نقش زنان در تاريخ عاشورا
تاريخ عاشورا را هفتاد و سه نفر بوجود آورده اند و رهبري اين قيام تاريخي در دست ايشان بوده است. اما از اين نکته نبايد غافل بود که در جريان اين واقعه زنده و ارزنده اي که در سال شصت و يک هجري روي داد زناني بزرگ و بزرگوار دست به کار بوده اند و فداکاري کرده اند و حتي برخي در اين راه به شهادت رسيده اند و نام پر افتخارشان در تاريخ افتخارآميز نهضت اباعبدالله (عليه السلام) به عظمت و ايمان و بزرگواري ياد شده است. اکنون به ترتيب تاريخي نام هر يک از اين زنان بزرگ و هر قدمي را که در اين راه برداشته اند يادآور مي شويم.نخستين بانويي که نام وي شايسته تکريم و تنظيم و يادآوري است همسر زهيربن قين بجلي است، بانويي که با يک عمل مثبت خود را از گمنامي در آورد و نام خود را در پرافتخارترين فصل تاريخ اسلام براي هميشه ثبت کرد.
همسر زهير بجلي
مردي از بني فزاره مي گويد ما با زهير بن قين بجلي از مکه برگشتيم و رهسپار عراق بوديم. اما هيچ نمي خواستيم که با حسين بن علي (عليه السلام) که او هم روبه عراق مي رفت در يک منزل فرود آييم، چنانکه هرگاه امام حسين (عليه السلام) حرکت مي کرد ما فرود مي آمديم و هرگاه او در منزلي فرود مي آمد ما حرکت مي کرديم، اما در عين حال چنان پيش آمد که در يکي از منازل ناچار با حسين بن علي (عليه السلام) فرود آمديم و ما در کناري خيمه زديم و او درکناري. ما غذا مي خورديم که ناگهان فرستاده امام (عليه السلام) رسيد و سلام کرد و گفت اي زهير بن قين اباعبدالله حسين بن علي (عليه السلام) تو را مي خواهد، شنيدن اين پيام چنان بر ما ناگوار آمد که لقمه از دست فرو نهاديم و همگي در حيرت فرو رفتيم. همسر زهير – دلهم دختر عمرو- به زهير گفت فرزند رسول خدا به دنبال تو مي فرستد و تو را مي طلبد و تو از رفتن نزد وي دريغ داري؟سبحان الله چه مانعي دارد که نزد وي شرفياب شوي و سخن او را بشنوي و بازآيي. گفتار اين زن کار خود را کرد و نام شوهر خود را در رديف بزرگترين شهداي اسلام قرار داد. زهير تحت تأثير سخنان همسر خويش قرار گرفت و نزد امام شرفياب شد و اندکي بعد با چهره اي که آثار شادماني و روشني ضمير از آن هويدا بود بازگشت و دستور داد تا خيمه او را به مجموعه خيمه امام (عليه السلام) ملحق کند. الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور. زهير همراه امام رفت و به شهادت رسيد و همسر او نزد کسان و خويشان خود بازگشت.
سرفرازي ديگري را که براي اين زن ثبت تاريخ شده است سبط ابن جوزي در کتاب خود آورده، که چون زهير به شهادت رسيد همسر وي به غلام زهير گفت برو و مولاي خود را کفن کن غلام آمد و امام (عليه السلام) را بي کفن ديد و گفت مولاي خود را کفن کنم و امام را همچنان بگذارم ! به خدا که اينکار را نخواهم کرد، پس کفني بر پيکر مقدس امام پوشانيد و سپس آقاي خود زهير را نيز کفن کرد.
