باشد؛ زيرا در برخي اناجيل چهارگانه، از انجيل مسيح سخن به ميان آمده است.
پژوهشهاي انجام گرفته نشان ميدهند كه در 30 تا 40 سال نخست ميلادي، تعليم مسيحيت، تقريباً فقط به صورت شفاهي و گاه با نامه نگاري انجام ميگرفت. اما كاستيها و كافي نبودن تعاليم رسالهها و روايتهاي شفاهي، زمينه انجيل نگاري را فراهم ساخت. بنابراين، تاريخ نگارش عهد جديد و آنچه امروزه به نام «كتاب مقدّس» مسيحيان خوانده ميشود، بيشتر به پس از نيمه نخست قرن اول ميلادي و در حدود 20 تا 30 سال پس از صعود حضرت عيسي(علیه السّلام) (30 ميلادي) بازمي گردد. كه به وسيله رسولان وي و شاگردان آنها صورت پذيرفت. اين نوشتهها در چهار دسته «نامههاي رسولان»، «اعمال رسولان»، «اناجيل چهارگانه» و «مكاشفات»، طبقه بندي شده است. اناجيل چهارگانه با توجه به نام مؤلفان آنها، به انجيل مَتّا، انجيل مَرقُس، انجيل لُوقا و انجيل يوحنّا شهرت يافتهاند. به رغم پژوهشهاي وسيع انجام گرفته درباره تاريخ نگارش، هويّت نويسندگان و درستي و پيوستگي سند آنها، وحدت نظر قاطعي در اين باره وجود ندارد. البته در كنار چالشها و ترديدهاي جدّي و بر اساس برخي قراين و شواهد، حدس و گمانهاي نيرومندي نيز مطرح است.
/خ