طلسمات

خانه » همه » مذهبی » نسبت مرجعیت و رهبری

نسبت مرجعیت و رهبری

نسبت مرجعیت و رهبری

نهاد روحانیت، سازمان هدایتگر و وحدت بخش جامعه اسلامی و مرجعیت، جایگاه بلند معنوی و دینی و مرجع تقلید بلندترین صاحب نظر مسائل اسلامی است که فتوا و حکمش برای مردم مطاع است.

0036800 - نسبت مرجعیت و رهبری
0036800 - نسبت مرجعیت و رهبری

 

نویسنده: دکتر حسن روحانی

 

زیرعنوان: تجلیل از مقام آیت الله اراکی

نهاد روحانیت، سازمان هدایتگر و وحدت بخش جامعه اسلامی و مرجعیت، جایگاه بلند معنوی و دینی و مرجع تقلید بلندترین صاحب نظر مسائل اسلامی است که فتوا و حکمش برای مردم مطاع است. (1)

خورشید فیضیه

هیچ کس فراموش نکرده است که از روزهایی که نهضت مقدس اسلامی آغاز شد و بعد از آن در همه مراحل، مرکز نهضت، حوزه علمیه قم و مرکز حوزه هم، مدرسه مبارکه فیضیه بود و آیة الله العظمی اراکی هم خورشید درخشان این مدرسه بود.
نزدیک غروب آفتاب که وارد صحن مدرسه می شدیم، درس خارج مرحوم آیة الله العظمی اراکی در مَدرس برگزار بود و موقع اذان مغرب که شاگردانش از مَدرس خارج می شدند، اکثر آنها از مدرسین، مجتهدین و علمای بزرگ بودند. پس از آن، نماز جماعت مدرسه فیضیه که شکوهمندترین نماز جماعت در این شهر مقدس بود، به امامت آن بزرگوار برگزار می شد.
قدم های آرام و استوار وی در میان فضلا و طلاب در موقع ورود و خروج به این مدرسه، همه ی افراد بیداردل را تکان می داد. نگاه به چهره این مرد بزرگ، انسان را به یاد خدا، معنویت و فضیلت می انداخت. تواضع، وقار، خلوص او در عبادت و خشوعش در نماز همه را تحت تأثیر قرار می داد. اساساً نماز جماعت مدرسه فیضیه، نمازی بسیار پربرکت برای حوزه و برای نهضت اسلامی بود. انتشار بسیاری از خبرهای دست اول، پخش اعلامیه ها و ایراد سخنان مهم و انقلابی بین دو نماز و یا قبل و بعد از نماز جماعت مغرب و عشا، در همین مدرسه فیضیه انجام می شد. آن روز که حضرت امام(ره) از ترکیه به عراق تبعید و به نجف مشّرف شد، این خبر برای اولین بار توسط شهید طباطبایی نژاد اردستانی(که در فاجعه دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید) بعد از نماز مغرب و عشا در همین مدرسه فیضیه اعلام شد و ده ها نمونه دیگر.

ویژگی های شخصیتی

آیة الله اراکی دارای استعداد و حافظه ای بسیار قوی بودند. برخی از شاگردان وی نقل می کنند که وقتی ایشان اقوال بزرگان، اساتید و فقها را می خواستند نقل کنند (که در درس ها معمولاً نقل به معنا می شود) متن عبارت را از حفظ می خواندند. یکی از شاگردان این مرحوم می گفت ایشان تمام دُرر حاج شیخ(ره) را حفظ بودند و در درس، جملات دُرر را از حفظ می خواندند.
مرحوم آیة الله اراکی از بنیان گذاران این حوزه مقدسه محسوب می شوند. آن روز که مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی(ره) از اراک به این شهر آمدند و به آستانه مقدسه حضرت معصومه(سلام الله علیها) مشرف شدند و تصمیم گرفتند در این شهر بمانند تا قم برای همه شیعیان و آزادیخواهان مرکزی شود، آیة الله العظمی اراکی و شخصیت های بزرگی چون مرحوم آیة الله العظمی گلپایگانی و حضرت امام(ره) نیز به همراه این استاد بزرگوار به این شهر آمدند. یکی از مدرسین می فرمود وقتی آیة الله العظمی حائری خواست به قم بیاید، از بعضی از شاگردان نزدیکش رسماً خواست که وی را در این سفر همراهی کنند و این سه بزرگوار جزو افرادی بودند که رسماً از آنها خواست تا همراه وی به قم هجرت نمایند، تا حوزه مقدسه علمیه قم تأسیس گردد.
البته از دیرباز، قم مرکز دینی و علمی شیعیان بود. از زمان ائمه هدی(علیهم السلام) قم مرکز شیعه بود. حتی قبل از سفر حاج شیخ، قم دارای حوزه بود، ولی شکل گیری آن به صورت حوزه بزرگ و شکوهمند و به عنوان مرکز فرهنگی شیعه با آمدن مرحوم آیة الله العظمی حائری به این شهر می باشد. از حضرت امام(ره) نقل شده است که ایشان فرموده بود: از لحاظ سیاسی تأسیس حوزه علمیه قم در آن زمان به اندازه تأسیس نظام جمهوری اسلامی ایران به عنوان ام القرای جهان اسلام، تبلور و تجسم احکام الهی و به عنوان آینه منعکس کننده حکومت پیامبر و علی بن ابیطالب(علیه السلام) است، آن روز هم تأسیس حوزه علمیه قم چنین اثری را داشت؛ مرکزی که بتواند همه طلاب و علاقه مندان را جذب کند و از این مرکز همه هدایت ها به جامعه سرازیر شود. از این مرکز، نهضت ها و انقلاب ها پایه گذاری شود و بالاخره از همین مرکز، انقلاب شکوهمند و عظیم اسلامی ایران طراحی و آغاز گردد.

صدقه جاریه

آیة الله العظمی اراکی و دیگر علمای هم دوره اش، در کنار استاد بزرگوارشان به عنوان بانیان این مرکز مقدس و حوزه علمیه محسوب می شوند. این سنت حسنه و این صدقه جاریه از آنهاست و تا وقتی که این حوزه هست (که ان شاء الله تا ظهور ولی عصر(عج الله تعالی فرجه الشریف) با همین عظمت و شکوهمندی باقی خواهد ماند) و عالمانی فرهیخته تربیت می کند و شعاع نور هدایتش به سراسر جهان می رسد، همه بانیان آن در ثواب و اجر آن، سهیم و شریک خواهند بود. خوشا به حال آنان که در زندگی خود، چنین توفیقات بزرگی را به دست می آورند. همانند مبارزینی که توانستند در این نهضت، انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند و نظام جمهوری اسلامی را بنیان گذاری کنند؛ که تا زمانی که احکام الهی در این کشور پیاده و اجرا می شود و چهره ی تابناک اسلام از این کشور برای جهانیان نمایان می گردد و چشم های امید به این کشور دوخته شده و هدایت ها سرچشمه اش از این کشور است، اجر و ثواب آن برای همه افرادی است که این انقلاب را بنیان گذاری کردند و به ثمر رساندند. افرادی که به پیروی از امام بزرگوار، در همین خیابان های قم، در همین مسجد اعظم (یادمان نرفته طلبه هایی که در همین مسجد اعظم کتک خوردند) در مدرسه فیضیه، در حرم حضرت معصومه(سلام الله علیها)، در مسجد بالای سر و در صحن بزرگ در شب عید نوروز کتک خوردند. یادمان نرفته طلبه هایی که در روز پانزدهم خرداد 1342 در خیابان های این شهر در کنار مردان و زنان این شهر و همچنین در مدرسه فیضیه در دوم فروردین آن سال شهید شدند. همه هدایت هایی که امروزه در سایه نظام جمهوری اسلامی ایران انجام می گیرد، آنها در ثوابش سهیم و شریک خواهند بود؛ چه آنهایی که شهید شدند و چه آنهایی که هنوز هستند و برای ادامه حرکت انقلاب و استقرار و تکامل این نظام تلاش می کنند.
سراسر زندگی این مرد بزرگ برای ما درس بود. فروتنی و تواضعش، ایثار و گذشتش. آنجا که احساس می کرد برای اسلام باید از خود بگذرد و خودیت خود را بشکند، به راحتی انجام می داد. چقدر جهاد بزرگ و عظیمی است و چقدر راه مشکلی است از جاه و مقام گذشتن، از ریاست گذشتن! بسیار کار سختی است، ولی او به آسانی از این مسیر دشوار عبور کرد.

فقیه از دیدگاه امام هشتم(علیه السلام)

با ذکر روایتی از امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به ویژگی های زندگی این مرحوم و به بحث مرجعیت، می پردازیم:
قال الرضا(علیه السلام): قال علی بن الحسین(علیه السلام) «إذا رأیتم الرجل قد حسن سمته و هدیه، و تماوت فی منطقه، و تخاضع فی حرکاته، فرویداً لا یغرَّنّکم، فما أکثر من یعجزه تناول الدنیا و رکوب الحرام منها لضعف نیته و مهانته و جبن قلبه فنصب الدین فخّاً لها، فهو لا یزال یختل الناس بظاهره فان تمکن من حرام اقتحمه»(2) امام هشتم(علیه السلام) می فرماید اگر عالم و فقیهی را دیدید (از ادامه این روایت معلوم می شود که این رجل، رجل علم است نه فرد معمولی) راه رفتنش، حرف زدنش و ظاهر عبادتش، با تقوا و با صراط مستقیم سازگار است و اهل خضوع و خشوع است؛ اغفال نشوید و تأمل کنید. زود قضاوت نکنید. به نحوه راه رفتن، به طمأنینه ظاهری، به خضوع ظاهری وی مغرور نشوید. بسیاری از اینها، در امتحان مال رفوزه می شوند. وقتی پولی به دستشان می رسد، نسبت به آن، حلال و حرام برایشان مطرح نیست. « فنصب الدین فخاً لها» برای به دست آوردن ثروت، دین را تله قرار داده اند. از آن حرکات با طمأنینه، از آن قیافه مقدس مأب، گول نخورید. اینها در پی به دست آوردن ثروت اند و در امتحان مال، شکست می خورند. «فان تمکن من حرام اقتحمه» از مال حرام نه تنها ابائی ندارند، بلکه با ولع در آن می اُفتند. بدون حساب و کتاب و دیوانه وار به سوی مال حرام می روند.
«و إذا وجدتموه یعفّ عن المال الحرام فرویداً لا یغرَّنّکم فإنّ شهوات الخلق مختلفة فما أکثر من ینبو عن المال الحرام و‌ إن کثر، و یحمل نفسه علی شوهاء قبیحة فیأتی منها محرّماً». اگر در مسئله مال، خوب امتحان داد و اهل مال دنیا نبود و به مال حرام نزدیک نشد، باید نسبت به مسئله شهوت جنسی، امتحان شود. چه بسا افرادی که در برابر مال، متقی و خوددار هستند، ولی در برابر شهوت، ضعیف و ناتوان می باشند. تعبیر امام این است« یحمل نفسه علی شوهاء قبیحة» یعنی از زن بدقیافه هم نمی گذرند تا چه رسد به زیبارویان.

توانمندی فکری

اگر در این امتحان هم پیروز شد و از لحاظ مالی و شهوت جنسی، انسان پاکی بود، باز هم تأمل کنید و گول نخورید. «فإذا وجدتموه یعفّ عن ذلک فرویداً لا یغرَّکم حتی تنظروا ما عقده عقله، فما أکثر من ترک ذلک أجمع، ثمَّ لا یرجع إلی عقل متین، فیکون ما یفسده بجهله أکثر ممّا یصلحه بعقله». آزمایش مهم دیگری مطرح است و آن مسئله عقل و دانایی و توانمندی فکری اوست. آیا این فرد عقل متین و استواری دارد؟ مصالح اجتماعی را از مفاسد تمیز می دهد؟ بجا سخن می گوید؟ بجا سکوت می کند؟ چگونه تصمیم می گیرد؟ چطور اداره می کند؟ باید عقل او میزان و معیار شما باشد.
اگر توانست درست حرکت کند، صلاح و فساد را تشخیص دهد و عقل کامل داشت، آیا قابل اتکاء است؟ اگر عقل او هم کامل باشد، باز هم باید تأمل کنید. «فإذا وجدتم عقله متیناً فرویداً لا یغرّکم حتی تنظروا أمع هواه یکون علی عقله؟ أو یکون مع عقله علی هواه؟ و کیف محبّته للرئاسات الباطلة و زهده فیها فإنّ فی الناس من خسرالدنیا و الآخرة یترک الدنیا للدنیا، و یری أن لذّة الرئاسة الباطلة أفضل من لذّة الأموال و النعم المباحة المحلّلة فیترک ذلک أجمع طلباً للرئاسة، حتّی إذا قیل له: اتّق الله أخذته العزّة بالإثم فحسبه جهنّم و لبئس المهاد. فهو یخبط خبط عشواء یقوده أوّل باطل إلی أبعد غایات الخسارة، و یمدّه ربّه بعد طلبه لما لایقدر علیه فی طغیانه»(3).
اگر دیدید عقلش هم کامل است، صبر کنید. هنوز هم امتحان های دیگری را باید این فردِ پیروز در برابر امتحان مال و شهوت و صاحب عقل کامل، پس بدهد. ببینید آیا هوای نفس او بر عقلش و یا عقل او بر هواهای نفسانی او مسلّط است؟ «و کیف محبته للرئاسات الباطله و زهده فیها» ببینید چقدر عشق به مقام دارد؟ نمونه کامل عقل آن است که بتواند در برابر مقام و ریاست صاحب گذشت باشد. اگر توانست در امتحان مال، شهوت جنسی، عقل و ریاست پیروز گردد، آن وقت به او اعتماد کنید.

از خودگذشتگی

امتحان مقام، بالاترین امتحان هاست. در سال 1340، چقدر به امام اصرار کردند تا اجازه دهد رساله توضیح المسائل ایشان چاپ شود که قبول نمی کرد. چقدر دنبال آیة الله العظمی اراکی رفتند و قبول نکرد. آنهایی که اهل تقوا هستند، به مقامات دنیوی بی اعتنا هستند. دنبال ریاست نیستند. دنبال مقام و هوی نیستند، مگر اینکه واقعاً احساس تکلیف شرعی کنند.
آیة الله العظمی اراکی وقتی احساس کرد که مرحوم آیة الله العظمی خوانساری مجاهد که از نجف آمده است، باید تقویت شود، پشت سرش راه می افتد. می دانید که در مبارزه با استکبار انگلیس، علمای بزرگی مثل خوانساری ها و نائینی ها را از نجف اشرف تبعید کردند. این بزرگانی که در کنار مرحوم آیة الله سیدمحمدتقی شیرازی علیه استکبار و برای نجات مردم مسلمان عراق قیام و جانفشانی کرده بودند و با انگلیس مبارزه نمودند، به ایران تبعید شدند. وقتی آیة الله العظمی اراکی شخصیت بزرگوار آیة الله مجاهد خوانساری را دید و احساس کرد که تقویت این شخصیت به مصلحت اسلام است، پای درس ایشان نشست. نزدیکان وی، فضلا و علمای حوزه نقل می کنند که حتی حاضر نبود دوشادوش مرحوم آیة الله العظمی خوانساری حرکت کند، مقید بود یک قدم عقب تر راه برود و پشت سر او حرکت کند. می گفتند آقا! شما مجتهدید، درس خارج می گویید، عالم بزرگوار هستید، خودتان به صحنه بیایید. می گوید امروز وظیفه من تقویت این عالم مجاهد است. پای درس او هم می روم، پشت سر او هم راه می روم، چون تقویت او را وظیفه می دانم.

قهرمانان واقعی

مگر در همین حوزه مقدسه علمیه قم و در روزهایی که آیة الله العظمی بروجردی به این شهر آمد، امام خمینی پای درس ایشان نرفت؟ امام خواست مرجعیت و مدیریت حوزه را تقویت کند. از یکی از علمای بزرگی که آن زمان در مظان مرجعیت بود، نقل می کنند که وقتی آیة الله العظمی بروجردی به قم آمد، گفت خدا را شکر که این مسئولیت از گردن من برداشته شد.
بسیار مهم است که انسان بتواند در امتحان مقام و ریاست پیروز شود و از آن بگذرد. وقتی تشخیص داد که فردی اصلح است، برای مصلحت اسلام و نظام، پشت سرش راه بیفتد. ما در دوران زعامت و رهبری حضرت امام(ره) تواضع مرحوم آیة الله اراکی را نسبت به ایشان شاهد بودیم و دیدیم چگونه برای دیدن او راه افتاد و به منزل حضرت امام(ره) رفت. چون دنبال ریاست نبود، هوای نفس نداشت، تقویت امام را تقویت اسلام، نظام اسلامی، حوزه، تشیع و مسلمانان می دانست. لذا به دیدن امام رفت تا از اسلام و نظام حمایت کند.
پس از رحلت حضرت امام و در دوران رهبری حضرت آیة الله خامنه ای چقدر آیة الله العظمی اراکی از رهبری ایشان به خاطر تقویت نظام اسلامی حمایت کرد و با تواضع حرف زد. با تواضع پاسخ تلگراف تسلیت را داد، چون حمایت از رهبری نظام را وظیفه مسلّم همه می دانست. هر کس خدمت آیة الله العظمی اراکی می رسید، ایشان تقویت نظام را به او توصیه می کرد.

مجلس طاغوت

سال گذشته در ماه شعبان با عده ای از نمایندگان مجلس شورای اسلامی به محضر ایشان شرفیاب شدیم. فرمود قدر این مجلس را بدانید. در این مجلس علما، فضلا و مجتهدین حضور دارند، قدر بدانید. بعد ایشان از مجلس شورای ملی سابق یاد کرد و فرمود که در زمان طاغوت (از رضاخان به طاغوت اول و از محمدرضا به طاغوت دوم تعبیر می کردند) و مخصوصاً طاغوت اول، مجلس چه وضعی داشت؟ فرمود صدرالاشراف در قم پیش من آمد و برای من توضیح داد که مجلس طاغوت چه وضعی دارد. به من گفت نام خدا را در این مجلس بردن مثل رقص در محضر علما و مراجع است. بعد فرمودند اگر همه علمای بزرگ مثل صاحب جواهر، شیخ صدوق، شیخ انصاری نشسته باشند و یک نفر در محضر آنها برقصد، چقدر زشت و قبیح و بی تناسب است؛ صدرالاشراف به من گفت در آن مجلس، اسم خدا را بردن این چنین بود. تا این حد نام خدا و نام حق با آن مجلس بی تناسب بود! بعد فرمود قدر این مجلس را بدانید. قدر این نظام را بدانید. اگر این نظام را از دست شما بگیرند، نمی دانید چه بلایی بر سر اسلام و شیعه و مردم خواهد آمد. هر گروهی به محضر ایشان شرفیاب می شدند، ایشان تقویت نظام و تقویت رهبری را توصیه می فرمودند. چرا؟ برای اینکه احساس وظیفه می کردند. برای اینکه محبتی برای ریاسات باطله در دل بزرگان ما نبوده و نیست.

لغزشگاه اصلی

امام هشتم(علیه السلام) فرمود: اگر دیدید عقلش کافی است، تأمل کنید. عجله نکنید. مغرور نشوید. ببینید نسبت به ریاسات باطله چگونه است؟ امام فرمود:« فان فی الناس من خسر الدنیا و الاخرة یترک الدنیا للدنیا و یری ان لذة الرئاسة الباطله افضل من لذة الاموال و النعم المباحة فیترک ذلک اجمع طلباً للرئاسة»(4) افرادی هستند که به خاطر دنیا، تارک دنیا هستند و از لذت های حلال به خاطر ریاست، صرف نظر می کنند. برای اینکه دور آنها جمع شوند، حاضرند از مال و شهوت و حتی از لذت حلال هم بگذرند.
باید نسبت به این گونه افراد هوشیار باشیم. بعد حضرت فرمود:« فهو یحلّ ما حرّم الله، و یحرّم ما أحلّ الله، لا یبالی بمافات من دینه إذا سلمت له رئاسته الّتی قدیتّقی من أجلها فاُولئک الّذین غضب الله علیهم و لعنهم و أعدّلهم عذاباً مهیناً» همه پرهیزکاری و تقوای ظاهری شان برای ریاست است. فرمود غضب خدا بر اینها باد. اینها حاضرند ریاست خودشان بماند، ولو اینکه دین خدا باقی نماند. برای مقام، هر حلالی را حرام و هر حرامی را حلال می کنند.

رادمردان

بعد حضرت فرمود:« ولکنّ الرجل کل الرجل نعم الرجل هو الّذی جعل هواه تبعاً لأمر الله، و قواه مبذولةً فی رضی الله، یری الذلّ مع الحقّ أقرب إلی عزّ الابد من العزّ فی الباطل، و یعلم إنّ قلیل ما یحتمله من ضرّائها یؤدیه إلی دوام النعیم فی دار لاتبید و لا تنفد و إنّ کثیر ما یلحقه من سرَّائها إن اتبع هواه یؤدیه إلی عذاب لا انقطاع له و لا یزول، فذلکم الرجل نعم الرجل، فبه فتمسّکوا، و بسنّته فاقتدوا، و إلی ربّکم به فتوسّلوا، فإنّه لا تردّ له دعوة و لا تخیب له طلبة»(5) مرد کامل و انسان والا کسی است که همه خواسته هایش را برای امر پروردگار فدا کند. عزت را فقط در کنار حق ببیند. اگر برای حق ذلتی ببیند، آن ذلت را بر عزتی که در کنار باطل و مسیر باطل باشد، ترجیح دهد. «فبه تمسّکو»، به او تمسّک کنید. «و بسنته فاقتدوا» و به سنت و سیره و روش او اقتدا کنید. افرادی که از تمام هواهای نفسانی گذشته و در حق فانی شدند، اینها شایسته اند تا مقتدی باشند.
آیة الله العظمی اراکی، آیة الله العظمی گلپایگانی (که در سالگرد رحلت ایشان هستیم) مراجع بزرگ، علمای بزرگ و مؤسس این حوزه بزرگ، این چنین بودند که خداوند آنها را به این مقام و به این عظمت رسانده بود.
شما دیدید در تشییع جنازه آن مرد، چطور سراسر کشور به این مرد احترام گذاشت. همه شیعیان در سراسر جهان عزاداری کردند. در همین کشور یک هفته عزای عمومی اعلام شد و واقعاً جلساتی که در سراسر این کشور برگزار شد، نشانگر آن است که مردم ما به اسلام و روحانیت عشق می ورزند. سراسر حیات او برکت بود، امروز هم مردم از شاگردانش، از کتاب ها و آثارش استفاده می کنند. این پایان زندگی کسی است که در راه خدا حرکت کرده است و خداوند چنین مقام و عظمتی را به او می دهد.

مرجع شناسی از دیدگاه روایات

نکته دیگر، مسئولیت خطیر زعامت و مرجعیت است. چه کسی لایق این مقام است و چه کسی فقیه واقعی است؟ در این خصوص از بیانات امام صادق(علیه السلام)، امام سجاد(علیه السلام) و سایر ائمه هدی(علیهم السلام) استفاده می کنیم. آن کسی عالم است که وقتی نباشد، «ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسّدها شیء»(6). آن کسی که بود و نبودش فرق نمی کند، آیا او هم فقیه و مرجع و عالِم اسلامی است؟ نه. علامتش این است که وقتی نبود «ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسّدها شیء» امکان جایگزینی نباشد. فقیه و عالم متقی آن چنان بار رسالتی بر دوش دارد که وقتی از دست می رود، نمی شود کسی را جایگزین او کرد. تعبیر من این است که می گویم آن خاکریزی که دست آن عالم بود، با مرگ وی در آن رخنه ای ایجاد می شود که قابل ترمیم نیست، باید پایین تر رفت و آنجا یک خاکریز دیگر در برابر دشمن ایجاد کرد. عالم و فقیه از دید امام صادق(علیه السلام) دژ مستحکم دین است. «فقیه واحد اشدّ علی ابلیس من الف عابد»(7) یک فقیه و عالم متقی و با ورع در برابر وسوسه های شیطانی، از هزار انسان مؤمن، متقی و پرهیزکار مؤثرتر است و عصبانیت شیطان از یک فقیه بیشتر از هزار عابد است. فقیه، آن کسی است که شیطان از او ناراحت باشد. اگر شیطان از او خوشحال بود، دیگر فقیه نیست. اگر شیطان بزرگ از او خوشحال است، آیا او فقیه است؟ چطور می شود فقیهی که باید «حصون الاسلام» (8) باشد، شیطان بر چهره او لبخند بزند؟! مگر می شود؟!
امام صادق(علیه السلام) فقیه را به ما معرفی و ما را ارشاد می کند. «عالم ینتفع بعلمه»(9) عالمی که از علمش بهره جوید و به جامعه هم سود و نفع برساند. آنهایی که طبق بیان امام صادق(علیه السلام) مثل «نجوم سماء»(10) هستند و ستارگان هدایت اند. عالم، مرزدار اسلام و مراقب و پاسدار است. همانند کسی است که سر مرز ایستاده و مراقب است تا دشمن وارد نشود. پاسدار، آن کسی است که شب تا صبح بیدار می ماند تا دشمن از مرز عبور نکند و وارد حریم و حرم نشود. یعنی کسی که همیشه دستش روی ماشه است تا بر سینه دشمن نشانه رود. امام صادق(علیه السلام) می فرماید:« علماء‌ شیعتنا مرابطون بالثغر الذی یلی ابلیس و عفاریته، یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا، و عن ان یتسلط علیهم ابلیس و شیعته النواصب، الا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان افضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر الف الف مرة لانه یدفع عن ادیان محبینا، و ذلک یدفع عن ابدانهم»(11) عالم باید در برابر دشمنان و شیاطین، پناه مردم باشد. عالم باید دشمن ستیز و شیطان ستیز باشد. عالمی که از مرزهای فرهنگی امّت اسلامی دفاع می کند، اثر ایستادگی او معادل با جهاد یک میلیون مجاهد در میدان جنگ با کفار است. چه اینکه مجاهد از جان مردم دفاع می کند و عالِم مدافع دین و فرهنگ جامعه است. اگر عالمی خطر را می بیند و اعتراض نمی کند، اگر یک عالم دشمن شناس و خطرشناس نیست، چگونه می تواند حصن اسلام باشد؟ چگونه می خواهد پاسدار اسلام باشد؟
بنابراین جایگاه فقیه در روایات، به خوبی به ما معرفی شده است. آیا برای مرگ هر عالمی، فرشتگان متأثر و گریان می شوند؟ مسیر آسمانی که اعمال از آنجا عبور می کنند، گریان می شوند؟ سرزمین و اماکنی که در آنجا عبادت و انجام وظیفه می کردند، گریان می شود؟ «اذا مات المؤمن بکت علیه الملائکة و بقاع الارض التی کان یعبدالله علیها و ابواب السماء التی کان یصعد فیها بأعماله، و ثلم فی الاسلام ثلمة لایسدها شیء لان المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینة لها»، عالمی که به عنوان حصن اسلام است، به عنوان خلیفه و جانشین پیامبر است، «امناء الرسل»(12) و «ورثة الانبیاء»(13) هستند، اینها علمایی هستند که باید مقتدی و پیشوای مردم باشند.

پیچیدگی های جهان امروز

شرایط دیروز برای حراست از اسلام با شرایط امروز متفاوت است. شیوه دشمنان ما تغییر کرده است. نفع رسانی دیروز برای جامعه با نفع رسانی امروز متفاوت است. نیازهای جامعه امروز با نیازهای جامعه دیروز کاملاً متفاوت است. آیا امروز هر کسی می تواند این بار سنگین را بر دوش گیرد؟ هر کس بتواند، دستش را می بوسیم.
در گذشته، بزرگان ما چون شیخ مفید، علم الهدی، شیخ الطایفه، محقق و دیگر علمای بزرگ در برابر یک خطر قرار داشتند و ‌آن طواغیت زمان و سلاطین جور و یک مشت عامّه متعصب بود. در قرن پنجم، چرا شیخ الطایفه از بغداد هجرت کرد؟ چرا یکی از بزرگ ترین و نفیس ترین کتابخانه های شیعه در بغداد در آتش سوخت؟ به دلیل حکام ظالم و ستمگر و تعصب برخی از علمای اهل تسنن بود. شیخ دید جان همه علمای شیعه در بغداد در خطر است و لذا هجرت کرد. به نجف رفت و به برکت این حضور، حوزه نجف تشکیل شد. آن روز خطر، خطر داخلی و در درون خانواده اسلام بود. در داخل خانواده بزرگ اسلامی، خطراتی شیعه را تهدید می کرد که ما از کلمات شیخ مفید در «مقنعه» و کلمات شیخ الطایفه در «نهایه» به خوبی این خطر را حس می کنیم. شیخ مفید می فرماید: « و للفقهاء من شیعة الائمة ان یجمّعوا باخوانهم فی الصّلوات الخمس، و صلوات الاعیاد، و الاستسقاء، و الکسوف و الخسوف، اذا تمکنوا من ذلک، و امنوا فیه من معرّة اهل الفساد»(14). شیخ الطایفه هم چنین می گوید:« و یجوزُ لفقهاء اهل الحق ان یجَمّعُوا بالناس الصلوات کلها و صلاة الجمعه و العیدین و یخطبون الخطبتین و یصلون بهم صلاة الکسوف ما لم یخافوا فی ذلک ضرراً»(15)، حتی نماز جماعت خواندن، نماز جمعه، نماز استسقاء و نماز عیدین خواندن به آسانی امکان پذیر نبود. شرایط و وضع آن زمان این گونه بود. آن روز، دشمن در داخل خانواده اسلام بود که شیعه و حوزه را تهدید می کرد. چیزی به نام استعمار غرب در هزار سال قبل و پانصد سال قبل نبود. در قرن هفدهم بود که تحرک جدید و تحول صنعتی آغاز شد، در دهه های اولیه این تحولات در خود غرب، نهضت ها و انقلاب هایی بود که فرصت و قدرت تحرک علیه دیگران را از آنها سلب کرده بود. اما وقتی قدرت آنها مستحکم شد، حدود دویست سال قبل، حمله به اسلام و مسلمانان را آغاز کردند و به بلاد اسلامی دست درازی نمودند؛ همه جا از خاورمیانه گرفته تا خاور دور و افریقا. متأسفانه این تجاوز و تعدی امروز هم به اَشکال جدید آن ادامه دارد. همان هایی که امروز ادعای آزادی و دموکراسی دارند، ادامه دهنده همان تجاوزات هستند. بنابراین، دشمنْ عوض شده و شکل دشمنی هم، تغییر کرده است. علمایی که از نجف به ایران تبعید شدند، به دلیل مبارزه آنان با استعمار بود. مرحوم شیرازی بزرگ فتوا علیه استعمار و استثمار صادر کرد. سید جمال الدین اسدآبادی با استعمار مبارزه می کرد و هکذا تا نهضت اسلامی اخیر که هم مبارزه با استعمار خارجی بود و هم مبارزه با استبداد داخلی.

انتظار جامعه از فقها

از فقها و از علمای بزرگمان چه می خواهیم؟ آیا فقط از علما می خواهیم که احکام فقهی را استنباط کنند؟ البته یکی از رسالت های آنان همین است. اول، فقه و اجتهاد است. معنویت و تقوا است. اینها جزء پایه ها و اساس است. علم، تقوا، هوای دنیا نداشتن و دنبال ریاست نبودن و امثال اینها از شرایط مهم و اولیه است. به تعبیر حضرت امام(ره)، در تحریر، در بحث شرایط مرجعیت:« غیر مکبّ علی الدنیا و لا حریصا علیها و علی تحصیلها جاهاً و مالاً». بعد هم روایت معروف امام حسن عسگری(علیه السلام) را نقل می کند که فرمود:« فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلّدوه»(16)، یکی از شرایط، حافظ دین بودن است. باید حافظ دین باشد، باید حصن اسلام باشد. باید دشمن را بشناسد. باید شیطان بزرگ را بشناسد. باید بداند امروز چه قدرت هایی و با چه شیوه هایی ما را تهدید می کنند و باید به مقام و ریاست بی اعتنا باشد. آنها که حرص دنیا و پست و مقام را دارند، برای مرجعیت صالح نیستند.

شرایط زمان و مکان

نکته دیگر اینکه گاهی احوط دیروز، امروز می تواند نه تنها احتیاط نباشد، که مضر هم باشد. البته اگر کسی در استنباط خود به احوط رسید، کسی نمی تواند مانع او باشد. اما گاهی احوط استحبابی یا وجوبی دیروز ممکن است امروز برای چهره و معرفی دین مضر باشد. دیروز فتاوا را عده خاصی می دیدند. در گذشته که اساساً‌ رساله فارسی نبود، رساله عربی بود. اگر رساله فارسی هم بود، دست همه نبود، اگر دست همه دوستان هم بود، دست دشمن نبود. دیروز دنیای ارتباطات نبود. دیروز جهان بزرگ بود، ولی امروز جهان کوچک شده است. به قول برخی نویسندگان، جهان امروز به یک دهکده کوچک تبدیل شده است. بنابراین باید به مسئله حیثیت اسلام در افکار عمومی و وهن دین توجه داشته باشیم. آیا اگر پایه های یک ساختمان استحکام و توان لازم را نداشته باشد و شما به عنوان احتیاط، سقف را سنگین کنید، این کار درست است؟ هرچه سقف را سنگین تر کنید، به ساختمان صدمه بیشتری زده اید و احتمال فروریختن سقف هم بیشتر است. باید محاسبه کنید. بدون محاسبه ی پایه، اگر شما سقف را سنگین کنید، ساختمان محکم تر نمی شود، بلکه خطرناک تر می شود.

تنگ نظری ها

زمانی اگر در کنار فقه و اصول، طلبه ای دانش دیگری را فرامی گرفت، به عنوان یک نقطه ضعف او تلقی می شد. برای مثال در سال 1342 نزد استاد بزرگواری لمعه می خواندیم. یک روز با گریه به سر درس آمد و ما فکر کردیم حادثه مهمی رخ داده است. پس از چند دقیقه گریه گفت الآن که به فیضیه می آمدم، دیدم طلبه ای روزنامه دستش بود. اینها جواب امام صادق را چه می دهند؟! خوب آن زمان این گونه بود. چه بسا آن طلبه هم فرد آ‌گاهی بود و می خواست بداند در کشور چه می گذرد؟ به هر حال خواندن روزنامه این همه گریه کردن نداشت! آن استاد هم فرد زاهد و متقی و فقیه و شخصیت بسیار محترمی بود، منتهی نظرش این چنین بود. زمانی این گونه تفکرات بر حوزه، حاکم بود. حتی زمانی درس فلسفه خواندن عیب بود! اگر کسی می خواست درس تفسیر قرآن بگوید، بی سواد تلقی می شد. می گفتند روضه خوان است. اگر درس نهج البلاغه می گفت، بی سواد معرفی می شد. می گفتند فقیه نیست، ملّا نیست، چون نهج البلاغه درس می دهد. یک مقطعی، این چنین بود. کتاب یا مقاله نوشتن نقص بود. اگر کسی می خواست کتاب بنویسد، مخصوصاً کتاب فارسی و اساساً کتاب غیرفقهی، دالّ بر بی سوادی او بود. به او می گفتند روزنامه نویس. اما می بینیم حضرت امام(ره) درس خود را تعطیل کرد و کتاب کشف اسرار را نوشت. شبهاتی در جامعه القاء کرده بودند که امام احساس کرد وظیفه دارد جواب بدهد. درس خود را تعطیل کرد و در خانه نشست تا کتاب کشف اسرار را بنویسد.
امام وقتی دید در تهران در مجلس شورای ملی یک مرد بزرگ به نام مدرس در مجلس داد می زند، حرف حق می زند، بلند می شود و برای استماع سخنان این عالم مجاهد به تهران می رود. به مجلس شورای ملی می رود تا نطق مدرس و وضع مجلس را از نزدیک ببیند. امام این چنین بود. نگفت که من از مدرسین حوزه علمیه قم هستم، اگر بروم در میان تماشاچیان مجلس بنشینم، از مقام و منزلت من کاسته می شود.
یک زمانی تفکر این چنین بود! بعضی می گفتند افتخار ما این است که غیر از فقه، هیچ کتابی را ندیده ایم. حتی اصول را هم بعضی ها قبول نداشتند. اگر می گفتند اصول فلانی قوی است، ‌این عیب و نقص بود. اگر می گفتند فقه فلانی قوی است، آن وقت تمجید و تعریف بود. تفکر این چنین بود که اگر کسی غیر از کتب فقه و اصول کتاب دیگری را ندیده باشد، افکارش منزه تر و سالم تر است. اما آیا واقعاً امروز می توانیم با این تفکر، جواب نیازهای فرهنگی و فکری جامعه را بدهیم؟ آیا امروز در شرایطی که حکومت دست فقهاست و اسلام حاکم شده است، می توانیم این چنین بیندیشیم؟! مگر شدنی است؟!

پیچیدگی تشخیص اعلم

آیا تشخیص اعلم امروز کار آسانی است؟ یکی از اساتید ما می فرمود که حاج شیخ(17) فرموده بوده ای کاش می شد هر مجتهدی در یک کتاب فقهی متخصص شود. یکی متخصص صلوة، یکی متخصص صوم، یکی متخصص حج و هکذا. چون تخصص در تمام فقه، به دلیل وسعت آن امکان پذیر نیست. مگر تشخیص اعلم کار ساده و آسانی است؟ اگر تبعیض در تقلید امکان پذیر و مناسب بود، شاید بهترین راه، تبعیض در تقلید بود، ولی برای مقلدین و مردم بسیار مشکل آفرین خواهد شد و در شرایط امروز شاید به مصلحت جامعه اسلامی هم نباشد. واقعاً فقیهی که 20 سال درس خارج بیع را گفته با آن فقیهی که 20 سال در طهارت و صلوة کار کرده است، یکسان است؟ نظر فقیهی که 20 سال در بیع و خیارات کار کرده، در آن مسائل قاعدتاً صائب تر از فقیهی است که 20 سال در صلوة و طهارت کار کرده است و به عکس.

گستره ی فقه امروز

دیروز گستره ی فقه، گستره ی کتاب های فقهی و نیازهای زندگی ساده دیروز مردم بود، یعنی پنجاه و چند کتاب فقهی بود. ولی امروز گستره ی فقه، گستره ی جهان است و فقه به اندازه یک دنیای بزرگ و پیچیده با همه مسائلش گسترش دارد. فقه امروز بسیار پیچیده است. فقه ساده دیروز نیست. مقررات تجارت امروز به ویژه تجارت بین المللی با بیع و خیارات دیروز متفاوت است. البته پایه ها و مبانی در فقه ما وجود دارد، همان که امام فرمود فقه پویا بر پایه فقه سنتی. نه فقه پویا در برابر فقه سنتی، بلکه فقه جواهری پویا. اساس فقه، همان فقه سنتی است. مبانی همان است. اما خیلی کارها و تحقیقات جدید دیگری نیز باید انجام گیرد. هرچند این بحث، در حدّ علما و فضلا و مدرسین است، ولی من به عنوان یک طلبه به نکاتی در حدّ اطلاعات خود اشاره می کنم. آن روز که شیخ الطایفه از دنیا رفت، سال ها کسی جرئت نکرد حرف تازه ای بزند. صد سال و بیشتر، تا زمانی که امثال ابن ادریس و محقق پیدا شدند. اصلاً‌ باب اجتهاد بسته شده بود. آن روزی که شیخ اعظم، شیخ انصاری از دنیا رفت، مدتی این باب بسته شد. آن روز که خراسانی ها از دنیا رفتند، مدتی چنین شد، یعنی کسی جرئت نمی کرد حرف جدیدی بزند. مدت ها باب اجتهاد بسته بود تا حضرت امام(ره) آمد و نکات مهمی را مطرح فرمود. شجاعتی که امام در فتوا داشت، کم نظیر بود. اصولاً‌ یک بخش از شجاعت مرجع، شجاعت در فتواست. فقیه، باید بتواند نظری را که به آن می رسد، به صراحت اعلام کند. البته کار بسیار سخت و مشکلی است. ممکن است گاهی حیثیت و آبرو و جان او هم در خطر باشد و حتی تکفیر شود.

سلمان دانشمند و ابوذر انقلابی

امام باقر(علیه السلام) فرمود:« و الله لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله، و لقد آخا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بینهما فما ظنکم بسائر الخلق؟ ان علم العالم صعب مستصعب لا یحتمله الا نبیّ مرسل، او ملک مقرّب، او عبد مؤمن امتحن الله قلبه للایمان، قال: و انما صار سلمان من العلماء لانه امرؤ منّا اهل البیت فلذلک نسبه إلینا»(18). قسم به خدا اگر ابوذر انقلابی می دانست در قلب سلمان چه می گذرد، او را می کشت. قربة الی الله او را می کشت. بعد فرمود امر ما صعب و مستصعب است. هر کس نمی تواند این بار را تحمل کند. فرمود سلمان منّا اهل البیت بود. سلمان جزو ما بود. حسابش با دیگران فرق می کرد. در سال های اولیه طلبگی وقتی به این روایت برخورد کرده بودم، می گفتم چطور می شود ابوذر انقلابی مسلمان مخلص فداکار، سلمان صحابی منّا اهل البیت را بکشد. ولی امروز معنای روایت برای ما خیلی روشن است. مگر می توان همه چیز را گفت! بسیاری از حرف ها هست که نه تنها نمی توان به عوام گفت، حتی در جمع خواص هم گفتن آن مشکل است. یکی از علمای تهران می گفت در همین سال های آخر عمر حضرت امام(ره)، خدمت ایشان شرفیاب شدم و به امام گفتم: آقا! اگر نظرات فقهی و فتاوای اخیر شما از قبل چنین بوده، چرا زودتر نفرمودید تا بدانیم، چون ما هم بر مبنای تحریر(19) شما حرف می زدیم. خوب بود زودتر اعلام می فرمودید. امام فرموده بود من تقیه می کردم. عرض کرده بود آقا شما هم تقیه می کردید؟ فرموده بود بله، تقیه می کردم. گفته بود چرا تقیه می کردید؟ شما مرجع، رهبر، محبوب عام و خاص و مورد احترام همه هستید و همه مردم به نظرات شما احترام می گذارند، نیازی به تقیه نداشتید. امام در جواب فرموده بود: خدا هم تقیه کرده و همه چیز را نگفته است.

تعطیلی درس تفسیر امام(ره)

زمانی حضرت امام(ره) تفسیر قرآن می فرمود که به دلیل اعتراض بعضی ها، درس تفسیر را تعطیل کردند. من خودم خدمت امام شرفیاب شدم (آن وقت عضو شورای سرپرستی صدا و سیما بودم) گفتم آقا از شما خواهش می کنیم تفسیر را ادامه بدهید. ما ضبط کنیم، ولی پخش نمی کنیم، برای آینده بماند. امام فرمود مصلحت نمی دانم. پس از چند ماه حجة الاسلام و المسلمین حاج سید احمد خمینی، فرزند امام، اصرار کردند که یک بار دیگر مسئله را خدمت امام مطرح کنم. برای بار دوم خدمت امام مطرح کردم. امام فرمود که قبلاً گفتم مصلحت نیست. امام صلاح ندانست تفسیر قرآن را ادامه دهد!
بنابراین از یک طرف نیاز به شهامت در فتوا داریم که کار آسانی نیست. همیشه خلاف مشهور حرف زدن و فتوا دادن مشکل بوده است، ولی مبارزه با سنت های غلط و مبارزه با مقدسین احمق بسیار سخت تر و مشکل تر است. از طرف دیگر، امروزه دانش فقه، دانش پیچیده ای است. ما باید در برابر همه نیازهای جامعه پاسخگو و جوابگو باشیم. امروز دشمنان ما پیچیده عمل می کنند. باید اسلام را در برابر این دشمنان خطرناک و پیچیده حفظ کرد.

پی نوشت ها :

1. بزرگداشت آیة الله اراکی(ره)، فضلا و علمای حوزه علمیه قم و سایر شرکت کنندگان، مسجد اعظم، قم، 17/ 9/ 1373.
2. بحارالانوار، ج2، ص 84.
3. همان.
4. همان.
5. همان.
6. اصول کافی، ج1، ص 38.
7. بحارالانوار، ج2، ص 16.
8. اصول کافی، ج1، ص 38.
9. بحارالانوار، ج2، ص 18؛ اصول کافی، ج1، ‌ص 33.
10. بحارالانوار، ج2، ص 25: «ان مثل العلماء فی الارض کمثل النجوم فی السما… ».
11. همان، ص 5.
12. بحارالانوار، ج2، ص 36، ج1، ص 216.
13. همان، ج2، ص 151؛ اصول کافی، ج1، صص 32 و 34.
14. شیخ مفید، المقنعة، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1368، ص 302.
15. النهایة، ص 302.
16. بحارالانوار، ج2، ص 89.
17. حضرت آیة الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره).
18. بحارالانوار، ج2، ص 190.
19. امام روح الله موسوی خمینی، تحریرالوسیلة، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1385.

منبع مقاله :
روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی)، تهران، کمیل، چاپ سوم.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد