نگاهي به درونمايه و محور سوره هاي جزء سي ام قرآن (3)
مترجم: محمد تقدمي صابري
سوره ي علق
دانش و ايمان، درمان سرکشي
پيامبر خدا حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، به آسمان مي نگريست و لحظه ي آغاز شکوهمند را انتظار مي کشيد، او مي دانست که فرستاده ي خداست، ليک چه هنگام وحي بر او فرود مي آيد تا او را به آشکار کردن حق، همان چيزي که با شوق بسيار در پي آن بود، فرمان دهد؟
خانه ي کعبه، پيامبر را بانگ مي زد تا او را از سنگهاي گنگي که در پيرامونش آويخته شده بودند و با رويگرداني از خدا، آشکار پرستيده مي شدند، رهايي دهد… .
انسانهاي ستمديده در گوشه و کنار جزيره ي عربي، بي شکيب او را انتظار مي کشيدند… و اينگونه بود که نداي وحي در کوههاي مکه طنين انداز شد و جبرئيل با نوري که در گذر زمان همچنان باقي است، فرود آمد… .
… سوره ي علق فرود آمد و شايد وحي عصر فراخواندن را فرا روي بشريّت آغازيد، بدين اعتبار که پس از روزگار پيامبر، همراه و ملازم آدمي است…
ليک، محور سوره ي علق چيست؟ در نهاد آدمي همانا کبري نهفته است، که احساس بي نيازي را در او برانگيخته، احساس نيازمندي را از او دور مي سازد، چنانچه آدمي از اين بيماري سخت آگاهي نيابد، نعمتهاي الهي مگر سرکشي را در او فزوني نمي بخشد و سرکشي، رهوار هلاک است.
امّا اگر آدمي به ياد آورد و دانست که در ذات خود، نادان، مستمند و بينواست و پروردگار است که به وسيله ي قلم او را آموزش داد و به هنگام خواندن، خداوند که شايسته ستايش و بزرگي است، کريمترين است نه او که ياد مي گيرد و به واسطه ي دانش خويش سرکش مي شود و ثروت، نعمتي از سوي خداست، در برابر اينها جز سپاس و ستايش پروردگار چاره اي نخواهد داشت و ديگر سرکشي نخواهد کرد يا با حق رو به رو نخواهد شد و مقام و خاندان نيز چنين هستند.
اگر آدمي اين را بداند، در نهاد خويش اطمينان را احساس خواهد کرد، بلکه خواهد توانست- به اذن خدا- از رهگذر نعمتهاي پروردگار، تکبّر جان خويش را درمان کند و هرچه پروردگار نعمتهاي خويش را بر او افزون کند، او سپاس خود را در برابر پروردگار و فروتني خود را در برابر بندگان فزوني مي بخشد و حقوق خداوند را بيشتر بر جاي مي آورد.
به نظر مي رسد محور سوره ي علق اين باشد: درمان سرکشي آدمي به هنگام برخورداري از نعمتهاي دانش، ثروت و يا مقام، اين درمان از رهگذر فزوني بخشي به بندگي او صورت مي پذيرد. سوره ي علق با فرمان به سجده کردن، که نردبان آدمي به سوي خداست، پايان مي پذيرد.
سوره ي قدر
شب قدر، جشنواره ي شايستگان
از آن رو که حقيقت واحد، بازشده، گسترده مي گردد و تمرکز يافته، به هدايت و دلايل آشکار بدل مي شود، قرآن در برخي از سوره هاي خود مانند بقره، اين حقيقت را مي گستراند و در سوره ي کوتاهي همانند قدر، آن را به اختصار برگزار مي کند؛ سوره ي قدري که اگر با ژرفايي در آن انديشه کنيم، قرآن را به تمامي در آن خواهيم ديد.
خداوند، کتاب خويش را در شب قدر فرو فرستاد؛ شبي چنان بزرگ، که خرد، ابعاد را فرانگيرد، چه، از هزار ماه ارجمندتر است… از چه رو؟ زيرا ميعادگاه انسان نيکوکار با فرشتگان پروردگار و از آنها برتر، با روح است… و فرشتگان و روح آن گاه که فرود مي آيند، آنچه را که خداوند از هر فرماني، مقدر ساخته، با خود مي آورند.
در اين شب که فرشتگان پروردگار و روح با بندگان شايسته ي خدا پيوسته در ارتباط هستند، رحمت، برکت و آموزش پروردگار در واژه ي «سلام» جلوه گر مي شود در طول شب تا دمِ صبح ادامه پيدا مي کند. سوره ي قدر اينگونه روشن مي سازد که پيوند ميان آدمي و فرشتگان خدا و روح، چگونه بايد باشد، اين پيوند که در قرآن، برکتها و تقديرهاي حکيمانه جلوه گر مي شود، از بزرگترين حقايق قرآن است.
سوره ي بيّنه
پيامبر و پيام يگانگي و يکپارچگي
آدمي مگر با هدايتي (البيّنة) از سوي پروردگار، نمي تواند از گودال گمراهي برون آيد. پروردگار نيز مردمان را بر پيروي از اين هدايت، آنگاه که به سويشان مي آيد، مجبور نساخته، اين است که مي بينيم برخي از مردم، هدايت مي يابند و بيشتر آنان با پيروي از هواي نفس، از آن گمراه مي گردند و اينگونه است که مردمان از يکديگر جدا مي گردند.
اختلافات مردم، هرگز در هدايتي نيست که از سوي پروردگار، آنان را فرا مي رسد، چه، آن هدايت فرمانشان مي دهد، بدون هيچ اختلافي، پروردگار را پرستش مي کنند.
آيات سوره ي بيّنه، در پيرامون اين محورهاي سه گانه است و بينشهاي بسياري را که در کتاب گرامي قرآن با گستردگي بيان شده، چکيده کرده، ويژگيهاي بينه (هدايت و دليل آشکار) را توضيح داده است؛ اين هدايت و دليل آشکار، در فرستاده ي پروردگار، که از سوي او کتابي پاک و به دور از هر دروغ و باطل مي آورد و مردمان را به توحيد ناب، بدون هيچ شايعه ي مادّي فرا مي خواند، جلوه گر مي شود.
اختلافي که ميان مردمان پراکنده شده، به قرآن باز مي گردد، چه، بر پايه ي داوري اين کتاب، هر که به رسالتهاي الهي کفر ورزد، بدترين آفريدگان است، چه از اهل کتاب باشد چه از مشرکان و بهترين آفريدگان، مؤمناني هستند که پروردگار، باغهاي هميشگي را پاداش آنان مي سازد و از آنان خشنود شده خشنودي خويش را روزي آنان مي گرداند و تمام اينها به سبب ترسي است که از او داشتند.
سوره ي زلزله
قانون پاداش الهي
زندگاني دنيا، که با خوبي، بدي، نظامها، رويدادها و پديده هايش، چشمها و دلهايمان را آکنده مي کند، مگر سايه اي کمرنگ از آن زندگاني پرپهنه، گسترده و جاودان نيست و ما تنها به اين دنيا آورده شده ايم که در آن آماده گرديم و از نيکيها توشه برداريم.
ما در دنيا بيمهايي مي بينيم که هراسانمان مي کند و دلهايمان را از جاي برمي کند، از جمله، زلزله هاي طبيعي، که در زماني اندکي، شهري بزرگ را که آدمي در پي قرون متمادي بنا کرده، در کام خود فرو مي برد و با اين همه، مگر زلزله اي محدود که قسمتي از زمين را فرا مي گيرد، نيست، پس چگونه باشد اگر زلزله اي گسترده، تمامي زمين را فراگيرد؟! اگر چنين شود، چه منظره ي هراسناک، وحشت عظيم و فاجعه ي بزرگي خواهد بود!
قانون پروردگار در پيرامون پاداش، در بينشي جلوه گر مي شود که سوره ي زلزال آن را بيان داشته است؛ هر که هموزن ذرّه اي نيکي يا بدي کند، نتيجه ي آن را خواهد ديد. اين سخن از آن رو گفته مي شود که آدمي کردار خويش را، که به روز آخرت در برابر ديدگانش جلوه مي کند، کوچک نشمرد؛ در همان روزِ سنگيني که زمين به لرزش شديد خود، لرزانده مي شود و پيکرها، معادن و اجسام گوناگوني را که در خود دارد، به بيرون مي افکند و حيرتي بر آدمي چيره مي گردد و او مي پرسد: زمين را چه شده است؟ در آن هنگام، مردمان بر اساس کرده ها و رتبه هايشان به راههاي گوناگوني روند.
در روز رستاخيز حتي اندک ترين کرداري که به خيال آدمي آيد، گم نمي گردد، از وسوسه اي دروني تا برقي از نگاه و نيم واژه اي يا اندک حرکتي، تمام اينها ضبط شوند و آدمي خوب و بد آنها را خواهد ديد.
اگر ذرّه اي از خوبي در فرجام ما اثر مي گذارد، پس بر ماست هر اندازه که توان داريم از آن توشه برگيريم و اگر بر هر ذره اي از بدي بايد حساب پس دهيم، برماست که از آن پروا کنيم.
سوره ي عاديات
درسي از ايثار و جانفشاني
براي آنکه دريابيم مجاهدان، نزد پروردگار چه اندازه گرامي اند و براي آنکه عظمت ماديانهاي آنان را بدانيم که در راه خدا با همهمه مي تازند، قرآن به اين ماديانها سوگند ياد مي کند، چه، آنها در شمار وسايلي هستند که پرتوي اسلام و بندگان برگزيده ي او را به کرانه هاي گيتي مي کشانند؛ همان بندگاني که خويش را در راه گسترش دعوت پروردگار وانهادند.
اسبهاي تازان به شوق شکست دادن دشمنان خدا و محقق ساختن اهداف او، در شتاب از اندازه گذشتند.
سياق با شيوايي نافذ، نبردي پيروز را به تصوير مي کشد، که مجاهدان در نبرد، سوار بر اسباني هستند که مي دوند و نفس نفس مي زنند و برق از سمهايشان مي جهد، آنان سپس سپيده دمان بر دشمنان مي تازند و گردي انبوه به پا مي کنند و به ميان هدف مي رسند. پس از به نمايش نهادن اين تصوير، سياق براي گراميداشت آن، بدان سوگند ياد مي کند (زيرا پيکارگري و جهاد، نهايت جود، دليري و از خود گذشتگي است) وانگاه بيان مي دارد که سرشت نخستينِ آدمي، (پيش از آن که تربيت و پاک شود) ناسپاسي و بخل است و او به راستي مال را براي خويش مي خواهد و بر آن است آن در انحصار خود درآورد، ليک چه هنگام به راستي لغزش خويش را درمي يابد؟ آن هنگام که کورها، از پيکرهايي که در خود نهان داشته اند، پرده برمي دارند و سينه ها رازهايي را که در خود جاي داده اند، بيرون مي ريزند، آن روز است که آدمي درمي يابد، پروردگارش به او نيک آگاه است.
سوره ي عاديات که در برخي از روايات، همسنگ نيمي از قرآن شناخته شده، اين گونه آدمي را بر ايثار و جانفشاني در راه خدا مي پرورد.
سوره ي قارعه
… و زنگ رستاخيز نواخته مي شود
خداوند هر چيزي را به اندازه آفريد و هر آنچه در پيرامون تو جاي گرفته، به دقت آهنگين و سنجيده است، از اين رو آيا رواست که آدمي بدون هيچ نظم و حسابي زندگي خويش را بيهوده بگذراند؟ هرگز؛ زندگي او ديگر چيزي است که بدان رسيدگي خواهد شد و انديشه، وسوسه، تصميم و هر سخن يا حرکت او در کارنامه اش ضبط خواهد شد و بر اوست کارهاي شايسته اش را افزون کند تا ترازوي کردارش از آن سنگين گردد، اگر چنين نکند، آتشي سوزنده، فرجام او خواهد بود، امّا چه هنگام؟
آن هنگام که زنگ رستاخيز نواخته مي شود و مردمان بدان روز چون پروانه ها و ملخهاي پراکنده گردند و کوهها مانند پشمهاي زده شده ي رنگين شود.
سوره ي تکاثر
آدمي زاده، از آز تا مرگ
ميان نياز و آز آدمي فاضلي بسيار است و آنچه او را از ياد خدا و بزرگيها باز مي دارد، نياز او نيست، بل آز اوست که بر آنش وامي دارد اموال و اولاد بسياري گردآورد. آدمي زاده چون گور خويش بيند، مال و فرزندانش سودي نرسانند و او بر نعمتهايي که از خداوند دريافت داشته، حساب پس خواهد داد و آنچه او را از ياد خدا باز مي داشت، نابود خواهد شد، چه، او به عين اليقين دوزخ را خواهد ديد… سوره ي تکاثر اينگونه از راه يادآوري مرگ، حساب و کيفر، حالت بي توجهي آدمي در دنيا را بررسي و درمان مي کند.
سوره ي عصر
ايمان، مايه ي پيروزي انسان
آدمي زاده مي پندارد هر اندازه عمرش به درازا کشد، بزرگ شود و فزوني يابد… ليک حقيقت به تمامي رويي دگر دارد، چه هر دوره اي که از عمر او سپري مي شود، مرگش نزديکتر مي گردد و سرمايه ي زندگاني او به کاستي روي مي نهد و آنچه از آن بر جاي مانده، اندک مي شود. بنابراين آدمي زاده در دنياي خويش، هر فزوني که بيند، براي او کاستي خواهد بود و او چونان يخ فروشي است که در روزي گرم، هر آن سرمايه ي خويش، بيش مي بازد.
براي آنکه آدمي از واقعيت زمان آگاه گردد و بداند چگونه زمان، لحظه به لحظه، عمرش را در کام خويش فرو مي برد و سپس بدانها چگونه بايد در برابر باختن عمر، ايستادگي کرد، سوره ي عصر، چونان چکيده اي از بينشهاي قرآن در اين موضوع اساسي، فرود آمده است؛ سوره اي که اگر آدمي آن را دريابد، حقيقت عمر و دنياي پيرامون خويش را دريافته است.
سوگند به زمان، که اگر ايمان نيابي، دستخوش زيان هستي و هر لحظه از عمرت را که بدون ايمان و کردار نيک بگذراني، جزيي از هستي خويش را تباه ساخته اي، ليک آدمي از اين دشمن خطرناک در غفلت به سر مي برد، مگر مؤمنان که يکديگر را به حق و شکيبايي سفارش مي کنند.
سوره ي همزه
تکبّر، زياني بزرگ
در نُه آيه ي خجسته، سوره ي هُمَزه حالت متکبر بازنده اي را بيان مي دارد، که با حالت مؤمن سفارش کننده به حق و شکيبايي، اختلاف دارد؛ اين اختلاف هنگامي نمايان مي شود که ويژگي باختن جلوه گر مي شود. پس هرکه بپندارد دنيا را برده است، مال آن را گرد مي آورد و آن را برمي شمرد و با بدگويي و عيبجويي بر مردمان تکبّر مي ورزد و چه باختني بزرگتر از اينکه آدمي را به آتشي افکنده که استخوانهايش را خرد کند، آيا آتش، افزوخته نيست و به دلها نمي رسد؟ دوزخ به راستي زنداني دربسته به صورت ستونهاي دراز است.
واي و نفرين بر آنان که از روي برتري جويي و خودبزرگ بيني در روي مردمان، آنان را بد مي گويند و از روي فساد و فتنه انگيزي، چون مردمان نيستند، از آنان عيبجويي مي کنند. ميان کساني از ايشان که آشکارا کفر مي ورزند و يا ادّعاي ايمان دارند، تفاوتي نيست و اين ويژگيها، ويژگيهاي مؤمنان نباشد و ميان خداوند و هيچ آفريده اي، خويشاوندي و يا قرابتي نباشد که او را از کيفر اين کردارهاي گنهکارانه بازدارد.
سوره ي فيل
امنيت و ايمان
بسيارند عبرتهاي تاريخي که نشانه هاي آن بر برگهاي روزگار و حافظه ي نسلها، هماره برجاست، ليک اندک اند کساني که از غوغاي اکنونشان به پناهگاه تاريخ روي آورندو با ژرفايي در آن انديشه کنند و از آن اندرز آموزند.
داستان فيلهايي که در ناحيه ي مُغَمَّس، از نواحي مکه، فرود آمدند و قريشيان از آنها هراسيدند و با گريز به کوهها پناه آوردند، همچنان در حافظه ي مردمان مکه بر جاي مانده است، ليک قريش، که پروردگار او را از آن مصيبت در امان داشت، به نعمتهاي پروردگار کفر ورزيد و آيات او را انکار کرد، از اين رو وحي فرود آمد تا اين نعمتها را به آنان يادآور شود.
جزيره ي عربي سرگرم کشمکشهاي خونيني بود… ليک مکه، به سان جزيره اي آرام در دريايي خروشان، سرزميني امن بود، تا اينکه پادشاه يمن (ابرهه) در تلاش شد بر آن بتازد، ليک ابرهه در پي به پرواز درآمدن پرندگان شگفتي که ارتش او را با سنگهايي از گلِ سخت هدف قرار دادند، به پيشينيان خويش پيوست، آيا اين گواهي بر آبروي خانه ي کعبه نيست؟ و نشان از آن ندارد که پروردگار مکيان را گرامي داشته است؟ آيا اين نعمت بزرگ، شايسته ي آن نيست که مکيان با ايمان به خدا و رسالتهاي او، آن را سپاس گويند؟
سوره ي قريش
مژده هاي تمدن اسلامي
اينها به راستي پيش درآمد رسالت و نويد تمدني بودند [نابود کردن ابرهه و سپاهيانش]، زيرا در قريش از آيين يکتاپرستي ابراهيم، چيزي برجاي مانده بود.
آيا قريشيان کعبه را که خداوند از مصيبتها در امانش داشت، گرامي نمي داشتند؟ آيا خداوند نمي توانست در ميان مکيان، فرستاده اي برانگيزد تا آنان پيام رسان پروردگار به کرانه هاي گيتي شوند؟ آيا خداوند پيشوايان مسلمانان را از بني هاشم، که گزيدگان قريش بودند، برنگزيد؟ آيا او فرزندان محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) را از ميان اين برگزيدگان، گزين نکرد؟
آري؛ پروردگار قريشيان را در پيرامون خانه خود و کوچ زمستانه و تابستانه ي آنان، الفت داد و براي آنان شهري فراهم آورد که در ميان شهرهاي جزيره ي عربي از همه پيشرفته تر بود، پس بايد خداوندِ آن خانه را بپرستند و از خرافه هاي جاهليت که در اندازه و زيبنده ي تمدن آنان نيست، کناره گيرند. آيا پروردگارِ اين خانه، آنان را در گرسنگي، غذا نداد؟ و از بيم دشمن آسوده خاطر نساخت؟ بر اين بنيان ماندن بر افسانه هاي پس ماندگي و هراس از چه رو؟
سوره ي قريش براي کامل کردن بينشهاي سوره ي فيل آمده است، چندان که گفته اند اين دو سوره، سوره اي واحد هستند.
سوره ي ماعون
مسلمان، از گفتار تا کردار
قرآن معيار است و بدون آن، آدمي از خود هيچ شناختي ندارد تا بداند که کيست؟ و چگونه است؟ آيا خود دوستي کاري نمي کند که او بپندارد، همواره بر راه درست جاي دارد؟ در حالي که معيارهايي وجود دارد که اگر او با آنها برابر باشد، نيکوکار خواهد بود وگرنه، آرزو، گمان و ادعا او را از چيزي بي نياز نمي سازد.
بسنده نيست کسي ادعا کند مسلمان است و به آخرت ايمان دارد، بلکه بايسته است کردارش، گفتار او را تصديق کند. سوره ي ماعون اين حقيقت را براي ما يادآور مي شود و ويژگيهاي کسي را بيان مي دارد که روز جزا را دروغ مي خواند، اگرچه مدعي تصديق آن است، اين ويژگيها عبارتند از: راندن يتيم، رويگرداني از بينوايان، خوار شمردن نماز و رياکاري در آن و بازداشتن خير و نيکي از شايستگان آن.
اين سوره خجسته آمده تا ميان کسي که به راستي روز جزا را باور دارد و آن که دروغش مي انگارد، جدايي افکند.
سوره ي کوثر
خاندان پيامبر، اميدِ آيين اسلام
قرآن، آموزه هاي رباني را، که در سوره هاي بزرگ بيان داشته، در سه آيه کوتاه، خلاصه کرده است، اين سه آيا با هم معجزه اي در حکمت گويي و سخنوري به شمار مي آيد.
اين قرآن و اين خاندان پاک و امتي که پروردگار با قرآن و عترت پيامبر، خجسته اش کرده، به تمامي همان کوثري است که خداوند به برگزيده ي گرامي خويش، حضرت محمد بن عبدالله (صلي الله عليه و آله و سلم) ارزاني داشته و هر آن که اين دنباله ي خجسته را دارا باشد، چگونه بي تبار (ابتر) خواهد بود؟
بي تبار همانا کسي است که از محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بيزاري مي جويد، نسل چنين انساني بريده، جاهليت او نابود مي شود، همانگونه که تاريکي با دميدن سپيده، به نابودي مي گرايد.
براي سپاسگزاري نعمتي چون کوثر و فزون خواهي، پيامبر، براي پروردگارش نماز مي گذارد و قرباني مي کند و ما نيز چنين مي کنيم.
سوره ي کافرون
ناسازگاري توحيد با شرک
آيا مي داني چرا پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم)- بر اساس روايت معروف- سوره ي کافرون را ربعي از قرآن دانسته است؟ شايد از آن رو که نيمي از قرآن و يا بيشتر، آدمي را به حقايق توحيد رهنمون مي کند و توحيد در جاي خود از دو بخش ايمان به خدا و نفي شرک، تشکيل شده و ما در اين سوره چکيده اي از نپذيرفتن شريکان پروردگار را در ربعي از قرآن مي يابيم.
بيزاري از آنچه مشرکان مي پرستند و اين سخن که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به بتهاي آنان ايمان نمي آورد، در اين سوره تکرار شده تا به روشني خط توحيد از خط شرک جدا گردد.
سوره نصر
سنّت ياري پروردگار
پس از پيکاري خستگي ناپذير و انتظاري طولاني، ياري و پيروزي پروردگار، که مؤمنان از پس آن، جز هدايت مردمان به سوي حق را چشم نمي دارند، فرا مي رسد… و اينگونه است که مؤمنان با ديدن اينکه مردمان دسته دسته به آيين خدا درمي آيند، شادمان مي شوند. اين بشارتي بزرگ است، ليک مؤمنان را فريب نمي دهد، بل ايشان اين ياري و پيروزي پروردگار را براي جانهايشان که شيفته ي دوستي خداست، نردباني روحي مي کنند و او را تسبيح گفته، ستايش مي نمايند و از او آمرزش مي طلبند.
تسبيح پروردگار، راه شناخت و نزديکي به اوست و سپاس او، راهکار بازداشتن فريب و خودبزرگ بيني از جان است و آمرزش نيز راه کامل کردن کاستيهاست. اين سوره ي گرامي، برنامه هاي مؤمن به هنگام فرا رسيدن ياري پروردگار و يا هر فضل ديگر را، به کوتاهي ارايه مي دهد.
سوره ي مسد
فرجام کفرورزي خيانتکار
خويشاونديِ خود را گسست و خيانت ورزيد، او بر اساس عرف و ارزشهاي اعراب، بايد از برادرزاده ي خويش، پشتيباني مي کرد. پروردگار دست و خويشي او را بريد و او و آنها [دست و خويشي] را نابود ساخت.
آيا اموالش که براي آن از عرف عرب و ارزشهاي بني هاشم، بيرون شد، او را سودي رساند؟ هرگز؛ ابولهب [لهب= زبانه آتش] خوانده مي شد و در زبانه ي آتش درآمد. همسرش نيز که سخن چيني مي کرد و آتش فتنه را برمي افروخت و بر گردنش طنابي از ليف خرما بود، فرجامي چنين داشت.
سوره ي اخلاص
حقايق عرفان
آيا پروردگار زن و فرزندي دارد؟ قرآن براي دانشمنداني که در دايره ي توحيد ژرف انديشي مي کنند، چه فراهم آورده است؟ چگونه چند واژه، بينشهاي وحياني در شناخت پروردگار را چکيده مي کند تا اينکه ثلثي از قرآن شود؟
آري؛ سوره ي اخلاص، يگانگي پاکي را به پروردگارمان نسبت مي دهد، که در آخرالزمان، تشنگي ژرف انديشان را فرو مي نشاند و رهنمودهاي قرآن در حقايق عرفان را، چکيده مي کند.
سوره ي اخلاص ما را فرمان مي دهد تا بي پرده و از روي پاکي بگوييم: پروردگار يکتاست. يکتايي چه معنايي مي دهد؟ سوره مي گويد: «الله الصمد» پروردگار، درون و اجزايي ندارد، اينک بايد پرسيد: تأويل صمد چيست؟ آيه ي بعدي مي گويد: «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» اجزايي از بيرون در پروردگار پاک، وارد نمي شود و از او نيز اجزايي بيرون نمي آيد. ما در پي آنيم که دريابيم حقيقت احديّت و صمديّت چيست و چگونه پروردگار بالاتر از آن است که زاد و ولد داشته باشد؟ آيه ي پاياني پاسخ مي دهد: حقيقت آن است که او همانندي ندارد، اگر پدر باشد، پسرِ او بايد همانند و همپايه ي او باشد و اگر فرزند باشد، پدرش بايد از او برتر يا با او برابر باشد. پاک باد پروردگار از همگوني با آفريدگان!
سوره ي فلق
جرعه اي از شجاعت و پرتويي از اراده
آن هنگام که وسوسه ها و بيمها دل آدمي را فرا مي گيرند و او به جرعه اي شجاعت يا پرتويي اراده نيازمند مي شود، بايد سوره ي فلق را برخواند، تا بينشهاي آن، روح آرامش را در نهاد او جاي دهد و نور اراده را در قلبش بتاباند و از رهگذر آن از گزند هر گزند رسان و از شرّ تاريکي، چون فراگير مي شود و از شرّ دمندگان در گره ها، که با واژه هاي زهرآگين خود، فساد و شرارت مي آفرينند و از شرّ انديشه هاي منفي آنان و چشم شورشان و سرانجام از شرّ حسد، چون به انديشه ي حسود درآيد، به پروردگار پناه برد.
سوره ي ناس
پناهجويي از گمراهي
سوره ي فلق براي ما يادآور شد چگونه از گزند آفريدگان به پروردگار پناه بريم و سوره ي ناس، که قرآن بدان پايان مي پذيرد، براي ما يادآور مي شود که چگونه از گمراهي به خداوند پناه بريم.
شرّ و گزند در سوره ي فلق، گويا مادّي و در سوره ي ناس معنوي است که به گونه هاي گزندهاي دنيوي و اُخروي کشيده مي شود، اين خطر در وسوسه زباني (الوسواس الخناس) جلوه گر مي شود، همان چيزي که اراده و دانايي آدمي را از ميان مي برد و از جن يا شيطان برمي خيزد و چونان خون در رگهاي آدمي جاري مي شود. همچنين اين وسوسه گاه از مردماني برمي خيزد که از القاء ات شيطان اثر پذيرفته اند.
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.
/ج