الف) مقدمه
تذکر این نکته را به عنوان مقدمه خاطرنشان می سازیم که: «آفرینش» لباس «بوجود آمدن» است که خداوند آن را بر پیکره «نیستی» (عدم) پوشانده و با «بوجود آوردن همه» آنها را از زاویه نیستی به گرمای خورشید هستی منتقل ساخته؛ از این رو «وجود» خود نعمتی است که از آبشار الطاف الهی سرچشمه گرفته و اگر چیزی که امکان و شایستگی آفرینش و به وجود آمدن داشت اما آفریده نمی شد آن وقت جای انتقاد بود. زیرا عقلاً و فطرتاً معلوم است که همیشه «بودن» و «داشتن» بهتر از «نبودن» و «نداشتن» است. درباره هدف آفرینش چند نکته گفتنی است؛ اول آنکه، معناى هدف باید مشخص شود. «هدف براى هر کار و هر راه، نقطه اى است که آن راه و کار، به آن ختم مى شود». دقت کافى در این نکته، ما را از خطاهاى بسیارى ایمنى مى بخشد. در طول تاریخ بشر، این خطاها بر سر راه کسانى قرار گرفته است که به معناى صحیح «هدف» نیندیشیده و یا آن را نیافته اند. از این رو، به غلط آنچه را که لازمه زندگى و یا از اجزاء حیات دنیوى بشر بوده و در مواردى ایده آل براى بخشى از زندگى به حساب مى آمده، هدف براى کل حیات تلقى نموده اند؛ و با توجه به چگونگى این تلقى و انتخاب، دچار زیان در زندگى یا شکست هاى روحى شده اند. در این باب، مى توان به کسانى اشاره کرد که بهره مندى از لذت ها و شهوت ها را هدف دانسته اند؛ در حالى که این تصور غلطى است؛ چرا که آنچه جزء زندگى است نمى تواند هدف زندگى باشد. براى چنین افرادى پس از پایان زندگى، یعنى حیات دنیوى، رسیدن به هدف، هیچ تصویرى ندارد. یا کسانى که رسیدن به مدارج عالى علمى را هدف زندگى خود دانسته اند، علاوه بر آنکه ممکن است در رسیدن به این مطلوب ناکام مانده و به دلیل احساس شکست، دید منفى و مأیوسانه اى نسبت به زندگى بیابند؛ در صورت موفقیت نیز، پس از پایان زندگى دنیوى، نیل به هدف دیگر براى آنان معنا نخواهد داشت. بنابراین، باید «زندگى» و «هدف از زندگى» از یکدیگر متمایز شوند و آنچه داخل در محدوده زندگى است، هدف زندگى تلقى نشود. به هر صورت، هنگام پرداختن به پرسش از هدف زندگى، باید مافوق حیات طبیعى قرار گیریم؛ تا سراغ آن را در حیات طبیعى محض و شئون آن نگیریم. براى آگاهى بیشتر ر.ک: عبدالله نصرى، تکاپوگر اندیشه ها (زندگى، آثار و اندیشه هاى استاد محمد تقى جعفرى)، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ص 220. دوم: باید هدف را به درستى بشناسیم. روشن است که متفکران و اندیشمندان بسیارى در همه جوامع با توجه به مکاتب گوناگون در طول تاریخ، هدفهاى متفاوتى براى زندگى ترسیم و ارائه کرده اند. امّا این بدان معنا نیست که همه این نظرها درست و همه این هدفها صحیح شناخته و به دیگران شناسانده شده باشد. ضدیت و یا تناقض بسیارى از این هدفها، نشانگر صحت این مدعا است. بیان یک مثال قدرى از اهمیت این نکته پرده بر مى دارد. فرض کنید بیمارى دارید که نیاز فورى به دارویى خاص دارد. از طرفى، شما مى دانید که این دارو تنها در یک داروخانه عرضه مى شود؛ امّا شما این داروخانه را نمى شناسید. اکنون درمى یابید که دانستن نام یا مشخصات این داروخانه از طرفى و یافتن آدرس آن از طرف دیگر؛ تا چه حد ضرورى و جدى است. یعنى، همان قدر که دانستن نام و مشخصات داروخانه براى یافتن دارو مهم است، این که شما از کدام خیابان و به چه شکلى بروید تا به آن داروخانه برسید، اهمیت خواهد داشت. بدون شک اگر نام و آدرس و چگونگى رفتن به داروخانه به صورت اشتباه در اختیار شما قرار گیرد، لطمه اى جانسوز و جبران ناپذیر براى شما در پى خواهد آورد. در اولین قدم از جستجو، براى یافتن هدف زندگى و راه رسیدن به آن، پاى ما به زنگ خطرى برخورد مى کند که هر چند تکان دهنده است، براى هوشیارى و دقت بیشتر سودمند خواهد بود. آن زنگ خطر با زبان خود به ما چنین مى گوید: «تنها یک بار این راه را خواهى رفت و یک بار زندگى را تجربه خواهى کرد» این اخطار و گوش زد مهم و جدّى، ما را بر آن مى دارد که با دقتى متناسب با اهمیت موضوع و موشکافى بسیار، به کاوش بپردازیم و ضریب اطمینان بالایى براى یافته خود دست و پا کنیم. با توجه به نکات مذکور متوجه خواهیم شد که شناخت هدف زندگى، کار آسانى نیست تا در توان ما یا امثال ما که خود براى اولین و آخرین بار از این راه مى گذریم، بگنجد. گویى باید دستى از آستین غیب برآید و با انگشت اشاره اى، هدف و سمت و سوى آن را به ما بنماید. خوشبختانه و با کمال شعف باید بگوییم این دست برآمده و در تعیین هدف و چگونگى رسیدن به آن، کارى کارستان کرده است. خداوند مهربان که دوست دارد ما سعادتمند و نیک فرجام باشیم و بر ناتوانى ما بدون هدایت های او در این باب، علیم است؛ حکیمانه و مشفقانه در حالى که به همه جهان هستى احاطه داشته، رمز و راز آن را از آغاز تا انجام مى داند؛ هدف زندگى و راه رسیدن به آن را به خوبى و پله پله به ما مى آموزد؛ و ما که این را کامل ترین و مطمئن ترین تعلیم مى دانیم، با استفاده از آیات قرآنى یعنى سخن خداوند آن را براى شما باز مى گوییم. خداوند متعال در آیات گوناگون این حقیقت را براى ما بازگفته که همه جهان هستى و از جمله انسان به عالم بالا بازخواهند گشت و فرجام تمامى امور و پایان زندگى به سوى خداوند و از آنِ اوست: «وَ إِلَى اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ؛ و فرجام کارها به سوى اوست»، (لقمان / 22). «وَ إِلَى اللّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ؛ و [همه] کارها به سوى خدا بازگردانده مى شود»، (آل عمران / 109). بر این اساس هدف، غایت، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر تصویر کرده است، فقط خداست و بس. آدمى با جدا شدن از اصل و حقیقت خویش که همان «روح خدا» است، دوباره به سوى خداوند در حرکت است و در واقع تمامى جهان به سوى آن هدف در سیلان و جریانند و ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، چه بدانیم و چه ندانیم رو به سوى آن هدف و غایت داریم. هدفى که ماوراء زندگى و عالم مادى بلکه محیط بر عوالم بالاتر، برتر و دیگر است. بنابراین، هدف از زیستن آدمى در این دنیا، بازگشت اوست به اصل خویش؛ و این عبارت است از حرکت و صعود و بازگشت به سوى خداوند. به بیان دیگر، انسان تنزل یافته باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و کمالات از دست رفته، محدود شده و یا زیر حجاب قرار گرفته خود را باز یابد و به حقیقت اصلى خود نائل شده، در موطن حقیقى یعنى قرب حضرت حق فایز گردد. اما چگونگى رسیدن به این هدف و کیفیت این بازگشت را نیز خداوند متعال خود روشن ساخته است. حضرت حق، رسالت تبیین این چگونگى را بر دوش برترین انسان ها یعنى انبیاء قرار داده است و در واقع در پرتو پیروى از ایشان و عمل به هدایت ها، ارشادات و تعالیم آنان است که آدمى مى تواند به اصل خود یعنى حقیقت انسانیت و روح خدا که هدف اصلى، اصیل و اساسى زندگى اوست، دست یازد. به بخشى از آیات خدا در این باب توجه فرمایید: «…فَاتَّقُوا اللّهَ یا أُولِی الْأَلْبابِ الَّذِینَ آمَنُوا قَدْ أَنْزَلَ اللّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً * رسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ…؛ پس اى خردمندانى که ایمان آورده اید! از خدا بترسید. راستى که خدا سوى شما تذکارى فرو فرستاده است: پیامبرى که آیات روشنگر خدا را بر شما تلاوت مى