خانه » همه » مذهبی » نقش امامان شیعه در بنیان گذاری اقتصادی اسلامی (1)

نقش امامان شیعه در بنیان گذاری اقتصادی اسلامی (1)

نقش امامان شیعه در بنیان گذاری اقتصادی اسلامی (1)

اگرچه اداره ی جامعه ی اسلامی، جز اندک زمانی در اختیار امامان شیعه علیهم السلام نبوده است و همواره مخالفان ایشان در این جایگاه قرار داشته اند، نمی توان تأثیرگذاری آنان را در عرصه ی اقتصادی، به ویژه در میان شیعیان که

0044699 - نقش امامان شیعه در بنیان گذاری اقتصادی اسلامی (1)
0044699 - نقش امامان شیعه در بنیان گذاری اقتصادی اسلامی (1)

 

نویسنده: غلامحسن محرمی

 


اگرچه اداره ی جامعه ی اسلامی، جز اندک زمانی در اختیار امامان شیعه علیهم السلام نبوده است و همواره مخالفان ایشان در این جایگاه قرار داشته اند، نمی توان تأثیرگذاری آنان را در عرصه ی اقتصادی، به ویژه در میان شیعیان که خود را ملزم به پیروی از آنها می دانستند، انکار کرد. در واقع فعالیت های اقتصادی شیعیان، که جمعیت درخور توجهی از جامعه ی اسلامی را تشکیل می دادند، براساس تعالیم آنها بوده است. شاگردان ائمه علیهم السلام احادیث آنها را می نوشتند و به عنوان دستورهای فقهی در میان شیعیان رواج می دادند. بعدها کتاب های فقهی براساس همین احادیث تدوین شدند. مهم ترین کتاب فقهی درباره ی اقتصاد اسلامی، مکاسب مرحوم شیخ انصاری است که با چند حدیث از ائمه علیهم السلام آغاز می شود و مرحوم شیخ آنها را مبانی استدلال های فقهی خود قرار داده است.
از سیره و سخنان امامان شیعه علیهم السلام، در درجه ی اول می توان دریافت که فعالیت های اقتصادی مقبول نزد شرع و عقل، مطلوب و روی گردانی از دنیا نامطلوب است. در نظر آنان اگر ثروت و امکانات دنیا در راه رضای خدا صرف شود، می توان سعادت و خوشبختی را به دست آورد. در درجه ی دوم می توان از سیره ی عملی و سخنان آن بزرگواران، مکتب اقتصادی اسلام را ترسیم کرد. مکتب اقتصادی یعنی مجموعه معارفی که گویای نحوه ی سلوک اقتصادی و بایدها و نبایدهای آن باشد و بتواند هدف کلی از اقتصاد را ترسیم کند. مکتب اقتصادی یاد می دهد که چگونه و از چه راهی باید به کسب و کار پرداخت و چگونه باید ثروت را مصرف کرد؛ نه اینکه تنها راه ثروتمند شدن را نشان دهد و رابطه ی علی و معلولی پدیده ها را بیان کند، که این وظیفه ی علم اقتصاد است. سرانجام مکتب اقتصادی می گوید که به چه شغل هایی نباید دست یازید و اشتغال بدانها چه آثار دنیوی و عواقب اخروی ای را به دنبال دارد.

1. مطلوبیت فعالیت اقتصادی از نظر ائمه علیهم السلام

نگاه اسلام به دنیا، مانند برخی ادیان دیگر بدبینانه نیست و هیچ گاه آن را شر نمی انگارد و حتی رهبانیت را هم جایز نمی شمارد. اگرچه اسلام حب دنیا را مذموم می شمارد و آن را منشأ بیشتر گناهان و مفاسد می داند، سعادت و خوشبختی و رفاه دنیوی را نفی نمی کند. ائمه علیهم السلام در جایگاه مهم ترین اسلام شناسان در میان مسلمانان و حجت های خدا در میان شیعیان، پشتوانه ی نظری این دیدگاه را تأمین کرده اند. در نظر آنان سعادت اخروی، از سعادت دنیوی جدا نست: من لا معاش له لا معاد له؛ (1) « هرکس از تأمین معاش دنیوی خود عاجز باشد، از کسب سعادت اخروی نیز عاجز خواهد بود».
سیره ی ائمه علیهم السلام نیز نشان دهنده ی زندگی افرادی پر تلاش است که همواره علاوه بر تأمین مخارج خود و خانواده شان، معیشت شمار فراوانی از افراد جامعه را نیز تأمین می کرده اند و زندگی آنان همراه با تعالی معنوی، از لحاظ مادی هم یک اعتدال منطقی داشته و همیشه به دور از افراط ها و تفریط ها بوده است. به این ترتیب آنها خود شغل هایی مولد و تأثیرگذار در جامعه داشته اند. از سوی دیگر آموزه های ایشان همواره راهگشای پیروانشان بوده است تا آنان هم در سایه ی این تعالیم بتوانند یک زندگی راحت و معقول و تقریباً مرفه داشته باشند. ائمه ی اهل بیت علیهم السلام همواره به شیعیان توصیه می کردند که شغل های آبرودار و مولد داشته باشند تا بتوانند با عزت و احترام در جامعه زندگی کنند. آنان مردم را به جلب رضایت و اعتماد دیگران در داد و ستد سفارش می کردند که این هم در سایه ی رعایت حدود و موازین شرعی و عدل و انصاف میسر بوده است.
وجدان کاری، هم یکی دیگر از مسائل مورد تأکید ائمه علیهم السلام است. امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید: قیمة کل امریء ما یحسنه؛ (2) « قیمت هر کس به کاری است که او آن را به خوبی انجام می دهد». امامان شیعه علیهم السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند: ان الله یحب عبداً اذا عمل عملاً احکمه؛ « خداوند دوست دارد وقتی بنده اش کاری می کند، آن را با دقت و استواری انجام دهد». (3)
در پرتو این راهنمایی ها همواره شیعیان از فعالان عرصه های اقتصادی در جامعه بودند. شاهد این مطلب رفاه حال شیعیان در عصر ائمه علیهم السلام است. فعالیت هایی که شیعیان در عرصه های سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی داشتند، بدون پشتوانه ی قوی اقتصادی ممکن نبوده است؛ اما آنان امور داخلی خود را بدون حمایت دولت اداره می کردند. یکی از آن فعالیت ها نگارش کتاب های فراوانی است که مستلزم تهیه ی کاغذ و ابزارهای نگارش بوده است؛ آن هم در روزگاری که چنین ابزارهایی نایاب و گران بوده اند و تهیه ی آنها به توان اقتصادی بالایی نیاز داشته است.
از سوی دیگر شیعیان در عصر ائمه علیهم السلام گرایشی به زهد منفی نداشتند و تصوف در میان آنها هیچ رونقی نداشت؛ زیرا ائمه علیهم السلام آنان را از ترک دنیا و زهد منفی نهی می کردند. در نظر آنان زهد مساوی با ترک دنیا نبود؛ بلکه تنها حب دنیا عامل گناه شمرده می شد. گزارش هایی از برخورد امامان علیهم السلام با کسانی که گوشه گیری اختیار کرده بودند، وجود دارد. (4) از این رو اصحاب ائمه علیهم السلام هر یک پیشه ای داشتند که گاهی بدان معروف می شدند.

2. سیره ی ائمه علیهم السلام در فعالیت های اقتصادی

امیرمؤمنان علیه السلام از جوانی مشغول کار و تلاش برای کسب روزی حلال بود و هیچ گاه آن را برای خود عار نمی دانست؛ او حتی برای به دست آوردن مخارج زندگی، به کار در باغ های دیگران می پرداخت. ابونعیم اصفهانی می گوید: « علی علیه السلام هرگاه به تنگنای معیشت گرفتار می شد، از مردم دوری می گزید و به کسب و تلاش می پرداخت». (5) آن حضرت در اوایل هجرت تنگ دست تر بود و زمینی نداشت تا در آن کار کند، به مقاطعه کاری روی آورد. گزارش هایی از این گونه فعالیت های ایشان در کتاب های سیره نقل شده است؛ ابن شهر آشوب به چند طریق از محمد بن کعب قرظی نقل می کند:
امیرمؤمنان آثار گرسنگی را در چهره ی رسول خدا مشاهده کرد. پوستی برداشت، میان آن را گرد کرد و در گردنش داخل کرد و در گردنش داخل کرد و میان آن را به لیف خرما بر کمر خود محکم کرد. او خود نیز به شدت گرسنه بود. مردی را دید که با چرخ از چاه آب بیرون می کشید. به او گفت: آیا به ازای هر دلو آب، یک خرما می دهی؟ مرد گفت: آری. علی برای او از چاه آب بیرون کشید، به قدری که دست هایش از خرما پر شد. آن گاه دلو را رها کرد و خرماها را نزد پیامبر آورد. (6)
این ماجرا از زبان خود امام علیه السلام هم گزارش شده است:
در مدینه به گرسنگی شدیدی مبتلا شدم. برای جست و جوی کار در حوالی مدینه، از منزل خارج شدم. زنی را دیدم که کلوخ هایی را جمع کرده است. پنداشتم که قصد خیساندن آنها را دارد. نزد او رفتم و هر دلو آب را به یک خرما با او مقاطعه کردم. شانزده دلو آب کشیدم و دست هایم تاول زد. کنار آب آمدم و کمی آب نوشیدم. آن گاه نزد آن زن رفتم و با اشاره ی دست از او طلب خرما کردم و او شانزده خرما شمرد و به من داد. آن گاه نزد پیامبر رفتم و او به همراه من از آن خرما خورد. (7)
در سال های بعد، امام چند قطعه زمین در حوالی مدینه به دست آورد و به کشاورزی در آنها پرداخت. بنا به قولی، دلیل اشتهار آن حضرت به ابوتراب، کار بسیار در زمین های کشاورزی بود. شیخ صدوق از ابن عمر نقل می کند: « من همراه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودم و ایشان در نخلستان های مدینه، در جست و جوی علی علیه السلام بود. در همین حال به بوستانی رسید و به درون آن نگاه کرد و علی علیه السلام را دید که در آن زمین کار می کرد و گرد و غبار بر چهره اش نشسته بود. فرمود: نباید مردم را سرزنش کرد که تو را ابوتراب صدا می کنند». (8)
مورخان املاک فراوانی را در مدینه به آن حضرت نسبت داده اند، که یا سهمش از غنایم بوده و یا املاکی بوده که خودش خریداری کرده بوده و پیش از خلافت همواره در روی آنها کشاورزی می کرده است. یکی از آن املاک، یَنبُع بوده است. ابن شَبّه در این باره می گوید:
اموال علی علیه السلام در ینبع چشمه هایی پراکنده است؛ از جمله چشمه ای است به نام « عین البحیر»، و چشمه ای به نام « عین نولا» که امروزه به آن الغدر می گویند و این همان ملکی است که می گویند علی علیه السلام با دست خود در آن کار می کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در واقعه ی ذی العشیره که کاروان قریش را تعقیب می کرد در این ملک نماز خواند. نهری از چشمه ی « عین الحدث» در ینبع، و سهمی از چشمه ی الغصیبه نیز برای علی بود. (9)
همچنین ابن شبه درباره ی دیگر املاک امیرمؤمنان علیه السلام می گوید:
علی علیه السلام همچنین موقوفاتی در مدینه دارد؛ مانند الفقیرین در منطقه ی عوالی و بئرالملک در منطقه ی قناه و الادبیه در وادی اِضم. شنیده ام که حسن یا حسین بن علی همه ی این املاک را فروخته است و این اموال امروزه در دست افراد مختلف پراکنده است. عین ناقه در وادی القرنی که به آن « عین حسن» گفته می شود، از صدقات علی علیه السلام است که در زمین های بیره از ناحیه ی علا قرار گرفته است. این ملک مدتی در دست عبدالرحمن بن یعقوب بن ابراهیم بن محمد بن طلحه تیمی قرار داشت، تا اینکه حمزة بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن علی در زمان حکومت برادرش عباس بن حسن بر سر آن به مخاصمه پرداخت که حکم به نفع او صادر شد و زمین را به موقوفات ملحق کردند. علی علیه السلام همچنین در وادی القری ملکی داشت که حمزة بن حسن در زمان حکومت برادرش عباس بن حسن بر سر آن با دو تن از اهالی وادی القری به نام مصدر کبیر مولی حسن بن حسن و مروان بن عبدالملک بن خارست مخاصمه کرد. حمزه به نفع او حکم کرد و آن ملک به موقوفات ملحق شد.
علی – رضی الله عنه – همچنین حقی در عین سکر داشت و نیز نهری که از چشمه ای در بیره سرچشمه می گیرد. این نهر از موقوفات است. همچنین از آن او است سرزمینی به نام الاحمر در حرة الرجلا از ناحیه ی شعب زید. یک بخش این وادی موقوفه است و بخش دیگر آن را نیز علی علیه السلام به مناع، از طایفه ی بنی عدی بخشیده است. همه ی این ملک در دست آنها بود، تا اینکه حمزة بن حسن با آنها مخاصمه کرد و نصف آن را گرفت؛ و از آن اوست وادی ای به نام البیضاء در حرة الرجلا که مزارع و زمین هایی در آن هست و جزو موقوفات به شمار می رود، و از آن اوست چهار حلقه چاه در حرة الرجلا به نام های ذات کمال، ذوات العشراء قعین، معید و رعوان. این چاه ها جزو موقوفات آن حضرت است؛ همچنین دره ای به نام رعیه در فدک بین دو زمین سنگلاخ حره که در آن درختان خرما و آب های فراوانی هست که به وسیله ی چرخ از چاه ها کشیده می شود. این دره نیز جزو موقوفات آن حضرت است؛ و از آن اوست دره ای به نام الاُسحسن در منطقه ی فدک که قبیله ی بنی فزاره ادعای مالکیت این منطقه را داشتند. این ملک امروزه در دست متولیان وقف و جزو موقوفات است؛ و از آن او است ملکی در ناحیه ی فدک در بالای حرة الرجلا به نام القصیبه. عبدالله بن حسن بن حسن این ملک را به بنی عمیر، هم پیمان عبدالله بن جعفر واگذار کرد؛ به شرط اینکه هرگاه محصول آن به سی صاع رسید، یک ثلث آن صدقه باشد و پس از انقراض بنی عمیر به موقوفات برگردد. این ملک امروزه بر همین حال در دست متولیان وقف است. (10)
از این املاک، درآمدهای درخور توجهی نصیب امیرمؤمنان علیه السلام می شد که او آنها را صرف رسیدگی به فقرا و نیازمندان و کارهای خیر و عام المنفعه می کرد. تنها یکی از آن کارها آزاد کردن هزار برده بوده است. (11) آن حضرت سرانجام بخش مهمی از این املاک را برای مصرف در امور خیر وقف کرد. این املاک بعدها به موقوفات امیرمؤمنان علیه السلام مشهور شد. مرحوم کلینی صورت وقف نامه ی آن حضرت را آورده است:
بسم الله الرحمن الرحیم.
این وصیت و تصمیمی است که بنده ی خدا علی علیه السلام درباره ی اموالش گرفته است، برای جلب خشنودی خداوند. امید آنکه مرا به سبب آن وارد بهشت کند و از آتش بازدارد و در روزی که بعضی چهره ها سفید و بعضی سیاه می شوند، آتش را از من برگرداند.
تمامی اموالی که در ینبع دارم، آنچه مال من است و نیز پیرامون آنها را وقف کردم. همچنین بردگان آنجا را وقف کردم، به جز رباح و ابونیزر و جبیر که آزادند و کسی را بر آنها حقی نیست؛ آنها آزادشدگان من اند؛ پنج سال بر روی زمین کار می کنند و حق مخارج خود و خانواده شان در همان مال است. علاوه بر این تمام آنچه را که در وادی القری دارم، از آن فرزندان فاطمه است و برده های آن صدقه اند. هرچه را که در دیمه دارم و برده های آن را وقف کردم به زریق، که برای اوست مثل آنچه برای دوستانش نوشتم. هرچه را که در اُذینه دارم و برده های آن را وقف کردم.
فقیرین – چنان که می دانید – در راه خداوند وقف است. آنچه از دارایی ام در اینجا نوشتم، صدقه ی واجب قطعی است، چه من زنده باشم چه مرده. اینها باید در هر امری که موجب خشنودی خدا و در راه خدا باشد و نیز برای خویشاوندانم از بنی هاشم و بنی المطلب و نزدیک و دور صرف شود. سرپرستی این کار بر عهده ی حسن بن علی است. او در حد متعارف از آن استفاده می کند و در هر جایی که خداوند به او نشان می دهد، در امور حلال خرج می کند و هیچ گونه حرجی بر او نیست.
اگر او بخواهد مقداری از مال را بفروشد و دینی را ادا کند، این کار را بکند و در این کار حرجی بر او نیست و اگر خواست جزو املاک قرار دهد. اداره ی فرزندان علی و موالی و اموال ایشان برعهده ی حسن بن علی است. اگر خانه ی حسن بن علی از خانه های موقوفه نبود و خواست آن را بفروشد، این کار را بکند؛‌ حرجی بر او نیست، و اگر فروخت باید پول آن را سه قسمت کند: بخشی را در راه خدا، بخشی را برای بنی هاشم و بنی المطلب و بخشی را برای آل ابی طالب صرف کند و پول را در میان آنها به گونه ای که خداوند به او نشان می دهد، توزیع کند.
اگر برای حسن حادثه ای رخ دهد و حسین زنده باشد، این کار با حسین زنده باشد، این کار با حسین بن علی است و حسین همانند آنچه به حسن دستور داده ام، عمل کند. برای اوست هر آنچه برای حسن نوشته ام و بر عهده ی اوست، هر آنچه بر عهده ی حسن است.
فرزندان پسران فاطمه، از صدقات علی، همان بهره را می برند که فرزندان علی می برند. آنچه برای دو پسر فاطمه [ حسن و حسین] قرار داده ام، برای خشنودی خدای – عزوجل – و بزرگداشت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و تعظیم و احترام و رضایت آن دو بوده است.
اگر برای حسن و حسین حادثه ای رخ داد، یکی دیگر در میان فرزندان علی نگاه کند؛ پس اگر در جمع آنها فردی را که هدایت، اسلام و امانت داری اش مورد رضایت باشد یافت، اگر خواست، تولی این کار را به عهده ی فردی مورد قبول از خاندان ابوطالب وانهد، و اگر دید که بزرگان و صاحبان اندیشه ی خاندان ابوطالب از دنیا رفته اند، به عهده ی فردی مورد رضایت از بنی هاشم قرار دهد و با کسی که تولی این کار را به او وامی نهد، شرط کند که اصل مال را به حال خود باقی بگذارد و درآمد آن را به نحوی که دستور دادم در راه خدا و خشنودی او و ذوی الارحام از بنی هاشم و بنی المطلب و دور و نزدیک، هزینه کند. چیزی از آن [ اصل مال] فروخته نمی شود و بخشیده نمی شود و ارث برده نمی شود….
این حکمی است که علی درباره ی اموالش صادر کرد، در فردای روزی که به مسکن (12) قدم نهاد. شاهد [ این وصیت نامه] ابوسهر بن ابرهه، صعصعه بن صوحان، یزید بن قیس و هیاج بن ابی هیاج بودند و علی بن ابی طالب آن را به دست خودش [ به تاریخ] ده روز مانده به پایان جمادی الاولی در سال 37 یا 39 نوشت. (13)
بعد از امیرمؤمنان علیه السلام منطقه ینبع در دست امامان شیعه علیهم السلام بود. امام سجاد علیه السلام در واقعه ی حره، که قصد نداشت در درگیری میان مردم مدینه و سپاه بنی امیه دخالت کند،‌ به آنجا رفت.
دقت در برخی احادیث نشان می دهد امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام هم مزارعی داشته اند که در آنها به کار و کوشش مشغول بوده اند.
مرحوم کلینی از محمد بن منکدر نقل کرده است:
گمان نمی کردم که فردی مانند علی بن الحسین وجود داشته باشد، تا اینکه پسرش محمد بن علی را دیدم… در یک روز بسیار گرم از یکی از مناطق مدینه عبور می کردم، که دیدم بدن سنگین خود را به دو غلام یا مولی تکیه داده است. با خود گفتم: سبحان الله! این مردی از بزرگان قریش است و در این شرایط برای طلب دنیا بیرون آمده است؛ باید او را موعظه کنم. نزدیک شدم و سلام کردم. در حالی که عرق می ریخت جواب مرا داد. گفتم: « تو از بزرگان قریشی و با این حال در این ساعت در طلب دنیا می کوشی؟! اگر در این حالت مرگت در رسد، چه حواب می دهی»؟ فرمود: « اگر اجل مرا در این حالت دریابد، در حال اطاعت خدا مرده ام؛ چون می خواهم خودم و خانواده ام را بی نیاز کنم. از آن می ترسم که اجل مرا درک کند و من در حال معصیت خدا باشم». گفتم: راست می گویی. خواستم تو را موعظه کنم، تو مرا موعظه کردی. (14)
مانند این ماجرا را درباره ی امام صادق علیه السلام هم نقل کرده اند. شخصی به نام عبدالاعلی در روزی گرم به امام صادق علیه السلام اعتراض کرد که چرا در چنین روزی در مزرعه کار می کند. امام فرمود: « ای عبدالاعلی؛ بیرون آمده ام و در طلب روزی تلاش می کنم تا از امثال تو بی نیاز باشم». (15) حتی نقل شده امام صادق علیه السلام بدون اینکه نیازی به تجارت و درآمد داشته باشد، پولی را به یکی از شیعیان داد تا به صورت مضاربه از طرف ایشان تجارت کند. (16)

3. نهی از سستی و بیکاری

امامان شیعه علیهم السلام، همان گونه که از سستی در امر دین نهی کرده اند، بی کاری و سستی در امور دنیا را هم مذمت کرده اند.
امام صادق علیه السلام فرموده است: خدای متعالی خواب بسیار و بیکاری را دشمن می دارد. (17)
امام باقر علیه السلام فرموده است: من دوست نمی دارم مردی را که در کار دنیایش تنبل باشد. هر کس در کار دنیا کسل باشد، در کار آخرت کسل تر است. (18)
امام صادق علیه السلام می فرماید: از فرد تنبل کمک مخواه و با عاجز مشورت نکن. (19)
امیرمؤمنان علیه السلام نیز می فرماید: در طلب معاش کسالت نورزید؛ زیرا پدران ما در راه تأمین معاش می دویدند و آن را طلب می کردند. (20)
معصومان علیهم السلام همچنین مردم را از سربار دیگران بودن منع کرده اند.
امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده است: ملعون است کسی که سربار دیگران باشد. (21)
مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: از اسباب استفاده کنید و سربار مردم نباشید. (22)
در حدیثی آمده است: روزی امیرمؤمنان علیه السلام بر قومی از سالمندان عبور کرد که همه در گوشه های مسجدی نشسته بودند. پرسید: شما کیستید؟ پاسخ دادند: ما اهل توکل هستیم. حضرت فرمود: نه؛ شما سربار مردم هستید. اگر شما اهل توکل هستید، توکل شما چه سودی به حالتان دارد؟ پاسخ دادند: هنگامی که چیزی بیابیم،‌ می خوریم و زمانی که چیزی پیدا نکنیم، بردباری در پیش می گیریم. علی علیه السلام فرمود: نزد ما، سگان نیز چنین می کنند.

پی نوشت ها :

1. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ص 80.
2. ابوالحسن ماوردی، ادب الدنیا و الدین، دار مکتبة الهلال، بیروت، 1421 ه‍.ق، ص 35.
3. محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعه، ج 2، ط 6، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1403 ق، ح 3481، ص 883.
4. امیرمؤمنان علیه السلام در بصره به دیدار یکی از یارانش به نام علاء بن زیاد حارثی رفت و دید که او خانه ای بزرگ و مجلل دارد. فرمود: با این خانه ی وسیع در دنیا چه می کنی، در حالی که در آخرت به آن نیازمندتری؟ سپس فرمود: البته اگر بخواهی می توانی با همین خانه به پاداش آخرت نیز برسی. [ از این راه] که در این خانه ی وسیع پذیرای مهمان باشی؛ با نیکوکاری به خویشاوندان بپیوندی و حقوقی را که بر گردن توست، به صاحبان حق برسانی؛ آن گاه تو با همین خانه ی وسیع به آخرت نیز می توانی بپردازی.
علاء گفت: « ای امیرمؤمنان؛ من از دست برادرم عاصم به شما شکایت می کنم». حضرت فرمود: « مگر چه کار کرده است»؟ گفت: « او یک عبا به دوش انداخته و ترک دنیا کرده است». حضرت دستور داد عاصم را احضار کردند. وقتی چشمش به وی افتاد که با وضع درهم ریخته ای حاضر شده و به ژنده پوشی روی آورده است، به وی گفت: « ای دشمن جان خویش! شیطان تو را هدف تیرهایش قرار داده است. آیا تو به زن و فرزندانت رحم نمی کنی؟ تو می پنداری که خداوند نعمت های پاکیزه ای را حلال کرده، اما دوست ندارد تو از آنها استفاده کنی؟ تو در برابر خدا کوچک تر از آنی که این گونه با تو رفتار کند». عاصم گفت: « یا امیرالمؤمنین؛ شما به من ایراد می گیرید؛ در حالی که خودتان خشن ترین لباس را به تن دارید و نامطلوب ترین غذاها را میل می کنید»؟ حضرت در جوابش فرمود: « من همانند تو نیستم. خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که خود را با مردم ناتوان همسو کنند تا فقر و نداری، تنگ دستان را به ستوه نیاورد و به طغیان نکشاند» ( شریف رضی، نهج البلاغه، خطبه ی 209.)
5. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 2، المطبعة العلمیه قم، [ بی تا]، ج 2، ص 125.
6. همان.
7. احمد بن حنبل، المسند، ج 2، دارالفکر، بیروت، 1414 ه‍.ق، ح 1135، ص 286؛ همچنین ر.ک: سید رضا حسینی، سیره ی اقتصادی امام علی علیه السلام، چ 2، انتشارات کانون اندیشه جوان، 1386 ه‍.ش، ص 33.
8. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی ( صدوق)، علل الشرایع، چ 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408 ه‍.ق، ح 4، ص 157.
9. ابن شبه، تاریخ المدینة المنورة، ج 1، چ 1، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1410 ه‍.ق، ص 221.
10. همان، ج 1، ص 225، 233.
11. محمد بن یعقوب کلینی،‌ اصول کافی، ج 5، چ 3، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1367 ه‍.ش، ص 74.
12. نام محلی در کوفه است.
13. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 7، چ 3، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1367 ه‍.ش، ص 49-51.
14. همان، ج 5، ص 73.
15. محمد بن حسن عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ط 6، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1403 ه‍.ق، ص 10.
16. همان، ص 26.
17. همان، ص 36.
18. همان، ص 37.
19. همان، ص 38.
20. همان.
21. همان، ص 18.
22. حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 11، چ 2، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ه‍.ق، ح ( 12798) 20، ص 220.

منبع مقاله :
محرمی، غلامحسن؛ (1390)، نقش امامان شیعه علیهم السلام در شکل گیری و توسعه ی تمدن اسلامی، قم: انتشارات مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد