منزلگاه ملائکه در شب قدر و مسأله ی علم امام
ضرورت حضور مستمر امام و حجت الهی در عالم
گاهی پرسشی مطرح می شود و آن اینکه پس از آنکه قرآن نازل شد و ملائکه مأموریت خویش را در انزال قرآن بر قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به انجام رساندند، اولاً، استمرار نزول آنها در هر سال برای چیست؟ هزاران هزار ملائکه در شب قدر به چه منظوری نازل می شوند؟ ثانیاً، محل نزول ملائکه کجاست و آنها بر چه کسی نازل می شوند؟
خوب است درباره ی این مطلب محکمی که از قرآن فهمیده می شود و اکثریت قریب به اتفاق علمای اهل تسنن نیز بر آن متّفق القول اند، سؤال شود که ملائکه در شب قدر بر چه کسی نازل می شوند و حامل چه پیامی هستند؟
روشن است افراد عادی ادعا ندارند که نزول ملائکه را در شب قدر درک می کنند؛ در حالی که قرآن مدعی است هر سال، در شب قدر این واقعه رخ می دهد. پس ملائکه بر چه کسی نازل می شوند؟ در روایات ما از قول ائمه معصوم علیهم السلام نقل شده که آن شخص بزرگواری که ملائکه در شب قدر بر وی فرود می آیند کسی جز امام و حجت خدا علیهم السلام در هر عصر و زمانی نیست. (1)
اولین کار ملائکه در شب قدر این است که فوج فوج خدمت ایشان شرفیاب شده، عرض سلام می کنند: سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الفَجْرِ. پس از آنکه به این شرف و منزلت رسیدند، از طرف خداوند، مقدرات همان سال، یعنی اموری را که در شب بیست و سوم قطعیت یافته و به امضای قطعی خداوند رسیده است، به ایشان تقدیم می کنند. فرموده اند: اگر این اتفاق نیفتد امام، عالِم به امور نخواهد بود. (2) اخبار و روایات بسیاری در منابع شیعی در این باره گزارش شده که در حد استفاضه است. (3) بنابراین اولاً ملائکه بر امام زمان علیه السلام نازل می شوند، ثانیاً مقدرات سال را به ایشان تقدیم می کنند.
امام سجاد علیه السلام در دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه در تفسیر این آیه ی شریفه: سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الفَجْرِ به این حقیقت اشاره می کنند و می فرمایند: عََلَی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ بِمَا أحْکَمَ مِنْ قَضَائِهِ؛ «ملائکه در شب قدر بر آن بنده ای که خدا خودش می داند که کیست، نازل می شوند».
حضرت علیه السلام خود، امام چهارم و حجت خداست، اما نمی فرمایند بر من نازل می شوند تا کسانی شُبهه نکنند که پس، بر دیگران بعد از ایشان نازل نمی شوند. ایشان طوری فرمودند که دلالت دارد بر این که ملائکه در شب قدر بر هر امامی در هر عصری نازل می شوند؛ یعنی همیشه، در هر سال، کسی هست که خداوند می خواهد ملائکه در شب قدر بر او نازل شوند، امور و تقدیراتی را که از مرحله ی تقدیر گذشته و به مرحله ی قضا، حتمیت و امضا رسیده و محکم شده است- طوری که دیگر قابل تغییر نیست- را به امام عرضه کنند: بِمَا أحْکَمَ مِنْ قَضائِهِ.
با توجه به آنچه درباره ی شب قدر گفته شده است، ممکن است این سؤال به ذهن بیاید که تکلیف علم امام چه می شود؟
ما معتقدیم امام علیه السلام، عالم به مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کائِنٌ است؛ (4) اما از سویی دیگر به شهادت برخی روایات در هر شب جمعه و یا در هر زمان دیگر، بر علم امام علیه السلام افزوده می شود. (5)
همچنین گفته شده که مقدرات هر سال در شب قدر به امام علیه السلام عرضه می شود. از سوی دیگر، بسیار اتفاق افتاده است که حضرات انبیای الهی و ائمه معصوم علیه السلام در پاسخ به پرسشی اظهار بی اطلاعی می کردند یا برای اطلاع از امری، کسانی را مأمور به تحقیق و جست و جو می کردند. همچنین برای رفع این شبهه نیز گفته شده که حالات این بزرگان طوری بود که هر وقت می خواستند و اراده می کردند به مدد الهی به آن امر آگاه می شدند، در حالی که آنها به همه ی امور عالِم بوده اند، پس جمع بین این دو دسته از روایات و این دو ادعا چگونه ممکن است؟
پاسخ این شبهه را با این روایت از امام حسن عسکری علیه السلام آغاز می کنم که فرمودند: قُلُوبُنا اوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللهِ فَإذَا شَاءَ شِئنَا وَ اللهُ یَقُولُ «وَ مَا تَشاؤنَ اِلّا أنْ یَشاءَ اللهُ»؛ (6) «دل های ما ظرف مشیت خداست؛ پس هرگاه خداوند اراده کند و صلاح بداند در قلب ما نیز ظهور کرده، ما نیز خواهیم دانست. خداوند می فرماید: هیچ خواست و اراده ای نخواهید داشت مگر آن وقت که خداوند اراده کند».
ائمه ی معصوم علیهم السلام چنان بودند و هستند که تمام وجود خود را به خدا سپرده، برای خود هیچ استقلالی در حیات و ممات قائل نیستند. کسی که این گونه باشد، ممکن نیست چیزی غیر از خواسته و مراد خداوند را بخواهد و اراده کند؛ خواست و اراده او عیناً همان مراد خداوند است. (7)
روایت معروف قرب نوافل شاهد این ادعاست. این روایت، حدیث قدسی که راوی آن نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. امام صادق علیه السلام از جد بزرگوارشان نقل می کنند که ایشان فرمودند:
خداوند تبارک و تعالی می فرمایند: … هیچ چیز به اندازه ی انجام عبادات واجب، بنده ام را به من نزدیک نمی کند. بی شک بنده ام با انجام نوافل آن قدر به من نزدیک می شود که محبوبم می شود. وقتی دوستش داشته باشم گوش او خواهم شد که با آن می شنود و چشمش خواهم شد که با آن می بیند و زبانش خواهم شد که با آن حرف می زند و دستانش خواهم شد که با آن فعالیت می کند و کارهایش را انجام می دهد. در این حال اگر مرا صدا کند پاسخش را خواهم داد و اگر از من چیزی بخواهد به او خواهم داد و ….(8)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی فرمایند آن شخصی که با نوافل به خداوند تقرب می جوید و به این درجه ی عالی صعود می کند، حتماً باید امام معصوم باشد، بلکه هر انسانی که بداند رضایت و خشنودی خداوند، افزون بر واجبات، در مستحبات هم هست و بی درنگ در انجام آن بکوشد، به چنان مقام عظیمی خواهد رسید؛ یعنی خدا چشم و گوش او خواهد شد و اراده ی او، همان اراده ی خدا خواهد بود. انسان اگر به این مقام بلند بار یابد، خداوند به جای او تصمیم می گیرد و امور مختلف زندگی اش را سامان می بخشد و کارهایش را انجام می دهد. تصمیم های او دیگر تصمیم خودش نیست تا در آن اشتباهی رخ دهد! اما آیا هر کسی می تواند از این حیات جاویدان بهره مند شود؟ البته این گوی و این میدان! هر کس هوس آن را دارد راه باز است. هنیئاً له! اما صد افسوس که گرچه خیلی ها این سودا را در سر دارند ولی از انبوه بندگان خدا، تنها جمع قلیل و عده ی اندکی را یارای وارد شدن در این میدان سخت و صعب است. این میدان البته همت و شوق نبوی و اراده و عشق علوی علیه السلام می خواهد. باید این گونه همه چیز را در اختیار خداوند نهاد تا چون عباس بن علی علیه السلام باب الحوائج شده، با دستِ نداشته، از بسیاری کسان دستگیری کرد: وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا.(9) اینجاست که انسان اراده اش اراده ی خدا می شود و از خود هیچ اراده ای ندارد. تفسیر یا تأویل آیه ی شریفه ی: وَ ما تَشَاءُونَ إِلا أنْ یَشَاءَ اللهُ ربُّ العَالَمینَ.(10) همین است؛ یعنی خواست خدا در خواست اولیای خدا تبلور پیدا می کند. آنها چیزی را که خدا نمی خواهد، نمی خواهند؛ وقتی می خواهند و اراده می کنند که خدا خواسته باشد.
بنابراین، امام علیه السلام همان وقتی که خدا مصلحت می داند و می خواهد، به امور علم خواهند داشت و آن وقتی که مصلحت الهی اقتضا نمی کند و خداوند نمی خواهد، ایشان نیز نمی دانند و حتی اظهار می کنند که نمی دانم.
البته برای جمع بین این ادعا و روایاتی که می گویند امامان علیه السلام «عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» هستند و نیز روایاتی که می فرمایند هر وقت بخواهند می دانند، می توان چنین گفت: علوم ائمه ی معصوم علیهم السلام به دو قسم تقسیم می شود: بخشی از این علوم از نوع علوم حاضر در ذهن و قلب، و بخشی دیگر، علوم مکنون است. (11)
وقتی گفته می شود آن بزرگواران، به همه ی امور گذشته، حال و آینده عالم هستند، مقصود توان بالای آنها در تحمل آن علوم از جانب خداوند است. خداوند توان تحمل همه ی آن علوم را به آنان داده است، اما بالفعل بودن یا بالفعل نبودن علمشان، تابع مصالح الهی و خواست خداوند متعال است. در شرایطی که خداوند و مصلحت الهی اقتضا کند، امام علیه السلام نیز همان را مصلحت دانسته، اراده می کند. در این لحظه و همان آن، خداوند علمش را به ایشان افاضه می کند. در شرایطی نیز مصلحت الهی اقتضای دانستن فلان مطلب را ندارد و خداوند اراده نمی کند، ایشان نیز نمی خواهند و در آن مورد خاص علمی به ایشان افاضه نمی شود و به همین دلیل اظهار بی اطلاعی می کنند. در واقع وقتی مصلحت الهی اقتضا کند، امام علیه السلام نیز از خداوند خواهد خواست. وقتی بخواهند معلوم می شود که خداوند اراده کرده است و به ایشان افاضه خواهد کرد؛ چون آنها از خودشان مشیتی ندارند، همه چیزشان را به خدا سپرده اند و او هم متکفل امور آنها شده است تا هر کاری را آنها می بایست با اسباب عادی انجام دهند، خداوند بدون دخالت آن اسباب، برایشان انجام می دهد! فرمود: قُلُوبُنا أوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ الله؛ «دل های ما ظرف مشیت الهی است» و هرچه خدا بخواهد در دل ما ظهور پیدا می کند و لاغیر.
البته لازم به یادآوری است که آن بزرگواران، خود با اراده و اختیار کامل، با تحمل رنج و سختی ها و با مراقبه های شدید و طی مراحل، به این مرتبه از کمال بار یافته اند. بنابراین این نوع تبعیت از اراده و مشیت الهی هیچ منافاتی با اختیار و اراده ی انسان نداشته، به هیچ روی جبر نیست. آنها با اختیار، خودشان را به خدا سپرده اند تا خدا هم ولایتشان را پذیرفته است. هر کس دیگر هم چنین انتخاب درستی داشته باشد خداوند ولایتش را بر عهده خواهد گرفت.