کند، تا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند، از تاریکى ها به سوى روشنایى بیرون برد»، (طلاق / 10 ـ 11). این آیات با لحن خاصى این حقیقت را مطرح مى کنند که پیامبران آمده اند تا با دستگیرى انسان، او را از تاریکى هایى که به واسطه تنزلش از موطن اصلى خود، در آن افتاده است، خارج ساخته و او را به سوى نور که همان حقیقت انسان و «روح خدا»بودن اوست، ببرند. «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً * وَ داعِیاً إِلَى اللّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِراجاً مُنِیراً؛ اى پیامبر، ما تو را [به سِمت ]گواه و بشارتگر و هشداردهنده فرستادیم؛ و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک»، (احزاب / 45 ـ 46). این عبارات نیز بخوبى حکایتگر این حقیقت است که بعثت انبیا براى دعوت به سوى حضرت حق است و آنان همچون چراغى تابناک، روشنگر راه آدمى در رسیدن به مقصود و هدف زندگى اند. چون رسید اندر سبا این نور شرق غلغلى افتاد در بلقیس و خلق روح هاى مرده جمله پر زدند مردگان از گور تن سر بر زدند یکدگر را مژده مى دادند، هان نک ندایى مى رسد از آسمان زان ندا دینها همى گردند گبز شاخ و برگ دل همى گردند سبز از سلیمان آن نفس چون نفخ صور مردگان را وا رهانید از قبور (مثنوى / 4/839 ـ 843) ناگفته نماند که قرآن کریم، ایمان و عمل صالح را دو رکن اساسى و دو ره توشه مهم براى رسیدن به هدف حقیقى و اصلى انسان در زندگى تلقى کرده است. از میان آیات بسیار، تنها به چند نمونه اشاره مى کنیم: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِینَ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ؛ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم. سپس او را به پست ترین [مراتب ]پستى بازگردانیدیم، مگر کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند که پاداشى بى منت خواهند داشت»، (تین / 4 ـ 6). «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ…؛ واقعا انسان دستخوش زیان است، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند»،(عصر / 2 ـ 3). بنابراین، بر اساس آیات قرآن چند امر روشن گشت: اول، هدف زندگى خارج از آن و در پایان راه آن قرار دارد، نه در متن آن. دوم، هدف زندگى رسیدن و بازگشت به حقیقت اصلى خود یعنى «حقیقت انسان» و «روح خدا» است. سوم، خداوند چگونگى و کیفیت رسیدن به این هدف را توسط انبیاء الهى براى ما روشن ساخته است. خداوند در کنار عقل که حجت درونى است و در راه رسیدن به هدف زندگى ما را به کلیاتى رهنمون مى کند انبیا و کتب آسمانى را به منظور راهنمایى و معرفى جزئیات این راه و مسیر، فرستاده است. چهارم، ایمان و عمل صالح دو رکن اصلى و مهم براى نیل به هدف حقیقى زندگى تلقى شده است. از همه آنچه به طور فشرده و اجمالى گفتیم، روشن مى شود هدف زندگى براى نوجوان، جوان، دانشجو، کارگر، کارمند، پزشک، عارف، هنرمند، معلم، زن، مرد و در یک کلمه «انسان»، یکسان است و البته هر کس به اندازه ایمان و عمل صالح خود که دارد و یا کسب مى کند، مى تواند به هدف حقیقى زندگى دست یابد. معنى این سخن این است که عارف بودن یا مذهبى بودن، لزوما از هنرمند بودن، یا جوان بودن یا تلاشگر بودن یا پزشک و کارگر و … بودن جدا نیست؛ بلکه صاحبان هر شغل و هر حرفه و دارندگان هر ذوق و طبعى، مى توانند با شناخت صحیح هدف زندگى و چگونگى رسیدن به آن و به کار بستن اعمال، عقاید، اوصاف و اخلاق بخصوصى و در یک کلام «ایمان و عمل صالح» در سیر به سوى خداوند و بازگشت به حقیقت انسانى شرکت جویند. با این نگاه به هدف زندگی، تلاش در جهت ایمان وعمل صالح هر چند سخت باشد اما بسیار لذت بخش است. او رو به سوی خدا آوردن هر چند دوری برخی از اطرافیان را به دنبال دارد اما بسیار آرامش بخش و آمیخته با انس و لطف است و هجران از این وصال بسیار جانسوز است چنان که عبدالرحمن جامى در شرح این دو بیت از مولانا جلال الدین رومى: بشنو از نى چون حکایت مى کند و زجدایى ها شکایت مى کند کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند این گونه مى سراید: حبذا روزى که پیش از روز و شب فارغ از اندوه و آزاد از طرب متحد بودیم با شاه وجود حکم غیریت به کلّى محو بود بود اعیانِ جهان بى چند و چون ز امتیاز علمى و عینى مصون نى به لوح علمشان نقش ثبوت نى ز فیض خوان هستى خورده قوت نى ز حق ممتاز و نى از یکدگر غرقه دریاى وحدت سربه سر ناگهان در جنبش آمد بحر جود جمله را در خود ز خود بیخود نمود امتیاز علمى آمد در میان بى نشان را نشان ها شد عیان واجب و ممکن ز هم ممتاز شد رسم و آئین دویى آغاز شد بعد از آن، یک موج دیگر زد محیط سوى ساحل آمد ارواح بسیط موج دیگر زد پدید آمد از آن برزخ جامع میان جسم و جان پیش آن کز زمره اهل حق است نام آن برزخ مثال مطلق است موج دیگر نیز در کار آمده جسم و جسمانى پدیدار آمده جسم هم گردید طورا بعد طور تا به نوع آخرش افتاده دور نوع آخر آدم است و آدمى گشته محروم از مقام محرمى بر مراتب سرنگون کرده عبور پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور گر نگردد باز مسکین زین سفر نیست از وى هیچ کس مهجورتر نى که آغاز حکایت مى کند زین جداییها شکایت مى کند امید آنکه خداوند ما و شما و همه جوانان، دانشجویان و انسان هاى حقیقت جو را در شناخت هدف زندگى و رسیدن به آن، یارى دهد و ما را از اهل معرفت و نوشندگان شراب وصل گرداند. براى آشنایى بیشتر با مباحث پیش گفته، دو کتاب ذیل واقعا خواندنى است: 1. انسان از آغاز تا انجام، علامه سیدمحمدحسین طباطبایى، ترجمه، تحقیق و تعلیقه از صادق لاریجانى، الزهراء، تهران. 2. مقالات، استاد محمد شجاعى، سروش، تهران، ج اول. از منابع زیر نیز مى توانید استفاده نمایید: 1. فلسفه و هدف زندگى، محمد تقى جعفرى. 2. زندگى ایده آل و ایده آل زندگى، محمد تقى جعفرى. 3. انسان از دیدگاه اسلام، عبدالله نصرى. 4. فلسفه و هدف زندگى، زین العابدین قربانى. 5. هدف زندگى، شهید مرتضى مطهرى. جهت پاسخ، خوب است در پایان یک سؤالی از شما داشته باشیم؛ اگر برادر کوچک شما _و یا در آینده_ پسر چهار پنج ساله شما چنین بگوید چرا من مجبورم در خانه باشم؟! من می خواهم فرار کنم! اصلا من می خواهم خودم را از بین ببرم! چرا مرا مجبور می کنید؟! شما چه جوابی برای او دارید؟! واقعیت مطلب این است که وجود یافتن هر چیز، نشانه لطف و تلاش و بخشش وجود دهنده است اگر شخص «کریم و رحیم» لطف نکند جای این سؤال هست که چرا لطف نکردی؟ و تو که می توانستی بیافرینی چرا نیافریدی؟! البته برای حل مشکل خوب است ریشه یابی کنیم در چه هنگامی این نوع پرسش ها و اعتراض ها به ذهن می آید؟ اگر دقت کنیم شاید به این نتیجه برسیم؛ آن گاه که خواسته های ما تامین نشده و یا انتظار ما از زندگی برآورده نشده و یا درباره احتمال عذاب و بازخواست سنگین فکر می کنیم چنین پرسش های ذهن ما را مشغول می کند. اما اگر در مثال بالا؛ پدر و یا برادر بزرگتر تمام خواسته های فرزند را برآورده کنند و زندگی آینده مناسبی برای او ترمیم کنند. به فکر نابودی خود نمی افتد. بنابراین برای حل مشکل از جهت «رفتاری» خوب است ذهن و دل خود را به نعمت های خدا و لطف های او متمرکز کنیم. و زندگی خود را سامان دهیم در این صورت هجوم چنین افکاری به حداقل می رسد. برای رفع نکات ابهام دیگر منتظر مکاتبات بعدی شما هستیم.
بیان دیگر
راز آفرینش یکی از بنیادی ترین مباحث مطرح در طول تاریخ تفکر بشری است و همواره در امتداد قرن ها و عصرها، اذهان بسیاری را به خود مشغول کرده است و بشر در طول تاریخ همواره می خواسته تا بداند که از کجا آمده؟ برای چه آمده؟ و به کجا می رود. به گفته مولوی:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مانده ام سخت عجب کزچه سبب ساخت مرا یا چه بودست مراد وی از این ساختنم
از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
پس پرسش این است که ما چرا آفریده شده ایم و هدف از خلقت انسان چیست و اگر خدا ما را نمی آفرید چه می شد و به اصطلاح به کجای عالم بر می خورد؟
باید توجه داشت که برای پاسخ به این پرسش اساسی، متفکران مختلفی، پا به این عرصه گذارده و در این باره قلم فرسایی کرده اند و البته هر کدام، از زاویه خاصی بینش و جهان بینی خود پاسخ هایی را ارائه کرده اند که در این میان می توان به گفتار عرفا و متکلمان و فلاسفه اشاره کرد که هر گروه خود نیز گاه دارای رویکرد ها و تبیین های متفاوت و مختلفی در این باره هستند که ما برای پرهیز از طولانی شدن سخن از ذکر بسیاری از مطالب صرف نظر کرده و به معرفی منبع، تتبع در این باره را به شما واگذار می کنیم و در عین حال برای آن که دورنمایی از بحث در دسترس ما قرار گیرد به یک تبیین از فلاسفه و یک تبیین از متکلمان درباره فلسفه آفرینش انسان و جهان بسنده کرده و پایان سخن را به تبیین قرآن از فلسفه خلقت اختصاص می دهیم.
نظریه فلاسفه: فلاسفه اسلامی هدف آفرینش انسان را بر مبنای فیاضیت الهی مطرح می سازند. به این بیان که خدا، هستی مطلق و وجود صرف است و از جمیع کمالات وجودی نیز برخوردار است. چنین وجودی منشأ و سرچشمه تمام خیرات و فضایل و کمالات است ذات احدیت واجد همه صفات کمالیه است و هیچ نقص و عیبی در ذات او راه ندارد و همه صفاتش عین ذات متعالی وی هستند ذات واجب الوجود از آن جهت که کامل و تمام است، فیاض علی الاطلاق است چرا که لازمه کمال، فیاضیت است و هر موجودی که کامل باشد فیاض نیز هست و هر موجودی که ناقص باشد از فیض بخشی تهی است، بنابراین فیاضیت مطلقه حق تعالی ایجاب می کند فیض بخشی را و جهان آفرینش نیز محصول عالیه فیض اوست خدا = واجب الوجود –> دارا بودن همه صفات و کمالات –> فیض بخشی یکی از کمالات است –> آفرینش جهان نتیجه صفت فیاضیت است (نصری، عبدالله، فلسفه خلقت انسان، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379).
پس آنچه از مبدأ وجود صادر می شود، صدورش براساس فیض وجودی آن مبدأ است. از آنجا که همه موجودات از ذات احدیت کسب فیض می کنند، هیچ یک از آنها به هیچ وجهی از وجوه، نه سبب وجود اوست و نه غایت وجود او و نه موجب کمالی برای اوست. چرا که درغیر این صورت نمی توان از خدا به عنوان وجودی کامل و مطلق یاد کرد.
نظریه متکلمان:
متکلمان معتزلی معتقدند که خلق موجودات بر خداوند واجب است؛ یعنی آفرینش موجودات از سوی حق تعالی براساس ضرورت انجام گرفته است. در بحث از فاعلیت حق تعالی و کیفیت افعال وی معتزله معتقدند که صدور فعل از خدا برای رسیدن به اغراض و غایاتی زاید بر ذات است یعنی غرض از فعل حق تعالی رساندن خیر و منفعت به بندگان است نه به ذات خود تا اشکال استکمال نفس ذات پیش آید.
توضیح آن که: اگر غرض زاید بر ذات، به خود خداوند بازگشت کند لازمه آن این است که خداوند بعد از رسیدن به هدف خود استکمالی در ذاتش ایجاد شود و این هم با کمال ذاتی حق تعالی منافات دارد چرا که باید قبلا در ذات خداوند نقص فرض شود تا پس از صدور فعل و رسیدن به غایت آن، آن نقص برطرف شود در حالی که می دانیم وجود خداوند سراسر خیر است و کمال و تصور نقص نیز در ذات وی با توحید منافات دارد، بنابراین، غرض زاید بر ذات باید حتما به بندگان برگردد نه به وی تا به اشکالی برنخوریم. یعنی هدف خداوند از خلقت این بوده که به موجودات خیر و منفعت برساند.
من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم
(نصری، عبدالله، فلسفه آفرینش، ص 416، دفتر نشر معارف، چاپ اول 1382).
هدف آفرینش از دیدگاه قرآن:
در چند آیه از قرآن به فلسفه خلقت اشاره شده که خلاصه وار به آنها می پردازیم:
1. «انی جاعل فی الارض خلیفه ؛ همانا من روی زمین جانشین قرار خواهم داد» (بقره، آیه 30) .
این آیه که پیرامون خلقت انسان است هدف از آفرینش انسان را خلافت و جانشینی خدا معرفی می کند. منظور از جانشینی خدا نیز این است که خداوند پرتوی از صفات خود را در درون انسانها به ودیعه نهاده است که اگر این استعدادها به فعلیت برسند، انسان به والاترین مراحل کمال دست خواهد یافت. بنابراین طبق این آیه، هدف از خلقت، «انسان کامل» است.
2. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون؛ و من جن و انس را نیافریدم مگر آن که مرا عبادت کنند» (ذاریات، آیه 56).
بنا بر آیه فوق، هدف خلقت انسان، عبادت و بندگی خداست یعنی انسان باید تن به بندگی خدا و عبودیت وی داده و جز در برابر او در برابر هیچ کس سر فرود نیاورد، باید توجه داشت که منظور از عبادت صرف نماز و روزه و سایر فروعات و اذکار نیست بلکه طبق جهان بینی قرآن هر حرکت و عمل مثبتی که از انسان صورت گیرد به شرط آن که به انگیزه قرب ربوبی و براساس ارزش ها و تکالیف الهی باشد آن عمل و حرکت عبادت است.
3. «انا لله و انا الیه راجعون؛ ما از خداییم و بازگشت ما به سوی اوست» (بقره، آیه 156).
آیه مزبور هم مبدأ انسان را خدا می داند و هم مقصد وی را، چه آن که آغازش از خداست و پایان و سرانجامش نیز به سوی اوست بر طبق این آیه، هدف انسان سیر به سوی خداست.
سیر به سوی خدا، یعنی این که انسان، مراتب وجودی را طی کرده و با «شدن های» خویش، خود را به سوی هستی مطلق کشاند.
4. «الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا و هوالعزیز الغفور؛ او کسی است که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامتان دارای عمل بهتر هستید و او عزیزی آمرزنده است» (ملک، آیه 2).
بنابراین آیه هدف از آفرینش وجود انسان های نیکوکار بوده است و هر انسانی که از عمل نیکوتری برخوردار باشد خود را به هدف آفرینش نزدیکتر ساخته است. در حقیقت این آیه هدف خلقت را نیل انسانها به کمال وجودیشان دانسته است.
نکته:
در برخی آیات قرآن، انسان، به عنوان هدف نهایی خلقت معرفی شده است:
«هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعا؛ او کسی است که آنچه در زمین است برای شما خلق کرد» (بقره، آیه 29).
«الذی جعل لکم الارض فراشا والسماء بناء؛ کسی که برای شما زمین را گسترده و آسمان را برافراشت» (بقره، آیه 22).
نتیجه گیری:
همانگونه که دیده شد خداوند متعال خلقت جهان را به خاطر انسان معرفی می کند واز طرفی هدف از خلقت انسان، رسیدن وی به کمالات خود و به فعلیت رساندن ظرفیت ها و توانایی ها و حصول و دستیابی به قرب ربوبی و در یک کلام هدف آفرینش، انسان کامل است. از این روست که در بعضی احادیث پیامبر گرامی اسلام به عنوان هدف آفرینش معرفی شده است «لولاک لما خلقت الافلاک؛ اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم» (محمد باقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 405، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404).
از آنجا که پیامبر(ص) و امام(ع) کاملترین افراد بشر هستند و غایت خلقت نیز تحقق کاملترین افراد است پس گویی پیامبر و امام غایت وهدف خلقت هستند همانگونه که ملاحظه شد آیات مختلف قرآن درباره فلسفه خلقت اگر چه هر یک بیانی به ظاهر مستقل دارند اما در همه آنها یک روح واحد به عنوان هدف از خلقت انسان حاکم است که در یک کلام می توان از آن به نام «انسان کامل» (1) یاد کرد که به بالاترین مقام قابل دستیابی برای بشر که همان قرب ربوبی است دستیافته است. منظور از قرب ربوبی (2) این است که آدمی به مقامی برسد که ربط خود را به خدا دریابد. دریابد که سراسر موجودات عالم آفرینش عین ربط به او هستندو فقر خویش و وابستگی خود به خدا را درک کند که این امر، درکی حضوری و عرفانی و شهودی است نه حصولی یعنی انسان به آن مقامی دست یابد که به جز خدا به هیچ چیز دیگر توجه نداشته باشد وجود او عین خلوص شده و هیچ عملی از او جز برای رضا خدا سر نزد. انسانی که به این مقام دست یابد هیچ گونه استقلالی برای خود قایل نبوده و در یک ارتباط دائمی و شهود عرفانی با خدا به سر می برد و در این مقام و مرتبه است که دیگر اثری از خود و خودنمایی خویشتن برای او باقی نیست، هر چه هست خداست و بس.
خلاصه آن که روشن شد که هدف از خلقت انسان، ترقی و صعود و پیوستن به هستی مطلق و محو شدن در کمالات الهی و قرب ربوبی است و هیچ دستاوردی برای بشر و هیچ موجود دیگری بالاتر از این امر نمی توان یافت و همین هدف، راز خلقت جهان و انسان است. پس باید حیات نفسانی را فرصتی الهی و عنایتی ربانی برای خود بدانیم که در اختیار هیچ موجود دیگری نهاده نشده است که در صورت حرکت صحیح و استفاده بهینه از آن متضمن وصول به مراتبی است که هیچ موجودی حتی ملائک نیز یارای وصول به آن را نخواهند داشت.
پی نوشت ها:
-واعظی،احمد، انسان از دیدگاه اسلام، فصل پنجم، سمت، چاپ اول، 1377.
– رجبی، محمود، انسان شناسی، فصل نهم، انتشارات مؤسسه امام خمینی، چاپ اول، 1380.[کامل از کد58315]– فرازهایى از اسلام، علامه طباطبایى،
– تکامل اجتماعى انسان، مرتضى مطهرى،.
– عدل الهى، استاد مطهرى،
برای مطالعه بیشتر ر.ک: نصری، عبدالله، فلسفه آفرینش، دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382.