خانه » همه » مذهبی » مگر اهل تسنن مخالف حديث نبودند و مي گفتند: قرآن براي ما بس است، پس اين کتاب هاي حديثي و تفسير قران که احاديثي زياد هم در آن است، چگونه با اين عقيده آنها قابل جمع است؟ مگر ابوبکر احاديث رسول الله(ص) را آتش نزد؟

مگر اهل تسنن مخالف حديث نبودند و مي گفتند: قرآن براي ما بس است، پس اين کتاب هاي حديثي و تفسير قران که احاديثي زياد هم در آن است، چگونه با اين عقيده آنها قابل جمع است؟ مگر ابوبکر احاديث رسول الله(ص) را آتش نزد؟

شکي نيست که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در حالي به ملکوت اعلي پيوست که «سنت» با تمام ـ تفاصيلش در عهد ايشان تدوين نيافت، بي آنکه تفريطي از ناحيه آن حضرت صورت گرفته باشد، و از طرفي محال است امر رهبري و هدايت امت، از جانب آن بزرگوار که نهايت شفقت و رأفت نسبت به امتش داشت، مهمل گذارده شده باشد؛ چگونه حضرت مي توانست امت را فقط به قرآن ارجاع دهد و حال آن که قرآن کريم مشتمل بر ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه و مجمل و مفصّل است؟!
و اين علاوه بر وجوه و احتمالاتي است که در آيات به چشم مي خورد و باعث بازارگرمي صاحبان آراي متفاوت از فرق و مذاهب مختلف اسلامي مي شود. بنابراين، هيچ معقول نيست که نبي مکرّم اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، شريعت خود را عرصه تاخت و تاز به اصطلاح اجتهادات افراد و گروه هاي گوناگون قرار دهد، بدون آن که براي امت، مرجعي قرآن شناس قرار داده باشد که تمامي سنت در نزد او حضور داشته و محفوظ بماند؛ وجود چنين مرجعي است که طبيعتاً مي تواند از عهده صيانت دين و استمرار بخشيدن به راه و روش ديني و تطبيق آن بر حيات فردي و اجتماعي انسان، برآيد.
بدين ترتيب پيامبر ارجمند اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نه تنها همه مسلمانان و به ويژه اصحاب سخن فهم را ترغيب به فراگيري احاديث و سخنان اش نموده و مي فرمود: «نضّر الله عبدا سمع مقالتي فوعاها، و بلّغها من لم يسمعها…».[1] (خداوند خرّم و شاد گرداند روي بنده اي را که سخن مرا بشنود و خوب فرا گيرد و به آن کس که نشنيده است برساند…)، بلکه در حديث شريف ثقلين، جايگاه سنت و اهل بيت اش را به عنوان عدل قرآن کريم، به همه اعلام نمودند و اهل بيت و عترت بزرگوارش را به عنوان حافظ و مفسر قرآن و مخزن اسرار و سنت خود معرفي فرمود:
زيدبن ارقم از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ روايت مي کند که فرمود: بدانيد که فراخوانده شدم، و اجابت کردم. من دو چيز گرانقدر در ميان شما باقي مي گذارم که يکي از آن دو بزرگ تر از ديگري است؛ کتاب خدا و خاندانم پس بنگريد (و مراقب باشيد) که در برابر اين دو چگونه جانشيني براي من خواهيد بود. آن دو هرگز از يکديگر جدا نخواهند شد، تا در حوض بر من وارد شوند…».[2]خلفاء که بعد از رحلت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به خوبي مي دانستند احاديث و سنت نبوي در يک بخش عمده و وسيعش بيانگر حقايق، فضائل و حقانيت اهل بيت است و با وجود انبوه فضايل اهل بيت و حقانيت آنان در قالب احاديث فراوان نبوي، جايي براي آنان و مجالي براي اعمال افکار و عملکردهاي شان باقي نمي ماند، لذا در مقام مقابله با سياست الهي رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که در حديث شريف ثقلين و در مواقف مختلف و گوناگون در مرئي و منظر امت اسلامي اعلام شده بود، بر آمدند و عمر با بهانه اينکه رفتن مردم به دنبال احاديث نبوي سبب مي شود مراجعه آنان به قرآن کم شود، از کتابت حديث جلوگيري نموده و آن را ممنوع اعلام کرد و با شعار «حسبنا کتاب الله».[3] امت اسلامي را از دست رسي به احاديث مکتوب رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که معارف بي شمار ديني و اسلامي را شامل مي گشت، محروم نمود و باعث گمراهي انبوه مسلمانان گرديد همان گونه که بعدها معاويه در جنگ صفين از اين سياست عمر استفاده کرده و قرآن ها را بر سر نيزه زده و مردم را به ويژه عده اي از ياران ساده لوح اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ را گرفتار خدعه و فريب کردند.
اين از قطعيات تاريخ است و فقط حرف ما شيعيان نيست که در زمان عمر کسي جرئت نمي کرد حديثي از پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بنويسد و بگويد اين را پيغمبر گفته، يا بنشيند و روايت حديث از پيغمبر کنند، اين سياست ادامه داشت، تا اين که عمر بن عبدالعزيز که در سال 99 هجري به خلافت رسيد و در سال 101 هجري از دنيا رفت، دستور به کتابت حديث داد. بعد از آن افرادي که سينه به سينه چيزي از احاديث پيغمبر ضبط داشتند آمدند و روايت کردند و نوشته شدند. اين جريان سبب شد که قسمتي از احاديث پيغمبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از ميان برود.[4] و از طرفي ديگر احاديث بي شماري توسط جاعلان حديث به دروغ جعل شدند و در راستاي حاکميت دروغين خلفا مورد سوء استفاده قرار گرفت، و آثار اين فاجعه تا حالا ادامه دارد به گونه اي که منشأ به وجود آمدن افرادي همچون سلمان رشدي و تأليف کتاب آيات شيطاني، همين احاديث جعلي موجود در کتب روائي اهل سنت مي باشد.
بنابراين با وجود انبوه احاديث مجعول در کتب روايي و تفسيري اهل سنت، به خاطر ممنوعيت کتابت حديث توسط عمر، قسمتي از احاديث صحيح و معتبري که در اين کتب وجود دارد به خاطر نقل و حفظ سينه به سينه برخي صحابه و تابعين و نيز به جهت عدم پيروي عده اي از صحابه از اين روش و دستورالعمل عمر بوده است؛ چنانچه ابونضرة از عمران بن حصين نقل مي کند که: مردي نزد وي آمد و از چيزي سئوال نمود؛ عمران با بيان حديثي جواب را براي او گفت: آن مرد به عمران گفت: از کتاب خدا حديث کن، نه از غير کتاب خدا! عمران گفت: «تو مرد احمقي هستي! آيا در کتاب خدا يافته اي که نماز ظهر را بايد چهار رکعت انجام داد و با صداي آهسته قرائت نمود؟! عمران براي او يکايک از نمازها را شمرد و زکات را شمرد، و غير اينها را از سائر احکام، و سپس گفت: آيا براي اينها در کتاب خدا تفسيري يافته اي کتاب خدا آنها را به طور اجمال و سربسته بيان مي کند، و سنت آنها را تفسير مي نمايد».[5]و نيز مردي به تابعي جليل القدرت و بزرگوار مطّرف بن عبدالله بن شحير گفت: شما براي ما حديث نکنيد مگر با قرآن. مطّرف به او گفت: والله ما نريد باالقرآن بدلا و لکن نريد من هو اعلم باالقرآن منّا».[6] سوگند به خدا، بدلي را براي قرآن نمي جوئيم، و لکن مي خواهيم دنبال کسي (رسول خدا) برويم که او از همه ما به قرآن داناتر است.
