طلسمات

خانه » همه » مذهبی » مواردی از توسل در آيات قرآن

مواردی از توسل در آيات قرآن

ذكر مواردی از توسل در قرآن

1. از آيات قرآن استفاده مى‌شود که در امّت‌هاى پيشين، افراد گنه‌کار از پيامبر زمان خود، درخواست مى‌کردند که در حق آنان استغفار کند. درباره برادران يوسف مى‌خوانيم: آنگاه که پرده از روى کار برافتاد، رو به يعقوب کردند و گفتند: «يا أبانا اسْتَغفر لَنا ذنوبنا انّا کنّا خاطئين»؛( يوسف/97) پدرجان! از خدا بخواه که گناهان ما را ببخشد، ما اشتباه کرديم، يعقوب در پاسخ گفت: «سوف أستغفر لکم ربّى انّه هو الغفور الرحيم»،( يوسف/ 98) من از خدا خواهم خواست که گناهان شما را ببخشد، او بخشاينده و مهربان است.

2. توسل به پيامبر: درباره گنه‌کاران مى‌فرمايد: «ولو أنّهم اذ ظَلَموا أنفسَهم جاوُِک فاستغفروا اللَّهَ واستغفرَ لهم الرسول لَوجدوا اللَّهَ تَواباً رَحيماً»؛‌(نساء/64) اگر هنگامى که بر خود ستم کرده‌اند نزد تو پيامبر خاتم بيايند و از خدا بخواهند که گناهان ايشان را بيامرزد و پيامبر صلى‌اللّه‌‌عليه‌وآله نيز براى آنان آمرزش بخواهد، خدا را توبه‌پذير و مهربان خواهند يافت.

در آيه ديگر منافقان را چنين نکوهش مى‌کند: «و اذا قيل لهم تعالوا يستغفر لکم رسول اللَّه لوّوا روِسهم و رأيتهم يصدّون و هم مستکبرون»؛( منافقين/5) اگر به آنان گفته شود بياييد تا پيامبر خدا براى شما آمرزش بخواهد، سر برمى‌تابند، و آن‌ها را مى‌بينى که از سخن تو روى‌گردان شده و تکبر مى‌ورزند.

از اين دو آيه استفاده مى‌شود که يکى از وسايل جلب مغفرت، توسل به دعاى پيامبر صلى‌اللّه‌عليه‌و‌آله و آمرزش‌خواهى اوست.

 

ذكر مواردي از توسل در روايات

1. هنگامي كه حضرت آدم عليه السلام از فرمان الهي سرپيچي كرده و از ميوه ممنوعه خورد و مدت زيادي توبه اش در درگاه خداوند مورد قبول واقع نشد، آخر الامر به درگاه خداوند رو كرده و اينچنين طلبيد: «يَا رَبَّ اَسْاَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ لَمَّا غَفَرْتَ لِيْ». يعني پروردگارا! تو را به حق محمد قسمت ميدهم كه از تو جز قبولي توبه ام، چيز ديگري از درگاهت نميخواهم. خداوند فرمود: اي آدم! من محمد را خلق نكرده ام تو چگونه آن را ميشناسي؟ حضرت آدم فرمود: پروردگارا ! هنگامي كه مرا در بهشت خلق كردي و روح به بدن بي جانم دميدي، آنگاه كه چشمانم را باز كردم، به ستونهاي عرش چنين عباراتي را مشاهده كردم: «لا اله الا الله محمد رسول الله» پس فهميدم كه بهترين و محبوبترين كس را به همراه نامت ذکر خواهي کرد.
بنابراين با نام اين رسول قبولي توبه ام را از تو خواستار شدم. خداوند فرمود: راست ميگويي اي آدم! او محبوب ترين کس نزد من است اكنون كه با نام او از من طلب مغفرت نموده اي، گناهت را ميبخشم و مغفرت ميكنم. اگر محمد نبود تو را نيز خلق نميكردم. او آخرين پيامبر از ذريه و سلاله تو خواهد بود. اين حديث در الانوار المحمديه ص 14 و وفاء الوفاء ج 4 ص 1372 و البدايه و النهايه ج 1 ص 180 و مجمع الزوائد ج 8 ص 253 و ابواب الفرج ص 289 و شرح المواهب ج 1 ص 62 و تفسير روح البيان ج 1 ص 112 ذكر شده و حاكم در مستدرك خود، اين حديث را صحيح دانسته است.

2. عثمان بن حنيف در يک حديث طولاني، واقعه اي را از حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و سلم نقل کرده و ميفرمايد: شَهِدْتُ رَسُولَ اللهِ صلي الله عليه و سلم وَ اَتَاهُ رَجُلٌ ضَرِيْر‏ٌ فَشَكي اِلَيْهِ ذَهَابَ بَصَرِهِ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلي الله عليه و سلم او تصبر؟ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللهِ اِنَّهُ لَيْسَ لِيْ قَائِدٌ وَ قَدْ شَقَّ عَلَيَّ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلي الله عليه و سلم: اِئْتِ الْمِيْضَاةَ فَتَوَضَّأْ ثُمَّ صَلِّ‌ رَكْعَتَيْنِ ثُمَّ ادْعُ بِهذِهِ الدَّعَوَاتِ (اللّهَمَّ اِنِّيْ اَسْأَلُكَ وَ اَتَوَجَّهُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و سلم نَبِيِّ الرَّحْمَةِ يَا مُحَمَّدُ اِنِّيْ اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلي رَبِّيْ فَيَقْضِيْ حَاجَتِيْ) فَقَالَ: عُثْمَانُ بْنُ حُنَيْفٍ فَوَاللهِ مَا تَفَرَّقْنَا وَ طَالَ بِنَا الْحَدِيْثُ حَتَّي دَخَلَ عَلَيْنَا الرَّجُلُ كَاَنَّهُ لَمْ ‌يَكُنْ بِه ضُرّ‏ٌ قَطّ. قَالَ الطَّبَرَانِيُّ بَعْدَ ذِكْرِ طُرُقِهِ و الْحَدِيْثُ صَحِيْحٌ. حضرت عثمان بن حنيف رضي الله عنه، طي نقل واقعه اي ميفرمايد: روزي نزد حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و سلم بودم که شخصي نابينا پيش آنحضرت آمد و از نابينايي خود به ايشان شکايت کرد. حضرت فرمودند: آيا صبر کني بهتر نيست؟ وي گفت: يا رسول الله! من شخصي نابينا هستم و کسي را نيز ندارم تا از دستم گرفته و مرا به مسجد آورد لذا برايم بسيار مشکل است. آنحضرت فرمودند: «پس برو وضوء بگير و به مسجد رفته و دو رکعت نماز نافله اداء کن. سپس اين دعاء را بخوان: خداوندا! من بواسطه ي پيامبر و نبي رحمتت، حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و سلم به تو رو کرده و از تو ميخواهم، اي محمد من بوسيله ي تو به خداوند رو ميکنم، پس حاجت مرا برآورده ساز، سپس هر چه ميخواهي از خداوند بطلب». حضرت عثمان بن حنيف در ادامه ميفرمايد: به خدا سوگند، صحبت ما به درازا کشيد و ما همچنان مشغول صحبت بوديم که همان شخص نابينا، اکنون با چشماني بينا وارد شد، گويا هيچگونه مشکلي در چشمان خود نداشته است. طبراني پس از ذکر طرق اين حديث ميفرمايد: اين حديث صحيح است.

3. انس از عمر حديثي روايت کرده: اَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ كَانَ اِذَا قُحِطُوا اِسْتَسْقي بِالْعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ فَقَالَ: اَللّهُمَّ اِنَّا كُنَّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِنَبِيِّنَا فَتَسْقِيْنَا وَ اِنَّا نَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ بِعَمِّ نَبِيِّنَا فَاَسْقِنَا قَال: فَيُسْقَوْنَ؛ عمر، هرگاه با قحطي مواجه ميشدند، با واسطه قرار دادن حضرت عباس بن عبدالمطلب، از خداوند طلب باران کرده و ميفرمودند: پروردگارا! ما قبلا با توسل به پيامبر و رسولت، از درگاهت طلب باران ميکرديم و تو هم باران را به ما ارزاني ميداشتي. اما اکنون ما به عموي آنحضرت متوسل شده و با توسل کردن به او، از درگاهت باران ميطلبيم، خداوندا! باران رحمتت را بر ما فرو ريز! راوي ميفرمايد: هر وقت که اينچنين دعاء ميفرمودند، هميشه باران رحمت الهي بر ما نازل ميشد.

4. ابو الحسن شاذلي گفته اند: «مَنْ كَانَتْ لَهُ اِلَي اللهِ حَاجَةً وَ اَرَادَ قَضَائَهَا فَلْيَتَوَسَّلَ اِلَي اللهِ تَعَالَي بِالامامِ الْغَزالي». يعني هرگاه كسي حاجتي از خداوند داشته و برآورده شدن آن را از خداوند بخواهد، لازم است كه او به حضرت امام محمد غزالي توسل نمايد.

5. امام شافعي نيز به اهل بيت پيامبر اكرم صلي الله عليه و سلم توسل كرده: آلُ النَّبي ذَريعتي/ وَ هُم اليه وسيلتي اَرْجو بهم اعطي غدا / بيدي اليمين صحيفتي؛ اهل بيت نبي اكرم صلي الله عليه و سلم، ذريعه و وسيله ي من است. من آرزو ميكنم كه در آخرت بخاطر ايشان، كتاب اعمالم از سمت راستم داده شود.

خلاصه کلام اينکه توسل مطلوب نزد شارع و خداوند سه نوع است: الف: توسل به ذوات فاضله. ب: توسل به عبادات ج: توسل به جاه و مقام، كه همگي نزد شرع مقدس و در مذهب اهل سنت و جماعت مشروع بوده و صحيح ميباشند.

چند نكته:

آيه شريفه «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى .. .» از لطيف ترين آيات قرآن كريم است؛ چرا كه موضوع دعا و ارتباط با خداوند را با خوش ترين بيان و لطيف ترين اسلوب و زيباترين وجه بيان كرده و نكات دقيقى در آن به كار برده است و مى فرمايد : «هنگامى كه بندگانم از تو درباره من سؤال كنند ، بگو : من نزديكم …» . علّت آن كه ذات پاك خداوند در اين آيه ، هفت بار تكرار شده ، اين است كه پروردگار متعال خواسته بدين وسيله نهايت پيوستگى و قرب و ارتباط و محبّت خود را نسبت به بندگانش مجسم نمايد!
آيات قرآن كريم با توجه به شأن نزول، تفسير پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) و سياق آيات و مضامينى كه آن آيات را در بردارند، تفسير مى شوند. مقصود ما اين است كه در نظر گرفتن بخشى از يك آيه و تنها معناى لغوى آن، بدون در نظر گرفتن شرايط تفسير و هدف خداوند متعال از نازل كردن قرآن كريم و…نمى تواند ما را به تفسير واقعى برساند. خداوند متعال در بخشى از يك آيه مى فرمايد: «اَلَيسَ اللّهُ بِكاف عَبدَهُ (زمر، 36); آيا خداوند براى بنده اش كافى نيست؟» اگر قرار باشد تنها معناى لغت هاى موجود در آيه را در نظر بگيريم، بدون در نظر گرفتن آيه و آياتى كه اين بخش از آيه در ضمن آن ها آمده است، معناى بسيار وسيعى از اين بخش فهميده مى شود، ولى به يقين اين گونه برداشت و استفاده از آيات صحيح نيست; هنگامى كه خداوند متعال مى فرمايد خداوند براى بنده اش كافى است، مقصود آن نيست كه پس بنده به كار و تلاش نياز ندارد، به دنبال آذوقه و معاش نرود، اگر بيمار شد به پزشك مراجعه نكند، درس نخواند، همسر اختيار نكند و…
با اين توجيه كه خداوند براى بنده اش كافى است، آيات قرآن كريم در عين اين كه به زمان و مكان خاصى محدود نيستند، ولى محدوده معنا و مضمون آن ها به طور كامل مشخص است. اين كه خداوند متعال در اين آيه شريف مى فرمايد: خداوند بنده اش را در برابر تهديدهاى دشمنان، تنها نمى گذارد، معنايش اين نيست كه نيروهاى معارض درونى انسان را خنثى و بى اثر كند، و يا انسان را از ماهيّت و سرشت خود دور نمايد. طبيعت انسان به گونه اى است كه داراى قواى عقل و شهوت و غضب و…است، و اين ها براى سازگارى با هم به كنترل و برنامه ريزى نياز دارند، اگر انسان داراى حس زمينى و شهوت است، داراى عقل و نفس مطمئنّه نيز هست، اين دو در كنار هم سبب مى شوند كه هم انسان براى بقاى نسل و هدف هاى ديگر، از قوه شهوانى خود به جا استفاده كند و هم از عروج و قرب به محضر الهى به وسيله قواى مناسب معنوى باز نماند. اگر خداوند مى خواست انسان را به گونه ديگر بيافريند مى توانست، ولى در آن صورت آن انسان، كاربرد انسان فعلى را نداشت. خداوند متعال اراده فرموده است با نهادن قواى معارض در وجود انسان، او را آزمايش كند.
آيه مبارك 36 زمر درباره وضعيّت مؤمنان در برابر دشمنان خارجى سخن مى گويد و به قوا و احساسات درونى انسان اشاره اى ندارد. بسيارى از مفسران نقل كرده اند كه بت پرستان مكّه، پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) را از خشم و غضب بت ها بر حذر مى داشتند، و مى گفتند: از آن ها بدگويى مكن، و بر خلاف آن ها اقدام منما كه تو را ديوانه مى كنند و آزار مى رسانند! آيه 36 سوره زمر به اين مناسب نازل شد و به آن ها پاسخ داد: «اَلَيسَ اللّهُ بِكاف عَبدَهُ ويُخَوِّفونَكَ بِالَّذينَ مِن دونِهِ; آيا خداوند براى ]نجات و حفظ[ بنده اش كافى نيست؟ امّا آن ها تو را از غير او مى ترسانند.» مقصود از «عبد» در اين آيه شريف كسانى هستند كه خداوند متعال آن ها را در آيات پيش مدح فرمود، نه هر شخصى و اين آيه تأمينى براى پيامبر و بندگان خاص خدا است، مضمون اين آيه در سوره بقره نيز آمده است: «فَسَيَكفيكَهُمُ اللّهُ وهُوَ السَّميعُ العَليم (بقره، 137); و خداوند شرّ آن ها را از تو دفع مى كند; و او شنونده و داناست.»

يکي از اصول مسلم اسلامي، «توحيد ربوبي» است. توحيد در ربوبيت به اين معناست که «تنها خداوند، مالک حقيقي عالم هستي است و تدبير همه موجود عالم را بر عهده دارد و مي‌تواند به صورت مستقل و بدون نياز به همکاري يا اذن و اجازه موجود ديگر، در امور هستي تصرف کند و اگر يکي از مخلوقات او، به تدبير و تنظيم امور موجود ديگري دست مي‌زند، اين عمل او وابسته به اذن و اراده و قدرت خداوند و غير مستقل است». با توجه به اين نکته بايد گفت که تمسک به اولياي الهي، هرگز به معناي اعتقاد به استقلال آنان از خداوند در تأثير گذاري و برآمدن حاجات نيست، بلکه توسل به اولياي الهي، همراه با اين اعتقاد است که تنها خداوند است که مستقل از غير و بي‌نياز از غير، در عالم هستي تأثير مي‌گذارد و غير از او، تأثير گذاري همه اسباب و وسايل تحت قدرت و اراده و خواست خداوند و متکي به آن خواهد بود.
بنا بر اين توسل به اولياي الهي در حقيقت توجه به خداوند است، زيرا احترام و عزت اين اشخاص نزد ما نيز تنها به اين خاطر است که آنها از مقربان در درگاه خداوند بوده‌اند و در راه او گام برداشته‌اند. بنا بر اين در آموزه توسل به هيچ وجه به افرادي که به آنها توسل مي‌شود نگاه استقلالي صورت نمي‌گيرد. جالب است بدانيد که در دعايي که شما تنها عبارت «اکفياني فانکما کافياي» را از آن نقل کرده‌ايد، به زيبايي توصيه ربوبي به تصوير کشيده است: در اين دعا مي‌خوانيم: «اللهي عظم البلاء و برح الخفاء… و اليک يا رب المشتکي و عليک المعول في الشدة و الرخاء اللهم صل علي محمد و اله الذين فرضت علينا طاعتهم فعرفتنا بذلک منزلتهم… يا محمد يا علي يا انصراني فانکما ناصراي و اکفياني فانکما کافياي…»
چنان که مشاهده مي‌کنيد، نگاه استقلالي تنها به خداوند است «عليک المعول…»و واسطه قرار دادن پيامبر و اهل بيتش عليهم السلام به خاطر احترامي است که آنها نزد خداوند دارند و نيز به خاطر شأن و جلال و عظمت آنها که خداوند ما را بدان آگاه کرده است «فعرفتنا بذلک منزلتهم» لذا با توجه به اين همه تأکيد و تصريح بر توحيد ربوبي مشخص مي‌شود منظور از «وانصراني فانکما ناصراي و اکفياني فانکما کافياي»، مقابله اولياء الهي با خداوند نيست بلکه منظور اين است که آنها وسايطي هستند که با توسل به آنها مي‌توان به قرب الهي رسيد و کافي بودن آنها از اين جهت است که توسل به اولياي الهي و اطاعت از آنها که مترادف با اطاعت از خداوند است، براي خير دينا و آخرت انسان کافي است و هرگز به معناي کافي بودن آنها در مقابل خداوند نيست.

4. به ياد داشته باشيم در دعا و خواندن آن چه كه مهم است اين كه در هرگونه درخواست از غيرخدا، نگاه استقلالي به شخص مورد نظر نداشته باشيم كه اين گونه است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد