دوران امامت امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ دوره اي بسيار سخت ومشقت بار بود ؛اختلافات دربطن مسلمانان درحدي بود که بيم آن مي رفت که جهان اسلام تجزيه شود؛مدعيان خلافت متعدد بوده وهريک به بخشي از مناطق حکمراني مي کردند ودرگيريهاي داخلي ومفاسد اجتماعي ازسوي امويان رواج يافته بود. امام در 34 ساله امامتشان شاهد ناگواريهاي تلخ وبدعتهاي فراوان دردين بودند از اينروي مواضع امام بسيار حساب شده وبيشتر سعي درحفظ مکتب عاشورا داشتند.
مواضع امام را از دو جهت مي توان مورد بررسي قرار داد.
1. ازكربلاتا شام :
1-1- مبارزه : در اين دوره حضرت با يزيد و اطرافيان او ازموضع قدرت بود ،با لحن سيد الشهدا و حماسي و شجاعانه بود؛ در اين دوره كوتاه ايشان تقيّه را به مصلحت اسلام ندانسته و وجو اختناق وسكوت حاکميت را شكست و چون پتكي آهنين بر سر ستمگران فرود آمد؛
2-1- انتقال پيام عاشورا: وظيفه ي ديگر امام در اين برهه پيامآوري بود؛ مهمترين پيام عاشورا مبارزه با انحرافات وامربه معروف واحياي سنت پيامبروبيداري مردم درمقابل ظلم بود؛امام اين وظيفه را ازآغاز حرکت به سوي شام شروع وتا پاطان عمر خود به آن با ابزارهاي گونا گون ازجمله دعا ونيايش تاکيد کرد و حماسة كربلا وپيام شهداي کربلا وسالار شهيدان را ازفراموشي نجات داد؛وهرگز به سكوت تن در نداد.[1]2. در مدينه
در اين برهه از زمان روش مبارزاتي امام فرق كرد، حضرت در حالي به مدينه بازگشت كه مردم شهر به خاطر مشغول شدن به امور دنيايي و عيش و نوش و غوطهور شدن در انحرافات اخلاقي و فساد اجتماعي، به اهلبيت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ گرايش ضعيفي داشتند.
در اين شرايط با توجّه به اختناق شديدي كه در اثر فاجعه كربلا ايجاد شده بود، زمينه براي فعّاليت آشكار امام ـ عليهالسّلام ـ نبود ؛ در نتيجه، كسي جرأت برقراري ارتباط با حضرت، به عنوان بازماندة اهلبيت را نداشت، بنابراين امام ـ عليهالسّلام ـ چارهاي جز تغيير روش نديد، از اين رو در بقيّة دوره حكومت يزيد، امام ـ عليهالسّلام ـ از مردم كناره گرفت و حتي بنابر بعضي نقلها، در خارج از شهر مدينه، زير خيمه و چادر زندگي كرد.[2]ازطرفي قيامها و شورشهايي عليه امويان به بهانه هاي مختلف شکل گرفت، كه از جمله آنها واقعه حرّه 63 ه ق، قيام توّابين 61ـ65 ه ق، قيام مختار 66ـ67، شورش عبدالله بن زبير 61ـ73 ه ق و… ميتوان نام برد كه هر كدام از اينها داراي نقاط مثبت و منفي بود كه حضرت بخاطر آن نقاط منفي و شرائط خاص شيعيان، از شركت و حمايت مستقيم از آنها خودداري كردند، و لكن امام ـ عليهالسّلام ـ تلويحاً بعضي از آن قيامها را تأييد كردند.
· «قيام مردم، مدينه واقعه حره» 63 ه ق. اين قيام نقاط مثبتي در برداشت كه برخي از آنها عبارتند از:
1. قيام ضداموي بود و انگيزه در آن ساقط كردن خليفهاي فاسد، ستمگر و بيلياقت مانند يزيد بود.
2. مرداني عابد و زاهد رهبري حركت را عهدهدار بودند.
امّا اين قيام داراي نقاط منفي نيز بود كه به دليل آنها امام ـ عليهالسّلام ـ از شركت در قيام دوري کرد؛ كه برخي از آنها عبارتند از:
1. حركت مزبور از ماهيت اصيل شيعي برخوردار نبود و عبدالله زبير در اين شورش نقش اساسي، و نفوذ زيادي ميان صفوف شورشيان داشت.[3]2. در اين قيام، از امام ـ عليهالسّلام ـ نظرخواهي نشد، امّا چون رهبران شورش مثل عبدالله بن حنظله افرادي مؤمن و صالح بودند و انتقادها و اعتراضهاي آنان به حاكميت يزيد بهجا و كاملاً درست بود امام حركت آنها را تخطئه نكرد.[4]«قيام توّابين» 61ـ65 ه ق. نهضت توابين يك قيام شيعي محض بود و رهبري آن را (سليمان بن صرد خزاعي) از اصحاب پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و علي ـ عليهالسّلام ـ بعهده داشت، هدف آنها از اين قيام خونخواهي شهيدان كربلا، و جنگ با قاسطين و مارقين بود و در صورت پيروزي واگذار كردن حكومت به اهلبيت پيامبر اكرم بود و طبعاً از نسل فاطمه ـ عليها السّلام ـ كسي جز علي بن الحسين شايسته اين كار نبود.[5]هرچند كه دليل و روايت خاصي دالّ بر تأييد صريح اين نهضت از جانب امام ـ عليهالسّلام ـ وجود ندارد، امّا بدون ترديد، قيام توابين مورد تأييد ايشان بوده است.[6] زيرا ايشان با اعتقاد به امامت امام سجاد(ع) دست به قيام زدند.
قيام مختار (66ـ67 ه ق). مختار، فرزند ابو عبيده ثقفي، از كساني بود كه به خاطر قيام عليه قاتلان امام حسين ـ عليهالسّلام ـ شهرتي تاريخي يافت. او قبل از قيام امام حسين ـ عليهالسّلام ـ از شيعيان معروف كوفه بود و وقتي مسلم بن عقيل، فرستادة امام حسين ـ عليهالسّلام ـ به كوفه رفت در منزل او اقامت كرد.[7] مختار همچون توابين در صدد خونخواهي امام حسين(ع) و جنگ با قاتلان او بود ولي سليمان را شايستة رهبري توابين نميدانست و لذا به صراحت اظهار ميكرد: سليمان آشنايي با جنگ و سياست ندارد.[8]مختار پس از آنكه موفق شد در كوفه شيعياني را به سوي خود جذب كند براي پيشرفت قيامش، به امام سجاد نامهاي نوشت و از آن حضرت ياري جست. ولي حضرت پاسخ مثبت ندادند، مختار چون از همكاري امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ مأيوس شد، نامهاي به محمد بن حنفيه نوشت و همان درخواست را كرد، محمد درخواست مختار را پذيرفت و مختار به عنوان نمايندة او، مردم را به خويش دعوت ميكرد.[9]چنين موضعي از جانب امام ـ عليهالسّلام ـ با توجّه به اوضاع سياسي عصر آن حضرت، كاملاً منطقي و درست بود زيرا امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ در آن شرايط خاص نبايد، اقدام به كاري ميكرد كه نابودي شيعه را در پي داشته باشد. بنابراين امام رابطة مستقيم با اين حركت را به مصلحت نديد، بلكه با تأييد كلّي اين نهضت، رهبري آن را به محمد بن حنفيه واگذار كرده و در اينباره او را جانشين خود ساخت. چنانكه حضرت فرمود:
«اي عمو! اگر بردهاي زنگي به پشتيباني از ما اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ خروج كند حمايت او بر مردم لازم است و در اين مورد شما را ولايت دادم، هرگونه صلاح ميداني عمل كن.»[10] علت واگذاري رهبري نهضت به محمّد اين بود كه او از طرف دستگاه حاكم به مخالفت متّهم نبود. از اين موضعگيري درست امام ـ عليهالسّلام ـ كه بگذريم ايشان در مواقعي نيز قيام مختار را تأييد كردند. چنانكه زماني كه سر عبيدالله بن زياد و ديگر قاتلان امام حسين ـ عليهالسّلام ـ را براي ايشان آوردند، حضرت سجده شكر بهجا آورد و براي مختار دعا كرده و طلب خير نمود و فرمود خدا مختار را پاداشي نيك دهد.[11]· شورش عبدالله زبير (61ـ73 ه ق). هنگامي كه معاويه مُرد و يزيد به حكومت رسيد و از مردم براي خود بيعت گرفت، عبدالله بن زبير از بيعت با يزيد سر باز زد. وي خود دعوي خلافت داشت، امّا مردم به وي توجّه چنداني نداشتند هدف او از شورش عليه امويان حكومت و رياست بود چنانكه از فرمايشات امام حسين(ع) قبل از شهادتشان، در حجاز مشهود است كه حضرت فرمود: به راستي هيچ چيز در دنيا براي او (ابن زبير) بهتر از اين نيست كه من از حجاز بيرون روم، زيرا ميداند كه با وجود من، مردم به او روي نميآورند، پس دوست دارد كه من از مكه خارج شوم تا ميدان براي او خالي بماند.[12]– موضع امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ در قبال شورش ابن زبير
امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ با توجّه به ديدگاه خصمانه و كينهتوزانه و نيز اعمال ناشايست ابن زبير نسبت به بنيهاشم و اهلبيت، نهتنها شورش او را تأييد نكرد، بلكه از فتنة وي نسبت به اهلبيت و شيعيان بيم داشت و از آن اظهار نگراني ميكرد[13] ولي بر ضد آن نيز اقدامي نكرد، زيرا هرگونه اقدامي عليه حاكميت ابن زبير، به سود امويان تمام ميشد.
· طرح استقلال اقتصادي امام ـ عليهالسّلام ـ گرچه امام سجّاد همچون ديگر امامان حكومت امويان را نامشروع و غاصبانه ميدانست و روشهاي حكومتي آنان را مردود اعلام كرده بود، امّا اگر زماني كيان اسلام و عزت و آبروي جامعه اسلامي، از سوي بيگانگان مورد تهديد و تعرّض قرار ميگرفت، حضرت براي حفظ آن از هيچ اقدامي فروگذار نميكرد.
در زمان عبدالملك، پارچههايي به روم صادر ميشد كه روي آنها شعار (لا اله الاّ الله، محمد رسولالله) نوشته شده بود. اين مسأله بر حاكم كافر روم گران آمد. از اين رو ضمن فرستادن نامهاي تهديدآميز به عبدالملك، مبني بر حذف اين شعار به وي اعلام كرد كه اگر اين كار را ترك نكند، در سكهها نام پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را به زشتي خواهد نوشت (زيرا در آن زمان سكه هاي رايج در كشورهاي اسلامي در روم ضرب مي شد.) عبدالملك كه در حل اين مشكل ناتوان و درمانده بود، از امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ كمك خواست. امام ـ عليهالسّلام ـ كه آبروي جامعه اسلامي را در خطر ميديد، براي حفظ عزت و سرفرازي مسلمانان، اين مشكل را حل كرد. حضرت به عبدالملك فرمود كه استفاده از سكههاي رومي را ممنوع سازد و به جاي آن، سكّه اسلامي بزند.[14] و روش ضرب سكه را هم توضح داد.
با اين طرح امام ـ عليهالسّلام ـ نيرنگ روميان كارساز نشد و عزت و استقلال اقتصادي جامعه اسلامي از گزند بيگانگان محفوظ ماند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. نقش امام سجاد در رهبري شيعه، محسن رنجبر.
2. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلّاتي.
3. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.
پي نوشت ها:
[1] . رنجبر، محسن، نقش امام سجاد ـ عليهالسّلام ـ در رهبري شيعه، چاپ اول،قم: مؤسسه آموزشي امام خميني (ره)، 1380، ص186.
[2] . ابن طاووس، غياثالدين، السيد عبدالكريم، فرحة الغري، ص 43، رك: رنجبر، محسن، همان، ص 187 و 188.
[3] . ر.ك: رنجبر، محسن، همان كتاب ص 150.
[4] . همان، ص 151.
[5] . همان، ص 160ـ161، طبري، كامل بهائي، تهران، انتشارات مصطفوي، بيتا، ج 2، ص 302.
[6] . رنجبر، محسن، نقش امام سجاد در رهبري شيعه، ص 161، با اندكي تلخيص و اضافه.
[7] . طبري، پيشين، ج 4، ص 441؛ بلاذري، احمد بن يحيي بن جابر، انساب الاشراف، تحقيق سهيل زكّار و رياض زركلي، بيروت، دارالفكر 1417، رنجبر، همان، ج1، ص 162.
[8] . طبري، همان، ص 434 و 449، ر.ك: رنجبر، محسن، همان، ص 163.
[9] . موسوي خوئي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، ج 19، ص 105، ر.ك: رنجبر، همان، ص 170 و 171.
[10] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 45، ص 365؛ ر.ك: رنجبر، همان، ص 172.
[11] . طوسي، اختيار، معرفة الرجال، ج 1، ص 349، بحارالانوار، ج 45، ص 344، رجالكشي، ص 127.
[12] . بلاذري، انساب الاشراف، ج 5، ص 315، دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود، اخبار الطوال، ج 4، ص 288، رنجبر، همان، ص 174.
[13] . اربلي، كشف الغمة، ج 2، ص 299؛ اصفهاني، حلية الاولياء، بيروت، دار الكتب العربي، 1387 ه ، ج 3، ص134.
[14] . مكّي العاملي، محمد بن جمالالدين، شهيد اول البيان، ص 185؛ ابن كثير، البداية و النهاية، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1413 ه ، ج 9، ص 122، جهت اطلاع بيشتر ر.ك: العاملي، مرتضي «مقالة ضرب النقود في الاسلام» ص 141ـ154، ص 194، ر.ك: رنجبر، همان، ص 193 و 194.