همسر عبدالله کلبي
ديگر زني که بايد به شخصيت و فداکاري او آفرين گفت زن عبدالله بن عميرکلبي است. عبدالله بن عمير از طايفه بني عليم و ساکن کوفه بود، روزي ديد که سپاهي عظيم در نُخيله کوفه فراهم شده اند، پرسيد که اين سپاه به کجا و براي چه مي روند؟گفتند مي روند تا با امام حسين (عليه السلام) فرزند فاطمه دختر رسول خدا بجنگند، عبدالله گفت خدا مي داند که من آرزومند بودم که با مشرکان در راه خدا بجنگم و اکنون اميدوارم که ثواب جنگ با اين مردمي که براي کشتن دختر زاده رسول خدا بيرون مي روند نزد خدا از ثواب جنگ با مشرکان کمتر نباشد، عبدالله تصميم حرکت گرفت و تصميم خود را با همسر خويش ام وهب دختر عبدالله در ميان گذاشت، زن گفت چه فکر خوبي کردي خداي تو را در همه حال هدايت کند من نيز همراه تو خواهم بود. زن و مرد شبانه از کوفه بيرون آمدند و شايد در شب هشتم محرم وارد کربلا شدند، بامداد عاشورا که جنگ از طرف دشمن آغاز شد و دو غلام از زياد و عبيدالله براي جنگ تن به تن بيرون آمدند، حبيب بن مظهر اسدي و برير بن خضير همداني براي جنگ با آن دو بيرون شدند، اما امام (عليه السلام) آن دو را فرمود شما باشيد. در اين موقع عبدالله بن عمير اجازه خواست و يک تنه در مقابل آن دو نفر ايستاد و هر دو را به هلاکت رساند و به گفته مفيد و طبري اين شعر را مي خواند:
ان تنکروني فأنا ابن کلب *** حسب بيتي في عليم حسبي
اني امرء ذومرة و عصب *** و لست بالخوار عند النکب
اني زعيم لک ام وهب *** بالطعن فيهم مقدماً و الضرب
ضرب غلام مؤمن بالرب(1)
ام وهب که همسر خود را در اين حال ديد ستون خيمه اي برداشت و قدم به ميدان کارزار نهاد و مي گفت پدر و مادرم فداي تو باد در راه فرزندان پاک سرشت رسول خدا جان نثاري کن، امام (عليه السلام) به او فرمود خدا شما را جزاي خير دهد، خداي تو را رحمت کند، نزد زنان بازگرد و همراهشان در خيمه باش. که جهاد از زنان برداشته است. عبدالله دومين شهيدي بود که روز عاشورا به شهادت رسيد و پيش از او مسلم بن عوسجه به شهادت رسيده بود.
همسر امام (عليه السلام)
ديگر بانويي که نام پرافتخار او در تاريخ عاشورا به ميان آمده: همسر بزرگوار امام (عليه السلام) رباب دختر امرءالقيس است، تنها زني بود که از زنان امام (عليه السلام) که در سفر کربلا همراه آن بزرگوار بوده است. چه مادر امام چهارم يعني شهربانو دختر يزدگرد آخرين پادشاه ساساني ايران در حدود 24 سال پيش از واقعه کربلا وفات کرده بود، از مادر علي اکبر يعني ليلي دختر ابي مرّة بن عروة بن مسعود ثقفي هم نامي در جريان فاجعه کربلا به ميان نيامده است، و آيا در اين تاريخ زنده بوده يا نه، از مادر جعفر بن الحسين هم که زني از قبيله قضاعه بود نامي برده نمي شود، از مادر فاطمه بنت الحسين يعني اسحاق دختر طلحة بن عبيدالله تيمي که دخترش فاطمه در کربلا بود و به کوفه و شام هم رفت نام و نشاني در واقعه عاشورا نيست.
تنها زني که در اين سفر همراه امام (عليه السلام) بوده همين بانوي بزرگوار يعني رباب دختر امرء القيس کلبي است. امرء القيس مسيحي بود و در زمان خلافت حکومت نزد وي آمد و اسلام آورد، در همان روز اول مسلماني خليفه او را امير مسلمانان قبيله قضاعه قرار داد. و پس از افتخار مسلماني و امارت اسلامي افتخار ديگري به دست آورد و از سه دختري که در خانه داشت يکي را به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ديگري را به امام مجتبي (عليه السلام) و کوچکتر از همه را که رباب باشد به امام حسين (عليه السلام) تزويج کرد.
و پدر زن اين سه امام شد، رباب از امام حسين (عليه السلام) دختري داشت به نام سکينه و پسري به نام عبدالله. پسر شيرخوارش روز عاشورا کشته شد و خود با دخترش سکينه به اسيري رفت. در جريان روز عاشورا از اين زن نامي به ميان نيامده است.
مرثيه سرايي همسر امام حسين(عليه السلام)
اما به روايت تذکره سبط ابن جوزي در مجلس ابن زياد فرصتي به دست آورد و هرزگي هاي کشندگان امام را در يک سطر آنهم به عنوان مرثيه سرايي خلاصه کرد و در صفحه تاريخ عاشورا نوشت. هنگامي که اهل بيت را به مجلس ابن زياد بردند و سرمقدس امام را پيش ابن زياد نهادند اين زن از ميان زنان برخاست و سر مقدس را برداشت و بوسيد و در دامن گذاشت و گفت:
واحسينا فلانسيت حسيناً *** أقصدته أسنة الادعياء
غادروه بکربلاء صريعاً *** لاسقي الله جانبي کربلاء
ظاهر امر اين بود که اين زن داغديده با عاطفه اي جريحه دار مرثيه سرايي مي کند و آهي از دل داغديده برمي آورد، اما حقيقت مطلب گويا غير از اين باشد با همين شعرهاي کوتاه و با همين جمله هاي مختصر، اهل بيت عصمت حوادث روز عاشورا را چنانکه بوده ثبت تاريخ کردند و راه تحريف را بر روي دشمن بستند و گرنه ممکن بود مانند آن مستشرقي که مي گويد امام حسن (عليه السلام) بيماري سل داشت و سينه اش خونريزي کرد و از دنيا رفت در صفحه ديگر تاريخ خود بنويسد که امام حسين هم سرطان داشت و پيش از آنکه ميان او و دشمن نبردي آغاز شود روز دهم محرم بدرود زندگي گفت و ديگري که مي توانست ثابت کند که اين مستشرق دروغ مي گويد و آن سخن را به نفع معاويه و اين دروغ را به نفع يزيد مي سازد.
رباب همسر بزرگوار امام (عليه السلام) در مجلس ابن زياد با دو شعر کوتاه مجال اينگونه تحريف هاي ناروا را از دست تحريف کنندگان تاريخ گرفت و گفت امام حسين (عليه السلام) مبتلا به سل و سرطان نبود و در راه خدا به شهادت رسيد و او را با نيزه ها پاره پاره کردند و رهبري کشندگان او را مردمي عهده دار بودند که معلوم نبود پدرشان کيست. بعد از کشتن هم فردا کسي نگويد که او را با تجليل و احترام به خاک سپردند اين چنين نبود، بدنش را روي خاک انداختند و نه بر او نماز خواندند و نه او را به خاک سپردند و نه از وي کوچکترين احترامي کردند.
دشمن و تحريف تاريخ شهادت
بيان اين نکات لازم بود و قطعاً اهلبيت در اين گفتار نظر داشتند و مي دانستند که فردا که دشمن با عکس العمل اين کارها روبرو شد اصرار خواهد کرد که با هر قيمتي شده تاريخ شهادت امام را تحريف کند و فکر مردم را به گمراهي بکشاند، به همين جهت با کمال هوشياري و مال انديشي در هر انجمني و هر بازار و کوچه اي. در پاسخ هر پرسشي، در جواب هر فحش و ناسزايي فصلي از آنچه روي داده بود مي گفتند و گوشه اي از تاريخ شهادت امام (عليه السلام) را روشن مي ساختند از اينروي بود که در همان روز اول ورود به کوفه سه نفر از بانوان اهل بيت خطبه خواندند و به اين فکر هم نيفتادند که چون امام چهارم (عليه السلام) در ميان اسيران است و با مردم کوفه و ابن زياد سخن خواهد گفت ديگر نيازي به سخن گفتن ما نيست، هر کدام که فرصتي به دست آورد از هر چند ميان کجاوه، صدا بلند کرد و مردمي اغفال شده را در جريان صحيح حادثه گذاشت. البته گويندگان اهل بيت از گفتارهاي خود به اين نتيجه نرسيدند که همان روز و همان ساعت آزاد شوند. و راه مدينه را در پيش گيرند و قطعاً چنين نتيجه اي را هم در نظر نداشتند و صلاحشان هم نبود که از آنجا به مدينه بازگردند و بسيار لازم بود که تا مرکز خلافت اسلامي يعني دمشق به هر وضعي که هست خود را برسانند. پيمودن اين راه از کوفه تا دمشق هر چند به عنوان اسيري و هر چند زير زنجير براي امام چهارم (عليه السلام) قابل تحمل بود، اما تحريف شدن تاريخ عاشورا و بي اثر ماندن شهادت امام حسين را نمي توانست و نمي بايست تحمل کند.
به نظر مي آيد که امام چهارم (عليه السلام) و بانوان اهل بيت موقعي فکرشان آسوده شد و از پريشاني و اضطراب خاطر بيرون آمدند که چند روزي در مرکز خلافت ماندند و سخنان خود را گفتند و مردم شام را هم از اشتباه در آوردند و کاري کردند که اگر تاريخ نويسي در شام هم مي خواست جريان واقعه کربلا را بنويسد جز آنچه طبري و مفيد و ابوالفرج اصفهاني نوشته اند نمي توانست نوشت، در آن روز بود که اهل بيت مي توانستند به بازگشت خويش علاقه مند باشند و راه مدينه را با خاطري آسوده در پيش گيرند، داغدار بودند با گريه و شيون به مدينه در آمدند و شهر مدينه را منقلب کردند، اما از نظر هدف فکرشان آسوده بود و ديگر نگران آن نبودند که تا فردا جريان عاشورا را به چه صورتي بنويسند، و قيام اباعبدالله را چگونه توجيه کنند، و تاريخ پر افتخار انقلاب و نهضت امام حسين (عليه السلام) را به چه وضعي تحريف کنند و با چه افسانه ها و دروغ پردازي ها ذهن مردم ساده لوح را مشوب سازند، از اين جهت اهل بيت عصمت و طهارت کاملاً آسوده خاطر بودند، و نيک مي دانستند که گفتني ها بيان شد و جزئيات واقعه کربلا امروز در سينه هاي مردم و فرداي نزديک در صفحات تاريخ اسلام به صورتي ثبت شد که هيچ راهي به تحريف و تغيير و پس و پيش کردن و کم و زياد کردن آن نيست.
فداکاري از سپاه دشمن
چهارمين بانويي را که در جريان عصر عاشورا مي توان نام برد، و او را هم در نشان دادن قيافه واقعي صحنه عاشورا مقامي داشت شامخ و با سخني کوتاه توانست فصلي بسيار حساس از ناجوانمردي دشمن را در تاريخ منعکس کند زني است از قبيله بکربن وائل که همراه شوهرش در سپاه ابن سعد بود، اما هنگامي که ديد سپاهيان کوفه به خيمه گاه ريخته اند و حتي جامه بانوان را به غارت مي برند شمشيري برداشت و روبه خيمه گاه اباعبدالله (عليه السلام) نهاد و فرياد کرد که اي آل بکربن وائل شما زنده ايد و اينان دختران رسول خدا را غارت مي کنند لاحکم الا لله. بياييد و به خاطر رسول خدا خونخواهي کنيد اين زن با همين سخنان کوتاه خود نشان داد که کار هرزگي دشمن به کجا رسيده و گويي هنوز ناله او بر درخيمه هاي اباعبدالله بلند است.
زينب دختر اميرمؤمنان(عليه السلام)
در بررسي تاريخ عاشورا به نام اين گونه زنان بزرگوار که با کمال اخلاص به ياري حق و اهل حق برخاسته اند مي رسيم و منحصر به اين چهار نفر هم نيستند، ولي چنان که مقام هيچ يک از شهداي بني هاشم و غير بني هاشم با همه جلالت قدر و بزرگواري و فداکاري که از خود نشان داده اند به مقام امام (عليه السلام) که رهبر اين انقلاب بود نمي رسد، مقام هيچ يک از اين زنان بزرگوار که در جريان شهادت يا اسيري منشاء اثر بوده اند و هر کدام ناحيه اي از اين فاجعه را رهبري کرده اند به مقام دختر بزرگ اميرالمؤمنين زينب عليها السلام نمي رسيد، او است که توانست به راستي در جريان اسيري جاي برادر خود را بگيرد و همان برنامه را که برادرش به جمله « هيهات من الذلة » يعني خواري و زبوني از ما اهل بيت به دور است تا ساعت شهادت دنبال کرد، از عصر عاشورا تا ورود به مدينه به کار برد و حق تربيت هاي مادر خود فاطمه عليها السلام را ادا کرد، از دختر اميرالمؤمنين جز اين انتظار نمي رفت او بايد در راه دين چنان شکيبا باشد که مادرش فاطمه و مادر بزرگش خديجه عليهما السلام شکيبا بودند.
خديجه کبري پيش از همه کس به رسول خدا ايمان آورد و بيش از همه در راه پيشرفت دعوت وي فداکاري کرد و در حدود ده سال تمام يعني از اول بعثت تا سال دهم که وفات کرد در همه مشکلات و محنت هاي رسول خدا همدم و همراه وي بود، و زينب کبري دخترزاده همان خديجه و راهي که حسين بن علي (عليه السلام) در پيش گرفته، ترويج دين و احياي دعوت رسول خداست؟ اگر بنا باشد در راه دين مبين اسلام و قرآن مجيد زنان به اسيري بروند و به اين بهانه در بازارها و معابر با مردم سخن بگويند و تبليغات نارواي دشمنان را بر باد دهند و مردم را به حقيقت امر آشنا سازند، چه کسي سزاوارتر از دختر امير المؤمنين است که فداکاري را از بزرگترين بانوي فداکار اسلام، خديجه کبري و بزرگترين حامي رسول خدا، حضرت ابوطالب به ميراث برده باشد هم دختر علي بن ابي طالب (عليه السلام) و هم دخترزاده خديجه کبري زينب کبري در بازار کوفه خطبه اي ايراد کرد، و چون پدرش اميرالمؤمنين داد سخن داد، گويي با زبان اميرالمؤمنين (عليه السلام) سخن مي گفت، مردم را با اشاره اي آرام ساخت و نفس ها را در سينه حبس کرد و همهمه را فرو خواند.
در مجلس ابن زياد
احمد بن ابي طاهر بغدادي متوفي سال 280 هجري در کتاب بلاغات النساء براي اين خطبه سه روايت دارد و يکي از آنها به امام جعفر صادق (عليه السلام) مي رسد خواهرش ام کلثوم (2)نيز در بازار کوفه خطبه اي ايراد کرد و هر دو خواهر اهل کوفه را سخت ملامت کردند و مردم را منقلب و متأثر ساختند اشک ها جاري شد و ناله ها از سينه ها برآمد. فاطمه دختر امام نيز در بازار کوفه خطبه خواند و با مردم سخن گفت و آنان را به اشتباهي که کردند و بدبختي و بيچارگي که بدان گرفتار شدند توجه داد. کار اهل بيت در بازار کوفه به انجام رسيد و فرصت سخن گفتن در مجلس ابن زياد به دست ايشان آمد دختر اميرالمؤمنين با لباس بسيار ساده وارد مجلس شد و در حالي که کنيزان اطراف او را گرفته بودند در گوشه اي از قصر نشست. ابن زياد پرسيد که اين زن گوشه گير که با کنيزان خود به کناري رفت کيست؟کسي به او جواب نداد. بار ديگر سؤال کرد، يکي از کنيزان حضرت زينب گفت اين زينب است و دختر فاطمه دختر رسول خداست.
اينجا وظيفه اي بسيار سنگين و مهم بر عهده زينب (عليه السلام) است، بايد هم خود را ضبط کند و شکيبايي را ازدست ندهد و هم پاسخ ابن زياد را بگويد و به او مجال ندهد که امر را بر مردم مشتبه سازد. ابن زياد گفت خدا را شکر مي کنم که شما را رسوا کرد و شما را کشت و دروغ تازه شما را برملا ساخت. ابن زياد اين سخن کفرآميز را از روي غرور و مستي پيروزي گفت و گرنه بني هاشم چه دروغ تازه اي گفته بودند، آيا دروغ تازه ايشان اين بود که مي گفتند « محمد رسول الله »؟يا جز اين دروغي گفته بودند، بهر جهت زينب کبري بيدرنگ در پاسخ ابن زياد گفت « الحمدلله الذي اکرمنا بنبيه محمد صلي الله عليه و آله و طهرنا من الرجس تطهيراً، انما يفتضح الفاسق و يکذب الفاجر و هو غيرنا، و الحمدلله » يعني شکر خدا را که ما را به پيامبر خود محمد سرفراز کرد و ما را از پليدي برکنار داشت، اينگه گفتي ما رسوا شده ايم رسوايي براي مردم فاسق است، و اينکه گفتي ما دروغ گفته ايم، دروغگويي کار مردم نابکار است و فاسق و نابکار ديگرانند نه ما. و باز هم خدا را شکر.
پاسخ دندان شکن به ابن زياد
با اين جواب دندان شکن دختر اميرالمؤمنين، باز ابن زياد گفت ديدي خدا با خانواده شما چه کرد؟گويا ابن زياد مي خواست با اين سخن دختر اميرالمؤمنين را به ياد کشته هاي دو روز پيش آورد و او را منقلب کند. باشد که سخني مطابق ميل او بگويد يا از در زاري و التماس درآيد، غافل از آنکه اينان در کار خود نيک هشيارند و کلمه اي برخلاف آنچه شايسته آنها است نگفته اند و نخواهند گفت و آنچه مي گويند روي حساب و در راه تأمين همان هدفي است که دارند.
زينب در جواب ابن زياد که سؤال کرد ديدي خدا با خانواده ات چه کرد، فرمود « کتب الله عليهم القتل فبروزا الي مضاجعهم، و سيجمع الله بينک و بينهم فتحاجّون اليه و تخاصمون عنده »(3) يعني کار تازه اي روي نداده اينان شهداي خانواده ما، کساني بودند که خدا شهادت را براي ايشان مقدر کرد و آنها هم به اين سعادت رسيدند و به راه شهادت رفتند، اما به زودي روزي خواهد رسيد که خدا تو و آنان را براي حسابرسي فرا خواند و آنجا با هم در افتيد و چون و چرا کنيد. ابن زياد چنان ناراحت شد و خشم گرفت که اگر عمرو بن حريث او را ملامت نمي کرد شايد فرمان قتل خواهر امام (عليه السلام) را صادر مي کرد، اما چه فايده زينب حرف خود را گفت و کار خود را کرد و فاسق و فاجر را شناساند و اهل بيت عصمت و طهارت را معرفي کرد.
در مجلس يزيد
يک ماه يا بيشتر از اين مجلس گذشت، و مجلسي از اين مهمتر و حساس تر به دست دختر اميرالمؤمنين آمد، او آنجا نيز وظيفه داشت که سخن بگويد و بيش از پيش صريح و روشن صحبت کند و به همان نسبتي که مردم شام از مردم کوفه در اشتباه و از شناسايي اهل بيت بيگانه بودند در بيان مطلب و شناساندن اهل بيت پافشاري کند و اصرار ورزد، اين مجلس مهم در مرکز خلافت اسلامي آن روز يعني شهر دمشق تشکيل شده بود.
در اين مجلس هم زينب کبري خطبه خواند و سخن گفت، و اين خطبه را هم احمد بن ابي طاهر بغدادي در کتاب بلاغات النساء ذکر کرده مي گويد که چون چشم يزيد به اسيران اهل بيت افتاد و آنان را پيش روي خود ايستاده ديد دستور داد تا سر امام را در ميان طشتي نهادند و با چوبي که در دست داشت به دندان هاي امام مي زد و ضمن اشعاري چنين مي گفت:
کاش پدران من که در بدر کشته شدند امروز مي بودند و اين وضع آل محمد را مي ديدند و صدا به شادي بلند مي کردند و مي گفتند يزيد دست تو درد نکند، و از پدران خود نباشم اگر کارهاي محمد را از فرزندان او انتقام نگيرم، حال که سخن به اينجا کشيده و يزيد اگر تا حال با امام حسين (عليه السلام) طرف بود و با او جنگ مي کرد اکنون با شخص پيغمبر طرف شده ! و به جنگ با او برخاسته و در مقام کينه جويي با رسول خدا برآمده آيا زينب کبري حق دارد گفته هاي او را ناشنيده بگيرد و کارهاي او را ناديده تصور کند و در مقابل کسي که هم خود را جانشين پيغمبر مي داند به عنوان جانشيني او حکومت مي کند و هم از پيغمبر انتقام کارهاي او را مي کشد و به جاي آن که پيغمبر مشرکان مکه را در جنگ بدر کشته، بزرگترين خدا شناسان اسلام را مي کشد و اينان را به جاي آنان حساب مي کند، در مقابل يزيد سکوت کند و چيزي نگويد و مردم شام هم همان چه را يزيد گفت به عنوان حرف حساب و قابل قبول بپذيرند و به آن معتقد باشند؟
زينب (سلام الله عليها) سکوت نمي کند
ظاهراً زينب کبري (سلام الله عليها) نمي توانست در اينجا سکوت کند و آن چه را گفت از نظر انجام وظيفه گفت و خدا هم گفتار او را حفظ کرد، و در اواخر قرن سوم هجري در يکي از کتابهاي نفيس اسلامي و بعدها در کتابهاي ديگر نوشته شد و صداي سخن گفتن يک زن اسير و داغدار در مقابل دشمني صاحب قدرت و مغرور آنهم با آن صراحت و شجاعت و بي باکي براي هميشه در تاريخ اسلام منعکس گشت چنانکه هيچ قدرتي نمي تواند صداي زينب (سلام الله عليها) را خاموش کند و سخنان او را که در تاريخ اسلام جاي خود را باز کرده از ياد مسلمانان جهان ببرد. و يا آنها را تحريف کند و به جاي آنها کلماتي در تجليل و تکريم و اظهار کوچکي و عذرخواهي نزد يزيد بگذارد. نه نهج البلاغه علي را مي توان در دنيا عوض کرد، و نه صحيفه سجاديه امام چهارم (عليه السلام) را، ونه خطبه هاي بين راه و روز عاشوراي امام حسين (عليه السلام) را. و نه خطبه هاي امام چهارم و زينب کبري و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسين (عليه السلام) در کوفه و شام و مدينه را. تا روزي که کتابخانه اي در دنيا وجود دارد اين گفتارها زنده و جاويد است و قابل تحريف نيست و نمي توان يک کلمه از آن کم و يا کلمه اي برآنها افزود، خدا نه تنها قرآن مجيد را از تحريف حفظ کرده و مي کند، بلکه در سايه قرآن بسياري از اسناد مذهبي همين وضعيت را پيدا کرده و کارش از آن که تحريف شود يا کم و زياد گردد گذشته است و بر اين نعمت پروردگار بايد شکرگزار بود.
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته
پي نوشت ها :
1-مثير الاحزان ص 57.
2- اين ام کلثوم دختر اميرالمؤمنين است اما نه از حضرت فاطمه زهراء ام کلثوم نامش زينب صغري است او از حضرت زهرا عليهاالسلام است و بنابر روايت کليني و شيخ طوسي و مرحوم طبرسي عمربن خطاب او را به فشار و کشمکش زيادي در زمان خلافش به تزويج خود در آورد و بعد از او در مدينه در اثر آوار از دنيا رفت، و اين ام کلثوم را که در کربلا حاضر بود ام کلثوم صغري گويند و مادرش ام ولد است.
3-امالي صدوق ص 165 مجلس 31.
منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم