بخش مهمي از مباحث فلسفه تاريخ را شناسايي عامل يا عوامل محرك تاريخ تشكيل ميدهد، و كاوشگران فلسفة تاريخ، در اين مورد، قريب بيست عامل معرفي كردهاند كه هر كدام براي خود بحث و گفتگويي دارد.[1] ما در اينجا به طور اختصار به ديدگاه قرآن درباره محركهاي تاريخ، بيان ميكنيم:
1. هر امتي، دوره و اجلي دارد: «لكُلِّ أُمَّةٍ اَجَلٌ»؛[2]دانشمندان براي جامعه، پيشرفت و پس رفت، صعود و نزولي معتقدند. جامعه مانند فرد است يك فرد تا به سنّ بلوغ نرسد، حال پويايي و تهاجم دارد، نسبت به هر چيز و هر كس حمله و هجوم دارد، نيرومند و پيشرو و مهاجم ميباشد. پس ازمدتي كه به اوج قدرت و نيرومندي رسيد، كم كم قوس نزولي او شروع ميشود. جامعه نيز حالت تهاجمي دارد، پس از مدتي حالت تدافعي به خود ميگيرد.
اين تهاجم و تدافع هم علت و هم عامل حركت تاريخ را نشان ميدهد و هم خود به خود شكل حركت تاريخ را مشخص ميكند.
توجه قرآن به ارزشهاي فردي مانع از آن نشده است كه به اصالت جامعه در حد خود، اعتراف كند و براي آن حيات و ممات و عمر و زندگي و به اصطلاح تهاجم و تدافعي قائل گردد، چنان كه ميفرمايد:
«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ»؛[3] براي هر امتي پاياني است، هر گاه پايان عمرشان برسد، نه لحظهاي تأخير ميكنند و نه لحظهاي زودتر فاني ميگردد.[4]2. قرآن درخشندگي و افول تمدنها را نتيجة يك سنت هاي قطعي الهي ميداند كه بر تمام اقوام و ملل حاكم است، سنّتهايي كه هرگز قابل تغيير و دستخوش دگرگوني نيست چنان كه ميفرمايد: « فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً»؛[5] اين مردم جز سنّت و روشي را كه بر اقوام پيشين حاكم بوده است، انتظار دارند هرگز در سنتهاي خدا، تبديل و تحولي نخواهي يافت.
3. قرآن، تاريخ جامعه را آيينة عبرت، ماية تنبيه و بيداري و وسيله شناسايي، علل تعالي و انحطاط ميداند، آنجا كه ميفرمايد:
«لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ»؛[6] در سرگذشت آنان براي خردمندان عبرت است.
4. قرآن به انديشمندان و دل آگاهان دستور ميدهد كه در زندگي اقوام و ملل گذشته به كنجكاوي بپردازيد و از علل قوت و ضعف آنان آگاه شوند و به خاطر اهميتي كه اين نوع تاريخنگري دارد، اين حقيقت را چند بار يادآور ميشود كه ما فقط به مضمون يكي از آنها اشاره ميكنيم.[7]«چرا در روي زمين به سير نميپردازيد، تا سرانجام كساني را كه در دو نيرو افزونتر بودند، و زمين را زير و رو كردند، و به عمران و آبادي پيش از آنها پرداختند، ببينيد آنان گروههايي بودند كه پيامبرانشان با دلايل و گواههاي روشن آمدند، هرگز خداوند به آنها ستم نكرد، بلكه آنان به خود ستم كردند.»[8]يك چنين دستور مؤكد در آيات فراوان به خاطر دو مطلب است:
1. بر تاريخ بشر يك رشته قوانين محكم و استوار، و سنّتهاي لايتغير حكومت ميكند و اين سنّت و به عبارت ديگر واكنشها آن چنان كلي و قطعي است كه ميتواند بر ملل ديگر الگو باشد.
2.حريت و آزادي انسان در تاريخآفريني مورد انكار نيست، از اين جهت دستور ميدهد كه در وضع اقوام گذشته مطالعه كند و خود را در پوشش آن سنّتهاي قطعي قرار دهد كه ماية سعادت و خوشبختي اوست و از گرايش به عواملي كه ماية بدبختي و بدفرجامي است، بپرهيزد.
5. بخش مهمي از مباحث قرآن را، سرگذشت اقوام و ملل گذشته تشكيل ميدهد، قرآن با بيان زندگي پيامبران و ملتهاي گذشته، كليد تحولات تاريخي را از نظر بقاء يا نابودي جوامع، به دست ميدهد و به پيامبر خود دستور ميدهد و ميگويد:
«…. فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»؛[9] سرگذشت اقوام گذشته را براي آنها بازگو كن تا آنان در آن بينديشند.
«قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُروا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ»؛[10] پيش از شما سنّتها و قوانيني بر جوامع حكومت ميكرد و در زمين گردش كنيد، تا روشن گردد كه سرانجام گروهي كه پيامبران خدا را تكذيب كردند، چگونه بوده است؟!
اميرمؤمنان علي ـ عليه السّلام ـ دربارة پيروي تاريخ از يك رشته قوانين منظم، جملهاي دارد كه متن آن را نقل ميكنيم:
«انّ الدهر يجري بالباقينَ كجريه بِالماضينَ»؛[11] روزگار همانطور كه بر گذشتگان حكومت ميكرد، بر شما نيز حكومت خواهد كرد.
يعني اين شما هستيد كه با شناخت قوانين تاريخ، زندگي خود را به نحو احسن بسازيد و از علل ترقي پيروي كرده و از علل انحطاط بپرهيزيد. [12]امام در وصيت گستردهاي به فرزند گرامي خود امام حسن مجتبي نوشته است:
فرزندم من گرچه در تمام طول تاريخ همراه گذشتگان زندگي نكردهآم، ولي اخبار زندگي آنها را با دقت مطالعه كردهام، و آثاري كه از آنها به يادگار مانده بررسي نمودهام و با اين كار گويا من در تمام اين مدت زنده بودهام، و حوادث تلخ و شيرين زندگي را از نزديك مشاهده كردهام، گويا عمر جاويدان داشتهام.»[13]بخش اوّل سؤال در اينجا به پايان رسيده و ميپردازيم به بخش دوّم سؤال كه نقش فرد در تاريخ چه اندازه است، ميباشد.
تأثيراتي كه اكنون افراد در جامعه و تاريخ داشتهاند و پيش بيني ميشود كه در آينده نيز داشته باشند، به پنج نوع قابل تقسيم است:[14]1. تأثير در زمينه اعتباريّات صرف. پارهاي از افراد در زمينههايي از قبيل عرف و عاداب، آداب و رسوم و ارزشهاي زيبايي شناختي يعني ادبيات و هنرها، دست به ابداعات و نوآوريهايي ميزنند كه بعدها مورد استقبال و خوشايند و تقليد سايرين واقع ميشود و رواج و شيوع مييابد و در جامعه منشأ آثاري ميگردد.
2. تأثير در زمينه فنون، صنايع، و اختراعات.
3. تأثير در زمينة علوم و معارف حقيقي.
4. تأثير در زمينة اعتباريات واجد منشأ حقيقي (ارزشهاي ديني، اخلاقي و حقوقي).
تأثيري كه پيامبران، علماي اديان و مذاهب، و عالمان و فيلسوفان اخلاق و حقوق در جامعه ميگذارند.
5. تأثير در زمينة قدرتهاي اجتماعي. قدرتهاي اجتماعي نيز اقسام گوناگون دارد. از جمله:قدرت سياسي، قدرت نظامي و تسليحاتي، قدرت اقتصادي، و قدرت تبليغاتي.
معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
1. جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن و فلسفه تاريخ و محركهاي آن.
پي نوشت ها:
[1] . سبحاني، جعفر، فلسفه تاريخ و محركهاي آن، قم، انتشارات مكتب اسلام، چاپ اوّل، 1376، ص 42.
[2] . اعراف/ 34.
[3] . اعراف/ 34.
[4] . فلسفه تاريخ و محركهاي آن، همان، ص 125.
[5] . فاطر/ 43.
[6] . يوسف/ 111.
[7] . يوسف/ 109؛ حج/ 46؛ روم/ 9؛ غافر/ 21 و 82؛ محمد/ 10؛ آل عمران/ 137؛ انعام/ 11.
[8] . روم/ 9.
[9] . اعراف/ 176.
[10] . آل عمران/ 137.
[11] . نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 157.
[12] . سبحاني، جعفر، فلسفه تاريخ و محركهاي آن، قم، انتشارات مكتب اسلامي، چاپ اوّل، 1376 هـ .ش، ص 130.
[13] . نهج البلاغه، نامه 31.
[14] . مصباح يزدي، محمد تقي، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، قم، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوّم، 1379 هـ .ش، ص 237.