توضیح این که اشیا ممکن است دارای دو نوع وجود باشند: یک وجود جمعی و دوم وجود تفصیلی. وجود جمعی یعنى مفاهیم یا ماهیات کثیره به یک وجود واحدِ بسیط عقلى موجودند، در این جا کثرت در وحدت است؛ مثل این که هزار مسئله علمى که هر یک وجود و تشخص جداگانه و موضوع و محمول معینى دارند در یک وجود نورى به عنوان ملکه اجتهاد یا تخصص، وجود دارند و همه در یک وجود جمع بوده و در یک جا مندمجاند. یعنى ملکه اجتهاد مجمع همه این علوم است، امّا وجود تفصیلی مانند قضایاى شخصى علمی در ذهن عالم که هر کدام مصداقِ یک علم است. اگر این علوم کثیره جدا و منفصل از هم لحاظ شوند، از باب کثرت در کثرت و وجود تفصیلی است و اگر در ملکه اجتهاد ملاحظه شوند، از باب کثرت در وحدت و وجود جمعی مىباشد.
پس با توجه به این که اشیاى کثیره گاهى به نحو کثرت موجودند و گاهى به طور وحدت و بساطت، باید دید وقتى گفته مىشود فلان چیز موجود است، به چه معناست. در ابتداى امر آن چه به ذهن مىآید این است که آن چیز به وجود خاص خود موجود است؛ مثلاً اگر گفته شد درخت انار موجود است، چنین فهمیده مىشود که این ماهیت با وجود خاصى که دیگرِ درختها در آن وجود سهمى ندارند، موجود شده است، خواه این موجودیت، خارجى باشد یا ذهنى، به هر حال مراد از وجود در این موارد، وجود خاص و تفصیلى هر چیز است؛ یعنى به طور کثرت نه به نحو بساطت و اجمال.
امّا وجود بسیط و اجمالى- مثل ملکه اجتهاد- که همه این مسائل و ماهیات و عناوین در آن جمعاند، نمىتواند وجودِ هیچ یک از این مفاهیم و ماهیات به حساب آید، لذا در شخص مجتهد نمىتوان گفت وجود ملکه اجتهاد، وجود فلان قضیه معین است، بلکه باید گفت فلان مسئله و قضیه هنوز بالفعل موجود نیست. زیرا مفهوم عرفى موجودیت این است که شىء به وجود خاص خود موجود است و اگر از این مفهوم عرفى بالاتر بیاییم و با دقت عقلى مشى کنیم مىتوان گفت که فلان مسئله در عین حال که در خارج معدوم است، بدون وجود خارجى در وجود ملکه ثبوت علمى دارد. و این بدین معناست که شىء بدون وجود تفصیلى، وجود جمعى دارد. و این وجود جمعى مقدم بر وجود تفصیلى است.[1]
پس با توجه به این که اشیاى کثیره گاهى به نحو کثرت موجودند و گاهى به طور وحدت و بساطت، باید دید وقتى گفته مىشود فلان چیز موجود است، به چه معناست. در ابتداى امر آن چه به ذهن مىآید این است که آن چیز به وجود خاص خود موجود است؛ مثلاً اگر گفته شد درخت انار موجود است، چنین فهمیده مىشود که این ماهیت با وجود خاصى که دیگرِ درختها در آن وجود سهمى ندارند، موجود شده است، خواه این موجودیت، خارجى باشد یا ذهنى، به هر حال مراد از وجود در این موارد، وجود خاص و تفصیلى هر چیز است؛ یعنى به طور کثرت نه به نحو بساطت و اجمال.
امّا وجود بسیط و اجمالى- مثل ملکه اجتهاد- که همه این مسائل و ماهیات و عناوین در آن جمعاند، نمىتواند وجودِ هیچ یک از این مفاهیم و ماهیات به حساب آید، لذا در شخص مجتهد نمىتوان گفت وجود ملکه اجتهاد، وجود فلان قضیه معین است، بلکه باید گفت فلان مسئله و قضیه هنوز بالفعل موجود نیست. زیرا مفهوم عرفى موجودیت این است که شىء به وجود خاص خود موجود است و اگر از این مفهوم عرفى بالاتر بیاییم و با دقت عقلى مشى کنیم مىتوان گفت که فلان مسئله در عین حال که در خارج معدوم است، بدون وجود خارجى در وجود ملکه ثبوت علمى دارد. و این بدین معناست که شىء بدون وجود تفصیلى، وجود جمعى دارد. و این وجود جمعى مقدم بر وجود تفصیلى است.[1]
[1] ر. ک: شرح حکمت متعالیه، بخش سوم از جلد ششم، ص 192- 195، به نقل از: علامه سید محمد حسین طباطبائى (دکتر على شیروانى)، ترجمه و شرح بدایة الحکمة(دکتر على شیروانى)، ج4، ص 113، موسسه بوستان کتاب – قم، چاپ: نهم، 1388.