بزرگان اهل سنت با آگاهي از رسوائي اين سياست منع کتابت حديث و با پيروي از برخي صحابه و تابعين البته بعد از زمان عمر بن عبدالعزيز، شعار «حسبنا کتاب الله»، را ناديده گرفتند و در مقام نسخ علمي و عملي اين گفتار عمر، شروع به نوشتن کتب و سنن نمودند و بعضي از آنها عملا به جمله «حسبنا کتاب الله» استهزاء نمودند و گفتند: مگر مي شود کتاب بدون سنت؟! محمد بن عجاج خطيب که کتابي در عظمت سنت نوشته است و با اين­که سعي نموده روي قباحت اين جريان پرده بپوشاند و موسسين آن را مصلح و مصلحت انديش قلمداد کند، در اين کتاب با اينکه نتوانسته است براي «حسبنا کتاب الله» محمل صحيحي بتراشد خود نيز در مقام اثبات و صحت سنت و لزوم بيان حديث مي گويد: صحابه سنت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ را اخذ کردند و بدان تمسک جستند و نخواستند همان مردي باشد که گفتار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر او منطبق مي شود که فرمود: «نزديک است که مرد بر باشگاه خود تکيه زند و حديثي از احاديث مرا براي او بخوانند و بگويد: در ميان ما و ميان شما کتاب الله عزوجل است، آنچه را که در آن حلال بيابيم حلال مي شمريم، و آنچه را که در آن حرام بيابيم حرام مي شمريمآگاه باشيد! آنچه را که رسول خدا حرام کرده است همانند آن است که خدا حرام کرده است».[7] راستي اين گفتار پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معجزه آشکار در اخبار از احوال حوادث بعد از خودش مربوط به منع کتابت و نقل حديث نيست؟!
به همين علت است که مجموعه احاديث اهل سنت با اسرائيليات و روايات مجعولة و ساختگي مخلوط شده و به همين دليل اهل سنت در دست يابي به احکام گرفتار نارسائي و کمبود شديد شده اند، زيرا مي ديدند در قرآن احکام همه مسائل به تفصيل بيان نشده و به سنت (آن مقداري محدود از احاديث نبوي که در اختيار دارند) مراجعه مي کردند، مي ديدند هيچ حکمي درباره خيلي از مسائلي که مورد ابتلاء شان بود وجود ندارد، بي حکم هم که نمي توانستند باشند، و لذا به قياس و استحسان روي آوردند. وجود فتاوا و انظار متناقض و مختلف در کتب فقهي اهل سنت و مذاهب آنان گواه زنده و انکار ناپذير بر اين مطلب است. اين در حالي است که وقتي ما به روايات شيعه مراجعه مي کنيم مي بينيم ريشه اين مطلب را از اينجا مي زنند که اصلا ريشه اين فکر، خطا و اشتباه است که کتاب و سنت وافي نيست.
شيعه به برکت وجود مقدس اوصياء و امامان معصوم بعد از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و دست رسي به تفسير و تبيين صحيح قرآن و روايات فراوان و معتبر صادره از بيت وحي،بي نياز از هرگونه قياس مي باشند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ امام شناسي، سيد محمد حسين طهراني، (ره)، ج13 و 14.
2ـ عبقات الانوار، علامه مير حامد حسين، ج5.
3ـ از آگاهان بپرسيد، ج2، سيد محمد تيجاني.
4ـ امامت و رهبري، علامه شهيد مرتضي مطهري (ره).
 
پي نوشت ها:
[1]. شيخ مفيد، امالي، آستان قدس رضوي(ع)، بنياد پژوهش هاي اسلامي، 1364ش، ص206.
[2]. نسائي، فضائل الصحابه، بيروت، دارالکتب العلميه، ص15؛ ترمذي، سنن، بيروت، دارالفکر، 1403ق، ج5، ص329.
[3]. الجوهري، السقيفه و فدک، بيروت، ناشر شرکه الکتبي للطباعة والنشر، 1413ق، ص76.
[4]. ر.ک: مطهري، مرتضي، امامت و رهبري، تهران، انتشارات، صدرا، 1365ش، ص76.
[5]. علامه طهراني، امام شناسي، ج14، قسمت دوم، اشکال منع عمر از کتابت حديث، پايگاه علوم و معارف قرآن.
[6]. همان، به نقل از کتاب خطي: مقدسي، کتاب العلم، دمشق، مکتبه ظاهريه، ص51.
[7]. ابن ماجه، سنن، دارالفکر للطباعة والنشر، ج1، ص6؛ محمد بن يزيد القزويني، ترمذي، ج4، ص145.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد