نشاط، سرزندگی و خرسندسازی
در فرهنگ دینی، خوشحالی و شادی و خرسندسازی و «ادخال سرور» و شاد کردن دیگران، عباراتی است که چه بسا هم معنا، ولی از ویژگی های مثبت و پسندیده به شمار می آید. مزاح و شوخ طبعی، خصلتی مؤمنانه است. از این رو، اولیای دین و بزرگان مکتب نیز در عمل، این گونه بوده اند.
فرد دین دار، از آنجا که در ساحت شناختی زندگی به زیبایی خرد و تعقل مزین است (اگرچه در باطن غم داشته باشد)، ظاهر و رفتارش را از میوه آن محروم نمی کند؛ چنان که امام علی علیه السلام فرموده است: «ریشه خرد، توانمندی است و میوه آن، شادی». ویلیام جیمز، درباره تأثیر دین بر ایجاد نشاط و سرور در انسان دین دار مینویسد:
مخصوصترین حالت روحی دینی، نشاط و سروری است که از تسلیم خود و فراموشی خود در انسان دین دار حاصل می شود. چگونگی این نشاط و سرور بستگی به این دارد که فرد متدین، تسلیم چه چیزی می شود. این نشاط و سرور البته ساده نیست که برای تعیین چگونگی آن یک دستورالعمل ساده و مختصری داده شود.
بنابراین، جیمز در مورد حالت نشاط و بهجت معتقد است که یکی از ثمرات دینداری، همین سرور و نشاط و بهجت است. در عین حال، عوامل شخصیتی هم مؤثر است، و حتی در میان افراد مذهبی، برخی که از جهت شخصیت و مزاح، به مسائل تیره و غم انگیز گرایش دارند، در سپهر دین نیز به دنبال ابرهای سیاه می گردند و خوف و هیبت و خشیت بیشتر در آنها دیده میشود. برای نمونه، می توان ابوحامد غزالی و مولوی را در تاریخ اندیشه اسلامی مقایسه کرد.
در سیره رهبران الهی، به ویژه حضرت رسول اعظم ، این زیبایی به روشنی به چشم می خورد. او در عین آنکه روحیه خوش رفتاری، گشاده رویی و بذله گویی داشت، از مرز حق و سخن درست فراتر نمیرفت و شوخی هایش باطل، لغو و ناروا نبود. او فرموده است: إنی لأمزح ولا أقول إلا حقا «من مزاح می کنم، ولی جز حق نمی گویم».
در مورد امام علی بن ابی طالب علیه السلام نقل شده که وی شوخ طبع بود، و همین شوخ طبعی نیز بهانه مخالفانش شد تا حضرت را از گردونه خلافت کنار بزنند و چنین وانمود کنند که فرد خوش مشرب و شوخ طبع، نمی تواند رهبری جامعه اسلامی را عهده دار شود.
تفریحات سالم و مزاحهای بدون آزار و دور از تحقیر دیگران و پرهیز از استهزای مردم، به زندگی فردی و اجتماعی نشاط می بخشد. موضوع مهم «طنز» نیز به نحوی در قلمرو شوخی و مزاح قرار می گیرد، به شرط آنکه نگاه جدی به زندگی، آسیب نبیند و حیات بشری به بازیچه و لودگی و هرزگی کشیده نشود. عاقلان و دینداران در هر شوخی و هزل نیز، یک سخن جدی می یابند و از ورای مزاح به حقایق میرسند؛ اما غافلان، جدی ترین مسائل حیات را نیز به بازی می گیرند.
شوخی در گفتار و مطایبه در رفتار، نباید فلسفۂ حیات را به پوچی و خامی مبدل سازد و نگاه آدمی را در قشر نازکی از حقایق هستی متوقف کند. اساسا مرز شوخی و جدی پنداشتن زندگی، در همین نگرش و زاویه دید نهفته است. دین برای تمام عرصه ها و زوایای زندگی، از جمله بهجت و نشاط و شوخی، توصیه ها، تأکیدها و روایت هایی دارد؛ در عین حال، حد و مرزها و آسیب هایی را نیز برمی شمارد که در ساحتهای معرفتی و رفتاری باید به آنها دقت شود.
آزادگی در رفتار: این زیبایی در سایه عمل به آموزه های دینی به دست می آید. کسی که نتواند بر افزون خواهی نفس خود مهار بزند، پیوسته نیازمند این وآن است، و آنچه در این نیازمندی از کف می رود، عزت، مناعت و شخصیت آدمی است. این زیبایی اگرچه پایگاه معرفتی و انگیزشی دارد، به دلیل ظهور در ساحت رفتاری، از آن یاد می کنیم.
نقل کرده اند که حضرت امیر از جلو قصابی می گذشت. قصاب از او خواست از گوشت های تازه ببرد. حضرت فرمود پولی همراه ندارم. قصاب گفت نسیه ببر، بعدأ پولش را می آوری. پاسخ حضرت چنین بود: «اگر به شکم خود بدهکار باشم، بهتر از آن است که بدهکار شخص دیگر شوم».
وقتی به دستگاه فکری امام توجه می کنیم، در می یابیم ایشان در ساحت شناختی این گونه می اندیشد: «بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفرید». البته حضرت این بینش را از قرآن گرفته است؛ زیرا این کتاب آسمانی تأکید می کند کسی که به دنبال عزت و آزادگی است و می خواهد خود و زندگی اش را زیبا کند، باید آن را از خدای زیبا آفرین بخواهد: (من کان یرید العزة فان العزة لله جمیعا )
در شرح حال بزرگان علم و عمل، به نمونه های فراوانی برمی خوریم که هرگز حاضر نشدند عزت و کرامت خود را از دست بدهند و در گمنامی و بینشانی و در نهایت سختی به سر برند، ولی به کسی رو نینداختند. به قول اسعد گرگانی: «نباشد هیچ آزاده، ستمبر».
وقتی مرحوم شیخ آقابزرگ، با عسرت و تنگدستی روزگار به سر می برد، کسانی از مشاهیر که از حال او آگاه شدند، برای او مقرری بالایی منظور داشتند و ابلاغی به نام او برایش فرستادند. او روی پاکت جمله زیبایی نوشت: «ما آبروی فقر و قناعت نمی بریم» و پاکت را با محتوایش پس فرستاد. این، نمونه ای از وسعت نظر و غنای روحی و آزادگی فرزانگانی است که به مسند قناعت تکیه داده اند و در کشور فقر، سلطنت و حکومت دارند. صائب تبریزی گوید:
در آموزه های اسلامی از کسانی که می کوشند در زندگی شخصی و تعامل با دیگران به خود متکی باشند و دست گدایی پیش آنان دراز نکنند، ستایش شده است. و همچنین در روایات متعددی آمده است که خداوند کارهای مؤمن را به خود وی واگذار کرده، ولی اجازة ذلت پذیری به او نداده است. از این دید، آبرو و حیثیت اجتماعی انسان در اختیار خودش نیست، و او نباید آن را پایمال کند. این امر چنان اهمیت دارد که حتی انجام دادن واجبات الهی نیز نمی تواند عذری برای پذیرش ذلت و منت دیگران باشد. شاید بر همین اساس باشد که آن آزاده بزرگ هستی، که درس آزادگی به همه جهانیان داد، می گوید: «مرگ با عزت، بهتر از زندگی با ذلت است». فردوسی گوید: مرا مرگ بهتر از این زندگی … که سالار باشم، نم بندگی .
منبع: اسلام و زیباییهای زندگی: رویکردی تحلیلی و تربیتی به سبک زندگی ، دکتر داود رجبینیا، صص 381-376، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمة الله علیه، قم، چاپ اول، 1391