خانه » همه » مذهبی » منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(3)

منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(3)

منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(3)

اين بخش، هم در بردارنده ي آيات و احاديثي است كه درباره ي حضرت امير(ع)است و هم شامل سخناني است كه از ايشان نقل شده و عطار در مثنوي هاي خويش به گونه اي به آنها اشاره كرده است كه عبارتند از:آيه 60 سوره ي مائده درباره بخشيدن انگشتري.آيات 6 به بعد سوره ي انسان (دهر)درباره ي سه روز روزه ي حضرت امير(ع)،

5ef7f1c9 a24b 4f7d abb1 a2c838f901a3 - منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(3)

18509 - منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(3)
منقبت حضرت علي(ع)در مثنوي هاي چهارگانه عطار نيشابوري(3)

 

 

.آيات و احاديث
 

اين بخش، هم در بردارنده ي آيات و احاديثي است كه درباره ي حضرت امير(ع)است و هم شامل سخناني است كه از ايشان نقل شده و عطار در مثنوي هاي خويش به گونه اي به آنها اشاره كرده است كه عبارتند از:آيه 60 سوره ي مائده درباره بخشيدن انگشتري.آيات 6 به بعد سوره ي انسان (دهر)درباره ي سه روز روزه ي حضرت امير(ع)، حضرت فاطمه(س)، و حسنين(ع)و آيه ي 207 سوره ي بقره درباره ليله المبيت يا خوابيدن ايشان به جاي پيامبر(ص)كه در بخش دوم اين پژوهش به اين آيات و اشارات آنها پرداخته شد.
اما احاديثي كه در مثنوي هاي مذكور به آنها توجه شده است ،دو دسته‌اند:
1.احاديثي كه درباره ي امير نقل شده است؛ 2.احاديثي كه از خود حضرت علي(ع)منقول است كه به توضيح اجمالي آنها خواهيم پرداخت.

1-1-3.أنا و علي من نور واحد
 

پيمبر گفت چون نور دو ديده ز يك نوريم هر دو آفريده
علي چون ثانيي باشد ز يك نور يكي باشند هر دو از دوي دور
(عطار، 1387، ص127)
اين حديث در باب اول بحارالانوار “تاريخ ولادته و حليته و شمائله”، (باب 61 و باب 29)نقل شده است.

2-1-3. علي حبه جنه
 

تو را گر تيرباران بر دوام است “علي حبه جنه”تمام است
(همان، ص127)
البته اين سخن را حديث ندانسته، به شافعي يا شاعري گمنام نسبت داده‌اند و صورت كامل آن چنين است:
علي حبه جنه قسيم النار والجنه
وصي المصطفي حقاً امام الانس و الجنه
(همان، ص502)

3-1-3.انا مدينه علم و علي بابها فمن اراد العلم فليات الباب (سيوطي،[بي تا]، ج1، ص415)
 

چنان در شهر دانش باب آمد كه جنت را به حق بوّاب آمد
(عطار، 1383، ص127)
جعفر طيار را پر بر نهد شهر دين را از علي در بر نهد
(عطار، 1386،ص120)
حديث مذكور به تواتر در ابواب مختلف بحار الانوار، نيز در كشف الخفاي عجلوني و جامع الصغير سيوطي در شان و منزلت اميرالمومنين نقل شده است.

4-1-3. لا فتي الا علي سيف الا ذوالفقار(مجلسي، [بي تا]، ج20، ص112)
 

“لا فتي الا علي”ش از مصطفي است
وزخداوند جهانش “هل اتي” است
از دو دستش “لافتي” آمد پديد
وز “سه قرصش” “هل اتي”امد پديد
(عطار، 1386، 1386)

5-1-3.لحمك لحمي و دمك دمي (مجلسي، [بي تا]، ج99، ص106)
 

پيامبر(ص)فرمودند:يا علي!گوشت تو گوشت من و خون تو خون من است.علامه مجلسي اين حديث را در باب 65 بحارالانوار درباره پيشي گرفتن اميرالمومنين در اسلام و ايمان و نيز در باب هفتم بحارالانوار (زياره الامام المستتر …)آورده است.عطار نيز به اين روايت بدين گونه اشاره كرده است:
هر دو لحم‌اند و هم دم آمده موسي و هارون همدم آمده
(عطار، 1386، ص144)

6-1-3.من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللهم وال من والاه (كليني،[بي تا]، ج13، ص293).(1)
 

اين حديث تنها در ابواب مختلف بحارالانوار از قبيل “فضايل اهل بيت”، “باب جامع في صفات الامام”و ديگر ابواب، حدود دويست بار آمده است كه دال بر اهميت و استناد صحيح آن است.عطار نيز با استناد به چنين جايگاهي، حديث مذكور را منحصراً در شان ايشان مي داند:
قلب قرآن، قلب پر قرآن اوست “وال من والاه”اندر شان اوست
(عطار، 1387، ص144)

7-1-3.”يا علي اما ترضي ان تكون مني به منزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي”:اي علي آيا بدين راضي نيستي كه نسبت تو به من، مانند نسبت هارون به موسي است؛ جز اينكه پس از من پيامبري نيست.(2)(عجلوني،[بي تا]، ج2، ص382)
 

چون نبي موسي، علي هارون بود گر برادرشان نگويي، چون بود
هر دو هم لحم‌اند و هم دم آمده موسي و هارون همدم آمده
(عطار، 1386، ص144)

8-1-3.”لاتسبّوا علياً فانّه ممسوس في ذات الله”:از سبّ علي دست بازداريد كه علي دلشده ي ذات الهي است(عطار، 1383، ص508)
 

هم ز”اقضا كم علي”جان آگه است هم “علي ممسوس في ذات الله” است
(همان، ص252
2-3.احاديث و رواياتي كه از علي(ع)منقول است و عطار بدان اشارات كرده است:

1-2-3.”طلقت الدنيا ثلاثاً”:دنيا را سه طلاقه كردم.
 

اصل اين سخن در نهج البلاغه آمده است:”يا دنيا يا دنيا اليك عني، ابي تعرضت، اليّ تشوقتّ، لاحان حينك، هيهات غري غيري، لاحاجة لي فيك، قد طلقتك ثلاثاً لا رجعة فيها”(نهج البلاغه، 1373، ص372).صوفيه به اين روايت بسيار استناد كرده‌اند.ابومحمد غزالي مي گويد:”…متفكر به عقل نيك تفكر كند؛ در حقيقت كار تا حقارت دنيا نيك وي را مكشوف گردد و قدر آن از وي بيفتد و يقول طلّقت الدنيا ثلاثاً كما قال علي رضي الله عنه…”(غزالي، 1362، ص50).عطار با توجه به اين سخن مي گويد:
چنان مطلقه شد و در فتر و فاقه كه زر و نقره بودش سه طلاقه
(عطار، 1387، ص127)
زطفلي تا كه خود را مير مردي برين دنياي دون تكبير كردي
چو دنيا آتش و تو شير بودي از آن معني ز دنيا سير بودي
اگر چه كم نشيند گرسنه شير نخوردي نان دنيا يك شكم سير
از آن جستي به دنيا فقر و فاقه كه دنيا بود پيشت سه طلاقه
(عطار، 1386، ص105)

2-2-3.لوكشف الغطاء ماازددت يقيناً:اين سخن مولا علي(ع)در بسياري از متون صوفيه ديده مي شود؛ از جمله در مناقب افلاكي آمده است: “و چون حضرت اميرالمومنين از آن اسرار و انوار مبين مالامال گشتي، شوركنان و نعره زنان به صحراها مي رفت و سر درچاه فرو كرده، آه آه مي كرد و معاني مي گفت و پيوسته در آن حالت لوكشف الغطاء ما ازددت يقيناً مي فرمود”(افلاكي، 1375، ج2، ص600).
 

چو هر چه او گفت از بهر يقين گفت زبان بگشاد يك روز و چنين گفت
كه “لوكشف الغطا”داده‌ست دستم خدا تا نبينم كي پرستم
مصراع آخر به اين سخن مولا “لم اعبد رباً لم اره”اشاره دارد (عطار، 1387، ص128)
3-2-3.فزت و ربّ الكعبه (مجلسي، [بي تا]، ج41، ص2).
“حضرت امير صلوات الله وسلامه عليه گفت:والله لا ابالي وقع الموت عليّ ام وقعت علي الموت و چون آن ضربت رسيد او را كه دانست كه از دنيا بخواهد رفت [گفت]فزت و ربّ الكعبه؛ ظفر يافتم به خداي كعبه.براي اينكه بر يقين بود كه چگونه مي رود و كجا مي رود”(رازي،[بي تا]، ج19، ص196-197)
چون علي “فزت و رب الكعبه”گفت “ناقه الله”شير حق را برگرفت
(عطار، 1386، ص144)

4-2-3.سلوني قبل ان تفقدوني.اين سخن از جمله سخنان مشهور حضرت امير(ع)است كه:بپرسيد از من بيش از آنكه مرا از كف بدهيد. به قول عطار، همه موجودات پرسشگر بودند و تنها او بود كه از همگان مي خواست بپرسند و تنها او صاحب چنين اسراري بود:
 

بودند دو كون سائلان در او او بود كه از جمله سلوني او گفت
(عطار، 1383، ص89)
در بيان رهنموني آمده صاحب اسرار”سلوني”آمده
(همان، ص252)
در اين بخش چنانچه مشاهده مي شود شاعر بيشتر با اقتباس سخنان مرتبط با علي(ع)يا سخنان خود ايشان و آوردن آن در ساختار ابيات، قصد دارد شخصيت برجسته ي ايشان را بنماياند و همانطور كه گفته شد براي مستند نمودن گفتار خويش تلاش مي كند عين حديث را نقل كند.
نكته ي در خور تأمل در احاديثي كه عطار بدان ها اشاره كرده است.نپرداختن يا نغافل از مسئله امامت حضرت امير(ع)است.چنانكه ملاحظه مي شود در بخش نخست حديثي آمده است كه عمدتاً ناظر بر ولايت حضرت امير است كه شاعر يا بخشي از آن را ذكر نكرده است-كه البته مي توان آن را به ايجاز زبان شعري نسبت داد-مانند حديث مشهور”واظهر من الشمس غدير”كه عطار تنها قسمت پاياني آن را نقل كرده است:
قلب قرآن، قلب پر قران اوست “وال من والا”اندر شان اوست
همانطور كه آمد (6-1-3)بخش نخست حديث كه ناظر بر معنايي بسيار اساسي است، ذكر نشده است و شايد بتوان از بخش پاياني نتيجه ي ديگري گرفت؛ يا در حديث منزلت (7-1-3)منزلت را به برادري تفسير كرده است و جانشيني و ولايت از آن حذف شده است.ساير احاديث در هر دو بخش، بيشتر ناظر بر جايگاه معنوي و الهي حضرت امير است.
نكته ي ديگر اينكه:گويا عطار خود دريافته موضوع مهمي كه بدان نپرداخته، مسئله ولايت حضرت امير است كه البته مي تواند علل مختلفي داشته باشد، به همين دليل در منطق الطير و اسرار نامه، پس مدح و منقبت حضرت علي(ع) و درمصيبت نامه پس از نعت امام حسن، ابياتي را با عنوان “در فضيحت تعصب”يا”درتعصب”مي آورد و چنين وانمود مي كند:آناني كه در پي رجحان علي بر ديگران‌اند، في الواقع گرفتار تعصب‌اند و نادان و پررزق و مكر.نگارنده براي پرهيز از هر گونه ذهنيت و از آنجا كه از نقل برخي مطالب معذور است، خواننده را به اصل متون ارجاع مي دهد.

نتيجه
 

عطار به پيروي از سنت معهود در ساختار اكثر مثنوي هاي فارسي، پس از بخش توحيد، نعت پيامبر(ص)و ديگر خلفا، به مدح علي(ع)و بيان بسياري از صفات و ويژگي هاي ايشان پرداخته است.
كيفيت بيان صفات حضرت امير ساختاري مانند بخش مدح پيامبر دارد و در برخي موارد، گويا براي بيان ويژگي هاي اخلاقي ايشان شاعر از بخش مدح قصايد فارسي متاثير شده است.در بخش اشارات، موارد مذكور عمدتاً ناظر به حوادثي است كه در زمان حيات پيامبر رخ داده است وبه رويدادهاي بعد از آن، كمتر توجه شده است.
ترديدي نيست كه با متني ادبي سروكار داريم، اما همان طور كه اشارات عديده به حوادث قبل از رحلت پيامبر(ص)حائز اهميت است نپرداختن به حوادث بعد از آن مي تواند در خور تامل باشد؛ در هر صورت همان طور كه آمد، اشارات عطار عمدتاً مبتني بر مستندات تفسيري و تاريخي است.بخش آيات و احاديث نيز هم شامل احاديثي راجع به حضرت علي(ع)است و هم احاديثي از خود ايشان.در اينجا نيز شاعر از بسياري مطالب اصلي احاديث كه جايگاه تاريخي و در خور توجه دارند، گذشته و يا به تفسيري بسيار ساده بسنده كرده است.اگر از ديدگاه ادبي نيز به موضوع توجه شود، تنها مي توان گفت در برخي از صفات، شاعر از ساختارهاي ادبي بهره برده و متن مختصه ي ادبي برجسته‌اي ندارد؛ در حاليكه مدح و معراج پيامبر(ص)در آثار عطار، سراسر از ويژگي هاي ادبي برخوردار است اما نعت حضرت امير(ع)بيشتر جنبه ي روايي دارد.
منابع
1.قرآن كريم؛ ترجمه محمد مهدي فولاوند.
2.نهج البلاغه، ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي؛ چ6، تهران:علمي و فرهنگي، 1373.
3.ابن عربي، محي الدين، تفسير ابن عربي؛ دارصادر، 1422ق.
4.افشار، ايرج، يادداشتهاي قزويني؛ تهران:علمي، 1363.
5.افلاكي، شمس الدين محمد، مناقب العارفين، به كوشش تحسين يازيچي، تهران:دنياي كتاب، 1375.
6.الوزير، هادي بن ابراهيم بن علي؛ البروج في السماء اميرالمومنين؛ تحقيق الشيخ محمد الاسلامي اليزدي؛ تهران:منشورات جامعة الاديان و المذاهب، 1429ق.
7.حلبي، علي اصغر، مباني عرفان و احوال عارفان، چ3،تهران:اساطير، 1385.
8.رازي، ابوالفتوح؛ روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن؛ تصحيح محمد جعفر ياحقي و محمدمهدي ناصح؛ مشهد:بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1367.
9.رشاد، علي اكبر؛ دانشنامه امام علي؛ چ2، تهران:سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه ي اسلامي، 1382.
10.ري شهري، محمد؛ موسوعة الامام علي ابن ابي طالب في الكتاب و السنه والتاريخ؛ بمساعدة محمد كاظم طباطبايي و محمود طباطبايي؛ قم:دارالحديث، 1421ق.
11.رمخشري، محمود بن عمر، الكشاف؛ الطبعة الثانيه؛ قم:البلاغه، 1415ق.
12.سيوطي، جلال الدين؛ الجامع الصغر؛ بيروت:دارالفكر[بي تا].
13.شميسا، سيروس؛ فرهنگ تلميحات؛ چ3، تهران:فردوس، 1371.
14.عجلوني، اسماعيل بن محمد، كشف الخفا؛ بيروت:الدارالكتب العلميه،[بي تا].
15.عطار نيشابوري، فريدالدين محمد؛ اسرارنامه؛ تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني؛ تهران:آگاه، 1386، “الف”.
16.ـــــ ، الهي نامه، تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني؛ تهران:آگاه، 1387،”الف”.
17.ـــــ ، مختار نامه، تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني؛ تهران:آگاه، 1387،”ج”.
18.ـــــ ، مصيبت نامه، تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني؛ تهران:آگاه، 1387،”ب”.
19.ـــــ ، منطق الطير، تصحيح محمدرضا شفيعي كدكني؛ تهران:آگاه، 1387،”ب”.
20.غزالي، ابومحمد، مكاتيب فارسي؛ به تصحيح و اهتمام عباس اقبال؛ چ3، تهران:اميركبير، 1362.
21.فروزانفر، بديع الزمان، شرح احوال و نقد و تحليل آثار شيخ فريدالدين محمدعطار نيشابوري؛ چ2، تهران:دهخدا، 1353.
22.كليني، محمدبن يعقوب؛ اصول كافي؛ تهران:درالكتب اسلامي،[بي تا].
23.مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت:وفا،[بي تا].
24.محلي، محمدبن احمد و جلال الدين سيوطي، تفسير جلالين؛ بيروت: دارالمعرفه، 1422ق.
25.مقدسي، مطهربن طاهر، آفرينش و تاريخ؛ مقدمه، ترجمه و تعليقات از محمدرضا شفيعي كدكني، تهران:‌آگه، 1374.
26.ميبدي، ابوالفضل؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ به سعي و اهتمام علي اصغر حكمت؛ چ6، تهران:اميركبير، 1376.
27.نظامي گنجوي، كليات؛ به اهتمام پرويز بابايي؛ تهران:راد، 1374.
1.نيز ر.ك به:عجلوني،[بي تا]، ص274.
2.نيز ر.ك به:مجلسي،[بي تا]، ج5، ص20؛ ج6، ص246 و ج10، ص292/كليني [بي تا]، ج8، ص106.
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 28

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد