نمونههايي از اشارات علمي(1)
نمونههايي از اشارات علمي(1)
– رتق و فتق آسمانها و زمين
– پوشش هوايي حافظ زمين
رتق و فتق آسمانها و زمين
أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا (انبياء/ 30)
«آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين بسته بود ما آنها را بشكافتيم.»
«رتق» به معناي «به همپيوسته» و «فتق» به معناي «ازهم گسسته» است در اين آيه آمده است كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بوده اند و سپس از هم گسسته شدند.
مفسران دراين پيوسته بودن و گسسته شدن زمين و آسمانها اختلافنظر داشته اند، بيشتر براين نظر بودهاند كه مقصود از به هم پيوستگي و گسسته شدن، همان گشوده شدن درهاي آسمان و ريزش باران است.
فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ (قمر/ 11)
«پس درهاي آسمان را با آبي ريزان گشوديم»
و نيز شكافتن زمين و روييدن گياه، چنانچه ميفرمايد:
أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاء صَبًّا* ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا*فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا*(عبس/ 25-27)
«كه ما آب باران را فرو ريختيم- آنگاه خاك زمين بشكافتيم- و حبوبات براي غذا برويانيديم.»
زمين را شكافتيم و سپس در آن، دانه رويانيديم.
علامه طبرسي گويد: «و اين معنا از دو امام (ابوجعفر باقر و ابوعبدالله صادق(ع) روايت شده است. در «روضه كافي» روايتي ضعيف السند ازامام باقر(ع) است و در تفسير قمي روايتي كه اتصال سندي ندارد از امام صادق(ع) روايت شده است.
تفسير ديگري در اين باره شده كه آسمانها و زمين ابتدا به هم پيوسته بودند سپس ازهم جدا گشته و به اين صورت درآمدهاند چنانچه در سوره «فصلت» ميخوانيم:
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ- فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ (فصلت/ 11-12)
«[خداوند] هنگاميكه به آفرينش آسمان روي آورد، آسمانها به صورت دودي- توده گازي- بودند آنگاه به زمين و آسمان فرمان داد كه به صورت جدا از هم حضور يابند- چه بخواهند و چه نخواهند آنها عرضه داشتند ما با كمال شوق و ميل به سوي تو ميشتابيم- (يعني يك فرمان تكويني بود)، آنها [به زبان حال] گفتند: فرمانپذير آمديم سپس هفت آسمان را در روز اين چنين استوار ساخت.»
مطلب مذكور در آيه فوق مبين يك حقيقت علمياست كه دانش روز، كم و بيش به آن پي برده است و آن اين است كه منشأ جهان مادي به صورت يك توده گازي بوده است بدينترتيب واژه «دخان» در كلمات عرب، دقيقترين تعبير از ماده نخستين ساختار جهان است.
مولا اميرمؤمنان- مكرراً- در نهجالبلاغه به همين حقيقت علمي كه آيه كريمه به آن اشارت دارد، تصريح فرموده است در اولين خطبه نهجالبلاغه- كه درباره آفرينش جهان است- ميخوانيم:
سپس خداوند فضاهاي شكافته و كرانههاي كافته و هواي به آسمان و زمين راه يافته را پديد آورد آنگاه ميان آسمانهاي زبرين را بگشود و از گونهگون فرشتگان پر نمود.
در خطبه 211 ميفرمايد:
آنها را ازهم شكافت پس از آنكه به هم پيوسته بودند.
علامه مجلسي- در شرح روضه كافي- پس از نقل دو روايت سابقالذكر ميفرمايد: «اين دو روايت، برخلاف آن چيزي است كه از مولا اميرمؤمنان(ع) رسيده است» در اين باره تفصيلاً سخن گفته ايم.
نقش كوهها در استواري زمين. در نُه جاي قرآن از كوهها با تعبير «رواسي» ياد شده است.
وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ (انبياء/ 31)
«و كوهها را در زمين پابرجا و استوار نهاديم تا مبادا [زمين] آنان [مردم] را تكان دهد و بلرزاند».
اساساً تعبير از كوهها به «رواسي» بدانجهت است كه «ثابت هايي» هستند كه بر ريشههاي مستحكم استوار ميباشند و از ماده «رست السفينه» گرفته شده، به معناي لنگرانداختن كشتي است كه به وسيله اين لنگرها در تلاطم آبهاي دريا استوار و پابرجا ميماند از اينرو، كوهها همچون لنگرهايي هستند كه زمين را در گردشها و چرخشهاي خود، از لرزش و تكان باز ميدارد.
همچنين از كوهها به «اوتاد» تعبير شده، به معناي ميخ ها، كه زمين را از همپاشي و فروريزي نگاه ميدارد:
وَالْجِبَالَ أَوْتَاداً (نبأ/ 7)
«و كوهها را عماد و نگهبان آن نساختيم.»
مولا اميرمؤمنان در اين زمينه گفتاري دارد، كه به خوبي تعابير اعجازگونه قرآن را روشن ميسازد ميفرمايد:
هم راه با سرشتن صخرههاي بزرگ زمين و برآمدن دل اين صخرهها و قلههاي بلند سر به فلك كشيده، در جايگاههاي خود استواريشان بخشيد پس قلهها را در هوا به بلندا برد و ريشه هايشان را در آب فرو كشيد بدينسان خداوند كوهها را با بلندشان از دشتها جدا ساخت و پايههاي شان را چونان ريشه درختان در زمينهاي پيرامون و مواضع نصبشان، در اعماق زمين نفوذشان داد كوهها را با قله هايي بس بلند و سلسله هايي به هم پيوسته و دراز، تكيهگاه زمين ساخت و چونان ميخها بر آن بكوفت چنين است كه زمين به رغم حركات گوناگوني كه دارد، براي ساكنانش از لرزش و تكان نگاه داشته شد و از فرو در كشيدن بار خود، باز داشته شد و از لغزش از جايگاه خود در امان ماند پس بزرگ است خداوندي كه زمين را به رغم تلاطم امواج خروشان آبهاي آن، چنين استوار نگاه داشت.»
در بخشي از اين گفتار آمده: «زمين به رغم حركتهاي خود از لغزش و لرزش و فروپاشيدگي نگاه داشته شد» از اين گفتار سه نكته بدست ميآيد:
1. زمين داراي حركتهاي گوناگون است، ولي به رغم اين حركتها آرامش و تعادل خود را حفظ كرده است.
2. پيوسته زمين مستحكم است و از هم نميگسلد و لايههايش گسسته نميشود، تا ساكنان و بارهايش را در درون خود فرو نكشد.
3. زمين در حركت وضعي و انتقالي و برخي حركتهاي ديگر، آرام و استوار است و از مدارهايي كه به طور منظم در آن ميگردد، بيرون نميافتد.
اينگونه نكتهها امروزه مورد تأييد اكتشافات و پژوهشهاي علمي قرار گرفته است اين اثر بزرگ كوه ها- كه حيات را بر پهناي زمين ميسر ساخته است- به دليل آن است كه سلسله كوههاي پراكنده در پوسته سخت زمين، همانند كمربند زنجيرهاي اطراف زمين را در برگرفته اند.
اكنون بهتر ميتوانيم به ظرافت و دقت فرموده امام(ع) در خطبه يكم نهجالبلاغه پي ببريم، كه به جاي كلمه جبال (كوه ها) واژه صخور (صخره ها) را به كار برده و «و تدبالصخور ميدان ارضه، و به كوههاي گران، زمين را ميخكوب نموده به آن استواري بخشيده است» اين گفتار، تفسير آيه فوقالذكر است «و جعلنا في الأرض رواسي ان تميدبهم» امام(ع) جنبه «صخرهاي» بودن كوهها را درجهت استحكام و استواري مرتبط ميداند.
سلسله كوههاي سنگي- با پستي و بلندي هايي كه دارند- نقش بزرگي در تعادل زمين و ثبات اجزاء و استواري پوسته آن دارند تا اين كوهها با وجود شعلهور بودن درون و التهاب گداختههاي آن، درهم شكسته و لرزان نشوند.
آشنايان با علوم طبيعي ميدانند كه زمين با حلقه هايي از سلسله كوه ها، محاصره شده است و اين امر عامل حفظ بيشتر ثبات زمين ميباشد حكمت و چگونگي ارتباط اين سلسله كوهها با يكديگر و جهت امتداد آنها نيز برطبيعيدانان پوشيده نيست اين سلسله كوهها براساس نظمي بديع و محكم و توجه برانگيز، زمين را به شكل حلقه هايي كوهستاني درآورده است كه از چهارطرف، آن را در برگرفته اند.
وقتي به نقشه طبيعي زمين نظر ميافكنيم، ناهمواريهاي زمين را به روشني مشاهده ميكنيم و ميبينيم سلسله كوهها به طور عموم در طول هر قاره امتداد مييابد گويا اين كوهها ستون فقرات قارهها هستند.
هنگامي كه به شبه جزيرههاي هر قاره مينگريم سلسله كوهها را در طولانيترين شكل ممكن امتداد يافته مييابيم در طول جزاير كوهستاني- بزرگ يا كوچك- نيز سلسله كوه هايي يافت ميشود.
امروزه با سير و مطالعه در بستر درياها و اقيانوسها به طور يقين ثابت شده است كه بيشتر جزيرهها و ارتفاعات آنها درحقيقت دامنه و امتداد سلسله كوهها و جزئي از آنها هستند، به اين صورت كه قسمتي ازآن كوهها در آب درياها فرو رفته و پوشيده شده و بخشي ديگر همانند جزيره ها، بر سطح آب آشكار است.
بنابراين تمام قارهها به وسيله سلسله كوهها و ازطريق خشكي يا دريا به يكديگر متصل اند. جالب توجه است بدانيم، حلقهاي از سلسله كوهها در زير دريا و در نزديكي ساحل شمالي قارههاي سه گانه شمالي قرار دارد كه كاملاً اقيانوس منجمد شمالي را در برگرفته است و بسياري از جزيرههاي حاشيه اين ساحل برجستگيهاي آن سلسله كوهها هستند.
يعني در قطب جنوب نيز حلقه ديگري از سلسله كوهها قرار دارد كه قطب منجمد جنوبي را در برگرفته است بين دو حلقه ياد شده حلقههاي ديگر سلسله كوهها كه در طول قارهها و اقيانوسها از شمال تا جنوب امتداد دارد پيوندي محكم ايجاد كرده است گويي اين سلسله كوه ها، چارچوب هايي مشبك هستند كه پنجه در دستآويز زمين زده اند و از متلاشي شدن و تجزيه و پراكندگي ذرات زمين در فضا جلوگيري ميكنند.
ازجهت ديگر، درون زمين شعلهور است آتش برافروخته و زبانهدار و خشمگيني در درون زمين شعلهور است، گويي نزديك است از خشم به جوش و خروش آيد و اگر ضخامت و سختي پوسته زمين نبود، اين آتش برافروخته زمين را در هم ميريخت زمينلرزهها و آتشفشانهايي كه گه گاه مشاهده ميشود بخشي ناچيز از التهاب و فوران آتش دروني زمين است.
سختي و ضخامت پوسته روي زمين- كه از ديرباز سرد مانده است- از فوران درون برافروخته زمين مانع ميشود و اگر سختي و صلابت پوسته زمين نبود، لرزشهاي شديد و مستمر تمام زمين را فرا ميگرفت اگر خداوند زمين را نگه نميداشت و آرامش نميبخشيد، زمين ساكنانش را در خود فرو ميكشيد و اطرافش شكافته ميشد و همه چيز درهم فرو ميريخت اما خداوند آسمان و زمين را نگاه ميدارد تا از استواري كه دارند نغلزند «ان الله يمسك السماوات والأرض ان نزولا».
ملاحظه ميشود كه كوهها صخرههاي كوهستاني سلسلهواري هستند كه زمين را احاطه كرده اثر مستقيميبر توازن زمين دارد و جلوي لرزش آن را ميگيرد، به علاوه سختي اين پوسته در برگيرنده زمين جلوي اشتعال دروني زمين را نيز ميگيرد، كه در كلام مولا اميرمؤمنان(ع) به اين حقايق آشكار (از ديدگاه علم روز) اشارت فرموده است.
پوشش هوايي حافظ زمين
وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آيَاتِهَا مُعْرِضُونَ (انبياء/ 32)
«و آسمان را سقفي محفوظ [بر فراز زمين] قرار داديم، كه اينان از نشانههاي آن روي گردانند.»
گرد زمين را پوشش هوايي ضخيمي فرا گرفته، كه عمق آن به 350 كيلومتر ميرسد هوا از گازهاي «نيتروژن»- به نسبت 03 /78درصد و «اكسيژن» به نسبت 99 /20درصد و اكسيدكربن به نسبت 04 /0درصد و بخارآب و گازهاي ديگر به نسبت 94 /0درصد تركيب يافته است. اين پوشش هوايي با اين حجم ضخيم و با اين نسبتهاي گازي فراهم شده در آن، هم چون سپري آسيبناپذير، زمين را در برگرفته و آن را از گزند سنگهاي آسماني كه به حد وفور به سوي زمين ميآيند و از همه اطراف، تهديدي هولناك براي ساكنان زمين به شمار ميروند، حفظ كرده زندگي را برايشان امكانپذير ميسازد.
فضا انباشته از سنگهاي پراكندهاي است كه بر اثر ازهم پاشيدگي ستارههاي متلاشي شده بوجود آمده اند از اين سنگها به صورت مجموعههاي بزرگ و فراواني پيرامون خورشيد در گردشند و روزانه تعداد زيادي از اين سنگها موقع نزديك شدن به كره زمين به وسيله نيروي جاذبه به سمت زمين كشيده ميشوند اين سنگها برخي بزرگ و برخي كوچك و با سرعتي حدود (60-50) كيلومتر در ثانيه به سوي زمين فرود ميآيند، كه سرعتي فوقالعاده است ولي هنگامي كه وارد لايه هوايي ميشوند در اثر سرعت زياد و اصطكاك فوقالعاده با ذرات هوا، داغ شده شعلهور ميشوند در اثر سرعت زياد و اصطكاك فوقالعاده با ذرات هوا، داغ شده شعلهور ميشوند و درحال سوختن يك خط نوري ممتد به دنبال خود ترسيم ميكنند و به سرعت محو و نابود ميشوند كه به نام شهابسنگ شناخته شده اند برخي از اين سنگ پرتابها آن اندازه بزرگ اند، كه از لايه هوايي گذشته، مقداري از آن به صورت سنگهاي سوخته با صداي هولناكي به زمين اصابت ميكند.
اين خود از آثار رحمت الهي است كه ساكنان زمين را از آسيب پرتابهاي آسماني فراوان در امان داشته و پوششي بس ضخيم آنان را از گزند آفات گرداگردشان محفوظ داشته است كه اگر چنين نبود، امكان حيات بر روي كره زمين ميسرنبود علاوه درمورد پوشش اطراف زمين وجود لايه ازن از اهميت بالايي برخوردار است اين لايه كه در اثر رعد و برق به وجود ميآيد، زمين را در برابر پرتوهاي مضر كيهاني محافظت ميكند اگر اين لايه نبود حيات روي زمين ممكن نميشد كه تفصيل آن در جاي خود آورده شده است پس همواره بايد گفت:
سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ (زخرف/ 13)
«پاك و منزه خدايي كه اينها را مسخر ما گردانيد وگرنه ما هرگز قادر به آن نبوديم.»
باد
وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(جاثيه/ 5)
«و در چرخش بادها براي افراد انديشمند استدلال وجود دارد».
بادها درچرخش هستند.
بادها دراطراف زمين همانطور كه آيه مطرح كرده درواقع در يك سيستم جهاني در چرخش ميباشند. آنها هواي گرم را از مناطق استوايي به نواحي قطبي و هواي سرد را از نواحي قطبي به مناطق استوايي منتقل ميكنند، كه به اين ترتيب به دماي هوا توازن و تعادل ميبخشند. در قطبها هواي سرد پائين ميآيد و به طرف نواحي استوايي حركت ميكند. در مناطق استوايي هواي گرم بالا ميرود و در سطوح بالاتر جوي ضمن چرخش در يك منطقه رفته رفته هواي گرم را رو به قطبها ميبرند.
چرخش بادها چه استدلالي را در بردارد؟ چيزي كه ما امروزه ميدانيم اين است كه چرخش بادها و وزيدن آنها برخلاف همديگر باعث ميشود كه ويراني به بار نيايد. اگر بادها فقط در يك جهت ميوزيدند همه چيز ويران ميشد.
بادها عمل لقاحها را انجام ميدهند.
وَأَرْسَلْنَا الرِّيَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً (حجر/ 22)
«و بادها را براي لقاح دادن ميفرستيم و بعد از ابر آب پائين ميفرستيم»!
نكته آيه: بادها لقاحهاي گوناگوني را انجام ميدهند و ازجمله باعث بارندگي ميشوند:
(جمع بودن «لَواقِح» به معني: تلقيحدهنده ها، به اين معني است كه بادها بيش از دو نوع عمل «تلقيح» انجام ميدهند).
-بادها ذرات نامرئي بخار آب موجود در هوا را به ذرات دود و هوا و غبار و نمك و غيره ميزنند و آنها را دور ذرات مزبور جمع ميكنند، (بدون موارد مزبور ذرات بخار به هم نميپيوندند).
– بادها ابرها را جمع و متراكم ميكنند.
– بادها موجب بار الكتريكي مثبت و منفي شدن ابر ميشوند.
– بادها با حركت دادن ابر باعث ميشوند كه جريان برق ذرات بخار آب را باهم تركيب كند. با تركيب ذرات بخار قطرههاي ريز تشكيل ميشود كه تا حدّ سقوط كردن سنگين ميشوند و سقوط ميكنند، و در مسيرسقوط خود با ذرات ديگر برخورد ميكنند و آنها را جذب ميكنند و بزرگ و بزرگ تر ميشوند، و به صورت قطره (باران) سقوط ميكنند.
همه كاركردهاي مذكور باد، نوعي عمل بارورسازي است. (يعني: معني واژه لقاح همه آن موارد را در برميگيرد).
همينطور بادها درختان و گياهان را تلقيح ميدهند كه برخي از تخمها و هاگهاي آنها ازجمله قارچها ميكروسكوپي هستند.
باد در درختان آتشسوزي ايجاد ميكند.
أَيَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ جَنَّهٌ مِّن نَّخِيلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْكِبَرُ وَلَهُ ذُرِّيَّهٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (بقره/ 266)
«آيا ميخواهيد كه يكي از شما را باغي باشد از درخت خرما و انگور زير آن درختان جويهاي روان و در آن هرگونه ميوه موجود باشد ناگاه ضعف و پيري بدو فرا رسد (كه هيچگاه نتواند كرد) و او را فرزندان خرد و ناتوان باشد و در باغ او بادي آتش بارافتد همه را بسوزاند (حال كسي كه انفاق به ريا و يا به منت و اذيت كند بدين ماند) خداوند آيات خود را براي شما روشن بيان كند باشد كه در مآل كارها و حقيقت احوال فكر كنيد.»
آيا كسي از شما هست كه دوست داشته باشد باغي از درختان خرما و انگور با جويبارهاي روان در آن داشته باشد، از انواع ديگر محصولات نيز در آن باشد، و خود پير باشد و فرزند و نوههاي ضعيف داشته باشد، ولي بخواهد گردبادي كه آتش ايجاد كند به آن باغ بوزد و آن را بسوزاند؟
نكته آيه: گردباد در درختان آتش ايجاد ميكند:
گردباد با حركت دادن و سائيدن شاخهها به همديگر گرما توليد ميكند و سبب ايجاد آتش و آتشسوزي ميشود.
نقش بادها در بارندگي
وَأَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا (نبأ/ 14)
«و از فشار و تراكم ابرها آب باران فرو ريختيم.»
بادها درواقع چنانكه آيه مطرح كرده از عوامل اساسي بارندگي هستند.
اقوام
قوم لوط
وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَهَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ* أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (عنكبوت/ 28-29)
«و لوط وقتي كه به قوم خود گفت: شما به فحشايي ميپردازيد كه پيش از شما هيچ كسي از جهانيان به آن نپرداخته است- آيا با مردان آميزش جنسي ميكنيد و راهزني ميكنيد و درانجمنهاي خود به كارهاي ناخوشايند ميپردازيد؟ پاسخ قوم وي چيزي غير از اين نبود: اگر راست ميگويي عذاب خدا را بياور».
فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَهً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ (هود/82)
«وقتي فرمان ما رسيد بالاي آن (شهر) را به جاي شالوده آن قرار داديم (يعني شهر پائين كشيده شده كه سقفها از سطح زمين پائينتر رفته و به جاي شالودهها قرار گرفته)، و بر آن (شهر) سنگِ گِلِ پخته شده سفتِ گوگردي (يا متمايل به زرد) را لايهلايه بر آن باريديم».
وَلَقَد تَّرَكْنَا مِنْهَا آيَهً بَيِّنَهً لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (عنكبوت/35)
«از آن (شهر) نشانهاي عيني براي كساني كه ميانديشند به جا گذاشتيم تا آيتي روشن براي عبرت عاقلان باشد.»
بنابر آيات قرآن قوم لوط قوميبوده اند كه مردان آن ازجمله همجنسگرايي داشته اند. و با كشيده شدن شهر آن ها به پائين و باريده شدنِ لايه لايه سنگِ گِلِ پخته شده سفتِ گوگردي (يا متمايل به زرد) ازبين رفته اند و اثري از آن نيز براي انديشمندان به جا گذاشته شده است.
قوم لوط در شهر سدوم در بخش جنوبي درياي مرده كه در تصوير ماهوارهاي ميبينيم زندگي ميكرده اند. نقاشيها و جسدهاي سنگي بدست آمده از زيرزمين همه نشان ميدهند كه فرهنگ و مناسبات مردم مسائل جنسي و همجنسگرايي بوده است.
در اين تصوير ماهوارهاي منطقه جغرافيايي درياي مرده كه با فلش نشان داده شده ميبينيم و شهرِ سدومِ قومِ لوط در آن قرار داشته است.
مطالعات زمينشناسي ميگويد كه زمين در منطقه مزبور براثر فشارهاي آتشفشاني در يك گسل (شكاف لايههاي زمين) نشست كرده است. قلههاي منطقه دهانههاي آتشفشان دارند، منطقه داراي گدازههاي آتشفشاني سرد شده بر سطح لايههاي سنگهاي رسوبي و آهكي است. و نشاندهنده اين هستند كه در آن منطقه زلزله رخ داده و آتشفشان از 3 نقطه مواد آتشفشاني را بر روي شهر ريخته بوده و شهر را دفن كرده است. همينطور در محلّ شهر سدوم يك شيب درازي وجود دارد كه ناشي از فرو ريختن مواد ناشي از زلزله بوده است. بقايا و شواهد جغرافيايي گفتههاي قرآن درمورد قوم لوط را تأئيد علمي ميكند.
نابودي قوم عاد با باد صَرصَر
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَهٍ * سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَهَ أَيَّامٍ حُسُومًا فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى كَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَهٍ* (حاقه/6-7)
«و اما عاد با باد سركشي كه از بالا ميآمد نابود كرده شدند* آن را 7 شب و 8 روز بر آنها مسلّط نمود كه آنها را درمانده كند. مردم را در آن شب و روزها ميديدي كه ميافتاده و ميمردند، گويي بيخ و بن توخالي نخل ميبودند».
قوم عاد در منطقه ربعالخالي شبه جزيره عربستان زندگي ميكرده اند و بنابر توصيفاتي كه قرآن از آنها ميكند، مردم تنومند و پرهيبت بوده اند، تخته سنگ را جابه جا ميكرده اند، ابرقدرت بوده اند، ثروتهاي حيواني و دامي و انساني و كشاورزي براي اولين بار در تاريخ دربين اين قوم جمع شده بوده است. و در معماري شهرسازي و سدسازي نمونه نداشته اند. يكي از موارد منفي آنها اين بوده كه ديگران را تحت تسلّط خود درميآورده اند و هيچگونه رحميبه آنها نميكرده اند.
وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (شعراء/130)
«و چون به ظلم و بيداد خلق دست بگشاييد كمال قساوت و خشم كار بنديد.»
و وقتي متسلّط ميشويد به كسي رحمي نميكنيد. پيامبرِ آنها مجازات خدا را به آنها هشدار ميداده، و آنها ازجمله: دانش و هنر خود را به رخ وي ميكشيده اند، و همينطوربه او ميگفته اند: از ما قويتر چه كسي است؟
نكته موردنظر ما درآيه اين است كه باد سركشي كه از بالا ميآيد چطور در ظرف 7 شب و 8 روز مردم را ميكشد؟
هوا در ارتفاعات بالاي جوي خيلي از هواي زمين سردتراست. در ارتفاع 15كيلومتري دماي هوا تقريباً 75 درجه زيرصفر است. و سردترين دما در ارتفاع بين 50 تا 80 كيلومتري است كه تقريباً 160 درجه زير صفر است. وقتي چنين بادي 7 شب و 8 روز پيدرپي و به طور سركشي بوزد، روشن است كه چه به روز مردم ميآورد.
آثار قوم عاد
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ *الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ (فجر/6-8)
«نديدي خدا با قوم عاد چه كرد؟* و نيز به اهل شهر ارم كه صاحب قدرت و عظمت بودند چگونه كيفر داد. با ساختمان سنگي ستوندار* ستون هايي كه مانند آن در هيچ سرزميني ساخته نشده بود»؟
تا پيش از اين برخي از تاريخشناسان ميگفتند باتوجه به اينكه منطقه محلّ زندگي قوم عاد كه ربعالخالي باشد منطقهاي صحرايي و بيآب و گياه است و از دير
زمان نيز اينطور بوده، معقول و منطقي نيست كه در آن جا قوميو تمدني وجود ميداشته بوده باشد. و وجود تاريخي قوم عاد را تكذيب ميكردند. يعني داستان قرآن درمورد قوم عاد را دروغ ميپنداشتند.
تا اينكه بالأخره در اوائل دهه 90ميلادي به كمك ماهواره ابتدا تصويري از منطقه مزبور گرفته شد كه شبه رودخانه را نشان ميداد. يكي در غرب و ديگري در شرق منطقه و در مرحله بعدي تصوير از عمق بيشتري گرفتند و ديدند كه دوتا رودخانه در آن جا بوده و در درياچه ميريخته و در كنار درياچه بقاياي شهر پيدا كردند. و همينطور در تصويرقلعه ستوندار ديده شد كه ازنظر ارتفاع سابقه نداشته است. يعني همانچيزي كه قرآن ميگويد:
محققين ميگويند كه طوفان شني قوم عاد را نابود كرده است. و قرآن نيز ميگويد:
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِكُوا بِرِيحٍ صَرْصَرٍ عَاتِيَهٍ (حاقه/6)
«و اما عاد با باد سركشي كه از بالا ميآمد نابود كرده شدند».
بادي كه از بالا ميآيد سرد است و طوفان شن نيز با خود برميدارد، بنابراين با سرما و شن ازبين رفته اند و آنچه قرآن درمورد عاد ميگويد درست و دقيق است. هم درمورد نحوه ازميان رفتن آنها و هم ساختمان آنها.
آهن
وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ (حديد/25)
«و آهن (و پولاد و ديگر فلزات) را كه در آن هم سختي و كارزار و هم منافع بسيار بر مردم است»
و آهن را نازل كرديم. در آن نيرويي فوقالعاده زياد و بهرهوريهايي براي مردم وجود دارد.
نكات آيه:
1. آهن نازل شده.
2. نيروي موجود در آهن فوقالعاده زياد است.
3. انسان از آهن بهرهوري دارد.
1. آهن نازل شده:
آهن چگونه و از كجا نازل شده؟
آهن و عناصر اصلي ديگر هركدام در دماي مشخصي درست ميشوند. آهن از جمله عناصري است که در ستاره هاي خيلي بزرگ تر از خورشيد درست مي شود، برخي از عناصر نيز در گرماي پس از انفجار اوليه درست شده اند.
1. وقتي كشش جاذبه در مركز ستاره دماي گرما را به بالاي 170 ميليون درجه بالا ميبرد يك سري امتزاجهاي جديد آغاز ميشود. هستههاي هليوميذوب ميشوند و عناصر سنگين تري را درست ميكنند كه در وحله اول كربن و اكسيژن است.
2. وقتي نيروي جاذبه دماي عنصر كربن را به 700 ميليون درجه ميرساند امتزاج جديدي آغاز ميشود كه كربن به نئون و منيزيم تبديل ميشود. در قشرهاي بيرونيتر آنكه دماي حرارت كمتر است تبديل هليوم به كربن و هيدروژن به هليوم ادامه پيدا ميكند.
3. وقتي دماي حرارت در مركز هسته به يك و نيم ميليارد درجه ميرسد اتمهاي نئون آغاز به ذوب شدن ميكنند و اكسيژن و منيزيم بيشتري را ايجاد ميكنند.
4. وقتي دماي حرارت بالاي دو ميليارد ميرسد اتمهاي اكسيژن به هم فشردهتر ذوب ميشوند و به سيليكون و گوگرد تبديل ميشوند. اين عناصر به وسيله قشرهاي عناصر متحدالمركز اكسيژن، نئون، كربن، هليوم و هيدروژن احاطه شده اند.
5. فشار ناشي از اضمحلال هستهاي دماي حرارت را بالاي 3 ميليارد درجه بالا ميبرد و در مركزِ فشرده، سيليكون و گوگرد را به كرهاي از آهن تبديل ميكند كه تقريباً 44 /1 جرم خورشيد ميشود. به دليل ساختمان هستهاي آهن كه اجازه نميدهد اتمها ذوب و مضمحل شوند و عنصر سنگينتري درست شوند، اين آخرين واكنش است كه ميتواند در مركز ستاره رخ بدهد.
6. وقتي امتزاج در داخليترين بخشهاي ستاره تمام ميشود آخرين مرحله جاذبه (جذب) آغاز ميشود. هسته آهن در مركز ستاره خود را با سرعتي معادل 70000كيلومتر در ثانيه جمع ميكند. درجه حرارت تا صد ميليارد درجه بالا ميرود. هستههاي آهن چنان به هم فشرده ميشوند كه درهم مضمحل ميشوند. اين گرماي تصور نكردني اندازههاي بسيار زيادي از نوترون توليد ميكند كه فعلاً در وسط ستاره محصور هستند. ماده در اين حرارت به آخرين حدّ تراكم خود رسيده و بيش از اين نميتواند فشرده بشود. نيروي دفع ميان هستهها بيشتر از نيروي جاذبه ميشود.
7. پسزني ازجانب مركز ستاره، ماده را از مركز ستاره در موج انفجار پرتاب ميكند. در پرتسازي آن را ازميان قشر سيليكون سرازير ميكند كه آن را گرم كرده و بخشي از هستههاي آن را مضمحل ميكند و ايزوتوپهاي راديواكتيوي نيكل و عناصر سنگينتر ديگري را درست ميكند. موج انفجار در حيني كه به بيرون سفر ميكند به درست كردن عناصر جديد ديگري ادامه ميدهد. ستاره منفجر ميشود و در فضا پخش ميشود.
به اين ترتيب، آهن در ستارهها و در حرارت بالاي 3 ميليارد درجه توليد ميشود و با انفجار ستاره در هستي پراكنده ميشود. و به اين ترتيب نيز آهن از آسمان به زمين نازل شده است.
آهن بيش از يك سوم از مواد زمين را تشكيل ميدهد. بيش از 99درصد آن در درون زمين است. به ميزاني كه از مركز زمين رو به طرف سطح ميآييم درصد آن كم و كمتر ميشود. آهن موجود در قشر خارجي زمين حدوداً 5 يا 6دهم درصد كلّ آهن زمين است.
2. نيروي موجود در آهن فوقالعاده زياد است:
چنانكه آيه مطرح كرده “نيروي موجود در آهن، فوقالعاده زياد” است. براي درست كردن يك ذره آهن نيرويي بيش از چهار برابر نيروي موجود در”منظومه شمسي” مورد نياز است.
3. انسان از آهن بهرهوري دارد:
هموگلوبين در خون انسان و خيلي از حيوانات داراي آهن است. همينطور ماده سبز در اكثر گياهان داراي آهن است. و بدون آهن حيات نيز نميتوانست به وجود بيايد.
منبع: زمین شناسی در قرآن ، انتشارات فیض دانش ،1389