نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (2)
پيش داوري هاي نسنجيده دوره ي کودکي هر يک از ما، فراموش نکردن اين پيش داوري ها، خستگي ذهن ما را از فرط توجه به امور غيرحسي و به کارگيري الفاظ غير
نظريه اخلاق از ديدگاه دکارت (2)
آزادي انسان و خطا
آيا خطا و گناه، با اختيار و آزادي انسان منافات دارد؟ طبعاً جواب دکارت منفي است؛ زيرا به عقيده او خطا به نحو ذاتي در انسان وجود ندارد. دکارت قبول نمي کند که گناه اوليه آدم البشر، عقل انسان را به کلي فاسد کرده باشد.
پيش داوري هاي نسنجيده دوره ي کودکي هر يک از ما، فراموش نکردن اين پيش داوري ها، خستگي ذهن ما را از فرط توجه به امور غيرحسي و به کارگيري الفاظ غير مبين، از جمله مواردي هستند که دکارت آن ها را به عنوان عوامل منشأ خطا ذکر مي کند. (دکارت، اصول فلسفه، بخش اول، اصول 74،73،72،71)
پس بايد گفت که از نظر دکارت، خطا، امري اکتسابي است و مي توان آن را برطرف کرد. کافي است که بتوانيم از اختيار و آزادي خود به درستي استفاده کنيم يا حداقل در مورد آنچه فاهمه هنوز در مورد آن به تصور واضح و متمايزي نرسيده حکم صادر نکنيم (اين اعتقاد در سراسر روش دکارت جنبه اساسي و زيربنايي دارد)؛ بنابراين مي توان گفت ارتکاب خطا، با آزادي و در نتيجه با اخلاقي بودن منافاتي ندارد. (راويه المنعم، ص410؛ دکارت، انفعالات، بخش 2، بند 144، مجتهدي، ص208)
پس، از نظر دکارت، شناخت يقيني يا کسب علم با وضوح و تمايز و پرهيز از جهل و خطا و پيش داوري ها، گوهر حقيقي خير عمومي مي باشد.
ماهيت خير
دکارت در کتاب انفعالات مي گويد: «اما چون اين انفعالات با دخالت اميالي که برمي انگيزد مي توانند ما را به انجام هر عملي تحريک کنند، ما بايد بکوشيم اين اميال را دقيقاً تدوين کنيم و اصل اساسي اخلاق همين است؛ يعني تدوين اميال و ضبط و ربط دادن ميان آنها.» (دکارت، انفعالات، بخش2، بند 144) در اين جا اين پرسش مطرح مي گردد که چه وقت ميل خوب است و چه وقت بد؟ دکارت مي گويد: «ميل هنگامي خوب است که از شناخت درست برخاسته باشد و هنگامي بد است که مبتني بر نوعي خطا باشد.» (دکارت، انفعالات، بخش2، بند 144)
ولي چه معرفتي است که سبب خوبي ميل مي شود؟ دکارت مي گويد: «بايد سعي کنيم که خير آن چيزي که متعلق ميل ما است به نحو بسيار واضح بر ما معلوم باشد و آن را با توجه تام مورد مداقه قرار دهيم. (دکارت، انفعالات، بخش2، بند 144) مقصود او اين است که شرط اول اختيار اخلاقي، تمييز ميان چيزي که در قدرت ما است از چيزي که تحت قدرت و حکم ما نيست مي باشد. حوادثي هست که تحت قدرت ما نيست اما مقدر مشيت الهي است و بايد تسليم آنها بود. ولي در آن صورت، پس از حصول علم يقيني درباره ي آنچه در حيطه ي قدرت ما است بايد ميان خير و شر تمييز بنهيم و پيروي راه فضيلت عبارت از انجام دادن اعمالي است که ما خود آن را بهترين عمل مي دانيم. (دکارت، انفعالات، بخش2، بند 144)
دکارت در نامه اي به شاهزاده اليزابت، در ضمن شرحي درباره ي کتاب در زندگي سعادتمندانه- اثر سنکا- اين موضوع را بيشتر بسط مي دهد. او مي گويد: تملک سعادت «چيزي جز کمال قناعت و خرسندي روح نيست.» (دکارت، کليات، بخش4، بند 264به نقل از کاپلستون، ص185)
اموري که اين کمال خرسندي را به ما مي بخشند کدامند؟ اين امور بر دو نوع است: اول آنهايي که ناشي از ما هستند، يعني فضيلت و حکمت، دوم اموري چون شرف، ثروت و تندرستي که به طور کلي ناشي از ما نيستند. اما گرچه خرسندي کامل مقتضي وجود هر نوع خير است، همّ ما خاصّتاً معطوف به نوع اول است.
براي وصول به سعادت در اين معني محدود، سه قاعده را بايد رعايت کرد :
1. به کار بردن کوشش براي دانستن اين که در زندگي چه چيزي بايد انجام داد، و چه چيزي نبايد انجام داد؛
2. عزم ثابت براي اجراي اوامر عقل بدون آن که تحت تأثير انفعالات يا شهوات قرار گيريم؛
3. همه خيرهايي را که واجد آنها نيستيم، خارج از حيطه قدرت خود تلقي کنيم (دکارت، کليات، چهارم، 264، به نقل از کاپلستون، ص185)
دکارت در ادامه نامه مي گويد:
براي حکم درست اخلاقي دو چيز لازم است: نخست معرفت به حقيقت و ديگر عادت به حفظ و تصديق اين معرفت. و اين معرفت متضمن چندين امر است: 1. معرفت خدا؛ 2. بدانيم که نقص مستقل از بدن، شريف تر از آن و باقي است؛ 3. بايد به وسعت عالم پي ببريم و بدانيم که تنها براي مصالح ما آفريده نشده است؛ 4. بايد بدانيم که ما جزئي از يک کل بزرگتريم و بايد منافع کل را ترجيح دهيم. (دکارت، انفعالات، ص305)
او در نامه هاي ديگر گفته است: کمال خير «عبارت از عمل به فضيلت و يا واجد بودن همه کمالاتي است که اکتساب آنها در اختيار ما است و نيز رضايت خاطري است که از اکتساب فضايل لازم مي آيد.» (دکارت، انفعالات، ص305) و نيز مي گويد: «کاربرد صحيح عقل براي راه بردن زندگي فقط عبارت از مداقه و بررسي ارزش همه کمالات جسم و روح، بدون تسليم به انفعالات است.» (دکارت، انفعالات، ص287) وي علاوه بر اصول فوق، اصولي را هم در اخلاق موقت مطرح مي کند.
اخلاق موقت دکارت و اصول آن
دکارت با فرض آزادي و اختيار انسان، در آثار و نامه هاي خود «نظريه اخلاقي» را طرح کرده، اما هرگز موفق نشد علم کامل اخلاق را به تفصيل تدوين نمايد. البته او در رساله گفتار در روش، پيش از پرداختن به کاربرد روش شک، نوعي اخلاق موقت را مطرح کرده است که اصول اخلاق موقت او به اين شرح مي باشد:
اصل اول: «پيروي از قوانين و آداب کشوري و ملي و نگاهداري از ديانتي که خداوند درباره ي من تفضل کرده و از کودکي مرا با آن پرورده است.» اين اصل، علاوه بر اين حاوي مطالب زير است:
1. رفتار بزرگان دانش بايد معيار عمل باشد؛
2. معيار تشخيص عقايد و افکار بزرگان، رفتار و عملکرد آنان است نه گفتار و سخنان آنها؛
3. بين رفتارهاي مختلف، ترجيح با معتدل تر است؛
4. عقايد و افکار هم، مانند ساير امور در معرض تغيير هستند، پس بايد در قبول هر عقيده اي براي اصلاح آن آماده باشيم؛
اصل دوم: «بايد هر قدر بيشتر بتوانم در کار خود پابرجا و استوار باشم و هر گاه بر رأيي تصميم گرفتم هر چند محل شک و ترديد باشد، چنان دنبال آن را بگيرم که گويي به هيچ وجه جاي تشکيک نبوده است… و بايد در اين راه مانند مسافران در بيشه راه گم کرده رفتار کنم؛ يعني تا مي توانم يک جهت به خط مستقيم حرکت کنم.»
اصل سوم:«به فکر غلبه بر احوال و افکار خود باشم نه غلبه بر اوضاع روزگار.» در اين اصل بر مطالب زير تأکيد شده است:
1. فقط افکار و عقيده ي خود ما است که کاملاً در اختيار ما مي باشد؛
2. اراده ما بايد متمايل به اموري باشد که فهم ما حصول آنها را ممکن تشخيص داده است؛
3. از نداشتن چيزي که طبيعتاً در توان ما نيست نبايد اندوهگين شد؛
4. پرداختن به پرورش تعقل و تفکر بهترين حرفه و سرگرمي است؛
5. در تماشاخانه جهان بهتر است تماشاچي باشيم تا بازيگر (فيثاغورث). (دکارت، گفتار در روش، ج1،ص338؛ حلبي، ص91)
از آنچه گذشت، به ويژه از بند پنجم اصل سوم، مي توان دريافت که دکارت اهل اغماض و تساهل است و اين از ماهيت اخلاق علمي ناشي مي گردد. وي در بخش دوم اين رساله عبارتي دارد که نشان مي دهد در مباحث اجتماعي نيز اهل «اصلاح» بوده نه انقلاب. همچنين در بخش ششم رساله نيز عباراتي دارد که بر روش مساهله و مداراي او در مسائل عقيدتي، اجتماعي، سياسي و اخلاقي دلالت دارد.
نقد و نظر و جمع بندي انديشه هاي اخلاق دکارت
اولاً واضح است که دکارت اين نظريه سنتي متعارف را که غايت انسان «سعادت» است پذيرفته اما بايد دانست که سعادت يا لااقل سعادت کامل، براي متفکري قرون وسطايي مانند توماس آکويناس به معني لقاي خداوند در ملکوت آسمان بوده، اما براي دکارت به معني رضاي نفس است که با کوشش انسان در زندگي قابل حصول مي باشد. مقصود آن است که دکارت از پرداختن به موضوعات کلامي صرف و نيز از پرداختن به وحي، امتناع مي کند و اخلاق طبيعي، يعني نظريه اخلاقي صرفاً فلسفي را طرح ريزي مي کند.
ثانياً به سختي مي توان تأثير آثار و افکار علماي اخلاق قديم، خاصه رواقيان را، در تأملات دکارت ناديده گرفت. درست است که دکارت کتاب انفعالات نفساني را با سرزنش قدما آغاز مي کند، اما در واقع تصور او از فضيلت به عنوان غايت زندگي و تأکيد او بر خويشتن داري در برابر مصائب و تلقي حوادثي خارج از اختيار ما به عنوان مشيت الهي، همه به نحو مشخصي آراي رواقي را به نمايش مي گذارند. البته دکارت يک رواقي نبود؛ چون بيش از رواقيان براي متاع دنيوي ارزش قائل بود.
ثالثاً بايد به گرايش عقلانيت مذهبي در تفکر اخلاقي دکارت توجه داشت؛ يعني چنان که پيشتر نيز اشاره شد، نامه دکارت به اليزابت و نيز نامه او به مترجم فرانسوي کتاب اصول فلسفه، همچنين نامه وي در سال 1644م به پدر مسلان (دکارت، کليات، بخس چهار، بند 117)
و مواردي ديگر از اين قبيل در آثار دکارت، ظاهراً مستلزم قبول اين نظريه سقراطي اند که فضيلت را معادل معرفت و رذيلت را معادل جهل مي داند.
با اين وجود، در کل مي توان گفت که دکارت نه تنها قايل به اين است که ما پيوسته آنچه را خير است يا خير مي نمايد اختيار مي کنيم و نمي توانيم شر را از آن حيث که شر است اختيار کنيم، معتقد است اگر در لحظه اختيار با وضوح محض و تام ببينيم که خير خاصي، به نحوي بي قيد و شرط، خير است، مسلماً بايد آن را اختيار کرد. اما در واقع معرفت ما آن چنان کامل نيست که بتواند مانع از تأثير انفعالات شود.
در هر صورت، نظريه عقل گرايانه دکارت پيوسته يک نظريه انتزاعي باقي مي ماند؛ يعني اين نظريه فقط بيان مي کند که مردم به شرط تحقق شرايط خاص- شرايطي که در واقع هيچ وقت تحقق نخواهند يافت – چگونه عمل مي کنند.
بالاخره، دکارت هر چند در موضوعات اخلاقي، بر فضيلت رضا و تسليم تأکيد مي کند، اما اين بدان معنا نيست که علم اخلاق مبسوط او، اگر آن را بسط داده بود، به طور ساده اخلاق تسليم و رضا مي بود. به عقيده دکارت نظام اخلاقي کامل، مقتضي معرفت کاملي از علوم ديگر، من جمله از علم وظايف الاعضاء و طب مي باشد.
منابع و مآخذ:
دکارت، رنه. اصول فلسفه. ترجمه منوچهر صانعي. تهران: انتشارات بين المللي الهدي، 1376.
انفعالات نفس.ترجمه منوچهر صانعي. تهران: انتشارات بين المللي الهدي، 1376.
تأملات. ترجمه فارسي احمد احمدي. تهران: انتشارات سمت، 1381.
گفتار در روش. ترجمه محمد علي فروغي. در سير حکمت در اروپا. تهران: کتابفروشي زوار، 1360.
راويه المنعم، عباس، دکارت و الفلسفه العقليه. بيروت: دارالنهضه العربيه، 1996.
فروغي، محمدعلي. سير حکمت در اروپا، ج1. تهران: کتابفروشي زوار، 1360.
کاپلستون، فردريک. تاريخ فلسفه. ج4. ترجمه غلامرضا اعواني، تهران: سروش، 1380.
مجتهدي، کريم. دکارت و فلسفه او. تهران: امير کبير، 1382.
منبع: فصلنامه آينه معرفت