منع ـ حذر ـ نهی ـ تجویز
منبع:راسخون
چکیده مقاله:
خدای متعال، انسان را جستجوگر و کنجکاو خلق نمود موجودی با این دو خصیصه را هرگز نمیتوان با بخشنامه و تحکم به راهی کشاند یا از آن راه باز داشت. منع برای چنین موجودی در حکم ترغیب است و بیش از آنکه او را از آن کار باز دارد قطعاً به آن کار وا خواهد داشت. اما نهی، به معنای نشان دادن نهایت عمل و عاقبت آن است. در این صورت یعنی نهی همراه با بیان حکمت و مصلحت، نه تنها او را به آن عمل، ترغیب نمیکند بلکه وی را در ترک آن، مصمم خواهد نمود.
کلید واژه:
معنای نهی، معنای منع، معنای حذر، نهی از منکر، نهجالفصاحة، نهجالدرایة، شرح حدیث، حریص.
اصل مقاله:
قال رسول الله صلی الله علیه و آله فرمودند: إنَّ إبْنُ آدَم لَحَریصٌ عَلى ما مُنِعَ[1]؛ آدمیزاد بر چیزى که از آن منع شود سخت حریص میگردد.
حریص شدن انسان نسبت به امور ممنوعه، همان مطلبی است که موضوع بحث این حدیث و این نوشتار قرار گرفته است. عبارت ذکر شده به هیچ وجه در جوامع روایی اصیل ما شیعیان به عنوان حدیث وجود ندارد ولی اهل سنت آن را به عنوان حدیث در برخی از کتب روایی خود ضبط نمودهاند. ظاهراً ابوالقاسم پاینده، مؤلف کتاب نهج الفصاحة، این حدیث را به نقل از کتاب کنز العمالِ[2] متقی هندی (از علماء اهل سنت) در نهجالفصاحة ذکر نموده است.
چنانکه از سیاق نوشتههای قبلی پیداست ما در شروح خود بر احادیث مندرج در کتاب نهج الفصاحه کمتر به بحث سندی احادیث میپردازیم و سعی ما در توضیح احادیث با فرض صحت سند و وثوق به صدور آن است اما گفتنی است پیرامون حدیث مذکور، علماء بزرگی چون محمدطاهر هندی فتنی عاملی در تذکره الموضوعات[3]، اسماعیل عجلونی جراحی در کشف الخفاء و مزیل الإلباس[4]، و عده زیاد دیگری از علماء اهل سنت همچنین برخی از اعلام شیعه یا:
• به طور کل در حدیث بودن این عبارت تردید نمودهاند یعنی گفتهاند این عبارت فاقد سند است.
• یا اینکه لااقل، سند آن را ضعیف دانستهاند.
فارغ از بحث سندی از آنجا که محتوای این حدیث، مُستمسک خوبی برای توجیه لاابالیگری قرار گرفته ممکن است مضمون این حدیث به مذاق عدهای خوش آمده و ضعف سندی حدیث را نپذیرند. لذا در این نوشتار، سعی در تصحیح مراد و منظور آن مینماییم تا عدهای نتوانند این عبارت را توجیهی برای اباحهگری و لاابالیگری، خصوصاً در مسئله حجاب قرار دهند.
اولین نکته، اینکه معنای ظاهری این حدیث با رفتار خود شارع مقدس، مخافت تمام دارد زیرا همان شخصی که این حدیث از زبان او صادر شده است مردم و پیروان خود را از ارتکاب بسیاری از امور، نهی و حذر نموده است. مثل نهی مردم از شرب خمر ـ نهی از بیعفتی و بیحجابی ـ نهی از ارتزاق به حرام ـ نهی از ازدواج با محارم ـ تحذیر مردم از سخن دروغ و آغشته به تهمت و غیبت و بهتان و تمسخر و هزاران و بلکه میلیونها نهی و حذر دیگری که از زبان همان شخصی که این توصیه نیز از زبان او صادر شده بیان گردیده است. لذا چارهای نداریم که یا:
• در صدور این حدیث خدشه وارد کنیم.
• یا اینکه معنای آن را به گونهای تصحیح کنیم که با رفتار خود شارع مقدس در تناقض نباشد.
انصاف این است که وقتی به درون خود مراجعه میکنیم میبینیم این مطلب، مطلب صحیحی است و بارها و بارها آن را آزمودهایم که با منع از چیزی، نسبت به همان چیز، تحریص و تحریک شدهایم یا حتی برخی را با منع از چیزی، نسبت به آن چیز، علاقهمند نمودهایم تا آنجا که یکی از ابزارهای تربیتی، استفاده از همین اصل است.
از طرف دیگر مشاهده میکنیم در کشورهای اروپایی ـ آمریکایی که منع و تقید کمتری نسبت به انجام منکرات وجود دارد درصد هنجارشکنی از کشورهای اسلامی که نسبت به آن امور منع و حذر وجود دارد کمتر نیست بلکه در بسیاری از موارد، حرص مردم به شدّت نسبت به کشورهای اسلامی بیشتر نیز هست.
چه باید کرد؟
اگر این عبارت را به عنوان حدیث پذیرفتیم با دو اشکال بزرگ مواجه خواهیم شد:
1. در منابع معتبر، هیچ سندی برای آن ذکر نشده است.
2. مضمون این حدیث، با عمل خود شارع، مطابقت ندارد زیرا ظاهراً خود شارع به آن عمل نکرده است زیرا پیروان خود را از بسیاری از امور نهی نموده است.
اگر به خاطر دو اشکال فوق الذکر، بگوییم عبارت فوقالذکر، حدیث نیست باز با اشکالاتی مواجهیم از جمله:
1. همه چیز که نباید حدیث باشد بلکه تحریص به ممنوعات، مطلبی است که ما آن را با وجدان خود درک میکنیم و هزاران بار آن را آزمودهایم.
2. از طرف دیگر، مفاسد اخلاقی در کشورهای آزاد، از مفاسد اخلاقی کشورهای اسلامی کمتر نیست.
پاسخ به اشکالات در قالب چند نکته:
اگر مصلحت و مفسده تکالیف دینی را واقعی بدانیم ارتکاب محرمات به منزله پرتگاهی خواهد بود که حیات طیبه انسان را به طور جد، به خطر میاندازد. فرض کنید یک شربت مسموم در یخچال منزل شما وجود داشته باشد یک پدر عاقل و یک مادر دلسوز، فرزند خویش را از وجود چنین شربت مهلکی به بهانه تحریک شدن وی بیاطلاع نمیگذارند بلکه او را از سمی بودن آن مُطلع و از نوشیدن آن شربت نهی میکنند تا مبادا از روی جهل، کودکشان، جان خود را از دست دهد به همان نسبت خداوند نیز هرگز بندگان خود را از وجود مهلکهها، بیاطلاع نگذاشته و نباید هم بگذارد.
بحث لغوی:
إبن فارس در مقاییس اللغه پیرامون لغاتی که از سه حرف نون و هاء و یاء (=نهی) تشکیل شدهاند مینویسد: النون و الهاء و الیاء أصل صحیح یدلّ على غایةٍ وَ بلوغٍ[5]؛ وی معتقد است معنای ریشهای تمام کلمات مشتق از این سه حرف، رسیدن به منتهای در نظر گرفته شده برای یک چیز است. بر همین اساس نهی را نهی گویند زیرا ناهی قصد دارد با نشان دادن نهایت و عاقبت کار، منهی را با اراده خود از آن کار باز دارد.
طبق مبنای ذکر شده، نهی یک فرایند است بدین صورت که ناهی یعنی نهی کننده، ابتداء هدف والا و بزرگی را که قرار است نهی شونده بدان دست یابد را برای وی ترسیم میکند سپس به وی تفهیم میکند کاری که تو در صدد انجام آن هستی با آن هدف مقدس، در تضاد است لذا اگر میخواهی به آن هدف والا، دست یابی بایستی از این کار، صرف نظر کنی. دقیقاً مثل پدری که فرزندش را از تماشای زیاد تلویزیون نهی میکند زیرا پدر، این کار را مانع رسیدن فرزند به هدف بزرگ و آن اصلی که همان درسخواندن و رسیدن به رفاه در زندگی است میداند برای این منظور پدر، فرزند را از عواقب شوم تماشای زیاد تلویزیون، آگاه میسازد تا فرزند، به صورت خود جوش و با بصیرت و آگاهی، از آن کار، اجتناب کند.
اما منع چیست؟
منع یعنی جلوگیری از ارتکاب عمل به هر شکل ممکن! به قول إبن منظور در لسان العرب، منع به معنای «حائل ایجاد کردن میان شخص و میان آن چیزیست که او آن را اراده کرده است[6].» در مثال فوق الذکر، هرگاه پدر، برق تلویزیون را قطع کند یا به هر شکل دیگری مانع استفاده فرزند از تلویزیون شود او فرزند خویش را از تماشای تلویزیون منع کرده است.
جالب اینکه خدای متعال معمولاً انسانها را از ارتکاب امور قبیح، منع نمینماید و اینگونه نیست که مثلاً اگر اراده کردیم تصویر مستهجنی را ببینیم چشممان کور شود بلکه هرگاه نسبت به ارتکاب عمل زشتی مصمم شویم غالباً مقدمات آن نیز تا حدی فراهم میگردد.
در آیات و روایات نیز، همه جا سخن از نهی از منکر است نه منع از آن؛ لذا میتوان گفت موضعگیری ما در ازاء مسیر غلطی که دیگران در زندگی پیش گرفتهاند از دو حال خارج نیست:
1. روشنسازی و شفافسازی مسئله، که از آن تعبیر به نهی میشود.
2. جلوگیری از ارتکاب آن به هر شکل ممکن که از آن به منع یا برخورد چکشی و بخشنامهای و تحکمی تعبیر میگردد.
ناگفته پیداست آن چیزی که موجب تحریص دیگران به ارتکاب آن میگردد منع کردن است نه نهی نمودن! زیرا نهی کردن دیگران، همیشه توأم با آگاهی بخشی است و لذا نه تنها آنان را نسبت به ارتکاب آن تحریص نمیکند بلکه آنان را به طور جد از ارتکاب آن باز میدارد. آری! منع کردن بدون آگاهی بخشیِ به مضرات و مفسدههای احتمالی آن، ممکن است بیش از آنکه از ارتکاب آن جلوگیری نماید نسبت به انجام آن تحریک ایجاد کند. و لذا خداوند در داستان حضرت آدم علی نبینا و آله و علیهالسلام ایشان را به صورت بخشنامهای و تحکمی از نزدیک شدن به آن درخت منع نکرد بلکه منع از نزدیک شدن به آن درخت را با دلائلی روشن همراه ساخت تا پذیرش آن سادهتر گردد. خداوند در آیه 35 سوره مبارکه بقره به آن داستان اشاره کرده و میفرماید: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین» در واقع خداوند دلیل منع کردن حضرت آدم علیهالسلام را با عبارت «فَتَکونا مِنَ الظالِمین!» بیان نموده است. به عبارت دیگر اگر خدای متعال، حضرت آدم علیهالسلام را از خوردن آن میوه، منع نموده بود وی هرگز موفق به تناول آن نمیشد زیرا منع به معنای جلوگیریست و معنا ندارد خدا کسی را از ارتکاب عملی جلوگیری کرده ولی او به انجام آن موفق شود. لذا اینکه که حضرت آدم علیهالسلام، از آن میوه تناول کرده نشان از آن دارد که تناول از آن درخت، ممنوع نبوده بلکه منهی بوده است.
جالب اینکه این مطلب به قدری واضح است که حتی شیطان نیز برای إغواء و گمراهی مردم از منع استفاده نمیکند بلکه آنان را در انجام واجبات و ترک محرمات، نهی میکند نه منع!! خداوند به نقل از شیطان در آیه 20 سوره اعراف[7] میفرماید: شیطان به حضرت آدم علیهالسلام گفت: از این درخت ممنوعه بخور که در این صورت یا فرشته میشوی یا حیات جاوید مییابی!!
نکته دیگر اینکه لازمه مطالب فوق این نیست که شارع مقدس، فلسفه و حکمت تحریم همه امور ممنوعه را بیان کند بلکه همین مقدار که اعتماد پیروان خود را در حکیمانه بودن جملهای از دستورات به خود جلب نماید کفایت میکند.
مطالب فوق، راجع به افرادی است که قدرت تحلیل داشته باشند اما نسبت به کسانی که از قدرت تحلیل کمتری بهرهمند هستند یا اینکه اراده ضعیفی دارند نهی کاربرد ندارد اما نسبت به چنین افرادی نیز منع، توصیه نشده بلکه راه کار خدا، حذر است؛ «حذر» در لغت به معنای نهی از ارتکاب امری به واسطه ایجاد ترس و دلهره در آن امر است! [8]
کودک سه ماهه را از نزدیک شدن به بخاری منع میکنند اما همان کودک وقتی قدری رشد کرده با مفهوم ترس آشنا شود او را دیگر از نزدیک شدن به بخاری منع نمیکنند بلکه وی را تحذیر کرده و میترسانند. آن کودک هرگاه بزرگتر شود و قدرت تحلیل پیدا کند دیگر حتی او را تحذیر هم نمیکنند بلکه وی را نهی مینمایند یعنی با نشان دادن نهایت و عاقبت امور، وی را از تصمیمی که گرفته منصرف مینمایند و هرگاه فهمیدهتر شود دیگر او را نهی هم نمیکنند بلکه خود اوست که با مراجعه به طبیب، تقاضای نسخه میکند.
چنانکه معلوم است تکالیف و اوامر و نواهی شرعی، هرگز از مصادیق منع نبوده بلکه نسبت به موضعی که خودمان میگیریم یا از مصادیق نهی است یا از مصادیق حذر!! زیرا فرض این است که خداوند حکیم از سر مصلحت و حکمت خود، اموری را واجب و امور دیگر را حرام اعلام نموده است حتی در موارد فراوانی، فلسفه حرمت و تحذیر را بیان نموده است.
با توضیحاتی که پیرامون این حدیث بیان شد به خوبی دانستیم محرمات الهی از مصادیق منع نمیباشد و لذا مجالی برای طرح اشکالات فوقالذکر باقی نمیماند. زیرا نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نفرمودهاند: إنَّ إبْنُ آدَم لَحَریصٌ عَلى ما نُهِیَ عَنْه & ما حُذِرَ مِنْه! بلکه با عبارت «ما مُنِعَ مِنْه» بیان فرمودهاند.
خلاصه اینکه منعکردن دیگران از ارتکاب امور به دو شکل متصور است:
1. منع کردن بدون ارائه دلیل؛
2. منع نمودن همراه با ارائه دلیل؛ که به این قسم «نهی» میگویند نه منع.
نکته دیگر اینکه تا کنون این حدیث را از زاویه نهی کننده بررسی میکردیم و گفتیم ناهی نباید افراد تحت تربیت خویش را از ارتکاب امور زشت و خطا، منع کند زیرا اثری معکوس در بر داشته بیش از آنکه آنان را از آن کار باز دارد بدان کار وا داشته است. اما جا دارد یکبار دیگر این حدیث را از زاویه دیگری بررسی کنیم و آن اینکه این حدیث را به خودمان بگیریم و از دید نهی شونده و منهی به آن بنگریم بدین صورت که حال که دانستیم منع در انسان، حرص ایجاد میکند هرگاه متولی خود را حکیم و عاقل و فرزانه دانستیم و پی بردیم آنچه برای ما وضع کرده به جهت مصلحت یا مفسده واقعی بوده پند او را از موضع منع نپنداریم بلکه پند او را در زمره منهیات به حساب آورده تا با جان و دل، پذیرای آن باشیم.
و در آخر اینکه حرصداشتن بر چیزی مساوی ارتکاب آن نیست چه بسا افرادی نسبت به انجام کاری حرص داشته باشند اما هرگز مرتکب آن کار نگردند و این حدیث زیاد شدن حرص افراد را بیان میکند نه زیاد شدن ارتکاب آن را.
نتیجهگیری:
حدیث مورد بحث در مقام بیان این نکته است که متولیان امر تربیت خصوصاً راجع به قشر نوجوانان و جوانان در صورتی میتوانند در امر تربیت آنان موفق باشند که موعظه خود را توأم با حکمت بیان نمایند و إلا یعنی در صورتی که به صورت تحکمی و بخشنامهای از ارتکاب عملی جلوگیری صورت بگیرد نه تنها نتیجهای در بر نخواهد داشت بلکه آنها را به آن تحریص و تحریک نیز نمودهاند.
پینوشتها:
1. حدیث 571 نهجالفصاحه
2. حدیث 44095 کنز العمال
3. «إِنَّ ابْنَ آدَمَ لَحَرِیصٌ عَلَى مَا منع مِنْهُ» سَنَده ضَعِیف بل قیل بَاطِل. (تذکره الموضوعات، صفحه 172)
4. «أن ابن آدم لحریص على ما منع» رواه الطبرانی ومن طریقه الدیلمی بسند ضعیف عن ابن عمر رفعه. (کشف الخفاء، 1/221)
5. معجم مقاییس اللغه، 5/359
6. المَنْعُ: أَن تَحُولَ بین الرجل و بین الشیء الذی یریده. (لسان العرب، 8/343)
7. … قالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ.
8. أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو التحرّز الناشی عن الخوف، لا مطلق التحرّز و لا مطلق الخوف. (کتاب التحقیق، جلد جلد 2، صفحه 182)
کتابنامه:
1. قرآن کریم
2. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاییس اللغه، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول.
3. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ (1414ق) لسان العرب، بیروت، انتشارات دار صادر، چاپ سوم.
4. إسماعیل بن محمد العجلونی الجراحی، (1351ق) کشف الخفاء ومزیل الإلباس عما اشتهر من الأحادیث على ألسنة الناس، قاهره، مکتبة القدسی، بیتا.
5. پاینده، ابو القاسم؛ (1363) نهج الفصاحة، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
6. متقى هندى؛ (1419ق) کنز العمّال، بیروت، انتشارات دار الکتب علمیّه، و مؤسسه الرساله، چاپ اوّل.
7. محمد طاهر بن علی الصدیقی الهندی الفَتَّنِی؛ (1343ق) تذکرة الموضوعات، مصر، انتشارات إدارة الطباعة المنیریة، چاپ اوّل.
8. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
/ج