پرسش شما ابعاد مختلفی را شامل می شود که مناسب دیدیم جهت آشنایی کامل با برخی از ابعاد این موضوع مطالبی تحت عنوان «بهائیت در ایران، جمعی از اساتید دانشگاه شیراز، http://www.rahpouyan.us/books/1.htm » ارائه شود:پیشگفتار:بهائی گری به عنوان یک جنبش اجتماعی در قرن سیزده هجری(نوزده میلادی) در ایران پا به عرصه وجود گذاشت و به عنوان حرکتی علیه سنتهای دینی و اجتماعی حاکم بر جامعه به حیات خویش ادامه داد.این جنبش در کنار حکومتهای استعماری و در مقابل فرهنگ اصیل ملی- اسلامی قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به کار رفت. از نظر اجتماعی، بروز این جنبش در ایران زمانی بود که پس از جنگهای ایران و روس به علت افزایش تماس با فرهنگ اروپایئ ، نو گرایی افکار بسیاری از متفکرین و نیز عوام را به خود مشغول کرده بود و در نتیجه مخالفت با سنتهای غلطی نظیر استبداد شاهان، زمینه برای ظهور حرکتهای اجتماعی فراهم شده بود. در چنین شرایطی جنبشهای اصلاحی چندی در ایران شکل گرفتند و در این فضا برخی به فکر تغییر فرهنگ ملی حاکم و ایجاد نوآوریهای مذهبی افتادند. در نتیجه این طرز تفکر بود که فرقه هایی چون شیخیه و بهائیه در کنار مکاتب سکولار در ایران ظاهر شدند و همواره در مقابل حرکتهای احیاگر سنتهای ملی- دینی ایستادند و حرکتهای سنت شکن را تأیید کردند. با این طرز فکر کلی، این فرقه ها، حتی اگر به قول بعضی به وسیله همان استعمارگران به وجود نیامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند.
برای بیان ضرورت مطالعه جنبشهای مذهبی ایران از جمله بهائیت، باید گفت که ایدئولوژی نقشی اساسی در ایجاد تشکل های سیاسی دارد. یکی از مهمترین وجوه تمایز بین گروهها، دسته ها و احزاب سیاسی، توجه به مرام یا ایدئولوژی آنان است.
هر ایدئولوژی برای خود جنبشی ایجاد می کند و پهنه ای از جغرافیای سیاسی را به خود اختصاص می دهد. نظری به جنبش های اجتماعی ایران در صد سال اخیر نشان می دهد که همه آنان از نوعی ایدئولوژی مذهبی بهره مند بوده اند، چرا که اززمان روی کار آمدن دولت صفویه به بعد، سیاست کشور ما با دین عجین شد. از سوی دیگر نگاهی به ایدئولوژی های غیر مذهبی وطرز تلقی مردم ایران نسبت به آنان از عدم موفقیت این گونه مرامها در این سرزمین حکایت می کند. شدت دوری جستن مردم جامعه ما از ایدولوژی های سکولار(غیردینی ) به اندازه ای است که در تاریخ پنجاه سال اخیر ایران، قدرتمندان سیاسی به راحتی توانسته اند آنان را از صحنه سیاست حذف کنند و حتی برای مشروع جلوه دادن سرکوب مخالفان خود آنان را به وابستگی به این دسته از اندیشه ها متهم نمایند. از آن جمله می توان به سرکوب سریع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت و متهم کردن مخالفین به انتساب به این حزب در سالهای بعد، و نیز استفاده از عبارت مارکسیست های اسلامی توسط محمدرضا شاه برای سرکوب مخالفین مذهبی خویش در دهه 40 و 50 اشاره کرد.
این امر نشان می دهد که در جغرافیای سیاسی ایران زمین، برای ایجاد حرکتهای پایدار سیاسی استفاده از ایدئولوژی های مذهبی به مراتب کارسازتر از ایدئولوژی های سکولار است. نگاهی به تاریخ ایران از دوره باستان تا به امروز این امر را واضح تر می کند. دولت مقتدر کورش کبیر با اتکا به ایدئولوژی مذهبی زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان برای تجدید آن شکوه به وجهی از همان ایدئولوژی تمسک جست. دولتهای بنی امیه و بنی عباس چند قرن به اسم خلفای اسلامی بر این سرزمین حکومت کردند و پس از حکومت سلسله هایی که تقریباً همگی خطبه های نمازجمعه را به نام خلیفه بغداد می خواندند ، اولین دولت پایدار ملی با تشکیل حکومت صفویه و با ایدئولوژی مذهب شیعه به وجود آمد و حدود دویست سال دوام یافت. بعداز نادرشاه که دولت مستعجلی داشت، شاه بعدی به این مناسبت که اعقاب صفویه مشروعیت دارند، خود را وکیل الرعایا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدی یعنی قاجاریه با استعانت ازدین و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذیرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخیر کشور نیز با نام اسلام و با ایدئولوژی مذهبی اتفاق افتاد و نظامهای سیاسی زمان خویش را دگرگون کرد.
این واقعیت اهمیت ایدئولوژی مذهبی و به تبع آن جنبش های مذهبی در ایران را نشان می دهد و نیز توجه ما را به این نکته جلب می کند که در انجام حرکتهای پایدار و در نتیجه تغییرات با ثبات دراین سرزمین ، همواره جنبش های مذهبی دخیل بوده اند.
این واقعیت تیغی دو دم است، چرا که اصلاحگران می توانند در بهبود اوضاع از این قاعده سود جویند و ناصالحان در به بند کشیدن این ملت و غارت ثروت های او از آن بهره مند شوند.از این رو شناخت ابعاد این واقعیت ضروری است تا بتوان مصلحان حقیقی را از مدعیان دروغین اصلاحگری بازشناخت. برای دریافت بهتر این امر، لازم است به مطالعه جنبش های مذهبی ایران زمین، علل بروز و سازوکار انجام و سرانجام آنان بپردازیم. بررسی «چرایی» و «چگونگی» ظهور و دوام و رشد و یا انحطاط این جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاکم بر آنان آگاه می نماید و از این طریق به سیاستمداران و دلسوزان ملک و ملت رهنمود دقیقتری ارائه می نماید. در تاریخ دویست ساله اخیر ایران جنبشهای مذهبی فراوانی پا گرفته اند که برخی از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی موجب تحولات ملی شده اند و برخی دیگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه ای و با بخشی از مردم محدود مانده اند.
در این تحقیق حرکت بهائیت مورد نظر ماست. برای شناسایی این حرکت لازم است همه عوامل و زمینه های ابعاد دخیل در ایجاد و بقای این جنبش مورد بررسی قرار گیرد. برخی از محققین جنبش بهائیت را در ردیف جنبشهای اصلاحی قرار داده و ارزیابی نموده اند. آیا به واقع این جنبش یک جنبش اصلاحی بوده است؟
ما به دنبال تعریفی جامع و مانع از جنبشهای اجتماعی هستیم.با توجه به تعاریف و بحث فوق از نظرما:
یک جنبش اجتماع عبارت است از حرکت مجموعه ای از انسانها، در زمینه ای از امکانات و محدودیتها، به صورت سازمان یافته، به دنبال یک رهبر یا مجموعه ای از رهبران ، با یک ایدئولوژی مشخص.این حرکت می تواند یک حرکت انقلابی برای ایجاد تغییری بنیادی باشد و یا یک حرکت آرام برای ایجاد تغییری تدریجی.
ما نیز مانند تیلی معتقدیم که ایدئولوژی نشانه هر جنبش است.بنابراین از نظر این نویسنده اگر ایدئولوژی جنبشی مذهبی باشد آن جنبش نیز مذهبی تلقی می شود.
هدف از تحقیق
هدف از این تحقیق بررسی چند و چون جنبش بهائیت به عنوان یک جنبش مذهبی از آغاز تا امروز است. سؤال اصلی ما این است:فرقه های شیخیه، بابیه،ازلیه و بهائیه( که همه را تحت عنوان بهائی گری در ایران خلاصه نموده ایم )کی، چرا،چگونه و توسط چه کسانی به وجود آمده اند؟ دیدگاهها و اعتقاداتشان چیست و در مقابل حوادث مختلف در ایران، از آغاز پیداش تا کنون، چگونه موضع گیری نموده اند؟
در این تحقیق می خواهیم به جنبش بهائیت از زاویه جامعه شناسی سیاسی بنگریم و نحوه تعامل آن را با اقتدارملی مورد توجه قرار دهیم. کیان و اقتدار ملی ایران بعد از دوران صفویه حول محور ایدئولوژی تشیع شکل گرفته است. به گمان ما قدرتهای استعماری از این فرقه ها برای شکستن کیان یا اقتدار ملی ایران استفاده نموده اند.به عبارت دیگر فرضیه ما دراین تحقیق این است که از این جنبش یا سلسله جنبش ها در ایران برای شکستن کیان یا اقتدار ملی، که از زمان صفویه حول محور تشیع سامان یافته است استفاده شده و همواره در این راستا ایفای نقش نموده اند.
ایدئولوژی بهائیت:
مذهب شیعه، مذهب حاکم بر کشور و مراجع تقلید، رهبران حقیقی مردم ایران در دوره قاجاریه بود. دولتهای روس و انگلیس که سلطه خود را بر دولت ایران مستقر کرده بودند برای شکستن اقتدار ملت ایران که در مقابل آنان حاضر به تسلیم نبود به فکر شکستن اقتدار مذهب شیعه افتادند و زمینه این تفرقه را در مکتب شیعه یافتند و بر اساس آن به تحریم و ایجاد فرقه بابیه پرداختند.
ایدئولوژی بهائیت طی چند دهه تغییراتی می یابد کلیه مراحل تحول اساس ایدئولوژیک این جنبش در دوره قاجاریه طی می شود برای روشن شدن مرام این فرقه بهتر است به معرفی ایدئولوژی شیخیه و بابیه و ازلیه و بهائیت بپردازیم.
ایدئولوژی شیخیه:
این ایدئولوژی با دست گذاشتن روی مفهوم« نایب امام زمان» از مکتب شیعه فاصله می گیرد و نهایتاً با تدوین اصول و فروع دین جدید کاملاً از دین اسلام جدا می شود.
1-تاریخچه شیخیه؛
در دوره آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار با رشد دانش دین در نزد ایران و عتبات عالیات، مخالفت با تصوف و اخباری گری فزونی می یابد و در همین اوان است که رشد شیخیه و بعد از دوران بابیگری و بهائی گری از سوئی و مخالفت با آنان از سوی دیگر اتفاق می افتد.
اصولی ها و اخباری ها به نبوغ علمی رسیده بودند ، اصولی ها با نوشتن کتاب«جواهر» به نقطه ای از تکامل در کاربرد عقل به عنوان ابزاری برای استخراج احکام دین از متون مذهبی دست می یابند و برخی از اخبارین (شیخیه) برای اجتناب از بکارگیری عقل در پاسخ به انتقاد کسانیکه روش آنان را موجب تهجر وکهنه شدن دین می دانستند با ابداع«رکن رابع» ادعای ارتباط مستقیم با معصوم را طرح می کنند بدین وسیله ادعا می کنند که از طریق مکاشفه و خواب و نظایر اینها فرامین در هر زمان را از خود امام معصوم می گیرند تا نیازی به بکارگیری عقل در تفسیر دین نداشته باشند.
از طرفی فتحعلی شاه در دوره خود به تجدید بقاع متبرکه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعیت خود از طریق جلب پشتیبانی نهاد دین بیفزاید. رهبران و مبدعان اصلی فرقه شیخیه که خود مستقلاً از بهائیت تا به امروز به حیات خویش ادامه داده است، سیدکاظم دشتی و شیخ احمد احسایی می باشد. شیخ احمد احسایی همانند دیگر دانشمندان شیعــه اعتقـاد بــه خاتمیــت حضــرت رسول و امــامت و حیـات حضرت حجة ابن الحسن المهدی (عج) دارد. این موضوع را در همه نوشته های خویش مانند شرح الزیاره و جوامع الکلام بارها بیان کرده است.او در کتاب جوامع الکلام می نویسد:
«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبیا است و پس از او پیغمبری نخواهد آمد زیرا که خداوند فرموده: ولکن رسول الله و خاتم النبیین و پیامبر فرموده است:لانبی بعدی.پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم.
بنابراین عقیده ما این است که پس ازآن حضرت پیغمبری نیست و او خاتم رسل می باشد.»و در رساله حیوة النفس همین کتاب چنین می نگارد:«والعلة الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم ثم احســن بـن علی ثم الخلف الصالح الحجة القائم محمد بن الحسن صلوات الله علیهم اجمعین.»(و همان علتی که سبب نصب علی بن ابیطالب به جانشینی او شود سپس سپس حسن بن علی العسکری منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشین شود که درود خدا بر همه ایشان باد»
یکی از نقاط افتراق شیخ احمد احسایی با علمای شیعه نوع عقیده او در مورد نواب امام زمان (عج) می باشد. به نظر او میان امام غایب و مردم باید رجال الهی باشند که ایشان واسطه فیض و رابط بین خلق و حجت خدا گردند و ایشان را به تقلید از قران کریم« قریه ظاهره» بین امام و رعیت می نامید. او صفات بسیاری ازجمله آشنایی به علوم ائمه و مذاق ایشان را برای قراء ظاهره قائل می شد و این صفات را به گونه ای عنوان می نمود که نهایتاً به شنونده القا شود که خود او دارای آن صفات است و همان قریه ظاهره است درحقیقت با توجه به اندیشه علمای شیعه باب نیابت خاصه امام غایب را که از سال 329 (با شروع غیبت کبری مسدود شده بود بار دیگر شیخ احمد باز نمود و خود را به تلویح همان نایب خاص یا باب امام و یا قریه ظاهره بین امام و مردم خواند. تنها تفاوتی که او میان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل می شد این بود که آنان از جانب خود امام به طور رسمی تعیین شده بودند و حال آن که اینان به سبب بزرگی مرتبت خود حائز چنین مقامی می گشتند.
شیخ دارای استادانی مبرز و نحوه سلوکی ساده و عارفانه بود. اما در لابلای نوشته های شیخ مواردی یافت می شود که به سختی می توان او را دارای چنین مرتبه ای دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته کسروی بی دلیل مورد انکار مریدان او می باشد.او برای نشان دادن درجه بالای علمی خویش هیچ سوالی را بدون پاسخ نمی گذاشت و شاید همین موجب شده باشد که نقطه ضعف هایی را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه ای از این گونه پاسخها در رساله قطیفیه که جزء کتاب جوامع الکلام می باشد وجود دارد که علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کنند. مثلاً در این رساله مواردی در مورد شهر زنان آمده است که به نوشته های خیالی یک ادیب خیال پرداز بیشتر شبیه است تا یک رهبر موجه مذهبی.
شیخ احمد در کتاب جوامع الکلام و کتاب شرح رساله عرشیه گفتار تازه ای مطرح می کند که در کتب علمای شیعه یافت نمی شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) می گوید:«در اقلیم هشتم(او زمین را دارای هفــت اقلیــم می داند و اقلیم هشتم از دیدگاه او هور قلیاء است که بیرون از کره زمین است.) عالمی است به نام عالم هور قلیاء که در این عالم دو شهر به نامهای جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب دیده می شود. چهار نفر در این عالم هستند که به حوضی می ریزند برای شنیدن صدای ریزش آبها در حوض بایستی با دو انگشت خود گوشهایت را محکم بگیری تا صداهای خارجی به گوش تو نرسد آن گاه صدای مخصوصی خواهی شنید که همان صدای ریزش آبها است. مردم این دو شهر به زبانهای گوناگون سخن می گویند و چون در آسمانها به هم می رسند با هم صحبت می دارند و اگر نیمه های شب در مکان خلوت و بدون سروصدایی بایستی و گوش فرا دهی صدای وزوزی می شنوی که همان طنین گفتگوی مردمان جابلقا و جابلسا است!.
شیخ احمد در رساله رشتیه که در کتاب جوامع الکلام مندرج است، حضرت حجت را ساکن همین عالم هور قلیاء و سرزمین جابلقا و جابلسا می داند. در حالی که عموم دانشمندان شیعه حضرتش را در روی زمین و میان مـردم بـــاور می دارند.
اغلب بیانات شیخ توسط او به خوابهایی نسبت داده می شد که از امامان معصوم می دید. از این رو در بسیاری از موارد روش او از نظر استناد با روش علمای اصولی که مطالب خویش را به قرآن کریم و روایات ارجاع می دهند متفاوت است و مرجع مکتوبی ندارد. همانطور که گفته شد مشرب فقهی او مشرب اخباری است. شیخ احمد احسایی عقاید خویش را صریح و روشن بیان نمی کرد. شاید اگر نظرات او روشن بیان می شد با توجه به مباحثات علمی مرسوم در آن زمان که بین صوفیه و اخباریین و اصولیین در جریان بود، علمای وقت در همان آغاز به تک تک گفته ها و نوشته های او پاسخ می دادند. اما به هر صورت در تاریخ نشانه هایی از برخورد علمای شیعه با او به چشم می خورد.بـــرای مثال شهید ثالث به علت رد معاد جسمانی توسط شیخ او را تکفیر نمود. شیخ محمدحسن نجفی یکی از علمای بسیار معتبر در نزد شیعیان و صاحب کتاب مشهور جواهر نیز که همزمان با او می زیسته است، پیرو ادعای شیخ در مورد شنـاسـایــی و تشخیص بیانات و احادیث معصومین، بر روی پاره کاغذ چرکینی از خودش جمله ای را به عربی نوشت و به شیخ داد تا بازشناسد. شیخ احسایی فریب حالت نوشته را خورده بی غور و درنگ گفت که این یکی از احادیث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزید که این بیان از خود من است شیخ نپذیرفت و زیر بار نرفت.
سید کاظم رشتی نیز مانند شیخ احمد خود را مسلمان و شیعه دوازده امامی می داند و معرفی می کند. او اعتقادات خود را در وصیت نامه اش که در ابتدای کتاب مجموعه الرسائل آمده چنین می نگارد:
«وصیت من آن است که شهادت می دهم که محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرایع منسوخ شده اند جز اسلام که تا روز قیام باقی خواهد بود شهادت می دهم به دوازده نفرکه بنص پیامبراسلام به جانشینی معرفی گشته اند و عبارتند از ابوالحسن علی بن ابیطالب سپس سپس ابوالقاسم حجة ابن الحسن که عدل و دادگری را روی زمین بگستراند. او نمی میرد تا آن گاه که بت پرستی را از جهان براندازد.خدایا اینان پیشوایان من اند آنچه پیغمبر اسلام فرمود حق است و شکی در آن نیست و شریعت او تا پایان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سید کاظم رشتی، به موضوع قریه ظاهره اهمیت زیاد می داد و پیاپی مردم را به یافتن این رجل الهی دعوت می نمود و در واقع به طور غیرمستقیم آنان را به سوی خویشتن می خواند. وی مدعی بود که اساس دین بر شناسایی چهار رکن استواراست: خدا، پیغمبر،امام و باب امام یا قریه ظاهره.اما مردم نمی توانند به معرفت خدا و پیامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زیرا که از دسترسشان بدورند. پس بناچار باید به دنبال رکن چهارم و یا شیعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت ارکان بعد نائل آیند. بر این پایه وی مریدان بسیاری را گرد آورد.
سید کاظم همانند شیخ احمد به هر پرسشی پاسخ می داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته ای آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنی الهی به شمار می آورد.برای نمونه در رساله ای بنام شرح خطبه طنتجیه که به حضرت علی(ع) نسبت داده می شود، اما این استناد سند درستی از دیدگاه علمای شیعه ندارد، درباره ملائکه آسمانها می گوید: «رؤسای ملائکه در هر آسمانی معلومند. فلک اول ملائکه کلی آن اسماعیل است، فلک دوم سیخائیل و سیمون و زیتون و شمعون و عطیائیل،فلک سوم سیدیائیلو زهریائیل، چهارم صاصائیل و کلیائیل و شمائیل، پنجم کاکائیل و فشائیل، ششم سمحائیل و مشوائیل، هفتم قرثائیل و رقیائیل، هشتم ملائکه آن زیادند مانند نهفائیل و صرصرائیل و » و به همین سیاق و قافیه 67 اسم دیگر به این اسامی می افزاید.
او در کتاب مجموعه الرسائیل در رساله هیأت می نویسد:«علت برودت و رطوبت زمین ماه است! و جزر و مد دریاها به سبب او است و شنیده ایم که در مغرب زمین شیشه ای ساخته اند که چون آن را مقابل ماه بگیرند پر از آب می شود! و یا در کتاب شرح القصیده راجع به کلمه قبه (گنبد) چنین سخن می گوید که قبه ای را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود می داند و قبه ای را از مس و مسکن طوایف جن به شمار می آورد و از قبه ای به نام گورستان اهل عالم یاد می نماید و قبه ای را هم متعدد بیان می کند و قبه ای را و در آخر می نویسد:«هشیار باش و حواست را به من متوجه نما که این مطالب را کسی جز صاحبان خرد و اندیشه درک نمی کنند و بسیاری از رموز عجیبه و غریبه را من پنهان می کنم زیرا که برای شنیدن آن کسی را نمی یابم و در دلم مطالب زیادی است که هرگاه سینه ام از آن تنگی می کند زمین را با دستهایم حفر می نمایم و اسرار دلم را به زمین می گویم»
سید کاظم برای شیخ احمد مقامات علمی و روحانی بسیار قائل می شد و خود را شاگرد یگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دین جویی های او عنوان می نمود. ! !
پیرامون اصول عقاید شیخیه:
غیر از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخی اصول عقاید شیخیه با عقاید متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، می گوید: عقیده شیعیان و دیگر پیروان مذاهب اسلام معاد جسمانی است ولی شیخ احمد معاد را روحانی می دانست البته پس از آن که معاد را روحانی از نوع جسم هور قلیایی دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از ردیف اصول دین و مذهب کنار گذاشت و حذف کرد. او می گفت کسی که به آیات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.
اصل عدالت: شیخیان این اصل را از اصول دین حذف کرده و گفتند لزومی ندارد که صفت عدالت خدا را از میان صفت های دیگر او جدا کنیم و اصل دین قرار دهیم. ولی شیعیان عدالت را جزء اصول دین قبول دارند .البته از نظر شیعیان عدالت چنین نیست و یکی از صفات خداست ولی چون عده ای از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند برای اعلام موضع شیعه در مقابل اشاعره این صفت جزء اصول مذهب شیعه قرار گرفت.
اصل امامت: شیعیان اصولی وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روی زمین می دانند و رهبران دینی خود را نایب امام زمان می خوانند و شرط این فقاهت و عدالت و رهبری امت می شمارند در شیخیه امام عنوان مقتدا و پیشوا است و بر شیعه کامل و رکن رابع هم اطلاق می شود .از نظر آنان رکن رابع یا امام زمان یا شیعه کامل باید از نجبا باشد که دین را حفظ کند و هر بدعت گذاری را دفع نماید.
از نظر شیخیه: زندگی امام زمان در جسم هور قلیایی است و زندگی روحانی دارد و آزادی او مانند زندگانی ما نیست و بلکه به اراده خداست و دارای زندگی برزخی است به این ترتیب در هنگام ظهور ممکن است در قالب خود نباشد.
معراج: معتقد به معراج روحانی پیامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدنی نیست و محال است تا انسان با جسم عنصری خود آسمانها را پاره کرده بالا برود. در مورد فقهی روش استنباط احکامشان شبیه روش اخباریون است و معتقدند که عقل حجیت ندارد و باید از ظاهر روایات پیروی نمود وتفسیر قرآن را جایز نمی دانند.
ایدئولوژی بابیه:
عمده فعالیت های آنان نیز حول محور مهدویت دور می زند. ابتدا به پیروی از شیخیه علی محمد باب خود را رکن چهارم یا قریه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفی می نماید. و این درحالی بود که پیروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علی محمد باب در شعبان سال 1264 یک هفته بعد از ادعای مهدویت در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد زمان توبه کرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعای مهدویت نمود وبه نسخ احکام اسلام پرداخت و خویشتن را پیامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهیت رسانید! البته به دلیل دور بودن پیروانی از علی محمد (در زندان بود) ادعای آخرین او کمتر به گوش پیروانش رسیده است.
پیرامون اصول عقاید بابیان:
1-اصول تعالیم باب: علی محمدباب با توجه به شماره ابجد علی محمد با حروف رب خود را رب اعــلی نامیــده است.
2-علی محمد باب خاتمیت پیامبر اکرم را نفی می کند و پیامبری خود را اعلام می کند و نوید آمدن پیامبرهای بعدی را می دهد و معتقد است که مقام او از مقام پیامبر بالاتر است و پیامبران بعدی از او بالاتر خواهند بود. وی در هر صورت تا در قید حیات است او رب اعلی است.
3-در مورد قیامت، علی محمد موت و قبر و سؤال ملائکه در قبر و میزان و صراط و حساب و کتاب و امثالها را تعبیـر می کند قیامت از نظر او در همین دنیا اتفاق می افتد و قیامت بعد از مرگ را جز خدا کسی نمی داند.
علی محمد باب منکر توحید و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعای خویش را تغییر داده است:
1-ابتدا سید ذکر بوده ادعای ذکریت کرده است.
2-ادعای بابیّت (نایب خاص امام زمان).
3-ادعای مهدویت.
4-ادعای نبوت.
5-ادعای ربوبیت.
6-ادعای الوهیت.
فروع دین با بیان:
1- از فروع تعالیم باب محو کردن تمام کتب دینی و علمی و ادبی و اخلاقی بوده است.
2- علی محمد باب منهدم کردن ابنیه و بقاع روی زمین از کعبه تا قبور انبیاء و ائمه و تمام مساجد و کنسیه ها و کلیساها و بت خانه را و هر بنایی که به اسم دیانت باشد را واجب کرده است.
3- چون علی محمد باب متولد شیراز بوده است به هر شخصی که به او روی می آورد واجب نموده که خانه شیـراز خود را به طور مخصوص بنا کنند.
4- هر چیز گرانبها که صاحبی ندارد متعلق به باب است.
5- حج بیت شیراز بر تمام مردان بابی دنیا واجب است.
6- ازدواج به رضای زوجین است.
7- لباس ابریشم و طلا و نقره برای مرد حلال است.
8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت باید پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زیادتر شد یا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وی حرام می شود.
9- سال بابیان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عید فطر اول نوروزاست .
بحثی درباره من یظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر کس در هر زمانی من یظهره الله را درک کرد هر چه او گفت بپذیرد و حتی اگر یک نفر ادعا کرد که من یظهره الله است حتی اگر او نبود باز هم بپذیرد. به عقیده باب من یظهره الله محمد بن الحسن العسکری است و محل ظهورش را مسجد الحرام می داند.لقب او قائم است.
گفتار سوم:
ایدئولوژی ازلیه و بهائیه
مرام ازلیان همان مرام بابی گرفته شده از علی محمد باب است. فقط وجه تمایزشان این است که صبح ازل را جانشین باب می دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضیح و تفسیر آثار باب است. درمورد ایدئولوژی بهائیه باید گفت که بهاءالله همچون علی محمد دین اسلام را منسوخ اعلام نمود و دین جدیدی را آغاز نمود. میرزا حسینعلی دعاوی چندی داشت که هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب یکی از آنها را مدعی می شد گاهی خود را مصداق من هیچم و کم زهیچ و گاهی خود را آفریننده پروردگاران
پیرامون اصول عقاید بهائیان
احکام بهائیّت :
احکام اعلام شده از جانب حسینعلی بهاء بر اساس احکامی است که از جانب علی محمد باب در کتاب بیان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهایی بین این دو می باشد.
1- نماز و روزه: به عقیده بهائیان از اول بلوغ واجب می شود- نماز میت از نظر آنان 7رکعتی است.
2- قبله: به نظر بهائیان جهت قبله همان جایگاه جسد بهاءالله در عکا است.
3- محارم: ازدواج با محارم در این آیین مگربا زن پدر منع نشده است.
4- عید: روز ولادت میرزا حسینعلی و روز بعثت باب اعیاد واجب است.
5- ازدواج با بیش از دو زن حرام است ولی خود میرزا به دو سه زن هم قناعت نکرده است.
6- معاملات ربوی آزاد است، حجاب زنان و ترک تراشیدن ریش مردان ملغی شده است.
– یکی از ابداعات بهاءالله نفی روحانیت و نهی نمودن این نهاد است.
– بعد از علی محمدباب 8 نفر ادعای من یظهره الله کردند که هیچکدام به موفقیت میرزا حسینعلی نوری نبوده اند.
– در کتابهای مذهبی بهائیان از دخالت درسیاست منع شده اند.
میرزا حسینعلی نوری می گوید: این حزب بهائیان در مملکت هر دولتی ساکن شود باید به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نماید.
بحث در خصوص من یظهرالله بهائیان
من یظهرالله بهائیان لقبش بهاءالله است.
امروزه از هر بهائی که بپرسید حسینعلی دارای چه مقامی است می گویند من یظهرالله ، ولی باب می گفت که باید اسمش محمد باشد که با توجه به عقاید بهائیان اسمش حسینعلی است به گفته باب باید محل ظهورش مسجد الحرام باشدکـه بـا نظر بهائیان بغداد است.
می توان نتیجه گرفت که من یظهرالله به عقیده علی محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .
نتیجه گیری:
با توجه به آنچه گفته شد جهت گیری کلی ایدئولوژی این فرق جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشر است ، مکتبی که جنبه های غیرعقلانی آن به عقلانیتش می چربد و به تدریج از صحنه عملی زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می گردد.در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جداشدن مردم از دین و دینداری گردیده پیوستن به مکاتب غیردینی را تسهیل می نماید. نمونه های این جداشدن از دین و دینداری و گرایش به مکاتب سکولار را در کنشگران بهائیت در دوران مشروطه و پهلوی خواهیم دید.
در این فصل روند جدایی ایدئولوژی بهائیت از ایدئولوژی شیعی مشخص گردید. ابتدا در مسئله نیابت امام زمان (عج) تغییر ایجاد شد و پیروان آیین شیخیه از مرجعیت شیعه که آنان را نایب امام زمان می دانستند جدا گردیدند و به رکن رابع پیوستند. با توجه به اختیارات انحصاری رکن رابع در تفسیر دین در شیخیه و تفسیر و تدوین اصول جدید در بابیه، با ارائه تعبیرات تازه از اصول توحید، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط علی محمدباب دین تازه ای بنا نهاده شد و آیین اسلام منسوخ اعلام گردید. ایجاد آیین و مناسک تازه در فروع دین پیروان علی محمد را از دیگر شیعیان در زندگی عملی و اجتماعی نیز جدا نمود. با ادعای بعثت بهاءالله و افاضات او،بابیه از حالت سنتی خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزدیکتر گردید. این نزدیکی با سهل تر کردن احکام مربوط به روابط جنسی و وجهه های ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حکم به عدم سوزاندن کتب قابل مشاهده است.به این ترتیب آیین جدید نام بهائیت گرفت.
اگر از زاویه جامعه شناسی سیاسی به این تحولات بنگریم، روند مقابله با اقتدار سیاسی مذهب شیعه که در دوره قاجار درایران و در بین عموم مردم حاکم بود به خوبی مشاهده می شود. مقام نیابت امام زمان (عج) که شیعیان برای مراجع خویش و فقها قائل هستند نقطه کلیدی در اندیشه سیاسی شیعه است. پیروی از نایب امام زمان به شیعیان این امکان را می دهد که در هر عصری به تشکیل حکومت مورد نظر و اعتقاد خویـش بپردازنــد. معصوم نـدانستـن ایــن نــواب امام عصر(عج) و پیروی از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطه کلیدی در اندیشه سیاسی شیعه است. پیروی از نایب امام زمان به شیعیان این امکان را می دهد که درهر عصری به تشکیل حکومت مورد نظر و اعتقاد خویش بپردازند. معصوم ندانستن این نواب امام عصر(عج) و پیروی از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابی بودن و امکان تغییر مرجع در هر زمان، ضمانت اجرایی خوبی برای منزه ماندن اسلام و مدیریت جامعه اسلامی از سوء برداشت ها و سوءمدیریت هاست. انتخابی بودن مرجع و ولی فقیه ضامن مردمی بودن آن و امکان تغییر آن با سلب عدالت و یا اعلمیت از او ضمانت کننده حفظ دین و مدیریت آن از کج اندیشی و ناتوانی هاست.اگراین نیابت عام مبدل به نیابت خاص شود، دیگر امکان انتخاب،تغییر و سرپیچی از آراء خودسرانه فردی که نایب خاص تلقی شده و فرامین خود را منتسب به امام معصوم می نماید از بین می رود. به این ترتیب هرگونه تعبیر و تفسیر از دین از جانب نایب خاص امکان پذیر می شود و بر این اساس هم محتوای دین و هم حاکمیت آن با بحران مواجه می گردد. این وضع دربلند مدت نتیجه ای جز سرخوردگی از دین و جدایی آن از سیاست نخواهد داشت.
به این ترتیب در آیین شیخیه از لحاظ سیاسی تشکیل حکومت دینی با مشکل بزرگی مواجه خواهد شد. این فرقه بر حساس ترین نقطه سیاسی مکتب شیعه درزمان غیبت کبری انگشت می گذارد که سرمنشأ اقتدار روحانیت شیعه می باشد. بعد از مشوه شدن اصل نیابت امام عصر(عج) با ملغی نمودن دین اسلام از جانب باب و بهاءالله این حرکت به سوی محو کامل دین اسلام از صحنه اجتماع پیش می رود. مخالفت با وجود قشری به نام فقها که طبق قرآن کریم در مکتب اسلام برای تفسیر متشابهات و نگهبانی از دین و در اندیشه شیعیان و هم اهل سنت در صورت تشکیل حکومت اسلامی برای مدیریت جامعه در نظر گرفته شده است در اندیشه های باب و حسینعلی نوری به حدی است که وجود چنین قشری را در آیین بهائیت ممنوع اعلام می کنند.
جدا شدگان از اقتدار روحانیت به علت پیروی از مکتب شیخیه به راحتی در دامن آیین جدید یعنی بابیت می افتند. این که معانی جدید اعتقادی و رفتاری از طرف علی محمد باب با قصد بهره برداری سیاسی بیان شده باشد، مورد بحث ما نیست. هر چند رد پای دولت روسیه در ایجاد این نوگرایی دینی و یا حداقل کمک به ایجاد آن کاملاً مشهود است، اما چنان که در فصل گذشته گفته شد در عمل شکسته شدن اقتدار مذهب شیعه در ایران به معنای شکسته شدن اقتدار ملی در این کشور است و به نظر می رسد حمایت روسیه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائیل و ایالات متحده آمریکا از این فرقه، انگیزه ای جز شکستن اقتدار ملت ایران نداشته باشد. البته باید خاطر نشان سازیم که شواهد چنین نشان می دهد که هیچ مکتبی نمی تواند جایگزین مکتب ریشه دار و عمیق شیعه در کشوری که به کشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ویژه در مکتب بهائیت تشتت به گونه ای است که همواره مانند یک بمب خوشه ای فرهنگی رهبر تازه ای ظهور می کند، مکتب جدیدی احداث می شود و فکر نوی مطرح می گردد. وعده این نوبه نو شدن ها در گفتار سید باب نیز داده شده است در آن جا که او از آمدن پیامبران آینده و من یظهره الله سخن می گوید.
کنشگران بهائیت:
مقدمه:
شیخ احمد احسایی اولین فرد مؤثر در ایجاد این جریان بود و وی با ایجاد یک نوآوری در دین موجب شد تا نزد پیروان خود مرجعیت شیعه از اعتبار دینی و به تبع آن سیاسی ساقط شود و کسانی به عنوان رابطین خاص با امام زمان مطرح کردند که طبیعتاً قدرت پاسخگویی به همه نیازهای دینی جامعه و افراد را نداشتند زیرا این امر از عهده یک فرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن کریم و روایات صحیح معصومین خارج است و بهمین دلیل دیری نمی پاید که ضعف این افراد به پای دین نوشته شده و دیری نمی پاید که دین با روش اخباریین که هر نوع تفسیر عقــلی از قرآن کریم را منـع می نمود به شیئی قدیمی ،کهنه و بی اثر تبدیل می شد.
نوآوری بعدی توسط سید علی محمد باب شکاف بین روحانیت اصیل و پیروان او را بیشتر نمود و بطورکلی مردم را در برابر دولت قرار داد و دین جدید که ساخته شد با ایجاد شورش ها و ناآرامی ها به تبعید بابیان از ایران منجر شد. آنان در تبعید به فرقه سازی خود ادامه دادند و به ابزاری سیاسی در دست دول استعمارگر مبدل گردیدند.
گفتار اول: کنشگران شیخیه:
رهبران اصلی این گروه عمدتاً در دوره فتحعلی شاه زندگی می کردند و بابیه به رهبری یکی از شاگردان دومین رهبر این فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود.
الف:شیخ احمد احسایی ( م1242 ه.ق)
اوایل قرن سیزدهم هجری در عراق شهرت یافت و مریدانی که به دورش جمع شدند شیخیه نام گرفتند.
شیخ احمد از اهالی احساء فرزند زین الدین بن ابراهیم بن قصر بن ابراهیم بن داغر می باشد که در ماه رجب سال 1366 ه. ق به دنیا آمد.
ایشان در دودمان پیرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتی از مذهب پدران خود برگشت و مذهب شیعه امامیه را قبول کرد.او در 20سالگی مقدمات علوم دینی (ادبیات عربی) را خواند و توجه خود را به اخبار و احادیث شیعه معطوف ساخت و در نتیجه پیرومذهب شیعه 12 امامی گشت.
کنشگران بابیان:
سیدعلی محمد باب (شیرازی) از لحاظ سیاسی در مقابل دو اقتدار اصلی موجود در نظام اجتماعی زمانش مواضع مختلف گرفته است.
ایستادگی در مقابل دولت از سویی و اقتدار روحانیت از سوی دیگر:
او درمقابل دولت با تبلیغ ظلم ستیزی و درمقابل روحانیت با معرفی کردن خود به عنوان باب امام زمان و سپس در دین سازی موضع گرفته است.درزمانی که فشار از جانب هر یک از این دو اقتدار زیاد می شد عقب نشینی هایی از باب مشاهده می شد.
ادعاهای سید باب هر یک دلیل خروج او از دین مبین اسلام است و حکم آن اعدام می باشد.آنچه علما را از دادن قتل او بازمی داشت احتمال جنون او بود. این موضوع خود نشان می دهد که تا چه حد با توجه به جو حاکم بر زمان ادعاهای علی محمد باب به دور از منطق و خارج از شرایط ذهنی زمان خود بوده است.نهایتاً علت دادن فتوای قتل او بلواهایی بود که به خاطر او توسط توزیع کنندگان افکار و پیروانش ایجاد شد. به عبارت دیگر حکومت را بر اعدام او وام دارکرد تا فتنه فروکش کند.
علل گرایش پیروان به بهائیگری:
علت اصلی گرایش به بهائیگری در ابتدای ظهور آنرا نمیتوان در اوضاع اقتصادی و سیاسی آنزمان جستجو کرد. آقای عبد الله شهبازی در کتابی مفصل کلیه فامیلهای بهائی ابتدای ظهور این دین را با ذکر نام و سند معرفی مینماید که بیش از نود درصد آنان یهودیانی بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گویا دستوری به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفی کنند و با آغاز ادعای ظهور به آدین جدید بپیوندند تا با این گرایش برد تبلیغاتی این فرقه جدید بالاتر رود. این کتاب را میتوانید در همین سایت مطالعه نمائید.
علت گرایش از بعد اقتصادی:
دکتر یوسف فضایی در کتاب (تحقیق در تاریخ و عقاید شیخیگری و بابیگری و ) از دید جامعه شناسی ادیان به ریشه یابی این جنبش ها و علت بروزشان مبادرت ورزیده و می گوید:
وضع اقتصادی و کشاورزی ناسالم و محدود دوره قاجاریه مبتنی بر کشاورزی سنتی و رابطه ارباب رعیتی و نظام فئودالیزم قرون وسطایی بود که هر شهر باید از نظر ارزاق خود را کفایت می کرد.به این علت اگر در شهری به علت کمبود ارزاق قحطی پیش می آمد و احیاناً در شهرو ولایت دیگر ارزاق وجود داشت ، نمی توانست به ناحیه قحطی زده کمک کند زیرا حاکمان درحدود نصف ارزاق آنها را به جای دیگر می بردند و در انبارها نگه می داشتند.
روی این اصل دهقانان و زحمت کشان دیگر که نیروهای تولید کننده اقتصادی بودند هیچگونه تأمین اقتصادی و اجتماعی نداشتند و در نتیجه در فلاکت و تیره روزی و ناامیدی به سر می بردند و افق زردهایشان تیره بود و تن و روحشان در انتظار فرج و ظهور نجات دهنده خدایی بود.
علت گرایش از بعد امنیتی:
محمدرضا فشاهی در کتاب واپسین جنبش قرون وسطایی در قالب نظریات تضاد به بررسی علل و عوامل ایجاد و عوامل ایجاد فرقه های مورد نظر پرداخته و وضعیت امنیتی آن دوران را چنین بیان می دارد: «نیروهای نظامی دولت بلای جان زحمتکشان بودند، زیرا دولت قاجار از ولایات و شهرها و دهات کسانی را که عموماً بیکار و قلدر و قمه کش و به اصطلاح عوامانه لات و لوط کوچه و بیابان و گذر و خیابان بودند داوطلبانه به عنوان سرباز مزدور اجیر و استخدام و جزء ارتش موهوم خود می کرد .پس از ثبت نام و گرفتن اسلحه آنها را در محل زندگی خود آزاد می گذاشت این افراد درشهرها و دهات بلای جان زحمت کشان می شدند و از دسترنج آنها اخاذی و مفتخواری می کردند و جز ایجاد و تشدید تیره روزی مردم نقش دیگری نداشتند و همچنین مالیات های دیگری نیز بر روستائیان تحمیل می شد ،مأموران حکومت برای مخارج خود و افرادشان درمناطقی که تحت اختیارشان بود مالیاتی به نام تفاوت عمل دریافت می کردند افراد قشون و پیکهای دولتی به زور در خانه های روستائیان اقامت می کردند و علاوه بر مخارج خود و چارپایانشان اهل خانه را مجبور به خدمت می کردند و در صورت کمترین مقاومت آنها را با قنداق تفنگ و چماق مجروح می کردند.
علت گرایش از بعد عقیدتی:
عقیده آوردن پیروان شیخ احمد احسایی به او به این علت بود که آنان در جنگ های ایران و روس دیده بودند که دولت و روحانیت اصولی با تمام توان وارد شدند و شکست خوردند.نا امیدی از اقتدار شاه و روحانیت آنان را به سمت امید مستضعفان عالم یعنی امام زمان (عج) متمایل نمود و ادعای رکن رابع از جانب شیخ آنان را فریفته کرد.
علل گرایش از بعد اجتماعی:
اگر بخواهیم درمورد زمینه اجتماعی پیوستن پیروان به فرقه شیخیه مشروح تر سخن بگوییم، می توان گفت که شکست در جنگهای ایران و روس نوعی تحقیر، فقر، گرسنگی و بیماری برای ایرانیان به ارمغان آورد. دربار که از روی خوشگذرانی و زیاده طلبی نمی توانست از هزینه های خود کم کند به فساد مالی از قبیل رشوه گیری و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتی و بخصوص شکست تلاش روحانیت تراز اول در جنگ پس از ابراز حکم جهاد، زمینه را برای نوعی درون گرایی و کناره گیری از امور اجتماعی در بین اقشار مختلف جامعه پدید آورد. احساس شکست و کناره گیری صاحب نفوذان سیاسی از امور دولتی وحکومتی که بخشی از آن نیز می تواند به علت فساد دربار باشد، موجب افزایش نفوذ قدرتهای بیگانه در دربار شاهی گشت و میل به دوری گزیدن از استبداد، فقر وشکستها، برخی از مردم را به سوی اندیشه های خیالپردازانه گرایش داد. از این رو با آن که مقابله با افکار صوفیانه و اخباریگری توسط علمای اصولی و پیشرفتهای علمی آنان، دین و زندگی دینی را به واقعیتهای اجتماعی و عملی نزدیک تر می نمود، اما همین تعارض نیز به نوبه خود زمینه را برای ظهور اندیشه های نوی که دارای خصلتهای دنیاگریز بودند فراهم تر کرد.
در مورد زمینه کسب وجهه باب در میان مردم ، به غیر از فراهم بودن زمینه تقابل دولت و ملت یکی به رهبری شاه و دیگری به رهبری روحانیت، می توان از نوع اعتقادات شاه نیز سخن به میان آورد. در این دوره محمدشاه بیش از هر کس دیگر تحت تأثیر حاج میرزا آقاسی استاد و صدر اعظم خود بود. به عقیده الگار«اخلاص بی چون و چرای محمد شاه به حاجی میرزا آقاسی جایی برای گفتگو از مرجع مذهبی باقی نگذاشت.» حاج میرزا آقاسی در ایروان به دنیا آمد و هنگام جوانی پدرش او را به عتبات عالیات برد و در محضر عبدالصمد همدانی صوفی معروف، به تحصیل پرداخت. در حمله وهابیه به کربلا استادش کشته شد و او به ایروان بازگشت و چندی در سمت منشی اسقف بزرگ ارمنی ایروان مشغول به کارگشت. «پس از سرگردانیهای بیشتر در زی یک درویش در تبریز به دربار عباس میرزا راه یافت و در آنجا خود را به عنوان معلم و رفیق محمد میرزا مستقر کرد.» پیشگویی ها و خرافه پردازی های آقاسی زمینه را برای شیفتگی بیشتر شاه فراهم تر نمود. برای مثال معروف بودکه او وقتی برای سلامت شاه حرارت تابستان را کم کرده بود!
با توجه به همین نشانه ها و گزافه گویی هایی که در مورد کرامات آقاسی و دیگر صوفیان بیان می شد وبا توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علمای اصولی، محمد باب به خود جرأت داد و ماجرای درگیری خود با علمای شیراز را به امید اثر بر شاه برای او نوشت. این درگیری پس از ادعای او به نیابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس از شکست در بحث با علما، علی محمد مجبور به توبه شد.همچنین او در زندان ماکو رســاله ای تحــریر کـــرده بــه حاج میرزا آقاسی تقدیم کرد.
به طور کلی در تفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابیه باید گفت به نظر می رسد در دوره محمد شاه، فاصله گرفتن دولت یا دستگاه سیاسی از متشرعین اصولی و گرایش دولت به افکار خرافی و صوفی مآبانه از جمله عواملی است که زمینه را برای ابراز عقیده علی محمد باب پس از طرد شدن از جانب روحانیت فراهم کرده است. حمایت حاکم اصفهان از او نیز بسیار کارساز بوده است. به عبارت دیگر در ابتدا سید علی محمد باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان (عج) توانست عده ای را به خود جلب کند. پس از ابراز برائت روحانیت از او علی محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. یعنی در قدم اول با پشتیبانی اقتدار روحانیت وارد میدان ادعای خویش شد و پس از دستگیری به دنبال جلب حمایت دولت برای مقابله با روحانیت رفت.
با استفاده از آنچه دراین گفتار آمد علل گرایش پیروان این فرقه ها به آنان را می توان به صورت زیر جمع بندی نمود: علی رغم برخی که زمینه اجتماعی جنبش بهائیت را تضاد طبقاتی مبتنی بر عوامل اقتصادی می دانند به نظر می رسد که طبقات اجتماعی آن زمان مبتنی برزمینه های سیاسی شکل گرفته بود و ریشه این جنبش عمدتاً در زمینه های سیاسی و فرهنگی نهفته است نه اقتصادی. شکست اقتدار دین و دولت در جنگهای ایران و روس و فقر عمومی مردم زمینه را برای گرایش به شیخیه در پیروان این فرقه فراهم نمود. تمایلات صوفی گرایانه محمد شاه و صدراعظم ، خواست دولت روسیه و همراهی بریتانیا برای شکستن مهم ترین عامل انسجام اجتماعی جامعه ایرانی یعنی مذهب شیعه ، تضاد میان دولت و ملت در بخش ساختار سیاسی- اجتماعی و وجود جنبش شیخیه و تمایلات واقع گریز در اذهان عمدتاً طبقات پایین فرهنگی – سیاسی جامعه نیز عمده ترین عواملی هستند که زمینه را برای به وجود آوردن جنبش بابیه فراهم نمودند. از آن پس این جنبش عمدتاً با حمایت بیگانگان در خارج از ایران برنامه ریزی شد و به حیات خود در شکل بهائیت و انواع آن ادامه داد.
نتیجه گیری:
در این فصل شرح احوال کنشگران بهائیت از تأسیس فرقه شیخیه تا بهائیه یعنی از دوره فتحعلی شاه تا انقلاب مشروطه را بیان داشتیم. ظهور و تکامل این جنبش در همین دوره اتفاق می افتد و با پشت سرگذاشتن فرقه های گوناگون، از این تاریخ به بعد عمدتاً در قالب یک فرقه مذهبی – سیاسی به حیات خود ادامه می دهد. توجه به سیر روند خصوصیات رهبران این فرقه نتایج جالب توجهی را به دست می دهد. شیخ احمد احسایی با مرامی به شدت پایبند به ائمه اطهار و روایات آنان به طوری که بنابر مشرب اخباریگری تعبیر و تفسیر آن روایات را هم جایز نمی دانست، با تعبیر نیابت عامه امام زمان (عج) به نیابت خاصه بدعتی در دین گذاشت که در آخر عمر خود او موجب تکفیرش شد و بر همان اساس ، فرقه هایی پایه ریزی شد که اسلام را منسوخ اعلام نمودند و به طوری که خواهیم دید با همکاری اسرائیل خواستار محو آن از کره زمین گردیدند.
این فرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مرکزی اعتقاد سیاسی شیعه یعنی وجود امام زمان(عج) و محدود کردن نایب آن امام همام در وجود یک انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردم را به دست گیرند. با توجه به شخصیت شیخ احمد احسایی، این حرکت فقط با خود بزرگ بینی او قابل توجیه است. او خود را در حدی می دید که می تواند با امامان معصوم تماس داشته باشد و دستورات دینی را مستقیماً از آنان دریافت دارد. چیزی که از دیدگاه همه علمای اصولی شیعه در طی قرون ، کذب محض است ، زیرا اگر کسی به چنین مقامی دست یابد نیازی به ادعای آن ندارد. او به عنوان نایب عام امام (یعنی مرجع تقلید) از جانب مردم مطاع است و با این ادعا به مقام بالاتری نخواهد رسید.تا آوازه علمی و تقوایی شیخ احمد احسایی در ایران بالاگرفت از جانب علما به ایران دعوت شد و حتی شاه برای تقرب جستن به این درگاه نامه چاکرانه آن چنانی نوشت که تا آن زمان برای هیچ یک از علما ننگاشته بود. از سوی دیگر اگر باب این ادعا باز شود به راحتی می تواند مورد سوء استفاده کذابین قرار گیرد و موجب انحراف در دین اسلام شود.
به طوری که نتیجه آن را در سیدعلی محمدباب و بعد از آن در حسینعلی نوری می بینیم. بنابراین به نظر می رسد شیخ احمد نمی توانست تماماً آن کسی باشد که ادعا می نمود.
سیدعلی محمد باب با ادعاهایی که بیمارگونه به نظر می رسید، کما این که تا مدتها علمای دین به علت احتمال خبط دماغ از دادن فتوای قتل او اجتناب ورزیدند، و حسینعلی نوری با سیاست بازیهای خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا کردن مردم ایران از رهبران اجتماعی خود یعنی مراجع تقلید برآمدند. این حرکت از جانب این دو نفر و عمدتاً با حمایت دولت روس و پشتیبانی بریتانیا انجام گرفت و با کسب موفقیتهایی در مراحل اولیه نظر دیگر دول اروپایی نظیر فرانسه را نیز به سوی خود جلب نمود. در ادامه این حرکت، با کنار گذاشتن روسیه به علت وقوع انقلاب بلشویکی در آن کشور، دولت انگلستان به بهره برداری از کاشته آنان پرداخت.
ادعاهای وابستگی این جنبش از زمان سید علی محمد باب به بیگانگان از این روست که او بخصوص پس از طرح ادعاهایش در شیراز و انجام مناظره با علمای وقت و طرد وی از جانب روحانیت ، تحت حمایت حاکم گرجی الاصل اصفهان قرار می گیرد و بر اثر پذیرایی بسیار سخاوتمندانه آن حاکم بر شدت ادعاهایش می افزاید. با برگزاری تجمع با بیان در دشت به دشت، این ادعاها رنگ نوآوری دینی می گیرد و به بدعتهای تازه در دین می انجامد. نقش حسینعلی نوری که در ارتباط تنگاتنگ با سفارت روسیه بود بخصوص در ماجرای به دشت بسیار بارز است. اگر از دید منافع خارجی به این مسئله بنگریم، ایجاد شورشهای سه گانه در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه خود زمینه ای است برای مقابله با دولت و گرفتن امتیاز از آنان از سویی و ایجاد دودستگی میان ملت از سوی دیگر. شاید اگر درایت امیرکبیر در بدنه دولت و هوشمندی علمای شیعه در میان ملت نبود این نقشه موفق می شد و جدایی ایران شمالی و ایران جنوبی تحقق می یافت، اما چنین نشد. تبعید این فرقه ها به خارج از ایران و صدور دستور اعدام علی محمدباب توسط امیرکبیر، همراه با اعتقاد راسخ مردم به مذهب شیعه موجب شد تا نقشه شوم بیگانگان در ایران عملی نگردد.
ارتباط حسینلعی نوری که یکی از جانشینان و مروجان اصلی بابیت و سپس بهائیت درایران به شمار می آید با سفارت روس کاملاً روشن و بارز است. او خود برای شکستن کیان و اقتدار روحانیت شیعه ، نوآوری دینی را تکمیل کرد و به طوری که خواهیم دید، بهائیان عکا را مرکز خود قرار دادند. از این پس این فرقه ، جهان وطنی آغاز کرد و به عنوان ابزار دستی برای شکستن اسلام در سراسر دنیا توسط دولتهای استعمارگر به کار گرفته شد. بعدها اسرائیل هم که به دنبال ایجاد شکاف در بین مسلمانان و شکستن اتحاد و اتفاق آنان بود و هست، از تقویت بهائیان دریغ نورزید.
در سیر تحولات تدریجی کنشگران بهائیت می بینیم که رهبری دینی نهایتاً به نوعی رهبری حزبی مبدل می شود. این تحولات از فرقه شیخیه که با جداشدن از روحانیت شیعه خود را در پناه اقتدار دولت ایران قرار داده بود، آغاز گردید. مخالفت باب با اقتدار دولت و روحانیت به جداشدن بابیان از دولت و ملت ایران انجامید. سپس با طرد جانشینان او از کشور، رهبران این فرقه به طور کلی جهان وطنی اختیار نموده در دامن اقتدار کشورهای بیگانه قرار گرفتند و به عواملی در خدمت دولتهای استثمارگر مبدل شدند. با آن که در تعلیمات بهائیت فعالیت سیاسی منع شده است اما نحوه تعامل کنشگران این جنبش با اقتدارهای موجود در هر عصر نشان می دهد که به شدت از امکانات سیاسی زمان خود بهره برداری نموده اند. شیخیه تلاش می نمود تا همسو با دولت وقت باشد، بابیه از تضاد میان دولت و ملت سود جست و با تحریک مردم به ظلم ستیزی برای خود هوادارانی فراهم نمود و درمقابل دولت قاجار شورشهایی را رهبری کرد. بهاءالله نیز با رفتن به سوی سیاستمداران روس و عثمانی تلاش نمود تا از قدرت و نفوذ آنان برای اقتدار مذهبی خویش استفاده نماید.حسینعلی نوری راه جهانی شدن این فرق را با ایجاد روابط حسنه با دول بیگانه مانند روس و انگلیس و فرانسه و عثمانی باز نمود. در فصول آینده خواهیم دید که عباس افندی با پیوستن به دول بیگانه ، وجه بین المللی این آیین را تکمیل ساخت و به حدی به دولت انگلستان خدمت کرد که از انگلیسی ها لقب «سر» دریافت کرد. شوقی ربانی این دین را به شکل حزبی جهانی درآورد و جهان وطنی را رسماً اعمال نمود.
در جریان این روند کلی ما شاهد جداشدن ها و تفرقه های زیادی در این میان هستیم. فرقه های جدا از یکدیگر به فراوانی ساخته شد و مانند یک بمب خوشه ای فرهنگی گروههای پراکنده ای را در کشور ما ایجاد نمود. این روند نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شیعی بینجامد، اما به هر صورت افراد زیادی را از بدنه اصلی اقتدار دینی حاکم بر کشور که به بیانی مبنای هویت فرهنگی این مرز و بوم بودند، جدا کرد.
بهائی گری در مشروطه:
در زمان انقلاب مشروطه بهائیت رشد خود را تا رسیدن به چندمین فرقه مجزا از یکدیگر و کامل طی کرده بود. بعد از بهاءالله دیگر دین سازی متوقف شد اما پیروان این فرقه ها در قالب شیخیه ،بهائیّه ، بابیه وازلیه و دیگر فرقه های فرعی که قبلاً نام آنان آورده شد ادامه حیات می دادند.
پس از نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه برای از بین بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأی در کشور با رهبری روحانیت و همراهی مردم برپا گردید. اما این انقلاب با حضور گروهی از روشنفکران غرب گرا از مسیر اولیه خویش منحرف گردید و به نوع جدیدی از استبداد فرهنگی تبدیل گردید که می توان از آن به استبداد روشنفکری تعبیر نمود.
در این دوران یحیی نوری معروف به صبح ازل و جانشین علی محمد باب و رهبری ازلیان و عباس افندی مشهور به عبدالبهاء که جانشین حسینعلی نوری شده بود رهبری بهائیان را به عهده داشتند
در زمان مشروطه:
1- دولت ایران فاسد بود و سوء مدیریت داشت
2- به دلیل سوء مدیریت و ولخرجیهای گزاف از لحاظ مالی ضعیف بود
بهمین دلیل مردم خواستار عدالت،آزادی و پیشرفت روزافزون بود و خواهان اصلاحات سیاسی بودند درزمان مشروطه دو خط مشیء فکری تحریکات اجتماعی را رهبری می کرد.
1- علمای اصولی ،اصلاحات اجتماعی- مذهبی را تشویق می نمودند.
2- روشنفکران تحصیل کرده در غرب یا متأثر از آنان الگوهای اجتماعی دموکراسی اروپایی را دنبال می کردند.
در این گیرودار برخی از بابیان که دوره تجدید نظر در اصول و اعتقادات دینی خود را پشت سر گذاشته بودند به خیل روشنفکران غرب گرا پیوستند و اغلب بهائیان به رهبری عباس افندی دنباله بدعت های مذهبی علی محمدباب و حسینلعی بهاءالله را گرفتند.
آنچه بهائیّت برای آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامی مضمحل گشت و نابود شد. اقتدار روحانیت یا مکتب شیعه در این انقلاب احیاء شد و مجدداً مراجع تقلید در یک شکل رسمی و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبیعی است که در چنین شرایطی عرصه بر آنان که از ابتدا بنای کارشان بر دشمنی با اقتدار روحانیت بود بسیار تنگ شد.
جنبش شیخیه و بابیه:
v شکست ایران در جنگ های ایران و روس
v از دست دادن سرزمین های زیادی از کشور در اثر جنگ
v شکست روحیه سیاست مداران و مردم ایران
این عوامل موجب وابستگی سیاست مداران به دول خارجی و در برخی از مردم سبب پناه بردن به اندیشه های افراطی شد.همچنین دادن کلمه جهاد در مورد جنگ ایران و روس و شکست در جنگ باعث تردید برخی درکارایی دین و در وضعیت موجودش شد و عده ای برآن شدند تا به فکر نوآوری در دین و عده دیگر به فکر کنارگذاشتن آن افتادند.
آنان که دین را کنارگذاشتند به مکتب های دنیاگرا پناه بردند و نوعی روشنفکری بیمار را بوجود آوردند و آنان که گرایش به خرافات داشتند به غلو در دین که زمینه آن در بین عوام بود مشغول گشتند.
به شهادت تاریخ وقتی سید محمد نجفی یکی از مراجع تقلید دوره فتحعلی شاه از حوض وضو می گرفت مردم آب آن را برای تبرک خالی می کردند همچنین الگار به نقل از ویولک می گوید مردم خاک غبار زیـر ســم قاطــر او را جــمـع می کردند. ایــن نوع شیفتگی نسبت به علمـا بـه عنوان نواب امام عصر(عج) می توانست زمینه را برای جذب عـوام بــه اندیشه های اغراق آمیز در دین فراهم نماید.
البته بعد از بوجود آمدن شیخیه و بهائی گری تکفیر شیخ احمد توسط شهید ثالث ودیگر علمای آن زمان از همه گیر شدن اندیشه های او پیشگیری بعمل آمد.
در مقابل کم آوردنهای مالی سیاست ناصرالدین شاه دریافت وام از دیگر کشورها بود.
1- درسال 1318(ه.ق) 5/22 میلیون روبل از طرف روسیه با بهره 5%، بازپرداخت 75ساله
2- پرداخت مبلغ 500 هزار پوند به بانک شاهنشاهی که متعلق به بریتانیا بود به عنوان غرامت برهم زدن قرارداد تنباکو و وام نگرفتن از هیچ کشور دیگری تا بازپرداخت این وام از شرایط اعطای وام بود.با توضیحاتی که گفته شد:
1- نفوذ روسیه با اعطای این وامها افزایش یافت.
2- در زمینه اجتماعی انقلاب مشروطه تضاد بین مردم به رهبری علما و ساخت سیاسی اهمیت زیادی در جریان حوادث داشت. نظام سیاسی مستبد کشور را درگرو وامهایی گذاشته بودکه نه برای توسعه کشور بلکه برای خوشگذرانی شاه و درباریانش صرف می شد، ولی مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سیاسی بودند.
از طرفی همه جا توسط عوامل حکومتی سرکوب می شدند و هیچگونه حق قانونی و سیاسی برای آنان در نظر گرفته نشده بود .به دلیل فشارهایی که بر مردم – روحانیون و حتی تجار وارد شد برای سرنگونی ستمگری و سرکوب مجتهدین عمده پایتخت با تجار علیه استبداد همدست شدند و تلاش نمودند تا ساخت نهایی را تغییر دهند .روشنفکران مدرن نیز پشتیبان اصلاحات بودند. در میان روشنفکران هم افراد طرفدار بابیه و بهائیّه وجود داشتند برخی عیناً با دین اسلام مخالفت می کردند.
در کل انقلاب مشروطه نهضتی مبتنی بر ارزشهای ملی و در جهت حفاظت از کیان اسلامی کشور ایران تحت اقتدار روحانیت آغاز گشت و درصدد محو سلطه حکام جبار و مستبد بود، اما این انقلاب به سمت دیگری رفت و نهایتاً به استبداد روشنفکری منجر گردید که رضاخان میرپنج مجری آن بود و بدین ترتیب فرقه بابیه و بهائیّه طبق آنچه در طرح اولیه آنان برای ایجاد تفرقه و شکست اقتدار شیعه در کشور اسلامی ما تأسیس شده بود تا زمینه را برای سلطه بیگانگان فراهم نماید کارایی خود را نشان داد بطوریکه کشور فرانسه را نیز به هوس انداخت تا در تونس و الجزایر با استفاده از مبلغین این فرقه به مبارزه خود با مسلمانان آن دیار شدت و اثر بیشتری بخشد و بدین ترتیب نهضت مشروطه علی رغم اهداف اولیه موجب شد تا اقتدار علمای دین به تدریج کم تر شده و مدیریت اجتماعی ظاهراً در دست دولت و در واقع در دست گروههایی که قدرت اثر گذاری بر دولت را داشتند قرار گیرد. این ذی نفوذان در درجه اول دولت های روس و انگلیس و بعد از انقلاب بلشویکی روسیه دولت انگلستان و متعاقباً آن دولت آمریکا می باشند و وابستگان فرقه بابیه و بهائیّه از جمله نیروهایی بودند که در این انتقال قدرت نقش داشتند.
بتدریج حضورآنان در مواضع تصمیم گیری افزایش می یابد بطوریکه در دوره محمدرضا شاه یکی از منسوبین آنان برای مدتی طولانی در رأس قوه مجریه قرار می گیرد.
بهائی گری در عصر پهلوی:
یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاکمیت اندیشه کافی نبودن دین برای اداره جامعه و تسلط منطق ایجاد تحول اجتماعی بر اساس مدلهای غربی و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از این جو به تضعیف نهاد مذهب پرداخت و از حیطه اقتدار روحانیت کم کرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت این دوران با دوره قاجار در این بود که به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق اداره کشور در دوران پهلوی کنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبک غربی بود حال آنکه در دوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.
الگار می گوید: شانزده سال سلطنت پهلوی اول انصافاً می توان به عنوان یک دوره دشمنی سنگین نسبت به نهادهای فرهنگ اسلامی توصیف شود . آنچه از نظر نویسندگان غربی با تأیید «اصلاحات» و «نوسازی» خوانده می شود از طرف بسیاری اگر نگوئیم ، اغلب ایرانیان اهانتی سخت به فرهنگ و سنت ها و هویتشان تلقی می شد.
اصلاحات و نوسازی پس از رضاشاه توسط فرزندش که علناً توسط متفقین روی کار آمد ادامه یافت . برای جلب قلوب مردم و متدینین ،اجرای مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) که ممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان دیگر جرم تلقی نشد.دیگر آزادی های دموکراتیک در قالب یک حکومت لیبرال منش نیز ارائه شد به نحوی که فرق مختلف فکری در ایران رواج یافتند.در دهه اول روی کار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادی نسبی یافتند و احزابی نظیر حزب توده، حزب سوسیالیستهای خداپرست،کسروی گرایی و غیره در کنار گروه فداییان اسلام رونق گرفت. در همین فضا بود که اقلیتی در مجلس شورای ملی به دنبال ملی کردن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفتی انگلستان افتاد. اما جالب است که طی چندین دوره مجلس این گروه در اقلیت ماند و حتی حدود شش ماه قبل از ملی شدن صنعت نفت وقتی مظفر بقایی نماینده کرمان خواست لایحه ملی شدن صنعت نفت را تقدیم مجلس کند، نتوانست پانزده نماینده موافق که آن را امضا کنند پیدا کند. بالاخره مجاهدتهای مردم و همکاری احزاب و بخصوص تهدیدهای گروه فداییان اسلام با مشارکت دکتر مصدق وهمت آیت الله کاشانی صنعت نفت را ملی کرد. اما کودتای 28 مرداد، شاه و نفت ایران را از چنگال انگلستان بیرون آورد و دربست در اختیار آمریکا قرار داد. پس از آن شاه به کمک برنامه ریزان آمریکایی و با استعانت از سازمان مخوف امنیتی خود در راستای اصلاحات به سبکی که رضاخان شروع کرده بود، با سرعت و شدت و حدت بیشتری ادامه حرکت داد.
پس از درگذشت آیت الله بروجردی در سال1340ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود که فرصتی برای خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعی به دست آمده است. ابتدا لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را در دولت علم به تصویب رساندند که با عکس العمل شدید روحانیت مواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسایی آرایش نیروهای مذهبی شد وحمله همه جانبه دوم که در مقابل نهضت 15خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفید صورت گرفت ، روحانیت را به شدت منزوی نمود. تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس نجف به علت اعتراض ایشان به کاپیتولاسیون یا حق مصونیت قضایی ارتشیان آمریکا در ایران و عدم مشاهده عکس العمل فراگیر در بین روحانیت و مردم، آمریکا و شاه را مطمئن نمود که دیگر رمقی در سازمان مذهبی برای مقابله با آنان باقی نمانده است. از این پس بود که بهائیان علناً در صحنه اجتماعی و سیاسی کشور ظاهر شدند. به عبارت دیگر حضور آنان درصحنه پس از اطمینان از سرکوب کامل روحانیت شیعه و نهاد مذهب پس از قیام 15خرداد درسال 1342 و تبعید حضرت امام در سال 1343 می باشد. در همین سال است که هویدا به سمت نخست وزیری انتخاب می شود و مدیریت برنامه های شاه را به عهده می گیرد و حدود13سال در این منصب باقی می ماند.
گفتاردوم:
دولت و بهائیان:
در دوران پهلوی به ویژه در دوره پهلوی دوم به علت مساعد شدن شرایط حضور بهائیان در صحنه های اجتماعی و بخصوص سیاسی، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب کلیدی هستیم. آغاز حکومت رضاخان با ابتدای رهبری شوقی افندی جانشین عباس افندی همراه است. در دوران پهلوی شاهد این هستیم که بهائیت در پناه دولت خود را حفظ کرده بر پیروان خود می افزاید و در این دوران ایران به پناهگاه امنی برای بهائیان تبدیل می گردد. لازم به ذکر است که در دوران پهلوی سران اصلی بهائیت در خارج از کشور (عمدتاً در اروپا و آمریکا) به سر می بردند و امور بهائیان ایـران بــه دستور شوقی افندی و بعدها بیت العدل اعظم که مرکزیت آن در اسرائیل می باشد از مجاری محافل ملی داخل کشور اداره می شد.
به نظر می رسد رضاخان نسبت به بهائیان بسیار خوش بین بوده است، چنان که یکی از افسران بهائی را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود ولیعهد انتخاب می کند. به گفته فردوست این شخص که سرگرد صنیعی نام داشت، بعدها سپهبد می شود و به وزارت جنگ و تصدی یکی دیگر از وزارتخانه ها منصوب می گردد و این مثال خود حاکی از احترام و اعتماد رضاخان به بهائیان و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی می باشد.
جنبش بهائیت در دوران پهلوی یکی از شاخه های بسیار مؤثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور بوده است. در دوران پهلوی اول سیاست دین و روحانیت زدایی او مطابق میل وهدف بهائیان بود. بنابراین مقابله آنان با دولت از میان رفت و برعکس نوعی همکاری با آن داشتند. آنها با همکاری دولت به مقابله با نهاد دین پرداختند. این مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضروری دین مبین اسلام است، پیش رفت. برای این که جریان جنبش بهائیت را در دوران پهلوی بخصوص پهلوی دوم پیگیری کنیم و دریابیم تا چه میزان فعالیت داشته و در سرنوشت سیاسی و اجتماعی این کشور نفوذ و تأثیر داشته است در این قسمت به معرفی برخی از عناصر بهایی که از دیگران تأثیر گذارتر و مهمتر بوده اند می پردازیم.
عناصر بهائی زیادی به خصوص بعد از نهضت 15خرداد 1342 در بخشهای مختلف سیاسی اقتصادی، فرهنگی و هنری کشور حضور داشتند. افرادی همچون هژبر یزدانی سرمایه دار معروف،ثابت پاسال رئیس رادیوتلویزیون ،عهدیه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزیر آموزش وپرورش کابینه هویدا، دکتر شاهقلی وزیر بهداری که پسر سرهنگ شاهقلی مؤذن بهائی ها بود، مهندی از بهائیان کاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوی، مهدی میثاقیه سرمایه دار و صاحب استودیو میثاقیه و صدها نفر بهایی متنفذ دیگر. به طور کلی بهاییان یکی از ارکان اداره کشور بودند. در این قسمت مختصراً به شرح احوال عوامل عمده بهائیت در ایران و عملکرد آنان در این دوره می پردازیم.
الف- تیمسار ایادی: «پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائی ها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود، لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفی کردند. نقشی را که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت مجموع مهره های غرب روی هم نداشتند.» فردوست او را به عنوان پزشک ارتش، پزشک علیرضا پهلوی برادر شاه و پزشک خود شاه معرفی می کند. او هر روز دراوقات فراغت، شاه را می دید و متجاوز از هشتاد شغل داشت. مشاغل او به گفته فردوست همه مهم و پولساز بودند: او رئیس بهداری کل ارتش بود که در این پست، ساختمان بیمارستانهای ارتش، وارد کردن وسایل آنان و وارد کردن داروهای لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر او سرتیپ نمی شد. ایادی رئیس «اتکا» یعنی فروشگاههای زنجیره ای ارتش و نیروهای انتظامی بود. سازمان دارویی کشور تماماً تحت امر ایادی بود و وارد کردن اقلام دارویی بنابر صلاح دید این مبلغ بهائیت بود. شیلات جنوب و تعیین این که به کدام کشورها و شرکتها اجازه صیادی داده شود نیز دراختیار اوبود.مشاغل فوق میزان نفوذ ایادی دردولت و ارتش شاهنشاهی را که در آن زمان مقتدرترین ارتش خاورمیانه خوانده می شد نشان می دهد.فــردوست در ادامـــه می گوید:«دردوران هویدا ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند.» همچنین فردوست با توجه به نفوذ ایادی می گوید نمی دانم در این دوران «آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می کرد یا محمدرضا پهلوی؟» در دوران قدرت ایادی تعداد بهائیان ایران به سه برابر رسید و درایران بهائی بیکار وجود نداشت.فردوست می گوید ایادی که همسری اختیار ننموده بود، مشهور به راسپوتین ایران بود و او را جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور معرفی می نماید به عقیده فردوست ایادی در رساندن هویدا به نخست وزیری نقش اصلی را داشت»
در حقیقت ایادی به علت نفوذ و مدیریتی که در فرقه بهائیت داشت با تشکیلات بهائیت در خدمت شاه بود و امور مختلفی را که برخی از آنان در فوق نامبرده شد می گرداند. از این رو بود که در این دوره بهائی بیکار یافت نمی شد و هر کدام به کمک ایادی،هویدا و امثال آنان در پستی مشغول به کار بودند.
پروین غفاری نیز در کتاب «تا سیاهی در دام شاه» درباره ایادی می نویسد: « ایادی پزشک معتمد اوست(شاه) و به دلیل این که بهائی است مورد توجه خاص شاه است. درمدتی که در دربار رفت و آمد داشتم احساس کردم که شاه به دوستان بهائی اش بیشتر اهمیت می دهد که ایادی نیز از آن جمله است.» وی در جای دیگری می نویسد: «ایادی نیز چون از متنفذین فرقه بهائیت بود و به محافل بهایی نزدیک بود، موقعیت مهمی داشت و در تمام دشواریها با یاری هم مسلکان بهایی اش مشکلات را مرتفع می کرد. من نیز به همراه او در محافل و مجالس بهائیان شرکت می کردم وبعینه می دیدم که اکثر دولتمردان و صاحبان نفوذ درصنایع و پستهای مهم کشور از این فرقه هستند.»
ب- امیرعباس هویدا:پدرش کارمند وزارت امور خارجه بود. وی نیز در شهریور 1322 به استخدام وزارت امورخارجه درآمد. در اول مهر ماه1323 از سربازی به وزارت امورخارجه بازگشت و به عضویت در اداره اطلاعات این وزارتخانه درآمد و در بهمن همان سال به اداره سوم سیاسی انتقال یافت. در تاریخ 1/5/1324 وابسته سفارت ایران در پاریس شد و از تاریخ 1/8/1325 کارمند اداره حفاظت منافع ایران در آلمان گردید. از 1/1/1328 سرکنسول ایران در اشتوتگارت شد و در اسفند ماه 1329 وزیر امور خارجه گردید. وی در دولت دکتر مصدق معاونت اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه را داشت. او از 29/7/1330 مأمور به کار در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نیم بعد یعنی از 13/12/1335 رایزن سفارت ایران در آنکارا و شش ماه بعد در آبان و دی ماه 1336 سرپرست سفارت ایران در ترکیه شد. اواخر سال 1336 به عنوان کادر مأمور وزارت امورخارجه گردید. وی در دولت دکتر مصدق معاونت اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه را داشت. اواز 29/7/1330 مأمور به کار در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نیم بعد یعنی از 13/12/1335 رایزن سفارت ایران در آنکارا و شش ماه بعد در آبان و دی ماه 1336 سرپرست سفارت ایران در ترکیه شد. اواخر سال 1336 به عنوان کادر مأمور وزارت امورخارجه در شرکت نفت اشتغال داشت. سپس وزیر دارایی در دولت حسنعلی منصور شد. از 6/6/1338 به عضویت در ساواک درآمد و در3 همان سال به انتشار نشریه کاوش دست زد. او از مؤسسان کانون مترقی به ریاست منصور درسال 1340 بود و از بهمن 1343 تا مرداد ماه 1356 در سمت نخست وزیری ایران قرار داشت.
در مورد بهائی بودن هویدا بهترین و گویاترین سند، نامه ای است با امضای اسکندر که در مهرماه 1343 به وسیله پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشای سوابق او می پردازد. گویا این نامه توسط منوچهر اقبال تنظیم شده است. متن این نامه در جلد دوم از خاطرات فردوست از صفحه 377-375 آمده است. در این نامه سوابق خدمتگزاری پدر هویدا به بهائیت و برخی از تخلفات خود او در مناصب قبلی که داشته آمده و از برخی دوستان بهائی او نام برده شده است. دو سند دیگر که بهائی بودن هویدا را مورد تأیید قرار می دهد، یکی نامه ای است که یکی از سران جامعه بهائیت به نام قاسم اشرافی در تاریخ 12/6/1343 به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال و شکسته شدن پای او، برای فرهنگ مهر ارسال داشته است و سند دوم گزارش ساواک از جلسه بهائیان ناحیه 2شیراز به تاریخ 19/5/1350 می باشد.
انتصاب هویدا به صدارت نه تنها اعتراض عامه مردم بلکه حتی اعتراض «خواص» رژیم پهلوی را نیز برانگیخت. به طوری که در یکی از گرارشهای ساواک در دوران نخست وزیری هویدا دست اندازی بهائیان به مراکز حساس مملکت به شدت فزونی یافت (مراجعه به جلد دوم خاطرات ارتشبد فردوست)
پرویز ثابتی: وی معاون ساواک و سازمان اطلاعات و امنیت مخوف شاه) نیز به گفته خودش بهائی بوده است. او در شرح زندگی خود می گوید«بنده از بدو تولد در یک خانواده بهائی می زیسته و پدرم و مادرم بهائی بوده اند . لازم به یادآوری است که در آن دوره استخدام بهائیان قانوناً ممنوع بوده است، به این علت استناد ثابتی به بهائیت پدر و مادرش است نه خودش.
-پس از قیام 15خرداد نفوذ بهائیان در ایران افزایش می یابد و در دانشگاه و ارتش و نیز عرصه های اقتصادی و فرهنگی افراد پرقدرتی از بهائیان بوده اند.
محمدرضا پهلوی معتقد بود که بهائیان علیه او توطئه نمی کنند بنا بر این وجودشان در مناصب دولتی برای او مفید تلقی می شد. آنان هم از این موقعیت برای ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود می جستند. آنان با استفاده از نفوذ سیاسی خود در غصب اموال دیگران نیز کوشا بودند. به نظر فردوست کسب ثروت های فراوان به دست هژبر یزدانی همه متعلق به جامعه بهائیّت می باشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسعه این فرقه بوده است.
نتیجه:
در دوران محمدرضا پهلوی بهائیت روند رو به رشدی می یابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بی خطر برای سلطنتش حمایت ویژه نموده است.
وضعیت بهائیان در این دوره با شعارهای مذهبی و ادعاهای وابستگی به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نیست او می توانست با تکیه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شیعه مردم و اقتدار روحانیت بایستد از آنان بعنوان کارگزار استفاده کند و هرگاه که صلاح بداند در صورت خطری از جانب آنان با نیروهای مذهبی مردم آنان را کنترل کند.به عبارت دیگر شاه با استفاده فرهنگ غیر شیعی وغرب باور بهائیان از آنان در راستای استحاله فرهنگ مــذهبی – مـلـی و جـلب حمایت بیگانگان استفاده می نمود و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم ،اهرم کنترل آنان را در دستان خویش می فشرد.
از دیدگاه حضرت امام (ره) بهائیّت با سازمان خود در ایران به جاسوسی برای اسرائیل یعنی بزرگترین دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و در اساس برای شکستن مذهب شیعه و روحانیت به وجود آمده بود.مبارزات حضرت امام علیه بهائیّت تا پس از انقلاب هم ادامه پیدا کرد.
گفتارسوم:
ملت و بهائیان
درحالی که دستگاه دولت به سوی تقویت بهائیت در ایران حرکت می نمودو بخش بزرگی از آن در اختیار آنان بود و دستشان به علت سفارش اربابان شاه در همه امور باز بود، از سوی دیگر در میان ملت، متدینین به بعضی تحرکات علیه بهائیت دست می زدند .عمده ترین مخالف آنان در میان ملت روحانیت بود. روحانیت و مذهبیون کشور به شیوه های مختلف برای مقابله با بهائیت وارد میدان شدند که از جمله تحرکات انجام شده توسط ملت، تأسیس سازمانی تحت عنوان انجمن حجتیه به وسیله عده ای از مذهبیون بود.
نام این سازمان که در حدود سال 1332 تأسیس شد،«انجمن خیریه حجتیه مهدویه» می باشد که به آن انجمن ضد بهائیت و یا اختصاراً انجمن نیز گفته می شد. مؤسس این انجمن یک روحانی به نام شیخ محمد ذاکرزاده تولایی است که به شیخ محمود حلبی شهرت دارد. انگیزه تأسیس این گروه آن بود که آقای حلبی در سالهای 32 خوابی می بینند که در آن امام زمان (عج) به نامبرده امر می فرمایند که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل دهند. این انجمن در همه شهرهایی که بهائیان در آنها فعال بودند تشکیل شد و با یک پیگیری سازمان یافته درصدد مبارزه با آنان برآمد. فعالیتهای آنان عمدتاً فرهنگی و در راستای پیشگیری از تبلیغ و ترویج بهائیت، منزوی نمودن بهائیان در جامعه و نیز دعوت آنان به دین مبین اسلام بود.
در دوران حیات این انجمن بسیاری از جوانان متدین جذب آن شدند. با توجه به این که این انجمن یک مشی غیرسیاسی برای خود انتخاب نموده بود، پوشش مناسبی برای فعالیتهای سیاسی برخی از متدینین مخالف شاه نیز بود، اما سازمان اطلاعات و امنیت شاه گهگاه یورشهایی به محلهای تشکیل این انجمن می برد و در بازجویی ها آنان را که به قصد مبارزه با دولت در این انجمن گرد آمده بودند دستگیر و زندانی می کرد. از نظر آقای پرورش، شاه نیروهای انجمن و بهائیت را در یک موازنه قرار داده بود تا یکدیگر را کنترل کنند.حضرت امام(ره) به عنوان رهبر نهضت اسلامی در دوران شاه به علت مشی غیرسیاسی آنان و تشویق جوانان به شرکت در مبارزات بی خطر با بهائیت به عوض مبارزه با شاه، این حرکت را مورد تأیید قرار نمی دادند. از نظر حضرت امام، در زمان غیبت مسلمین می بایست در جهت تشکیل حکومت نواب امام عصر(عج) تلاش نمایند و حکومت ولی فقیه را تشکیل دهند. این اعتقاد با مشی غیر سیاسی انجمن سازگار نبود. به هر صورت این انجمن تا بعد از انقلاب اسلامی وجود داشت و در سال 1363، یعنی یک سال پس از اعلام انحلال تشکیلات بهائیت در ایران و پس از سخنرانی حضرت امام در مورد روحانیونی که دین را از سیاست جدا می دانند اعلام تعطیلی نمود.
در دوره پهلوی سازمان روحانیت خود به طور علنی علیه بهائیت تحرکاتی داشت که مشهورترین این حرکتها مخالفتهای مرحوم فلسفی است. از سال 1330 بخصوص در دوره نخست وزیری حسین علاء، دست بهائیان در امور کشور بازتر شد و پس از کودتای 28مرداد، تجری آنان بیشتر گردید. به همین مناسبت شکایات زیادی در این مورد به آیت الله بروجردی رسید.ایشان هم آقای فلسفی را مأمور مقابله با تبلیغات بهائیت نمودند که ما در زیر به شرح ایـن اقــدامــات می پردازیم.
در سال 1334 قبل از ماه رمضان آقای فلسفی به حضور آیت الله بروجردی رسیدند و اجازه گرفتند علیه بهائیت بر منابر و حتی در سخنرانی هایی که از رادیو پخش می شد سخن بگویند. آیت الله بروجردی هم فرمودند اگر بگویید خوب است، حالا که مقامات گوش نمی کنند اقلاً بهائی ها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند. به این ترتیب سلسله سخنرانی هایی توسط آقای فلسفی و دیگر وعاظ علیه بهائیت انجام گرفت که منجر به مقابله مردم با بهائیان شده حضیره القدس آنان مورد هجوم واقع شد و حتی در برخی از روستاها افراد معدود بهائی ساکن در آنجا به بیرون رانده شدند. در این حرکت بسیاری از مکانهای مذهبی بهائیان نیز تخریب شد. حسین علاء که برای معالجه در اروپا به سر می برد به شاه تلگراف کرد که این اعمال برای وجهه ایران در خارج خوب نیست. در اثر این حادثه تعدادی از بهائی ها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور شاه، به ایتالیا رفت.
آیت الله بروجردی در نامه ای از تلاشها و خدمات آقای فلسفی در مقابله با این فرقه که به گفتة ایشان به صورت حزب سیاسی قریب به صد سال است که با پولهای مجهول المخزن علیه اسلام فعالیت دارند قدردانی نمودند. ایشان در این نامه ضمن اشاره به جنایاتی که بهائیان مرتکب شده اند اشاره کردند که آزادی و عدم مجازات آنان نشان از این دارد که در دستگاههای حکومتی نفوذ دارند و می باید از ادارات تصفیه شوند.همچنین آیت الله بروجردی درمصاحبه ای با روزنامه کیهان در مورد مسئله بهائیان چنین بیان داشتند:
1. باید نظم و آرامش در کشور برقرار شود.
2. باید حظیره القدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه باشد.
3. کلیة بهائیان باید از ادارات دولتی و بنگاههای ملی هر چه زودتر طرد شوند.
در شیراز در جریان یکی از سفرهای شاه به این شهر، بعد از زیارت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) که معمولاً بلافاصله پس از ورود شاه به این شهر انجام می گرفت، آیت الله سید نورالدین حسینی الهاشمی در مقابل او دستور دادند که معبد بهائیان واقع در محل خانه سید علی محمد باب که حدود دویست متر از شاه چراغ فاصله داشت تخریب شود. این عمل موجب شد که شاه مسافرت خود به شیراز را نیمه تمام گذاشته به تهران بازگردد.
بهائیان در شیراز از تعداد نسبتاً بالایی برخوردار بودند. در همین شهر طبق گزارشی از ساواک جلسه ای با شرکت 12نفر از بهائیان ناحیه 2شیراز در منزل یکی از بهائیان تشکیل شده است که گفتار آنان در این مجلس نحوة تصور آنان نسبت به وضعیت کشور و ملت را نشان می دهد. آنان پس از انجام مراسم عبادی خود به بحث پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران پرداخته اند. یکی از حضار گفته است: «بهائیان درکشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانکی، واردات و رواج پول دراجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می باشد. تمام آسمان خراشهای تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیـان و کلیمیــان می چرخد. شخص هویدا بهائی زاده است. عده ای از مأمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی می باشند می خواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ 15هزارتومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان نگذارید کمر مسلمانان راست شود.»
حضرت امام خمینی (ره) پس از فوت آیت الله بروجردی به صورت بسیار فعال وارد صحنه سیاست کشور شدند. ایشان از آغاز دهه 40 با مشارکت فعال در اعتراض علیه لایحه انجمن های ولایتی و ایالتی در صحنه حضور یافتند. ایشان خطر بهائیان را برای اسلام و کشور جدی دانستند و به روحانیت در درجه اول سفارش اکید کردند تا مردم را از این خطر آگاه نمایند. ایشان در دیداری با علما چنین می فرمایند: «آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پست های حسابی بــه دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است. پیمان با اسـرائیل در مقابل دول اسلامی یا بسته شده یا می شود. لازم است علمای اعلام و خطبای محترم، سایر طبقات را آگاه فرمایند کـه در موقعش بتوانیم جلوگیری کنیم. امروز روزی نیست که به سیرة سلف صالح بتوان رفتارکرد؛ با سکوت و کناره گیری هـمـه چیز را از دست خواهیم داد.» خود حضرت امام (ره) در مواقع مختلف برای آگاهی دادن به مردم اقدام می نمودند. مثـلاً در اوایل دهه 40 در مخالفت با بهائیت و این که آنان جاسوسان اسرائیل هستند مطالبی بیان داشته اند.در سال 1341 وقتی دو هزار نفر از بهائیان ایران با عنایات و تخفیفات ویژه ازطرف دولت برای شرکت در جلسه بهائیت عازم لندن شدند، امام اعتراض خود را به دفعات اعلام داشتند: «دو هزار نفر را با کمال احترام، با دادن پانصد دلار ارز به هریک، پانصـد دلار از مال این ملت مسلم به بهائی داده اند، ارز داده اند، به هریک هزار ودویست تومان تخفیف هواپیما؛ چه بکنند؟ بروند در جلسه ای که بر ضد اسلام در لندن تشکیل شده است شرکت کنند.» در جای دیگر با ذکر همین ماجرا از تخفیف بیست و پنج میلیون تومانی شرکت نفت به ثابت پاسال، بهائی معروف سخن به میان می آورند و می گویند: «این وضع نفت ما ، این وضع ارز مملکت ما، این وضع هواپیمایی ما، این وضع وزیر ما، این وضع همة ما، سکوت کنیم باز؟ هیچ حرف نزنیم؟ حرف هم نزنیم؟ ناله هم نکنیم؟! » امام در همین سال روحانیت را دعوت به اعتراض علیه سیاستهای شاه نموده چنین می گویند: «این سکوت مرگبار سبب می شود که زیر چکمة اسرائیل به دست همین بهائی ها، این مملکت ما، نوامیس ما پایمال شود . وای بر این اسلام ، وای بر این مسلمین، ای علما ساکت ننشینید.»
در جای دیگری ایشان ابعاد نفوذ و سلطة بهائیان در ایران را ذکر می کنند و علما را به مبارزه علیه سلطـة آنــان فــرا می خوانند:» ..اینجانب حسب وظیفة شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضة صهیونیست هاست که در ایران به صورت حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی درتمام شئون ساقط می کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأیید می کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی کند و اگر سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.»
در مورد اصلاحاتی که شاه تحت عنوان انقلاب سفید در ایران به اجرا گذاشت، حضرت امام برخی از اصول آن را ملهم از تقویم بهائیان ذکر می کنند و چنین می گویند: «شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهائی ها مراجعه کنید، در آنجا می نویسد: تساوی حقوق زن و مرد رأی عبدالبهاء :آقایان هم از او تبعیت می کنند، آقای شاه نفهمیده می رود بالای آنجا می گوید تساوی حقوق زن و مرد، آقا این را به تو تزریق کردند، تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر است بیرونت کنند. نکن این طور، نکن این طور نظامی کردن زن رأی عبدالبهاء؛ آقا تقویمش موجود است، نگوید نیست، شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیده اند و به این بیچاره تزریق کرده اند که این را بگو.»
البته لازم به ذکراست که برخی از مبلغین و بزرگان بهائیت همچون عبدالحسین آیتی (آوا) و فیض الله صبحی (کاتب عبدالبهاء) و میرزا حسن نیکو و کسان دیگری از عقاید بهائی به دامان پاک اسلام برگشتند و چون شوقی آنان را به باد ناسزا و بدگویی گرفت، آنها هم با نوشتن کتابهایی چون کشف الحیل،خاطرات صبحی و فلسفة نیکو، سوابق زشت و ناپسند ایام صباوت و شباب شوقی را بروز دادند. گروهی دیگر از بهائیان ، الواح وصایا را نامعتبر دانستند و میرزا احمد سهراب را که از خویشان نزدیک شوقی بود به پیشوایی برداشتند و نام سهرابی بر خود نهاده، کاروان خاور و باختر را تشکیل دادند.
شوقی افندی در ایام ریاست خود به تقلید از اروپاییان به بهائیت صورت تشکیلات حزبی داد و محافل منتخب محلی و ملی به وجود آورد و در برخی کشورها آنها را به عنوان محافل مذهبی یا حتی شرکتهای تجارتی به ثبت رساند. روحیه خانم همسر شوقی در این باره می نویسد: «میل مبارک آن است که . محفل را به اسم جمعیت دینی و اگر نشد به عنوان هیئتی تجارتی تسجیل نمایند.» به نظر می رسد به سبب همین تشکیلات اداری و حزبی است که تاکنون بهائیت توانسته است باقی بماند. یک نظام کنترل اجتماعی نیز در این تشکیلات تعبیه شده بود و هر کس مخالف میل شوقی کاری می کرد ابتدا از این تشکیلات اخراج می شد که به آن «طرد اداری» می گفتند و سپس از جامعه بیرون می شد که آن را «طرد روحانی» می خواندند. بسیاری کسان گرفتار چنین مجازاتی شدند.
بهائیت و آغاز همکاری با اسرائیل
در زمان حیات شوقی حکومت یهودی اسرائیل در فلسطین روی کار آمد و به پاداش مساعی بی شمار بهائیت در ایجاد یک فرقة مذهبی در قلب جامعة اسلامی، این مسلک در آنجا رسمیت یافت و املاک و اموال ایشان تحت حمایت واقع شد و از مالیات و عوارض معاف گردیدو برای اولین بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذکار» که منظور کشور اسرائیل است از زبان شوقی شنیده شد.
با بیان و بهائیان توسل به زور را برای پذیرفتن آیین خود منع کرده بودند مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه می دادند و سپس به شهادت می رساندند. با توجه به اختلاف شدید و دیرین مسلمانان و یهودیان، شوقی تصمیم گرفت تا سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار داده و دولت یهود را به عنوان پناهگاه و تکیه گاه این فرقه در آورد. از آن جا که یهودیان نیز بر اثر اختلافی که با مسلمانان داشتند هر نیروی ضد اسلامی را مورد حمایت قرار می دادند و نیز سرزمین اسرائیلیان (فلسطین اشغالی) در محاصرة کشورهای مسلمان قرار داشت،اسرائیل یکی از اولین و مؤثرترین حکومتهایی بود که بهائیت را به رسمیت شناخت و آن را جزو مذاهب رسمی کشور خود قرار داد. ضمناً جذب سرمایه های بزرگ بهائیان و طبعاً سرمایه گذاری آنان در اسرائیل که باعث شکوفایی اقتصادی این حکومت می شد، از عواملی بود که باعث شد اسرایئل به شدت روی خوش به بهائیان نشان دهد.با توجه تدفین رهبران بهائی در این کشور که هر ساله گروههای بهائی را با سرمایه های کلان به آنجا می کشاند، به انگیزة تفاهم فوق العادة اسرائیلیان و بهائیان بیشتر و بهترواقف شویم. از این که شوقی یکی از وظایف شورای بین المللی بهائیان را رابطه با دولت اسرائیل بیان می کند، می توان به توجه شدید او بدین حکومت پی برد.همچنین وی در نقشة ده ساله اش در هدف بیست و چهارم ، حمایت از دولت اسرائیل را بر همة دولتهای جهانی ترجیح می دهد و تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهائیان را فقط در ارض اقدس و برحسب قوانین حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل ممکن می داند.
بهائیت مخصوصاً پس از مرگ شوقی افندی چهرة اصلی مورد نظر بانیان خود را نمایان ساخت و در جهت اهداف به وجود آورندگان اصلی خود کارآیی خویش را در معرض دید عموم گذاشت .اگر نگاهی تطبیقی به عملکرد این فرقه و دیگر ادیان در سراسر جهان بیندازیم به وضوح روشن می شود که این فرقه تا چه اندازه ابزار دست سیاستمداران جهان گشته و در راستای اهداف صهیونیزم بین الملل درکشورهای اسلامی در جهت تضعیف دین مبین اسلام به کار رفته است. حتی اگر کارآیی آن در مقایسه با مکتبهایی مانند کمونیسم که ادعای دیانت ندارند به نظاره بنشینیم، روشن می شود که چگونه در سمت و سوی اهداف سیاسی بیگانگان در کشورهای اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است.این عملکرد مدیون تشکیلاتی است که از زمان شوقی افندی به کار گرفته شد و بیت العدل در اسرائیل تأسیس گشت.
برای تشکیل بیت العدل در سال 1951م (1328 ه.ش)یعنی هشت سال قبل از درگذشت شوقی،او هیأت بین المللی بهائی را با اهداف زیر تأسیس کرد:1- با اولیای حکومت اسرائیل رابطه برقرار نماید.2- او را در ایفای وظایف مربوط به ساختمان فوقانی مقام اعلی کمک کند.3- با اولیای کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصی وارد مذاکره شود.این هیأت پس از تغییر و تحولاتی می باید به شکل بیت عدل عمومی درآمده اعضای آن از طریق انتخاب معین شوند.
اسامی انتخاب شدگان به شرح زیر است.
1.ایادی امرالله ام البهاء روحیه خانم ماکسول – عضو رابط بین ولی امرالله و هیأت
2.ایادی امرالله چارلز میسن ریمی- رئیس
3.ایادی امرالله املیا کالز-نایب رئیس
4.ایادی امرالله لیروی ایواس- منشی
5.ایادی امرالله یوگو جیاگری – عضو سیار
6.ایادی امرالله امه الله جسی رول – امین صندوق
7.ایادی امرالله اتل رول – معاون منشی برای مکاتبه با غرب
8.ایادی امرالله لطف الله حکیم – معاون منشی برای مکاتبه با شرق
9.امه الله سیلوآ آیوانس نیز طبق تلگراف مورخ 4مه 1955 م. به عضویت این هیئت تعیین شد.
بیت العدل در حقیقت مرکزیت حزب سیاسی بهائیت می باشد.
در روز 25نوامبر 1957 م (3آذر ماه 1335 ش) توسط شوقی تعداد 27 نفر برای انجام وظایف مختلفی از جمله حفاظت و تبلیغ امر حضرت بهاءالله تحت نظر ولی امرالله انتخاب شدند که به آنان ایادیان امرالله گفته می شود. اسامی آنها به شرح زیر است:
10.ایادی امرالله چارلزمیسن ریمی
11.ایادی امرالله روحیه خانم ماکسول
12.ایادی امرالله املیا کالیز
13.ایادی امرالله لروی لیواین
14.ایادی امرالله علی اکبر فروتن
15.ایادی امرالله جلال خاضع
16.ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی
17.ایادی امرالله پل هنی
18.ایادی امرالله حسن بالیوزی
19.ایادی امرالله دکتر یوگر جیاگری
20.ایادی امرالله دکتر هرسن گروسمن
21.ایادی امرالله دکتر ادلبرت موشگل
22.ایادی امرالله جان فرابی
23.ایادی امرالله هورانسس هولی
24.ایادی امرالله گورین ترو
25.ایادی امرالله موسی هنانی
26.ایادی امرالله انیوک الیگا
27.ایادی امرالله جان روباتس
28.ایادی امرالله جان روباتس
29.ایادی امرالله کلارا دان
30.ایادی امرالله اگنس الکساندر
31.ایادی امرالله کالیس فدرستون
32.ایادی امرالله طرارالله سمندری
33.ایادی امرالله شعاع الله علایی
34.ایادی امرالله ذکرالله خادم
35.ایادی امرالله علی محمد ورقا
36.ایادی امرالله رحمت الله مهاجر
این رهبریت از طریق شبکه ای تا اقصا نقاط جهان شاخه زده است که در کتاب انشعاب بهائیت به تفصیل آمده است. درایران محافلی از سطح ملی تا سطح ده تشکیل شد و هر محفل دارای 40 لنجه برای پوشش کلیة فعالیتهای بهائیان بوده است که در فصل آینده در این باره مفصل تر بحث خواهدشد.
نتیجه گیری
در این فصل به خوبی دیدیم که چگونه اقتدار دولت محملی برای حضور بهائیان در مناصب اداری، اقتصادی و فرهنگی کشور شد. آنان با استفاده از ساختار دولت توانستند بر تعداد بهائیان بیفزایند و ثروت و قدرت بسیاری کسب کنند. در این جریان کمک کشورهای خارجی به ویژه انگلستان و اسرائیل در کسب اقتدار برای بهائیان بسیار مؤثر بود. رژیم پهلوی آنان را مورد اعتماد تشخیص داد و در دورة پهلوی دوم به عنوان یکی از عمده ترین کارگزاران دولت خویش به کار گرفت. آنان هم با استفاده از این جایگاه سیاسی، ایران را سرزمین امنی برای رشد خویش یافتند و با افزودن بر قدرت سیاسی و اقتصادی خویش تلاش نمودند تا ایران را، همان طور که در رؤیاهای سیدعلی محمدباب بود، به مهمترین پایگاه خویش مبدل سازند. قدرتهای استعماری نیز از این معامله بسیار راضی به نظر می رسیدند. آنان از این رهگذر ضمن اطمینان از قدرت عامل دست نشاندة خویش، تنها کشور شیعی مذهب جهان را در دستان کسانی می دیدند که ضامن منافع آنان بودند و حاضر بودند همة منافع این ملت را فدای منافع خود و مصالح آنان نمایند. ارتباط آنان با اسرائیل که در حقیقت پادگان کشورهای غربی در قلب ملتهای مسلمان است موجب شده بود که با توجه به مشاغل حساس آنان، غرب بتواند ازاطلاعات دست اول و مهمی دربارة ایران بهره مند گردد.
به گفتة فردوست رئیس دفتر ویژة اطلاعات شاه، شخص شاه در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت. او می گوید: «یکی دیگر از فرقه هایی که توسط ادارة کل سوم ساواک با دقت دنبال می شد بهائیت بود.شعبة مربوطه بولتنهای نوبه ای (سه ماهه) تنظیم می کرد که یک نسخه از آن از طریق من (دفتر ویژة اطلاعات) به اطلاع محمد رضا می رسید. این بولتن مفصل تر از بولتن فراماسونری بود، اما محمد رضا از تشکیلات بهائیت و بخصوص افراد بهائی در مقام مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان می داد.» به این ترتیب این فرقه زیر چتر حمایتی پهلوی دوم نفوذ بسیار گسترده ای در ایران به دست آورد.
پروین غفاری معشوقة شاه نیز تایید می کند که شاه روحیة مذهبی نداشت و اکثر مقامات دولتی و سرمایه دارانی که با کاخ او در ارتباط بودند بهائی بودند.او تاکید می کند که شاه از هیچ گونه کمکی به آنان دریغ نداشت. او در قسمت دیگری از خاطرات خود می گوید برادر شاه در محفلی بسیار خصوصی به او گفته است که شاه شخص بی عرضه ای است و با حمایت انگلیس و آمریکا و نمایندگان آنان در ایران یعنی بهائیان و فراماسونها روی کار است. این گفتار به خوبی نشان می دهد که شاه تا چه حد وابسته به انگلستان و آمریکا بوده و نسبت به بهائیت توجه و عنایت داشت است.
به طور خلاصه می توان گفت که در دوران محمدرضا پهلوی بهائیت روند رو به رشدی می یابد. شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بی خطر برای سلطنتش حمایت ویژه نموده است. حضور عناصر شاخص بهائی در دستگاههای دولتی، اجرایی، اقتصادی و غیره، زمینة حضور گستردة سایر بهائیان را در جامعه فراهم آورده، مراکز مذهبی آنان از قبیل حظیره القدسها و دیگر اماکن تبلیغی سریعاً ساخته شده و بر رونق آنها افزوده شده است. وضعیت بهائیان در این دوره با شعارهای مذهبی و ادعاهای وابستگی به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نیست. او می توانست با تکیه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شیعه مردم و اقتدار روحانیت بایستد، از آنان به عنوان کارگزار استفاده کند و هرگاه که صلاح بداند در صورت مشاهدة خطری از جانب آنان با نیروی مذهبی مردم آنان را کنترل کند.به عبارت دیگر شاه با استفاده از فرهنگ غیر شیعی و غرب باور بهائیان از آنان در راستای استحالة فرهنگ مذهبی- ملی و جلب حمایت بیگانگان استفاده می نمود و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم، اهرم کنترل آنان را در دستــان خـویش می فشرد.
روحانیت و مردم در هر فرصتی که می یافتند علیه بهائیان ازخود عکس العمل نشان می دادند. وجود بهائیان در دستگاه دولتی و نفوذ روزافزون آنان موجب بدبینی مردم به دستگاه دولت و یکی از دلایل مقابله با آن در مقاطعی نظیر 15خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 1357 گردید. آن سکوت حاصل از ارعاب و یا اگر بسیار خوشبینانه قضاوت کنیم،اعتمادی که مردم پس از روی کار آمدن پهلوی اول به «اقتدار جبری» او برقراری امنیت و آرامش نمودند، در دورة محمدرضا شاه با زور و تبلیغات انحصاری و گسترده نسبت به او ادامه یافت. اما وجود بهائیان و دیگر وابستگان به خارج در مناصب دولتی، افزایش وابستگی کشور به بیگانگان، وجود بی عدالتی و ظلم در توزیع مناصب و ثروت در جامعه و از همه مهمتر جریحه دار شدن روحیه و اقتدار ملت در مقابل نامسلمانان و بیگانگان، زمینه را مساعد نمود تا انقلاب اسلامی شکل گیرد.
مردمی که در آغاز سلسلة پهلوی از زیر چتر اقتدار روحانیت به دلایل ذکرشده خارج شدند و خود را به اقتدار جبری دولت سپردند، انتظار حمایت و حفاظت از منافع، شخصیت و ارزشهایشان را داشتند، اما در پایان حدود پنجاه سال حکومت آنان چیزی جز تحقیر، شکسته شدن ارزشها و تقسیم ناعادلانة ثروت در بینشان نیافتند. به همین علت بود که با وجود کم شدن سازمانهای مذهبی، با بازگشت روحیة عدالتخواهی و استقلال طلبی و مشاهدة یک غیرت متبلور ملی در چهره ای متقی و مذهبی به او پیوستند و انقلاب اسلامی را رقم زدند . در این حرکت، مجدداً اقتدار روحانیت احیا شد و رهبری مردم را به عهده گرفت. در این نهضت با شکست شاه اقتدار دولت شکسته شد و یکسره اقتدار ملت باقی ماند.دولتی که بعد از انقلاب تشکیل شد، دولتی ملی بود و مردم آن را از خود و برای خود یافتند.
بهائیگری پس از پیروزی انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی نتیجه مقایسه دو اقتدار دولت به رهبری شاه و ملت به رهبری یک مرجع تقلید اتفاق افتاد از ابتدا فرقه های مختلف بهائیت برای شکستن اقتدار روحانیت اصیل و اصولی و برچیدن نظام مرجعیت بوجود آمد.
کشور ایران نزد بهائیان به «مهد امرالله» معروف است و بدین لحاظ از قداست ویژ ه ای برخوردار است. آنان از دو سازمان یکی سازمان دولت و دیگری سازمان حزب گونة خود به مرکزیت اسرائیل در ایران استفاده می کردند.
البته تا سال 1362 بهائیان کماکان به طور مخفیانه به فعالیتهای خود ادامه داد در این سال دادستان کل کشور با انتشار نامه رسمی هر گونه فعالیت تشکیلاتی بهائیان در ایران را ممنوع اعلام نمود.لازم به ذکر است که موضع بهائیت در مقابل جمهوری اسلامی استفاده از نوعی مظلومیت و تبلیغ را پیشه خود کرد.
گفتاردوم
نحوة تعامل جمهوری اسلامی با بهائیان
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دردی ماه سال 1357، یعنی زمانی که دیگر تقریبا پیروزی ملت بر دولت شاه قطعی شده بود، دکتر« کوکلر رفت» اسناد دانشگاه روتگرز آمریکا با امام خمینی(ره) مصاحبه ای در مورد بهائیان انجام داده است. در این مصاحبه او سوال می کند: «آیا برای بهائی ها در حکومت آینده، آزادی های سیاسی و مذهبی وجود دارد؟» حضرت امام در پاسخ می فرمایند:« آزادی برای افرادی که مضر به حال مملکت هستند داده نخواهد شد.» او در سؤالی دیــگر می پرسد: «آیا آزادی هایی برای مراسم مذهبی آنها داده خواهد شد؟ » در پاسخ امام می فرمایند: «خیر» چنان که در فصل گذشته و در بیان وضعیت بهائیت در دورة پهلوی گفته شد بر اساس نظر حضرت امام (ره) بهائیان به عنوان یک حزب و نه یک مذهب وظیفة جاسوسی برای اسرائیل را به عهده داشتند. طبیعتاً هیچ کشوری حاضر نخواهد شد جاسوس کشور دیگری را در کشورش آزاد بگذارد تا هر کاری خواست انجام دهد. از لحاظ مذهبی هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جو موجود و اقبال عمومی مردم در رفراندوم 12فرودین سال 1358 تحولی که در ایران اتفاق افتاد این بود که حکومت به دست نواب عام امام زمان رسید. حکومتی بنا شد که مبتنی بر اصلی است که از ابتدا با اعتقادات بهائیت مغایر است. هسته های مرکزی ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی ایران و بهائیت با یکدیگر اختلاف دارد. بنابراین به نظر می رسد نوعی تفکر آشتی ناپذیر بر دولت و ملت ایران و اعتقادات این فرقه حاکم باشد. با توجه به این کلیت به بررسی موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در مقابل بهائیان می پردازیم.
پس از انقلاب به دلیل محرز شدن جاسوسی عده ای از سران تشکیلات در شهرهای مختلف کشور و نیز کمک به تثبیت نظام شاهنشاهی و نیز حیف و میل اموال مسلمین و سرازیر کردن بیت المال به جیب صهیونیست ها، تعدادی از آنان دستگیر و پس از محاکمه توسط دادگاههای انقلاب اسلامی به حبسهای متفاوت و اعدام محکوم شدند. در مقابل این احکام، دولت آمریکا که در حقیقت حامی اصلی آنان به حساب می آمد، عکس العمل نشان داد و رئیس جمهور وقت آمریکا به این احکام اعتراض نمود. در پاسخ آن حضرت امام (ره) سخنانی ایراد نمودند که به علت اهمیت آن در این مورد در زیر می آید:
«ومن امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی این ملتی که امروز قیام کرده است، نهضت کرده است و برای او قیام کرده است و برای او نهضت کرده است، شرمفسدین و جبارین را از سرش کوتاه کند تا برسد به مسائلی که باید برسد.لکن تا این قدرتهای بزرگ به اریکة قدرت خودشان نشسته اند، این امری است که یک قدری به نظر مشکل می آید. نمی دانم که در بعضی از رادیوها که پخش کردند، صحبت رئیس جمهور آمریکا را ملاحظه کردید که ایشان از همة دنیا استمداد کردند برای این که این بهائی هایی که در ایران هستند و مظلومند و جاسوس هم نیستند و بجز مراسم مذهبی به کار دیگر اشتغال ندارند و ایران برای همین که اینها مراسم مذهبی شان را به جا می آورند 22 نفرشان را محکوم به قتل کرده اند؛ ایشان از همة دنیا استمداد کرده که اینها که جاسوس نیستند، اینها یک مردمی هستند دخالت در هیچ کاری ندارند و روی انسان دوستی ایشان این مسائل را می گویند .
اگر ایشان این مسائل را نمی گفت، خوب گاهی اذهان ساده احتمال می دادند که خوب اینها هم یک مردمی هستند که ولو اعتقادشان فاسد است لکن مشغول کار خودشان هستند و مشغول عباداتی که به نظر خودشان عبادت است مثلاً هستند و حال آن که در آن نظر هم نبودند. لکن بعد از این که آقای ریگان گفته اند شهادت دادند به این که جز مراسم مذهبی چیز دیگری ندارند باز هم می توانیم باور کنیم؟ از آن طرف وقتی که حزب توده را می گیرند، شوروی صدایش بلند می شود که یک عده مردم بیگناهی که با جمهوری اسلامی هم موافق بودند، پشتیبان بودند، جمهوری اسلامی را هم اینها مثل دیگران همراهی کردند و حالا هم همین طور هستند، دولت ایران بیخودی آمده است اینها را گرفته و حبس کرده. از آن طرف هم آقای ریگان می گوید که این بهائی ها بیچاره ها مردم آرام ساکتی مشغول عبادت هستند ، جهات مذهبی خودشان را به جا می آورند و ایران برای خاطر همین که اینها اعتقادشان مخالف با اعتقاد آنهاست گرفتند. اگر اینها جاسوس نیستند شما صدایتان در نمی آمد. شما برای خاطر این که اینها دسته ای هستند که به نفع شما هستند. والا شما را می شناسیم ، آمریکا را می شناسیم که انساندوستی اش گل نکرده است که حالا برای خاطر 22 نفر بهائی که در ایران به قول ایشان گرفتار شدند، برای انساندوستی یک وقت همچو صدا کرده و فریاد کرده و به همة عالم متشبث شده است که به فریاد اینها برسید.
مردم شما را می شناسند شمایی که عراق را وارد کردی که هر روز به سر این کشور ما آن می آورد که مغول نیاورد و به سر کشور خودشان هم همین طور. عراق که یک دسته از علمای بزرگ آنجا را مثل آقای آیت الله سید یوسف که من او را می شناسم که چه مرد سالم صحیحی است، برای خاطر (به نظر می آید) انتقام از مرحوم آیت الله حکیم، ایشان را با عدة کثیری از بچه ها و بزرگهای فامیل را گرفته است. شما اگر چنانچه انسان دوست بودید، یک کلمه خوب بود بگویید، اشارتاً بگویید که خوب چرا این کار را می کنید؟ یک کلمه در رسانه های گروهی شما اشکال کنند به این که این کارها در عراق و ایران چی هست که شما می کنید. شما دیدید که اینها چه کردند و رسیدید به این که پرونده های آنها را مطالعه کردید و می گوییـد؟ یــا غیـــب می دانید؟ اگر دلیل ما نداشتیم با این که جاسوس آمریکا هستند جز طرفداری شوروی از آنها، کافی بود. لکن ما به شما بگوییم نه حزب توده را به واسطة حزب توده بودنش و نه بهائی را به واسطة بهائی بودنش این محاکم ما محاکمه کردند و حکم به حبس دادند. اینها مسائل دارند. حزب توده را خودشان امدند همه حرفهایشان را زدند و سابقه دارند. اینها بهائی ها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند. یک حزبی که در سابق انگلستان پشتیبانی آنها را می کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانی می کند. اینها هم جاسوسند مثل آنها. اگر جاسوس نباشند خوب بسیاری از مردم دیگر هم هستند که اینها انحرافات عقیدتی دارند، کمونیست هستند، چیزهای دیگرهستند. لکن مردم و محاکم ما به واسطة کمونیست بودن آنها یا انحراف عقیده داشتن آنها را نگرفتند و حبس بکنند. حزب توده هم مادامی که توطئه نکرده بود که اشتغال به توطئه اش زیاده نشده (البته تحت نظر بودند اینها که اینها چه می کنند چه سابقه داشتند اینها) ولی مادامی که نزدیک شد این توطئه شان به خیال خودشان، به خیال فاسد خودشان به ثمر برسد، آن وقت بود که پاسدارهای عزیز ما آنها را گرفتند و انشاءالله به موقع خودش به جزای خودشان هم می رسند.
مسأله این است که طرفدار اینها شما آقای ریگان هستید و طرفدار آنها آقای فرض کنید شوروی هست و این دلیل است که اینها یک وضع خاصی دارند که آنها نفع به اینها می رسانند و اینها نفع می رسانند. نفع رساندن اینها غیر از این می تواند باشد که اخبار ما را به آنها بدهند جاسوسی بکنند بین ملت ایران و دولت ایران با آنها این گرفتاری هایی است که کشور ما امروز دارد با این ابرقدرت ها و این منحرفین.
قبل از انقلاب، تلقی مردم مسلمان ایران از بهائیان تلقی یک فرقة ضالة ضد اسلام و ضد ملیت بود، این طرز تلقی بعد از انقلاب نیز نه تنها تغییر نکرد، بلکه شدت یافت، زیرا سوابق وابستگی برخی از سران آنان به بیگانگان محرز و دشمنی آنان با دین و دولت ایران در افکار عمومی مسلمانان غیر قابل انکار بود. این برداشت بعد از انقلاب وقتی دولت به دست ملت سپرده شد به دولت تازه تأسیس نیز سرایت نمود و از طریق آن رسمیتی قاطع تر از گذشته یافت، به طوری که جمهوری اسلامی برای آنان هیچ گونه رسمیتی قائل نشد.»
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اقلیتهای دینی شناخته شده عبارتند از :
یهودی، مسیحی و زرتشتی . هر دین و مسلکی غیر از اینها طبق قانون اساسی هیچ گونه رسمیتی ندارد. بنابراین بهائیت به عنوان یک فرقة مذهبی، دارای هیچ گونه رسمیتی در ایران نیست. با توجه به سوابق این فرقه به عنوان یک حزب سیاسی طرفدار بیگانگان و مقابلة آن با اقتدار ملت و روحانیت و مخالفت علنی با دین رسمی ملت ایران. بهائیان از وجهة بسیار پایینی در افکار عمومی ملت ایران و در دیدگاه دولت مردان برخوردارند. این عدم پذیرش حتی در دوران پهلوی که دولت به آنان میدان بسیار وسیعی برای فعالیت داده بود نیز با توجه به فشار افکار عمومی وجود داشت و چنان که بیان شد در آن دوران هم به عنوان یک دین رسمی شناخته نشد. حتی به طور رسمی اجازة استخدام در ادارات دولتی هم به آنان ندادند.
با توجه به این زمینه دو عکس العمل از جانب دولت جمهوری اسلامی ایران در مقابل آنان به چشم می خورد. در ابتدا همان طور که گفته شد بهائیت هیچ وقت به رسمیت شناخته نشد. اما در مورد عکس العمل دوم باید گفت که نظام نمی توانست مثل زمانهای گذشته با بذل و بخشش به آنها پست و مقام بدهد واز سویی نیز نمی توانست آنها را کاملاً نادیده بگیرد. لذا با توجه به جو حاکم و این که حکومت اسلامی اصولاً وظیفة خود را در قبال همة شهروندان و مسائل آنان یکسان می دید، نمی توانست آنان را از حق زندگی محروم نماید. بنابراین با توجه به قابل توجه بودن تعداد آنان و این که بهائیان را اصالتاً و از ریشه به عنوان فرقة ضاله محسوب می نمود و سابقة جاسوسی برای اسرائیل را در آنان مشاهده کرده بود، آنان را از برخی امکانات اجتماعی و نه فردی محروم کرد.
مشاغل حساس و غیر حساس دولتی و بعضاً غیردولتی، که در رژیم پهلوی به فراوانی در اختیار آنان قرار داده شده بود از آنان باز پس گرفته شد، ازکلیة مراکز نظامی،فرهنگی و هنری اخراج شدند، از ورود افراد وابسته به این فرقه به مراکز آموزشی عالی جلوگیری شد و آنان که در این مراکز بودند اخراج شدند، چرا که تجربة گذشته نشان داده بود که وقتی آنان در محیطهای آموزشی و فرهنگی قرار می گیرند و یا پستی اشغال می کنند به علت وابستگی به تشکیلات بهائی از آن در جهت تبلیغ بهائیت، اطلاع رسانی و ایجاد تسهیلات برای دیگر بهائیان استفاده می کنند. از لحاظ اخلاقی هم اختلاف زیادی بین موازین اخلاقی آنان و مسلمانان وجود دارد و این خود می تواند یکی دیگر از عوامل طرد آنان از مؤسسات عمومی و دولتی باشد. از اشتغال آنان به تعدادی شغل آزاد مشخص هم که با طهارت و نجاست ارتباط داشتند و با شرع مقدس اسلام مغایرت بودند، جلوگیری شد.
بنابر ادعای محافل بهائیت خارج از کشور در رسانه های بیگانه، شورای عالی انقلاب فرهنگی در راستای محدود کردن فعالیتهای فرهنگی بهائیان مصوباتی به تصویب رسانده که در این سند ادعا شده جمهوری اسلامی طرحی را برای محدود کردن بهائیت تدوین نموده است که از مواد آن عبارتنداز: این که آنان بدون جهت از مملکت اخراج نمی شوند و بی دلیل دستگیر، زندانی و مجازات نمی شوند، اما برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعة آنان مسدود شود. از لحاظ فرهنگی در این مصوبه آمده است که: بهائیان چنانچه اظهار نکردند بهائی اند، درمدارس ثبت نام شوند و حتی المقدر در مدارسی که کادر قوی و مسلط بر مسائل عقیدتی دارند ثبت نام شوند «در رابطه با جایگاه اجتماعی و حقوقی بهاییان موارد زیر در مورد آنها تصویب شد: در اختیار گذاردن وسایل معاش در حد متعارف که در اختیار همة آحاد ملت قرار داده می شود، امکانات زندگی معمول و حقوقی عمومی مانند سایر شهروندان ایرانی از قبیل دفترچة بسیج، گذرنامه، جوازدفن، اجازة کار و امثال آنها تا جایی که تشویق به بهائیت نشوند، در صورت ابراز بهائی بودن اجازه استخدام ندارند، پستهای مؤثر ( مانند معلمی و .. .) به آنان داده نشود.
ذکر این نکته نیز ضروری است که تعداد انبوهی از بهائیان که با پیروزی انقلاب اسلامی تمام نقشه های بیت العدل را در ایران بر باد رفته می دیدند و نسبت به این مرام بی اعتقاد شدند، با ایجاد تسهیلات لازم ازطرف نظام جمهوری اسلامی به سوی مساجد حرکت کرده و به صورت دسته جمعی و خانوادگی مسلمان شدند.
گفتارسوم
وضعیت بین الملی بهائی گری
بهائیت از زمان عباس افندی «جهان وطنی» آغاز نمود و به دام کشورهای امپریالیستی افتاد و در راستای منافع آنان مورد استفاده قرار گرفت. به این ترتیب دول خارجی مخصوصاً آمریکا و صهیونیست ها در صحنة بین المللی از آنان حمایت نموده و آنان را زیر چتر حمایتی خویش قرار دادند. بهائیت نیز موجودیت خود را در این وابستگی و حمایت می داند و به آن تن داده است. به طوری که سیاستهای پهلوی دوم در مورد آنان نشان داد، ابرقدرتها نیز در مقابل این فرقه سیاستی دوگانه دارند و گاهی آنها را محدود ساخته و از طریق جریانات موازی به آنها گوشمالی می دهند تا از حدود خویش تجاوز نکنند و گاهی نیز به عنوان حربه ای علیه اسلام از آنها استفاده می برند.
بعد از انقلاب اسلامی هر کدام از رؤسای جمهوری آمریکا به تناسب حال و موقعیت خود به حمایت از بهائیان پرداخته و ایران را به خاطر برخورد با آنان محکوم کرده است. برای نمونه ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا که به مناسبت روز جهانی حقوق بشر سخن می گفت، اظهار داشت: درایران اعضای فرقة بهائی را اعدام می نمایند و تاکنون 198 بهائی اعدام و 717 نفر زندانی و ده هزار نفر بی خانمان و 25 هزار نفر وادار به خروج از کشور شده اند.
البته این اولین بار نبود که ریگان نسبت به سرنوشت وابستگان به فرقة سیاسی بهائی در ایران اظهار تأسف می کرد. وی در سال 1983 نیز طی بیانیه ای ضمن اخطار به ایران از تمامی کشورهای جهان سوم خواست که از ایران بخواهند از اعدام 22 بهائی که به جرم جاسوسی برای اسرائیل دستگیر شده بودند خودداری نماید.
آنچه اهمیت دارد نفوذ این گروه در کاخ سفید و کنگره آمریکا و نوع فعالیت آنان است که با وجود ادعای آنها مبنی بر مذهبی بودن وسیاسی نبودن، به خوبی نمایانگر وابستگی این گروه به محافل امپریالیستی است.
کنگره امریکا نیز در جهت حمایت از بهائیان اقداماتی داشته است. در ادامة خبر فوق روزنامه کیهان چنین می نویسد: «در 16نوامبر 1982 بر اساس گزارش روزنامه واشنگتن پست پنج عضو کنگرة آمریکا به ریگان پیشنهاد کردند که با یک اقدام بین المللی از مجازات بهائیان در ایران جلوگیری نماید.» این قطعنامه همچنین به امضای سی و سه عضو سنای آمریکا رسیده بود.
دیگر کشورهایی که از خدمات بهائیان در دوران شاه استفادة فراوان برده بودند نیز در صحنة بین المللی به حمایت از آنان پرداخته اند. گروههای مخالف با جمهوری اسلامی ایران نیز که در خارج به سر می برند به حمایت از آنان مبادرت می ورزند. همین روزنامه درهمین خبر چنین ادامه می دهد: «علاوه بر آمریکا بسیاری از کشورهای غربی از جمله انگلیس، کانادا و اسرائیل نیز از حامیان پرو پا قرص این فرقه سیاسی در سازمان ملل و محافل سیاسی به شمار می روند. در دو سال اخیرنماینده این فرقه در صحنة فعالیتهای خود همدردی جدید یافته است که سفیر سیار مسعود رجوی در مراکز دیپلماتیک است. نمایندة بهائیان در کنار کاظم رجوی که چندماهی است در نیویورک از این دفتر نمایندگی در سازمان ملل به دفتر دیگر و از این میهمانی به میهمانی دیگرمیرود و می کوشد حمایت نمایندگان دولتها و محافل امپریالیستی را جلب کند، فعالیت می نماید.»
شبکه های خبری وابسته به صهیونیزم نیز در اختیار تبلیغات این فرقه می باشند و سمت وسوی تبلیغات بیگانگان در مورد بهائیت تکیه بر مظلومیت آنان و حق آزادی عقیده می باشد. اما چنان که بیان شد با این که بهائیت با نظام جمهوری اسلامی ایران اختلاف مبنایی دارد، موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در مورد آنان در جهت محدود کردنشان و نه محو آنان بوده است به طوری که تمام مقامات ایرانی بارها اعلام کرده اند هیچ کس به جرم داشتن عقایدش در جمهوری اسلامی مورد تعقیب و مجازات قرار نمی گیرد و در مورد مجازات برخی اعضای این فرقة سیاسی نیز به وضوح اعلام شده که این عده صرفاً به جرم فعالیتهای جاسوسی و خیانت مجازات می شوند.»
در پاسخ به اظهارات ریگان جناب آقای مهندس موسوی نخست وزیر وقت ایران بیاناتی را در جمع کارکنان کارخانجات تولیدی بهمن اظهار داشت. وی درگوشه ای از سخنان خود گفت: «دفاع رئیس جمهوری آمریکا از یک فرقة جاسوسی یعنی بهائیت همان طور که نشان دهندة ماهیت این فرقه است که در پایتخت بزرگترین جنایتکاران جهان مورد حمایت قرار می گیرد در عین حال خشم و کینة آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی را نمایان می سازد».
نگاهی اجمالی به گزارشهای هدفدار و غیرمنصفانة فرستادگان سازمانهای حقوق بشر مثل گالیندوپول و کاپیتورن این واقعیت را آشکار می سازد که همة ابزارهای امپریالیستی و صهیونیستی دست به دست هم داده اند که نظام اسلامی را وادار سازند این اقلیت را به رسمیت بشناسد، یعنی کاری را که رژیم شاه از ترس ملت نتوانست انجام دهد جمهوری اسلامی به آن مبادرت ورزد. این مطلب ضمن این که میزان حمایت آنان را از بهائیت مشخص می کند نشان می دهد که قاعدتاً پشت پرده خبرهایی بسیار مهمتر از تضییع حقوق بشر در ایران است. اگر این اخبار را در کنار قرینه های سرکوب اقلیتهای مسلمان در جهان مانند سرکوب مسلمانان و دیگر آزادیخواهان در جنوب لبنان، فلسطین اشغالی، اریتره، آسیای جنوب شرقی و دیگر نقاط جهان قرار دهیم ، معنای روشنتری پیدا می کند. مخالفت با تحصیل دختران محجبه در فرانسه، عدم اجازه به حضور بانوان با حجاب در ادارات و مدارس و دانشگاههای ترکیه و سکوت سازمانهای حقوق بشر، منادیان آزادی خواهی واصالت انسانی در خارج از کشور مشتی است نمونة خروار.
بهائیت امروز یک تشکیلاتی بین المللی است مقر آن در اسرائیل است و بیشترین پیروان آن در آمریکا ساکن می باشند. تشکیلات آنان در کلیه کشورهای جهان بخصوص کشورهای آفریقایی و آسیایی شعبه دارد و به تبلیغ خود می پردازد.
نکته:
در دوران پهلوی بهائیت با تأسیس تشکیلات گسترده ای با مرکزیت اسرائیل به تقویت خویش پرداخت. این تشکیلات که عضویت در آن به عنوان یک وظیفة دینی محسوب می شد، موجب تقویت بهائیت در ایران و دیگر نقاط جهان گردید.
پس از کودتای 28مرداد سال 1332 دیکتاتوری قوی تر و موثرتری از دیکتاوری رضاشاه در ایران به کمک بیگانگان تأسیس شد. نقش دولت آمریکا و نماینده او در منطقه خاورمیانه یعنی اسرائیل در این حمایتها در درجة اول اهمیت قرار دارد. از همین سالها میدان عمل برای بهائیان به عنوان کارگزارانی مطمئن در دستگاههای دولتی بیشتر شد که عکس العمل مردم ایران و روحانیت را به دنبال داشت. انجمن حجتیه تأسیس شد و روحانیت نیز تحت زعامت آیت الله بروجردی به مقابلة تبلیغاتی با بهائیت پرداخت. مقابله های فیزیکی مردمی نیز در این دوره صورت گرفت.
پس از فوت آیت الله بروجردی، دستگاه دولتی حرکت ضد دینی خود را شدت بخشید و لایحة انجمن های ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس کرد. طرح انقلاب شاه و ملت نیز در همین سالها ریخته شد. این اصلاحات، مقابلة دستگاه دینی و بخصوص روحانیت معتقد به مداخله در امور سیاسی را به دنبال داشت. نهضت 15 خرداد به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به این امتیاز، ایشان از کشور تبعید شدند. به علت جو ارعاب حاکم، حرکتی در خور در مقابل این تبعید از جانب روحانیت و مردم صورت نگرفت و این علامت خوبی برای شاه و حامیانش تلقی شد تا بر شدت دین زدایی بیفزایند. از این رو از این پس به کارگیری مهره های بهائی در دستگاه دولتی بدون هیچ ابایی صورت گرفت هویدا برای مدت سیزده سال به سمت نخست وزیری برگزیده شد. از این سالها به بعد بر قدرت این فرقه در ایران افزوده شد و هواداران آنان افزایش یافت.
شاه می توانست برای کنترل بهائیت از نیروهای مخالف آنان سود جوید. به این دلیل آنان را به عنوان گروهی بی خطر از لحاظ تعرض به منصب پادشاهی خویش بیش از پیش به کار گرفت. نتیجة خودسریهای شاه و وابستگان به او از جمله بهائیان این بود که دین اسلام که تا حد زیادی ازصحنة عملی زندگی مردم خارج شده بود در قلب یکایک آنان جوانه زده با فریاد رسای حضرت امام خمینی(ره) در فرصتی استثنایی سربلند کند. به این صورت انقلاب اسلامی شکل گرفت.
انقلاب اسلامی در نتیجة تقابل میان روحانیت آگاه به زمان با پشتیبانی ملت و دستگاه دولتی شاه با پشتیبانی امپریالیزم به ظهور رسید. در این هنگامه بهائیت همراه جناح دولت بود. با غلبة مردم،بهائیت و استفاده از تفرقة میان آنان و ملت مسلمان ایران در جهت تضعیف انقلاب اسلامی قرار گرفت این طرح به اجرا گذاشته شد و در کنار اعدام یا زندانی شدن برخی از سران آنان به جرم جاسوسی توسط جمهوری اسلامی ایران، حرکتهایی علیه اقشار پایین این فرقه که به جد از مداخله در امور سیاسی خودداری می کردند و حتی به گواهی اسناد ساواک از عضویت در حزب رستاخیز نیز سرباز می زدند، صورت گرفت. در هیم اوان برخی از جوانان بهائی علیه سران به وابسته به اسرائیل و غرب مطالبی نوشتندو راه خود را از آنان جدا اعلام نمودند.
در سال 1362 تشکیلات بهائی بنا به غیرقانونی خوانده شدن آن از جانب دادستان انقلاب اسلامی، خود را منحل اعلام کردو متعاقب آن در پی سخنرانی شدید حضرت امام (ره) علیه روحانیونی که مداخله در امورسیاسی را منع می نمودند، انجمن حجتیه نیز اعلام انحلال کرد.
امروزه این فرقه با مرکزیت اسرائیل و بیشترین طرفدار در آمریکا در سطح جهان دارای سه شاخة اصلی است ومورد حمایت کشورهای سلطه گر می باشد. به نظر می رسد علت حمایت کشورهای فوق از آنان این باشد که نشر عقاید بهائیت یکی از وسایل مهم برای مقابله با حرکتهای اسلامی بخصوص در منطقة خاورمیانه باشد.
با توجه به آنچه آمد می توان نتیجه گرفت که فرضیه یا نظریة تحقیق ما مبنی بر استفاده از جنبش بهائیت توسط قدرتهای استثماری برای شکستن کیان واقتدار دینی در ایران درست است، زیرا هر جا که موضوع دین زدایی از نهاد سیاست و یا جامعه مطرح بوده است، بهائیان نقش فعال داشته اند. هم در انقلاب مشروطه و هم در دوران پهلوی این همکاری بین بیگانگان و بهائیت برای مقابله با دیانت و روحانیت به روشنی به چشم می خورد. این جنبش هم اکنون نیز در دنیا و درمنطقة خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان یکی از ابزارهای بالقوة فرهنگی در اختیار قدرتهای بزرگ برای مقابله با حرکتها و جنبشهای اسلامی باشد.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- بهائیت در ایران , دکتر سید سعید زاهد زاهدانی , انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی .
شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء (الایات البینات) آیت الله العظمى جعفر کاشف الغطاء، دکتر احمد بهشتى، نشر اندیشه هاى اسلامى.
2- بهائیت چگونه پدید آمد، نورالدین چهاردهى، انتشارات فتحى.
3- ارمغان استعمار، محمد محمدى اشتهاردى، انتشارات نسل جوان.
4- جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران , عبدالله شهبازی.
5 – سایت های اینترنتی ذیل :
http://www.rahpouyan.us/
http://www.bahairesearch.ir/html/index.php?POSTNUKESID=7e7a03fd75a0dcd458e99893fc5b4470
http://www.bahaismiran.com/farsi/
http://www.zadsar.net/index.php?option=com_content&task=view&id=317&Itemid=221
آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه «محمد بن عبدالوهاب» (1206 – 1115 ه .ق ) نجدى است ؛ ولى ریشه هاى آن مربوط به «ابن تیمیه» است(1) . نوشته هاى این شخص، اساس معتقدات وهابیان را تشکیل مى دهد .
وقتى «ابن تیمیه» آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبرصلى الله علیه وآله و مسافرت براى آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست ؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و کتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد(2) .
افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى کردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تیمیه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجاج خواند(3) .
غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد . شاگرد معروف او «ابن القیم»، به ترویج آراى استاد پرداخت ؛ ولى چندان نتیجه نگرفت . او نیز در سال 751 ه .ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشى سپرده شد .
در اواسط قرن دوازدهم هجرى(4) بار دیگر اندیشه هاى «ابن تیمیه» به وسیله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمین «نجد» احیا شد . پدر «عبدالوهاب» با عقاید فرزند خود مخالف بود ؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى کرد . وقتى پدر در سال 1153 ه .ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقاید خود مناسب دید ؛ لذا با همکارى امیر شهر «عُیَیْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت . چیزى نگذشت که «عثمان» از طرف امیر «احساء»، مورد توبیخ قرار گرفت . او نیز ناچار شد عذر «شیخ» را بخواهد و او را از «شهر» بیرون کند .
«شیخ محمد» در سال 1160 ه .ق از شهر «عیینه» بیرون رفت و رهسپار «درعیه» شد . در آن زمان ریاست شهر با «محمد بن سعود»، (جد آل سعود ) بود ؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد . امیر شهر، به او وعده پشتیبانى داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد .
شیخ دعوت خود را تحت عنوان «توحید» و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران – به جز خود و پیروان مکتبش – را مشرک معرفى کرد . حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید . نفوس زیادى از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادى تحت عنوان «غنایم از مشرکان» گرد آمد .
در زمانى که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند .
«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى کند : «من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم . مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافت . بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى کردند . از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است!
روزى در یکى از بازارهاى «درعیه» ناظر بودم که مردان، در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند . در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است . تا چشم کار مى کرد، بازار دیده مى شد و من فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود . یکى مى گفت : فروختم و دیگرى مى گفت : خریدم» .
«ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود ؛ ولى با قرائن تاریخى، معلوم مى شود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهاى دیگر «نجد» – به جرم موافقت نکردن با عقاید وى – و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است .
روش «شیخ محمد» در مورد غنایم جنگى، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو یا سه نفر عطا مى کرد . غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد .
یکى از بزرگ ترین نقاط ضعف «شیخ»، این بود که با مسلمانانى که از عقاید کذایى او پیروى نمى کردند، معامله کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، «محمد بن عبدالوهاب» به توحید با تفسیر غلطى که مى گفت، دعوت مى کرد و هرکس مى پذیرفت، خون و مالش سالم مى ماند ؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربى، حلال و مباح بود .
جنگ هاى «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» – بر همین پایه قرار داشت . هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى یافتند، بر ایشان حلال بود . اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى دادند ؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا مى کردند(5) .
کسانى که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را مى پذیرفتند، مى بایست با او بیعت کنند . و اگر کسانى به مقابله برمى خاستند، کشته مى شدند و اموالشان تقسیم مى گردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا»، به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند(6) .
«شیخ محمد بن الوهاب» در سال 1206 ه .ق در گذشت(7) و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال 1216 ه .ق «امیر سعود» وهّابى، سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله ور شد . کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانى و ترک و عرب بدان، روى مى آوردند . «سعود» پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعان و ساکنان آن نمود .
سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمى گنجد . پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانیدند . پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینه هاى حرم امام حسین علیه السلام متوجه شد . این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!!
«کربلا» پس از این حادثه، به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه مى گفتند(8) . «وهابیان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر کربلا و اطراف آن، و نیز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى کردند . نخستین حمله در سال 1216 ه .ق بود . این هجوم در روز «عید غدیر» آن سال انجام گرفت .
حملات وهابیان به جده، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد . پیوسته جنگ هاى خونین بین حکومت عثمانى از طریق امراى مصر و وهابیان وجود داشت . گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامى را ویران مى کردند و اموال را به غارت مى بردند . سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان «شریف» بر ریاست حرمین حفظ مى کردند .
در جنگ جهانى اول، مسئله «پان عربیسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولت هاى بزرگ(مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از این بلاد، به امیرى سپرده شد . بلاد نجد، به آل سعود – که بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزیز بن سعود» (پدر شاه فهد ) بود – واگذار گردید . این مسأله به جهت همکارى نزدیک وى، با بریتانیا در شکستن قدرت دولت عثمانى بود . این واگذارى، تحت شرایطى استعمارى انجام گرفت که در تاریخ مذکور است .
بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد . از این رو، با برنامه ریزى خاصى – که بریتانیا در آن دست داشت – در سال 1344 ه .ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند ؛ به گونه اى که خود «عبدالعزیز» بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان «شرفا» در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامى – به ضمیمه نجد و حجاز – به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد . نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه .ق(1310 ه .ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام «مملکت عربى سعودى» – نه اسلامى – نام گذارى شد . وى تا سال 1334ه .ق زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى : سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند(9) .
پی نوشت ها:
1) م سال 728 ه .ق در زندان دمشق .
2) ر .ک : کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ) .
3) تکملة السیف الصیقل، 190 .
4) حدود سال هاى 1145 ه .ق .
5) جزیرة العرب فى القرن العشرین، ص 341 .
6) تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج 1، ص 51 .
7) در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از 1206 -1115 اقوال دیگرى هم هست .
8) تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، صص 172 – 174 .
9) جهت آگاهى بیشتر ر .ک : آیة اللَّه جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها.
براى مطالعه و تحقیق پیرامون وهابیت، کتاب هاى معرفى شده ذیل را مطالعه نمایید:
1ـ آیین وهابیت جعفر سبحانى
2ـ برگى از جنایات وهابى ها مرتضى رضوى ترجمه: ضیایى
3ـ وهابیان على اصغر فقیهى
4ـ آیا این است اسلام واقعى ابوالفضل حسینى
5ـ فتنه وهابیت زینى دهلان ترجمه: همتى
6ـ نقدى بر اندیشه وهابیان موسوى قزوینى ترجمه: طارمى
7ـ تحلیلى نو بر عقاید وهابیان حسن ابراهیمى
8ـ فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها قزوینى ترجمه: دوانى
9ـ نقد و تحلیلى پیرامون وهابیگرى همایون همتى
10ـ اشتباه بزرگ وهابى ها عیسى اهرى
11ـ پیشینه سیاسى فکرى وهابیت درّى
12ـ تاریخ مکه هادى امینى ترجمه: آخوندى
13ـ ترجمه کشف الارتیاب، ج 4 علامه سید محسن امین ترجمه: تهرانى
14ـ سخنى چند با موحدین مصطفى نورانى
15- وهابیت آیت الله جعفر سبحانی – معرفی سایت درباره بهائیت
سایتها و فضاهای مجازی( اینترنت، وبلاگ و …) بسیاری درباره بهائیت و بهایی پژوهش مشغول به فعالیت هستند.
با مراجعه(search) به موتورهای جستجوگر در فضای اینترنت می توان با دهها هزار عنوان و آدرس درباره مواجه شد که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از بهائیت سخن گفته شده است.
در یک نگاه کلی سایتها و وبلاگهایی که درباره بهائیت به فعالیت مشغول هستند را می توان به دو گروه سایتهای مدافع و موافق بهائیت و سایتهای مخالف و ضد بهائیت تقسیم کرد:
به عبارت دیگر بیش از 500 سایت و وبلاگ به صورت مستقیم بهائیت را مورد بررسی قرار داده اند که در حدود 400 سایت و وبلاگ در دفاع از بهائیت وجود دارد که این سایتها متعلق به بهائیان است. بیش از دو سوم سایتهای مدافع بهائیت(و متعلق به بهائیان) در خارج از کشور ایران مستقر است و از پایگاههای آمریکا، انگلستان، کانادا، اسرائیل و … پشتیبانی و بهروز می شوند که اکثر این سایتها و وبلاگها فیلتر هستند.
شما می توانید با درج کلمه بهایی(bahai) و بهائیت(bahaiet) و مانند آن بسیاری از سایتها با پسوندهای … و com, org, net, ir به آنها دسترسی پیدا کنید.
به برخی از آدرس این سایتها اشاره می کنیم:
www.bahairesearch.info
www.rahpouyan.com
www.iransohrab.ir
www.zamanah.ir.info
www.jamajam.ir
www.bahaiet.blogfa.com
و دهها آدرس دیگر … . معرفی کتاب
برخی از کتب و مقالات قابل استفاده درباره بهائیت عبارت است از:
– فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 17 ویژه بهائیت www.psri.ir
– مجله زمانه، ویژه بهائیان شماره 61 www.zamanah.ir.info
– یاد ایام، شماره 29 ویژه نامه روزنامه جام جم www.jamajam.ir
– ارمغان استعمار، محمد محمدی اشتهاردی
– بابی گری و بهایی گری، محمد محمدی اشتهاردی
– بهائیت چگونه پدید آمد، نورالدین چهاردهی
– بهائیت در ایران، سیدسعید زاهد زاهدانی
– بهائیان، سیدمحمد باقر نجفی
– جستارهایی از تاریخ بهایی گری در ایران، عبدالله شهبازی
– و … .
معرفی مراکز و اساتید:
از زمان پیدایش فتنه بابیت و بهائیت تا کنون(170 سال)، توجه به بهائیت و بهایی پژوهش و شناخت زوایای پیدا و پنهان این فرقه و شناخت سیستم، ساختار و سازمان این تشکیلات و حزب سیاسی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و … علیه اسلام و مسلمانان مورد توجه اساتید و صاحب نظران بوده است.
در زمان کنونی برخی از مؤسسات در حوزه و دانشگاه به تحقیق و پژوهش درباره بهائیت مشغول هستند که برخی از آنها عبارتند از:
– اساتید: حججی، رضانژاد، موسوی نژاد، فرمانیان، نصوری، لیالی، محمدی(علیرضا)، حق پرست، اسحاقیان، موسی نجفی، موسی حقانی، علی ابوالحسنی(مُنذر)، سعید زاهد زاهدانی، سیدمصطفی تقوی و … .
برخی از مؤسسات و مراکز نیز از وجود اساتید و محققین در بحث محققین در بحث بهاییت بهره می برند عبارتند از:
– مرکز اسناد انقلاب اسلامی
– پژوهشگاه ادیان و مذاهب
– مرکز تخصصی مهدویت
– پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
و … .
خلاصه و چکیده بهائیت:
به پیوست چکیده و خلاصه هایی از تاریخچه فرقه ضاله بهائیت تقدیم می گردد:
حزب، فرقه، جریان، تشکیلات یا سازمان بهائیت از زمان پیدایش تا کنون تقریبا سابقه 170 ساله دارد.
Bahaism یا بهایی گری جنبش یا حزب یا فرقه ای است که در این سالهای در خدمت استعمار و بیگانه بوده و به دشمنی با اسلام و مسلمانان و تشیع پرداخته و جز فتنه و آشوب و اختلاف در دنیای مسلمانان و خدمت به بیگانه ثمره دیگری نداشته است.
نوع آوری و تجدد دینی علیه سنت های اسلام و شیعی و قیام علیه حکومت و دربار قاجار و قیام علیه اقتدار روحانیت و تشیع و گرایش به استعمار از روزهای آغازین فتنه بابیت و پیدایش بهائیت تا کنون از این فرقه به عنوان جریان و جنبش اعتراضی علیه مسلمانان و به خصوص جریان احیای هویت دینی و انقلاب اسلامی ایران ساخته است.
– در قرن 19 میلادی(قرن 13 هجری) و دخالت و تسلط قدرت های برتر(مثلث روسیه، فرانسه، انگلستان) در کشورهای اسلامی و ایجاد اختلاف و نفاق و درگیری در کشورهای اسلامی و مستعمره کردن کشورهای اسلامی احتیاج به عوامل داخلی داشت؛ استعمار با ایجاد فرق و مذاهب ساختگی(وهابیت در دنیای اهل سنت، بابیت و بهائیت را در دنیای تشیع، قادیانی گری در هندوستان و پاکستان و …) از این عوامل داخلی جهت اختلاف بین مسلمانان و نزاعهای فکری و عقیدتی و سیاسی سود و بهره برد.
استعمار با طرح بابیت و بهائیت دو هدف عمده را در نظر داشت:
1. نسخ و نابودی فرهنگ انتظار و مهدویت و نابودی تشیع
2. اختلافات و نزاع و بلوا و آشوب داخلی در میان مسلمانان
برای فهم بیشتر بابیت و بهائیت باید فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … جامعه ایرانی در عصر قاجار(ناصر الدین شاه) مورد نقد، بررسی و تحلیل قرار گیرد.
شاید علت فقر و بی عدالتی حاکم بر جامعه، ظلم و ستم دربار و قاجار، اندیشه نوگرایی و تجدد و آشنایی با غرب و از طرف دیگر مستقیم سفارت روسیه(دالگورگی) و سفارت انگلستان(ژنرال النبی) فتنه بابیت و بعدها بهائیت مورد اقبال برخی از فرودستان و حاشیه نشینان قرار گرفت. اما با تلاش روحانیت و تلاش امیرکبیر این فتنه فروخفت.
کنشگران بهائیت:
1. در بررسی و تحلیل بهائیت باید به بابیت و برای بررسی بابیت باید به اندیشه شیخیه پرداخت و نوع تأثیرپدیری آن را مورد تحلیل قرار داد.
شیخییه —> بابیت —> بهائیت
– شیخ احمد احسایی متوفی 1230 قمری و مؤسس فرقه شیخییه
– سیدکاظم رشتی، متوفی 1259 قمری و ادامه دهنده اندیشه شیخ احمد احسایی
– سیدعلی محمد باب متوفی 1265(1266) قمری متأثر از اندیشه سیدکاظم رشتی که ادعای رکن رابع و قریه ظاهره و باب و بابیت کرد.(رکن رابع، قریه ظاهر، باب= رابط بین خلق با امام زمان، نایب خاص و واسطه بین خلق با حجت خدا(امام زمان))
موافقت و مخالفت با باب و پیدایش فتنه بابیت با ادعای مهدویت و نسخ شریعت توسط باب و پیروان او و پیدایش فتنه و بلوا و آشوب، با اعدام باب با دستور امیرکبیر در سال 1266 قمری، این فتنه کمی فرو خفت.
– میرزا یحیی نوری(صبح ازل) متوفی 1330 قمری در قبرس
بعد از اعدام باب و تبعید بابیان به بغداد میرزا یحیی نوری صبح ازل فرقه بابیه(ازلیه را بنیان نهاد و به ترویج آثار باب پرداخت تا اینکه بر اثر اختلاف داخلی با بهائیان از بغداد به قبرس تبعید و در نهایت بابیه ازلیه با درگذشت میرزا یحیی به پایان رسید.
– میرزا حسینعلی نوری(بهاءالله) متوفی 1309 قمری در عکا در اسرائیل او که برادر میرزا یحیی نوری صبح ازل بود ابتدا در خدمت برادر بود اما بعدها از او جدا شد و فرقه بابیه بهائیه(بهائیت) را بنیان نهاد.
او مورد حمایت سفارت روسیه(در فتنه باب) و سفارت انگلستان در تبعید به حکومت عثمانی قرار داشت و پس از اختلافات داخلی بابیان در بغداد میرزا حسینعلی نوری و پیروان او به عکا و حیفا در فلسطین در ساحل دریای مدیترانه تبعید شدند و فرقه بهائیت را در فلسطین اشغالی بنیان نهادند.
– عباس افندی(عبدالبهاء) متوفی 1300 در عکا اسرائیل، عباس افندی نقش اساسی و مهمی را در تدوین بهائیت به عهده گرفت و بهائیت مدیون عباس افندی است. او خود را عبدالبهاء نامید و سعی کرد به تدوین و گردآوری و تفسیر آثار بهاء(میرزا حسین علی نوری) بپردازد و از عهده این کار به خوبی برآمد.
از طرفی تا توانست خود و مجموعه را در خدمت استعمار انگلستان قرار داد تا اینکه نشان «سر، Sir»، «نایت هود» و «شوالیه» از استعمار انگلستان دریافت کرد و از طرفی به بهائیت سر و سامانی داد و مخالفان داخلی واختلافات داخلی بهائیان را پایان داد و از بهائیت یک سیستم و سازمان و تشکیلات بنا نهاد.
عباس افندی در کنار ارتباط با انگلستان به آمریکا و فرانسه نیز نظر داشت و نیویورک را «مرکز میثاق» بهائیان نامید.
– شوقی افندی(شوقی ربانی) متوفی 1336 شمسی در لندن، انگلستان. او از تربیت ایرانی و اسلامی بی بهره بود.(برخلاف میرزا حسین نوری و عباس افندی) و تحصیلات خود را در آکسفورد به پایان رساند و مستقیما تحت تعلیمات سیستم های جاسوسی انگلستان و آمریکا قرار داشت
با توجه به تحصیلات آکادمیک شوقی افندی و حضور او در فرنگ و غرب و آشنایی با سیستم های جاسوسی و بیگانه در غرب او توانست بهائیت را به صورت سازمان، تشکیلات و سیستم درآورد، به صورتی که تشکیلات امنیتی از بالا تا پایین ترین رده سازمانی بر بهائیان تسلط دارند.
از اتفاقات دیگر زمان شوقی افندی پیدایش کشور اسرائیل و پیدایش صهیونیسم بود و شوقی افندی از این فرصت طلایی به خوبی استفاده کرد و حیات بهائیت را به حیات صهیونیسم و اسرائیل پیوند زد و اسرائیل را قبله ظاهری و باطنی بهائیان قرار داد و مرکز جهانی بهائیت(بیت العدل اعظم) را در عکا در اسرائیل نبیان نهاد و طرح 10ساله بهائیت را برای گسترش بهائیت ارائه داد.
– روحیه ماکسول(روحیه افندی، روحیه ربانی) متوفی 2000 میلادی(1378 شمسی) در عکا اسرائیل.
بیوه و زن شوقی افندی بود که در آمریکایی بود او پس از مرگ شوقی افندی موفق شد در اختلافات داخلی پیروز شود و رهبری بهائیان و رهبری بیت العدل اعلظم را به عهده بگیرد. او در ترویج بهائیت و آمریکایی کردن بهائیت و پیوند زدن بهائیت با آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم نقش اساسی داشت. روحیه ماکسول با حمایت آمریکا و اسرائیل تشکیلات و سازمان بهائیت را در نقاط مختلف جهان گستراند و با دلارهای آمریکایی در اکثر کشورها با تشکیلات بیت العدل ملی، برای بهائیان زیارتگاه و عبادتگاه(خطیره القدس) ساخت.
– چارلز مِسن ریمی متوفی 1974
چارلز مِسن که از ایادی امرالله(رهبران بهایی) در زمان شوقی افندی بود و جانشین طبیعی شوقی افندی محسوب می شد اما بعد از مرگ شوقی توسط روحیه ماکسول و ایادی امرالله بیت العدل از رهبری برکنار شد. مِسن ریمی که آمریکایی بود گروهی را به دور خود جمع کرد و با تشکیلات بیت العدل به مخالفت برخواست. با مرگ مِسن ریمی، مار آنژلا رهبری این گروه را به عهده گرفت آقای نصرالله بهره مند در حلقه رهبری این گروه قرار داد و بهائیان هندوستان و پاکستان از این گروه پیروی می کنند.
– بیت العدل اعظم یا «مرکز جهانی بهائیت» یا «شورای بین المللی بهائیان»
– عباس افندی(عبدالبهاء) پیش بینی بیت العدل را کرده بود اما شوقی افندی که از داشتن فرزند محروم بود، برای اداره بهائیت و جلوگیری از اختلافات و درگیری ها سیستم بیت العدل اعظم را تشکیل داد. بین سیستم و ساختار و تشکیلات که با تأسیس شورای بین المللی بهائیان 1329 شمسی و برنامه 10 ساله(1332 شمسی) توسط شوقی افندی شروع شده بود بعد از مرگ شوقی افندی 1336 شمسی در سال 1342 توسط روحیه ماکسول و دیگر ایادی امرالله برای اداره بهائیان تشکیل شد و در سال 1346 شمسی به مناسبت یکصدمین سال پیدایش بهائیت در اسرائیل رسمیت یافت و بیت العدل اعظم بهائیان برای همیشه در کوه کارمل(کِرمل) در ساحل دریای مدیترانه در شهر عکا در استان حیفا درکشور اسرائیل به عنوان قبله ظاهر و باطن بهائیان قرار گرفت.
– اعضای بیت العدل اعظم وظیفه رهبری بهائیان را به عهده دارند که برای مدت پنج سال انتخاب می شوند.
سیستم و ساختار بهائیان
تمام بهائیان موظف هستند تسجیل شوند(دارای شماره شناسنامه بهایی گردند) و باید عضو محفل گردند. محفل در جایی تشکیل می شود که 10 نفر بهایی حضور داشته باشد که از این تعداد 9 نفر رهبری محفل را عهده دار می شوند ساختار محافل بهائیان از بالا به پایین به این صورت است:
«بیت العدل اعظم» یا محفل جهانی بهائیان —> محفل ملی بهائیان
در هر کشور(ایران، آمریکا، استرالیا و …) —> محفل ملی استانی—> محفل ملی شهر—> محفل ملی بخش … .
این محافل دارای لُجنه، حدیقه، کمیسیون و … است. تمام بهائیان باید عضو محفل باشند و در یکی از لجنه ها یا کمیسیون ها فعالیت داشته باشد.
– محافل موظف هستند هر گونه ازدواج، طلاق، ولادت، وفات، تسجیل، تحصیل، خرید و فروش و معماملات و … را ثبت و به مراتب بلاتر گزارش نمایند. به عبارت دیگر هر اقدام جزئی بهائیان به بیت العدل اعظم بهائیان در اسرائیل گزارش می شود!!
چند نکته پایانی:
– آمار و جمعیت و پراکندگی بهائیان
آمار دقیقی از جمعیت بهائیان وجود ندارد بلکه منابع خود بهائیان جمعیت آنها را در سراسر جهان 5 میلیون نفر اعلام کرده اند و این جمعیت در تمام کشورها به ترتیب آمریکا، استرالیا، کانادا، ایران، اسرائیل، آذربایجان(شوروی)، هندوستان و … پراکنده هستند.
– بهائیت از ایران شروع شد و به حکومت عثمانی(بغداد، استانبول و …) رسد و به اسرائیل ختم شود. امروز در حلقه رهبران بهائیت ایرانیان کمتر حضور دارند. بهائیت را باید فرقه و حزب آمریکایی و اسرائیلی دانست که موساد و سیا آن را اداره می کنند.
– منابع مالی بهائیان به واسطه تجارت و فعالیت های تجاری و اقتصادی و داد و ستد و دلالی تأمین می شود البته از دلارهای اهدایی آمریکایی نباید غفلت کرد. بر همین اساس بهائیت را فرقه و حزب ثروتمند می نامند.
– آمریکا و اسرائیل احداث معابد و محافل ملی بهائیان در اقصی نقاط جهان را به عهده دارند.
– بهائیان در آمریکا و اسرائیل از هر گونه عوارض مالیاتی و گمرگی و حقوقی معاف هستند.
– همه بهائیان موظف هستند یک پنجم اموال خود را به بیت العدل اعظم در اسرائیل اهدا نمایند.
– حج بهائیان زیارت مقبره بهاء و عبدالبهاء در عکا و اسرائیل است و این حج بر همه بهائیان واجب است پس بر هر بهایی واجب است حداقل یکبار در عمرش به اسرائیل سفر کند. پس بهائیان بزرگترین منبع درآمد توریستی و زیارتی و گردشگری اسرائیل محسوب می شوند.
– در خلال کلام موجودیت اسرائیل و بهائیت به هم گره خورده است و بهائیت بخشی از اردوگاه صهیونیسم محسوب می شود.
برای بیان ضرورت مطالعه جنبشهای مذهبی ایران از جمله بهائیت، باید گفت که ایدئولوژی نقشی اساسی در ایجاد تشکل های سیاسی دارد. یکی از مهمترین وجوه تمایز بین گروهها، دسته ها و احزاب سیاسی، توجه به مرام یا ایدئولوژی آنان است.
هر ایدئولوژی برای خود جنبشی ایجاد می کند و پهنه ای از جغرافیای سیاسی را به خود اختصاص می دهد. نظری به جنبش های اجتماعی ایران در صد سال اخیر نشان می دهد که همه آنان از نوعی ایدئولوژی مذهبی بهره مند بوده اند، چرا که اززمان روی کار آمدن دولت صفویه به بعد، سیاست کشور ما با دین عجین شد. از سوی دیگر نگاهی به ایدئولوژی های غیر مذهبی وطرز تلقی مردم ایران نسبت به آنان از عدم موفقیت این گونه مرامها در این سرزمین حکایت می کند. شدت دوری جستن مردم جامعه ما از ایدولوژی های سکولار(غیردینی ) به اندازه ای است که در تاریخ پنجاه سال اخیر ایران، قدرتمندان سیاسی به راحتی توانسته اند آنان را از صحنه سیاست حذف کنند و حتی برای مشروع جلوه دادن سرکوب مخالفان خود آنان را به وابستگی به این دسته از اندیشه ها متهم نمایند. از آن جمله می توان به سرکوب سریع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملی شدن صنعت نفت و متهم کردن مخالفین به انتساب به این حزب در سالهای بعد، و نیز استفاده از عبارت مارکسیست های اسلامی توسط محمدرضا شاه برای سرکوب مخالفین مذهبی خویش در دهه 40 و 50 اشاره کرد.
این امر نشان می دهد که در جغرافیای سیاسی ایران زمین، برای ایجاد حرکتهای پایدار سیاسی استفاده از ایدئولوژی های مذهبی به مراتب کارسازتر از ایدئولوژی های سکولار است. نگاهی به تاریخ ایران از دوره باستان تا به امروز این امر را واضح تر می کند. دولت مقتدر کورش کبیر با اتکا به ایدئولوژی مذهبی زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانیان برای تجدید آن شکوه به وجهی از همان ایدئولوژی تمسک جست. دولتهای بنی امیه و بنی عباس چند قرن به اسم خلفای اسلامی بر این سرزمین حکومت کردند و پس از حکومت سلسله هایی که تقریباً همگی خطبه های نمازجمعه را به نام خلیفه بغداد می خواندند ، اولین دولت پایدار ملی با تشکیل حکومت صفویه و با ایدئولوژی مذهب شیعه به وجود آمد و حدود دویست سال دوام یافت. بعداز نادرشاه که دولت مستعجلی داشت، شاه بعدی به این مناسبت که اعقاب صفویه مشروعیت دارند، خود را وکیل الرعایا خواند وسلسله نسبتاً پردوام بعدی یعنی قاجاریه با استعانت ازدین و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذیرش حکومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخیر کشور نیز با نام اسلام و با ایدئولوژی مذهبی اتفاق افتاد و نظامهای سیاسی زمان خویش را دگرگون کرد.
این واقعیت اهمیت ایدئولوژی مذهبی و به تبع آن جنبش های مذهبی در ایران را نشان می دهد و نیز توجه ما را به این نکته جلب می کند که در انجام حرکتهای پایدار و در نتیجه تغییرات با ثبات دراین سرزمین ، همواره جنبش های مذهبی دخیل بوده اند.
این واقعیت تیغی دو دم است، چرا که اصلاحگران می توانند در بهبود اوضاع از این قاعده سود جویند و ناصالحان در به بند کشیدن این ملت و غارت ثروت های او از آن بهره مند شوند.از این رو شناخت ابعاد این واقعیت ضروری است تا بتوان مصلحان حقیقی را از مدعیان دروغین اصلاحگری بازشناخت. برای دریافت بهتر این امر، لازم است به مطالعه جنبش های مذهبی ایران زمین، علل بروز و سازوکار انجام و سرانجام آنان بپردازیم. بررسی «چرایی» و «چگونگی» ظهور و دوام و رشد و یا انحطاط این جنبش ها ما را نسبت به قواعد حاکم بر آنان آگاه می نماید و از این طریق به سیاستمداران و دلسوزان ملک و ملت رهنمود دقیقتری ارائه می نماید. در تاریخ دویست ساله اخیر ایران جنبشهای مذهبی فراوانی پا گرفته اند که برخی از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی موجب تحولات ملی شده اند و برخی دیگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالب منطقه ای و با بخشی از مردم محدود مانده اند.
در این تحقیق حرکت بهائیت مورد نظر ماست. برای شناسایی این حرکت لازم است همه عوامل و زمینه های ابعاد دخیل در ایجاد و بقای این جنبش مورد بررسی قرار گیرد. برخی از محققین جنبش بهائیت را در ردیف جنبشهای اصلاحی قرار داده و ارزیابی نموده اند. آیا به واقع این جنبش یک جنبش اصلاحی بوده است؟
ما به دنبال تعریفی جامع و مانع از جنبشهای اجتماعی هستیم.با توجه به تعاریف و بحث فوق از نظرما:
یک جنبش اجتماع عبارت است از حرکت مجموعه ای از انسانها، در زمینه ای از امکانات و محدودیتها، به صورت سازمان یافته، به دنبال یک رهبر یا مجموعه ای از رهبران ، با یک ایدئولوژی مشخص.این حرکت می تواند یک حرکت انقلابی برای ایجاد تغییری بنیادی باشد و یا یک حرکت آرام برای ایجاد تغییری تدریجی.
ما نیز مانند تیلی معتقدیم که ایدئولوژی نشانه هر جنبش است.بنابراین از نظر این نویسنده اگر ایدئولوژی جنبشی مذهبی باشد آن جنبش نیز مذهبی تلقی می شود.
هدف از تحقیق
هدف از این تحقیق بررسی چند و چون جنبش بهائیت به عنوان یک جنبش مذهبی از آغاز تا امروز است. سؤال اصلی ما این است:فرقه های شیخیه، بابیه،ازلیه و بهائیه( که همه را تحت عنوان بهائی گری در ایران خلاصه نموده ایم )کی، چرا،چگونه و توسط چه کسانی به وجود آمده اند؟ دیدگاهها و اعتقاداتشان چیست و در مقابل حوادث مختلف در ایران، از آغاز پیداش تا کنون، چگونه موضع گیری نموده اند؟
در این تحقیق می خواهیم به جنبش بهائیت از زاویه جامعه شناسی سیاسی بنگریم و نحوه تعامل آن را با اقتدارملی مورد توجه قرار دهیم. کیان و اقتدار ملی ایران بعد از دوران صفویه حول محور ایدئولوژی تشیع شکل گرفته است. به گمان ما قدرتهای استعماری از این فرقه ها برای شکستن کیان یا اقتدار ملی ایران استفاده نموده اند.به عبارت دیگر فرضیه ما دراین تحقیق این است که از این جنبش یا سلسله جنبش ها در ایران برای شکستن کیان یا اقتدار ملی، که از زمان صفویه حول محور تشیع سامان یافته است استفاده شده و همواره در این راستا ایفای نقش نموده اند.
ایدئولوژی بهائیت:
مذهب شیعه، مذهب حاکم بر کشور و مراجع تقلید، رهبران حقیقی مردم ایران در دوره قاجاریه بود. دولتهای روس و انگلیس که سلطه خود را بر دولت ایران مستقر کرده بودند برای شکستن اقتدار ملت ایران که در مقابل آنان حاضر به تسلیم نبود به فکر شکستن اقتدار مذهب شیعه افتادند و زمینه این تفرقه را در مکتب شیعه یافتند و بر اساس آن به تحریم و ایجاد فرقه بابیه پرداختند.
ایدئولوژی بهائیت طی چند دهه تغییراتی می یابد کلیه مراحل تحول اساس ایدئولوژیک این جنبش در دوره قاجاریه طی می شود برای روشن شدن مرام این فرقه بهتر است به معرفی ایدئولوژی شیخیه و بابیه و ازلیه و بهائیت بپردازیم.
ایدئولوژی شیخیه:
این ایدئولوژی با دست گذاشتن روی مفهوم« نایب امام زمان» از مکتب شیعه فاصله می گیرد و نهایتاً با تدوین اصول و فروع دین جدید کاملاً از دین اسلام جدا می شود.
1-تاریخچه شیخیه؛
در دوره آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار با رشد دانش دین در نزد ایران و عتبات عالیات، مخالفت با تصوف و اخباری گری فزونی می یابد و در همین اوان است که رشد شیخیه و بعد از دوران بابیگری و بهائی گری از سوئی و مخالفت با آنان از سوی دیگر اتفاق می افتد.
اصولی ها و اخباری ها به نبوغ علمی رسیده بودند ، اصولی ها با نوشتن کتاب«جواهر» به نقطه ای از تکامل در کاربرد عقل به عنوان ابزاری برای استخراج احکام دین از متون مذهبی دست می یابند و برخی از اخبارین (شیخیه) برای اجتناب از بکارگیری عقل در پاسخ به انتقاد کسانیکه روش آنان را موجب تهجر وکهنه شدن دین می دانستند با ابداع«رکن رابع» ادعای ارتباط مستقیم با معصوم را طرح می کنند بدین وسیله ادعا می کنند که از طریق مکاشفه و خواب و نظایر اینها فرامین در هر زمان را از خود امام معصوم می گیرند تا نیازی به بکارگیری عقل در تفسیر دین نداشته باشند.
از طرفی فتحعلی شاه در دوره خود به تجدید بقاع متبرکه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعیت خود از طریق جلب پشتیبانی نهاد دین بیفزاید. رهبران و مبدعان اصلی فرقه شیخیه که خود مستقلاً از بهائیت تا به امروز به حیات خویش ادامه داده است، سیدکاظم دشتی و شیخ احمد احسایی می باشد. شیخ احمد احسایی همانند دیگر دانشمندان شیعــه اعتقـاد بــه خاتمیــت حضــرت رسول و امــامت و حیـات حضرت حجة ابن الحسن المهدی (عج) دارد. این موضوع را در همه نوشته های خویش مانند شرح الزیاره و جوامع الکلام بارها بیان کرده است.او در کتاب جوامع الکلام می نویسد:
«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبیا است و پس از او پیغمبری نخواهد آمد زیرا که خداوند فرموده: ولکن رسول الله و خاتم النبیین و پیامبر فرموده است:لانبی بعدی.پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم.
بنابراین عقیده ما این است که پس ازآن حضرت پیغمبری نیست و او خاتم رسل می باشد.»و در رساله حیوة النفس همین کتاب چنین می نگارد:«والعلة الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم ثم احســن بـن علی ثم الخلف الصالح الحجة القائم محمد بن الحسن صلوات الله علیهم اجمعین.»(و همان علتی که سبب نصب علی بن ابیطالب به جانشینی او شود سپس سپس حسن بن علی العسکری منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشین شود که درود خدا بر همه ایشان باد»
یکی از نقاط افتراق شیخ احمد احسایی با علمای شیعه نوع عقیده او در مورد نواب امام زمان (عج) می باشد. به نظر او میان امام غایب و مردم باید رجال الهی باشند که ایشان واسطه فیض و رابط بین خلق و حجت خدا گردند و ایشان را به تقلید از قران کریم« قریه ظاهره» بین امام و رعیت می نامید. او صفات بسیاری ازجمله آشنایی به علوم ائمه و مذاق ایشان را برای قراء ظاهره قائل می شد و این صفات را به گونه ای عنوان می نمود که نهایتاً به شنونده القا شود که خود او دارای آن صفات است و همان قریه ظاهره است درحقیقت با توجه به اندیشه علمای شیعه باب نیابت خاصه امام غایب را که از سال 329 (با شروع غیبت کبری مسدود شده بود بار دیگر شیخ احمد باز نمود و خود را به تلویح همان نایب خاص یا باب امام و یا قریه ظاهره بین امام و مردم خواند. تنها تفاوتی که او میان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل می شد این بود که آنان از جانب خود امام به طور رسمی تعیین شده بودند و حال آن که اینان به سبب بزرگی مرتبت خود حائز چنین مقامی می گشتند.
شیخ دارای استادانی مبرز و نحوه سلوکی ساده و عارفانه بود. اما در لابلای نوشته های شیخ مواردی یافت می شود که به سختی می توان او را دارای چنین مرتبه ای دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته کسروی بی دلیل مورد انکار مریدان او می باشد.او برای نشان دادن درجه بالای علمی خویش هیچ سوالی را بدون پاسخ نمی گذاشت و شاید همین موجب شده باشد که نقطه ضعف هایی را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه ای از این گونه پاسخها در رساله قطیفیه که جزء کتاب جوامع الکلام می باشد وجود دارد که علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کنند. مثلاً در این رساله مواردی در مورد شهر زنان آمده است که به نوشته های خیالی یک ادیب خیال پرداز بیشتر شبیه است تا یک رهبر موجه مذهبی.
شیخ احمد در کتاب جوامع الکلام و کتاب شرح رساله عرشیه گفتار تازه ای مطرح می کند که در کتب علمای شیعه یافت نمی شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) می گوید:«در اقلیم هشتم(او زمین را دارای هفــت اقلیــم می داند و اقلیم هشتم از دیدگاه او هور قلیاء است که بیرون از کره زمین است.) عالمی است به نام عالم هور قلیاء که در این عالم دو شهر به نامهای جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب دیده می شود. چهار نفر در این عالم هستند که به حوضی می ریزند برای شنیدن صدای ریزش آبها در حوض بایستی با دو انگشت خود گوشهایت را محکم بگیری تا صداهای خارجی به گوش تو نرسد آن گاه صدای مخصوصی خواهی شنید که همان صدای ریزش آبها است. مردم این دو شهر به زبانهای گوناگون سخن می گویند و چون در آسمانها به هم می رسند با هم صحبت می دارند و اگر نیمه های شب در مکان خلوت و بدون سروصدایی بایستی و گوش فرا دهی صدای وزوزی می شنوی که همان طنین گفتگوی مردمان جابلقا و جابلسا است!.
شیخ احمد در رساله رشتیه که در کتاب جوامع الکلام مندرج است، حضرت حجت را ساکن همین عالم هور قلیاء و سرزمین جابلقا و جابلسا می داند. در حالی که عموم دانشمندان شیعه حضرتش را در روی زمین و میان مـردم بـــاور می دارند.
اغلب بیانات شیخ توسط او به خوابهایی نسبت داده می شد که از امامان معصوم می دید. از این رو در بسیاری از موارد روش او از نظر استناد با روش علمای اصولی که مطالب خویش را به قرآن کریم و روایات ارجاع می دهند متفاوت است و مرجع مکتوبی ندارد. همانطور که گفته شد مشرب فقهی او مشرب اخباری است. شیخ احمد احسایی عقاید خویش را صریح و روشن بیان نمی کرد. شاید اگر نظرات او روشن بیان می شد با توجه به مباحثات علمی مرسوم در آن زمان که بین صوفیه و اخباریین و اصولیین در جریان بود، علمای وقت در همان آغاز به تک تک گفته ها و نوشته های او پاسخ می دادند. اما به هر صورت در تاریخ نشانه هایی از برخورد علمای شیعه با او به چشم می خورد.بـــرای مثال شهید ثالث به علت رد معاد جسمانی توسط شیخ او را تکفیر نمود. شیخ محمدحسن نجفی یکی از علمای بسیار معتبر در نزد شیعیان و صاحب کتاب مشهور جواهر نیز که همزمان با او می زیسته است، پیرو ادعای شیخ در مورد شنـاسـایــی و تشخیص بیانات و احادیث معصومین، بر روی پاره کاغذ چرکینی از خودش جمله ای را به عربی نوشت و به شیخ داد تا بازشناسد. شیخ احسایی فریب حالت نوشته را خورده بی غور و درنگ گفت که این یکی از احادیث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزید که این بیان از خود من است شیخ نپذیرفت و زیر بار نرفت.
سید کاظم رشتی نیز مانند شیخ احمد خود را مسلمان و شیعه دوازده امامی می داند و معرفی می کند. او اعتقادات خود را در وصیت نامه اش که در ابتدای کتاب مجموعه الرسائل آمده چنین می نگارد:
«وصیت من آن است که شهادت می دهم که محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرایع منسوخ شده اند جز اسلام که تا روز قیام باقی خواهد بود شهادت می دهم به دوازده نفرکه بنص پیامبراسلام به جانشینی معرفی گشته اند و عبارتند از ابوالحسن علی بن ابیطالب سپس سپس ابوالقاسم حجة ابن الحسن که عدل و دادگری را روی زمین بگستراند. او نمی میرد تا آن گاه که بت پرستی را از جهان براندازد.خدایا اینان پیشوایان من اند آنچه پیغمبر اسلام فرمود حق است و شکی در آن نیست و شریعت او تا پایان روزگار پا بر جا خواهد بود.»
سید کاظم رشتی، به موضوع قریه ظاهره اهمیت زیاد می داد و پیاپی مردم را به یافتن این رجل الهی دعوت می نمود و در واقع به طور غیرمستقیم آنان را به سوی خویشتن می خواند. وی مدعی بود که اساس دین بر شناسایی چهار رکن استواراست: خدا، پیغمبر،امام و باب امام یا قریه ظاهره.اما مردم نمی توانند به معرفت خدا و پیامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زیرا که از دسترسشان بدورند. پس بناچار باید به دنبال رکن چهارم و یا شیعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت ارکان بعد نائل آیند. بر این پایه وی مریدان بسیاری را گرد آورد.
سید کاظم همانند شیخ احمد به هر پرسشی پاسخ می داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته ای آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنی الهی به شمار می آورد.برای نمونه در رساله ای بنام شرح خطبه طنتجیه که به حضرت علی(ع) نسبت داده می شود، اما این استناد سند درستی از دیدگاه علمای شیعه ندارد، درباره ملائکه آسمانها می گوید: «رؤسای ملائکه در هر آسمانی معلومند. فلک اول ملائکه کلی آن اسماعیل است، فلک دوم سیخائیل و سیمون و زیتون و شمعون و عطیائیل،فلک سوم سیدیائیلو زهریائیل، چهارم صاصائیل و کلیائیل و شمائیل، پنجم کاکائیل و فشائیل، ششم سمحائیل و مشوائیل، هفتم قرثائیل و رقیائیل، هشتم ملائکه آن زیادند مانند نهفائیل و صرصرائیل و » و به همین سیاق و قافیه 67 اسم دیگر به این اسامی می افزاید.
او در کتاب مجموعه الرسائیل در رساله هیأت می نویسد:«علت برودت و رطوبت زمین ماه است! و جزر و مد دریاها به سبب او است و شنیده ایم که در مغرب زمین شیشه ای ساخته اند که چون آن را مقابل ماه بگیرند پر از آب می شود! و یا در کتاب شرح القصیده راجع به کلمه قبه (گنبد) چنین سخن می گوید که قبه ای را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود می داند و قبه ای را از مس و مسکن طوایف جن به شمار می آورد و از قبه ای به نام گورستان اهل عالم یاد می نماید و قبه ای را هم متعدد بیان می کند و قبه ای را و در آخر می نویسد:«هشیار باش و حواست را به من متوجه نما که این مطالب را کسی جز صاحبان خرد و اندیشه درک نمی کنند و بسیاری از رموز عجیبه و غریبه را من پنهان می کنم زیرا که برای شنیدن آن کسی را نمی یابم و در دلم مطالب زیادی است که هرگاه سینه ام از آن تنگی می کند زمین را با دستهایم حفر می نمایم و اسرار دلم را به زمین می گویم»
سید کاظم برای شیخ احمد مقامات علمی و روحانی بسیار قائل می شد و خود را شاگرد یگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دین جویی های او عنوان می نمود. ! !
پیرامون اصول عقاید شیخیه:
غیر از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخی اصول عقاید شیخیه با عقاید متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، می گوید: عقیده شیعیان و دیگر پیروان مذاهب اسلام معاد جسمانی است ولی شیخ احمد معاد را روحانی می دانست البته پس از آن که معاد را روحانی از نوع جسم هور قلیایی دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از ردیف اصول دین و مذهب کنار گذاشت و حذف کرد. او می گفت کسی که به آیات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.
اصل عدالت: شیخیان این اصل را از اصول دین حذف کرده و گفتند لزومی ندارد که صفت عدالت خدا را از میان صفت های دیگر او جدا کنیم و اصل دین قرار دهیم. ولی شیعیان عدالت را جزء اصول دین قبول دارند .البته از نظر شیعیان عدالت چنین نیست و یکی از صفات خداست ولی چون عده ای از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند برای اعلام موضع شیعه در مقابل اشاعره این صفت جزء اصول مذهب شیعه قرار گرفت.
اصل امامت: شیعیان اصولی وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روی زمین می دانند و رهبران دینی خود را نایب امام زمان می خوانند و شرط این فقاهت و عدالت و رهبری امت می شمارند در شیخیه امام عنوان مقتدا و پیشوا است و بر شیعه کامل و رکن رابع هم اطلاق می شود .از نظر آنان رکن رابع یا امام زمان یا شیعه کامل باید از نجبا باشد که دین را حفظ کند و هر بدعت گذاری را دفع نماید.
از نظر شیخیه: زندگی امام زمان در جسم هور قلیایی است و زندگی روحانی دارد و آزادی او مانند زندگانی ما نیست و بلکه به اراده خداست و دارای زندگی برزخی است به این ترتیب در هنگام ظهور ممکن است در قالب خود نباشد.
معراج: معتقد به معراج روحانی پیامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدنی نیست و محال است تا انسان با جسم عنصری خود آسمانها را پاره کرده بالا برود. در مورد فقهی روش استنباط احکامشان شبیه روش اخباریون است و معتقدند که عقل حجیت ندارد و باید از ظاهر روایات پیروی نمود وتفسیر قرآن را جایز نمی دانند.
ایدئولوژی بابیه:
عمده فعالیت های آنان نیز حول محور مهدویت دور می زند. ابتدا به پیروی از شیخیه علی محمد باب خود را رکن چهارم یا قریه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفی می نماید. و این درحالی بود که پیروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علی محمد باب در شعبان سال 1264 یک هفته بعد از ادعای مهدویت در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد زمان توبه کرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعای مهدویت نمود وبه نسخ احکام اسلام پرداخت و خویشتن را پیامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهیت رسانید! البته به دلیل دور بودن پیروانی از علی محمد (در زندان بود) ادعای آخرین او کمتر به گوش پیروانش رسیده است.
پیرامون اصول عقاید بابیان:
1-اصول تعالیم باب: علی محمدباب با توجه به شماره ابجد علی محمد با حروف رب خود را رب اعــلی نامیــده است.
2-علی محمد باب خاتمیت پیامبر اکرم را نفی می کند و پیامبری خود را اعلام می کند و نوید آمدن پیامبرهای بعدی را می دهد و معتقد است که مقام او از مقام پیامبر بالاتر است و پیامبران بعدی از او بالاتر خواهند بود. وی در هر صورت تا در قید حیات است او رب اعلی است.
3-در مورد قیامت، علی محمد موت و قبر و سؤال ملائکه در قبر و میزان و صراط و حساب و کتاب و امثالها را تعبیـر می کند قیامت از نظر او در همین دنیا اتفاق می افتد و قیامت بعد از مرگ را جز خدا کسی نمی داند.
علی محمد باب منکر توحید و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعای خویش را تغییر داده است:
1-ابتدا سید ذکر بوده ادعای ذکریت کرده است.
2-ادعای بابیّت (نایب خاص امام زمان).
3-ادعای مهدویت.
4-ادعای نبوت.
5-ادعای ربوبیت.
6-ادعای الوهیت.
فروع دین با بیان:
1- از فروع تعالیم باب محو کردن تمام کتب دینی و علمی و ادبی و اخلاقی بوده است.
2- علی محمد باب منهدم کردن ابنیه و بقاع روی زمین از کعبه تا قبور انبیاء و ائمه و تمام مساجد و کنسیه ها و کلیساها و بت خانه را و هر بنایی که به اسم دیانت باشد را واجب کرده است.
3- چون علی محمد باب متولد شیراز بوده است به هر شخصی که به او روی می آورد واجب نموده که خانه شیـراز خود را به طور مخصوص بنا کنند.
4- هر چیز گرانبها که صاحبی ندارد متعلق به باب است.
5- حج بیت شیراز بر تمام مردان بابی دنیا واجب است.
6- ازدواج به رضای زوجین است.
7- لباس ابریشم و طلا و نقره برای مرد حلال است.
8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت باید پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زیادتر شد یا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وی حرام می شود.
9- سال بابیان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عید فطر اول نوروزاست .
بحثی درباره من یظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر کس در هر زمانی من یظهره الله را درک کرد هر چه او گفت بپذیرد و حتی اگر یک نفر ادعا کرد که من یظهره الله است حتی اگر او نبود باز هم بپذیرد. به عقیده باب من یظهره الله محمد بن الحسن العسکری است و محل ظهورش را مسجد الحرام می داند.لقب او قائم است.
گفتار سوم:
ایدئولوژی ازلیه و بهائیه
مرام ازلیان همان مرام بابی گرفته شده از علی محمد باب است. فقط وجه تمایزشان این است که صبح ازل را جانشین باب می دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضیح و تفسیر آثار باب است. درمورد ایدئولوژی بهائیه باید گفت که بهاءالله همچون علی محمد دین اسلام را منسوخ اعلام نمود و دین جدیدی را آغاز نمود. میرزا حسینعلی دعاوی چندی داشت که هر جا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب یکی از آنها را مدعی می شد گاهی خود را مصداق من هیچم و کم زهیچ و گاهی خود را آفریننده پروردگاران
پیرامون اصول عقاید بهائیان
احکام بهائیّت :
احکام اعلام شده از جانب حسینعلی بهاء بر اساس احکامی است که از جانب علی محمد باب در کتاب بیان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهایی بین این دو می باشد.
1- نماز و روزه: به عقیده بهائیان از اول بلوغ واجب می شود- نماز میت از نظر آنان 7رکعتی است.
2- قبله: به نظر بهائیان جهت قبله همان جایگاه جسد بهاءالله در عکا است.
3- محارم: ازدواج با محارم در این آیین مگربا زن پدر منع نشده است.
4- عید: روز ولادت میرزا حسینعلی و روز بعثت باب اعیاد واجب است.
5- ازدواج با بیش از دو زن حرام است ولی خود میرزا به دو سه زن هم قناعت نکرده است.
6- معاملات ربوی آزاد است، حجاب زنان و ترک تراشیدن ریش مردان ملغی شده است.
– یکی از ابداعات بهاءالله نفی روحانیت و نهی نمودن این نهاد است.
– بعد از علی محمدباب 8 نفر ادعای من یظهره الله کردند که هیچکدام به موفقیت میرزا حسینعلی نوری نبوده اند.
– در کتابهای مذهبی بهائیان از دخالت درسیاست منع شده اند.
میرزا حسینعلی نوری می گوید: این حزب بهائیان در مملکت هر دولتی ساکن شود باید به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نماید.
بحث در خصوص من یظهرالله بهائیان
من یظهرالله بهائیان لقبش بهاءالله است.
امروزه از هر بهائی که بپرسید حسینعلی دارای چه مقامی است می گویند من یظهرالله ، ولی باب می گفت که باید اسمش محمد باشد که با توجه به عقاید بهائیان اسمش حسینعلی است به گفته باب باید محل ظهورش مسجد الحرام باشدکـه بـا نظر بهائیان بغداد است.
می توان نتیجه گرفت که من یظهرالله به عقیده علی محمد باب همان حضرت حجت(عج) است و نه بهاء .
نتیجه گیری:
با توجه به آنچه گفته شد جهت گیری کلی ایدئولوژی این فرق جداسازی ملت ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنان به مکتبی ساخته بشر است ، مکتبی که جنبه های غیرعقلانی آن به عقلانیتش می چربد و به تدریج از صحنه عملی زندگی اجتماعی و سیاسی خارج می گردد.در نهایت گرایش به این ایدئولوژی موجب جداشدن مردم از دین و دینداری گردیده پیوستن به مکاتب غیردینی را تسهیل می نماید. نمونه های این جداشدن از دین و دینداری و گرایش به مکاتب سکولار را در کنشگران بهائیت در دوران مشروطه و پهلوی خواهیم دید.
در این فصل روند جدایی ایدئولوژی بهائیت از ایدئولوژی شیعی مشخص گردید. ابتدا در مسئله نیابت امام زمان (عج) تغییر ایجاد شد و پیروان آیین شیخیه از مرجعیت شیعه که آنان را نایب امام زمان می دانستند جدا گردیدند و به رکن رابع پیوستند. با توجه به اختیارات انحصاری رکن رابع در تفسیر دین در شیخیه و تفسیر و تدوین اصول جدید در بابیه، با ارائه تعبیرات تازه از اصول توحید، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط علی محمدباب دین تازه ای بنا نهاده شد و آیین اسلام منسوخ اعلام گردید. ایجاد آیین و مناسک تازه در فروع دین پیروان علی محمد را از دیگر شیعیان در زندگی عملی و اجتماعی نیز جدا نمود. با ادعای بعثت بهاءالله و افاضات او،بابیه از حالت سنتی خارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزدیکتر گردید. این نزدیکی با سهل تر کردن احکام مربوط به روابط جنسی و وجهه های ظاهراً انسان دوستانه در مجازات دزدان و حکم به عدم سوزاندن کتب قابل مشاهده است.به این ترتیب آیین جدید نام بهائیت گرفت.
اگر از زاویه جامعه شناسی سیاسی به این تحولات بنگریم، روند مقابله با اقتدار سیاسی مذهب شیعه که در دوره قاجار درایران و در بین عموم مردم حاکم بود به خوبی مشاهده می شود. مقام نیابت امام زمان (عج) که شیعیان برای مراجع خویش و فقها قائل هستند نقطه کلیدی در اندیشه سیاسی شیعه است. پیروی از نایب امام زمان به شیعیان این امکان را می دهد که در هر عصری به تشکیل حکومت مورد نظر و اعتقاد خویـش بپردازنــد. معصوم نـدانستـن ایــن نــواب امام عصر(عج) و پیروی از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطه کلیدی در اندیشه سیاسی شیعه است. پیروی از نایب امام زمان به شیعیان این امکان را می دهد که درهر عصری به تشکیل حکومت مورد نظر و اعتقاد خویش بپردازند. معصوم ندانستن این نواب امام عصر(عج) و پیروی از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابی بودن و امکان تغییر مرجع در هر زمان، ضمانت اجرایی خوبی برای منزه ماندن اسلام و مدیریت جامعه اسلامی از سوء برداشت ها و سوءمدیریت هاست. انتخابی بودن مرجع و ولی فقیه ضامن مردمی بودن آن و امکان تغییر آن با سلب عدالت و یا اعلمیت از او ضمانت کننده حفظ دین و مدیریت آن از کج اندیشی و ناتوانی هاست.اگراین نیابت عام مبدل به نیابت خاص شود، دیگر امکان انتخاب،تغییر و سرپیچی از آراء خودسرانه فردی که نایب خاص تلقی شده و فرامین خود را منتسب به امام معصوم می نماید از بین می رود. به این ترتیب هرگونه تعبیر و تفسیر از دین از جانب نایب خاص امکان پذیر می شود و بر این اساس هم محتوای دین و هم حاکمیت آن با بحران مواجه می گردد. این وضع دربلند مدت نتیجه ای جز سرخوردگی از دین و جدایی آن از سیاست نخواهد داشت.
به این ترتیب در آیین شیخیه از لحاظ سیاسی تشکیل حکومت دینی با مشکل بزرگی مواجه خواهد شد. این فرقه بر حساس ترین نقطه سیاسی مکتب شیعه درزمان غیبت کبری انگشت می گذارد که سرمنشأ اقتدار روحانیت شیعه می باشد. بعد از مشوه شدن اصل نیابت امام عصر(عج) با ملغی نمودن دین اسلام از جانب باب و بهاءالله این حرکت به سوی محو کامل دین اسلام از صحنه اجتماع پیش می رود. مخالفت با وجود قشری به نام فقها که طبق قرآن کریم در مکتب اسلام برای تفسیر متشابهات و نگهبانی از دین و در اندیشه شیعیان و هم اهل سنت در صورت تشکیل حکومت اسلامی برای مدیریت جامعه در نظر گرفته شده است در اندیشه های باب و حسینعلی نوری به حدی است که وجود چنین قشری را در آیین بهائیت ممنوع اعلام می کنند.
جدا شدگان از اقتدار روحانیت به علت پیروی از مکتب شیخیه به راحتی در دامن آیین جدید یعنی بابیت می افتند. این که معانی جدید اعتقادی و رفتاری از طرف علی محمد باب با قصد بهره برداری سیاسی بیان شده باشد، مورد بحث ما نیست. هر چند رد پای دولت روسیه در ایجاد این نوگرایی دینی و یا حداقل کمک به ایجاد آن کاملاً مشهود است، اما چنان که در فصل گذشته گفته شد در عمل شکسته شدن اقتدار مذهب شیعه در ایران به معنای شکسته شدن اقتدار ملی در این کشور است و به نظر می رسد حمایت روسیه وسپس انگلستان و بعد از آن اسرائیل و ایالات متحده آمریکا از این فرقه، انگیزه ای جز شکستن اقتدار ملت ایران نداشته باشد. البته باید خاطر نشان سازیم که شواهد چنین نشان می دهد که هیچ مکتبی نمی تواند جایگزین مکتب ریشه دار و عمیق شیعه در کشوری که به کشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ویژه در مکتب بهائیت تشتت به گونه ای است که همواره مانند یک بمب خوشه ای فرهنگی رهبر تازه ای ظهور می کند، مکتب جدیدی احداث می شود و فکر نوی مطرح می گردد. وعده این نوبه نو شدن ها در گفتار سید باب نیز داده شده است در آن جا که او از آمدن پیامبران آینده و من یظهره الله سخن می گوید.
کنشگران بهائیت:
مقدمه:
شیخ احمد احسایی اولین فرد مؤثر در ایجاد این جریان بود و وی با ایجاد یک نوآوری در دین موجب شد تا نزد پیروان خود مرجعیت شیعه از اعتبار دینی و به تبع آن سیاسی ساقط شود و کسانی به عنوان رابطین خاص با امام زمان مطرح کردند که طبیعتاً قدرت پاسخگویی به همه نیازهای دینی جامعه و افراد را نداشتند زیرا این امر از عهده یک فرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن کریم و روایات صحیح معصومین خارج است و بهمین دلیل دیری نمی پاید که ضعف این افراد به پای دین نوشته شده و دیری نمی پاید که دین با روش اخباریین که هر نوع تفسیر عقــلی از قرآن کریم را منـع می نمود به شیئی قدیمی ،کهنه و بی اثر تبدیل می شد.
نوآوری بعدی توسط سید علی محمد باب شکاف بین روحانیت اصیل و پیروان او را بیشتر نمود و بطورکلی مردم را در برابر دولت قرار داد و دین جدید که ساخته شد با ایجاد شورش ها و ناآرامی ها به تبعید بابیان از ایران منجر شد. آنان در تبعید به فرقه سازی خود ادامه دادند و به ابزاری سیاسی در دست دول استعمارگر مبدل گردیدند.
گفتار اول: کنشگران شیخیه:
رهبران اصلی این گروه عمدتاً در دوره فتحعلی شاه زندگی می کردند و بابیه به رهبری یکی از شاگردان دومین رهبر این فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود.
الف:شیخ احمد احسایی ( م1242 ه.ق)
اوایل قرن سیزدهم هجری در عراق شهرت یافت و مریدانی که به دورش جمع شدند شیخیه نام گرفتند.
شیخ احمد از اهالی احساء فرزند زین الدین بن ابراهیم بن قصر بن ابراهیم بن داغر می باشد که در ماه رجب سال 1366 ه. ق به دنیا آمد.
ایشان در دودمان پیرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتی از مذهب پدران خود برگشت و مذهب شیعه امامیه را قبول کرد.او در 20سالگی مقدمات علوم دینی (ادبیات عربی) را خواند و توجه خود را به اخبار و احادیث شیعه معطوف ساخت و در نتیجه پیرومذهب شیعه 12 امامی گشت.
کنشگران بابیان:
سیدعلی محمد باب (شیرازی) از لحاظ سیاسی در مقابل دو اقتدار اصلی موجود در نظام اجتماعی زمانش مواضع مختلف گرفته است.
ایستادگی در مقابل دولت از سویی و اقتدار روحانیت از سوی دیگر:
او درمقابل دولت با تبلیغ ظلم ستیزی و درمقابل روحانیت با معرفی کردن خود به عنوان باب امام زمان و سپس در دین سازی موضع گرفته است.درزمانی که فشار از جانب هر یک از این دو اقتدار زیاد می شد عقب نشینی هایی از باب مشاهده می شد.
ادعاهای سید باب هر یک دلیل خروج او از دین مبین اسلام است و حکم آن اعدام می باشد.آنچه علما را از دادن قتل او بازمی داشت احتمال جنون او بود. این موضوع خود نشان می دهد که تا چه حد با توجه به جو حاکم بر زمان ادعاهای علی محمد باب به دور از منطق و خارج از شرایط ذهنی زمان خود بوده است.نهایتاً علت دادن فتوای قتل او بلواهایی بود که به خاطر او توسط توزیع کنندگان افکار و پیروانش ایجاد شد. به عبارت دیگر حکومت را بر اعدام او وام دارکرد تا فتنه فروکش کند.
علل گرایش پیروان به بهائیگری:
علت اصلی گرایش به بهائیگری در ابتدای ظهور آنرا نمیتوان در اوضاع اقتصادی و سیاسی آنزمان جستجو کرد. آقای عبد الله شهبازی در کتابی مفصل کلیه فامیلهای بهائی ابتدای ظهور این دین را با ذکر نام و سند معرفی مینماید که بیش از نود درصد آنان یهودیانی بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گویا دستوری به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفی کنند و با آغاز ادعای ظهور به آدین جدید بپیوندند تا با این گرایش برد تبلیغاتی این فرقه جدید بالاتر رود. این کتاب را میتوانید در همین سایت مطالعه نمائید.
علت گرایش از بعد اقتصادی:
دکتر یوسف فضایی در کتاب (تحقیق در تاریخ و عقاید شیخیگری و بابیگری و ) از دید جامعه شناسی ادیان به ریشه یابی این جنبش ها و علت بروزشان مبادرت ورزیده و می گوید:
وضع اقتصادی و کشاورزی ناسالم و محدود دوره قاجاریه مبتنی بر کشاورزی سنتی و رابطه ارباب رعیتی و نظام فئودالیزم قرون وسطایی بود که هر شهر باید از نظر ارزاق خود را کفایت می کرد.به این علت اگر در شهری به علت کمبود ارزاق قحطی پیش می آمد و احیاناً در شهرو ولایت دیگر ارزاق وجود داشت ، نمی توانست به ناحیه قحطی زده کمک کند زیرا حاکمان درحدود نصف ارزاق آنها را به جای دیگر می بردند و در انبارها نگه می داشتند.
روی این اصل دهقانان و زحمت کشان دیگر که نیروهای تولید کننده اقتصادی بودند هیچگونه تأمین اقتصادی و اجتماعی نداشتند و در نتیجه در فلاکت و تیره روزی و ناامیدی به سر می بردند و افق زردهایشان تیره بود و تن و روحشان در انتظار فرج و ظهور نجات دهنده خدایی بود.
علت گرایش از بعد امنیتی:
محمدرضا فشاهی در کتاب واپسین جنبش قرون وسطایی در قالب نظریات تضاد به بررسی علل و عوامل ایجاد و عوامل ایجاد فرقه های مورد نظر پرداخته و وضعیت امنیتی آن دوران را چنین بیان می دارد: «نیروهای نظامی دولت بلای جان زحمتکشان بودند، زیرا دولت قاجار از ولایات و شهرها و دهات کسانی را که عموماً بیکار و قلدر و قمه کش و به اصطلاح عوامانه لات و لوط کوچه و بیابان و گذر و خیابان بودند داوطلبانه به عنوان سرباز مزدور اجیر و استخدام و جزء ارتش موهوم خود می کرد .پس از ثبت نام و گرفتن اسلحه آنها را در محل زندگی خود آزاد می گذاشت این افراد درشهرها و دهات بلای جان زحمت کشان می شدند و از دسترنج آنها اخاذی و مفتخواری می کردند و جز ایجاد و تشدید تیره روزی مردم نقش دیگری نداشتند و همچنین مالیات های دیگری نیز بر روستائیان تحمیل می شد ،مأموران حکومت برای مخارج خود و افرادشان درمناطقی که تحت اختیارشان بود مالیاتی به نام تفاوت عمل دریافت می کردند افراد قشون و پیکهای دولتی به زور در خانه های روستائیان اقامت می کردند و علاوه بر مخارج خود و چارپایانشان اهل خانه را مجبور به خدمت می کردند و در صورت کمترین مقاومت آنها را با قنداق تفنگ و چماق مجروح می کردند.
علت گرایش از بعد عقیدتی:
عقیده آوردن پیروان شیخ احمد احسایی به او به این علت بود که آنان در جنگ های ایران و روس دیده بودند که دولت و روحانیت اصولی با تمام توان وارد شدند و شکست خوردند.نا امیدی از اقتدار شاه و روحانیت آنان را به سمت امید مستضعفان عالم یعنی امام زمان (عج) متمایل نمود و ادعای رکن رابع از جانب شیخ آنان را فریفته کرد.
علل گرایش از بعد اجتماعی:
اگر بخواهیم درمورد زمینه اجتماعی پیوستن پیروان به فرقه شیخیه مشروح تر سخن بگوییم، می توان گفت که شکست در جنگهای ایران و روس نوعی تحقیر، فقر، گرسنگی و بیماری برای ایرانیان به ارمغان آورد. دربار که از روی خوشگذرانی و زیاده طلبی نمی توانست از هزینه های خود کم کند به فساد مالی از قبیل رشوه گیری و گرفتن مالیات مضاعف از مردم پرداخت. مظالم دولتی و بخصوص شکست تلاش روحانیت تراز اول در جنگ پس از ابراز حکم جهاد، زمینه را برای نوعی درون گرایی و کناره گیری از امور اجتماعی در بین اقشار مختلف جامعه پدید آورد. احساس شکست و کناره گیری صاحب نفوذان سیاسی از امور دولتی وحکومتی که بخشی از آن نیز می تواند به علت فساد دربار باشد، موجب افزایش نفوذ قدرتهای بیگانه در دربار شاهی گشت و میل به دوری گزیدن از استبداد، فقر وشکستها، برخی از مردم را به سوی اندیشه های خیالپردازانه گرایش داد. از این رو با آن که مقابله با افکار صوفیانه و اخباریگری توسط علمای اصولی و پیشرفتهای علمی آنان، دین و زندگی دینی را به واقعیتهای اجتماعی و عملی نزدیک تر می نمود، اما همین تعارض نیز به نوبه خود زمینه را برای ظهور اندیشه های نوی که دارای خصلتهای دنیاگریز بودند فراهم تر کرد.
در مورد زمینه کسب وجهه باب در میان مردم ، به غیر از فراهم بودن زمینه تقابل دولت و ملت یکی به رهبری شاه و دیگری به رهبری روحانیت، می توان از نوع اعتقادات شاه نیز سخن به میان آورد. در این دوره محمدشاه بیش از هر کس دیگر تحت تأثیر حاج میرزا آقاسی استاد و صدر اعظم خود بود. به عقیده الگار«اخلاص بی چون و چرای محمد شاه به حاجی میرزا آقاسی جایی برای گفتگو از مرجع مذهبی باقی نگذاشت.» حاج میرزا آقاسی در ایروان به دنیا آمد و هنگام جوانی پدرش او را به عتبات عالیات برد و در محضر عبدالصمد همدانی صوفی معروف، به تحصیل پرداخت. در حمله وهابیه به کربلا استادش کشته شد و او به ایروان بازگشت و چندی در سمت منشی اسقف بزرگ ارمنی ایروان مشغول به کارگشت. «پس از سرگردانیهای بیشتر در زی یک درویش در تبریز به دربار عباس میرزا راه یافت و در آنجا خود را به عنوان معلم و رفیق محمد میرزا مستقر کرد.» پیشگویی ها و خرافه پردازی های آقاسی زمینه را برای شیفتگی بیشتر شاه فراهم تر نمود. برای مثال معروف بودکه او وقتی برای سلامت شاه حرارت تابستان را کم کرده بود!
با توجه به همین نشانه ها و گزافه گویی هایی که در مورد کرامات آقاسی و دیگر صوفیان بیان می شد وبا توجه به فاصله گرفتن محمد شاه از علمای اصولی، محمد باب به خود جرأت داد و ماجرای درگیری خود با علمای شیراز را به امید اثر بر شاه برای او نوشت. این درگیری پس از ادعای او به نیابت امام زمان (عج) صورت گرفت و در آن پس از شکست در بحث با علما، علی محمد مجبور به توبه شد.همچنین او در زندان ماکو رســاله ای تحــریر کـــرده بــه حاج میرزا آقاسی تقدیم کرد.
به طور کلی در تفحص درباره رابطه دولت با فرقه بابیه باید گفت به نظر می رسد در دوره محمد شاه، فاصله گرفتن دولت یا دستگاه سیاسی از متشرعین اصولی و گرایش دولت به افکار خرافی و صوفی مآبانه از جمله عواملی است که زمینه را برای ابراز عقیده علی محمد باب پس از طرد شدن از جانب روحانیت فراهم کرده است. حمایت حاکم اصفهان از او نیز بسیار کارساز بوده است. به عبارت دیگر در ابتدا سید علی محمد باب با استفاده از کسوت روحانیت و اعتبار نیابت امام زمان (عج) توانست عده ای را به خود جلب کند. پس از ابراز برائت روحانیت از او علی محمد باب به دامن اقتدار دولت چنگ زد. یعنی در قدم اول با پشتیبانی اقتدار روحانیت وارد میدان ادعای خویش شد و پس از دستگیری به دنبال جلب حمایت دولت برای مقابله با روحانیت رفت.
با استفاده از آنچه دراین گفتار آمد علل گرایش پیروان این فرقه ها به آنان را می توان به صورت زیر جمع بندی نمود: علی رغم برخی که زمینه اجتماعی جنبش بهائیت را تضاد طبقاتی مبتنی بر عوامل اقتصادی می دانند به نظر می رسد که طبقات اجتماعی آن زمان مبتنی برزمینه های سیاسی شکل گرفته بود و ریشه این جنبش عمدتاً در زمینه های سیاسی و فرهنگی نهفته است نه اقتصادی. شکست اقتدار دین و دولت در جنگهای ایران و روس و فقر عمومی مردم زمینه را برای گرایش به شیخیه در پیروان این فرقه فراهم نمود. تمایلات صوفی گرایانه محمد شاه و صدراعظم ، خواست دولت روسیه و همراهی بریتانیا برای شکستن مهم ترین عامل انسجام اجتماعی جامعه ایرانی یعنی مذهب شیعه ، تضاد میان دولت و ملت در بخش ساختار سیاسی- اجتماعی و وجود جنبش شیخیه و تمایلات واقع گریز در اذهان عمدتاً طبقات پایین فرهنگی – سیاسی جامعه نیز عمده ترین عواملی هستند که زمینه را برای به وجود آوردن جنبش بابیه فراهم نمودند. از آن پس این جنبش عمدتاً با حمایت بیگانگان در خارج از ایران برنامه ریزی شد و به حیات خود در شکل بهائیت و انواع آن ادامه داد.
نتیجه گیری:
در این فصل شرح احوال کنشگران بهائیت از تأسیس فرقه شیخیه تا بهائیه یعنی از دوره فتحعلی شاه تا انقلاب مشروطه را بیان داشتیم. ظهور و تکامل این جنبش در همین دوره اتفاق می افتد و با پشت سرگذاشتن فرقه های گوناگون، از این تاریخ به بعد عمدتاً در قالب یک فرقه مذهبی – سیاسی به حیات خود ادامه می دهد. توجه به سیر روند خصوصیات رهبران این فرقه نتایج جالب توجهی را به دست می دهد. شیخ احمد احسایی با مرامی به شدت پایبند به ائمه اطهار و روایات آنان به طوری که بنابر مشرب اخباریگری تعبیر و تفسیر آن روایات را هم جایز نمی دانست، با تعبیر نیابت عامه امام زمان (عج) به نیابت خاصه بدعتی در دین گذاشت که در آخر عمر خود او موجب تکفیرش شد و بر همان اساس ، فرقه هایی پایه ریزی شد که اسلام را منسوخ اعلام نمودند و به طوری که خواهیم دید با همکاری اسرائیل خواستار محو آن از کره زمین گردیدند.
این فرقه ها با انگشت گذاشتن بر نقطه مرکزی اعتقاد سیاسی شیعه یعنی وجود امام زمان(عج) و محدود کردن نایب آن امام همام در وجود یک انسان تلاش نمودند زمام اعتقادات مردم را به دست گیرند. با توجه به شخصیت شیخ احمد احسایی، این حرکت فقط با خود بزرگ بینی او قابل توجیه است. او خود را در حدی می دید که می تواند با امامان معصوم تماس داشته باشد و دستورات دینی را مستقیماً از آنان دریافت دارد. چیزی که از دیدگاه همه علمای اصولی شیعه در طی قرون ، کذب محض است ، زیرا اگر کسی به چنین مقامی دست یابد نیازی به ادعای آن ندارد. او به عنوان نایب عام امام (یعنی مرجع تقلید) از جانب مردم مطاع است و با این ادعا به مقام بالاتری نخواهد رسید.تا آوازه علمی و تقوایی شیخ احمد احسایی در ایران بالاگرفت از جانب علما به ایران دعوت شد و حتی شاه برای تقرب جستن به این درگاه نامه چاکرانه آن چنانی نوشت که تا آن زمان برای هیچ یک از علما ننگاشته بود. از سوی دیگر اگر باب این ادعا باز شود به راحتی می تواند مورد سوء استفاده کذابین قرار گیرد و موجب انحراف در دین اسلام شود.
به طوری که نتیجه آن را در سیدعلی محمدباب و بعد از آن در حسینعلی نوری می بینیم. بنابراین به نظر می رسد شیخ احمد نمی توانست تماماً آن کسی باشد که ادعا می نمود.
سیدعلی محمد باب با ادعاهایی که بیمارگونه به نظر می رسید، کما این که تا مدتها علمای دین به علت احتمال خبط دماغ از دادن فتوای قتل او اجتناب ورزیدند، و حسینعلی نوری با سیاست بازیهای خاص خود و تلاش در جهت معقولتر نمودن آن ادعاها، درصدد جدا کردن مردم ایران از رهبران اجتماعی خود یعنی مراجع تقلید برآمدند. این حرکت از جانب این دو نفر و عمدتاً با حمایت دولت روس و پشتیبانی بریتانیا انجام گرفت و با کسب موفقیتهایی در مراحل اولیه نظر دیگر دول اروپایی نظیر فرانسه را نیز به سوی خود جلب نمود. در ادامه این حرکت، با کنار گذاشتن روسیه به علت وقوع انقلاب بلشویکی در آن کشور، دولت انگلستان به بهره برداری از کاشته آنان پرداخت.
ادعاهای وابستگی این جنبش از زمان سید علی محمد باب به بیگانگان از این روست که او بخصوص پس از طرح ادعاهایش در شیراز و انجام مناظره با علمای وقت و طرد وی از جانب روحانیت ، تحت حمایت حاکم گرجی الاصل اصفهان قرار می گیرد و بر اثر پذیرایی بسیار سخاوتمندانه آن حاکم بر شدت ادعاهایش می افزاید. با برگزاری تجمع با بیان در دشت به دشت، این ادعاها رنگ نوآوری دینی می گیرد و به بدعتهای تازه در دین می انجامد. نقش حسینعلی نوری که در ارتباط تنگاتنگ با سفارت روسیه بود بخصوص در ماجرای به دشت بسیار بارز است. اگر از دید منافع خارجی به این مسئله بنگریم، ایجاد شورشهای سه گانه در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه خود زمینه ای است برای مقابله با دولت و گرفتن امتیاز از آنان از سویی و ایجاد دودستگی میان ملت از سوی دیگر. شاید اگر درایت امیرکبیر در بدنه دولت و هوشمندی علمای شیعه در میان ملت نبود این نقشه موفق می شد و جدایی ایران شمالی و ایران جنوبی تحقق می یافت، اما چنین نشد. تبعید این فرقه ها به خارج از ایران و صدور دستور اعدام علی محمدباب توسط امیرکبیر، همراه با اعتقاد راسخ مردم به مذهب شیعه موجب شد تا نقشه شوم بیگانگان در ایران عملی نگردد.
ارتباط حسینلعی نوری که یکی از جانشینان و مروجان اصلی بابیت و سپس بهائیت درایران به شمار می آید با سفارت روس کاملاً روشن و بارز است. او خود برای شکستن کیان و اقتدار روحانیت شیعه ، نوآوری دینی را تکمیل کرد و به طوری که خواهیم دید، بهائیان عکا را مرکز خود قرار دادند. از این پس این فرقه ، جهان وطنی آغاز کرد و به عنوان ابزار دستی برای شکستن اسلام در سراسر دنیا توسط دولتهای استعمارگر به کار گرفته شد. بعدها اسرائیل هم که به دنبال ایجاد شکاف در بین مسلمانان و شکستن اتحاد و اتفاق آنان بود و هست، از تقویت بهائیان دریغ نورزید.
در سیر تحولات تدریجی کنشگران بهائیت می بینیم که رهبری دینی نهایتاً به نوعی رهبری حزبی مبدل می شود. این تحولات از فرقه شیخیه که با جداشدن از روحانیت شیعه خود را در پناه اقتدار دولت ایران قرار داده بود، آغاز گردید. مخالفت باب با اقتدار دولت و روحانیت به جداشدن بابیان از دولت و ملت ایران انجامید. سپس با طرد جانشینان او از کشور، رهبران این فرقه به طور کلی جهان وطنی اختیار نموده در دامن اقتدار کشورهای بیگانه قرار گرفتند و به عواملی در خدمت دولتهای استثمارگر مبدل شدند. با آن که در تعلیمات بهائیت فعالیت سیاسی منع شده است اما نحوه تعامل کنشگران این جنبش با اقتدارهای موجود در هر عصر نشان می دهد که به شدت از امکانات سیاسی زمان خود بهره برداری نموده اند. شیخیه تلاش می نمود تا همسو با دولت وقت باشد، بابیه از تضاد میان دولت و ملت سود جست و با تحریک مردم به ظلم ستیزی برای خود هوادارانی فراهم نمود و درمقابل دولت قاجار شورشهایی را رهبری کرد. بهاءالله نیز با رفتن به سوی سیاستمداران روس و عثمانی تلاش نمود تا از قدرت و نفوذ آنان برای اقتدار مذهبی خویش استفاده نماید.حسینعلی نوری راه جهانی شدن این فرق را با ایجاد روابط حسنه با دول بیگانه مانند روس و انگلیس و فرانسه و عثمانی باز نمود. در فصول آینده خواهیم دید که عباس افندی با پیوستن به دول بیگانه ، وجه بین المللی این آیین را تکمیل ساخت و به حدی به دولت انگلستان خدمت کرد که از انگلیسی ها لقب «سر» دریافت کرد. شوقی ربانی این دین را به شکل حزبی جهانی درآورد و جهان وطنی را رسماً اعمال نمود.
در جریان این روند کلی ما شاهد جداشدن ها و تفرقه های زیادی در این میان هستیم. فرقه های جدا از یکدیگر به فراوانی ساخته شد و مانند یک بمب خوشه ای فرهنگی گروههای پراکنده ای را در کشور ما ایجاد نمود. این روند نتوانست به انهدام فرهنگ مسلط شیعی بینجامد، اما به هر صورت افراد زیادی را از بدنه اصلی اقتدار دینی حاکم بر کشور که به بیانی مبنای هویت فرهنگی این مرز و بوم بودند، جدا کرد.
بهائی گری در مشروطه:
در زمان انقلاب مشروطه بهائیت رشد خود را تا رسیدن به چندمین فرقه مجزا از یکدیگر و کامل طی کرده بود. بعد از بهاءالله دیگر دین سازی متوقف شد اما پیروان این فرقه ها در قالب شیخیه ،بهائیّه ، بابیه وازلیه و دیگر فرقه های فرعی که قبلاً نام آنان آورده شد ادامه حیات می دادند.
پس از نهضت تنباکو، انقلاب مشروطه برای از بین بردن سلطه پادشاهان جبار و خود رأی در کشور با رهبری روحانیت و همراهی مردم برپا گردید. اما این انقلاب با حضور گروهی از روشنفکران غرب گرا از مسیر اولیه خویش منحرف گردید و به نوع جدیدی از استبداد فرهنگی تبدیل گردید که می توان از آن به استبداد روشنفکری تعبیر نمود.
در این دوران یحیی نوری معروف به صبح ازل و جانشین علی محمد باب و رهبری ازلیان و عباس افندی مشهور به عبدالبهاء که جانشین حسینعلی نوری شده بود رهبری بهائیان را به عهده داشتند
در زمان مشروطه:
1- دولت ایران فاسد بود و سوء مدیریت داشت
2- به دلیل سوء مدیریت و ولخرجیهای گزاف از لحاظ مالی ضعیف بود
بهمین دلیل مردم خواستار عدالت،آزادی و پیشرفت روزافزون بود و خواهان اصلاحات سیاسی بودند درزمان مشروطه دو خط مشیء فکری تحریکات اجتماعی را رهبری می کرد.
1- علمای اصولی ،اصلاحات اجتماعی- مذهبی را تشویق می نمودند.
2- روشنفکران تحصیل کرده در غرب یا متأثر از آنان الگوهای اجتماعی دموکراسی اروپایی را دنبال می کردند.
در این گیرودار برخی از بابیان که دوره تجدید نظر در اصول و اعتقادات دینی خود را پشت سر گذاشته بودند به خیل روشنفکران غرب گرا پیوستند و اغلب بهائیان به رهبری عباس افندی دنباله بدعت های مذهبی علی محمدباب و حسینلعی بهاءالله را گرفتند.
آنچه بهائیّت برای آن بوجود آمده بود در انقلاب اسلامی مضمحل گشت و نابود شد. اقتدار روحانیت یا مکتب شیعه در این انقلاب احیاء شد و مجدداً مراجع تقلید در یک شکل رسمی و حساب شده بر مسند اقتدار دولت و ملّت نشست. طبیعی است که در چنین شرایطی عرصه بر آنان که از ابتدا بنای کارشان بر دشمنی با اقتدار روحانیت بود بسیار تنگ شد.
جنبش شیخیه و بابیه:
v شکست ایران در جنگ های ایران و روس
v از دست دادن سرزمین های زیادی از کشور در اثر جنگ
v شکست روحیه سیاست مداران و مردم ایران
این عوامل موجب وابستگی سیاست مداران به دول خارجی و در برخی از مردم سبب پناه بردن به اندیشه های افراطی شد.همچنین دادن کلمه جهاد در مورد جنگ ایران و روس و شکست در جنگ باعث تردید برخی درکارایی دین و در وضعیت موجودش شد و عده ای برآن شدند تا به فکر نوآوری در دین و عده دیگر به فکر کنارگذاشتن آن افتادند.
آنان که دین را کنارگذاشتند به مکتب های دنیاگرا پناه بردند و نوعی روشنفکری بیمار را بوجود آوردند و آنان که گرایش به خرافات داشتند به غلو در دین که زمینه آن در بین عوام بود مشغول گشتند.
به شهادت تاریخ وقتی سید محمد نجفی یکی از مراجع تقلید دوره فتحعلی شاه از حوض وضو می گرفت مردم آب آن را برای تبرک خالی می کردند همچنین الگار به نقل از ویولک می گوید مردم خاک غبار زیـر ســم قاطــر او را جــمـع می کردند. ایــن نوع شیفتگی نسبت به علمـا بـه عنوان نواب امام عصر(عج) می توانست زمینه را برای جذب عـوام بــه اندیشه های اغراق آمیز در دین فراهم نماید.
البته بعد از بوجود آمدن شیخیه و بهائی گری تکفیر شیخ احمد توسط شهید ثالث ودیگر علمای آن زمان از همه گیر شدن اندیشه های او پیشگیری بعمل آمد.
در مقابل کم آوردنهای مالی سیاست ناصرالدین شاه دریافت وام از دیگر کشورها بود.
1- درسال 1318(ه.ق) 5/22 میلیون روبل از طرف روسیه با بهره 5%، بازپرداخت 75ساله
2- پرداخت مبلغ 500 هزار پوند به بانک شاهنشاهی که متعلق به بریتانیا بود به عنوان غرامت برهم زدن قرارداد تنباکو و وام نگرفتن از هیچ کشور دیگری تا بازپرداخت این وام از شرایط اعطای وام بود.با توضیحاتی که گفته شد:
1- نفوذ روسیه با اعطای این وامها افزایش یافت.
2- در زمینه اجتماعی انقلاب مشروطه تضاد بین مردم به رهبری علما و ساخت سیاسی اهمیت زیادی در جریان حوادث داشت. نظام سیاسی مستبد کشور را درگرو وامهایی گذاشته بودکه نه برای توسعه کشور بلکه برای خوشگذرانی شاه و درباریانش صرف می شد، ولی مردم خواهان عدالت و اصلاح نظام سیاسی بودند.
از طرفی همه جا توسط عوامل حکومتی سرکوب می شدند و هیچگونه حق قانونی و سیاسی برای آنان در نظر گرفته نشده بود .به دلیل فشارهایی که بر مردم – روحانیون و حتی تجار وارد شد برای سرنگونی ستمگری و سرکوب مجتهدین عمده پایتخت با تجار علیه استبداد همدست شدند و تلاش نمودند تا ساخت نهایی را تغییر دهند .روشنفکران مدرن نیز پشتیبان اصلاحات بودند. در میان روشنفکران هم افراد طرفدار بابیه و بهائیّه وجود داشتند برخی عیناً با دین اسلام مخالفت می کردند.
در کل انقلاب مشروطه نهضتی مبتنی بر ارزشهای ملی و در جهت حفاظت از کیان اسلامی کشور ایران تحت اقتدار روحانیت آغاز گشت و درصدد محو سلطه حکام جبار و مستبد بود، اما این انقلاب به سمت دیگری رفت و نهایتاً به استبداد روشنفکری منجر گردید که رضاخان میرپنج مجری آن بود و بدین ترتیب فرقه بابیه و بهائیّه طبق آنچه در طرح اولیه آنان برای ایجاد تفرقه و شکست اقتدار شیعه در کشور اسلامی ما تأسیس شده بود تا زمینه را برای سلطه بیگانگان فراهم نماید کارایی خود را نشان داد بطوریکه کشور فرانسه را نیز به هوس انداخت تا در تونس و الجزایر با استفاده از مبلغین این فرقه به مبارزه خود با مسلمانان آن دیار شدت و اثر بیشتری بخشد و بدین ترتیب نهضت مشروطه علی رغم اهداف اولیه موجب شد تا اقتدار علمای دین به تدریج کم تر شده و مدیریت اجتماعی ظاهراً در دست دولت و در واقع در دست گروههایی که قدرت اثر گذاری بر دولت را داشتند قرار گیرد. این ذی نفوذان در درجه اول دولت های روس و انگلیس و بعد از انقلاب بلشویکی روسیه دولت انگلستان و متعاقباً آن دولت آمریکا می باشند و وابستگان فرقه بابیه و بهائیّه از جمله نیروهایی بودند که در این انتقال قدرت نقش داشتند.
بتدریج حضورآنان در مواضع تصمیم گیری افزایش می یابد بطوریکه در دوره محمدرضا شاه یکی از منسوبین آنان برای مدتی طولانی در رأس قوه مجریه قرار می گیرد.
بهائی گری در عصر پهلوی:
یکی از دستاوردهای انقلاب مشروطه پس ازغلبه مشروطه خواهان بر مشروعه خواهان حاکمیت اندیشه کافی نبودن دین برای اداره جامعه و تسلط منطق ایجاد تحول اجتماعی بر اساس مدلهای غربی و عمدتاً اقتباس از غرب بود رضاخان با استفاده از این جو به تضعیف نهاد مذهب پرداخت و از حیطه اقتدار روحانیت کم کرد و به رتبه اقتدار دولت افزود.تفاوت این دوران با دوره قاجار در این بود که به علت انحراف در انقلاب مشروطه منطق اداره کشور در دوران پهلوی کنارگذاشتن مذهب و اداره امور به سبک غربی بود حال آنکه در دوره قاجار اعتبار شاه به ظل الله بودن او بود.
الگار می گوید: شانزده سال سلطنت پهلوی اول انصافاً می توان به عنوان یک دوره دشمنی سنگین نسبت به نهادهای فرهنگ اسلامی توصیف شود . آنچه از نظر نویسندگان غربی با تأیید «اصلاحات» و «نوسازی» خوانده می شود از طرف بسیاری اگر نگوئیم ، اغلب ایرانیان اهانتی سخت به فرهنگ و سنت ها و هویتشان تلقی می شد.
اصلاحات و نوسازی پس از رضاشاه توسط فرزندش که علناً توسط متفقین روی کار آمد ادامه یافت . برای جلب قلوب مردم و متدینین ،اجرای مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) که ممنوع اعلام شده بود آزاد گشت و حجاب زنان دیگر جرم تلقی نشد.دیگر آزادی های دموکراتیک در قالب یک حکومت لیبرال منش نیز ارائه شد به نحوی که فرق مختلف فکری در ایران رواج یافتند.در دهه اول روی کار آمدن محمدرضاشاه ،روزنامه ها آزادی نسبی یافتند و احزابی نظیر حزب توده، حزب سوسیالیستهای خداپرست،کسروی گرایی و غیره در کنار گروه فداییان اسلام رونق گرفت. در همین فضا بود که اقلیتی در مجلس شورای ملی به دنبال ملی کردن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفتی انگلستان افتاد. اما جالب است که طی چندین دوره مجلس این گروه در اقلیت ماند و حتی حدود شش ماه قبل از ملی شدن صنعت نفت وقتی مظفر بقایی نماینده کرمان خواست لایحه ملی شدن صنعت نفت را تقدیم مجلس کند، نتوانست پانزده نماینده موافق که آن را امضا کنند پیدا کند. بالاخره مجاهدتهای مردم و همکاری احزاب و بخصوص تهدیدهای گروه فداییان اسلام با مشارکت دکتر مصدق وهمت آیت الله کاشانی صنعت نفت را ملی کرد. اما کودتای 28 مرداد، شاه و نفت ایران را از چنگال انگلستان بیرون آورد و دربست در اختیار آمریکا قرار داد. پس از آن شاه به کمک برنامه ریزان آمریکایی و با استعانت از سازمان مخوف امنیتی خود در راستای اصلاحات به سبکی که رضاخان شروع کرده بود، با سرعت و شدت و حدت بیشتری ادامه حرکت داد.
پس از درگذشت آیت الله بروجردی در سال1340ه.ش .محمدرضا شاه احساس نمود که فرصتی برای خارج کردن کامل مذهب از امور اجتماعی به دست آمده است. ابتدا لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی را در دولت علم به تصویب رساندند که با عکس العمل شدید روحانیت مواجه شد. اما همان نهضت موجب شناسایی آرایش نیروهای مذهبی شد وحمله همه جانبه دوم که در مقابل نهضت 15خرداد و در دفاع از انقلاب به اصطلاح سفید صورت گرفت ، روحانیت را به شدت منزوی نمود. تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس نجف به علت اعتراض ایشان به کاپیتولاسیون یا حق مصونیت قضایی ارتشیان آمریکا در ایران و عدم مشاهده عکس العمل فراگیر در بین روحانیت و مردم، آمریکا و شاه را مطمئن نمود که دیگر رمقی در سازمان مذهبی برای مقابله با آنان باقی نمانده است. از این پس بود که بهائیان علناً در صحنه اجتماعی و سیاسی کشور ظاهر شدند. به عبارت دیگر حضور آنان درصحنه پس از اطمینان از سرکوب کامل روحانیت شیعه و نهاد مذهب پس از قیام 15خرداد درسال 1342 و تبعید حضرت امام در سال 1343 می باشد. در همین سال است که هویدا به سمت نخست وزیری انتخاب می شود و مدیریت برنامه های شاه را به عهده می گیرد و حدود13سال در این منصب باقی می ماند.
گفتاردوم:
دولت و بهائیان:
در دوران پهلوی به ویژه در دوره پهلوی دوم به علت مساعد شدن شرایط حضور بهائیان در صحنه های اجتماعی و بخصوص سیاسی، شاهد حضور گسترده و فعال آنان در مناصب کلیدی هستیم. آغاز حکومت رضاخان با ابتدای رهبری شوقی افندی جانشین عباس افندی همراه است. در دوران پهلوی شاهد این هستیم که بهائیت در پناه دولت خود را حفظ کرده بر پیروان خود می افزاید و در این دوران ایران به پناهگاه امنی برای بهائیان تبدیل می گردد. لازم به ذکر است که در دوران پهلوی سران اصلی بهائیت در خارج از کشور (عمدتاً در اروپا و آمریکا) به سر می بردند و امور بهائیان ایـران بــه دستور شوقی افندی و بعدها بیت العدل اعظم که مرکزیت آن در اسرائیل می باشد از مجاری محافل ملی داخل کشور اداره می شد.
به نظر می رسد رضاخان نسبت به بهائیان بسیار خوش بین بوده است، چنان که یکی از افسران بهائی را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود ولیعهد انتخاب می کند. به گفته فردوست این شخص که سرگرد صنیعی نام داشت، بعدها سپهبد می شود و به وزارت جنگ و تصدی یکی دیگر از وزارتخانه ها منصوب می گردد و این مثال خود حاکی از احترام و اعتماد رضاخان به بهائیان و میزان نفوذ آنان در دستگاه دولتی می باشد.
جنبش بهائیت در دوران پهلوی یکی از شاخه های بسیار مؤثر و با نفوذ در تشکیلات سیاسی دولت و به تبع آن ساختارهای فرهنگی و اقتصادی کشور بوده است. در دوران پهلوی اول سیاست دین و روحانیت زدایی او مطابق میل وهدف بهائیان بود. بنابراین مقابله آنان با دولت از میان رفت و برعکس نوعی همکاری با آن داشتند. آنها با همکاری دولت به مقابله با نهاد دین پرداختند. این مقابله تا حد کشف حجاب که از احکام ضروری دین مبین اسلام است، پیش رفت. برای این که جریان جنبش بهائیت را در دوران پهلوی بخصوص پهلوی دوم پیگیری کنیم و دریابیم تا چه میزان فعالیت داشته و در سرنوشت سیاسی و اجتماعی این کشور نفوذ و تأثیر داشته است در این قسمت به معرفی برخی از عناصر بهایی که از دیگران تأثیر گذارتر و مهمتر بوده اند می پردازیم.
عناصر بهائی زیادی به خصوص بعد از نهضت 15خرداد 1342 در بخشهای مختلف سیاسی اقتصادی، فرهنگی و هنری کشور حضور داشتند. افرادی همچون هژبر یزدانی سرمایه دار معروف،ثابت پاسال رئیس رادیوتلویزیون ،عهدیه خواننده زمان شاه، فرخ رو پارسا وزیر آموزش وپرورش کابینه هویدا، دکتر شاهقلی وزیر بهداری که پسر سرهنگ شاهقلی مؤذن بهائی ها بود، مهندی از بهائیان کاشان شاغل در دفتر مخصوص فرح پهلوی، مهدی میثاقیه سرمایه دار و صاحب استودیو میثاقیه و صدها نفر بهایی متنفذ دیگر. به طور کلی بهاییان یکی از ارکان اداره کشور بودند. در این قسمت مختصراً به شرح احوال عوامل عمده بهائیت در ایران و عملکرد آنان در این دوره می پردازیم.
الف- تیمسار ایادی: «پدر ایادی از رهبران مذهبی بهائی ها بود و این سمت به ایادی به ارث رسیده بود، لذا بدون تردید باید گفت که او از آغاز توسط سرویس انگلیس نشان شده بود و واجد شرایط یک جاسوس طراز اول بود و لذا او را به دربار معرفی کردند. نقشی را که ایادی تا انقلاب برای غرب داشت مجموع مهره های غرب روی هم نداشتند.» فردوست او را به عنوان پزشک ارتش، پزشک علیرضا پهلوی برادر شاه و پزشک خود شاه معرفی می کند. او هر روز دراوقات فراغت، شاه را می دید و متجاوز از هشتاد شغل داشت. مشاغل او به گفته فردوست همه مهم و پولساز بودند: او رئیس بهداری کل ارتش بود که در این پست، ساختمان بیمارستانهای ارتش، وارد کردن وسایل آنان و وارد کردن داروهای لازم به امر او بود. دادن درجات پرسنل بهداری ارتش از گروهبان تا سپهبد به امر او بود و هیچ پزشک سرهنگی بدون امر او سرتیپ نمی شد. ایادی رئیس «اتکا» یعنی فروشگاههای زنجیره ای ارتش و نیروهای انتظامی بود. سازمان دارویی کشور تماماً تحت امر ایادی بود و وارد کردن اقلام دارویی بنابر صلاح دید این مبلغ بهائیت بود. شیلات جنوب و تعیین این که به کدام کشورها و شرکتها اجازه صیادی داده شود نیز دراختیار اوبود.مشاغل فوق میزان نفوذ ایادی دردولت و ارتش شاهنشاهی را که در آن زمان مقتدرترین ارتش خاورمیانه خوانده می شد نشان می دهد.فــردوست در ادامـــه می گوید:«دردوران هویدا ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد و این وزرا بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند.» همچنین فردوست با توجه به نفوذ ایادی می گوید نمی دانم در این دوران «آیا ایادی بهائی بر ایران سلطنت می کرد یا محمدرضا پهلوی؟» در دوران قدرت ایادی تعداد بهائیان ایران به سه برابر رسید و درایران بهائی بیکار وجود نداشت.فردوست می گوید ایادی که همسری اختیار ننموده بود، مشهور به راسپوتین ایران بود و او را جاسوس بزرگ غرب و مطلع ترین منبع اطلاعاتی سرویسهای آمریکا و انگلیس در دربار و کشور معرفی می نماید به عقیده فردوست ایادی در رساندن هویدا به نخست وزیری نقش اصلی را داشت»
در حقیقت ایادی به علت نفوذ و مدیریتی که در فرقه بهائیت داشت با تشکیلات بهائیت در خدمت شاه بود و امور مختلفی را که برخی از آنان در فوق نامبرده شد می گرداند. از این رو بود که در این دوره بهائی بیکار یافت نمی شد و هر کدام به کمک ایادی،هویدا و امثال آنان در پستی مشغول به کار بودند.
پروین غفاری نیز در کتاب «تا سیاهی در دام شاه» درباره ایادی می نویسد: « ایادی پزشک معتمد اوست(شاه) و به دلیل این که بهائی است مورد توجه خاص شاه است. درمدتی که در دربار رفت و آمد داشتم احساس کردم که شاه به دوستان بهائی اش بیشتر اهمیت می دهد که ایادی نیز از آن جمله است.» وی در جای دیگری می نویسد: «ایادی نیز چون از متنفذین فرقه بهائیت بود و به محافل بهایی نزدیک بود، موقعیت مهمی داشت و در تمام دشواریها با یاری هم مسلکان بهایی اش مشکلات را مرتفع می کرد. من نیز به همراه او در محافل و مجالس بهائیان شرکت می کردم وبعینه می دیدم که اکثر دولتمردان و صاحبان نفوذ درصنایع و پستهای مهم کشور از این فرقه هستند.»
ب- امیرعباس هویدا:پدرش کارمند وزارت امور خارجه بود. وی نیز در شهریور 1322 به استخدام وزارت امورخارجه درآمد. در اول مهر ماه1323 از سربازی به وزارت امورخارجه بازگشت و به عضویت در اداره اطلاعات این وزارتخانه درآمد و در بهمن همان سال به اداره سوم سیاسی انتقال یافت. در تاریخ 1/5/1324 وابسته سفارت ایران در پاریس شد و از تاریخ 1/8/1325 کارمند اداره حفاظت منافع ایران در آلمان گردید. از 1/1/1328 سرکنسول ایران در اشتوتگارت شد و در اسفند ماه 1329 وزیر امور خارجه گردید. وی در دولت دکتر مصدق معاونت اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه را داشت. او از 29/7/1330 مأمور به کار در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نیم بعد یعنی از 13/12/1335 رایزن سفارت ایران در آنکارا و شش ماه بعد در آبان و دی ماه 1336 سرپرست سفارت ایران در ترکیه شد. اواخر سال 1336 به عنوان کادر مأمور وزارت امورخارجه گردید. وی در دولت دکتر مصدق معاونت اداره سوم سیاسی وزارت امور خارجه را داشت. اواز 29/7/1330 مأمور به کار در کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و چهارسال و نیم بعد یعنی از 13/12/1335 رایزن سفارت ایران در آنکارا و شش ماه بعد در آبان و دی ماه 1336 سرپرست سفارت ایران در ترکیه شد. اواخر سال 1336 به عنوان کادر مأمور وزارت امورخارجه در شرکت نفت اشتغال داشت. سپس وزیر دارایی در دولت حسنعلی منصور شد. از 6/6/1338 به عضویت در ساواک درآمد و در3 همان سال به انتشار نشریه کاوش دست زد. او از مؤسسان کانون مترقی به ریاست منصور درسال 1340 بود و از بهمن 1343 تا مرداد ماه 1356 در سمت نخست وزیری ایران قرار داشت.
در مورد بهائی بودن هویدا بهترین و گویاترین سند، نامه ای است با امضای اسکندر که در مهرماه 1343 به وسیله پست برای اکثر مقامات دولتی آن زمان ارسال شد که به افشای سوابق او می پردازد. گویا این نامه توسط منوچهر اقبال تنظیم شده است. متن این نامه در جلد دوم از خاطرات فردوست از صفحه 377-375 آمده است. در این نامه سوابق خدمتگزاری پدر هویدا به بهائیت و برخی از تخلفات خود او در مناصب قبلی که داشته آمده و از برخی دوستان بهائی او نام برده شده است. دو سند دیگر که بهائی بودن هویدا را مورد تأیید قرار می دهد، یکی نامه ای است که یکی از سران جامعه بهائیت به نام قاسم اشرافی در تاریخ 12/6/1343 به مناسبت تصادف هویدا در جاده شمال و شکسته شدن پای او، برای فرهنگ مهر ارسال داشته است و سند دوم گزارش ساواک از جلسه بهائیان ناحیه 2شیراز به تاریخ 19/5/1350 می باشد.
انتصاب هویدا به صدارت نه تنها اعتراض عامه مردم بلکه حتی اعتراض «خواص» رژیم پهلوی را نیز برانگیخت. به طوری که در یکی از گرارشهای ساواک در دوران نخست وزیری هویدا دست اندازی بهائیان به مراکز حساس مملکت به شدت فزونی یافت (مراجعه به جلد دوم خاطرات ارتشبد فردوست)
پرویز ثابتی: وی معاون ساواک و سازمان اطلاعات و امنیت مخوف شاه) نیز به گفته خودش بهائی بوده است. او در شرح زندگی خود می گوید«بنده از بدو تولد در یک خانواده بهائی می زیسته و پدرم و مادرم بهائی بوده اند . لازم به یادآوری است که در آن دوره استخدام بهائیان قانوناً ممنوع بوده است، به این علت استناد ثابتی به بهائیت پدر و مادرش است نه خودش.
-پس از قیام 15خرداد نفوذ بهائیان در ایران افزایش می یابد و در دانشگاه و ارتش و نیز عرصه های اقتصادی و فرهنگی افراد پرقدرتی از بهائیان بوده اند.
محمدرضا پهلوی معتقد بود که بهائیان علیه او توطئه نمی کنند بنا بر این وجودشان در مناصب دولتی برای او مفید تلقی می شد. آنان هم از این موقعیت برای ثروتمند شدن و در دست گرفتن اقتصاد کشور سود می جستند. آنان با استفاده از نفوذ سیاسی خود در غصب اموال دیگران نیز کوشا بودند. به نظر فردوست کسب ثروت های فراوان به دست هژبر یزدانی همه متعلق به جامعه بهائیّت می باشد و نام هژبر در حقیقت پوششی برای کسب قدرت اقتصادی توسعه این فرقه بوده است.
نتیجه:
در دوران محمدرضا پهلوی بهائیت روند رو به رشدی می یابد شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بی خطر برای سلطنتش حمایت ویژه نموده است.
وضعیت بهائیان در این دوره با شعارهای مذهبی و ادعاهای وابستگی به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نیست او می توانست با تکیه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شیعه مردم و اقتدار روحانیت بایستد از آنان بعنوان کارگزار استفاده کند و هرگاه که صلاح بداند در صورت خطری از جانب آنان با نیروهای مذهبی مردم آنان را کنترل کند.به عبارت دیگر شاه با استفاده فرهنگ غیر شیعی وغرب باور بهائیان از آنان در راستای استحاله فرهنگ مــذهبی – مـلـی و جـلب حمایت بیگانگان استفاده می نمود و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم ،اهرم کنترل آنان را در دستان خویش می فشرد.
از دیدگاه حضرت امام (ره) بهائیّت با سازمان خود در ایران به جاسوسی برای اسرائیل یعنی بزرگترین دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و در اساس برای شکستن مذهب شیعه و روحانیت به وجود آمده بود.مبارزات حضرت امام علیه بهائیّت تا پس از انقلاب هم ادامه پیدا کرد.
گفتارسوم:
ملت و بهائیان
درحالی که دستگاه دولت به سوی تقویت بهائیت در ایران حرکت می نمودو بخش بزرگی از آن در اختیار آنان بود و دستشان به علت سفارش اربابان شاه در همه امور باز بود، از سوی دیگر در میان ملت، متدینین به بعضی تحرکات علیه بهائیت دست می زدند .عمده ترین مخالف آنان در میان ملت روحانیت بود. روحانیت و مذهبیون کشور به شیوه های مختلف برای مقابله با بهائیت وارد میدان شدند که از جمله تحرکات انجام شده توسط ملت، تأسیس سازمانی تحت عنوان انجمن حجتیه به وسیله عده ای از مذهبیون بود.
نام این سازمان که در حدود سال 1332 تأسیس شد،«انجمن خیریه حجتیه مهدویه» می باشد که به آن انجمن ضد بهائیت و یا اختصاراً انجمن نیز گفته می شد. مؤسس این انجمن یک روحانی به نام شیخ محمد ذاکرزاده تولایی است که به شیخ محمود حلبی شهرت دارد. انگیزه تأسیس این گروه آن بود که آقای حلبی در سالهای 32 خوابی می بینند که در آن امام زمان (عج) به نامبرده امر می فرمایند که گروهی را برای مبارزه با بهائیت تشکیل دهند. این انجمن در همه شهرهایی که بهائیان در آنها فعال بودند تشکیل شد و با یک پیگیری سازمان یافته درصدد مبارزه با آنان برآمد. فعالیتهای آنان عمدتاً فرهنگی و در راستای پیشگیری از تبلیغ و ترویج بهائیت، منزوی نمودن بهائیان در جامعه و نیز دعوت آنان به دین مبین اسلام بود.
در دوران حیات این انجمن بسیاری از جوانان متدین جذب آن شدند. با توجه به این که این انجمن یک مشی غیرسیاسی برای خود انتخاب نموده بود، پوشش مناسبی برای فعالیتهای سیاسی برخی از متدینین مخالف شاه نیز بود، اما سازمان اطلاعات و امنیت شاه گهگاه یورشهایی به محلهای تشکیل این انجمن می برد و در بازجویی ها آنان را که به قصد مبارزه با دولت در این انجمن گرد آمده بودند دستگیر و زندانی می کرد. از نظر آقای پرورش، شاه نیروهای انجمن و بهائیت را در یک موازنه قرار داده بود تا یکدیگر را کنترل کنند.حضرت امام(ره) به عنوان رهبر نهضت اسلامی در دوران شاه به علت مشی غیرسیاسی آنان و تشویق جوانان به شرکت در مبارزات بی خطر با بهائیت به عوض مبارزه با شاه، این حرکت را مورد تأیید قرار نمی دادند. از نظر حضرت امام، در زمان غیبت مسلمین می بایست در جهت تشکیل حکومت نواب امام عصر(عج) تلاش نمایند و حکومت ولی فقیه را تشکیل دهند. این اعتقاد با مشی غیر سیاسی انجمن سازگار نبود. به هر صورت این انجمن تا بعد از انقلاب اسلامی وجود داشت و در سال 1363، یعنی یک سال پس از اعلام انحلال تشکیلات بهائیت در ایران و پس از سخنرانی حضرت امام در مورد روحانیونی که دین را از سیاست جدا می دانند اعلام تعطیلی نمود.
در دوره پهلوی سازمان روحانیت خود به طور علنی علیه بهائیت تحرکاتی داشت که مشهورترین این حرکتها مخالفتهای مرحوم فلسفی است. از سال 1330 بخصوص در دوره نخست وزیری حسین علاء، دست بهائیان در امور کشور بازتر شد و پس از کودتای 28مرداد، تجری آنان بیشتر گردید. به همین مناسبت شکایات زیادی در این مورد به آیت الله بروجردی رسید.ایشان هم آقای فلسفی را مأمور مقابله با تبلیغات بهائیت نمودند که ما در زیر به شرح ایـن اقــدامــات می پردازیم.
در سال 1334 قبل از ماه رمضان آقای فلسفی به حضور آیت الله بروجردی رسیدند و اجازه گرفتند علیه بهائیت بر منابر و حتی در سخنرانی هایی که از رادیو پخش می شد سخن بگویند. آیت الله بروجردی هم فرمودند اگر بگویید خوب است، حالا که مقامات گوش نمی کنند اقلاً بهائی ها در برابر افکار عمومی کوبیده شوند. به این ترتیب سلسله سخنرانی هایی توسط آقای فلسفی و دیگر وعاظ علیه بهائیت انجام گرفت که منجر به مقابله مردم با بهائیان شده حضیره القدس آنان مورد هجوم واقع شد و حتی در برخی از روستاها افراد معدود بهائی ساکن در آنجا به بیرون رانده شدند. در این حرکت بسیاری از مکانهای مذهبی بهائیان نیز تخریب شد. حسین علاء که برای معالجه در اروپا به سر می برد به شاه تلگراف کرد که این اعمال برای وجهه ایران در خارج خوب نیست. در اثر این حادثه تعدادی از بهائی ها از ایران رفتند و ایادی نیز به دستور شاه، به ایتالیا رفت.
آیت الله بروجردی در نامه ای از تلاشها و خدمات آقای فلسفی در مقابله با این فرقه که به گفتة ایشان به صورت حزب سیاسی قریب به صد سال است که با پولهای مجهول المخزن علیه اسلام فعالیت دارند قدردانی نمودند. ایشان در این نامه ضمن اشاره به جنایاتی که بهائیان مرتکب شده اند اشاره کردند که آزادی و عدم مجازات آنان نشان از این دارد که در دستگاههای حکومتی نفوذ دارند و می باید از ادارات تصفیه شوند.همچنین آیت الله بروجردی درمصاحبه ای با روزنامه کیهان در مورد مسئله بهائیان چنین بیان داشتند:
1. باید نظم و آرامش در کشور برقرار شود.
2. باید حظیره القدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریه باشد.
3. کلیة بهائیان باید از ادارات دولتی و بنگاههای ملی هر چه زودتر طرد شوند.
در شیراز در جریان یکی از سفرهای شاه به این شهر، بعد از زیارت حضرت احمد بن موسی شاهچراغ (ع) که معمولاً بلافاصله پس از ورود شاه به این شهر انجام می گرفت، آیت الله سید نورالدین حسینی الهاشمی در مقابل او دستور دادند که معبد بهائیان واقع در محل خانه سید علی محمد باب که حدود دویست متر از شاه چراغ فاصله داشت تخریب شود. این عمل موجب شد که شاه مسافرت خود به شیراز را نیمه تمام گذاشته به تهران بازگردد.
بهائیان در شیراز از تعداد نسبتاً بالایی برخوردار بودند. در همین شهر طبق گزارشی از ساواک جلسه ای با شرکت 12نفر از بهائیان ناحیه 2شیراز در منزل یکی از بهائیان تشکیل شده است که گفتار آنان در این مجلس نحوة تصور آنان نسبت به وضعیت کشور و ملت را نشان می دهد. آنان پس از انجام مراسم عبادی خود به بحث پیرامون وضع اقتصادی بهائیان در ایران پرداخته اند. یکی از حضار گفته است: «بهائیان درکشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانکی، واردات و رواج پول دراجتماع ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می باشد. تمام آسمان خراشهای تهران، شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیـان و کلیمیــان می چرخد. شخص هویدا بهائی زاده است. عده ای از مأمورین مخفی ایران که در دربار شاهنشاهی می باشند می خواهند هویدا را محکوم کنند، ولی او یکی از بهترین خادمین امرالله است و امسال مبلغ 15هزارتومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان نگذارید کمر مسلمانان راست شود.»
حضرت امام خمینی (ره) پس از فوت آیت الله بروجردی به صورت بسیار فعال وارد صحنه سیاست کشور شدند. ایشان از آغاز دهه 40 با مشارکت فعال در اعتراض علیه لایحه انجمن های ولایتی و ایالتی در صحنه حضور یافتند. ایشان خطر بهائیان را برای اسلام و کشور جدی دانستند و به روحانیت در درجه اول سفارش اکید کردند تا مردم را از این خطر آگاه نمایند. ایشان در دیداری با علما چنین می فرمایند: «آقایان باید توجه فرمایند که بسیاری از پست های حسابی بــه دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است. پیمان با اسـرائیل در مقابل دول اسلامی یا بسته شده یا می شود. لازم است علمای اعلام و خطبای محترم، سایر طبقات را آگاه فرمایند کـه در موقعش بتوانیم جلوگیری کنیم. امروز روزی نیست که به سیرة سلف صالح بتوان رفتارکرد؛ با سکوت و کناره گیری هـمـه چیز را از دست خواهیم داد.» خود حضرت امام (ره) در مواقع مختلف برای آگاهی دادن به مردم اقدام می نمودند. مثـلاً در اوایل دهه 40 در مخالفت با بهائیت و این که آنان جاسوسان اسرائیل هستند مطالبی بیان داشته اند.در سال 1341 وقتی دو هزار نفر از بهائیان ایران با عنایات و تخفیفات ویژه ازطرف دولت برای شرکت در جلسه بهائیت عازم لندن شدند، امام اعتراض خود را به دفعات اعلام داشتند: «دو هزار نفر را با کمال احترام، با دادن پانصد دلار ارز به هریک، پانصـد دلار از مال این ملت مسلم به بهائی داده اند، ارز داده اند، به هریک هزار ودویست تومان تخفیف هواپیما؛ چه بکنند؟ بروند در جلسه ای که بر ضد اسلام در لندن تشکیل شده است شرکت کنند.» در جای دیگر با ذکر همین ماجرا از تخفیف بیست و پنج میلیون تومانی شرکت نفت به ثابت پاسال، بهائی معروف سخن به میان می آورند و می گویند: «این وضع نفت ما ، این وضع ارز مملکت ما، این وضع هواپیمایی ما، این وضع وزیر ما، این وضع همة ما، سکوت کنیم باز؟ هیچ حرف نزنیم؟ حرف هم نزنیم؟ ناله هم نکنیم؟! » امام در همین سال روحانیت را دعوت به اعتراض علیه سیاستهای شاه نموده چنین می گویند: «این سکوت مرگبار سبب می شود که زیر چکمة اسرائیل به دست همین بهائی ها، این مملکت ما، نوامیس ما پایمال شود . وای بر این اسلام ، وای بر این مسلمین، ای علما ساکت ننشینید.»
در جای دیگری ایشان ابعاد نفوذ و سلطة بهائیان در ایران را ذکر می کنند و علما را به مبارزه علیه سلطـة آنــان فــرا می خوانند:» ..اینجانب حسب وظیفة شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضة صهیونیست هاست که در ایران به صورت حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی درتمام شئون ساقط می کنند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است و دولتها ناظر آن هستند و از آن تأیید می کنند. ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی کند و اگر سکوت کند در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول و در این عالم محکوم به زوال است.»
در مورد اصلاحاتی که شاه تحت عنوان انقلاب سفید در ایران به اجرا گذاشت، حضرت امام برخی از اصول آن را ملهم از تقویم بهائیان ذکر می کنند و چنین می گویند: «شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهائی ها مراجعه کنید، در آنجا می نویسد: تساوی حقوق زن و مرد رأی عبدالبهاء :آقایان هم از او تبعیت می کنند، آقای شاه نفهمیده می رود بالای آنجا می گوید تساوی حقوق زن و مرد، آقا این را به تو تزریق کردند، تو مگر بهائی هستی که من بگویم کافر است بیرونت کنند. نکن این طور، نکن این طور نظامی کردن زن رأی عبدالبهاء؛ آقا تقویمش موجود است، نگوید نیست، شاه ندیده این را؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیده اند و به این بیچاره تزریق کرده اند که این را بگو.»
البته لازم به ذکراست که برخی از مبلغین و بزرگان بهائیت همچون عبدالحسین آیتی (آوا) و فیض الله صبحی (کاتب عبدالبهاء) و میرزا حسن نیکو و کسان دیگری از عقاید بهائی به دامان پاک اسلام برگشتند و چون شوقی آنان را به باد ناسزا و بدگویی گرفت، آنها هم با نوشتن کتابهایی چون کشف الحیل،خاطرات صبحی و فلسفة نیکو، سوابق زشت و ناپسند ایام صباوت و شباب شوقی را بروز دادند. گروهی دیگر از بهائیان ، الواح وصایا را نامعتبر دانستند و میرزا احمد سهراب را که از خویشان نزدیک شوقی بود به پیشوایی برداشتند و نام سهرابی بر خود نهاده، کاروان خاور و باختر را تشکیل دادند.
شوقی افندی در ایام ریاست خود به تقلید از اروپاییان به بهائیت صورت تشکیلات حزبی داد و محافل منتخب محلی و ملی به وجود آورد و در برخی کشورها آنها را به عنوان محافل مذهبی یا حتی شرکتهای تجارتی به ثبت رساند. روحیه خانم همسر شوقی در این باره می نویسد: «میل مبارک آن است که . محفل را به اسم جمعیت دینی و اگر نشد به عنوان هیئتی تجارتی تسجیل نمایند.» به نظر می رسد به سبب همین تشکیلات اداری و حزبی است که تاکنون بهائیت توانسته است باقی بماند. یک نظام کنترل اجتماعی نیز در این تشکیلات تعبیه شده بود و هر کس مخالف میل شوقی کاری می کرد ابتدا از این تشکیلات اخراج می شد که به آن «طرد اداری» می گفتند و سپس از جامعه بیرون می شد که آن را «طرد روحانی» می خواندند. بسیاری کسان گرفتار چنین مجازاتی شدند.
بهائیت و آغاز همکاری با اسرائیل
در زمان حیات شوقی حکومت یهودی اسرائیل در فلسطین روی کار آمد و به پاداش مساعی بی شمار بهائیت در ایجاد یک فرقة مذهبی در قلب جامعة اسلامی، این مسلک در آنجا رسمیت یافت و املاک و اموال ایشان تحت حمایت واقع شد و از مالیات و عوارض معاف گردیدو برای اولین بار نام «ارض اقدس» و «مشرق الاذکار» که منظور کشور اسرائیل است از زبان شوقی شنیده شد.
با بیان و بهائیان توسل به زور را برای پذیرفتن آیین خود منع کرده بودند مگر در مورد مسلمانان که مال و جان و ناموس آنان را مباح اعلام کرده و حتی آنان را شکنجه می دادند و سپس به شهادت می رساندند. با توجه به اختلاف شدید و دیرین مسلمانان و یهودیان، شوقی تصمیم گرفت تا سرزمین اسرائیل را مرکز اصلی بهائیان قرار داده و دولت یهود را به عنوان پناهگاه و تکیه گاه این فرقه در آورد. از آن جا که یهودیان نیز بر اثر اختلافی که با مسلمانان داشتند هر نیروی ضد اسلامی را مورد حمایت قرار می دادند و نیز سرزمین اسرائیلیان (فلسطین اشغالی) در محاصرة کشورهای مسلمان قرار داشت،اسرائیل یکی از اولین و مؤثرترین حکومتهایی بود که بهائیت را به رسمیت شناخت و آن را جزو مذاهب رسمی کشور خود قرار داد. ضمناً جذب سرمایه های بزرگ بهائیان و طبعاً سرمایه گذاری آنان در اسرائیل که باعث شکوفایی اقتصادی این حکومت می شد، از عواملی بود که باعث شد اسرایئل به شدت روی خوش به بهائیان نشان دهد.با توجه تدفین رهبران بهائی در این کشور که هر ساله گروههای بهائی را با سرمایه های کلان به آنجا می کشاند، به انگیزة تفاهم فوق العادة اسرائیلیان و بهائیان بیشتر و بهترواقف شویم. از این که شوقی یکی از وظایف شورای بین المللی بهائیان را رابطه با دولت اسرائیل بیان می کند، می توان به توجه شدید او بدین حکومت پی برد.همچنین وی در نقشة ده ساله اش در هدف بیست و چهارم ، حمایت از دولت اسرائیل را بر همة دولتهای جهانی ترجیح می دهد و تأسیس شعب محافل روحانی و ملی بهائیان را فقط در ارض اقدس و برحسب قوانین حکومت جدیدالتأسیس اسرائیل ممکن می داند.
بهائیت مخصوصاً پس از مرگ شوقی افندی چهرة اصلی مورد نظر بانیان خود را نمایان ساخت و در جهت اهداف به وجود آورندگان اصلی خود کارآیی خویش را در معرض دید عموم گذاشت .اگر نگاهی تطبیقی به عملکرد این فرقه و دیگر ادیان در سراسر جهان بیندازیم به وضوح روشن می شود که این فرقه تا چه اندازه ابزار دست سیاستمداران جهان گشته و در راستای اهداف صهیونیزم بین الملل درکشورهای اسلامی در جهت تضعیف دین مبین اسلام به کار رفته است. حتی اگر کارآیی آن در مقایسه با مکتبهایی مانند کمونیسم که ادعای دیانت ندارند به نظاره بنشینیم، روشن می شود که چگونه در سمت و سوی اهداف سیاسی بیگانگان در کشورهای اسلامی مورد استفاده قرار گرفته است.این عملکرد مدیون تشکیلاتی است که از زمان شوقی افندی به کار گرفته شد و بیت العدل در اسرائیل تأسیس گشت.
برای تشکیل بیت العدل در سال 1951م (1328 ه.ش)یعنی هشت سال قبل از درگذشت شوقی،او هیأت بین المللی بهائی را با اهداف زیر تأسیس کرد:1- با اولیای حکومت اسرائیل رابطه برقرار نماید.2- او را در ایفای وظایف مربوط به ساختمان فوقانی مقام اعلی کمک کند.3- با اولیای کشوری در باب مسائل مربوط به احوال شخصی وارد مذاکره شود.این هیأت پس از تغییر و تحولاتی می باید به شکل بیت عدل عمومی درآمده اعضای آن از طریق انتخاب معین شوند.
اسامی انتخاب شدگان به شرح زیر است.
1.ایادی امرالله ام البهاء روحیه خانم ماکسول – عضو رابط بین ولی امرالله و هیأت
2.ایادی امرالله چارلز میسن ریمی- رئیس
3.ایادی امرالله املیا کالز-نایب رئیس
4.ایادی امرالله لیروی ایواس- منشی
5.ایادی امرالله یوگو جیاگری – عضو سیار
6.ایادی امرالله امه الله جسی رول – امین صندوق
7.ایادی امرالله اتل رول – معاون منشی برای مکاتبه با غرب
8.ایادی امرالله لطف الله حکیم – معاون منشی برای مکاتبه با شرق
9.امه الله سیلوآ آیوانس نیز طبق تلگراف مورخ 4مه 1955 م. به عضویت این هیئت تعیین شد.
بیت العدل در حقیقت مرکزیت حزب سیاسی بهائیت می باشد.
در روز 25نوامبر 1957 م (3آذر ماه 1335 ش) توسط شوقی تعداد 27 نفر برای انجام وظایف مختلفی از جمله حفاظت و تبلیغ امر حضرت بهاءالله تحت نظر ولی امرالله انتخاب شدند که به آنان ایادیان امرالله گفته می شود. اسامی آنها به شرح زیر است:
10.ایادی امرالله چارلزمیسن ریمی
11.ایادی امرالله روحیه خانم ماکسول
12.ایادی امرالله املیا کالیز
13.ایادی امرالله لروی لیواین
14.ایادی امرالله علی اکبر فروتن
15.ایادی امرالله جلال خاضع
16.ایادی امرالله ابوالقاسم فیضی
17.ایادی امرالله پل هنی
18.ایادی امرالله حسن بالیوزی
19.ایادی امرالله دکتر یوگر جیاگری
20.ایادی امرالله دکتر هرسن گروسمن
21.ایادی امرالله دکتر ادلبرت موشگل
22.ایادی امرالله جان فرابی
23.ایادی امرالله هورانسس هولی
24.ایادی امرالله گورین ترو
25.ایادی امرالله موسی هنانی
26.ایادی امرالله انیوک الیگا
27.ایادی امرالله جان روباتس
28.ایادی امرالله جان روباتس
29.ایادی امرالله کلارا دان
30.ایادی امرالله اگنس الکساندر
31.ایادی امرالله کالیس فدرستون
32.ایادی امرالله طرارالله سمندری
33.ایادی امرالله شعاع الله علایی
34.ایادی امرالله ذکرالله خادم
35.ایادی امرالله علی محمد ورقا
36.ایادی امرالله رحمت الله مهاجر
این رهبریت از طریق شبکه ای تا اقصا نقاط جهان شاخه زده است که در کتاب انشعاب بهائیت به تفصیل آمده است. درایران محافلی از سطح ملی تا سطح ده تشکیل شد و هر محفل دارای 40 لنجه برای پوشش کلیة فعالیتهای بهائیان بوده است که در فصل آینده در این باره مفصل تر بحث خواهدشد.
نتیجه گیری
در این فصل به خوبی دیدیم که چگونه اقتدار دولت محملی برای حضور بهائیان در مناصب اداری، اقتصادی و فرهنگی کشور شد. آنان با استفاده از ساختار دولت توانستند بر تعداد بهائیان بیفزایند و ثروت و قدرت بسیاری کسب کنند. در این جریان کمک کشورهای خارجی به ویژه انگلستان و اسرائیل در کسب اقتدار برای بهائیان بسیار مؤثر بود. رژیم پهلوی آنان را مورد اعتماد تشخیص داد و در دورة پهلوی دوم به عنوان یکی از عمده ترین کارگزاران دولت خویش به کار گرفت. آنان هم با استفاده از این جایگاه سیاسی، ایران را سرزمین امنی برای رشد خویش یافتند و با افزودن بر قدرت سیاسی و اقتصادی خویش تلاش نمودند تا ایران را، همان طور که در رؤیاهای سیدعلی محمدباب بود، به مهمترین پایگاه خویش مبدل سازند. قدرتهای استعماری نیز از این معامله بسیار راضی به نظر می رسیدند. آنان از این رهگذر ضمن اطمینان از قدرت عامل دست نشاندة خویش، تنها کشور شیعی مذهب جهان را در دستان کسانی می دیدند که ضامن منافع آنان بودند و حاضر بودند همة منافع این ملت را فدای منافع خود و مصالح آنان نمایند. ارتباط آنان با اسرائیل که در حقیقت پادگان کشورهای غربی در قلب ملتهای مسلمان است موجب شده بود که با توجه به مشاغل حساس آنان، غرب بتواند ازاطلاعات دست اول و مهمی دربارة ایران بهره مند گردد.
به گفتة فردوست رئیس دفتر ویژة اطلاعات شاه، شخص شاه در جریان رشد و نفوذ بهائیان قرار داشت. او می گوید: «یکی دیگر از فرقه هایی که توسط ادارة کل سوم ساواک با دقت دنبال می شد بهائیت بود.شعبة مربوطه بولتنهای نوبه ای (سه ماهه) تنظیم می کرد که یک نسخه از آن از طریق من (دفتر ویژة اطلاعات) به اطلاع محمد رضا می رسید. این بولتن مفصل تر از بولتن فراماسونری بود، اما محمد رضا از تشکیلات بهائیت و بخصوص افراد بهائی در مقام مهم و حساس مملکتی اطلاع کامل داشت و نسبت به آنها حسن ظن نشان می داد.» به این ترتیب این فرقه زیر چتر حمایتی پهلوی دوم نفوذ بسیار گسترده ای در ایران به دست آورد.
پروین غفاری معشوقة شاه نیز تایید می کند که شاه روحیة مذهبی نداشت و اکثر مقامات دولتی و سرمایه دارانی که با کاخ او در ارتباط بودند بهائی بودند.او تاکید می کند که شاه از هیچ گونه کمکی به آنان دریغ نداشت. او در قسمت دیگری از خاطرات خود می گوید برادر شاه در محفلی بسیار خصوصی به او گفته است که شاه شخص بی عرضه ای است و با حمایت انگلیس و آمریکا و نمایندگان آنان در ایران یعنی بهائیان و فراماسونها روی کار است. این گفتار به خوبی نشان می دهد که شاه تا چه حد وابسته به انگلستان و آمریکا بوده و نسبت به بهائیت توجه و عنایت داشت است.
به طور خلاصه می توان گفت که در دوران محمدرضا پهلوی بهائیت روند رو به رشدی می یابد. شخص شاه از گسترش نفوذ آنان به عنوان عناصر مطمئن و در ضمن بی خطر برای سلطنتش حمایت ویژه نموده است. حضور عناصر شاخص بهائی در دستگاههای دولتی، اجرایی، اقتصادی و غیره، زمینة حضور گستردة سایر بهائیان را در جامعه فراهم آورده، مراکز مذهبی آنان از قبیل حظیره القدسها و دیگر اماکن تبلیغی سریعاً ساخته شده و بر رونق آنها افزوده شده است. وضعیت بهائیان در این دوره با شعارهای مذهبی و ادعاهای وابستگی به مکتب تشیع محمدرضا چندان سازگار نیست. او می توانست با تکیه بر آنان در مقابل فرهنگ هنوز غالب شیعه مردم و اقتدار روحانیت بایستد، از آنان به عنوان کارگزار استفاده کند و هرگاه که صلاح بداند در صورت مشاهدة خطری از جانب آنان با نیروی مذهبی مردم آنان را کنترل کند.به عبارت دیگر شاه با استفاده از فرهنگ غیر شیعی و غرب باور بهائیان از آنان در راستای استحالة فرهنگ مذهبی- ملی و جلب حمایت بیگانگان استفاده می نمود و با استفاده از تضاد بین آنان و مردم، اهرم کنترل آنان را در دستــان خـویش می فشرد.
روحانیت و مردم در هر فرصتی که می یافتند علیه بهائیان ازخود عکس العمل نشان می دادند. وجود بهائیان در دستگاه دولتی و نفوذ روزافزون آنان موجب بدبینی مردم به دستگاه دولت و یکی از دلایل مقابله با آن در مقاطعی نظیر 15خرداد 1342 و انقلاب اسلامی 1357 گردید. آن سکوت حاصل از ارعاب و یا اگر بسیار خوشبینانه قضاوت کنیم،اعتمادی که مردم پس از روی کار آمدن پهلوی اول به «اقتدار جبری» او برقراری امنیت و آرامش نمودند، در دورة محمدرضا شاه با زور و تبلیغات انحصاری و گسترده نسبت به او ادامه یافت. اما وجود بهائیان و دیگر وابستگان به خارج در مناصب دولتی، افزایش وابستگی کشور به بیگانگان، وجود بی عدالتی و ظلم در توزیع مناصب و ثروت در جامعه و از همه مهمتر جریحه دار شدن روحیه و اقتدار ملت در مقابل نامسلمانان و بیگانگان، زمینه را مساعد نمود تا انقلاب اسلامی شکل گیرد.
مردمی که در آغاز سلسلة پهلوی از زیر چتر اقتدار روحانیت به دلایل ذکرشده خارج شدند و خود را به اقتدار جبری دولت سپردند، انتظار حمایت و حفاظت از منافع، شخصیت و ارزشهایشان را داشتند، اما در پایان حدود پنجاه سال حکومت آنان چیزی جز تحقیر، شکسته شدن ارزشها و تقسیم ناعادلانة ثروت در بینشان نیافتند. به همین علت بود که با وجود کم شدن سازمانهای مذهبی، با بازگشت روحیة عدالتخواهی و استقلال طلبی و مشاهدة یک غیرت متبلور ملی در چهره ای متقی و مذهبی به او پیوستند و انقلاب اسلامی را رقم زدند . در این حرکت، مجدداً اقتدار روحانیت احیا شد و رهبری مردم را به عهده گرفت. در این نهضت با شکست شاه اقتدار دولت شکسته شد و یکسره اقتدار ملت باقی ماند.دولتی که بعد از انقلاب تشکیل شد، دولتی ملی بود و مردم آن را از خود و برای خود یافتند.
بهائیگری پس از پیروزی انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی نتیجه مقایسه دو اقتدار دولت به رهبری شاه و ملت به رهبری یک مرجع تقلید اتفاق افتاد از ابتدا فرقه های مختلف بهائیت برای شکستن اقتدار روحانیت اصیل و اصولی و برچیدن نظام مرجعیت بوجود آمد.
کشور ایران نزد بهائیان به «مهد امرالله» معروف است و بدین لحاظ از قداست ویژ ه ای برخوردار است. آنان از دو سازمان یکی سازمان دولت و دیگری سازمان حزب گونة خود به مرکزیت اسرائیل در ایران استفاده می کردند.
البته تا سال 1362 بهائیان کماکان به طور مخفیانه به فعالیتهای خود ادامه داد در این سال دادستان کل کشور با انتشار نامه رسمی هر گونه فعالیت تشکیلاتی بهائیان در ایران را ممنوع اعلام نمود.لازم به ذکر است که موضع بهائیت در مقابل جمهوری اسلامی استفاده از نوعی مظلومیت و تبلیغ را پیشه خود کرد.
گفتاردوم
نحوة تعامل جمهوری اسلامی با بهائیان
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی دردی ماه سال 1357، یعنی زمانی که دیگر تقریبا پیروزی ملت بر دولت شاه قطعی شده بود، دکتر« کوکلر رفت» اسناد دانشگاه روتگرز آمریکا با امام خمینی(ره) مصاحبه ای در مورد بهائیان انجام داده است. در این مصاحبه او سوال می کند: «آیا برای بهائی ها در حکومت آینده، آزادی های سیاسی و مذهبی وجود دارد؟» حضرت امام در پاسخ می فرمایند:« آزادی برای افرادی که مضر به حال مملکت هستند داده نخواهد شد.» او در سؤالی دیــگر می پرسد: «آیا آزادی هایی برای مراسم مذهبی آنها داده خواهد شد؟ » در پاسخ امام می فرمایند: «خیر» چنان که در فصل گذشته و در بیان وضعیت بهائیت در دورة پهلوی گفته شد بر اساس نظر حضرت امام (ره) بهائیان به عنوان یک حزب و نه یک مذهب وظیفة جاسوسی برای اسرائیل را به عهده داشتند. طبیعتاً هیچ کشوری حاضر نخواهد شد جاسوس کشور دیگری را در کشورش آزاد بگذارد تا هر کاری خواست انجام دهد. از لحاظ مذهبی هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جو موجود و اقبال عمومی مردم در رفراندوم 12فرودین سال 1358 تحولی که در ایران اتفاق افتاد این بود که حکومت به دست نواب عام امام زمان رسید. حکومتی بنا شد که مبتنی بر اصلی است که از ابتدا با اعتقادات بهائیت مغایر است. هسته های مرکزی ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی ایران و بهائیت با یکدیگر اختلاف دارد. بنابراین به نظر می رسد نوعی تفکر آشتی ناپذیر بر دولت و ملت ایران و اعتقادات این فرقه حاکم باشد. با توجه به این کلیت به بررسی موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در مقابل بهائیان می پردازیم.
پس از انقلاب به دلیل محرز شدن جاسوسی عده ای از سران تشکیلات در شهرهای مختلف کشور و نیز کمک به تثبیت نظام شاهنشاهی و نیز حیف و میل اموال مسلمین و سرازیر کردن بیت المال به جیب صهیونیست ها، تعدادی از آنان دستگیر و پس از محاکمه توسط دادگاههای انقلاب اسلامی به حبسهای متفاوت و اعدام محکوم شدند. در مقابل این احکام، دولت آمریکا که در حقیقت حامی اصلی آنان به حساب می آمد، عکس العمل نشان داد و رئیس جمهور وقت آمریکا به این احکام اعتراض نمود. در پاسخ آن حضرت امام (ره) سخنانی ایراد نمودند که به علت اهمیت آن در این مورد در زیر می آید:
«ومن امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی این ملتی که امروز قیام کرده است، نهضت کرده است و برای او قیام کرده است و برای او نهضت کرده است، شرمفسدین و جبارین را از سرش کوتاه کند تا برسد به مسائلی که باید برسد.لکن تا این قدرتهای بزرگ به اریکة قدرت خودشان نشسته اند، این امری است که یک قدری به نظر مشکل می آید. نمی دانم که در بعضی از رادیوها که پخش کردند، صحبت رئیس جمهور آمریکا را ملاحظه کردید که ایشان از همة دنیا استمداد کردند برای این که این بهائی هایی که در ایران هستند و مظلومند و جاسوس هم نیستند و بجز مراسم مذهبی به کار دیگر اشتغال ندارند و ایران برای همین که اینها مراسم مذهبی شان را به جا می آورند 22 نفرشان را محکوم به قتل کرده اند؛ ایشان از همة دنیا استمداد کرده که اینها که جاسوس نیستند، اینها یک مردمی هستند دخالت در هیچ کاری ندارند و روی انسان دوستی ایشان این مسائل را می گویند .
اگر ایشان این مسائل را نمی گفت، خوب گاهی اذهان ساده احتمال می دادند که خوب اینها هم یک مردمی هستند که ولو اعتقادشان فاسد است لکن مشغول کار خودشان هستند و مشغول عباداتی که به نظر خودشان عبادت است مثلاً هستند و حال آن که در آن نظر هم نبودند. لکن بعد از این که آقای ریگان گفته اند شهادت دادند به این که جز مراسم مذهبی چیز دیگری ندارند باز هم می توانیم باور کنیم؟ از آن طرف وقتی که حزب توده را می گیرند، شوروی صدایش بلند می شود که یک عده مردم بیگناهی که با جمهوری اسلامی هم موافق بودند، پشتیبان بودند، جمهوری اسلامی را هم اینها مثل دیگران همراهی کردند و حالا هم همین طور هستند، دولت ایران بیخودی آمده است اینها را گرفته و حبس کرده. از آن طرف هم آقای ریگان می گوید که این بهائی ها بیچاره ها مردم آرام ساکتی مشغول عبادت هستند ، جهات مذهبی خودشان را به جا می آورند و ایران برای خاطر همین که اینها اعتقادشان مخالف با اعتقاد آنهاست گرفتند. اگر اینها جاسوس نیستند شما صدایتان در نمی آمد. شما برای خاطر این که اینها دسته ای هستند که به نفع شما هستند. والا شما را می شناسیم ، آمریکا را می شناسیم که انساندوستی اش گل نکرده است که حالا برای خاطر 22 نفر بهائی که در ایران به قول ایشان گرفتار شدند، برای انساندوستی یک وقت همچو صدا کرده و فریاد کرده و به همة عالم متشبث شده است که به فریاد اینها برسید.
مردم شما را می شناسند شمایی که عراق را وارد کردی که هر روز به سر این کشور ما آن می آورد که مغول نیاورد و به سر کشور خودشان هم همین طور. عراق که یک دسته از علمای بزرگ آنجا را مثل آقای آیت الله سید یوسف که من او را می شناسم که چه مرد سالم صحیحی است، برای خاطر (به نظر می آید) انتقام از مرحوم آیت الله حکیم، ایشان را با عدة کثیری از بچه ها و بزرگهای فامیل را گرفته است. شما اگر چنانچه انسان دوست بودید، یک کلمه خوب بود بگویید، اشارتاً بگویید که خوب چرا این کار را می کنید؟ یک کلمه در رسانه های گروهی شما اشکال کنند به این که این کارها در عراق و ایران چی هست که شما می کنید. شما دیدید که اینها چه کردند و رسیدید به این که پرونده های آنها را مطالعه کردید و می گوییـد؟ یــا غیـــب می دانید؟ اگر دلیل ما نداشتیم با این که جاسوس آمریکا هستند جز طرفداری شوروی از آنها، کافی بود. لکن ما به شما بگوییم نه حزب توده را به واسطة حزب توده بودنش و نه بهائی را به واسطة بهائی بودنش این محاکم ما محاکمه کردند و حکم به حبس دادند. اینها مسائل دارند. حزب توده را خودشان امدند همه حرفهایشان را زدند و سابقه دارند. اینها بهائی ها یک مذهب نیستند، یک حزب هستند. یک حزبی که در سابق انگلستان پشتیبانی آنها را می کرد و حالا هم آمریکا دارد پشتیبانی می کند. اینها هم جاسوسند مثل آنها. اگر جاسوس نباشند خوب بسیاری از مردم دیگر هم هستند که اینها انحرافات عقیدتی دارند، کمونیست هستند، چیزهای دیگرهستند. لکن مردم و محاکم ما به واسطة کمونیست بودن آنها یا انحراف عقیده داشتن آنها را نگرفتند و حبس بکنند. حزب توده هم مادامی که توطئه نکرده بود که اشتغال به توطئه اش زیاده نشده (البته تحت نظر بودند اینها که اینها چه می کنند چه سابقه داشتند اینها) ولی مادامی که نزدیک شد این توطئه شان به خیال خودشان، به خیال فاسد خودشان به ثمر برسد، آن وقت بود که پاسدارهای عزیز ما آنها را گرفتند و انشاءالله به موقع خودش به جزای خودشان هم می رسند.
مسأله این است که طرفدار اینها شما آقای ریگان هستید و طرفدار آنها آقای فرض کنید شوروی هست و این دلیل است که اینها یک وضع خاصی دارند که آنها نفع به اینها می رسانند و اینها نفع می رسانند. نفع رساندن اینها غیر از این می تواند باشد که اخبار ما را به آنها بدهند جاسوسی بکنند بین ملت ایران و دولت ایران با آنها این گرفتاری هایی است که کشور ما امروز دارد با این ابرقدرت ها و این منحرفین.
قبل از انقلاب، تلقی مردم مسلمان ایران از بهائیان تلقی یک فرقة ضالة ضد اسلام و ضد ملیت بود، این طرز تلقی بعد از انقلاب نیز نه تنها تغییر نکرد، بلکه شدت یافت، زیرا سوابق وابستگی برخی از سران آنان به بیگانگان محرز و دشمنی آنان با دین و دولت ایران در افکار عمومی مسلمانان غیر قابل انکار بود. این برداشت بعد از انقلاب وقتی دولت به دست ملت سپرده شد به دولت تازه تأسیس نیز سرایت نمود و از طریق آن رسمیتی قاطع تر از گذشته یافت، به طوری که جمهوری اسلامی برای آنان هیچ گونه رسمیتی قائل نشد.»
در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اقلیتهای دینی شناخته شده عبارتند از :
یهودی، مسیحی و زرتشتی . هر دین و مسلکی غیر از اینها طبق قانون اساسی هیچ گونه رسمیتی ندارد. بنابراین بهائیت به عنوان یک فرقة مذهبی، دارای هیچ گونه رسمیتی در ایران نیست. با توجه به سوابق این فرقه به عنوان یک حزب سیاسی طرفدار بیگانگان و مقابلة آن با اقتدار ملت و روحانیت و مخالفت علنی با دین رسمی ملت ایران. بهائیان از وجهة بسیار پایینی در افکار عمومی ملت ایران و در دیدگاه دولت مردان برخوردارند. این عدم پذیرش حتی در دوران پهلوی که دولت به آنان میدان بسیار وسیعی برای فعالیت داده بود نیز با توجه به فشار افکار عمومی وجود داشت و چنان که بیان شد در آن دوران هم به عنوان یک دین رسمی شناخته نشد. حتی به طور رسمی اجازة استخدام در ادارات دولتی هم به آنان ندادند.
با توجه به این زمینه دو عکس العمل از جانب دولت جمهوری اسلامی ایران در مقابل آنان به چشم می خورد. در ابتدا همان طور که گفته شد بهائیت هیچ وقت به رسمیت شناخته نشد. اما در مورد عکس العمل دوم باید گفت که نظام نمی توانست مثل زمانهای گذشته با بذل و بخشش به آنها پست و مقام بدهد واز سویی نیز نمی توانست آنها را کاملاً نادیده بگیرد. لذا با توجه به جو حاکم و این که حکومت اسلامی اصولاً وظیفة خود را در قبال همة شهروندان و مسائل آنان یکسان می دید، نمی توانست آنان را از حق زندگی محروم نماید. بنابراین با توجه به قابل توجه بودن تعداد آنان و این که بهائیان را اصالتاً و از ریشه به عنوان فرقة ضاله محسوب می نمود و سابقة جاسوسی برای اسرائیل را در آنان مشاهده کرده بود، آنان را از برخی امکانات اجتماعی و نه فردی محروم کرد.
مشاغل حساس و غیر حساس دولتی و بعضاً غیردولتی، که در رژیم پهلوی به فراوانی در اختیار آنان قرار داده شده بود از آنان باز پس گرفته شد، ازکلیة مراکز نظامی،فرهنگی و هنری اخراج شدند، از ورود افراد وابسته به این فرقه به مراکز آموزشی عالی جلوگیری شد و آنان که در این مراکز بودند اخراج شدند، چرا که تجربة گذشته نشان داده بود که وقتی آنان در محیطهای آموزشی و فرهنگی قرار می گیرند و یا پستی اشغال می کنند به علت وابستگی به تشکیلات بهائی از آن در جهت تبلیغ بهائیت، اطلاع رسانی و ایجاد تسهیلات برای دیگر بهائیان استفاده می کنند. از لحاظ اخلاقی هم اختلاف زیادی بین موازین اخلاقی آنان و مسلمانان وجود دارد و این خود می تواند یکی دیگر از عوامل طرد آنان از مؤسسات عمومی و دولتی باشد. از اشتغال آنان به تعدادی شغل آزاد مشخص هم که با طهارت و نجاست ارتباط داشتند و با شرع مقدس اسلام مغایرت بودند، جلوگیری شد.
بنابر ادعای محافل بهائیت خارج از کشور در رسانه های بیگانه، شورای عالی انقلاب فرهنگی در راستای محدود کردن فعالیتهای فرهنگی بهائیان مصوباتی به تصویب رسانده که در این سند ادعا شده جمهوری اسلامی طرحی را برای محدود کردن بهائیت تدوین نموده است که از مواد آن عبارتنداز: این که آنان بدون جهت از مملکت اخراج نمی شوند و بی دلیل دستگیر، زندانی و مجازات نمی شوند، اما برخورد نظام با آنان باید طوری باشد که راه ترقی و توسعة آنان مسدود شود. از لحاظ فرهنگی در این مصوبه آمده است که: بهائیان چنانچه اظهار نکردند بهائی اند، درمدارس ثبت نام شوند و حتی المقدر در مدارسی که کادر قوی و مسلط بر مسائل عقیدتی دارند ثبت نام شوند «در رابطه با جایگاه اجتماعی و حقوقی بهاییان موارد زیر در مورد آنها تصویب شد: در اختیار گذاردن وسایل معاش در حد متعارف که در اختیار همة آحاد ملت قرار داده می شود، امکانات زندگی معمول و حقوقی عمومی مانند سایر شهروندان ایرانی از قبیل دفترچة بسیج، گذرنامه، جوازدفن، اجازة کار و امثال آنها تا جایی که تشویق به بهائیت نشوند، در صورت ابراز بهائی بودن اجازه استخدام ندارند، پستهای مؤثر ( مانند معلمی و .. .) به آنان داده نشود.
ذکر این نکته نیز ضروری است که تعداد انبوهی از بهائیان که با پیروزی انقلاب اسلامی تمام نقشه های بیت العدل را در ایران بر باد رفته می دیدند و نسبت به این مرام بی اعتقاد شدند، با ایجاد تسهیلات لازم ازطرف نظام جمهوری اسلامی به سوی مساجد حرکت کرده و به صورت دسته جمعی و خانوادگی مسلمان شدند.
گفتارسوم
وضعیت بین الملی بهائی گری
بهائیت از زمان عباس افندی «جهان وطنی» آغاز نمود و به دام کشورهای امپریالیستی افتاد و در راستای منافع آنان مورد استفاده قرار گرفت. به این ترتیب دول خارجی مخصوصاً آمریکا و صهیونیست ها در صحنة بین المللی از آنان حمایت نموده و آنان را زیر چتر حمایتی خویش قرار دادند. بهائیت نیز موجودیت خود را در این وابستگی و حمایت می داند و به آن تن داده است. به طوری که سیاستهای پهلوی دوم در مورد آنان نشان داد، ابرقدرتها نیز در مقابل این فرقه سیاستی دوگانه دارند و گاهی آنها را محدود ساخته و از طریق جریانات موازی به آنها گوشمالی می دهند تا از حدود خویش تجاوز نکنند و گاهی نیز به عنوان حربه ای علیه اسلام از آنها استفاده می برند.
بعد از انقلاب اسلامی هر کدام از رؤسای جمهوری آمریکا به تناسب حال و موقعیت خود به حمایت از بهائیان پرداخته و ایران را به خاطر برخورد با آنان محکوم کرده است. برای نمونه ریگان رئیس جمهور وقت آمریکا که به مناسبت روز جهانی حقوق بشر سخن می گفت، اظهار داشت: درایران اعضای فرقة بهائی را اعدام می نمایند و تاکنون 198 بهائی اعدام و 717 نفر زندانی و ده هزار نفر بی خانمان و 25 هزار نفر وادار به خروج از کشور شده اند.
البته این اولین بار نبود که ریگان نسبت به سرنوشت وابستگان به فرقة سیاسی بهائی در ایران اظهار تأسف می کرد. وی در سال 1983 نیز طی بیانیه ای ضمن اخطار به ایران از تمامی کشورهای جهان سوم خواست که از ایران بخواهند از اعدام 22 بهائی که به جرم جاسوسی برای اسرائیل دستگیر شده بودند خودداری نماید.
آنچه اهمیت دارد نفوذ این گروه در کاخ سفید و کنگره آمریکا و نوع فعالیت آنان است که با وجود ادعای آنها مبنی بر مذهبی بودن وسیاسی نبودن، به خوبی نمایانگر وابستگی این گروه به محافل امپریالیستی است.
کنگره امریکا نیز در جهت حمایت از بهائیان اقداماتی داشته است. در ادامة خبر فوق روزنامه کیهان چنین می نویسد: «در 16نوامبر 1982 بر اساس گزارش روزنامه واشنگتن پست پنج عضو کنگرة آمریکا به ریگان پیشنهاد کردند که با یک اقدام بین المللی از مجازات بهائیان در ایران جلوگیری نماید.» این قطعنامه همچنین به امضای سی و سه عضو سنای آمریکا رسیده بود.
دیگر کشورهایی که از خدمات بهائیان در دوران شاه استفادة فراوان برده بودند نیز در صحنة بین المللی به حمایت از آنان پرداخته اند. گروههای مخالف با جمهوری اسلامی ایران نیز که در خارج به سر می برند به حمایت از آنان مبادرت می ورزند. همین روزنامه درهمین خبر چنین ادامه می دهد: «علاوه بر آمریکا بسیاری از کشورهای غربی از جمله انگلیس، کانادا و اسرائیل نیز از حامیان پرو پا قرص این فرقه سیاسی در سازمان ملل و محافل سیاسی به شمار می روند. در دو سال اخیرنماینده این فرقه در صحنة فعالیتهای خود همدردی جدید یافته است که سفیر سیار مسعود رجوی در مراکز دیپلماتیک است. نمایندة بهائیان در کنار کاظم رجوی که چندماهی است در نیویورک از این دفتر نمایندگی در سازمان ملل به دفتر دیگر و از این میهمانی به میهمانی دیگرمیرود و می کوشد حمایت نمایندگان دولتها و محافل امپریالیستی را جلب کند، فعالیت می نماید.»
شبکه های خبری وابسته به صهیونیزم نیز در اختیار تبلیغات این فرقه می باشند و سمت وسوی تبلیغات بیگانگان در مورد بهائیت تکیه بر مظلومیت آنان و حق آزادی عقیده می باشد. اما چنان که بیان شد با این که بهائیت با نظام جمهوری اسلامی ایران اختلاف مبنایی دارد، موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در مورد آنان در جهت محدود کردنشان و نه محو آنان بوده است به طوری که تمام مقامات ایرانی بارها اعلام کرده اند هیچ کس به جرم داشتن عقایدش در جمهوری اسلامی مورد تعقیب و مجازات قرار نمی گیرد و در مورد مجازات برخی اعضای این فرقة سیاسی نیز به وضوح اعلام شده که این عده صرفاً به جرم فعالیتهای جاسوسی و خیانت مجازات می شوند.»
در پاسخ به اظهارات ریگان جناب آقای مهندس موسوی نخست وزیر وقت ایران بیاناتی را در جمع کارکنان کارخانجات تولیدی بهمن اظهار داشت. وی درگوشه ای از سخنان خود گفت: «دفاع رئیس جمهوری آمریکا از یک فرقة جاسوسی یعنی بهائیت همان طور که نشان دهندة ماهیت این فرقه است که در پایتخت بزرگترین جنایتکاران جهان مورد حمایت قرار می گیرد در عین حال خشم و کینة آمریکا نسبت به انقلاب اسلامی را نمایان می سازد».
نگاهی اجمالی به گزارشهای هدفدار و غیرمنصفانة فرستادگان سازمانهای حقوق بشر مثل گالیندوپول و کاپیتورن این واقعیت را آشکار می سازد که همة ابزارهای امپریالیستی و صهیونیستی دست به دست هم داده اند که نظام اسلامی را وادار سازند این اقلیت را به رسمیت بشناسد، یعنی کاری را که رژیم شاه از ترس ملت نتوانست انجام دهد جمهوری اسلامی به آن مبادرت ورزد. این مطلب ضمن این که میزان حمایت آنان را از بهائیت مشخص می کند نشان می دهد که قاعدتاً پشت پرده خبرهایی بسیار مهمتر از تضییع حقوق بشر در ایران است. اگر این اخبار را در کنار قرینه های سرکوب اقلیتهای مسلمان در جهان مانند سرکوب مسلمانان و دیگر آزادیخواهان در جنوب لبنان، فلسطین اشغالی، اریتره، آسیای جنوب شرقی و دیگر نقاط جهان قرار دهیم ، معنای روشنتری پیدا می کند. مخالفت با تحصیل دختران محجبه در فرانسه، عدم اجازه به حضور بانوان با حجاب در ادارات و مدارس و دانشگاههای ترکیه و سکوت سازمانهای حقوق بشر، منادیان آزادی خواهی واصالت انسانی در خارج از کشور مشتی است نمونة خروار.
بهائیت امروز یک تشکیلاتی بین المللی است مقر آن در اسرائیل است و بیشترین پیروان آن در آمریکا ساکن می باشند. تشکیلات آنان در کلیه کشورهای جهان بخصوص کشورهای آفریقایی و آسیایی شعبه دارد و به تبلیغ خود می پردازد.
نکته:
در دوران پهلوی بهائیت با تأسیس تشکیلات گسترده ای با مرکزیت اسرائیل به تقویت خویش پرداخت. این تشکیلات که عضویت در آن به عنوان یک وظیفة دینی محسوب می شد، موجب تقویت بهائیت در ایران و دیگر نقاط جهان گردید.
پس از کودتای 28مرداد سال 1332 دیکتاتوری قوی تر و موثرتری از دیکتاوری رضاشاه در ایران به کمک بیگانگان تأسیس شد. نقش دولت آمریکا و نماینده او در منطقه خاورمیانه یعنی اسرائیل در این حمایتها در درجة اول اهمیت قرار دارد. از همین سالها میدان عمل برای بهائیان به عنوان کارگزارانی مطمئن در دستگاههای دولتی بیشتر شد که عکس العمل مردم ایران و روحانیت را به دنبال داشت. انجمن حجتیه تأسیس شد و روحانیت نیز تحت زعامت آیت الله بروجردی به مقابلة تبلیغاتی با بهائیت پرداخت. مقابله های فیزیکی مردمی نیز در این دوره صورت گرفت.
پس از فوت آیت الله بروجردی، دستگاه دولتی حرکت ضد دینی خود را شدت بخشید و لایحة انجمن های ایالتی و ولایتی را تقدیم مجلس کرد. طرح انقلاب شاه و ملت نیز در همین سالها ریخته شد. این اصلاحات، مقابلة دستگاه دینی و بخصوص روحانیت معتقد به مداخله در امور سیاسی را به دنبال داشت. نهضت 15 خرداد به رهبری حضرت امام خمینی(ره) به این امتیاز، ایشان از کشور تبعید شدند. به علت جو ارعاب حاکم، حرکتی در خور در مقابل این تبعید از جانب روحانیت و مردم صورت نگرفت و این علامت خوبی برای شاه و حامیانش تلقی شد تا بر شدت دین زدایی بیفزایند. از این رو از این پس به کارگیری مهره های بهائی در دستگاه دولتی بدون هیچ ابایی صورت گرفت هویدا برای مدت سیزده سال به سمت نخست وزیری برگزیده شد. از این سالها به بعد بر قدرت این فرقه در ایران افزوده شد و هواداران آنان افزایش یافت.
شاه می توانست برای کنترل بهائیت از نیروهای مخالف آنان سود جوید. به این دلیل آنان را به عنوان گروهی بی خطر از لحاظ تعرض به منصب پادشاهی خویش بیش از پیش به کار گرفت. نتیجة خودسریهای شاه و وابستگان به او از جمله بهائیان این بود که دین اسلام که تا حد زیادی ازصحنة عملی زندگی مردم خارج شده بود در قلب یکایک آنان جوانه زده با فریاد رسای حضرت امام خمینی(ره) در فرصتی استثنایی سربلند کند. به این صورت انقلاب اسلامی شکل گرفت.
انقلاب اسلامی در نتیجة تقابل میان روحانیت آگاه به زمان با پشتیبانی ملت و دستگاه دولتی شاه با پشتیبانی امپریالیزم به ظهور رسید. در این هنگامه بهائیت همراه جناح دولت بود. با غلبة مردم،بهائیت و استفاده از تفرقة میان آنان و ملت مسلمان ایران در جهت تضعیف انقلاب اسلامی قرار گرفت این طرح به اجرا گذاشته شد و در کنار اعدام یا زندانی شدن برخی از سران آنان به جرم جاسوسی توسط جمهوری اسلامی ایران، حرکتهایی علیه اقشار پایین این فرقه که به جد از مداخله در امور سیاسی خودداری می کردند و حتی به گواهی اسناد ساواک از عضویت در حزب رستاخیز نیز سرباز می زدند، صورت گرفت. در هیم اوان برخی از جوانان بهائی علیه سران به وابسته به اسرائیل و غرب مطالبی نوشتندو راه خود را از آنان جدا اعلام نمودند.
در سال 1362 تشکیلات بهائی بنا به غیرقانونی خوانده شدن آن از جانب دادستان انقلاب اسلامی، خود را منحل اعلام کردو متعاقب آن در پی سخنرانی شدید حضرت امام (ره) علیه روحانیونی که مداخله در امورسیاسی را منع می نمودند، انجمن حجتیه نیز اعلام انحلال کرد.
امروزه این فرقه با مرکزیت اسرائیل و بیشترین طرفدار در آمریکا در سطح جهان دارای سه شاخة اصلی است ومورد حمایت کشورهای سلطه گر می باشد. به نظر می رسد علت حمایت کشورهای فوق از آنان این باشد که نشر عقاید بهائیت یکی از وسایل مهم برای مقابله با حرکتهای اسلامی بخصوص در منطقة خاورمیانه باشد.
با توجه به آنچه آمد می توان نتیجه گرفت که فرضیه یا نظریة تحقیق ما مبنی بر استفاده از جنبش بهائیت توسط قدرتهای استثماری برای شکستن کیان واقتدار دینی در ایران درست است، زیرا هر جا که موضوع دین زدایی از نهاد سیاست و یا جامعه مطرح بوده است، بهائیان نقش فعال داشته اند. هم در انقلاب مشروطه و هم در دوران پهلوی این همکاری بین بیگانگان و بهائیت برای مقابله با دیانت و روحانیت به روشنی به چشم می خورد. این جنبش هم اکنون نیز در دنیا و درمنطقة خاورمیانه و شمال آفریقا به عنوان یکی از ابزارهای بالقوة فرهنگی در اختیار قدرتهای بزرگ برای مقابله با حرکتها و جنبشهای اسلامی باشد.
براى آگاهى بیشتر ر.ک:
1- بهائیت در ایران , دکتر سید سعید زاهد زاهدانی , انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی .
شخصیت و اندیشه هاى کاشف الغطاء (الایات البینات) آیت الله العظمى جعفر کاشف الغطاء، دکتر احمد بهشتى، نشر اندیشه هاى اسلامى.
2- بهائیت چگونه پدید آمد، نورالدین چهاردهى، انتشارات فتحى.
3- ارمغان استعمار، محمد محمدى اشتهاردى، انتشارات نسل جوان.
4- جستارهایی از تاریخ بهائی گری در ایران , عبدالله شهبازی.
5 – سایت های اینترنتی ذیل :
http://www.rahpouyan.us/
http://www.bahairesearch.ir/html/index.php?POSTNUKESID=7e7a03fd75a0dcd458e99893fc5b4470
http://www.bahaismiran.com/farsi/
http://www.zadsar.net/index.php?option=com_content&task=view&id=317&Itemid=221
آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه «محمد بن عبدالوهاب» (1206 – 1115 ه .ق ) نجدى است ؛ ولى ریشه هاى آن مربوط به «ابن تیمیه» است(1) . نوشته هاى این شخص، اساس معتقدات وهابیان را تشکیل مى دهد .
وقتى «ابن تیمیه» آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبرصلى الله علیه وآله و مسافرت براى آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست ؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و کتاب هاى ارزشمندى در رد وى نوشته شد(2) .
افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردى منحرف معرفى کردند. «ذهبى» دوست معاصر «ابن تیمیه»، در نامه دوستانه اى او را در اشاعه و گسترش فساد، همتاى حجاج خواند(3) .
غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد . شاگرد معروف او «ابن القیم»، به ترویج آراى استاد پرداخت ؛ ولى چندان نتیجه نگرفت . او نیز در سال 751 ه .ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشى سپرده شد .
در اواسط قرن دوازدهم هجرى(4) بار دیگر اندیشه هاى «ابن تیمیه» به وسیله شخصى به نام «محمد» فرزند «عبدالوهاب» در سرزمین «نجد» احیا شد . پدر «عبدالوهاب» با عقاید فرزند خود مخالف بود ؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وى از اظهار آنها خوددارى مى کرد . وقتى پدر در سال 1153 ه .ق درگذشت، او عرصه را براى نشر عقاید خود مناسب دید ؛ لذا با همکارى امیر شهر «عُیَیْنَه» به نام «عثمان بن حمد»، به نشر آنها پرداخت . چیزى نگذشت که «عثمان» از طرف امیر «احساء»، مورد توبیخ قرار گرفت . او نیز ناچار شد عذر «شیخ» را بخواهد و او را از «شهر» بیرون کند .
«شیخ محمد» در سال 1160 ه .ق از شهر «عیینه» بیرون رفت و رهسپار «درعیه» شد . در آن زمان ریاست شهر با «محمد بن سعود»، (جد آل سعود ) بود ؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد . امیر شهر، به او وعده پشتیبانى داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد .
شیخ دعوت خود را تحت عنوان «توحید» و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران – به جز خود و پیروان مکتبش – را مشرک معرفى کرد . حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید . نفوس زیادى از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادى تحت عنوان «غنایم از مشرکان» گرد آمد .
در زمانى که «شیخ محمد» به «درعیه» آمد و با «محمد بن سعود» توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستى و احتیاج بودند .
«آلوسى» از قول «ابن بشر نجدى» نقل مى کند : «من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستى مردم «درعیه» بودم، سپس آن شهر را در زمان «سعود» مشاهده کردم . مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاح هاى ایشان با زر و سیم زینت یافت . بر اسبان اصیل و نجیب سوار مى شدند و جامه هاى فاخر در برمى کردند . از تمام لوازم ثروت بهره مند بودند ؛ به حدى که زبان از شرح و بیان آن قاصر است!
روزى در یکى از بازارهاى «درعیه» ناظر بودم که مردان، در طرفى و زنان در طرف دیگر قرار داشتند . در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباس هاى فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدرى زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است . تا چشم کار مى کرد، بازار دیده مى شد و من فریاد فروشندگان و خریداران را مى شنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود . یکى مى گفت : فروختم و دیگرى مى گفت : خریدم» .
«ابن بشر» شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود ؛ ولى با قرائن تاریخى، معلوم مى شود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهاى دیگر «نجد» – به جرم موافقت نکردن با عقاید وى – و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است .
روش «شیخ محمد» در مورد غنایم جنگى، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف مى رساند و گاهى تمام به دو یا سه نفر عطا مى کرد . غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، مى توانست سهمى ببرد .
یکى از بزرگ ترین نقاط ضعف «شیخ»، این بود که با مسلمانانى که از عقاید کذایى او پیروى نمى کردند، معامله کافر حربى مى کرد و براى جان و ناموس آنان، ارزشى قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، «محمد بن عبدالوهاب» به توحید با تفسیر غلطى که مى گفت، دعوت مى کرد و هرکس مى پذیرفت، خون و مالش سالم مى ماند ؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربى، حلال و مباح بود .
جنگ هاى «وهابیان» در «نجد» و خارج از «نجد» – از قبیل «یمن» و «حجاز» و اطراف «سوریه» و «عراق» – بر همین پایه قرار داشت . هر شهرى که با جنگ و غلبه بر آن دست مى یافتند، بر ایشان حلال بود . اگر مى توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار مى دادند ؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا مى کردند(5) .
کسانى که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را مى پذیرفتند، مى بایست با او بیعت کنند . و اگر کسانى به مقابله برمى خاستند، کشته مى شدند و اموالشان تقسیم مى گردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از اهالى یک قریه به نام «فصول» در شهر «احسا»، به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردند(6) .
«شیخ محمد بن الوهاب» در سال 1206 ه .ق در گذشت(7) و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند . در سال 1216 ه .ق «امیر سعود» وهّابى، سپاهى مرکب از بیست هزار مرد جنگى تجهیز کرد و به شهر کربلا حمله ور شد . کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانى و ترک و عرب بدان، روى مى آوردند . «سعود» پس از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختى از مدافعان و ساکنان آن نمود .
سپاه «وهابى» چنان رسوائى در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمى گنجد . پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشته اند ) را به قتل رسانیدند . پس از آنکه «امیر سعود» از کارهاى جنگى فراغت یافت، به طرف خزینه هاى حرم امام حسین علیه السلام متوجه شد . این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسى انباشته بود، وى هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!!
«کربلا» پس از این حادثه، به وضعى درآمد که شعرا براى آن مرثیه مى گفتند(8) . «وهابیان» در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بى گاه به شهر کربلا و اطراف آن، و نیز به شهر «نجف» حمله برده و آنجا را غارت مى کردند . نخستین حمله در سال 1216 ه .ق بود . این هجوم در روز «عید غدیر» آن سال انجام گرفت .
حملات وهابیان به جده، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد . پیوسته جنگ هاى خونین بین حکومت عثمانى از طریق امراى مصر و وهابیان وجود داشت . گاهى بر اثر ضعف دولت عثمانى، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامى را ویران مى کردند و اموال را به غارت مى بردند . سرانجام از آنجا به نجد طرد مى شدند و عثمانى ها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان «شریف» بر ریاست حرمین حفظ مى کردند .
در جنگ جهانى اول، مسئله «پان عربیسم» زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولت هاى بزرگ(مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهاى عربى از هم گسست و هر نقطه اى از این بلاد، به امیرى سپرده شد . بلاد نجد، به آل سعود – که بزرگ آنها در آن روز «عبدالعزیز بن سعود» (پدر شاه فهد ) بود – واگذار گردید . این مسأله به جهت همکارى نزدیک وى، با بریتانیا در شکستن قدرت دولت عثمانى بود . این واگذارى، تحت شرایطى استعمارى انجام گرفت که در تاریخ مذکور است .
بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد . از این رو، با برنامه ریزى خاصى – که بریتانیا در آن دست داشت – در سال 1344 ه .ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند ؛ به گونه اى که خود «عبدالعزیز» بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان «شرفا» در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامى – به ضمیمه نجد و حجاز – به نام «سعودى» در دفاتر دولت هاى بزرگ استعمارى، ثبت شد . نام «نجد» و «حجاز» منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه .ق(1310 ه .ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام «مملکت عربى سعودى» – نه اسلامى – نام گذارى شد . وى تا سال 1334ه .ق زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وى به نام هاى : سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمان این سرزمین بوده و هستند(9) .
پی نوشت ها:
1) م سال 728 ه .ق در زندان دمشق .
2) ر .ک : کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ) .
3) تکملة السیف الصیقل، 190 .
4) حدود سال هاى 1145 ه .ق .
5) جزیرة العرب فى القرن العشرین، ص 341 .
6) تاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج 1، ص 51 .
7) در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از 1206 -1115 اقوال دیگرى هم هست .
8) تاریخ کربلا و حائر حسین علیه السلام، صص 172 – 174 .
9) جهت آگاهى بیشتر ر .ک : آیة اللَّه جعفر سبحانى، پرسش ها و پاسخ ها.
براى مطالعه و تحقیق پیرامون وهابیت، کتاب هاى معرفى شده ذیل را مطالعه نمایید:
1ـ آیین وهابیت جعفر سبحانى
2ـ برگى از جنایات وهابى ها مرتضى رضوى ترجمه: ضیایى
3ـ وهابیان على اصغر فقیهى
4ـ آیا این است اسلام واقعى ابوالفضل حسینى
5ـ فتنه وهابیت زینى دهلان ترجمه: همتى
6ـ نقدى بر اندیشه وهابیان موسوى قزوینى ترجمه: طارمى
7ـ تحلیلى نو بر عقاید وهابیان حسن ابراهیمى
8ـ فرقه وهابى و پاسخ به شبهات آنها قزوینى ترجمه: دوانى
9ـ نقد و تحلیلى پیرامون وهابیگرى همایون همتى
10ـ اشتباه بزرگ وهابى ها عیسى اهرى
11ـ پیشینه سیاسى فکرى وهابیت درّى
12ـ تاریخ مکه هادى امینى ترجمه: آخوندى
13ـ ترجمه کشف الارتیاب، ج 4 علامه سید محسن امین ترجمه: تهرانى
14ـ سخنى چند با موحدین مصطفى نورانى
15- وهابیت آیت الله جعفر سبحانی – معرفی سایت درباره بهائیت
سایتها و فضاهای مجازی( اینترنت، وبلاگ و …) بسیاری درباره بهائیت و بهایی پژوهش مشغول به فعالیت هستند.
با مراجعه(search) به موتورهای جستجوگر در فضای اینترنت می توان با دهها هزار عنوان و آدرس درباره مواجه شد که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از بهائیت سخن گفته شده است.
در یک نگاه کلی سایتها و وبلاگهایی که درباره بهائیت به فعالیت مشغول هستند را می توان به دو گروه سایتهای مدافع و موافق بهائیت و سایتهای مخالف و ضد بهائیت تقسیم کرد:
به عبارت دیگر بیش از 500 سایت و وبلاگ به صورت مستقیم بهائیت را مورد بررسی قرار داده اند که در حدود 400 سایت و وبلاگ در دفاع از بهائیت وجود دارد که این سایتها متعلق به بهائیان است. بیش از دو سوم سایتهای مدافع بهائیت(و متعلق به بهائیان) در خارج از کشور ایران مستقر است و از پایگاههای آمریکا، انگلستان، کانادا، اسرائیل و … پشتیبانی و بهروز می شوند که اکثر این سایتها و وبلاگها فیلتر هستند.
شما می توانید با درج کلمه بهایی(bahai) و بهائیت(bahaiet) و مانند آن بسیاری از سایتها با پسوندهای … و com, org, net, ir به آنها دسترسی پیدا کنید.
به برخی از آدرس این سایتها اشاره می کنیم:
www.bahairesearch.info
www.rahpouyan.com
www.iransohrab.ir
www.zamanah.ir.info
www.jamajam.ir
www.bahaiet.blogfa.com
و دهها آدرس دیگر … . معرفی کتاب
برخی از کتب و مقالات قابل استفاده درباره بهائیت عبارت است از:
– فصلنامه مطالعات تاریخی شماره 17 ویژه بهائیت www.psri.ir
– مجله زمانه، ویژه بهائیان شماره 61 www.zamanah.ir.info
– یاد ایام، شماره 29 ویژه نامه روزنامه جام جم www.jamajam.ir
– ارمغان استعمار، محمد محمدی اشتهاردی
– بابی گری و بهایی گری، محمد محمدی اشتهاردی
– بهائیت چگونه پدید آمد، نورالدین چهاردهی
– بهائیت در ایران، سیدسعید زاهد زاهدانی
– بهائیان، سیدمحمد باقر نجفی
– جستارهایی از تاریخ بهایی گری در ایران، عبدالله شهبازی
– و … .
معرفی مراکز و اساتید:
از زمان پیدایش فتنه بابیت و بهائیت تا کنون(170 سال)، توجه به بهائیت و بهایی پژوهش و شناخت زوایای پیدا و پنهان این فرقه و شناخت سیستم، ساختار و سازمان این تشکیلات و حزب سیاسی در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دینی و … علیه اسلام و مسلمانان مورد توجه اساتید و صاحب نظران بوده است.
در زمان کنونی برخی از مؤسسات در حوزه و دانشگاه به تحقیق و پژوهش درباره بهائیت مشغول هستند که برخی از آنها عبارتند از:
– اساتید: حججی، رضانژاد، موسوی نژاد، فرمانیان، نصوری، لیالی، محمدی(علیرضا)، حق پرست، اسحاقیان، موسی نجفی، موسی حقانی، علی ابوالحسنی(مُنذر)، سعید زاهد زاهدانی، سیدمصطفی تقوی و … .
برخی از مؤسسات و مراکز نیز از وجود اساتید و محققین در بحث محققین در بحث بهاییت بهره می برند عبارتند از:
– مرکز اسناد انقلاب اسلامی
– پژوهشگاه ادیان و مذاهب
– مرکز تخصصی مهدویت
– پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
و … .
خلاصه و چکیده بهائیت:
به پیوست چکیده و خلاصه هایی از تاریخچه فرقه ضاله بهائیت تقدیم می گردد:
حزب، فرقه، جریان، تشکیلات یا سازمان بهائیت از زمان پیدایش تا کنون تقریبا سابقه 170 ساله دارد.
Bahaism یا بهایی گری جنبش یا حزب یا فرقه ای است که در این سالهای در خدمت استعمار و بیگانه بوده و به دشمنی با اسلام و مسلمانان و تشیع پرداخته و جز فتنه و آشوب و اختلاف در دنیای مسلمانان و خدمت به بیگانه ثمره دیگری نداشته است.
نوع آوری و تجدد دینی علیه سنت های اسلام و شیعی و قیام علیه حکومت و دربار قاجار و قیام علیه اقتدار روحانیت و تشیع و گرایش به استعمار از روزهای آغازین فتنه بابیت و پیدایش بهائیت تا کنون از این فرقه به عنوان جریان و جنبش اعتراضی علیه مسلمانان و به خصوص جریان احیای هویت دینی و انقلاب اسلامی ایران ساخته است.
– در قرن 19 میلادی(قرن 13 هجری) و دخالت و تسلط قدرت های برتر(مثلث روسیه، فرانسه، انگلستان) در کشورهای اسلامی و ایجاد اختلاف و نفاق و درگیری در کشورهای اسلامی و مستعمره کردن کشورهای اسلامی احتیاج به عوامل داخلی داشت؛ استعمار با ایجاد فرق و مذاهب ساختگی(وهابیت در دنیای اهل سنت، بابیت و بهائیت را در دنیای تشیع، قادیانی گری در هندوستان و پاکستان و …) از این عوامل داخلی جهت اختلاف بین مسلمانان و نزاعهای فکری و عقیدتی و سیاسی سود و بهره برد.
استعمار با طرح بابیت و بهائیت دو هدف عمده را در نظر داشت:
1. نسخ و نابودی فرهنگ انتظار و مهدویت و نابودی تشیع
2. اختلافات و نزاع و بلوا و آشوب داخلی در میان مسلمانان
برای فهم بیشتر بابیت و بهائیت باید فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … جامعه ایرانی در عصر قاجار(ناصر الدین شاه) مورد نقد، بررسی و تحلیل قرار گیرد.
شاید علت فقر و بی عدالتی حاکم بر جامعه، ظلم و ستم دربار و قاجار، اندیشه نوگرایی و تجدد و آشنایی با غرب و از طرف دیگر مستقیم سفارت روسیه(دالگورگی) و سفارت انگلستان(ژنرال النبی) فتنه بابیت و بعدها بهائیت مورد اقبال برخی از فرودستان و حاشیه نشینان قرار گرفت. اما با تلاش روحانیت و تلاش امیرکبیر این فتنه فروخفت.
کنشگران بهائیت:
1. در بررسی و تحلیل بهائیت باید به بابیت و برای بررسی بابیت باید به اندیشه شیخیه پرداخت و نوع تأثیرپدیری آن را مورد تحلیل قرار داد.
شیخییه —> بابیت —> بهائیت
– شیخ احمد احسایی متوفی 1230 قمری و مؤسس فرقه شیخییه
– سیدکاظم رشتی، متوفی 1259 قمری و ادامه دهنده اندیشه شیخ احمد احسایی
– سیدعلی محمد باب متوفی 1265(1266) قمری متأثر از اندیشه سیدکاظم رشتی که ادعای رکن رابع و قریه ظاهره و باب و بابیت کرد.(رکن رابع، قریه ظاهر، باب= رابط بین خلق با امام زمان، نایب خاص و واسطه بین خلق با حجت خدا(امام زمان))
موافقت و مخالفت با باب و پیدایش فتنه بابیت با ادعای مهدویت و نسخ شریعت توسط باب و پیروان او و پیدایش فتنه و بلوا و آشوب، با اعدام باب با دستور امیرکبیر در سال 1266 قمری، این فتنه کمی فرو خفت.
– میرزا یحیی نوری(صبح ازل) متوفی 1330 قمری در قبرس
بعد از اعدام باب و تبعید بابیان به بغداد میرزا یحیی نوری صبح ازل فرقه بابیه(ازلیه را بنیان نهاد و به ترویج آثار باب پرداخت تا اینکه بر اثر اختلاف داخلی با بهائیان از بغداد به قبرس تبعید و در نهایت بابیه ازلیه با درگذشت میرزا یحیی به پایان رسید.
– میرزا حسینعلی نوری(بهاءالله) متوفی 1309 قمری در عکا در اسرائیل او که برادر میرزا یحیی نوری صبح ازل بود ابتدا در خدمت برادر بود اما بعدها از او جدا شد و فرقه بابیه بهائیه(بهائیت) را بنیان نهاد.
او مورد حمایت سفارت روسیه(در فتنه باب) و سفارت انگلستان در تبعید به حکومت عثمانی قرار داشت و پس از اختلافات داخلی بابیان در بغداد میرزا حسینعلی نوری و پیروان او به عکا و حیفا در فلسطین در ساحل دریای مدیترانه تبعید شدند و فرقه بهائیت را در فلسطین اشغالی بنیان نهادند.
– عباس افندی(عبدالبهاء) متوفی 1300 در عکا اسرائیل، عباس افندی نقش اساسی و مهمی را در تدوین بهائیت به عهده گرفت و بهائیت مدیون عباس افندی است. او خود را عبدالبهاء نامید و سعی کرد به تدوین و گردآوری و تفسیر آثار بهاء(میرزا حسین علی نوری) بپردازد و از عهده این کار به خوبی برآمد.
از طرفی تا توانست خود و مجموعه را در خدمت استعمار انگلستان قرار داد تا اینکه نشان «سر، Sir»، «نایت هود» و «شوالیه» از استعمار انگلستان دریافت کرد و از طرفی به بهائیت سر و سامانی داد و مخالفان داخلی واختلافات داخلی بهائیان را پایان داد و از بهائیت یک سیستم و سازمان و تشکیلات بنا نهاد.
عباس افندی در کنار ارتباط با انگلستان به آمریکا و فرانسه نیز نظر داشت و نیویورک را «مرکز میثاق» بهائیان نامید.
– شوقی افندی(شوقی ربانی) متوفی 1336 شمسی در لندن، انگلستان. او از تربیت ایرانی و اسلامی بی بهره بود.(برخلاف میرزا حسین نوری و عباس افندی) و تحصیلات خود را در آکسفورد به پایان رساند و مستقیما تحت تعلیمات سیستم های جاسوسی انگلستان و آمریکا قرار داشت
با توجه به تحصیلات آکادمیک شوقی افندی و حضور او در فرنگ و غرب و آشنایی با سیستم های جاسوسی و بیگانه در غرب او توانست بهائیت را به صورت سازمان، تشکیلات و سیستم درآورد، به صورتی که تشکیلات امنیتی از بالا تا پایین ترین رده سازمانی بر بهائیان تسلط دارند.
از اتفاقات دیگر زمان شوقی افندی پیدایش کشور اسرائیل و پیدایش صهیونیسم بود و شوقی افندی از این فرصت طلایی به خوبی استفاده کرد و حیات بهائیت را به حیات صهیونیسم و اسرائیل پیوند زد و اسرائیل را قبله ظاهری و باطنی بهائیان قرار داد و مرکز جهانی بهائیت(بیت العدل اعظم) را در عکا در اسرائیل نبیان نهاد و طرح 10ساله بهائیت را برای گسترش بهائیت ارائه داد.
– روحیه ماکسول(روحیه افندی، روحیه ربانی) متوفی 2000 میلادی(1378 شمسی) در عکا اسرائیل.
بیوه و زن شوقی افندی بود که در آمریکایی بود او پس از مرگ شوقی افندی موفق شد در اختلافات داخلی پیروز شود و رهبری بهائیان و رهبری بیت العدل اعلظم را به عهده بگیرد. او در ترویج بهائیت و آمریکایی کردن بهائیت و پیوند زدن بهائیت با آمریکا و اسرائیل و صهیونیسم نقش اساسی داشت. روحیه ماکسول با حمایت آمریکا و اسرائیل تشکیلات و سازمان بهائیت را در نقاط مختلف جهان گستراند و با دلارهای آمریکایی در اکثر کشورها با تشکیلات بیت العدل ملی، برای بهائیان زیارتگاه و عبادتگاه(خطیره القدس) ساخت.
– چارلز مِسن ریمی متوفی 1974
چارلز مِسن که از ایادی امرالله(رهبران بهایی) در زمان شوقی افندی بود و جانشین طبیعی شوقی افندی محسوب می شد اما بعد از مرگ شوقی توسط روحیه ماکسول و ایادی امرالله بیت العدل از رهبری برکنار شد. مِسن ریمی که آمریکایی بود گروهی را به دور خود جمع کرد و با تشکیلات بیت العدل به مخالفت برخواست. با مرگ مِسن ریمی، مار آنژلا رهبری این گروه را به عهده گرفت آقای نصرالله بهره مند در حلقه رهبری این گروه قرار داد و بهائیان هندوستان و پاکستان از این گروه پیروی می کنند.
– بیت العدل اعظم یا «مرکز جهانی بهائیت» یا «شورای بین المللی بهائیان»
– عباس افندی(عبدالبهاء) پیش بینی بیت العدل را کرده بود اما شوقی افندی که از داشتن فرزند محروم بود، برای اداره بهائیت و جلوگیری از اختلافات و درگیری ها سیستم بیت العدل اعظم را تشکیل داد. بین سیستم و ساختار و تشکیلات که با تأسیس شورای بین المللی بهائیان 1329 شمسی و برنامه 10 ساله(1332 شمسی) توسط شوقی افندی شروع شده بود بعد از مرگ شوقی افندی 1336 شمسی در سال 1342 توسط روحیه ماکسول و دیگر ایادی امرالله برای اداره بهائیان تشکیل شد و در سال 1346 شمسی به مناسبت یکصدمین سال پیدایش بهائیت در اسرائیل رسمیت یافت و بیت العدل اعظم بهائیان برای همیشه در کوه کارمل(کِرمل) در ساحل دریای مدیترانه در شهر عکا در استان حیفا درکشور اسرائیل به عنوان قبله ظاهر و باطن بهائیان قرار گرفت.
– اعضای بیت العدل اعظم وظیفه رهبری بهائیان را به عهده دارند که برای مدت پنج سال انتخاب می شوند.
سیستم و ساختار بهائیان
تمام بهائیان موظف هستند تسجیل شوند(دارای شماره شناسنامه بهایی گردند) و باید عضو محفل گردند. محفل در جایی تشکیل می شود که 10 نفر بهایی حضور داشته باشد که از این تعداد 9 نفر رهبری محفل را عهده دار می شوند ساختار محافل بهائیان از بالا به پایین به این صورت است:
«بیت العدل اعظم» یا محفل جهانی بهائیان —> محفل ملی بهائیان
در هر کشور(ایران، آمریکا، استرالیا و …) —> محفل ملی استانی—> محفل ملی شهر—> محفل ملی بخش … .
این محافل دارای لُجنه، حدیقه، کمیسیون و … است. تمام بهائیان باید عضو محفل باشند و در یکی از لجنه ها یا کمیسیون ها فعالیت داشته باشد.
– محافل موظف هستند هر گونه ازدواج، طلاق، ولادت، وفات، تسجیل، تحصیل، خرید و فروش و معماملات و … را ثبت و به مراتب بلاتر گزارش نمایند. به عبارت دیگر هر اقدام جزئی بهائیان به بیت العدل اعظم بهائیان در اسرائیل گزارش می شود!!
چند نکته پایانی:
– آمار و جمعیت و پراکندگی بهائیان
آمار دقیقی از جمعیت بهائیان وجود ندارد بلکه منابع خود بهائیان جمعیت آنها را در سراسر جهان 5 میلیون نفر اعلام کرده اند و این جمعیت در تمام کشورها به ترتیب آمریکا، استرالیا، کانادا، ایران، اسرائیل، آذربایجان(شوروی)، هندوستان و … پراکنده هستند.
– بهائیت از ایران شروع شد و به حکومت عثمانی(بغداد، استانبول و …) رسد و به اسرائیل ختم شود. امروز در حلقه رهبران بهائیت ایرانیان کمتر حضور دارند. بهائیت را باید فرقه و حزب آمریکایی و اسرائیلی دانست که موساد و سیا آن را اداره می کنند.
– منابع مالی بهائیان به واسطه تجارت و فعالیت های تجاری و اقتصادی و داد و ستد و دلالی تأمین می شود البته از دلارهای اهدایی آمریکایی نباید غفلت کرد. بر همین اساس بهائیت را فرقه و حزب ثروتمند می نامند.
– آمریکا و اسرائیل احداث معابد و محافل ملی بهائیان در اقصی نقاط جهان را به عهده دارند.
– بهائیان در آمریکا و اسرائیل از هر گونه عوارض مالیاتی و گمرگی و حقوقی معاف هستند.
– همه بهائیان موظف هستند یک پنجم اموال خود را به بیت العدل اعظم در اسرائیل اهدا نمایند.
– حج بهائیان زیارت مقبره بهاء و عبدالبهاء در عکا و اسرائیل است و این حج بر همه بهائیان واجب است پس بر هر بهایی واجب است حداقل یکبار در عمرش به اسرائیل سفر کند. پس بهائیان بزرگترین منبع درآمد توریستی و زیارتی و گردشگری اسرائیل محسوب می شوند.
– در خلال کلام موجودیت اسرائیل و بهائیت به هم گره خورده است و بهائیت بخشی از اردوگاه صهیونیسم محسوب می شود.