نظري به شخصيت اخلاقي آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي (4)
استاد شهيد مرتضي مطهري مي نويسد :« عالم رباني حاج ميرزا حاج علي آقا شيرازي (ره) راستي مرد حق و حقيقت بود . از خود و خودي رسته و به حق پيوسته بود .با همه ي مقامات علمي و شخصيت اجتماعي ،احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسين (ع) موجب شده بود که به منبر برود و موعظه کند .مواعظ و اندرزهايش چون از جان برون مي آمد ، لاجرم بر دل مي نشست .هروقت به قم مي آمد ،علماي طراز اول با اصرار از او مي خواستند
نظري به شخصيت اخلاقي آيت الله حاج ميرزا علي آقا شيرازي (4 )
نويسنده:محمد حسين رياحي
استاد شهيد مرتضي مطهري مي نويسد :« عالم رباني حاج ميرزا حاج علي آقا شيرازي (ره) راستي مرد حق و حقيقت بود . از خود و خودي رسته و به حق پيوسته بود .با همه ي مقامات علمي و شخصيت اجتماعي ،احساس وظيفه نسبت به ارشاد و هدايت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسين (ع) موجب شده بود که به منبر برود و موعظه کند .مواعظ و اندرزهايش چون از جان برون مي آمد ، لاجرم بر دل مي نشست .هروقت به قم مي آمد ،علماي طراز اول با اصرار از او مي خواستند که منبر برود و موعظه نمايد . منبرش پيش ازآنکه قال باشد حال بود » (1)
ازنظرفضيلت اخلاقي ،بسيارکم نظيربود . قيافه اي متبسم داشت ولي درعين حال وقار و جلال و ابهت ،چون هاله اي او فرا گرفته بود .پيوسته از رياست و تشريفات دنيوي به دور بود .مال نمي اندوخت و در کمال قناعت زندگي مي کرد . با اينکه مرجع بسياري از وجوهات شرعيه بود ، ولي خود ديناري نداشت و همه را در اسرع وقت به مستحقان و نيازمندان مي رسانيد .
بازيچه هاي دنيوي مال و متاع دنيا او را به هيچ وجه فريب نمي داد .به القاب علمي دل خوش نکرده بود از تمجيد و تحسين گريزان بود . بالاترين رياست هاي مذهبي و مال و منال براي او فراهم بود ،ولي با تمام وجود از آنها مي گريخت .عملاً به اين جمله ي صفات متقين (ارادتهم الدنيا فلم يريدوها ) معني و مفهوم داد .وجود مبارکش در اصفهان منبع خيرات و برکات و سيماي جذاب و نورانيتش مصداق حديث معروف عيسي بن مريم (ع) بود که حواريين به او گفتند :«من نجالس ؟ « قال من يذکرکم الله رويته و يزيد في عملکم منطقه و يرغبکم في الاخره عمله » (2)
سيماي ملکوتي ،بيانات گرم و آتشين او که از دل با صفايش بر مي خاست ،اشک هاي زلالش که بر محاسن سپيدش سرازير مي گشت و شوري که از ايمان و يقينش موج مي زد ، اضطراب و نگراني را از بين مي برد و شعله هاي آتش شوق وي به حق و حقيقت ،هرگونه ترديد و يأس را مي سوزانيد و فروغي از آرامش را به مستمعان مي بخشيد که تا مدت ها همه ي حاضران ازآن شور و هيجان معنوي پر حرارت بودند . افراد را با خويش به ساحل معرفت مي برد ؛آنجا که از پليدي ، طمع ، حسادت و حرص خبري نيست ؛درياي نور که فروغ تابناک انساني درآن تجلي مي نمايد . (3)
استاد دکترمحمد باقرکتابي مي گويد : در هيچ کلامي از سخنوران نامي زمان او که حتي متکي به استدلال فلسفي و منطقي هم بودند آن نور و گرمي را نيافتم .هنوز هياهوي بيانات و احساسات پرشورش که از يقين و معنويت مشحون بود ،زبانش در تفسير و تحليل قرآن کريم و کلمات نهج البلاغه زمزمه هاي عاشقانه و عارفانه ي او ، جذبه هاي معنوي و سجايا و صفات عالي انساني او در خاطره ها مانده است ؛ و ازايمان مردي حکايت مي کند که حقيقت ديانت را باز دانسته و از فلسفه ي رسالت پيامبران و تعاليم آنان مطلع بوده و مي خواسته مردم را به جوهر دستورات رسول اکرم (ص) و آل پاکش که تهذيب نفس و تطهيردل و آراسته شدن به صفات کماليه و سجاياي عاليه ي انساني است ، هدايت نمايد . (4)
بيان و سخنش در کمال فصاحت و بلاغت ادا مي شد و تنها در راه دين ، فضيلت و تقوا به کار مي رفت. بيانش دردها و آرزوهاي زميني را ناپديد مي گردانيد ، علايق پست و حقيررا فرو مي ريخت و براي لحظاتي هم که شده حجاب غبار تن را از سيماي جان برمي گرفت ، مرهم هايي را که از روي حکمت تهيه کرده بود ،بر روي زخم روان هاي پريشان مي نهاد و چه نيکو موقعيت ها و مقتضيات زمان را به هنگام وعظ و خطابه مراعات مي نمود .
هنوز پس ازگذشت نيم قرن از ارتحال اين آشناي عرشيان ،وقتي صحبت از شخصيتش مي شود ،کساني که به نحوي از اندرزهايش محفوظ بوده اند يا حتي طي يک جلسه محضر پرفيض وي را درک نموده اند ، به هنگام وصف او ازتاثيرات فوق العاده روحاني ايشان سخن گفته و دروقت بيان آن خاطرات به دليل يادآوري چنان لحظات شورآفرين اشک شوق مي ريزند .
فصاحت لسان و حلاوت بيان مواعظ او را شفا بخش و نصايحش را مفيد ساخته و چون مرواريدهاي سخن از دل پاک و قلبي پرهيزکار برمي خاست و بر چون قرآن ، حديث و خطبه هاي نهج البلاغه مبتني بود ، تاثيرآن شگرف مي گرديد .
دراينجا بد نيست خاطره اي از زنده ياد حکيم متاله استاد حيدرعلي برومند خبري نقل کنم .زماني که به اتفاق برخي دوستان به منزل ايشان درگزو برخوار رفتيم ،از وي خواستيم اگرچيزي از روحانيت و مقامات معنوي حاج ميرزا علي آقا مي داند برايم نقل کند .آن مرحوم فرمود :
« روزي درتخت فولاد اصفهان در محضري بودم و در يکي از تکيه ها ( سيد العراقين )يکي دو سه نفر از کساني که منتسب به عرفان و …بودند دراين جلسه حضور داشتند .آنها بياناتي داشتند راجع به معارف الهي تا اشخاص را تحت تاثيرقرار دهند ،لکن ازبيانات آنان هيچ تاثير و انقلابي در وجودم پديد نيامد و حتي ديدم يکي ازآنها روايتي خواند که از حيث قواعد نحوي غلط بود ازاين محفل بي رونق که برگشتم ،به مدرسه ي صدررفتم در ايوان حجره ي آقا شيخ محمد تقي فشارکي چند نفرطلبه نشسته و مجلس روضه اي هم ترتيب داده بودند . مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي ( قدس سره) تشريف آوردند و منبررفتند و شروع کردند به موعظه کردن .به ما چند نفر که آنجا بوديم حالي دست داد و من نيز يکي ازآن اشخاص بودم و يک تحولي در نتيجه ي فرمايشات و مواعظ ايشان در ما به وجود آمد که کمتراتفاق افتاده است .اين ازحقيقت مقام معرفت و اخلاص ايشان نسبت به حضرت احديت بود که در ما اثر کرد و اين خاطره تقريباً بيش از شصت سال پيش اتفاق افتاده است و هر وقت آن را به ياد مي آورم ،آن حال و اثر فرمايشات ايشان هنوز برمن باقي است و تحت تاثير حالات آن روزهستم .اين يک خاطره اي روزي بود که من پاي منبرايشان در مدرسه ي صدربراثرسخنان و مواعظ ايشان سخت تحت تاثيرقرارگرفتم ،نه تنها من که ساير مستمعين نيزازخود بي خود شده بودند » (5)
جذابيت کلام و حلاوت بيان حاجي در مخاطبان بسيارتاثيرگذار بود . آيت الله آقا يحاج آقا حسن فقيه امامي در مصاحبه اي که با نگارنده ي مقاله داشت دراين مورد بيان داشت :«به اتفاق پدرم (آيت الله حاج آقا عطء الله امامي رضوان الله تعالي عليه )منزل مرحوم حاج محمد حسين يزدي رفتيم در آن مجلس روضه اي معظم و با حال بود . يکي ازمنبري هاي آن مجلس بزرگ و عالي مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي بودند که روي پله ي اول منبرنشسته و صحبت مي کردند .آن منظره هنوز بعد از ساليان درازي در ذهنم هست .چون مولا اميرالمومنين (ع) مي فرمايد : « العلماء باقون ما بقي الدهر»علماي بزرگ از دنيا مي روند و چه بسا اثري از جسمشان باقي نمي ماند ،ولي تمثال آنان در مردم باقي مي ماند و معنويتشان هست .حديثي از رسول اکرم (ص) است که محدث قمي رضوان الله عليه درسفينه البحارنقل مي کند که حضرت درجواب کسي که گفت با چه کساني بهتراست نشست و برخاست کنيم ، فرمودند :آن کس که وقتي او را رويت مي کنيد و مي بينيد به ياد خدا مي افتيد .اين يکي از سه خصوصيتي است که حضرت فرموده اند .خصوصيت دوم اينکه وقتي سخن مي گويد به علم شما افزوده مي شود ؛ و سوم اينکه وقتي به عملش نگاه مي کنيد ، شما را به ياد آخرت مي اندازد و نسبت به آخرت تمايل پيدا مي کنيد .اين سه خاصيت باعث بقاي تمثال آنان در مردم مي شود که من به راي العين آن سه مورد را درچهره ي حاجي ميرزا علي آقا شيرازي ديدم هم کسي بود که چهره ي نورانيش واقعاً انسان را به ياد آخرت مي انداخت و يک روحانيت و معنويت خاصي را در چهره ي ايشان مشاهده مي کرديم و آن مطلب هنوز در قلبم و ذهنم باقي است ،هم ازکساني بود که وجودشان و سخنانشان آموزنده بود و رشد علمي مي داد .عمل ايشان نيز به گونه اي بود که انسان را به ياد آخرت مي انداخت . من جمله درخلال صحبت هايشان آيات قرآن و احاديث و نيزسخنان مولا اميرالمومنين (ع) را مي خواندند و اشک مي ريختند .اين خود بسيار موثربود ،نه اينکه تظاهر به گريه مي کردند،بلکه واقعاً اشک مي ريختند ؛و اين از جمله مسايلي است که باعث مي شود تمثال اينها براي هميشه در قلوب مردم باقي بماند » (6)
استاد ارجمند حجة الاسلام و المسلمين شيخ مهدي فقيه ايماني نيزدراين رابطه آورده است :«روش وعظ و خطابه ي مرحوم آقاي شيرازي (طاب ثراه ) اغلب ايراد متون و ترجمه ي کلمات گوهربارمولاي متقيان امام اميرالمومنين (ع) درنهج البلاغه بود ؛ و آنچنان شنوندگان و حاضران مجلس را تحت تاثير قرار مي داد که حتي اهل علم و روحانيون هم بدان علاقه مند بودند و در مجالس آن مرحوم شرکت مي کردند » (7)
يکي ديگر ازانديشمندان و صاحب نظران علوم بلاغي دراين مورد مي نويسد :«واقعاً وقتي به کرسي وعظ مي نشست ،انسان گفتارش را در سيمايش مشاهده مي کرد . سخنان امام علي (ع) را که مي گفت اشک بر رخسارش جاري مي گشت .
اين جانب متاسفانه از درس ايشان که عموماً همان بيان سخنان امام علي (ع) در نهج البلاغه بود برخوردار نشدم ، ولي کم و بيش موعظه هاي ايشان را در مجالس سوگواري به ياد دارم و آنچه مي توانم به عنوان مصداق ذکر کنم حدود دو ماه منبر رفتن ايشان در مسجد کازروني عباس آباد است که مسجد مطهري هم ناميده شده است .دراين مسجد بعد از اتمام ساختمان آن ، و يکي ازچهره هاي برجسته ، زاهد ، فاضل و عالم اين شهر يعني مرحوم حاج شيخ محمد حسن نجف آبادي نماز جماعت را برقرار مي کرد .وي معمولاً پس از نماز منبر مي رفت و مسايل ديني و معارف مذهبي و اخلاق اسلامي را براي نمازگزاران بيان مي کرد . اتفاق افتاد که ايشان حدود دو ماه به سفر حج و زيارت عتبات عاليات مشرف شد و از جناب آقاي حاج ميرزا آقا شيرازي دعوت کرد که اين دو ماهه را در مسجد عباس آباد اقامه ي جماعت کند . ايشان هم اين دعوت را پذيرفتند و اين مدت را مرتب تشريف مي آورد و پس از نماز روي پله اول منبري نشست و به وعظ و خطابه مي پرداخت .
اين جانب درآن هنگام معمولاً براي نماز در آن مسجد حاضر مي شدم و اين موهبتي است که از مواعظ و سخنان ايشان در آن موقع بهره مند و مستفيض شدم به ياد دارم موقعي که آغاز به سخن مي کردند ،حالت خضوع و خشوع ايشان نسبت به کلام خدا و سخنان مولي ،حالت عجيبي را در نمازگزاران به وجود مي آورد و گويا همه نه محو سخنان ، بل محو سيماي او مي شدند .
برادراين جانب براي من گفت که آقاي حاج ميرزا علي آقا شيرازي تقريباً 25 سال پيش از سلطنت رضا خان و 15 سال پس از سقوط وي ازمنبري هاي درجه يک اصفهان بود .محور سخنراني هاي ايشان دو چيز بود . يکي پيرامون امامت ائمه ي اثني عشري (ع) و ديگر نهج البلاغه را با قلبي خاشع و چشمي اشکبار مي گفت .گويا کلامش بلا تشبيه مانند اميرمومنان در دل شنوندگان مي نشست .دربيان وقايع کربلا يد طولاني داشت و موقعي که مقتل مي خواند ، شانه هاي ايشان مي لرزيد و از چشمانش اشک فرو مي ريخت و مستمعان را منقلب و گريان مي ساخت .ممکن نبود کسي به هنگام موعظه کردن ايشان تحت تاثير قرار نگيرد و حالش اصلاح نشود ؛اگرچه آلوده و گناهکار مي بود .اين جانب درطول عمر خود کسي را نديدم که مانند ايشان نهج البلاغه بخواند .به اندازه يک صفحه از خطبه هاي نهج البلاغه را مي خواند و سپس به ترجمه ي آن را آغاز مي کرد . گويا نهج البلاغه را ازحفظ داشت .پس از ايشان مرحوم حاج آقا ميرزا دهکردي نهج البلاغه را با حال مي خواند .خاطره اي از ايشان دارم .مي گفت :مردم وقتي به ديدن مسافري مي روند ،پس ازاداي احترام از وي مي پرسند :دراين سفر” خوش گذشت ؟” خوش گذشت يعني چه ؟ خوش آن است که نگذرد .هرگاه دراين سفرعبادتي کرده ، صفتي رذيله را ازخود دور ساخته ، فضيلتي را کسب کرده باشد و يا خيري به کسي رسانيده باشد ،آن خوش است و نمي گذرد ،بلکه باقي مي ماند :(ما عندکم ينفد و ما عندالله باق )(8)
مرحوم حاج آقا رضا عمادزاده نيز که از زمان طلبگي افتخارهمراهي و همنشيني با حاج ميرزا علي آقا شيرازي را داشته ، روش استادش را در بيان مواعظ حکيمانه و نصايح سودمند و عميق ستوده است . (9)
يکي ديگر از اساتيد مبرز در آموزش عالي نيزکه برخي محافل حاجي را درک کرده بود نوشته است :گاهي به منظوراستماع سخنان حکيمانه اش پاي منبرش حضوريافته مسامع قلب خود را به اصغاي گريه هاي تابناک ـ که ازاعماق قلب و ژرفاي روح پر فتوحش خارج و به زبان حق گويش جاري مي شد ـ مي سپردم .
حالتي که شايد هيچ گاه ازکسي جزاو نديده ام ،اين بود که روي منبرحين وعظ چون نام خدا بر زبان مبارکش برده مي شد سخت مي گريست و منقلب مي شد . (9)
مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي در خطابه و سخنوري کم نظيربود و ذوق و استعداد ذاتي وي دراين موهبت الهي دخالت داشت اين بعد ازتواناييش مصداق ( علمه البيان ) بود .نيروي حافظه در سخنوري اين دانشورشيعه بي تاثيرنبود و چون دربيانات پر جاذبه و شيرين خويش از صميم قلب مي گفت ،قلب هاي سخت و دلهاي سخت شده توسط گناه را نرم مي نمود و هواهاي نفساني را معتدل مي ساخت .با آن صداي رسا و بيان نافذش مردم را متوجه ديانت مي نمود . دانش قوي ، تسلط برمنابع قرآني و روايي و آگاه بودن برروح تعليمات اسلامي از يک سو ، و شناخت مقتضيات زمان و اوضاع روزگار،مصالح جامعه ي مذهبي و چگونگي موضع گيري درمقابل جريان هاي موجود ، وعظ و خطابه اش را تقويت نموده بود . خصوصيت ديگرش که ازنوادراست و در افرادي چون او مشاهده مي گرديد ، صدق و راستگويي و نيت خالصانه اش است .مي کوشيد در تشريح مباحث ديني و معرفي سيره ي اهل بيت از منابع معتبر و مستند به صورتي صحيح بهره گيرد و با پرهيز از نقل قول به سخنوري بپردازد . گرفتارعوام زدگي نبود و آنچه را که مردم از آنها خوششان مي آمد بر زبان نمي راند ، بلکه نياز افراد را درنظر مي گرفت و بر حسب مصالح ديني به ارشاد مي پرداخت .
ازنظرفضيلت اخلاقي ،بسيارکم نظيربود . قيافه اي متبسم داشت ولي درعين حال وقار و جلال و ابهت ،چون هاله اي او فرا گرفته بود .پيوسته از رياست و تشريفات دنيوي به دور بود .مال نمي اندوخت و در کمال قناعت زندگي مي کرد . با اينکه مرجع بسياري از وجوهات شرعيه بود ، ولي خود ديناري نداشت و همه را در اسرع وقت به مستحقان و نيازمندان مي رسانيد .
بازيچه هاي دنيوي مال و متاع دنيا او را به هيچ وجه فريب نمي داد .به القاب علمي دل خوش نکرده بود از تمجيد و تحسين گريزان بود . بالاترين رياست هاي مذهبي و مال و منال براي او فراهم بود ،ولي با تمام وجود از آنها مي گريخت .عملاً به اين جمله ي صفات متقين (ارادتهم الدنيا فلم يريدوها ) معني و مفهوم داد .وجود مبارکش در اصفهان منبع خيرات و برکات و سيماي جذاب و نورانيتش مصداق حديث معروف عيسي بن مريم (ع) بود که حواريين به او گفتند :«من نجالس ؟ « قال من يذکرکم الله رويته و يزيد في عملکم منطقه و يرغبکم في الاخره عمله » (2)
سيماي ملکوتي ،بيانات گرم و آتشين او که از دل با صفايش بر مي خاست ،اشک هاي زلالش که بر محاسن سپيدش سرازير مي گشت و شوري که از ايمان و يقينش موج مي زد ، اضطراب و نگراني را از بين مي برد و شعله هاي آتش شوق وي به حق و حقيقت ،هرگونه ترديد و يأس را مي سوزانيد و فروغي از آرامش را به مستمعان مي بخشيد که تا مدت ها همه ي حاضران ازآن شور و هيجان معنوي پر حرارت بودند . افراد را با خويش به ساحل معرفت مي برد ؛آنجا که از پليدي ، طمع ، حسادت و حرص خبري نيست ؛درياي نور که فروغ تابناک انساني درآن تجلي مي نمايد . (3)
استاد دکترمحمد باقرکتابي مي گويد : در هيچ کلامي از سخنوران نامي زمان او که حتي متکي به استدلال فلسفي و منطقي هم بودند آن نور و گرمي را نيافتم .هنوز هياهوي بيانات و احساسات پرشورش که از يقين و معنويت مشحون بود ،زبانش در تفسير و تحليل قرآن کريم و کلمات نهج البلاغه زمزمه هاي عاشقانه و عارفانه ي او ، جذبه هاي معنوي و سجايا و صفات عالي انساني او در خاطره ها مانده است ؛ و ازايمان مردي حکايت مي کند که حقيقت ديانت را باز دانسته و از فلسفه ي رسالت پيامبران و تعاليم آنان مطلع بوده و مي خواسته مردم را به جوهر دستورات رسول اکرم (ص) و آل پاکش که تهذيب نفس و تطهيردل و آراسته شدن به صفات کماليه و سجاياي عاليه ي انساني است ، هدايت نمايد . (4)
بيان و سخنش در کمال فصاحت و بلاغت ادا مي شد و تنها در راه دين ، فضيلت و تقوا به کار مي رفت. بيانش دردها و آرزوهاي زميني را ناپديد مي گردانيد ، علايق پست و حقيررا فرو مي ريخت و براي لحظاتي هم که شده حجاب غبار تن را از سيماي جان برمي گرفت ، مرهم هايي را که از روي حکمت تهيه کرده بود ،بر روي زخم روان هاي پريشان مي نهاد و چه نيکو موقعيت ها و مقتضيات زمان را به هنگام وعظ و خطابه مراعات مي نمود .
هنوز پس ازگذشت نيم قرن از ارتحال اين آشناي عرشيان ،وقتي صحبت از شخصيتش مي شود ،کساني که به نحوي از اندرزهايش محفوظ بوده اند يا حتي طي يک جلسه محضر پرفيض وي را درک نموده اند ، به هنگام وصف او ازتاثيرات فوق العاده روحاني ايشان سخن گفته و دروقت بيان آن خاطرات به دليل يادآوري چنان لحظات شورآفرين اشک شوق مي ريزند .
فصاحت لسان و حلاوت بيان مواعظ او را شفا بخش و نصايحش را مفيد ساخته و چون مرواريدهاي سخن از دل پاک و قلبي پرهيزکار برمي خاست و بر چون قرآن ، حديث و خطبه هاي نهج البلاغه مبتني بود ، تاثيرآن شگرف مي گرديد .
دراينجا بد نيست خاطره اي از زنده ياد حکيم متاله استاد حيدرعلي برومند خبري نقل کنم .زماني که به اتفاق برخي دوستان به منزل ايشان درگزو برخوار رفتيم ،از وي خواستيم اگرچيزي از روحانيت و مقامات معنوي حاج ميرزا علي آقا مي داند برايم نقل کند .آن مرحوم فرمود :
« روزي درتخت فولاد اصفهان در محضري بودم و در يکي از تکيه ها ( سيد العراقين )يکي دو سه نفر از کساني که منتسب به عرفان و …بودند دراين جلسه حضور داشتند .آنها بياناتي داشتند راجع به معارف الهي تا اشخاص را تحت تاثيرقرار دهند ،لکن ازبيانات آنان هيچ تاثير و انقلابي در وجودم پديد نيامد و حتي ديدم يکي ازآنها روايتي خواند که از حيث قواعد نحوي غلط بود ازاين محفل بي رونق که برگشتم ،به مدرسه ي صدررفتم در ايوان حجره ي آقا شيخ محمد تقي فشارکي چند نفرطلبه نشسته و مجلس روضه اي هم ترتيب داده بودند . مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي ( قدس سره) تشريف آوردند و منبررفتند و شروع کردند به موعظه کردن .به ما چند نفر که آنجا بوديم حالي دست داد و من نيز يکي ازآن اشخاص بودم و يک تحولي در نتيجه ي فرمايشات و مواعظ ايشان در ما به وجود آمد که کمتراتفاق افتاده است .اين ازحقيقت مقام معرفت و اخلاص ايشان نسبت به حضرت احديت بود که در ما اثر کرد و اين خاطره تقريباً بيش از شصت سال پيش اتفاق افتاده است و هر وقت آن را به ياد مي آورم ،آن حال و اثر فرمايشات ايشان هنوز برمن باقي است و تحت تاثير حالات آن روزهستم .اين يک خاطره اي روزي بود که من پاي منبرايشان در مدرسه ي صدربراثرسخنان و مواعظ ايشان سخت تحت تاثيرقرارگرفتم ،نه تنها من که ساير مستمعين نيزازخود بي خود شده بودند » (5)
جذابيت کلام و حلاوت بيان حاجي در مخاطبان بسيارتاثيرگذار بود . آيت الله آقا يحاج آقا حسن فقيه امامي در مصاحبه اي که با نگارنده ي مقاله داشت دراين مورد بيان داشت :«به اتفاق پدرم (آيت الله حاج آقا عطء الله امامي رضوان الله تعالي عليه )منزل مرحوم حاج محمد حسين يزدي رفتيم در آن مجلس روضه اي معظم و با حال بود . يکي ازمنبري هاي آن مجلس بزرگ و عالي مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي بودند که روي پله ي اول منبرنشسته و صحبت مي کردند .آن منظره هنوز بعد از ساليان درازي در ذهنم هست .چون مولا اميرالمومنين (ع) مي فرمايد : « العلماء باقون ما بقي الدهر»علماي بزرگ از دنيا مي روند و چه بسا اثري از جسمشان باقي نمي ماند ،ولي تمثال آنان در مردم باقي مي ماند و معنويتشان هست .حديثي از رسول اکرم (ص) است که محدث قمي رضوان الله عليه درسفينه البحارنقل مي کند که حضرت درجواب کسي که گفت با چه کساني بهتراست نشست و برخاست کنيم ، فرمودند :آن کس که وقتي او را رويت مي کنيد و مي بينيد به ياد خدا مي افتيد .اين يکي از سه خصوصيتي است که حضرت فرموده اند .خصوصيت دوم اينکه وقتي سخن مي گويد به علم شما افزوده مي شود ؛ و سوم اينکه وقتي به عملش نگاه مي کنيد ، شما را به ياد آخرت مي اندازد و نسبت به آخرت تمايل پيدا مي کنيد .اين سه خاصيت باعث بقاي تمثال آنان در مردم مي شود که من به راي العين آن سه مورد را درچهره ي حاجي ميرزا علي آقا شيرازي ديدم هم کسي بود که چهره ي نورانيش واقعاً انسان را به ياد آخرت مي انداخت و يک روحانيت و معنويت خاصي را در چهره ي ايشان مشاهده مي کرديم و آن مطلب هنوز در قلبم و ذهنم باقي است ،هم ازکساني بود که وجودشان و سخنانشان آموزنده بود و رشد علمي مي داد .عمل ايشان نيز به گونه اي بود که انسان را به ياد آخرت مي انداخت . من جمله درخلال صحبت هايشان آيات قرآن و احاديث و نيزسخنان مولا اميرالمومنين (ع) را مي خواندند و اشک مي ريختند .اين خود بسيار موثربود ،نه اينکه تظاهر به گريه مي کردند،بلکه واقعاً اشک مي ريختند ؛و اين از جمله مسايلي است که باعث مي شود تمثال اينها براي هميشه در قلوب مردم باقي بماند » (6)
استاد ارجمند حجة الاسلام و المسلمين شيخ مهدي فقيه ايماني نيزدراين رابطه آورده است :«روش وعظ و خطابه ي مرحوم آقاي شيرازي (طاب ثراه ) اغلب ايراد متون و ترجمه ي کلمات گوهربارمولاي متقيان امام اميرالمومنين (ع) درنهج البلاغه بود ؛ و آنچنان شنوندگان و حاضران مجلس را تحت تاثير قرار مي داد که حتي اهل علم و روحانيون هم بدان علاقه مند بودند و در مجالس آن مرحوم شرکت مي کردند » (7)
يکي ديگر ازانديشمندان و صاحب نظران علوم بلاغي دراين مورد مي نويسد :«واقعاً وقتي به کرسي وعظ مي نشست ،انسان گفتارش را در سيمايش مشاهده مي کرد . سخنان امام علي (ع) را که مي گفت اشک بر رخسارش جاري مي گشت .
اين جانب متاسفانه از درس ايشان که عموماً همان بيان سخنان امام علي (ع) در نهج البلاغه بود برخوردار نشدم ، ولي کم و بيش موعظه هاي ايشان را در مجالس سوگواري به ياد دارم و آنچه مي توانم به عنوان مصداق ذکر کنم حدود دو ماه منبر رفتن ايشان در مسجد کازروني عباس آباد است که مسجد مطهري هم ناميده شده است .دراين مسجد بعد از اتمام ساختمان آن ، و يکي ازچهره هاي برجسته ، زاهد ، فاضل و عالم اين شهر يعني مرحوم حاج شيخ محمد حسن نجف آبادي نماز جماعت را برقرار مي کرد .وي معمولاً پس از نماز منبر مي رفت و مسايل ديني و معارف مذهبي و اخلاق اسلامي را براي نمازگزاران بيان مي کرد . اتفاق افتاد که ايشان حدود دو ماه به سفر حج و زيارت عتبات عاليات مشرف شد و از جناب آقاي حاج ميرزا آقا شيرازي دعوت کرد که اين دو ماهه را در مسجد عباس آباد اقامه ي جماعت کند . ايشان هم اين دعوت را پذيرفتند و اين مدت را مرتب تشريف مي آورد و پس از نماز روي پله اول منبري نشست و به وعظ و خطابه مي پرداخت .
اين جانب درآن هنگام معمولاً براي نماز در آن مسجد حاضر مي شدم و اين موهبتي است که از مواعظ و سخنان ايشان در آن موقع بهره مند و مستفيض شدم به ياد دارم موقعي که آغاز به سخن مي کردند ،حالت خضوع و خشوع ايشان نسبت به کلام خدا و سخنان مولي ،حالت عجيبي را در نمازگزاران به وجود مي آورد و گويا همه نه محو سخنان ، بل محو سيماي او مي شدند .
برادراين جانب براي من گفت که آقاي حاج ميرزا علي آقا شيرازي تقريباً 25 سال پيش از سلطنت رضا خان و 15 سال پس از سقوط وي ازمنبري هاي درجه يک اصفهان بود .محور سخنراني هاي ايشان دو چيز بود . يکي پيرامون امامت ائمه ي اثني عشري (ع) و ديگر نهج البلاغه را با قلبي خاشع و چشمي اشکبار مي گفت .گويا کلامش بلا تشبيه مانند اميرمومنان در دل شنوندگان مي نشست .دربيان وقايع کربلا يد طولاني داشت و موقعي که مقتل مي خواند ، شانه هاي ايشان مي لرزيد و از چشمانش اشک فرو مي ريخت و مستمعان را منقلب و گريان مي ساخت .ممکن نبود کسي به هنگام موعظه کردن ايشان تحت تاثير قرار نگيرد و حالش اصلاح نشود ؛اگرچه آلوده و گناهکار مي بود .اين جانب درطول عمر خود کسي را نديدم که مانند ايشان نهج البلاغه بخواند .به اندازه يک صفحه از خطبه هاي نهج البلاغه را مي خواند و سپس به ترجمه ي آن را آغاز مي کرد . گويا نهج البلاغه را ازحفظ داشت .پس از ايشان مرحوم حاج آقا ميرزا دهکردي نهج البلاغه را با حال مي خواند .خاطره اي از ايشان دارم .مي گفت :مردم وقتي به ديدن مسافري مي روند ،پس ازاداي احترام از وي مي پرسند :دراين سفر” خوش گذشت ؟” خوش گذشت يعني چه ؟ خوش آن است که نگذرد .هرگاه دراين سفرعبادتي کرده ، صفتي رذيله را ازخود دور ساخته ، فضيلتي را کسب کرده باشد و يا خيري به کسي رسانيده باشد ،آن خوش است و نمي گذرد ،بلکه باقي مي ماند :(ما عندکم ينفد و ما عندالله باق )(8)
مرحوم حاج آقا رضا عمادزاده نيز که از زمان طلبگي افتخارهمراهي و همنشيني با حاج ميرزا علي آقا شيرازي را داشته ، روش استادش را در بيان مواعظ حکيمانه و نصايح سودمند و عميق ستوده است . (9)
يکي ديگر از اساتيد مبرز در آموزش عالي نيزکه برخي محافل حاجي را درک کرده بود نوشته است :گاهي به منظوراستماع سخنان حکيمانه اش پاي منبرش حضوريافته مسامع قلب خود را به اصغاي گريه هاي تابناک ـ که ازاعماق قلب و ژرفاي روح پر فتوحش خارج و به زبان حق گويش جاري مي شد ـ مي سپردم .
حالتي که شايد هيچ گاه ازکسي جزاو نديده ام ،اين بود که روي منبرحين وعظ چون نام خدا بر زبان مبارکش برده مي شد سخت مي گريست و منقلب مي شد . (9)
مرحوم حاج ميرزا علي آقا شيرازي در خطابه و سخنوري کم نظيربود و ذوق و استعداد ذاتي وي دراين موهبت الهي دخالت داشت اين بعد ازتواناييش مصداق ( علمه البيان ) بود .نيروي حافظه در سخنوري اين دانشورشيعه بي تاثيرنبود و چون دربيانات پر جاذبه و شيرين خويش از صميم قلب مي گفت ،قلب هاي سخت و دلهاي سخت شده توسط گناه را نرم مي نمود و هواهاي نفساني را معتدل مي ساخت .با آن صداي رسا و بيان نافذش مردم را متوجه ديانت مي نمود . دانش قوي ، تسلط برمنابع قرآني و روايي و آگاه بودن برروح تعليمات اسلامي از يک سو ، و شناخت مقتضيات زمان و اوضاع روزگار،مصالح جامعه ي مذهبي و چگونگي موضع گيري درمقابل جريان هاي موجود ، وعظ و خطابه اش را تقويت نموده بود . خصوصيت ديگرش که ازنوادراست و در افرادي چون او مشاهده مي گرديد ، صدق و راستگويي و نيت خالصانه اش است .مي کوشيد در تشريح مباحث ديني و معرفي سيره ي اهل بيت از منابع معتبر و مستند به صورتي صحيح بهره گيرد و با پرهيز از نقل قول به سخنوري بپردازد . گرفتارعوام زدگي نبود و آنچه را که مردم از آنها خوششان مي آمد بر زبان نمي راند ، بلکه نياز افراد را درنظر مي گرفت و بر حسب مصالح ديني به ارشاد مي پرداخت .
پي نوشتها :
1 ـ سيري درنهج البلاغه ، مقدمه .
2 ـ طبيب جسم و جان ،صص 66 و 67 .
3 ـ همان ، صص 69 و 70 .
4 ـ همان .
5 ـ طبيبي جسم و جان ، صص 75 و 76 .
6 ـ همان ، صص 53 و 54 .
7 ـ همان ، ص 74 .
8 ـ طبيب جسم و جان ، صص 91 و 92 .
9 ـ همان ، صص 87 و 88 .
10 ـ همان ، ص 96 .
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 7