خانه » همه » مذهبی » نصايح امام باقر عليه السلام به جابر

نصايح امام باقر عليه السلام به جابر

نصايح امام باقر عليه السلام به جابر

در اسلام يك سلسله حقوق و در مقابل آن تكاليفي براي اشخاص وضع شده است و هر كس حق دارد حقوق خود را استيفا كند و ديگران هم موظف‌اند كه اين حقوق را رعايت كنند و اگر مشاجره‌اي پيش آمد بايد به دادگاه شرعي مراجعه كنند و قاضي موظف است حق مظلوم را استيفا كند و به او بدهد…

6e012716 33eb 448c 8acc ae2948ac248b - نصايح امام باقر عليه السلام به جابر

5154 - نصايح امام باقر عليه السلام به جابر
نصايح امام باقر عليه السلام به جابر

 

 

در اسلام يك سلسله حقوق و در مقابل آن تكاليفي براي اشخاص وضع شده است و هر كس حق دارد حقوق خود را استيفا كند و ديگران هم موظف‌اند كه اين حقوق را رعايت كنند و اگر مشاجره‌اي پيش آمد بايد به دادگاه شرعي مراجعه كنند و قاضي موظف است حق مظلوم را استيفا كند و به او بدهد.

 

حضرت امام باقر صلوات‌الله‌عليه به جابر بن ‌يزيد جعفي می فرمایند:
يَا جَابِرُ أُوصِيكَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ يا فَلَا تَحزن؛1
حديثي از امام باقر صلوات‌الله‌عليه را خطاب به جابر بن ‌يزيد جعفي كه از اصحاب سرّ امام عليه‌السلام بود مرور مي‌كرديم. ابتدا امام مي‌فرمايند: “اگر به تو ظلم شد تو به كسي ظلم نكن. ” نكته‌اي كه در اين نصيحت نهفته اين است كه گاهي علاوه بر انگيزه‌هاي عادي كه براي تجاوز به حقوق ديگران در انسان‌ها پيدا مي‌شود شرايطي استثنايي پيش مي‌آيد كه انگيزه ظلم را تقويت مي‌كند و آن وقتي است كه انسان مورد ظلم قرار مي‌گيرد. آن وقت به صورت‌هاي مختلف درصدد برمي‌آيد كه به ديگران ظلم كند. حضرت به جابر تذكر مي‌دهند كه مراقب باش در چنين مواردي ظلم نكني.

اجراي ارزش‌هاي اخلاقي
 

—————————–
در جلسه قبل در پايان بحث اشاره كرديم كه اصل اين‌ مطلب امر صحيحي است كه اگر حقي از انسان تضييع شده است آن را استيفا كند. از نظر حقوقي هم صحت اين اصل جاي ترديد ندارد. اما ارزش‌هايي اخلاقي در كنار اين اصل مطرح مي‌شوند كه جاي تأمل دارند و بايد در تشخيص موارد آن دقت كرد.
در اسلام يك سلسله حقوق و در مقابل آن تكاليفي براي اشخاص وضع شده است و هر كس حق دارد حقوق خود را استيفا كند و ديگران هم موظف‌اند كه اين حقوق را رعايت كنند و اگر مشاجره‌اي پيش آمد بايد به دادگاه شرعي مراجعه كنند و قاضي موظف است حق مظلوم را استيفا كند و به او بدهد. اين قوانين حقوقي براي تنظيم روابط اجتماعي وضع شده تا جلوي ظلم‌ها و تجاوزها تا جايي كه امكان دارد گرفته شود و افراد جامعه زندگي نسبتا آرام و مطمئني داشته باشند تا بتوانند در مسير تكاملشان قدم بردارند. در كنار اين احكام حقوقي يك سلسله مسايل اخلاقي مطرح مي‌شود كه اقتضاي ديگري دارند. معمولا در كتاب‌هايي كه دست‌نوشت بشر است مسايل حقوقي را در كتاب‌هاي حقوق و مسايل اخلاقي را هم در كتاب‌هاي اخلاق مطرح مي‌كنند. اما قرآن كريم اين‌ها را با هم ذكر مي‌كند؛ چراكه قرآن كتاب تربيت است و به همه ابعاد وجودي انسان توجه دارد. همان‌جايي كه مسأله حقوقي مطرح مي‌شود يك بعد اخلاقي هم وجود دارد كه پرداختن به آن مي‌تواند حتي در تنظيم روابط حقوقي هم موثر باشد. به عنوان نمونه وقتي قرآن احكام طلاق را مطرح مي‌كند لابه‌لاي اين احكام حقوقي مي‌فرمايد: وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛2 خدا از دل شما آگاه است سعي نكنيد حق ديگري را تضييع كنيد “؛ چراكه اگر صرفا انسان به قانون حقوقي توجه كند بسياري از ارزش‌هاي اخلاقي از او فوت مي‌شود.
در احكام مالي و عِرضي هم اگر تجاوزي به حق كسي شود حقوقي براي او تعيين شده كه مي‌تواند تقاص كند؛ ولي در همين موارد يك سلسله ارزش‌هاي اخلاقي هست كه شايسته است انسان متذكر آن‌ها شود. از اين رو قرآن در چنين مواردي مي‌فرمايد: وَ أَن تَعْفُواْ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛3 اگر كسي به شما ظلم كرد حق تقاص داريد، ولي اگر گذشت كنيد بهتر است و ارزش و ثوابش بيشتر است.
در چنين مواردي است كه گاهي اجراي ارزش‌هاي اخلاقي ابهام پيدا مي‌كند. در اين‌جا اين سؤال مطرح مي‌شود كه در مواردي كه انسان از نظر حقوقي حقي دارد آيا از نظر اخلاقي بهتر اين است كه گذشت كند و از حقش صرف‌نظر كند يا نه؟ حقيقت اين است كه حكم موارد مختلف متفاوت است.
بحث را از اين مورد شروع مي‌كنيم كه وقتي كسي مي‌خواهد مال انسان را به زور بگيرد وظيفه ما در اين‌جا چيست؟ بدون شك در ابتدا حق داريم كه مقاومت كنيم و نگذاريم مالمان‌ را ببرند. اگر تسليم‌ شدن‌ نشانه تنبلي و بي‌عرضگي باشد چنين روحيه‌اي را اسلام نمي‌پسندد. اسلام مي‌خواهد انسان مسلمان با عرضه و قوي باشد و در مقابل دشمن زود تسليم نشود. حتي در روايت آمده است كه: “من قتل دون مظلمته فهو شهيد؛4 اگر كسي در مقابل ظلمي كه به او مي‌شود مقاومت كند و كشته شود حكم شهيد را دارد. ” اسلام دوست ندارد كه ما ظلم‌پذير باشيم. راحت‌طلبي، تنبلي و بي‌عرضگي، شأن مؤمن نيست. اما گاهي انسان كارهاي مهم‌تري دارد كه اگر بخواهد درگير اين‌ كارها شود و مدت‌ها در راه دادگاه رفت و آمد كند از آن وظايف مهم‌تر باز مي‌ماند. در چنين جايي اگر انسان از حقش صرف‌نظر كند بخاطر اين‌كه مي‌داند دنبال كردن آن خيلي ضرر دارد كاري عقلايي است. اما اگر بتواند في‌المجلس حقش را بگيرد به طوري كه مؤونه زيادي نداشته باشد بايد اين كار را انجام دهد؛ چراكه تنبلي و تن‌آسايي شرعا در اخلاق اسلامي مطلوب نيست. بعضي‌ها براي توجيه تنبلي خودشان مي‌گويند: “به خدا واگذارش كرديم! ” اين ارزشي ندارد و صرفا توجيهي براي تنبلي و بي‌عرضگي است.
گاهي انسان مي‌تواند مالش را از طرف بگيرد ولي مي‌بيند او انسانِ محتاج و گرفتاري است و به اين جهت از حقش صرف‌نظر مي‌كند. در مواردي كه انسان از حقش مي‌گذرد در ظاهر يك نوع كار است؛ اما همين يك نوع كار مي‌تواند با نيات و انگيزه‌هاي مختلف صورت گيرد. گاهي ممكن است اين كار عبادتي بسيار بزرگ باشد. مثلا وقتي انسان مي‌بيند كه طرف او واقعا گرفتار و بدبخت است و از روي فقر و بي‌چاره‌گي به اين روز افتاده است با گذشت خود و كمك به او، هم او را از دزدي و باج‌گيري نجات مي‌دهد و هم زندگي‌اش را اصلاح مي‌كند. اين عبادت بسيار بزرگي است و يكي از مصاديق اين آيه شريف است كه مي‌فرمايد: من احياها فكانما احيي الناس جميعا.5
گاهي من مي‌بينم اگر از حقم بگذرم طرف من متنبه مي‌شود، به خصوص اگر بفهمد كه من مي‌توانم حقم را از او بگيرم ولي رعايت حالش را مي‌كنم. اگر اين گذشت به قصد متنبه كردن طرف صورت گيرد مصداق آن آيه شريف مي‌شود كه مي‌فرمايد: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السيئة؛6 يا آن آيه شريف كه مي‌فرمايد: ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛7 چنين بخشش‌هايي در سيره ائمه اطهار صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين‌ فراوان يافت مي‌شود. اين يك نوع كار تربيتي است و از روي تنبلي و بي‌عرضگي نيست. باز اين عبادت بزرگي محسوب مي‌شود.
اما گاهي اگر انسان گذشت كند باعث تجري طرف مي‌شود و بار ديگر با جسارت و جرأت بيشتري اقدام مي‌كند و تدريجا او به جنايت‌هاي بزرگ كشيده مي‌شود؛ در اين‌جا عفو و اغماض مطلوب نيست. اين‌جا بايد با او برخورد كرد و اگر لازم باشد بايد او را به دادگاه كشاند و تسليم حكم محكمه كرد تا هم خودش متنبه شود و هم ديگران ببينند كه سرانجام رفتارهاي ناهنجار چيست.
پس اين طور نيست كه عفو و اغماض هميشه مطلوب باشد، بلكه در صورتي مطلوب است كه اولا: مربوط به حق خود شخص باشد و حق ديگري نباشد؛ مثلا رئيس بانك حق ندارد كارمندي را كه اختلاس كرده ببخشد. ثانياً: عفو كردن موجب تجري و گسترش گناه نشود. از اين روست كه در روايات زيادي آمده است كه: بركت اجراي يك حد از حدود الهي از اين‌كه چهل شبانه‌روز باران بر جمع مردمي ببارد بيشتر است. اگر چنين مصالحي در اجراي حدود نبود اصلا خداوند قوانين جزايي را وضع نمي‌كرد. اجراي قوانين جزايي هم مشروط به وجود مدعي خاص نيست؛ بلكه مدعي‌العموم مدعي است كه چرا ناامني ايجاد كردي يا چرا حدود الهي را شكستي؟
به طور كلي بايد انسان محاسبه كند كه آيا منفعت عفو براي خود خاطي و براي مسلمانان ديگر بيشتر است يا منفعت مجازات. البته چنين محاسبه‌اي هميشه دقيق نيست و كار هر كسي هم نيست. اما به هر حال اين محاسبه بايد صورت گيرد.

نصيحت دوم؛ خيانت نكن!
 

—————————–
امام باقر عليه‌السلام در ادامه نصايح خويش به جابر مي‌فرمايند: وَإِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ؛ اگر ديگران در حق تو خيانتي مرتكب شدند تو درباره آن‌ها خيانت نكن. ” البته خيانت يكي از مصاديق ظلم است؛ اما ذكر آن به طور خاص، به خاطر اهتمامي است كه به بعضي از مصاديق ظلم است كه گاهي ذهن متوجه آن‌ها نمي‌شود.

معنا و مفهوم خيانت
 

————————-
خيانت در اصل به مواردي گفته مي‌شود كه نسبت به امانتي خيانت شود. قرآن مي‌فرمايد: إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا.8 اما در مقابل اين دستور الهي كساني در امانت خيانت مي‌كنند؛ يعني به جاي اين‌كه امانت را به صاحبش رد كنند، يا انكار مي‌كنند يا از آن كم مي‌كنند يا در نگه‌داري آن كوتاهي مي‌كنند. اين خيانت است. موارد شايع خيانت درباره امانت‌هاست. بنابراين معناي روايت اين خواهد بود كه: اگر كساني به تو خيانت كردند يعني اگر مالي را نزد كسي امانت گذاشتي و آن‌ها امانت را به تو رد نكردند يا آن را تضييع كردند تو در حق ديگران اين طور رفتار نكن.
گاهي مفهوم خيانت نسبت به هر تعهدي توسعه داده مي‌شود. گاهي دو فرد يا دو گروه تعهداتي نسبت به همديگر دارند و يك طرف نسبت به تعهدي كه دارد عمل نمي‌كند و به اين عهد خيانت مي‌كند. اين اصطلاحاً خيانت در امانت نيست، بلكه خيانت در تعهدي است كه داده است.
اين دو مفهوم (امانت‌داري و وفاي به عهد) از عام‌ترين ارزش‌هايي است كه قوام‌بخش زندگي اجتماعي هستند. اگر عده‌اي هيچ دين و مذهبي نداشته باشند، به هيچ مكتب اخلاقي هم پاي‌بند نباشند و تابع هيچ حكيم يا شخص بزرگي هم نباشند اما بخواهند زندگي اجتماعي داشته باشند بايد اين دو چيز را رعايت كنند. كساني كه با پيغمبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله صلح حديبيه را امضا كردند بت‌پرست بودند، ولي معناي اين‌كه حاضر شدند قراردادي امضا كنند اين است كه ما پاي‌بند به اين قرارداديم. قرآن مي‌فرمايد: “فَمَا اسْتَقَامُواْ لَكُمْ فَاسْتَقِيمُواْ لَهُمْ؛9 هنگامي كه با عده‌اي عهد و پيمان بستيد مادامي كه آن‌ها عهد و پيمان را نشكسته‌اند شما عهدتان را نشكنيد. ” اگر آن‌ها عهد و پيمان را شكستند شما هم حق داريد به آن پاي‌بند نباشيد؛ اما اگر آن‌ها عهد و پيمان را رعايت مي‌كنند شما اولي به رعايت هستيد.
دومين ارزش قوام دهنده به زندگي اجتماعي، امانت‌داري است. حضرت سجاد صلوات‌الله‌عليه فرمودند: “اگر قاتل پدرم شمشيري را كه با آن پدرم را به شهادت رساند نزد من امانت مي‌گذاشت آن را به او رد مي‌كردم. “10 البته ممكن است شخص از ابتدا امانت را نپذيرد، اما اگر قبول كرد بايد با تمام قوا از آن حفاظت كند و آن را به صاحبش برگرداند. اين‌ها عام‌ترين اصول اخلاقي در زندگي اجتماعي انسان‌ است. خيانت در يك چنين مواردي مصداق پيدا مي‌كند و معناي آن زير پا گذاشتن اين عام‌ترين و محكم‌ترين اصول اخلاقي است كه همه انسان‌هاي عاقل به آن پاي‌بند هستند.

جايگاه نصيحت امام باقر عليه‌السلام
 

——————————————
گفتيم خيانت مربوط به قراردادي طرفيني است و وقتي يك طرف اين قرارداد را رعايت نكرد در اين صورت، طرف ديگر هم حق دارد كه مقابله به مثل كند. حال سؤال اين‌جاست كه آيا نصحيت امام باقر عليه‌السلام كه فرمودند: وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ، منظور ايشان چنين مواردي است؟ به احتمال قوي حضرت چنين مواردي را نمي‌خواهند بفرمايند؛ چون وقتي يك طرف قرارداد را نقض كرد، ديگر قراردادي به عهده طرف ديگر نيست تا پاي‌بند نبودنِ وي، خيانت محسوب شود. بلكه منظور همان نكته‌اي است كه درباره نصيحت اول گفتيم (إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ) كه وقتي به انسان ظلم مي‌شود انگيزه پيدا مي‌كند كه مقابل به مثلِ مضاعفي نسبت به طرف خود انجام دهد. در اين صورت ظلم كرده است. اين نصيحت هشدار براي چنين مواردي است كه انسان انگيزه براي ظلم پيدا مي‌كند. در هنگامي كه به انسان خيانت مي‌شود هم معمولا انسان انگيزه پيدا مي‌كند كه پاي از حق فراتر نهد. وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ، نيز هشداري است براي اين‌كه در چنين جايي از حق تجاوز نكني. اما آن قراردادي كه به واسطه خيانت طرفِ مقابل لغو شده است الزامي به پاي‌بندي به آن نيست. البته ممكن است انسان به خاطر يك نكته اخلاقي و تربيتي حتي در اين‌جا هم عهدش را رعايت كند تا به طرف مقابل درسي بدهد و او را متنبه كند، مانند آنچه توضيحش در مسأله عفو گذشت. اگر چنين نكاتي در ميان باشد اين‌ها مواردي استثنايي خواهند بود كه با عناوين ديگري مطلوبيت پيدا مي‌كند.

نصيحت سوم؛ با تكذيب عصباني نشو!
 

——————————————-
دو نصيحت اول بيشتر به مسائل عملي و رفتاري مربوط مي‌شود. ولي گاهي موارد ديگري پيش مي‌آيد كه باعث عصبانيت انسان مي¬شود و زمينه گناه را فراهم مي‌كند. يكي از اين موارد مي‌تواند اين باشد كه انسان براي خدمت، اصلاح يا ارشادِ كسي مطلبي را به او مي‌گويد و قصدش هم جز خير نيست و مي‌خواهد مصالح او تأمين شود اما او در جواب نسبت كذب به اين شخصِ خيرخواه مي‌دهد و مي‌گويد: “تو دروغ مي‌گويي و غرض سوئي داري! ” بالاترين نمونه‌ چنين رفتاري، رفتار كفار با پيامبران الهي است. سخنان پيامبران صلوات‌الله‌عليهم‌اجمعين صادقانه‌ترين، مفيدترين و موثرترين كاري است كه انساني براي انسان ديگر مي‌تواند انجام دهد كه باعث نجات ابدي او شود. اما قرآن كريم تصريح مي‌فرمايد كه: هر پيامبري فرستاديم مردم او را تكذيب كردند؛ نه تنها تكذيب، حتي استهزاء كردند. در چنين مواردي انسان‌هاي معمولي بسيار ناراحت مي‌شوند و به آن‌ها برمي‌خورد و چه بسا به مشاجرات و رفتارهاي ناهنجار ديگر هم بيانجامد. اين‌جاست كه جا دارد مثل امام باقر عليه‌السلام به جابر نصحيت كند كه: “إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ؛ اگر تو را تكذيب كردند عصباني نشو و غضب نكن! ” در چنين مواردي كه قصدي جز خيرخواهي نيست ولي قدر آن دانسته نمي‌شود، كساني كه قدم در راه پيامبران الهي مي‌گذارند بايد آمادگي داشته باشند كه وقتي با تكذيب مخالفان روبه‌رو مي‌شوند خودشان را كنترل كنند و عصباني نشوند. اگر انسان از پيش، خود را براي چنين رفتاري آماده نكرده باشد از كوره در مي‌رود. اما اگر از قبل به خودش تلقين كرده باشد خيلي به او سخت نمي‌گذرد. اگر ما خودمان را براي مواجهه با سختي‌هاي زندگي آماده كرده باشيم خيلي به ما سخت نمي‌گذرد. اگر كسي كه مي‌خواهد در حق ديگران خيرخواهي كند به خود تلقين كند كه: “اگر من را تكذيب كردند بايد بي‌تفاوت باشم. من وظيفه‌اي داشتم و آن را انجام دادم؛ او هم وظيفه‌اي دارد كه يا به آن عمل مي‌كند يا نمي‌كند و مسئوليت آن با خودش است و به من ربطي ندارد ” در اين صورت با رفتار بد ديگران عصباني نمي‌شود. اين نصحيت سومي است كه حضرت به جابر فرمودند.
“وفقّنا الله و اياكم للعمل بها ان‌شاءالله. ”

پي‌نوشت‌ها:
 

1 . تحف العقول، ص 284.
2 . مائده، 8.
3 . بقره، 237.
4 . تفصيل وسائل الشيعه، ج15 ص121.
5 . مائده، 32.
6 . مومنون، 96.
7 . فصلت، 34.
8 . نساء، 58.
9 . توبه، 7.
10 . امالي شيخ صدوق، ص 246.
*گزيده‌اي از سخنان حضرت آيت ‌الله مصباح‌ يزدي ( دامت ‌بركاته ) در دفتر مقام معظم رهبری

منبع: mesbahyazdi.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد