سوره انعام، آيه 158: («هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ…..»)؛ آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان (مرگ) به سراغشان آيند، يا خداوند (خودش) به سوى آنها بيايد، يا بعضى از آيات پروردگارت (و نشانه هاى رستاخيز)؟!…
اين آيه در واقع خطاب به مشركين لجوجي است كه از صراط مستقيم حق سر باز مي زنند،و به هيچ وجه حاضر به پذيرش حق نيستند. نظر مفسران در معناي آمدن پروردگار يا آيات و نشانه هاي او، مختلف است.
به گفته برخي مفسران منظور از «يأتي ربك»، آمدن تمام آيات خداست؛ به دليل اينكه در جمله بعد مي فرمايد: « أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ » يعني يا بعضي از آيات خدا بيايد. در اين استدلال عبارت«يأتي ربك» به صورت «يأتي آيات ربك» و يا «أو يأتي ربك بجلائل آياته»[1] تفسير شده است. در چنين تفسيري مراد از آمدن پروردگار كه همان آمدن كلّ آيات است، تمام نشانه هاى قيامت و هلاكت به طور كلّى است. [2] در واقع از آنجا كه در روز قيامت ديگر حجابى بين خداوند و مخلوقات نيست وپردهها بين اسباب بطور كلي برداشته شده كه گويي خداوند را به عينه مي بينند؛ به همين دليل از آمدن قيامت به آمدن پروردگار تعبير شده است.[3] مقصود از آمدن بعضى آيات، آمدن برخي از علامات قيامت مى باشد، از قبيل طلوع خورشيد از مغرب، و موارد ديگر.[4] و يا اشاره به مرگ يا نزول عذاب بر كافران مي باشد كه به دنبال آن درهاى توبه بسته خواهد شد.[5]
برخي نيز معتقدند مضاف حذف شده در اين عبارت واژه «امر» بوده است و منظور «ياتي امر ربك» بوده است. يعني امر خدا به عذاب آنها فرا رسد. چنان كه در مورد «وَ جاءَ رَبُّكَ»[6] مقصود آمدن امر پروردگار است.
برخي گفته اند اين درخواست، واقعا يكي از خواسته هاي مشركين از پيامبر بود. مشركين از رسول خدا (ص) خواسته بودند كه وى وسيله ديدن خدا را برايشان فراهم سازد، و يا ملائكه بر آنان نازل گردد، و يا آن حضرت مانند پيغمبران گذشته عذابى بر آنان بفرستد. كه اين آيه هم به پيامبر پاسخ مي دهد كه اين مشركين به دنبال حجت و دليل براي ايمان آوردن نيستند، بلكه مقصودشان اين است كه تو درخواستهاى بيجاى آنان را عملى سازي.[7] هم چنين ممكن است استفهام و سوال در اين آيه به معناي نفي باشد؛ يعني اين ها ايمان نمي آورند مگر اينكه يكي از اين اتفاقات بيفتد، يا خدا بيايد، يا آيات او و يا ملائكه .[8] اين سخن مانند آنست كه به شخص قاتل لجوجى كه پس از ارائه مدارك كافى، باز منكر جرم خود مى باشد، بگوئيم تو كه اينهمه مدارك را قبول ندارى لا بد انتظار دارى شخص مقتول زنده شود و در دادگاه حضور يابد و شهادت بدهد كه تو او را كشته اى! [9] اما اين سخن به معني امكان آمدن خداوند نيست. بلكه اولا اين سخن، سخن كفار است كه هيچ پايه استدلالي ندارد و ثانيا مجاز است. مانند اين دو آيه كه مجاز هستند: «فَأَتَى اللَّهُ بُنْيانَهُمْ»[10] و «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه»[11]. ثالثا آمدن پروردگار يعني غيبت او و سپس ظاهر شدن او با دلايل بسياري رد مي شود؛ يكي از اين دلايل آيه «لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ»[12] كه نشان مي دهد ستارگان چون افول مي كنند، قابل پرستش نيستند؛ اما خداوند هميشه حاضر است.[13]
بنابراين بهترين پاسخ اين است كه بگوييم استفهام در اين آيه به منظور استهزاي كفار است و معناي نفي چنين اتفاقي(آمدن پروردگار) را مي دهد، نه اينكه واقعا آمدن پروردگار منظور باشد. بلكه تنها مي خواهد كفار و مشركين را مسخره كند كه يا واقعا چنين درخواستي داشته اند و يا ايمان نياوردن آنها مانند اينست كه چنين انتظاري دارند كه خداوند خود نزد آنها بيايد.
پي نوشت:
[1] . مجمع البيان في تفسير القرآن، ، انتشارات ناصر خسرو،1372،ج4، ص: 598
[2] . تفسير جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميه قم، تهران،1377، ج1، ص: 422
[3] . الميزان في تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1417ق ،ج7، ص: 386
[4] . تفسير جوامع الجامع، ج1، ص: 422
[5] . تفسير جوامع الجامع، ج1، ص: 422؛ تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية، تهران،1374، ج6، ص: 47
[6] .فجر،22
[7] . الميزان في تفسير القرآن، ج7، ص: 387
[8] . مفاتيح الغيب، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1420 ق،ج14، ص: 188
[9] . تفسير نمونه، ج6، ص: 47
[10] . خداوند به سراغ شالوده (زندگى) آنها رفت. نحل،26
[11] .آنها كه خدا و پيامبرش را آزار مى دهند. احزاب،57
[12] .انعام،76
[13] .مفاتيح الغيب، ج14، ص: 188