پینوشتها:
1. السَّیدُ عَلِیُّ بن طَاوُوسٍ فِی کِتابِ عَمَلِ شَهْرِ رَمَضانَ المُسَمَّی بِالْمِضْمارِ، عَنْ کِتابِ الصِّیامِ لِعَلِیِّ بن فَضَّالِ بِإسْنادِهِ إلَی عَبْدِ اللهِ بن سِنَانٍ قالَ: «سَألتُهُ علیه السلام عَنِ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ. فَقالَ علیه السلام: مَا عِنْدِی فیهِ شَیءٌ وَ لَکِنْ إذَا کانَتْ لَیْلَةُ تِسْعَ عَشْرَةَ مِن شَهْرِ رَمَضانَ قُسِمَ فِیها الأرْزاقُ وَ کُتِبَ فِیهاَ الآجالُ وَ خَرَجَ مِنْها صِکاکُ الحَاجِّ وَ اطَّلَعَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی عِبادِهِ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ اِلَّا شَارِبَ مُسْکِرٍ فَإذاَ کانَتْ لَیْلَةُ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ «فیهَا یُفْرَقُ کُلُّ امْرٍ حَکِیمٍ» ثُمَّ یَنْتَهِی ذلِکَ وَ یُفْضَی. قالَ: قُلْتُ: اِلَی مَنْ؟ قالَ علیه السلام: اِلَی صَاحِبِکُم علیه السلام وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یَعْلَم» (همان، ج94، ص 22؛ میرزاحسین بن محمدتقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص 470).
2. … قالَ: «قُلْتُ: اِلَی مَنْ؟ قالَ علیه السلام: اِلَی صَاحِبِکُمْ علیه السلام وَ لَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یَعْلَم»(محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج94، ص 22؛ میرزا حسین بن محمدتقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج7، ص 470).
3. ر.ک: به کتاب های روایی به خصوص کافی، بحارالانوار و دیگر منابع، ذیل عنوان «تعیین لیلة القدر»؛ همچنین کتب تفسیری ذیل آیاتی که درباره ی لیلة القدر مباحثی مطرح شده است.
4. عَنْ سَیْفٍ التَّمَّارِ قالَ: «کُنَّا مَعَ أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام جَماعَةً مِنَ الشِّیعَةِ فِی الحِجْرِ. فَقَالَ علیه السلام: عَلَیْنا عَیْنٌ فَالتَفَتْنَا یَمْنَةً وَ یَسْرَةً فَلَمْ نَرَ أحَداً. فَقُلنَا: لَیْسَ عَلَیْنَا عَیْنٌ. فَقالَ علیه السلام: وَ رَبِّ الکَعْبَهِ وَ رَبِ البَیِّنَةِ، ثَلاثَ مَرَّاتٍ، لَوْ کُنْتُ بَیْنَ مُوسیَ و الخَضِرِ لَأخْبَرْتُهُمَا أنِّی اعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأنْباتُهُمَا بِمَا لَیْسَ فِی أیْدِیهِمَا لِأنَّ مُوسَی وَ الخَضِرَ علیهما السلام أعطِیَا عِلْمَ مَا کانَ وَ لَمْ یُعْطَیَا عِلْمَ مَا یَکُونُ وَ مَا هُوَ کائِنٌ حَتَّی تَقُومَ السَّاعَةُ وَ قَدْ وَرَثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم وِرَاثَةً». همچنین از آن امام همام علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «إنَّی لَأعْلَمُ مَا فِی السَّماواتِ وَ ما فیِ الارضِ وَ اعْلَمُ ما فیِ الجَنَّةِ وَ اعْلَمُ ما فِی النَّارِ وَ أعْلَمُ مَا کانَ وَ مَا یَکونُ…» (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص 261). در حدیث معروف به «حدیث نورانیت» امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ به سؤالی که حضرت سلمان و اباذر علیه السلام درباره ی معرفت به مقام شامخ حضرتش داشتند، فرمودند: «… یا سَلْمَانُ وَ یَا جُنْدَبُ! وَ صَارَ مُحَمَّدٌ نَبیَّاً مُرْسَلاً وَ صِرْتُ أنَا صَاحِبَ امْرِ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أمْرِهِ عَلَی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ» وَ هُو رُوحُ اللهِ لا یُعْطِیهِ وَ لا یُلْقِی هَذَا الرُّوحَ إلَّا عَلَی مَلَکٍ مُقَرَّبٍ أوْ نَبِیٍّ مُرْسَلٍ أوْ وَصِیٍّ مُنْتَجَبٍ فَمَنْ أعْطَاهُ اللهُ هَذاَ الرُّوحَ فَقَدْ أبَانَهُ مِنَ النَّاسِ وَ فَوَّضَ إلَیْهِ الْقُدْرَةَ وَ أحْیَا الْمَوْتَی وَ عِلَمَ بِما کانَ وَ مَا یَکونُ وَ سَارَ مِنَ المَشْرِقِ اِلَی الْمَغْرِبِ وَ مِنَ الْمَغْرِبِ اِلَی المَشْرِقِ فِی لَحْظَةِ عَیْنٍ وَ عَلِمَ مَا فِی الضَّمائِرِ وَ الْقُلُوبِ وَ عَلِمَ مَا فِی السَّماواتِ وَ الْأرضِ. یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ! وَ صَارَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم الذِّکْرَ الَّذی قالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «قَدْ انْزَلَ اللهُ اِلَیْکُمْ ذِکْراً* رَسُولا یَتْلو عَلَیکُمْ آیاتِ اللهِ» إنِّی اُعْطِیتُ عِلْمَ الْمنَایا وَ الْبَلایَا وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ استُودِعْتُ عِلْمَ القُرآنِ وَ مَا هُوَ کائِنٌ اِلَی یَوْمِ الْقِیامَةِ…»(محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج26، ص 5). در منابع روایی و کتب کلامی در باب علم امام رحمه الله روایات متعددی نقل شده است؛ حتی نقل شده است که بزرگوارانی از اصحاب ائمه ی معصوم علیهم السلام مانند سلمان نیز به اموری غیر عادی و علوم ما کان و ما یکون عالم و آگاه بوده اند.
5. ابی جعفر محمد بن یقعوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج1، ص 253. بیان این مطلب مناسب است که عالم شدن به امور، در عوالم دیگر مانند این عالم نیست؛ مثلاً ارائه ی علم گذشته و آینده توسط ملائکه یا ارائه ی مقدرات سال در شب قدر توسط ملائکه به امام زمان عیه السلام، مانند ارائه ی مطلبی در این عالم نیست. البته این نوع ارائه کردن ها در این عالم دارای اقتضائات خاص خود است؛ مثلاً باید زمانی صرف آن شود؛ از نوع علوم حصولی است؛ بنابراین برای این گونه معارف و علوم ابزار و امکاناتی لازم است. اما درباره ی ملائکه و مقامی از امام علیه السلام که فراتر از این عالم است، به این امور نیازی نیست. آن عالم، دیگر تابع شرایط این عالم نیست. آن شنیدن ها و دیدن ها به گونه ای است که دیگر به زمان یا مکان یا شرایط خاص مادی و دنیایی نیاز ندارد و در لحظه ی کوتاهی اتفاق می افتد. در همان لحظه و در آنی، بسیاری از امور و مطالب را می توان شنید و درک کرد. تقریباً شبیه داستان مرحوم کربلایی کاظم، که کل قرآن را در یک لحظه ی بسیار کوتاه فراگرفت، حافظ شد و خواند؛ بنابراین؛ بر اساس ترتیب عوالم وجود، هر کدام بر اساس سعه ی وجودی، دارای اقتضائات خاص خود است و هیچ کدام تابع شرایط دیگری نیست.
6. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج25، ص 336 و ج52، ص 50.
7. این تعبیر عجیبی که در کتاب شریف مصباح الشریعة به امام صادق علیه السلام منسوب است، نشان از نهایت فنا و استغراق آن عزیزان در ذات حق تعالی دارد: حضرت درباره ی حالات کسی که می خواهد حقیقتاً به خداوند متوکل باشد، چنین فرمودند: «… فَاِنْ أرَدْتَ أنْ تَکُونَ مُتَوَکِّلاً لا مُتَعَلِّلاً، فَکَبِّر عَلَی رُوحِکَ خَمْسَ تَکْبیراتٍ وَ وَدِّعْ أمَانِیَّکَ کُلَّهَا تَوْدِیعَ المَوْتِ لِلْحَیَاةِ، وَ أدْنَی حَدِّ التَّوَکُلِ أنْ لا تُسَابِقَ مَقْدُورَکَ بِالْهِمَّةِ وَ لا تُطَالَعَ مَقْسومَکَ وَ لا تَسْتَشْرِفَ مَعْدُومَکَ فَیَنتَقِضَ بَأحَدِها عَقْدُ إیمَانِکَ وَ أنتَ لَا تَشْعُرُ» (مصباح الشریعة، ص 165؛ میرزا حسین بن محمد تقی النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج11، ص 218).
8. عَن حَمَّادِ بنِ بَشیرٍ قالَ: «سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام یَقُولُ: قالَ رسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم: قالَ اللهُ عزَّ وَ جَلَّ: مَنْ أهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أرْصَدَ لِمَحارَبَتِی وَ مَا تَقَرَّبَ اِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیءٍ أحَبَّ اِلَیَّ مَمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بالنَّافِلَةِ حَتَّی أحِبَّهُ. فَإذَا أحْبَبْتُهُ، کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا. إنْ دَعانِی أجَبْتُهُ وَ إنْ سَألَنِی أعْطَیْتُهُ وَ ما تَرَدَّدتُ عَنْ شَیءٍ أنَا فَاعِلُهُ کَتَردُّدی عَنْ مَوْتِ المُؤمِنِ یَکْرَهُ الْمَوتَ وَ أکْرَهُ مَسَاءَتُهُ» (ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی، ج2، ص 352؛ محمدباقر مجلسی بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج72، ص 155).
9. آری باید به مقام آقا و مولایمان حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رسید تا فحولی چون پیر عارف و آیت حق سیدعلی آقا قاضی رحمه الله علیه، پس از سال ها طی طریق و تحمل رنج و محنت فراوان، در حرم آن آقای بی دست و با وفا، برایش فتح بابی شود. مزد زحمات چندین ساله اش به واسطه ی آن آقا به ایشان عنایت گردد.
10. تکویر(81)، 29.
11. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری رحمة الله علیه درباره ی مسائل فقه و اصول، مثل و تعبیری داشتند که برای فهم مطلب در این مسئله تا حدی به کار می آید. ایشان می فرمودند: «علم دو جور است: علم توجیبی و غیر حاضر و علم آماده و حاضر در ذهن. علم توجیبی آن است که وقتی از عالم مسئله ای سؤال می کنند، می گوید: نمی دانم، اما در یک کاغذ یا یک کتابی نوشته ام و در جیبم دارم؛ اما گاهی از او سؤالی می پرسند و او فوراً و بی تأمل پاسخ می دهد. در هر دو صورت او عالم است؛ اما نسبت به یک مسئله به صورت بالفعل و بی واسطه عالم است ولی نسبت به برخی دیگر با واسطه و توجیبی عالم است.»
منبع مقاله: مصباح یزدی، محمدتقی، (1391)، صهبای حضور(شرح دعای چهل و چهارم صحیفه ی سجادیه)، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله علیه، چاپ اول.
/ج