نقش شورا در اسلام و خلافت ابوبکر
کتابی به دستم رسید که نویسنده اش مدعی شده آنچه در این کتاب آورده، سیره ی واقعی امیرمؤمنان علی علیه السلام است!
عنوان این کتاب چنین است:
المرتضی: سیرة امیرالمؤمنین سیّدنا أبی الحسن علی بن أبی طالب رضی الله عنه و کرم الله وجهه
نام نویسنده ی آن «ابوالحسن علی الحسنی الندوی»
و ناشر آن «دارالقلم للطباعة و النشر و التوزیع» در دمشق است.
اکنون سلسله مقالات پیش روی شما به بررسی و نقد این کتاب پرداخته است.
هدف ما در این بررسی و نقد روشن ساختن حقایقی است که نویسنده آنها را انکار کرده و یا از آن ها غفلت ورزیده است.
ما در این سلسله مقالات بر آن بودیم شیوه های پیچیده ای را که نویسنده به پیروی از پیشوایان گذشته خود و استحکام بخشیدن به بنیان نهاده شده از سوی پیشینیان خود – به شیوه ی مخلوط کردن سم در عسل- دنبال کرده، روشن سازیم که هدایت در گفتار و کردار از آنِ خدای سبحان است.
***
نویسنده، زیرِ عنوان «نقش شورا در اسلام و خلافت ابوبکر» یادآور شده که در امت ها و ادیان پیشین، حکومت، مسأله ای ارثی بوده است که اسلام این شیوه حکومت را از میان برد.
چنان که روشن است، طرح این مطلب هیچ ارتباطی با «امیرالمؤمنین علی مرتضی علیه السلام» ندارد، تنها غرض آن می تواند طرح این ادّعا باشد که اعتقاد به مسأله امامت حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، مبتنی بر شیوه ی حکومت ارثی است و هیچ دلیل دیگری برای پذیرش آن وجود ندارد. البته کلام نویسنده در صفحه ی 73، گویای همین مطلب است:
«حکومت ارثی جنایتی علیه بشریت بود که مظاهر و شواهد این جنایت در حکومت های روم، ایران و هند تجلّی یافته بود؛ اسلام با ظهور خود اساس این شیوه ی حکومتی را برچید و انتخاب خلیفه را به مسلمانان و اهل شورا، دانشمندان امت و اهل اخلاص واگذار کرد.
به همین دلیل پیامبر، هیچ تصریحی به این که چه کسی پس از او خلیفه و ولی امر مسلمانان است، نکرده است و بی شک اگر این مسأله، از دستورهای دینی بوده و باید بدان تصریح می شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین می کرد و به صراحت از خلیفه پس از خود نام می برد… .
استاد عقّاد درباره حدیث قرطاس (چیزی که در آن بنویسند) می گوید: این ادّعا که عمر مانع وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله برای انتخاب علی به عنوان خلیفه پس از خویش شده، سخنی سخیف است… .»
نصب امام به دست خداست
سخن نگارنده را از چند جهت رد می نماییم:
نخست آن که
امامت حضرت علی و فرزندان او علیهم السلام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، از باب ارثی بودن و به انحصار در آوردن آن در بنی هاشم، نیست.
بنابراین، اگر غرض نویسنده، نسبت دادن این اعتقاد به شیعیان اهل بیت علیهم السلام است، باید دانست که این سخنی دروغ و تهمتی نارواست.
دوم آن که
شیعیان بر این اعتقادند که هر آن چه پیامبر صلی الله علیه و آله بر زبان آورده و یا انجام داده، همگی با فرمان الهی صورت پذیرفته است. اما منافقان بر این باورند که پیامبر «هذیان» هم می گوید!!
سوم آن که
شیعیان معتقدند که نصب امام پس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آل، به دست خداوند صورت می گیرد و مردم، هیچ حق و اختیاری در انتخاب آن ندارند.
هم چنین آنان معتقدند که پیامبر بارها، به این مسأله تصریح فرموده که چه کسی پس از او خلیفه است.
تفصیل این سخن در جای خود در کتاب های کلامی طرح شده است، ما تنها به این جمله اکتفا می کنیم که هر آن چه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از یوم الانذار تا روز غدیر درباره حضرت علی علیه السلام گفته است، همه بر خلافت آن حضرت، پس از پیامبر، به امر خداوند دلالت دارد.
چهارم آن که
در جای خود ثابت شده که آن کسی که با گفتن «کتاب خدا برای ما کافی است» و «این مرد هذیان می گوید!!» مانع وصیت کردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شده، عمر بوده است.
این مسأله ای است که حتی آن دسته از کتاب های اهل سنّت که نویسنده از آن ها به «منابع قدیمی مورد وثوق» تعبیر کرده است، نیز آن را تأیید می کنند؛ از این رو نویسنده چیزی از این کتاب ها در این زمینه نقل نکرده و به نقل سخن عبّاس محمود عقّاد که در عناد با اهل بیت علیهم السلام، هم مسلک اوست، توسل جسته است.
منبع مقاله: حسینی میلانی، سیّدعلی؛ (1392)، نگاهی متفاوت به سیره ی حضرت علی علیه السلام، قم: الحقایق، چاپ اول.
/م