خانه » همه » مذهبی » نبردهای فرهنگی امام جواد (ع) (بخش دوم)

نبردهای فرهنگی امام جواد (ع) (بخش دوم)

نبردهای فرهنگی امام جواد (ع) (بخش دوم)

یکی دیگر از نبردهای فرهنگی امام جواد (ع) نبرد با افراد ناصالح و ناپاک و طرد آنها بود، همچنین مقابله با جاعلان حدیث و مفسران تفسیر به رأی از موارد نبرد فرهنگی امام (ع) می باشد. و سر انجام امام در آخر ذى قعده سال 220 ق توسط همسرش ام الفضل به دستور معتصم با انگور زهرآلود مسموم و شهید شدند.

imam%20e%20jawad - نبردهای فرهنگی امام جواد (ع) (بخش دوم)

قاطعیت در طرد افراد ناصالح

یکى از خطراتى که همیشه بزرگان و رهبران یک مذهب یا یک کشور را تهدید مى‏ کند، وجود اطرافیان ناصالح است که به خاطر اغراض انحرافى، مادى و یا اعتقادى پیرامون بزرگان را گرفته و بین آنان و مردم فاصله ایجاد مى‏ کنند و معمولاً راه ‏هاى ارتباطى آن رهبران را با مردم قطع مى‏ کنند. اگر بزرگان مواظب این گونه افراد نباشند، چه بسا زیان‏ هاى جبران ناپذیرى جامعه را تهدید نموده و مشکلات بسیارى را به بار مى ‏آورد.

در زمان امامت امام جواد (ع) نیز این گونه افراد با سوء استفاده از کمى سن امام به خیال خود فکر مى‏ کردند که مى‏ توانند بر امور جامعه مسلط شوند و هر طور که خواستند، عمل کنند.

آن حضرت این خطر را احساس کرد و بدون هیچ اغماضى آن را طرد نمود. ابو عمر جعفر بن وافد و هاشم بن ابى هاشم در زمره این افراد جاى داشتند. امام محمد تقى (ع) درباره آنان فرمودند: خداوند آنان را لعنت کند، زیرا به اسم ما از مردم اخاذى مى‏ کنند و ما را وسیله دنیاى خود قرار داده ‏اند. (1)
 

نبرد با جاعلان حدیث

پس از آن که مأمون دخترش را به ازدواج امام جواد (ع) درآورد، در مجلسى که وى (مأمون) و بسیارى دیگر از جمله فقهاى دربارى مانند: یحیى بن اکثم حضور داشتند، یحیى به امام جواد (ع) گفت: روایت شده که جبرئیل به حضور پیامبر (ص) رسید و گفت: یا محمد! خدا به شما سلام مى‏ رساند و می گوید: من از ابوبکر راضى هستم! از او بپرس که آیا او از من راضى است؟

امام فرمود: کسى که این خبر را نقل مى‏ کند باید خبر دیگرى را که رسول خدا (ص) در حجة الوداع بیان کرد، نادیده نگیرد.

پیامبر (ص) فرمود: کسانى که بر من دروغ مى‏ بندند، بسیار هستند و بعد از این نیز بسیار خواهند شد. هر کس عمداً بر من دروغ ببندد، جایگاهش در آتش خواهد بود. پس چون حدیثى از من براى شما نقل شد، آن را به کتاب خدا و سنّت من عرضه کنید، آن چه با کتاب خدا و سنّت من موافق بود، بگیرید و آن چه مخالف با کتاب خدا و سنّت بود، رها کنید. روایت مذکور با کتاب خدا سازگارى ندارد، زیرا خداوند فرموده: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ. (2) ما انسان را آفریدیم و مى دانیم در دلش چه چیزى مى‏ گذرد و ما از رگ گردن به او نزدیک‏تر هستیم. آیا خشنودى و ناخشنودى ابوبکر بر خدا پوشیده بود تا از پیامبر اکرم (ص) بپرسد!؟ (3) یحیى روایت دیگرى را مطرح کرد و امام جواد (ع) به هر یک جداگانه پاسخ داد.
 

نبرد با مفسران تفسیر به رأی و خطاء

امام محمد تقى (ع) به عنوان پاسدار حریم وحى از تفسیرهاى نابجا، غیر عقلانى و تفسیر به رأی آیات قرآن جلوگیرى کرده و علماء و دانشمندان را به سوى فهم صحیح آیات راهنمایى مى‏ کرد.

روزى در مجلس معتصم برخى از دانشمندان به آیه ‏اى استناد کرده و یک حکم شرعى صادر نمودند. امام جواد (ع) که در آن جلسه حضور داشت، خطاى آنان را گوشزد نمود و تفسیر صحیح را براى حاضرین ارائه نمود. محمد بن مسعود عیاشى سمرقندى در تفسیر خود ماجراى آن مجلس را چنین آورده است: در زمان معتصم عباسى عوامل خلیفه، عدّه ‏اى دزد را دستگیر کرده و از مرکز خلافت در مورد چگونگى مجازات آنان خواستار دستور بودند.

خلیفه در مورد این حادثه حسّاس مجلس مشورتى تشکیل داد و از دانشمندان عصر، کیفیّت اجراى حدّ شرعى را در مورد آنان خواستار شد. آنان گفتند: قرآن در این مورد بهترین راه کار است، آن جا که مى‏ فرماید: إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاَفٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ (4) کیفر کسانى که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏ خیزند و در روى زمین در اشاعه فساد تلاش مى‏ کنند، این است که اعدام شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پاى آنان به عکس یکدیگر قطع شود و یا ابن که از سرزمین خود تبعید گردند.

آنان به خلیفه پیشنهاد کردند طبق این آیه یکى از کیفرهاى فوق را در مورد تبهکاران انتخاب کند. معتصم عباسى در همان جلسه از امام نیز نظر خواست. آن حضرت اول از اظهار نظر خوددارى کرد، امّا وقتى که با اصرار خلیفه مواجه شد، نظر خود را چنین اعلام کرد: اینان در استدلال به آیه خطا کردند. استنباط حکم شرعى از این آیه دقّت بیشترى مى‏ طلبد و باید تمام جوانب مسأله در نظر گرفته شود و نسبت به جرم ‏هاى مختلف کیفرها فرق مى‏ کند، زیرا این مسأله صورت‏ هاى مختلف و احکام جداگانه دارد:

1.  اگر این راهزنان فقط راه را نا امن کرده ‏اند، نه کسی را کشته و نه مال دیگرى را به غارت برده ‏اند، مجازات آنان فقط حبس است و این همان معنى «نفى ارض» است.

2.  اگر راه را ناامن کرده و افراد بى گناهى را کشته‏ اند، اما به مال دیگران تجاوز نکرده ‏اند، مجازات آنان اعدام است.

3.  اگر امنیت را از راه ‏هاى عمومى سلب کرده، انسان‏ هاى بى‏ گناه را کشته و مال مردم را نیز به غارت برده ‏اند، کیفر آنان باید سخت ‏تر باشد، یعنى اول دست و پایشان را به عکس هم دیگر قطع مى‏ کنند، سپس به دار مجازات آویخته مى‏ شوند. معتصم این نظریه را پسندید و به عامل خود دستور داد طبق نظر امام جواد (ع) عمل کند. (5)

شهادت امام جواد (ع)

امام جواد (ع) در طول دوران پربرکت امامت خویش هم چنان به نبردهای فرهنگى ادامه داد تا این که در آخر ذى قعده سال 220 ق توسط همسرش ام الفضل (دختر مأمون) به دستور معتصم (هشتمین خلیفه عباسى) با انگور زهرآلود مسموم شد. (6) با مسموم شدن آن حضرت عقده ام الفضل خالى نشد، لذا در را از پشت به روى امام بست و به کنیزها دستور داد هیاهو کنند تا صداى امام جواد (ع) را کسى نشنود. (7)

سرانجام بر اثر همان زهر، آن حضرت به شهادت رسید و پیکر مطهرش را در قبرستان قریش بغداد (کاظمین فعلى) در کنار قبر جدش، موسى بن جعفر (ع)، به خاک سپردند. امّا در همان حال ام الفضل از کرده خویش پشیمان شد و به گریه افتاد. حضرت به او فرمود: چرا گریه مى‏ کنى؟ اکنون که مرا کشتى، گریه کردن سودى ندارد. این را بدان که به خاطر خیانتى که کردى، چنان به دردى مبتلا شوى که هرگز علاج ندارد و چنان به فقر و تنگ دستى مبتلا گردى که جبران‏ پذیر نباشد. بر اثر نفرین آن حضرت ام الفضل به بیمارى سختى مبتلا شد و همه اموالش را در راه معالجه آن صرف کرد و به فقر و بدبختى افتاد و به بدترین وضع از دنیا رفت. (8)
 

پی نوشت ها:

(1) کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال، خلاصه شیخ طوسى، ص549.
(2) ق/16.
(3) مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج50، ص84.
(4) مائده/33.
(5) عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، ( معروف به تفسیر عیاشی) ج1، ص315.
(6) کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافى، ج2، ص492.
(7) قمی، شیخ عباس، منتهى الآمال، ج2، ص233-234.
(8) محمدی اشتهاردی، محمد، سوگند نامه آل محمد، ص132.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد