طلسمات

خانه » همه » مذهبی » موضع امام صادق ـ عليه السّلام ـ در قبال قيام‌هاي اين دوره چه بوده؟ آيا آنها را تأئيد مي‌كرد؟

موضع امام صادق ـ عليه السّلام ـ در قبال قيام‌هاي اين دوره چه بوده؟ آيا آنها را تأئيد مي‌كرد؟

زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ مقارن بود با سه قيام مهم كه با بيان آنها موضع اسلام را نيز در مقابل آنها عرض مي‌كنيم:
1. قيام زيد بن علي، دربارة زيد و اينكه آيا او مدعي امامت بود يا به امامت امام سجاد و امام باقر و امام صادق -عليهم السلام- معتقد بودن روايات متضادي نقل شده كه در بعضي از آنها وي مورد نكوهش قرار گرفته و در بعضي ديگر از او تمجيد شده است. اكثر دانشمندان و محققان شيعه در علم رجال و حديث، اعم از قدما و معاصرين، روايات حاكي از نكوهش او را از نظر سند مردود دانسته و به آنها اعتماد نكرده‌اند. به عنوان نمونه مرحوم آيت الله خوئي ـ رحمة الله عليه ـ پس از نقد و بررسي رواياتي كه در نكوهش زيد نقل شده، آنها را از نظر سند ضعيف و غير قابل اعتماد معرفي نموده مي‌نويسد: «حاصل آنچه گفتم اين است كه زيد فردي بزرگوار و مورد ستايش بوده است و هيچ مدركي كه بر انحراف عقيدتي يا نكوهش او دلالت كند وجود ندارد.»[1]مرحوم علامه مجلسي ـ رحمة الله عليه ـ نيز پس از نقل روايات مربوط به زيد مي‌نويسد: «بدانكه اخبار در حالات زيد مختلف است لكن اخبار حاكي از جلالت و مدح وي و اينكه او ادعاي نادرستي نداشت بيشتر است و اكثر علماي شيعه به علوّ شان زيد نظر داده‌اند بنابراين مناسب است كه نسبت به او حسن ظن داشته باشيم و از نكوهش وي خودداري كنيم.»[2]اما در مورد قيام زيد دلائل و شواهد فراواني گواهي مي‌دهد كه قيام او با اجازه و موافقت حضرت امام صادق ـ عليه السّلام ـ بوده است از جمله اين شواهد گفتار امام رضا ـ عليه السّلام ـ در پاسخ مأمون است كه امام طي آن فرمود: پدرم موسي بن جعفر نقل كرد كه از پدرش جعفر بن محمّد شنيده بود كه مي‌گفت: زيد براي قيامش با من مشورت كرد من به او گفتم عموجان اگر دوست داري كه همان شخص به دار آويخته در كناسه (كوفه) باشي راه تو همين است و موقعي كه زيد از حضور امام صادق ـ عليه السّلام ـ بيرون رفت امام فرمود: واي به حال كسي كه نداي او را بشنود و به ياري او نشتابد.[3]اين روايت شاهد خوبي است بر اينكه قيام زيد با اجازه امام بوده است اما چون مسأله خروج زيد مي‌بايست با رعايت اصول احتياط و حساب شده باشد و ممكن بود مداخله امام و موافقت او با قيام زيد به گوش دشمن برسد نه امام و نه خود زيد و نه اصحاب نزديك آن حضرت به هيچ وجه مايل نبودند كسي از آن اطلاع يابد؛ امام صادق ـ عليه السّلام ـ در گفتگو با يكي از ياران زيد كه در ركاب او چند تن از سپاه امويان را كشته بود فرمود: خداوند مرا در اين خون‌ها شريك گرداند به خدا سوگند عمويم زيد روش علي ـ عليه السّلام ـ و يارانش را در پيش گرفتند.[4]2. امام صادق ـ عليه السّلام ـ و دعوت ابو سلمه خلال و ابو مسلم خراساني.
يكي از وقايعي كه در زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ رخ داد، سرنگوني حكومت بني اميّه و روي كار آمدن حكومت بني عباس بود. كار اصلي و بسيار مهم دعوت بني عباس به دست دو نفر بود. 1ـ ابو سلمة خلّال كه به عنوان وزير آل محمّد شهرت داشت. 2ـ ابو مسلم خراساني.
بعد از آنكه ابراهيم امام (شخص اول عباسيان) كشته شد و جريان در اختيار سفاح و ديگران قرار گرفت ابو سلمه پشيمان شد و فكر كرد كه حكومت را از آل عباس به آل ابي‌طالب برگرداند لذا دو نامه نوشت و به دو نفر داد كه يكي را به عبد الله محض (از اولاد امام حسن مجتبي ـ عليه السّلام ـ ) و ديگري را به امام صادق ـ عليه السّلام ـ بدهد و براي هر كدام در نامه نوشته بود كه الان زمام امور به دست من است اگر شما موافقت كنيد من اوضاع را به نفع شما برگردانم. فرستاده ابو سلمه ابتدا نامه را به حضرت صادق ـ عليه السّلام ـ داد و گفت من اين نامه را از طرف شيعه شما ابو سلمه برايتان آورده‌ام. حضرت فرمود ابو سلمه شيعه من نيست چون براي بني عباس كار مي‌كرد، لذا احتمال داشت جاسوس بني عباس باشد. لذا امام نه نامه را قبول كرد و نه براي آن جواب نوشت و بعد بدون اينكه نامه را بخوانند آن را روي چراغ گرفت و سوزاند و فرمود به رفيقت بگو جواب نامه اين است.
بنابراين با بررسي بيشتر اين قضيه به اين نكته مي‌رسيم كه امام صادق ـ عليه السّلام ـ در اين قضيه هيچ گونه دخالتي نكردند به واسطه آنكه حضرت مي‌دانستند اين حكومت به آن حضرت نخواهد رسيد و اين دوره، دورة حضرت نيست چنانچه در نامه‌اي كه ابو مسلم به حضرت نوشت، حضرت جوابش را چنين دادند كه «ما انت من رجالي و لا الزمان زماني، يعني: نه تو از مردان ما هستي و نه زمان، زمان من است»[5]در هر صورت عكس العمل امام در برابر اين حركت احتياط و عدم همکاري وتاييد دعوت بود.
3. قيام نفس زكيه و برادرش ابراهيم:
بني عباس ابتدا زمينه را براي حكومت و خلافت خود فراهم نمي‌ديدند لذا فكر كردند كه ولو در ابتدا هم كه شده يكي از آل علي-عليه السلام- را كه داراي وجاهت بيشتري در بين مردم است. انتخاب و بعدها او را از بين ببرند براي همين كار محمّد نفس زكيه را انتخاب كردند. محمّد فرزند عبد الله محض است همنام پيامبر بوده و خالي هم روي شانه‌اش داشت و چون در روايات اسلامي آمده بود كه وقتي ظلم زياد شد يكي از اولاد زهرا ـ سلام الله عليها ـ ظاهر مي‌شود كه او همنام پيامبر و خالي هم به پشت دارد. اينها معتقد شدند كه مهدي اين امت كه بايد ظهور كند همين شخص است؛ لذا سادات حسني گمان مي کردندكه مهدي اين امت همين شخص است. بني عباس هم براي استحکام پايه هاي دعوت ازاو وبه نام او دعوت وتظاهر به گرايش به اهل بيت را داشتند. در هر حال عبدالله برخاست و شروع كرد به خطابه خواندن و مردم را دعوت كرد به اينكه بيائيد و با اين شخص (فرزندش عبدالله) پيمان ببنديد همه آمدند با او بيعت كردند و بعد شخصي را به دنبال امام صادق ـ عليه السّلام ـ براي اخذ بيعت فرستادند همين كه امام وارد شد عبد الله او را در كنار خود نشاند و جريان بيعت كردن با محمّد را براي امام عرض كرد و گفت شما هم بيعت كن. حضرت فرمود: اين كار را نكنيد. فانّ هذا الامر لم يأت بعدُ ان كنتَ تري انّ ابنك هذه هو المهدي فليس به … يعني: مسأله مهدي كه پيامبر خبرش را داده وقتش الان نيست و با جمله‌اي زيبا و با صراحت موضع خودش را مشخص كرد كه «ان كنت ان تخرجه غضبا لله وليامر بالمعروف و نهي عن المنكر فانّا و الله لا نَدعُك فانت شيخنا و نبايع اِبنَك في الامر. يعني: اگر شما مي‌خواهيد به نام مهدي اين امت با محمّد بيعت كنيد من بيعت نمي‌كنم چون اين شخص مهدي نيست و الان هم وقت ظهور نرسيده ولي اگر قيام شما جنبة امر به معروف و نهي از منكر دارد من حاضرم بيعت كنم.[6] اين جريان گذشت و طولي نكشيد كه هر دو برادر ـ محمّد بن عبد الله بن حسن در مدينه و ابراهيم در بصره ـ قيام كرده و پس از درگيري نظامي كوتاهي با نيروهاي عباسي كشته شدند و اين شكست سرآغاز شكست‌هاي ديگري براي زيدي‌ها شد كه در عراق و ايران دست به شورش زدند. بنابراين امام صادق(ع) صراحتاً به مهدويت محمد مخالفت ولي با قيام وي در مقابل عباسيان موافقت كرد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زيد بن علي و مشروعية الثورة عند اهل بيت، شيخ نوري حاتم، چاپ 2، ناشر مركز الغدير للدراسات الاسلاميه، 1416 هـ ق.
2. سيره و قيام زيد بن علي،نويسنده:  حسين كريمان.
3. حيات فكري سياسي امامان شيعه،نويسنده:  رسول جعفريان.
4. رهبري امام صادق،نويسنده:  سيد علي خامنه‌اي، ترجمه عربي آن قياده الامام الصادق- محمد علي آذر شب.
 
پي نوشت ها:
[1] . خوئي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، قم، مدينه العلم، ج 7، ص 345 و 356.
[2] . مجلسي، بحار، چاپ بيروت،دارالوفا ، 1404، ج46، ص 5 ـ 2،
[3] . شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا ـ عليه السّلام ـ ، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ اول، 1404، ج 1، ص 225.
[4] . تستري، محمّدتقي، قاموس الرجال، قم، موسسة النشر الاسلامي، چاپ دوم، ج 4، ص 570.
[5] . جعفريان، رسول، حيات فكري سياسي ائمه، به نقل از حياة الامام الرضا، ص 49.
[6] . شيخ مفيد،محمد بن نعمان ، الارشاد، قم، چاپ مكتبه بصيرتي، بي‌تا، ص 276 و 277.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد