برای بررسی نقش شخص مراجع در دوران قبل از انقلاب میتوان به مجموعه آثاری که توسط مراکز مختلف تحقیقاتی در مورد زندگی و فعالیتهای مراجع و فضلای حوزه در این دوران و نیز مجموعههایی که به خاطرات مبارزات و فعالیتهای ایشان اختصاص یافته، مراجعه کرد. بررسی شرح حال یک به یک این افراد در این مجال اندک ممکن نیست، اما به صورت کلی در اینباره دو طیف را میتوان مد نظر قرارداد؛ مراجع و زعمای حوزه در دوران قبل از انقلاب چهرههایی به مانند آیات عظام مرعشی نجفی، گلپایگانی، اراکی، خوانساری، میلانی و … و گروه دیگر نخبگان حوزه که برخی از ایشان امروزه در مقام مرجعیت هستند.
اگر بخواهیم از گروه اول شروع کنیم لازم است بگوییم، مراجع دوران انقلاب که هم دورههای حضرت امام محسوب میشدند را به حق میتوان از پشتوانههای انقلاب اسلامی دانست که با همکاریهای مستقیم و غیرمستقیم خود باعث سرعت دستیابی انقلاب به اهداف خود میشدند.
حمایتهای همهجانبه نسبت به مواضع و اقدامات حضرت امام در قبل از انقلاب و نیز یاران ایشان، را میتوان از جمله این مسائل در نظر گرفت. اندک حرمتی که حکومت نسبت به مقام مرجعیت در نظر میگرفت، از وسائلی بود که مراجع در قبل از انقلاب برای حمایت از نهضت امام مورد استفاده قرار میدادند.
نقش ایشان منحصر به دوران قبل از انقلاب نیز نبوده که ایشان در دوران پس از انقلاب، با حمایتهای خود از مواضع امام و انقلاب و نیز ترغیب مردم به شرکت در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی، نقش مؤثری را ایفاء میکردند.
اما در مورد گروه دوم، باید گفت؛ غالب ایشان از شاگردان حضرت امام بوده و به تبع همین شاگردی به عنوان پشتوانههای فکری و عملی حضرت امام، فعالیت داشتند. اقدامات تبلیغی ایشان در قبل از انقلاب که به پخش و تبلیغ اعلامیهها و نظرات حضرت امام در ایران میپرداختند و ترویج تفکرات ایشان را در دوران اختناق به عهده داشتند را میتوان از مهمترین فعالیتهای این جریان به حساب آورد. این روند به دلیل تبعید حضرت امام و دور بودن ایشان از ایران از اهمیت خاصی برخوردار بود.
محدودیتها و دستگیریها و حتی در مورد برخی شهادتها از اثرات این اقدامات و نشاندهنده اثرگذاری آن است. ویژگی منحصر به فرد قیام حضرت امام در دوران پهلوی، توجه به پرورش نیروهای فکری و علمی به عنوان پشتوانههای فکری و علمی اندیشه امام و انقلاب بوده است و ما نتیجه این امر را نیز در شخصیت رهبری معظم که به حق جانشینی حضرت امام را در هدایت نظام به سوی اهداف دنبال میکنند میبینیم، امری که به نظر میآید کمتر مورد توجه دیگران مبارزان در طول تاریخ بوده و یکی از عوامل موفقیت و تداوم این انقلاب نیز توجه به همین نکته است. به طور کلی مراجع و رهبری فعلی، افرادی همانند آیات عظام فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، جوادی آملی، سبحانی و … از فعالین اندیشه و تفکرات حضرت امام در ایجاد یک نظام اسلامی بودند و در دوران قبل از انقلاب، با توجه به موقعیتهای خود نقشهای مبارزاتی، علمی و فکری مناسبی را ایفاء میکردند. در کل، در مورد ارزیابی نقش شخص مراجع و رهبری در دوران قبل از انقلاب میتوان گفت: عمده ایشان نقشی مؤثر در رسیدن انقلاب اسلامی به اهداف مدنظر داشتند و در دوران پس از آن نیز این نقش امتداد یافت.
در انتهای این بخش لازم است به این نکته متذکر شوم که انقلاب اسلامی ایران در سال 57 را میتوان میراث موفق جریان مبارزات فرهنگی ـ سیاسی علمای شیعه در طول تاریخ دانست که در این دوره به بهترین ثمره خود، یعنی ایجاد نظام سیاسی اسلامی، دستیافت. تاریخ معاصر ما سرشار است از خاطرات مجاهدتهای مردم و علمای ایران در برخورد با استبداد و استعمار.
اما از زاویه دیگری نیز می توان به سوال نگریست و آن چگونگی نقش موقعیت و مقام مراجع و رهبری در دوران قبل از انقلاب است. یعنی موقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی علمای دین در نظام سیاسی قبل از انقلاب ایران به چه صورت بوده است.
در این مورد لازم است بررسی تاریخی عمیقی در مورد نقش روحانیت شیعه در طول تاریخ صورت گیرد.
به جهت اختصار در بیان لازم است این بررسی تاریخی محدود به تاریخ معاصر و از 500 سال گذشته به این طرف شود. ایران بعد از به قدرت رسیدن صفویان، که کشوری مستقل در پرتو اندیشههای تشیع به وجود آوردند، از نظر نظام سیاسی مبتنی بر حکومت پادشاهی بوده است. این شکل حکومت با فراز و نشیبهای فراوان آن تا دوران نهضت مشروطیت ایران ادامه داشت.
ما در حدود یکصد سال پیش شاهد شکلگیری نهضتی بودیم علیه استبداد و استعمار به نام نهضت مشروطه این نهضت نظام سیاسی کشور را از پادشاهی مطلق تبدیل به پادشاهی مشروط به نظر نمایندگان مجلس نمود. انحراف در این نهضت مردمی و دینی باعث روی کارآمدن حکومتی شد هم مستبدتر و هم وابستهتر به نام حکومت پهلوی. علیه این انحراف قیامهای مختلفی شکل گرفت که سرانجام منجر به سرنگونی حکومت وابسته و مستبد شاهنشاهی شد و ما شاهد شکلگیری نظام سیاسی جمهوری اسلامی بودهایم.
نقش علما و روحانیت شیعه را در این دوران میتوان به نقش قابل توجه اندیشه تشیع در بخشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دانست. یعنی هم در دروان صفوی محتوای فکری ما اندیشه سیاسی اجتماعی تشیع بوده، هم در دوره قاجار و حتی در دوره مشروطه، اگرچه ما در این دوره شاهد به وجود آمدن نگرش رقیبی هستیم به نام مدرنیسم. این جریان به خودی خود معضلی را برای ما نداشت، معضل از زمانی آغاز شد که این نگرش خواست جایگزین اندیشه سیاسی اجتماعی بومی ما شود. نقش عالمان شیعه به عنوان مدافعان حریم تشیع در این برهه از اهمیت خاصی برخوردار میشود. جریانی در کشور در قالب نوگرایی سعی در حذف اندیشه دینی و ملی جامعه ایرانی داشت و به نام مدرنیسم به دنبال تخریب همه داشتههای ما بود. این باعث مقاومتی مردمی و ملی شد که در رأس آن روحانیت قرارداشت. قیامهای دوران قاجار و پهلوی و در مرتبه بالای آن انقلاب اسلامی پاسخی به این هجمه استعماری علیه هویت ملی و دینی ما بود که نقش علما، مراجع و رهبری دینی در اینباره پراهمیت است. مرجعیت شیعه در طول این دوران هماره به عنوان پایگاه دینی و مردمی عمل کرده و هیچگاه وابستگی به دستگاه حاکمیتی پیدا نکرد و در پرتو همین امر بود که به راحتی میتوانست در برابر انحرافات و ظلمها ایستادگی کند. این عملکرد را میتوان به صورت کلی در چند حوزه مختلف تقسیمبندی نمود. 1. حوزه فرهنگی؛ به عنوان مهمترین بخش مبارزاتی جریان روحانیت در تاریخ و به خصوص در دروان انقلاب. حتی کسانی که بیشترین همت خود را به مبارزات عملی اختصاص میدادند از این حوزه غافل نبودند.
جریان تبلیغ در ایام خاص آن که توسط روحانیون صورت میگرفت به عنوان اصلیترین شاخص توجه روحانیت به جنبههای فرهنگی است. زیرا در پرتو این امر روحانیون میتوانستند رسالت مهم خود یعنی احیای هویت دینی و ملی شیعیان را انجام داده و به اجرا و تبیین معروف و ترک و تبیین منکر بپردازند. این امر در طول تاریخ شیعه و هم در دوران قبل و بعد از انقلاب قابل مشاهده است البته محتوای آن با توجه به شرایط متفاوت میباشد. 2. حوزه اجتماعی؛فعالیتهای اجتماعی هماره مورد توجه عالمان شیعی بوده است.
اجرای برنامههای عامالمنفعه، تأسیس مراکز درمانی، خیریه و نیز مراکز نشر معارف دینی را میتوان به عنوان مهمترین شاخص فعالیتهای اجتماعی عالمان دینی در نظر داشت. عالمان دینی در انجام این امور نسبت به جنبههای فرهنگی و سیاسی این امور نیز توجه دارند. برای نمونه در تاریخ ثبت است که یکی از علمای دینی، برای تأسیس بیمارستان در یکصد سال پیش اعلامیهای را خطاب به مردم صادر میکنند. نکته مهم در این اعلامیه توجه به این بند است که ایشان هدف خود را از تأسیس بیمارستان رفع احتیاج از بیگانه، و دفع سموم ماران اجنبی میدانند.
(رک: مجموعه اسناد خانه مشروطه اصفهان، مطلب قابل توجه این است که این اعلامیه در دورهای صادر شده که برخی در این کشور چنین القاء میکردند که اگر ایرانی میخواهد پیشرفت کند باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود). این نشاندهنده این مطلب است که ایشان حتی در انجام امور اجتماعی از مسائل فکری و فرهنگی و جنبه مبارزه با استعمار غافل نیستند و بسته به اینکه استعمار تا چه اندازه قدرت نفوذ در کشور دارد، توجه به آن دارای شدت و ضعف است.
3. حوزه سیاسی؛ این حوزه خود در دو بخش قابل تقسیم است، یکی مبارزات سیاسی، یا به تعبیری فعالیتهای مبارزاتی عملی، و دیگر فعالیتهای فکری سیاسی، یا مبارزات علمی تحت عنوان به چالش کشیدن محتوای اندیشه سیاسی حاکم در دوران پادشاهی و مخالفت دینی با آن. مبارزات عملی بر ضد قاجار و پهلوی، که هم مستبد بودند و هم وابسته، و نیز تبیین و تبلیغ اندیشه ولایتفقیه به عنوان نظریه جانشین نظام مستبد پادشاهی، از مصادیق این حوزه است. فعالیتهای این بخش شاید ملموسترین حوزه فعالیت مرجعیت شیعه در قبل از انقلاب است و ما پس از پیروزی شاهد تکامل آن در حوزه اندیشه سیاسی میباشیم.
پس از این بیان، برای تبیین مناسبتر میتوان، اولویتهای کلی را برای فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عالمان شیعی در طول تاریخ معاصر مدنظر قرارداد:
1. مبارزه بر ضد استعمار و اندیشههای وابسته به آن و قطع دست ایادی بیگانه از کشور؛
2. مبارزه با استبداد، خودکامگی و ظلم نظام پادشاهی؛
3. حفظ تمامیت ایران، پیشرفت و آبادانی آن و استقلال همه جانبه در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛
4. حفظ اسلام و تشیع و اندیشههای ملی ودینی برخاسته از آن؛
5. رواج عدالت، شریعت و قوانین دینی؛
6. تکیه بر فرهنگ و هویت خودی و نفی فرهنگ غربی؛
7. پرهیز از آشوبهای کور اجتماعی که منجر به سرکوب شدید و از میان رفتن قدرت جریانهای دینی شود. در کل نقش عالمان دینی را میتوان به چگونگی تعامل دین و دولت در طول تاریخ معاصر ایران بررسی کرد. این روند در دوران پرفراز و نشیبش، گاهی به صورت تعامل مثبت و تأثیر در حکام و نظام سیاسی بود و گاهی به صورت منفی و طرد ایشان از دخالت در امور بود.
غالب ناکامیهای جامعه ایران در این بخش تعامل منفی به وجود آمده است. این فراز و نشیب که بیشتر تحت تأثیرمقدار دخالت استعمار در ایران است، در نهایت منجر به تأسیس نظامی شد که در رأس آن جریان روحانیت پیشرو، قرار داشت و آمال چندین و چند ساله اندیشه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تشیع را تحقق بخشید و زمینه را برای ایفای نقش اصلی جریان مرجعیت شیعه در نظام سیاسی اجتماعی ایران فراهم آورد. البته این به معنی پایان راه نبوده که، مقدمهای است برای شروع. تحقق نگرش ولایتفقیه را میتوان آمال و آرزوی اندیشه سیاسی اجتماعی تشیع در طول تاریخ خود دانست که میتوانست زمینه را برای ظهور مصلح اصلی فراهم آورد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100114038)
اگر بخواهیم از گروه اول شروع کنیم لازم است بگوییم، مراجع دوران انقلاب که هم دورههای حضرت امام محسوب میشدند را به حق میتوان از پشتوانههای انقلاب اسلامی دانست که با همکاریهای مستقیم و غیرمستقیم خود باعث سرعت دستیابی انقلاب به اهداف خود میشدند.
حمایتهای همهجانبه نسبت به مواضع و اقدامات حضرت امام در قبل از انقلاب و نیز یاران ایشان، را میتوان از جمله این مسائل در نظر گرفت. اندک حرمتی که حکومت نسبت به مقام مرجعیت در نظر میگرفت، از وسائلی بود که مراجع در قبل از انقلاب برای حمایت از نهضت امام مورد استفاده قرار میدادند.
نقش ایشان منحصر به دوران قبل از انقلاب نیز نبوده که ایشان در دوران پس از انقلاب، با حمایتهای خود از مواضع امام و انقلاب و نیز ترغیب مردم به شرکت در مسائل مختلف اجتماعی و سیاسی، نقش مؤثری را ایفاء میکردند.
اما در مورد گروه دوم، باید گفت؛ غالب ایشان از شاگردان حضرت امام بوده و به تبع همین شاگردی به عنوان پشتوانههای فکری و عملی حضرت امام، فعالیت داشتند. اقدامات تبلیغی ایشان در قبل از انقلاب که به پخش و تبلیغ اعلامیهها و نظرات حضرت امام در ایران میپرداختند و ترویج تفکرات ایشان را در دوران اختناق به عهده داشتند را میتوان از مهمترین فعالیتهای این جریان به حساب آورد. این روند به دلیل تبعید حضرت امام و دور بودن ایشان از ایران از اهمیت خاصی برخوردار بود.
محدودیتها و دستگیریها و حتی در مورد برخی شهادتها از اثرات این اقدامات و نشاندهنده اثرگذاری آن است. ویژگی منحصر به فرد قیام حضرت امام در دوران پهلوی، توجه به پرورش نیروهای فکری و علمی به عنوان پشتوانههای فکری و علمی اندیشه امام و انقلاب بوده است و ما نتیجه این امر را نیز در شخصیت رهبری معظم که به حق جانشینی حضرت امام را در هدایت نظام به سوی اهداف دنبال میکنند میبینیم، امری که به نظر میآید کمتر مورد توجه دیگران مبارزان در طول تاریخ بوده و یکی از عوامل موفقیت و تداوم این انقلاب نیز توجه به همین نکته است. به طور کلی مراجع و رهبری فعلی، افرادی همانند آیات عظام فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی، جوادی آملی، سبحانی و … از فعالین اندیشه و تفکرات حضرت امام در ایجاد یک نظام اسلامی بودند و در دوران قبل از انقلاب، با توجه به موقعیتهای خود نقشهای مبارزاتی، علمی و فکری مناسبی را ایفاء میکردند. در کل، در مورد ارزیابی نقش شخص مراجع و رهبری در دوران قبل از انقلاب میتوان گفت: عمده ایشان نقشی مؤثر در رسیدن انقلاب اسلامی به اهداف مدنظر داشتند و در دوران پس از آن نیز این نقش امتداد یافت.
در انتهای این بخش لازم است به این نکته متذکر شوم که انقلاب اسلامی ایران در سال 57 را میتوان میراث موفق جریان مبارزات فرهنگی ـ سیاسی علمای شیعه در طول تاریخ دانست که در این دوره به بهترین ثمره خود، یعنی ایجاد نظام سیاسی اسلامی، دستیافت. تاریخ معاصر ما سرشار است از خاطرات مجاهدتهای مردم و علمای ایران در برخورد با استبداد و استعمار.
اما از زاویه دیگری نیز می توان به سوال نگریست و آن چگونگی نقش موقعیت و مقام مراجع و رهبری در دوران قبل از انقلاب است. یعنی موقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی علمای دین در نظام سیاسی قبل از انقلاب ایران به چه صورت بوده است.
در این مورد لازم است بررسی تاریخی عمیقی در مورد نقش روحانیت شیعه در طول تاریخ صورت گیرد.
به جهت اختصار در بیان لازم است این بررسی تاریخی محدود به تاریخ معاصر و از 500 سال گذشته به این طرف شود. ایران بعد از به قدرت رسیدن صفویان، که کشوری مستقل در پرتو اندیشههای تشیع به وجود آوردند، از نظر نظام سیاسی مبتنی بر حکومت پادشاهی بوده است. این شکل حکومت با فراز و نشیبهای فراوان آن تا دوران نهضت مشروطیت ایران ادامه داشت.
ما در حدود یکصد سال پیش شاهد شکلگیری نهضتی بودیم علیه استبداد و استعمار به نام نهضت مشروطه این نهضت نظام سیاسی کشور را از پادشاهی مطلق تبدیل به پادشاهی مشروط به نظر نمایندگان مجلس نمود. انحراف در این نهضت مردمی و دینی باعث روی کارآمدن حکومتی شد هم مستبدتر و هم وابستهتر به نام حکومت پهلوی. علیه این انحراف قیامهای مختلفی شکل گرفت که سرانجام منجر به سرنگونی حکومت وابسته و مستبد شاهنشاهی شد و ما شاهد شکلگیری نظام سیاسی جمهوری اسلامی بودهایم.
نقش علما و روحانیت شیعه را در این دوران میتوان به نقش قابل توجه اندیشه تشیع در بخشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دانست. یعنی هم در دروان صفوی محتوای فکری ما اندیشه سیاسی اجتماعی تشیع بوده، هم در دوره قاجار و حتی در دوره مشروطه، اگرچه ما در این دوره شاهد به وجود آمدن نگرش رقیبی هستیم به نام مدرنیسم. این جریان به خودی خود معضلی را برای ما نداشت، معضل از زمانی آغاز شد که این نگرش خواست جایگزین اندیشه سیاسی اجتماعی بومی ما شود. نقش عالمان شیعه به عنوان مدافعان حریم تشیع در این برهه از اهمیت خاصی برخوردار میشود. جریانی در کشور در قالب نوگرایی سعی در حذف اندیشه دینی و ملی جامعه ایرانی داشت و به نام مدرنیسم به دنبال تخریب همه داشتههای ما بود. این باعث مقاومتی مردمی و ملی شد که در رأس آن روحانیت قرارداشت. قیامهای دوران قاجار و پهلوی و در مرتبه بالای آن انقلاب اسلامی پاسخی به این هجمه استعماری علیه هویت ملی و دینی ما بود که نقش علما، مراجع و رهبری دینی در اینباره پراهمیت است. مرجعیت شیعه در طول این دوران هماره به عنوان پایگاه دینی و مردمی عمل کرده و هیچگاه وابستگی به دستگاه حاکمیتی پیدا نکرد و در پرتو همین امر بود که به راحتی میتوانست در برابر انحرافات و ظلمها ایستادگی کند. این عملکرد را میتوان به صورت کلی در چند حوزه مختلف تقسیمبندی نمود. 1. حوزه فرهنگی؛ به عنوان مهمترین بخش مبارزاتی جریان روحانیت در تاریخ و به خصوص در دروان انقلاب. حتی کسانی که بیشترین همت خود را به مبارزات عملی اختصاص میدادند از این حوزه غافل نبودند.
جریان تبلیغ در ایام خاص آن که توسط روحانیون صورت میگرفت به عنوان اصلیترین شاخص توجه روحانیت به جنبههای فرهنگی است. زیرا در پرتو این امر روحانیون میتوانستند رسالت مهم خود یعنی احیای هویت دینی و ملی شیعیان را انجام داده و به اجرا و تبیین معروف و ترک و تبیین منکر بپردازند. این امر در طول تاریخ شیعه و هم در دوران قبل و بعد از انقلاب قابل مشاهده است البته محتوای آن با توجه به شرایط متفاوت میباشد. 2. حوزه اجتماعی؛فعالیتهای اجتماعی هماره مورد توجه عالمان شیعی بوده است.
اجرای برنامههای عامالمنفعه، تأسیس مراکز درمانی، خیریه و نیز مراکز نشر معارف دینی را میتوان به عنوان مهمترین شاخص فعالیتهای اجتماعی عالمان دینی در نظر داشت. عالمان دینی در انجام این امور نسبت به جنبههای فرهنگی و سیاسی این امور نیز توجه دارند. برای نمونه در تاریخ ثبت است که یکی از علمای دینی، برای تأسیس بیمارستان در یکصد سال پیش اعلامیهای را خطاب به مردم صادر میکنند. نکته مهم در این اعلامیه توجه به این بند است که ایشان هدف خود را از تأسیس بیمارستان رفع احتیاج از بیگانه، و دفع سموم ماران اجنبی میدانند.
(رک: مجموعه اسناد خانه مشروطه اصفهان، مطلب قابل توجه این است که این اعلامیه در دورهای صادر شده که برخی در این کشور چنین القاء میکردند که اگر ایرانی میخواهد پیشرفت کند باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی شود). این نشاندهنده این مطلب است که ایشان حتی در انجام امور اجتماعی از مسائل فکری و فرهنگی و جنبه مبارزه با استعمار غافل نیستند و بسته به اینکه استعمار تا چه اندازه قدرت نفوذ در کشور دارد، توجه به آن دارای شدت و ضعف است.
3. حوزه سیاسی؛ این حوزه خود در دو بخش قابل تقسیم است، یکی مبارزات سیاسی، یا به تعبیری فعالیتهای مبارزاتی عملی، و دیگر فعالیتهای فکری سیاسی، یا مبارزات علمی تحت عنوان به چالش کشیدن محتوای اندیشه سیاسی حاکم در دوران پادشاهی و مخالفت دینی با آن. مبارزات عملی بر ضد قاجار و پهلوی، که هم مستبد بودند و هم وابسته، و نیز تبیین و تبلیغ اندیشه ولایتفقیه به عنوان نظریه جانشین نظام مستبد پادشاهی، از مصادیق این حوزه است. فعالیتهای این بخش شاید ملموسترین حوزه فعالیت مرجعیت شیعه در قبل از انقلاب است و ما پس از پیروزی شاهد تکامل آن در حوزه اندیشه سیاسی میباشیم.
پس از این بیان، برای تبیین مناسبتر میتوان، اولویتهای کلی را برای فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عالمان شیعی در طول تاریخ معاصر مدنظر قرارداد:
1. مبارزه بر ضد استعمار و اندیشههای وابسته به آن و قطع دست ایادی بیگانه از کشور؛
2. مبارزه با استبداد، خودکامگی و ظلم نظام پادشاهی؛
3. حفظ تمامیت ایران، پیشرفت و آبادانی آن و استقلال همه جانبه در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛
4. حفظ اسلام و تشیع و اندیشههای ملی ودینی برخاسته از آن؛
5. رواج عدالت، شریعت و قوانین دینی؛
6. تکیه بر فرهنگ و هویت خودی و نفی فرهنگ غربی؛
7. پرهیز از آشوبهای کور اجتماعی که منجر به سرکوب شدید و از میان رفتن قدرت جریانهای دینی شود. در کل نقش عالمان دینی را میتوان به چگونگی تعامل دین و دولت در طول تاریخ معاصر ایران بررسی کرد. این روند در دوران پرفراز و نشیبش، گاهی به صورت تعامل مثبت و تأثیر در حکام و نظام سیاسی بود و گاهی به صورت منفی و طرد ایشان از دخالت در امور بود.
غالب ناکامیهای جامعه ایران در این بخش تعامل منفی به وجود آمده است. این فراز و نشیب که بیشتر تحت تأثیرمقدار دخالت استعمار در ایران است، در نهایت منجر به تأسیس نظامی شد که در رأس آن جریان روحانیت پیشرو، قرار داشت و آمال چندین و چند ساله اندیشه سیاسی، اجتماعی و فرهنگی تشیع را تحقق بخشید و زمینه را برای ایفای نقش اصلی جریان مرجعیت شیعه در نظام سیاسی اجتماعی ایران فراهم آورد. البته این به معنی پایان راه نبوده که، مقدمهای است برای شروع. تحقق نگرش ولایتفقیه را میتوان آمال و آرزوی اندیشه سیاسی اجتماعی تشیع در طول تاریخ خود دانست که میتوانست زمینه را برای ظهور مصلح اصلی فراهم آورد. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100114038)