نقش و جايگاه قرة العين در فرقه بابيه(1)
نقش و جايگاه قرة العين در فرقه بابيه(1)
چكيده
مهدويت و حقايق مرتبط به آن، گاهي دست آويز اقشار فرصت طلب قرار ميگرفت. بابيه از جمله آنها بود؛ فرقهاي انحرافي كه در دوران قاجار به رهبري علي محمد باب شكل گرفت. باب، براي خود، افرادي را به عنوان ياران اصلياش در انتشار اين مسلك برگزيد. يكي از آنها زني به نام قره العين، از خاندان علم و اجتهاد بود.كه جايگاه و نقش مؤثري در فرقه بابيه داشته است. قرة العين با صدور دستورقتل عموي خود ـ يعني مجتهد معروف محمد تقي برغاني ـ و مشاركت درقتل او، نيز با شركت در برخي جنگهاي بابيه مثل واقعه طبرسي و تبليغ بيرويه مرام علي محمد و از همه مهمتر با اعلام دوران فترت و نسخ دين اسلام و اعلام و اظهار كشف حجاب، نقشهاي مؤثري در ترويج فرقه بابيه و انحرافات آن، ايفا كرد.
كليد واژهها: شيخيه، بابيه، قرة العين، برغاني، بدشت، جنگ طبرسي.
مقدمه
طبق اعتقادات مذهب شيعه اماميه و روايات متعددي كه در كتب اهل سنت نيز آمده است، در آخر الزمان، مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم با ويژگيها و نشانههاي خاصي ظهور خواهد كرد و اين مسألهاي است كه دستاويزي براي افكار و مقاصد برخي فرق انحرافي شد. در طول تاريخ اسلام، افراد متعددي خود را امام منتظر معرفي كردند؛ از جمله: محمد بن حنفيه، زيد بن علي بن حسين در 120ق، محمد بن عبد الله معروف به نفس زكيه در 145ق، عبيدالله محمد فاطمي در 297ق، محمد بن تومرت در آفريقا متوفاي522ق، محمد احمد سوداني در 1300ق، غلام احمد قادياني در1889ق، علي بن محمد شيرازي وحسينعلي نوري معروف به بهاء در 1287ه ق (جعفرتبار، 1386: ص190-205). هريك از اين فرقهها، گروهي از مردم را به سوي خود متمايل كردند و آنها را از اصالت مهدويت و امامت حضرت حجت عليه السلام به سوي منافع شخصي و ادعاهاي واهي منحرف كردند. در قرون معاصر فرقه بابيه و پس از آن، بهائيت از جمله اين فرق منحرف هستند.
بابيه نام فرقهاي بود به رهبري شخصي به نام علي محمد شيرازي، از شاگردان سيد كاظم رشتي. سيد كاظم نيز از شاگردان شيخ احمد بن زين الدين (يكي از علماي شيعه كه مكتب شيخيه بنام اوست) ميباشد. شيخيه اصولي را پايه ريزي كرد كه با عقايد شيعه اثني عشري تفاوتهايي داشت؛ از جمله اين كه از اصول پنجگانه دين، سه ركن توحيد، نبوت و امامت را پذيرفت و عدل و معاد (معاد جسماني) را منكر شد و در عوض به ركن ديگري به نام ركن رابع اعتقاد داشت. (مشكور، 1372: ص 816) اعتقاد به ركن رابع، عقيده به يك وكيل يا نايب از ميان شيعيان كامل بود كه مسائل مربوط به همين ركن، فرصتي را براي پيدايش افرادي چون علي محمد با ادعاي بابيت فراهم كرد.
علي محمد در سال 1260ق، ادعاهايي را آغاز كرد كه عبارت بودند از:
در سالهاي 1264-1260 ادعاي بابيت امام عصر عليه السلام. در سالهاي 1264-1266ق ادعاهاي عجيب ديگري نظير قائميت كرد، بعد از آن، كتابي به نام بيان را نوشت و آن را نسخ كننده قرآن معرفي كرد. (همو، ص 817) در آثار او ميتوان ردپايي از ادعاي نبوت و الوهيت را هم يافت. بحث درباره آثار علي محمد و تناقضات، اغلاط و تقليدهاي ناشيانه موجود در آنها، مجال گسترده تري ميطلبد.
او در نوزده سالگي شاگرد سيد كاظم رشتي شد و در 24 سالگي (در سال 1260 ش) ادعاي بابيت خود را آغاز كرد. از سال 1264 تا 1266 ش در روستاي چهريق باكو زنداني شد. در اين زمان، برخي يارانش داغتر از او پيش رفتند و شورشهايي به راه انداختند. پس از آن، به دستور اميركبير پس از چندين جلسه مناظره و اثبات پوچي ادعاها يش از قلعه چهريق به تبريز منتقل شد و در 27 شعبان 1266ق به قتل رسيد. «بعد از او رقابت بر سر جانشيني علي محمد هم شكل گرفت. ميرزا يحيي فرقه ازليه و ميرزا حسينعلي بهاءالله فرقه بهائيه را بنا نهادند (پيرنيا، 1375: ص822).
در ميان ياران علي محمد، عدهاي (هجده نفر) زبده و سرآمد بودند كه باب، آنها را «حروف حي» ناميد، آنها از اين قرارند: ملاحسين بشرويه، محمد حسن اخوت، محمد باقر صغير، ملا حسين بسطامي، ملا خدابخش قوچاني معروف به ملا علي رازي، ملا حسين بجستاني، سعيد هندي، ملا محمد باقر فواقي، ملا جليل رومي، ملا احمد ابدالي مراغي، ملا محمد باقر تبريزي، ملا يوسف اردبيلي، ميرزا هادي قزويني، ميرزا محمد علي قزويني، طاهره قرة العين، ملا محمد علي بارفروش، سيد يحيي دارابجردي، ملا علي ترشيزي (مشكور، همان: ص88-89).
قرة العين طي هفت ماه اول، به باب گرويده و از سوي او، مورد نهايت تكريم و تجليل واقع شد. طاهره قرة العين، اقدامات متعددي را در اين فرقه رهبري و يا پي گيري كرد؛ اقداماتي كه معلوم نيست تا چه اندازه به سبب باب و آموزههاي آن بود و تا چه ميزان به حس برتري جويي يا آزادي طلبي خارج از قيود تعالي بخش اسلام مرتبط ميشد.
اين پژوهش، در صدد بررسي جايگاه ونقش قره العين در فرقه بابيه است.
الف: شخصيت و خانواده قره العين
نام اصلي او فاطمه و مشهور به زرين تاج است. بابيان در ابتدا به سبب حسن و جمالش (تبريزي، 1374: ص440) او را «بدر الدجي» و «شمس الضحي» لقب داده بودند و بعد «قرة العين» ناميده شد.علي محمد باب هم او را به طاهره و القاب صديقه، عالمه، عامله ملقب كرد.
طاهره از خاندان اهل علم بود. عموي بزرگش ملا محمد تقي برغاني مجتهد و امام جمعه قزوين و از علماي طراز اول بود. پدرش ملا محمد صالح نيز در مقام اجتهاد بود و عموي كوچكش ملا علي هم در اين درجه علمي قرار داشت. از ميان اينها تنها ملا علي بود كه شاگرد شيخ احمد احسايي و از طرفداران جدي او به شمار ميآمد.
يكي از برادران قره العين ميرزا عبد الوهاب قزويني بود كه درباره او نقل شده است: در 1292ق كه ناصرالدين شاه به سفر اروپا ميرفت، او مجتهد كليه ملتزمين ركاب ناصر الدين شاه تا بندر حاجي ترخان بود (خانشقاني، 1362: 252).
برادر ديگري هم به نام شيخ رضا داشت كه درباره او آمده است: بعد از قضيه خواهرش(قرة العين) از ننگ و عار اين قضيه، از قزوين فرار كرده به كربلا رفته و آن جا به تحصيل علم اشتغال پيدا كرد (زعيمالدوله، بيتا: ص136).
شرح آن قضيه در ادامه ميآيد.
قره العين در چنين محيط خانوادگي در سال1233ق متولد شد.بنابر نقل منابع تاريخي، او از استعداد وحافظهاي قوي برخوردار بود؛ لذا مقدمات علوم اسلامي را ياد گرفت و در مباحثات علمي عمو، پدر و اقوام ديگرش شركت ميكرد.
فاطمه به كمك عموي كوچكش، با اصول و عقايد شيخيه آشنا و به آن علاقه مند شد. در دوراني كه سيد كاظم رشتي به جانشيني شيخ احمد رسيده بود، قره العين با او مكاتباتي كرد و در آن مكاتبات بود كه سيدكاظم، نام «قرة العين» را بر او نهاد.
او با پسر عموي بزرگش ازدواج كرده بود و با وجود سه فرزند به دليل اختلافات عقيدتي شيخيه و تشيع و پايبندي شوهر و پدر شوهرش به تشيع، خانواده را ترك كرد و به قول نويسنده ريحانه الادب، خود را بر خلاف شريعت اسلام، مطلّقه اعلام كرد (مدرسي، بيتا: ص 440). سپس به شوق ديدار سيد كاظم، به كربلا رفت؛ اما سيد كاظم ازدنيا رفته بود و قره العين مدتي نزد همسر او براي درس و بحث ماند.يك نويسنده ايتاليايي به نام كارلاسرنا در سفرنامه خود از او به عنوان زني مبلغ كه مذهبي روشن بين داشته است، ياد ميكند (=كارلاسرنا، 1363: ص 395). البته كارلاسرنا از مناظرات باب و علما كه تحير و ضعف شديد باب در آن هامشهود است نيز، به عنوان «پاسخهاي بسيار سنجيده و عقلايي باب» ياد ميكند (همو: ص 404).
در اين اوقات بود كه علي محمد در شيراز ادعاي بابيت كرد و ملا حسين بشرويه از شاگردان سيد كاظم كه ـ به اصطلاح ـ در پي شمس حقيقت ميگشت، به سراغ علي محمد رفت و در ضمن نامهاي را كه قرة العين براي شخص مقصود يا شمس حقيقت نوشته بود، به او داد (افراسيابي، 1374: ص 104). با هم بيدرنگ او را از حروف حيّ و ياران اصلي خود خواند؛ در حالي كه او تنها فرد از حروف حي بود كه باب هرگز او را نديد و او هم موفق به ديدار علي محمد نشد.
قرة العين پس از كشته شدن باب، تا دو سال ديگر زنده ماند. در پي ترور ناصرالدين شاه توسط عدهاي از بابيان، او و برخي سران بابيه دستگير شدند و در 28 شوال 1268ق دو سال پس از اعدام علي محمد، او را به قتل رساندند.پيش از كشتن او، دو تن از علماي معروف آن زمان تهران به نام حاج ملا علي كني و حاج ملا محمد اندرماني را چند بار براي نصيحت نزد وي فرستادند ولي ثمري نداشت (واحد، 1361: ص38).
درباره آخرين ساعات زندگي او چنين نقل شده است:
طاهره شبي كه آخرين دقايق حياتش را نزديك ديد، لباس نو در بر كرد و چون عروسي خود را بياراست و هيكل را با عطر و عنبر معطر و معنبر نمود…كه ناگاه فراشان و چاوشان عزيز خان در دل شب وارد شدند… به باغ ايلخاني كه در خارج شهر واقع است، هدايت كردند (مصطفوي، 1386: ج 3، ص142).
درباره برخي از اشعاري كه به او نسبت دادهاند، در ميان محققان اختلاف نظر است كه آيا به واقع، اين اشعار از قرة العين است يااز ديگري است؛ مثلا اين دو بيتي را به او نسبت ميدهند:
لمعات وجهك أشرقت
به چه رو ألست بربكم
بشعاع طلعتك اعتلا
نزني بزن كه بلي بلي
مورخان آوردهاند كه اين شعر از ملا باقر صحبت لاري است كه در ديوانش هم آمده است (زاهد، 1380: ص 186).
با اين اوصاف، شعرها و غزلهاي انگشت شماري به اين زن نسبت داده شده است كه بيانگر طبع ادبي او است.
ب) جايگاه قرة العين در بابيه
براي بررسي جايگاه قرة العين در فرقه بابيه مناسب است از نظر خود علي محمد آغاز كنيم. گويا وي در آغاز ادعاهايش، به شدت نيازمند هواداراني بود و چنان كه در صفحات پيش آمد، با آنكه فاطمه قرة العين را نديده بود، او را از حروف حيّ يا ياران اصلي خود برگزيد. اين، در حالي بود كه اين زن، هنوز اقدام خاصي براي علي محمد و ادعاهايش انجام نداده بود و به واسطه بشرويه (از ديگر ياران اصلي علي محمد) بين اين دو، آشنايي ابتدايي صورت گرفت.وقتي قرة العين در بغداد بود و به مقام حروف حي نايل آمده بود، در امر حجاب، سهل انگاريهايي را آغاز كرد. اينجا بود كه عدهاي از معتقدان به باب، اعتراض كردند و براي علي محمد در اين باره پيغامي فرستادند، اما علي محمد كه در آن زمان در زندان ماكو بود، با خواندن نامه قرة العين و مخالفان، جوابي براي آنها فرستاد و در آن، مخالفان قرة العين، متزلزل خوانده شده و خود قرة العين زني صديقه، عالمه، عامله و طاهره معرفي شد (همو: ص 106).
درباره او آمده است:
در كربلا قرة العين مدعي شد: «من مظهر جناب فاطمه عليها السلام هستم و حكم چشم من، چشم مبارك ايشان است و هرچه من نظر ميكنم طاهر ميشود، پس فرمود:اي اصحاب! هرچه در بازار گرفته ايد، بياوريد من نظر نمايم، تا حلال شود» و اصحاب چنين كردند…و برخي اصحاب، درصدد رد به ايشان و لعن بر آمدند و نامههاي شكوه آميز به باب نوشتند و باب، ايشان را طاهره ناميد (جاني كاشاني، 1268ق: ص 241-242).
علي محمد در آثار خود از اين زن، با جلالت ياد كرده است كه به برخي از اين موارد، اشاره ميكنيم:
در فراز 22: «يا قرة العين إن الله قد جعل العينين في أيديك…»
در فراز 76: «يا قرة العين قد إختارك لنفسي…»
در فراز 25: «يا قرة العين إن الله قد جعل حكم السابقين…» و… (باب، 134بديع: ص32 ـ 33 و 48 ـ 49).
حداقل مطلبي كه در اين باره شايان بررسي است اين است كه بر چه استنادي چنين القابي به قرة العين داده ميشود، تا جايي كه در حد صديقه و طاهره او را معصوم از اشتباه در ترويج و تبيين مسلك بابيه معرفي ميكند؟ آيا علي محمد باب زماني قرة العين را ديده بود يا خودش به او چيزي آموزش داده بود يا سخن قرة العين را شنيده و از فضل او در ترويج اين مرام باخبر شده بود؟ نه، علي محمد، به واسطه نقل قولهايي از اين فرد سخن گفته است و اين، دليلي ندارد، جز رجوع به انگيزه احتمالي او كه فقط گردآوري افراد ـ به خصوص اهل علم ـ به سوي خودش ميباشد.
در ميان طرفداران بابيه نيز قرة العين جايگاه ويژهاي داشت. علاوه بر دو ويژگي اين زن، يعني آگاهيهاي ديني و نيز جمال او، طاهره سعي ميكرد بيپروا براي مسلك علي محمد تبليغ كند و علي محمد جايگاه ويژهاي براي او قايل بود، شأني كه هيچ زني لايق او نبود، جز حضرت زهرا عليها السلام. القاب صديقه، طاهره، عالمه و… اگر در يك مسلك هر چند خرافي به كسي داده شود، طبيعتا حس برتري جويي آن شخص بروز ميكند، تا جائي كه حتي ممكن است بر خدا يا پيامبر خودش ( علي محمد) هم در فرمانروايي پيشي گيرد. اين در ماجراي «بدشت» و دستور قرة العين مبني بر آغاز دوران فترت به خوبي آشكار است كه در صفحات بعد به آن، اشاره ميكنيم. در آن هنگام كه او نسخ شريعت اسلام را اعلام كرد، اطرافيان باب و پيروان اصلي اش، جز يك نفر، همگي سكوت كردند، البته عدهاي از بابيان، به همين دليل از اين فرقه جدا شدند، اما جايگاه طاهره ميان رهبران بابي، قويتر از اينها بود، تا جايي كه در واقعه «بدشت» افرادي به او پيشنهاد كردند كه خودش ادعاي بابيت كند و او هم اعتقادات سست آنها را بيپاسخ نگذاشت و اعلام خدايي كرد.
با وجود آن كه ذكر اعتراضي از سوي يكي از «حروف حي» يعني قدوس (محمد علي بابلي) در منابع آمده است و گويا وي گفته است: «اگر من در بدشت بودم، اصحاب آن جا را با شمشير كيفر مينمودم» (…، همان: ص65). اما وقايع بعدي، و به خصوص ادامه حمايتهاي باب و رهبرانش از اين زن، نشان داد كه در اين دين اين اگر كسي ادعاي خدايي هم بكند، مهم نيست.
به هر حال برخي همراهان قرة العين درطول حماسه سازيهاي او براي آشوب به نفع خودش يا فرقه بابيه، آن قدر مجذوب او شده بودند كه اتفاقا به همين دليل اقرار به عدم اعتقاد به علي محمد و مسلكش، در كلامشان ظاهر ميشد. صالح شيرازي به نقل از كتاب تاريخ قديم (نقطه الكاف) به قرة العين ميگويد:
اي دختر! هر گاه تو خودت ادعاي بابيت مينمودي، مرا گوارا بود تسليم امر تو را نمودن واي كاش تو پسر بودي، تا مرا فخر بر عالميان ميبود. چه كنم كه تو با اين فضيلت تابع اين جوان شيرازي شدهاي (نجفي، 1383: ص516).
درباره ميرزا يحيي صبح ازل (از مدعيان جانشيني باب) آوردهاند كه او مدتها در دامان قرة العين پرورش يافته بود:
خدمت جناب طاهره مكرر ميرسيدند و آن مادر امكان، همچون دايه، آن طفل ازليه را از «لبن لم يتغير طعمه» شير داده و در مهد آداب حسنه و اخلاق پسنديده تربيت نموده و به لباسهاي سلوك اهل فطرت مستقيمه مسلوك داشته… (جاني كاشاني، بيتا: ص 241).
منبع:www.entizar.ir